سخن نخست
ناسیونالیسم و اسلام
خاورمیانه دیرگاهی است که عرصه درگیری دو دیدگاه است؛ دیدگاهی که به «من» اصالت میدهد و دیدگاهی که میگوید «اصل» خداست و «من» اگر به خدا متصل شد، «ما» میشود و «مای خدایی» اصالتآفرین است.
ناسیونالیسم به «من» اصالت میبخشد و میگوید همه چیز باید در خدمت «من» باشد. این مهم نیست که ملت کیست و دارای چه فرهنگ، منش، رویکرد، روحیه و کارکردی است؛ مهم این است که «ملت من» است و از طریق «ملت من» در خدمت من است. دعوت به «من» اَشکال متنوعی به خود میگیرد؛ نظیر: ملت من، قوم من، نژاد من، فرهنگ من، عشیره من، خانواده من، حزب من، سرزمین من و… و در تمام این انواع «منپرستی»، عنصر مشترک «اصالت من» است: چون ملت من است از آن حمایت میکنم. چون از قوم من است از آن حمایت میکنم، چون از نژاد من است از آن حمایت میکنم، چون از فرهنگ من است از آن حمایت میکنم، چون از عشیره من است از آن حمایت میکنم، چون از خانواده من است از آن حمایت میکنم، چون از حزب من است از آن حمایت میکنم، چون از سرزمین من است از آن حمایت میکنم. اگر «من» را از این میان بردارید، ملت و قوم و نژاد و فرهنگ و عشیره و خانواده و حزب و سرزمین از اعتبار خود تهی میشوند. در این نگرش، حق و باطل و نبرد دائمی آنها با یکدیگر هیچ جایگاهی ندارد. با صراحت میگوید تشخیص شخصی من چیز دیگری بود، ولی من بر اساس نظر حزبم رأی میدهم؛ یعنی تشخیص حق و باطل ملاک نیست، تصمیم «حزب من» ملاک است.
نظامهای سلطنتی و سلاطین و پادشاهان عموماً از ناسیونالیسم حمایت کردهاند؛ از نظام سلطنتی پهلوی گرفته تا نظام سلطنتی سعودی. در این نظامات، حزب و قوم و نژاد و ملت و فرهنگ و سرزمین و عشیره و خانواده با اتصال به «من» اصالت مییافتهاند. حزب رستاخیز، نژاد آریایی، ملت ایران، فرهنگ پارسی، ایران زمین، خاندان سلطنتی و… همه ارزش خود را از«من پهلوی» ها به دست میآوردند. در چنین نظامی تصمیمگیری عموماً یا فردی است یا به وسیله نخبگان حاکم صورت میگیرد که آنها هم در خدمت حاکماند. نظام اقتصادی هم در خدمت حاکم و نخبگان حاکم و اشراف و در یک کلمه، مستکبرین است. در چنین اقتصادی، کنز ممدوح است و انباشت سرمایه ستایش میشود و در نتیجه همه این شرایط، رانت حرف اوّل و آخر را میزند که آن هم انواعی دارد.
نظام سیاسی در این رویکرد سلطنت، جمهوری نمادین ـ مانند غرب ـ یا جمهوری مادامالعمر است ـ مانند آنچه در کشورهای جهان سوم دیده شده و میشود. در این رویکرد، نظام سیاسی چون از مردم فاصله میگیرد، نمیتواند به مردم متکی شود و در نتیجه اتکای آن به استکبار جهانی خواهد بود. فرهنگ در این رویکرد مبتنی بر اصالت لذت است و فردگرایی را شدیداً توجیه میکند؛ چون همه چیز باید در خدمت یک فرد و افراد او باشد. در این حالت، جامعه از طبقات منفصل تشکیل میشود که در آن یک عده از بس که دارند نمیدانند چه کنند و یک عده از بس که ندارند نمیدانند که چه کنند. هدف نهایی در چنین جامعهای توسعه مادی است و نقطه فرازین صعود آن رسیدن به یک جامعه تنپرور است که ابدان فربه و اجسام وزین و احجام بزرگ دارند ولی در آنها از دلهای پاک و روانهای شاد و روحهای بزرگ خبری نیست.
«راه من» راه شیطنتآمیز شیطان است که در مقابل خدا سرکشی و گردنفرازی کرد و گفت «من» را از آتش آفریدی و او را از خاک. من برترم! «من برترم» شعار شیطان است. استکبار جهانی با آرمان «من برترم» و با حربه «منگرایی» به خاورمیانه حملهور شده است؛ میخواهد خاورمیانه را کوچکسازی کند و کشورهای خاورمیانه را تجزیه نماید و نام این خیانت را منافقانه، ایجاد «خاورمیانه بزرگ» نهاده است. استکبار کار تجزیه را در سودان به پایان برده و در سوریه و عراق و یمن آغاز کرده و تصمیم گرفته این روند را در سایر کشوهای خاورمیانه آغاز نموده و به پایان بَرد.
از طرف دیگر، دعوت اسلام دعوت به خداست و دعوت به خدا در عرصه اجتماعی به معنی دعوت به «ما» است؛ ما «عیال الله»، ما «عباد الله»، ما کسانی که خدا را میپرستیم. در این نگرش هر «من» یک شیطان است؛ اگر دیگران را دعوت به «من» کند. امام خمینی(ره) با صراحت در مقابل «دعوت به منِ» بنیصدر فرمود: «این من شیطان است.» در رویکرد اسلامی، فرهنگ اسلامی اصالت دارد که در آن هر عنصر فرهنگی با عیار اسلام سنجیده میشود و هر عنصر مطلوب پذیرفته میشود، ولو مال من نباشد و هر عنصر نامطلوب دور ریخته میشود، ولو مال من باشد.
نظام سیاسی در این رویکرد امامت است که در آن پیشروترین فرد در راه خدا مسئولیت هدایت جمعی را بر عهده میگیرد و تصمیمگیری یا به صورت مشورتی صورت میگیرد (و شاورهم فی الامر فاذا عزمتَ فتوکل علی الله) یا به صورت شورایی (امرهم شوری بینهم). در این رویکرد «نخبگان خادم» در عرصه خدمت حضور دارند، نه «نخبگان حاکم» در عرصه قدرت. آنها به فکر حقوق مردم هستند، نه حقوق خود و سهمشان از بیتالمال به اندازه بینوایان است، نه به اندازه گردنکشان و زورمندان.
اساساً نظام اقتصادی در چنین رویکردی در خدمت مستضعفین است، نه در خدمت مستکبرین و نظام سیاسی خدمت به مستضعفین را آرمان خود می داند، نه خدمت به مرفهین بیدرد و کاخنشینان را. اساساً در فرهنگ چنین جامعهای «خدمت» اصالت دارد، نه «لذت» و جامعه بدون طبقات منفصل است، نه آنکه از طبقات منفصلی تشکیل شود که در آن بینوایان در کنار سطلهای زباله حلقه ماتم تشکیل دهند و ثروتمندان در مراکز تفریح خود، دور از چشم نگران شهرها حلقه شادی تشکیل دهند.
جمعگرایی فلسفه اجتماعی رویکرد اسلامی است که «من أصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم» و تعالی آرمان و پرورش روح خدایی غایت آن است. در این رویکرد، امامت با نهادینهسازی حق تعیین سرنوشت با دو شعار عدالت و آزادی شکل میگیرد و در جهت بازآفرینی امت جهانی اسلام و آفرینش تمدن نوین اسلامی حرکت میکند. مسئولین امروزین جمهوری اسلامی مانند مسئولین دیروز و فردای این جامعه باید موضع خود را نسبت به این انقلاب و نظام روشن سازند و پاسخ این پرسش را برای خود معلوم کنند که من به کدام رویکرد و دیدگاه و اردوگاه تعلق دارم؛ به رویکرد شیطانی یا رحمانی؟ «من» برایم اصالت دارد یا «خدا» ـ و در نتیجه، «خداپرستان»؟ کدامیک؟ «ما»ی به خدا پیوسته، اردوگاه خداپرستان و «منِ» از خدا گسسته، اردوگاه پیروان شیطان است.