سخن نخست
خلافت، امامت و دموکراسی
خلافت، امامت و دموکراسی امروز در جهان اسلام سه الگوی نظام سیاسی در کنار هم مطرح هستند: خلافت، امامت و دموکراسی. گروههای تروریستی طالبان، القاعده، داعش، النصره و گروههای مشابه آنها همه مدعی خلافت هستند. اصولاً یک معنای گذشتهگرایی و بازگشت به سَلَف، بازگشت به خلافت نیز هست؛ زیرا در سدههای اول، دوم و سوم ق. که به عنوان مقصد گروههای «گذشتهگرا» محسوب میشود (۱)، نظام سیاسی کشور اسلام رسماً خلافت بودهاست. خلافت با رحلت پیامبر(ص) آغاز شد و با شهادت علی بن ابیطالب عملاً پایان یافت (۲)، ولی گروههای گذشتهگرا امپراتوران اموی و عباسی را نیز جزء خلفا محسوب میکنند و نظام سیاسی آنان که نظام سلطنتی بود را نیز «خلافت» میپندارند.
اولین اصل در نظام خلافت، «قریشی بودن شخص خلیفه» است. در چهارچوب ذهنی خلافت، خلیفه لزوماً باید از قبیله قریش باشد (۳). حرکت انصار رسول الله(ص) ـ به معنی قبایل اوس و خزرج ـ در سقیفه، به عنوان اقدامی در مقابل سلطه مجدد قریش شکل گرفت؛ زیرا انصار میپنداشتند با حکومت قریش بر مدینه پس از پیامبر(ص)، باید تاوان سنگینی به خاطر جنگهایی که در رکاب پیامبر با قریش نمودهاند، بپردازند. در سقیفه، عمر، ابوعبیده جراح و ابوبکر به انصار تضمین دادند در صورتی که حکومت قریش را بپذیرند، امنیت و حقوق اساسی آنان محفوظ خواهد ماند؛ اگرچه تاریخ در سال ۶۲ق. با قتلعام انصار به وسیله سپاه بنیامیه (۴)، ثابت کرد که نگرانیهای انصار بیدلیل نبود.
دومین اصل در نظام خلافت، پذیرش اشرافیت قریش و حق برتری سیاسی آنان به عنوان یک نژاد برتر است. در این مکتب، قریش تا روز قیامت باید بر بشریت حکومت کنند؛ مؤمنانشان بر مؤمنان مردم و کافرانشان بر کافران مردم (۵).
سومین اصل در نظام خلافت، توافق شیوخ قریش است. این مهم نیست که «خلیفه چه کسی باشد»؛ مهم این است که مورد توافق شیوخ قریش باشد و بقیه مسلمانان واجب است از خلیفه ولو فاسق و فاجر باشد، تبعیت کنند (۶). اشکالات نظام خلافت برای دنیای امروز به عنوان یک مدل سیاسی کاملاً آشکار و روشن است. نخستین اشکال این است که امروز معلوم نیست قبیله قریش کیست و شیوخ آن کدامند تا با توافق آنها یک نفر به عنوان خلیفه تعیین شود. دومین اشکال در این است اگر چند نفر مدعی پیدا شدند و همه ادعای خلافت کردند و مثل داعش و النصره به جان هم افتادند، در این میانه تکلیف مردم چه خواهد بود؟ از کدامیک باید تبعیت کنند؟ در راه کدامیک کشته شوند و با زندگی وداع کنند؟
سومین اشکال این است که در این میان «حق تعیین سرنوشت مردم به دست مردم» چه میشود؟ (۷) اگر قریش باید بر مردم حکومت کنند و مردم واجب است از آنها تبعیت کنند، پس در روز بازپسین، قریش باید پاسخگوی اعمال مردم باشند و از طرف آنها و به خاطر اعمالی که مردم به دستور آنها انجام دادهاند به بهشت و جهنم بروند و معلوم نیست که خدا بقیه مردمِ غیرقریش را در روز قیامت باید به کجا ببرد؟
در نظام سیاسی خلافت، رأی مردم هیچ جایگاهی ندارد. اگر هم رأی کسی جایگاهی داشته باشد، «مردم صاحب رأی» فقط اعضای قبیله قریش هستند؛ بقیه مردم وظیفهای جز اطاعت و تبعیت ندارند و خلیفه به هیچوجه منتخب مردم مسلمان از نژادها و اقوام گوناگون نیست. او فقط منتخب نخبگان مالی و سیاسی قریش است.
اشکالات اساسی نظام خلافت سبب شد سکولاریسم و مدل سیاسی آن که ریاکارانه از طرف غرب به جهان اسلام ارائه میشد، جایزه بگیرد و جاذبه پیدا کند. در دموکراسی ادعا چنین است که مهم نیست مردم به چه کسی رأی میدهند، مهم این است که مردم رأی بدهند؛ هر نفر یک رأی و کسی که اکثریت آرای مردم را به دست آورد، برای یک دوره محدود زمامدار مردم خواهد بود. نظام دموکراسی غربی در عمل موجب بازگشت قدرت و حق انتخاب سرنوشت مردم نشدهاست؛ زیرا در نظام دموکراسی کسی بیشترین رأی را میآورد که بیشترین پول را برای تبلیغات خرج کند. فرق «خلافت عربی» با «دموکراسی غربی» فقط در یک نقطه است و آن نقطه مردماند. در خلافت مردم «رسماً» منشأ اثر نیستند و در دموکراسی مردم «عملاً» منشأ اثر نبودهاند. همانطور که در خلافت، خلیفه رسماً منتخب نخبگان مالی و سیاسی قریش است، در دموکراسی غربی رئیسجمهور عملاً منتخب نخبگان مالی و سیاسی غربی است و جز در جهت منافع آنان نمیتواند تصمیم بگیرد.
ولی در نظام امامت، هم اینکه مردم باید خود سرنوشت خود را تعیین کنند مهم است و هم اینکه چه سرنوشتی را برای خود تعیین میکنند اهمیت دارد. وقتی که مردم به خودآگاهی برسند و فلسفه وجودی تمایلات سرشتی خود را دریابند و به خداآگاهی برسند و بدانند که پاسخ نیازهای سرشتی آنان خداست، آنگاه باید خودآگاهترین و خداآگاهترین عضو جامعه ـ که امام جامعه است ـ را بشناسند و کشف کنند و اراده خود را در اختیار او بگذارند و آزادانه و آگاهانه نظام سیاسی امامت را به وجود آورند. امام در چنین شرایطی موظف است امامت کند و مردم را در سیر الی الله، رهبری و هدایت کند و چرخهای چرخههای تصمیمگیری سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه را به سود خودآگاهی بیشتر و به سوی خداآگاهی بیشتر به گردش درآورد (۸).
تردیدی نیست که پیامبر(ص)، خلیفه نبود و نظام سیاسی در عصر پیامبر(ص) خلافت نبود. پیامبر(ص)، امام بود؛ یعنی پیشتاز مردم در راه خدا و از همه خودآگاهتر و خداآگاهتر. نظام سیاسی در عصر پیامبر(ص) نظام امامت بود. نخست جامعه مردم یثرب به صورت یک امت درآمد. سپس، پیامبر(ص) به مدینه هجرت کرد و در آن امامت نمود.
متأسفانه با رحلت پیامبر(ص) جامعه دچار یک حرکت ارتجاعی شد (۹)، به سوی قریش و به سود قریش بازگشت کرد و سنت سیادت قریش را احیا نمود. با شهادت امام حسن(ع)، نظام سلطنتی رسماً جایگزین شرایط پیشین شد: معاویه برای خود ولیعهد تعیین کرد و نظام سلطنتی که عملاً به وجود آمده بود را رسمیت بخشید. بهتدریج امپریالیسم عربی اموی پایهگذار امپریالیسم مادی غربی گردید (۱۰) و نظام امامت را ـ که مترقیترین نظام سیاسی در تاریخ بشر است ـ کنار زد.
ظهور امام خمینی(ره) و پیدایش جمهوری اسلامی ایران که در آن هم حق رهبری امام و رهبر ـ یعنی پیشروترین فرد جامعه در راه خدا ـ و هم حق تعیین سرنوشت مردم به دست مردم رسمیت یافت، بار دیگر نظام سیاسی امامت را در افکار عمومی مردم جهان زنده کرد. در این نظام هرجا که سخن از «الامر» است، از نظام تصمیمگیری مشورتی استفاده میشود که در آن مسئولیت تصمیمگیری با امام و رهبر است (۱۱) و هرجا که سخن از «امر» است، از نظام تصمیمگیری شورایی استفاده می شود که در آن مسئولیت تصمیمگیری نهایتاً بر عهده عموم مردم است (۱۲). حوزه «الامر» حوزهای است که در تکلیف سیر و حرکت مردم به سوی خدا تعیین می شود (۱۳) و حوزه «امر» حوزهای است که در آن مردم تکلیف روابط عمومی خود با یکدیگر را در عرصه مباحات تعیین میکنند (۱۴).
امروز این سه مدلِ حکومت مطرح است. ضعفهای نظری و عملی دو مدل از این سه مدل آشکار شده (۱۵) و در مورد مدل سوم نیز حرفهای نگفته بسیار است. این بر عهده نخبگان جهان اسلام است که به دور از پیشداوری، در مورد این سه مدل به بحث و بررسی بپردازند و مدل سیاسی متناسب با اسلام ناب محمدی را بشناسند تا مسلمانان بتوانند سرنوشت خود را با سیر الی الله تعیین کنند و «جامعه طراز قرآن» را بیافرینند. تشکیل سمینارها، تأسیس کرسیهای آزاداندیشی، نگارش مقالات و تألیف کتب علمی میتواند به روشنتر شدن ابعاد این مباحث بیشتر کمک کند.
۱) ابنتیمیه از قرون اول و دوم و سوم هجری به عنوان قرون فاضله نام میبرد. دلیل او روایتی منسوب به پیامبر(ص) است که میگوید: «خیر القرون قرنی ثم بلونی ثم بلونی» (صحیح بخاری، حدیث شماره: ۴۷۳).
۲) علی(ع) اولین امام اسلام پس از رحلت پیامبر(ص) است که امامتش با بیعت مردم مدینه با او فعلیت پیدا کرد و عملاً رهبری مردم را به عنوان امام برعهده گرفت، ولی عامه او را نفر چهارم از خلفای راشدین مینامند و شهادت او را نقطه پایان دوران خلفای راشدین محسوب میکنند.
۳) «خلافت تا روز قیامت از آن قریش است.» ـ نگاه کنید به: ابن ابییعلی (۱۴۱۷ق.). طبقات الحنابله، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، جلد اول، ص۳۰٫
۴) در این سال، جان و مال و ناموس مردم مدینه (انصار) به مدت سه روز، برای سپاه شام (سپاه معاویه) حلال اعلام شد؛ مردان را سر بریدند، زنان را پرده دریدند و اموال مردم را به غارت بردند.
۵) مردم در امر حکومت تابع قریشاند. آقایی مال قریش است. مسلمان این امت تابع مسلمان قریش و کافرش تابع کافر قریش است ـ نگاه کنید به: عسگری، علامه سیدمرتضی (۱۳۷۴). نقش ائمه در احیاء دین، مجمع اسلامی، چاپ دوم، جلد چهاردهم، ص۹۹؛ به نقل از: صحیح بخاری ۲/۱۷۶؛ صحیح مسلم ۱۴۱۵؛ مسند احمد ۱/۱۰۱؛ ۲/۲۴۳، ۲۶۱، ۳۱۹، ۳۹۵، ۴۳۳؛ مسند طیالسی ۳۱۳، حدیث ۲۳۸۰: «النَّاسُ تَبَعٌ لِقُرَیْشٍ فِی هَذَا الشَّأْنِ، مُسْلِمُهُمْ تَبَعٌ لِمُسْلِمِهِمْ وَکَافِرُهُمْ تَبَعٌ لِکَافِرِهِمْ.»
۶) «جهاد باید به همراه حاکم باشد؛ خواه عادل باشد یا ظالم.» نگاه کنید به: ابن ابییعلی (۱۴۱۷ق.). طبقات الحنابله، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، جلد اول، ص۳۰٫
۷) (إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّى یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم) (رعد: ۱۱).
۸) در مورد امامت نگاه کنید به: زورق، دکتر محمدحسن: دو حرکت در تاریخ، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول، جلد اول، بخش چهارم.
۹) … و این دقیقاً مطابق با پیشبینی قرآن بود که فرمود: (وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن ماتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَ سَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ.)
۱۰) در مورد نحوه حرکت امویان در اروپا از طریق شبهجزیره ایبری، به تفصیل در این منبع بحث شدهاست: زورق، دکتر محمدحسن (۱۳۹۰). دوحرکت در تاریخ (دوره سه جلدی)، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
۱۱) (وَ شَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ) (آلعمران: ۱۵۹).
۱۲) (وَ أَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ) (شوری: ۳۸).
۱۳) (أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم) (نساء: ۵۹). حوزه «الأمر» در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در بحث ولایت فقیه برجسته و روشن شدهاست.
۱۴) این وظیفه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به عهده مجلس شورای اسلامی گذاشته شدهاست.
۱۵) نظام خلافت (که عملاً به صورت سلطنت درآمده بود) در طول قرون متمادی تجربه خود را در جهان اسلام به جا گذاشت و نتوانست جامعه جهانی طراز قرآن را به وجود آورد. دموکراسی و لیبرالیسم غربی نیز امروز در چهره امپریالیسم جهانی، تجربه دردناک خود را آشکار ساختهاست. تجربه تاریخی نظام امت تنها در صورت ۱۰ سال حکومت پیامبر(ص) در مدینه و نزدیک چهار سال حکومت امام علی(ع) در کوفه خود را نمایان ساخت و البته از آن تاریخ تا امروز، دلهای بسیاری را شیفته خود ساخته است.