رابطه تنگاتنگی بین اقتصاد و فرهنگ وجود دارد. اگر بخواهیم رابطه فرهنگ و اقتصاد را بیان کنیم شاید بتوان گفت:
الف) رفتارهای پایدار انسانی حاصل و متأثر از فرهنگ است.
ب) فعالیتهای اقتصادی از جمله رفتارهای اقتصادی انسان است و در نتیجه جزیی از مجموعه رفتارهای انسانی به شمار می آید.
ج) رفتارهای اقتصادی(غیر از رفتارهای ناپایدار و استدلالی)، مبتنی بر فرهنگ است و رفتارهای پایدار خاص، نتیجه فرهنگ خاص است. بنابراین رفتارهای پایدار خاص اقتصادی نتیجه فرهنگی خاصی است و توسعه اقتصادی نیز به وضعیتی خاص از اقتصاد اطلاق می شود و هر وضعیت خاص اقتصادی نتیجه رفتارهای خاصی است. بنابراین توسعه اقتصادی نتیجه رفتارهای خاصی است و این رفتارهای خاص، نیز نتیجه فرهنگی خاص بوده و به همین دلیل می توان نتیجه گرفت که توسعه اقتصادی نیز وضعیت فرهنگی خاص خود را می طلبد.[۱]
در فرهنگ اجتماعی اسلام نیز مفاهیم و مؤلفهها به دو دسته سازگار و ناسازگار با توسعه سرمایهدارانه و مولفه های اقتصادی آن تقسیم میشوند؛ از دسته نخست میتوان به اهتمام به علم و تعقل، ترغیب به کار، تشویق به بهترین استفاده از نعمتها و اموال، اتقان و انضباط در عمل اشاره کرد و از گروه دوم میتوان نکوهش دنیاطلبی و رفاه بیش از کفاف، ترغیب به زهد و قناعت در مصرف، مقید ساختن شیوههای کسب درآمد و هزینه، نگاه برادرانه و تعاون و مؤاسات را برشمرد. اگر سنت رسول اسلام و جانشینان وی نیز افزوده شود، ملاحظه میشود که تاکید بر وجوه فرهنگی و اخلاقی در بازار مسلمانان، اولویت کمک به معاش شرافتمندانه همگانی از سوی دولت و تاکید بیشتر بر رشد اخلاقی و انسجام اجتماعی، همگی از نکات سیاست اقتصادی است که کمتر در نظم سرمایهداری مورد توجه و پذیرش قرار میگیرد؛ در حالی که بنابر کیش سرمایهداری، آزادی نفعطلبی (فقط مشروط به مسالمتآمیز و قانونیبودن) و اولویت سودجویی (حتی بدون هیچ غایت معنوی و آخرتی) هسته مرکزی فرهنگ اقتصادی و اخلاق است. الگوی مطلوب این نظام از جهت اخلاقی آن است که افراد، اساس را سودجویی براساس نفع شخصی مادی بدانند و بر این مبنا تصمیم گرفته، عمل کنند. در واقع حرص بیپایان برای سود و لذت مادی هرچه بیشتر، بارزترین ویژگی انسان آرمانهای سرمایهداری است؛ البته بنا بر اصل آزادی اقتصادی، اگر مطلوبیت فرد از راههایی چون هزینهکردن در امور غیرشخصی یا غیرمادی نیز بیشینه میشود، ممنوعیت یا فشار برای گونهای خاص از تولید یا مصرف وجود ندارد(گرچه رفتارهای خیریه با هدف مطلوبیت بلندمدّت فرد نیز در فلسفه اخلاق دینی پذیرفته اما غیرمتعالی شمرده میشود)، نباید از این مساله بهصورت مغالطه استفاده کرد و اظهار داشت که نظام سرمایهداری، از رفتارهای نوعدوستانه و خیریه حمایت میکند؛ زیرا رفتارهایی چنین، اساس نظام تلقی نمیشود و افراد به این سو سوق نمییابند(هرچند ممنوع نیز نمیشوند). در مقابل میتوان ادعا کرد که تمام رویکردهای اسلامی متعهد به تمام متن دین، با وجود تفاوتهای بسیار، روح نظام اقتصادی اسلام را متعارض و متباین با محور پیشین میدانند. هر کدام از رویکردهای مطرح با عبارات و اولویتهای خاصی به بیان ویژگی محوری اخلاقی انسان در اقتصاد اسلامی اشاره میکنند اما تمام آنها از اولویتدادن به «سودجویی بدون غایت»، «نفعطلبی بهطور کامل فردگرا» و «حرص برای کسب سود و لذت» بهصورت یک صفت اخلاقی نکوهیده و منشأ مفاسد یاد میکنند. بهعبارت دیگر انسان آرمانی اسلام، گرچه به نیازهای مادی و تلاش برای رفاه شرافتمندانه بیتوجه نبوده، هدفمندی و برنامهریزی در امور دنیا را در نظر داشته و غرایز را در حد اعتدال سیراب میکند، این توجهات و تلاشها را با دو تفاوت عمده انجام میدهد: اولاً بهرهبردن از این امور بزرگترین دغدغه و محور کوششهای او (و بنابراین ویژگی محوری اخلاق او) بهشمار نمیرود. ثانیاً در کوششی که برای این امور دارد، همیشه معطوف به هدف معنوی و با لحاظ ضوابط اخلاقی عمل میکند. آنچه گفته شد، در مورد الگوی رفتاری و نمونه حدی در اقتصاد اسلامی است و هیچ گزارشی از ویژگی رفتاری غالب مسلمانان ندارد. با این نگرش میتوان ناسازگاری الگو و بسترهای اخلاقی در الگوی توسعه اسلام و سرمایهداری را نشان داد: نخست آنکه با بسترسازی اخلاقی اسلام و نهادها و ارزشهایی که ترویج و تعمیق میکند، انسان آرمانی در الگوی سرمایهداری تربیت نمیشود. از سوی دیگر، انسان تربیت یافته در بسترهای اخلاقی سرمایهداری نیز از ارزشها و انتخابهای انسان مطلوب اسلام پیروی نمیکند؛ زیرا آنچه تحت عنوان روح سرمایهداری یا مؤلفه محوری اخلاق سرمایهداری وجود دارد، در تعارض با ویژگی اساسی اخلاق انسان اقتصادی در اسلام است. بدین ترتیب هر آیین متجانس با ادیان آسمانی که محوریت آن بر انسانمداری، معنویت، اخلاق و عدالت باشد نمیتواند با تمام ابعاد اصلی نظام اخلاقی سرمایهداری و توسعه مبتنی بر آن همنوا شود، مگر آنکه استحاله شود و از نقش فعال خود کناره گیرد. این نه بهمعنای رهاکردن توسعه اقتصادی ـ اجتماعی، بلکه مترادف با جستوجوی الگوی توسعه متناسب با عقلانیت و فرهنگ اسلامی (با ملاحظه زمان و مکان در نظامسازی) است؛ بنابراین آنچه در مورد تعارض ماهوی روح سرمایهداری با اخلاق مسیحی قابل توجه است، برای بینشها و ارزشهای اسلامی نیز صادق است و با توجه به اهداف اقتصادی مندرج در متن اسلام، این تعارض شدت بیشتری خواهد داشت.
اگر بپذیریم که پیشنیازهای فرهنگی توسعه اقتصادی را میتوان در نگرش مطلوب به دنیا و برخورداری از رفاه؛ نگاه علمی به مسائل و اهمیت عقل و خرد انسانی؛ اعتقاد به آزادیهای اساسی مانند ابراز اندیشه و انتخاب حرفه؛ اعتقاد به برابری انسانها و احترام به حقوق آنها؛ لزوم نظمپذیری جمعی؛ عدم تعارض فرهنگی و تمدنی در جامعه؛ انگیزه عمومی مثبت برای تغییر و توسعه و پذیرش نقش تمام افراد اجتماع خلاصه کرد آنگاه میتوان با روشنسازی برداشت اسلامی متناسب با زمان و مکان از مؤلفههای پیشین، به مبانی پیشرفت متناسب با عقلانیت اسلامی دست یافت. بر مبنای این پیشنهاد، گام نخست آن است که عقلانیت و فرهنگ دینی(در تناسب با مقتضیات زمان و مکان) در جایگاه منبع اخلاق اقتصادی اسلام، در مرکز توجه مراکز تولید اندیشه و فرهنگ دینی قرار گیرد. فرهنگسازی عمومی براساس نظام اخلاق اقتصادی اسلام، دومین و شاید دشوارترین و اثربخشترین گام در مراحل تحقق الگوی پیشرفت اقتصادی باشد.
این فرهنگسازی بر دو بخش دیگر اثر میگذارد: نخست بر رفتارهای عمومی کنشگران اجتماعی و از جمله عرصه اقتصاد، و دوم بر دیدگاه و ارزشهای سیاستگذاران اقتصادی؛ هرچند در این بخش نباید از اثر سلوک و دیدگاه سیاستگذاران بر رفتارهای عمومی نیز غفلت کرد؛ پس بهطور خلاصه، تحول در عقلانیت و فرهنگ اسلامی به تحول در نظام اخلاق و ارزشهای اقتصادی (بهصورت زیرمجموعه اخلاق اجتماعی) میانجامد؛ سپس از طریق فرایند فرهنگسازی به تحول رفتارهای خرد اقتصادی و همچنین تحول سیاستهای کلان اقتصادی منجر میشود.
[۱]. میثم موسایی، «اسلام و فرهنگ توسعه اقتصادی»، مجله تحقیقات اقتصادی، دوره۳۱، شماره۴۹، پائیز۱۳۷۴، صص۱۱-۱۰٫