سخن نخست
دلار از تبار دینار نیست!
معامله در تاریخ با مبادله کالا به کالا آغاز شد. او برنج داشت، دیگری گندم. او برنج میداد و از دیگری گندم میگرفت و با رضایت طرفین، مقدار کالای مورد مبادله تعیین میشد؛ مثلاً یک کیلو برنج در مقابل دو کیلو گندم. نفر سوم نه برنج داشت نه گندم، ولی میتوانست خدمتی انجام دهد و در مقابل خدمت مشخص، کالایی بگیرد؛ مثلاً یک روز کار کند و به جای آن شش کیلو گندم بگیرد.
حمل کالا در بازار دشوار بود. «میخواهم چندین نوع کالا بخرم. چند کیلو گندم با خود حمل کنم که کمرم نشکند و پایم از کار نیفتد؟» از اینجا بود که طلا به عنوان وسیله مبادله وارد میدان تجارت شد. طلا را به قطعات هموزن تقسیم کردند و اسم یک قطعه آن را مشخص نمودند؛ مثلاً یک دینار. کارها آسانتر شد: «با خودم ده دینار به بازار میبرم و هرچه میخواهم میخرم.» ولی طلا کمیاب بود. فکر کردند که از نقره هم میتوانند استفاده کنند. نقره را به قطعات هموزن تقسیم کردند و اسم آن را «درهم» گذاشتند، ولی معامله به وسیله طلا و نقره ـ یا به عبارت دیگر دینار و درهم ـ بازهم مبادله کالا با کالا بود؛ زیرا طلا کالاست و نقره هم کالاست و ارزش معین و مشخص دارد.
روزگاران گذشت. دامنه امپراتوریها گستردهتر شد و برخی از شاهان در شرق و غرب به این فکر افتادند که به جای «طلا»، «وعده طلا» به مردم بدهند؛ البته با این شرط مشخص که وعده سرخرمن نباشد! این چنین شد که «حواله طلا» زاده شد که به روی آن نوشته بودند: «به صاحب این حواله تضمین داده میشود که در مقابل ارائه آن مقدار مشخص شده، طلا از خزانه پادشاه تحویل بگیرد.» به این ترتیب، اسکناس خلق شد.
معمولاً جز شاه و اطرافیانش هیچکس از میزان طلای شاه خبردار نبود. بدین ترتیب شاه میتوانست هرقدر میخواهد حواله صادر کند و پشتوانه این همه اسکناس، نه زرش، که زورش بود و خود اسکناس هم گاهی تزویرش بود، نه چیزی بیشتر از آن (کما اینکه امروز پشتوانه دلار زور آمریکاست.) به تدریج، چاپ اسکناس جهانی شد و کاغذ اسکناس و دستگاه چاپ اسکناس ساخته شد و امروز که دیگر نه اسکناس که «شبهپول» به صورت اعداد و ارقام بانکی در حال نشر است.
حقیقت این است که درهم و دینار در صدر اسلام و حتی در زمان امامان(ع)، ارزش ذاتی داشت و معامله با آنها حکم مبادله کالا با کالا را داشتهاست؛ اگرچه اسم آن پول بودهاست. پول جدید اگرچه باز اسمش پول است، ماهیتش با پول قدیم تفاوت دارد.
این یکی شیر است اندر بادیه / آن دگر شیر است اندر بادیه
این یکی شیر است کآدم میخورد / آن دگر شیر است کآدم میخورد
کار نیکان را قیاس از خود مگیر / گرچه باشد در نوشتن «شیر» «شیر»
تفاوت دینار و درهم به عنوان پول با ریال و دلار به عنوان پول به اندازه تفاوت شیری است که در بادیه آدم میخورد با شیری که در بادیه آدم میخورد. شیر اول حیوان درندهای است که سلطان حیوانات است و شیر دوم مایعی رقیق است که در یک جام جای میگیرد؛ کما اینکه بادیه اول به معنی دشت و صحرا و بادیه دوم به معنی یک ظرف کوچک است.
بنابراین، موضوع پول به معنی درهم و دینار با موضوع پول به معنی ریال و دلار و پوند و یورو و روبل، ذاتاً فرق میکند. پول قدیم ارزش ذاتی داشت و پول جدید ارزش ذاتی ندارد؛ یک مفهوم سیال، متغیر و تا اندازه زیادی مبهم است که ارزش اعتباری آن هر لحظه تغییر میکند؛ بهویژه «ریال» ما که گرفتار نوسانهای شدید و غیر قابل پیشبینی است و معامله را از حالت معادله دوطرفه خارج کرده و آن را گاه به صورت یک قمار درآوردهاست. وقتی که موضوع عوض میشود، حکم آن هم باید تعیین شود. تشابه اسمی دو موضوع متفاوت نباید ما را به اشتباه اندازد و در مورد آنها با حکم واحد رفتار شود.
فقه حتماً در مورد دو موضوع متفاوت دو حکم متفاوت دارد. در شرایط کنونی که ارزش اعتباری پول ناپایدار است، باید حکم این وسیله مواج و ناپایدار مبادله کالا از متن فقه استخراج شود و این وظیفهای است که بر عهده حوزههای علمیه است؛ وگرنه مشکلات پولی سبب میشود مفاسد زیادی به وجود آید؛ ربا رواج پیدا کند و قرض، سرنوشتی شبیه سرنوشت رودخانه زایندهرود پیدا کند که دیروز بود، امروز گاهی هست و گاهی نیست و فردا شاید اصلاً نباشد!