سخن نخست
عربستان و بحران دوران گذار
عربستان یکی از کشورهای اسلامی است که بدون تردید، موقعیت ممتاز خود را از تاریخ و جغرافیای ویژه خویش به دست آوردهاست. عربستان نخستین سجدهگاه انسان یعنی کعبه را در خود جای داده و پس از گذشت هزارهها، پذیرای ابراهیم(ع) و خانواده کوچک او هاجر و اسماعیل(ع) شدهاست. این خانواده در کنار ابراهیم(ع)، نخستین سجدهگاه انسان را به نخستین قبلهگاه انسانهای موحد مبدل کردند. پس از گذشت قرنها، آخرین پیامبر خدا از کنار همین قبلهگاه برخاست و بشریت را به توحید که آیین ابراهیم(ع) و موسی(ع) و عیسی(ع) نیز بودهاست، دعوت کرد.
بیتردید، اگر این تاریخ پُرافتخار را از عربستان بگیریم، عربستان اهمیتی در حدود افغانستان و شاید کمتر از آن خواهد یافت؛ چون از افغانستان، شُعرا و عرفا و ادبیان و سخنسرایان بزرگی برخاستهاند، اما عربستان شاهد پیدایش چنان چهرههایی نبودهاست.
در دوران معاصر، نفت به اهمیت عربستان افزودهاست، ولی این کشور مهم و تاریخی امروز با چالشهای بزرگی روبهروست. نخستین چالش رژیم حاکم بر این کشور، چالش ساختاری است. رژیم عربستان از نظر ساختاری بسیار شبیه به رژیمهای قرون وسطاست. در این کشور، پادشاه حرف اول و آخر را در همه زمینهها میزند و مردم از کوچکترین حق رأی و اظهار نظر برخوردار نیستند، ولی با این همه، مشکل آنجاست که قدرت پادشاه امروز در این کشور به چالش کشیده شدهاست؛ آن هم نه به وسیله توده مردم، که به وسیله خاندان عریض و طویل سلطنتی که دهها سال است به برکت نفت و موقعیت تاریخی این کشور، از امتیازات فراوانی برخوردار بودهاند.
مخالفان پادشاه عربستان برای مخالفتهای خود دلایل قابل توجهی دارند. نخستین دلیل، وضع سلامت جسمی پادشاه است که تصمیمگیریهای او را به علت اختلال حواس زیر سؤال میبرد. از این رو، نزدیکان او ناگزیر میشوند از طرف او و به جای او تصمیمگیری کنند؛ در حالی که معلوم نیست از تجربه لازم برای تصمیمگیری در چنین سطحی برخوردار باشند. تصمیماتی از قبیل برکناری بندر بن سلطان از سمت دبیرکل شورای امنیت ملی و عزل خالد بن بندر از ریاست اطلاعات عربستان، تصمیماتی راهبردی بودهاند. معلوم نیست کسانی که چنین تصمیمگیریهایی را از سوی پادشاه انجام دادهاند، تا چه اندازه به تمام جوانب مسئله نگاه کردهاند. قابل درک است که پادشاه به دلیل بیماریهایی که دارد، نزدیکان خود را وارد مرکزیترین سطوح تصمیمگیری کند؛ به گونهای که ناچار شود برای ولیعهد هم ولیعهد تعیین کند و محمد بن سلمان را به سمت ولیعهدیِ ولیعهد منصوب نماید، ولی از طرف دیگر معلوم نیست این نزدیکان جوان و کمتجربه تا چه اندازه از حمایت شیوخ و شاهزادگان سعودی بهرهمند باشند.
هنوز چندی از آغاز حکومت شاه جدید نگذشته بود که یک زلزله واقعی در ارکان حکومت سعودی رخ داد. ۹۶ روز پس از مرگ عبدالله بن عبدالعزیز، ملک سلمان دست به تغییرات وسیع در کابینه زد. «مقرن» برکنار و به طور کلی، از دایره قدرت بیرون زده شد و سعود الفیصل بن عبدالعزیز نیز پست ۴۰ ساله خود در وزارت خارجه را از دست داد. با این زلزله سیاسی، نخستین راهکار سادهای که میتوانست به نظر رسد، پُر کردن شکاف داخلی به وسیله جنگ خارجی و حل تضاد داخلی با تضاد خارجی بود، ولی این اقدامات چالشبرانگیز جدیتر از آن هستند که با این چارهجوییها ترمیم شوند.
پادشاه عربستان در مقابل موج انتقاداتی که در داخل محافل سیاسی عربستان برخاسته بود، کوشید اقدامات خود را توجیه کند. او تصمیم خود درباره محمدبن نایف را عمل به تعالیم شریعت و تحقق وحدت و انسجام ملی نامید و انتخاب فرزندش ـ محمد بن سلمان ـ به عنوان ولیعهدِ ولیعهد را به علت «توانمندیهای زیاد و شاخصههای او» دانست و برای اینکه پایههای لرزان اقتدار ملی را استحکام بخشد، عنوان خود را از «پادشاه» به «امام» تغییر داد (دیوان پادشاهی عربستان با صدور بیانیهای اعلام کرد که لقب سلمان بن عبدالعزیز از «ملک» به «امام» تغییر میکند)، ولی این اقدامات کوچکتر از آن هستند که بتوانند بحران ساختاری حکومت عربستان سعودی را برطرف کنند.
جنگ خارجی اگر با یک پیروزی قاطع و سریع و تعیینکننده همراه میگردید، شاید میتوانست شکافهای سیاسی در داخل حکومت را ترمیم کند، ولی در عمل چنین اتفاقی رخ نداد. با گذشت دهها روز از آغاز حمله عربستان سعودی به یمن، اینک نیروهای انقلاب یمن در موضع برتر قرار گرفتهاند؛ به گونهای که در طول این روزهای خونین که بر یمن گذشتهاست، خسارات جدی به نیروهای مهاجم وارد آمدهاست.
در منطقه ملحمه و عینالحاره پایگاههای نظامی عربستان سعودی به وسیله جنبش انصارالله موشکباران شدهاند و تنها ده موشک به پادگان عینالحاره اصابت کردهاست. مواضع عربستان سعودی در جبلالدخان نیز هدف حملات موشکی ارتش و کمیتههای مردمی انقلاب یمن قرار گرفتهاست. این در حالی است که دولت عربستان با سلاحهای ممنوعه مانند بمبهای خوشهای و سلاحهای ممنوعه تاکتیکی به حملات کورکورانه خود به مناطق مسکونی ادامه میدهد و به دستاوردهایی نظیر کشته شدن یک دختر خُردسال و هراسان در آغوش برادرش و به آتش کشیده شدن خانوادهها در منازلشان رسیدهاست؛ دستاوردهایی که جز نفرت جهانی، ارمغانی برای حکومت سعودی نداشتهاند؛ به گونهای که امروز نام حکومت سعودی، نام داعش را در اذهان زنده میکند؛ بخصوص وقتی افکار عمومی جهانی با گزارشهایی روبهرو میشود که عمق فاجعه را در یمن به نمایش میگذارند؛ نظیر کشته شدن ۲۱ مسافر بیپناه در اتوبوسی در مسیر لحج در جنوب غربی یمن و به خاک و خون غلتیدن دهها غیرنظامی ـ اعم از کودک و زن در استان صعده و… . از این رو، باید گفت جنگ عربستان سعودی در یمن به یک بحران راهبردی برای این کشور تبدیل شدهاست.
در همین شرایط، دولت عربستان سعودی با بحران مشروعیت نیز روبهروست. شیعیان عربستان که کمتر از ۴۰ درصد از جمعیت این کشور را تشکیل میدهند، کاملاً با این نظام سیاسی بیگانهاند. شیخ نمر ـ رهبر شیعیان عربستان ـ که از حمایت گسترده مردمی برخوردار است، همچنان در زندان و به اعدام محکوم شدهاست و تظاهرات در قطیف و احصاء ادامه دارد. عربستان به وسیله داعش، به سرکوب شهروندان شیعه کشور خود اقدام نمودهاست. ۲۱ نفر شهروند شیعه در یک حمله انتحاری داعش، کشته و دهها نفر زخمی شدند. به دنبال این جنایت، صدها هزار نفر در منطقه قدیح تظاهرات کردند.
موج اعتراضات در مناطق مختلف شیعهنشین عربستان به اندازهای است که نیروهای سازمان اطلاعات عربستان تهدید کردند که تمام زندانیان سیاسی در عربستان، به وسیله داعش قتلعام خواهند شد. این درحالی بود که پادشاه عربستان مدعی شدهاست کشورش هیچگاه از مبارزه با تفکرات انحرافی و مقابله با تروریستها و کانونهای آنها دست نخواهد کشید. در همین شرایط، درگیری بین معترضان و مأموران سعودی در منطقه العوامیه، موجب کشته و زخمی شدن شش مأمور امنیتی شد که طبیعتاً موج بازداشتهای بیرویه و گسترده را در پی داشتهاست.
در این موقعیت ویژه که عربستان در آن قرار دارد، حکومت عربستان باید در صدد اتخاذ یک تصمیم بزرگ استراتژیک باشد. اقداماتی نظیر فرستادن پارازیت بر روی فرکانس شبکه تلویزیونی «الکوثر» و حمله به مناطق تاریخی در یمن، مشکلی از مشکلات عربستان سعودی را حل نخواهد کرد. حکومت عربستان برای حل بحران ساختاری خود به زمان احتیاج دارد. از این رو، باید با تغییرات دموکراتیک در یمن که بیتردید موجب تقویت پایگاه ملی انصارالله خواهد شد، موافقت کند، از شهروندان خود ـ بهویژه در قطیف و احصاء ـ دلجویی نماید و به جای آنکه تخم مرغهای خود را در سبد ترکیه و اسرائیل بگذارد، با نیروهای مترقی و پیشرو در منطقه هماهنگ و همراه شود و به جای پذیرایی از اردوغان در ریاض، تصمیمگیریهای دوجانبه با ترکیه علیه ملتهای مسلمان در منطقه، شرکت در ائتلاف علیه دولت و ملت سوریه، شراکت و همکاری اطلاعاتی با اسرائیل و میزبانی از رئیسجمهور خود خوانده و فراری یمن، به فکر یک اتحاد استراتژیک و سامانمند با نیروهای مترقی در منطقه باشد تا بتواند بر بحران ساختار و بحران مشروعیت فائق آید، ولی قطعاً مستشاران غربی در ریاض چنین راهکاری را به حکومت سعودی پیشنهاد نمیکنند؛ چون آنان درپی تجزیه کشور عربستان و در نتیجه، برچیده شدن حکومت آلسعود هستند.