سخن نخست
بیانیهای برای امروز و فردا
(بهمناسبت سالروز قیام تاریخساز ۱۵خرداد ۱۳۴۲)
بسم الله القاصم المستکبرین. ظهور پیامبر اسلام(ص) ـ که پیامبر نور و هدایت و مهر و رحمت برای تمام بشریت بود ـ یک انقلاب جهانی را در سده اول هجری پدید آورد که نتیجه آن پیدایش ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی است. این ظرف از یک سو به سلسلهجبال هیمالیا و هندوکش در شرق و از دیگر سو، از طریق شمال آفریقا و شبهجزیره ایبری به سلسلهجبال پیرنه در غرب منتهی میشود و تمام فرهنگسازان، تمدنآفرینان، دانشمندان، فیلسوفان، مخترعان و مکتشفان مسلمان در دوران شکوفایی تمدّن اسلامی از این ظرف جغرافیایی برخاستهاند.
با ظهور پیامبر اسلام(ص) که جدا کننده حق از باطل بود، بخشی از قریش به حوزه نور پیوستند و بخشی به شعلههای نار غضب الهی متصل شدند. این گروه دوم پس از فتح مکه، ناگزیر به درون جامعه اسلامی نفوذ، و حزب مخفی و سکولار اموی را تأسیس کردند و با تأسیس امپراتوری اُموی در غرب، در ارکان قدرتهای سیاسی و اجتماعی اروپا نفوذ کردند و پدران مدرنیته و تمدن مادی غرب شدند و انتقام شکستهای خود در شرق را با استعمار سایر کشورها ـ بهویژه، کشورهای اسلامی ـ گرفتند و یک هزاره فقر و عقبماندگی را به کشورهای اسلامی تحمیل کردند و برخورداری و رفاه را برای حوزه اقتدار خود بهوجود آوردند.
تقدیر چنان بود که دیروز شبهجزیره ایبری و اروپای غربی و کشورهای اسکاندیناوی و بالاخره سراسر اروپا و سپس آمریکای شمالی، بهوسیله انسان یکچشمی که فقط چشم طبیعتبین داشت و از بستر تمدّن اُموی برخاسته بود، به استخدام کشف قوانین طبیعت، به نفع کسب لذّت و تولید قدرت برای سلطه بر بشریت درآید و امروز، تقدیر چنان است که ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی به استخدام کشف حقیقت در جهت حرکت تکاملی تاریخ بشریت برای هدایت بشریت درآید و هندسه قدرت در جهان تغییر کند و فصل جدیدی در تاریخ بشر آغاز گردد.
جنبش تاریخی پانزدهم خرداد ۱۳۴۲، نهتنها سرآغاز انقلاب اسلامی، که سرآغاز حرکتی است که نقش نوین دنیای اسلام در هندسه قدرت جهانی را رقم میزند. بیتردید، مردمی که به ندای بیداریبخش امام(ره) پاسخ مثبت دادهاند، با الهام از درسهایی که از مکتب امامخمینی(ره) گرفتهاند و با توجه به راهی که در پیش رو دارند و مسئولیتی که بر عهده گرفتهاند و با تأکید بر تعالیم پیامبران خدا ـ بهویژه، حضرت محمد بن عبدالله(ص) که با بعثت او مهر خاتمیّت بر صحیفه نورانی رسالت در تاریخ بشر خوردهاست ـ باید به فرآیندی که میتواند وضع موجود را به وضع مطلوب تغییر دهد و گذر از این نقطهعطف بزرگ تاریخ بشر را امکانپذیر سازد، توجه کنند؛ نقطهای که میتواند آغاز تاریخ جدید و انسان جدید و نقطه پایان عصر جاهلیّت مدرن باشد. در این فرآیند، توجه به واقعیتهای زیر ضروری است:
۱) ماهیّت ساختار حاکم بر جهان امروز، نفاق است. این ساختار در ابعاد سیاسی، اقتصادی و ارتباطی، نماد متکثر و نهاد متمرکز دارد. در بُعد سیاسی، دهها کشور در جهان وجود دارند که همه با جمعیتهای نابرابر، دارای حقوق رسمی برابر هستند و در مجمع عمومی سازمان ملل گرد آمدهاند، ولی از نظر اجرایی، این مجمع زیر نظر شورای امنیت سازمان ملل قرار دارد و شورای امنیت سازمان ملل نیز به وسیله حق وتو، زیر نظر پنج کشور بزرگ است و در میان این پنج کشور، عملاً سه یا حتی دو کشور ـ که در اختیار انگلوساکسونها هستند ـ حرف اول و آخر را میزنند. در بُعد اقتصاد نیز اگر چه شرکتهای فراوانی در جهان مشغول فعالیتاند، سررشتههای اصلی تکنوکراسی جهان در اختیار چندین خاندان مقتدر غربی است. در بُعد ارتباطات نیز اگرچه رسانههای فراوانی در جهان فعالیت میکنند، همه آنها به اخبار چند بنگاه خبرپراکنی غربی متکّی هستند که در مقیاس جهانی فعالیت مینمایند.
این ساختارهای دو گانه با نمادهای متکثر و نهادهای متمرکز، حکایت از ماهیّت نظام جهانی دارند که نماد آن ـ حداقل در سطح شعار ـ دموکراسی و لیبرالیسم و نهاد آن، دیکتاتوری و فاشیسم است. در این شرایط، سازمان ملل میخی است که بر تابوت آزادی بشریت کوبیده شده و این ساختار باید به نفع ملّتها تغییر پیدا کند.
۲) جهان جدید باید با به رسمیت شناخته شدن حق آزادی و حاکمیت ملّتها، با احترام به فطرت الهی انسان و با توجه به فلسفه خلقت و آفرینش بشریت که حرکت از ناخودآگاهی به سوی خودآگاهی است، از نو ساخته شود. در این آفرینش نوین، همه فرزندان خانواده جهانی بشریت میتوانند مشارکت داشته باشند.
۳) تمدّن غرب به بنبست رسیدهاست، برای این تمدّن «پایان تاریخ» آغاز شدهاست. تمدّن غربی خدمتی که میتوانست به بشریت از جهت توسعه علوم مادی انجام دهد را انجام داده و اینک خود، به مانعی سر راه حرکت به سوی کمال و کشف حقیقت هستی تبدیل شدهاست. این بر عهده متفکران و روشنفکران غرب است که نیاز زمان را بشناسند و غرب را با سیر نوین حرکت کاروان بشری هماهنگ کنند و از این رهگذر، از آلام بشریت که از ستم غرب رنج فراوان کشیدهاست، بکاهند.
۴) الهی کردن انگیزهها، مردمی کردن نهادهای ملّی و بینالمللی، حمایت از نهضتهای آزادیبخش و مبارزه با قدرتهای گردنکش و یاغی، از وظایف همه فرزندان بشریت است. تاریخ در این راه پُرافتخار، دست همه طرفداران حقوق بشر و پیروان راه پیامبران خدا و دوستداران آزادی و کرامت انسان را بهگرمی میفشارد و روح زمان از هماکنون، از پیدایش یک سازمان جهانی که از حقوق مسلمانان و مستضعفین جهان حمایت کند، استقبال مینماید.
۵) انقلاب اسلامی در ایران که پس از انقلابهای سکولار در غرب به پیروزی رسید، سیر غرب با شعار «لا إله» را به سیر انقلاب اسلامی با شعار مترقی «إلا الله» متصل و آن را تکمیل نمود و بانگ رسا و آزادیبخش «لا اله الا الله» را از فراز مأذنه تاریخ طنینانداز نمود. این انقلاب سرآغاز بیداری انسان مسلمان و باز آفرینی ظرف جغرافیایی تمدّن اسلامی و رهایی بشریت است. با صراحت باید اعلام نمود که در ظرف جغرافیایی تمدّن اسلامی، یک ملّت زندگی میکند؛ با دین و تاریخ و فرهنگ و سرزمین مشترک. این ملّت حق دارد سرنوشت خود را خود به دست گیرد و با ایجاد «اتحاد جماهیر اسلامی» بنیانهای نوین و مترقی جدیدی را برای آغاز حیات نوین بشریت فراهم آورد.
۶) بر تمام فرزندان ملّت اسلام در سراسر جهان ـ بهویژه در ظرف جغرافیایی تمدّن اسلامی ـ فرض است که در مرحله اوّل، اسلام ناب محمدی را بشناسند و به حقیقت امامت محمدی پی ببرند و در مرحله بعد، تاریخ اسلام را با توجه به سه اصل پیوستگی، علیّت و «فرآیندی بودن تحولات تاریخی»، از نو بشناسند و سپس شناخت خود را از جهان امروز تکمیل کنند و بکوشند در سه حوزه سیاست، اقتصاد و ارتباطات، به وظایفی که در مقابل خدا و بشریت برعهده دارند، عمل کنند.
۷) امروز موقعیت ژئوپلیتیک «ظرف جغرافیایی تمدّن اسلامی»، ذخایر عظیم نفت و گاز در دنیای اسلام، منابع فراوان طبیعی و استعدادهای خلاق و نیروی جوان در جهان اسلام میتواند به استخدام آزادی و رهایی بشریت و ایجاد جامعه نوین جهانی درآید. مسلمانان جهان اگر به این ظرفیتهای عظیم پی ببرند، میتوانند با اتکا به خدای بزرگ، جهان امروز را به سوی مرزهای نوینی از آیندهآفرینی و تکامل پیش ببرند.
۸) ابزارهای انسان مسلمان برای صعود به قله بلند آزادی و رهایی، آگاهی از وضع موجود، شناخت وضع مطلوب، رهایی از سلطه سیاسی و از آن خطرناکتر، سلطه فکری و فرهنگی نفاق جهانی است.
۹) باید فرصتها و تهدیدهای پیش رو را شناخت. بزرگترین فرصت، نیروی جوان خواهان تغییر در قلمرو بیداری اسلامی و بزرگترین تهدید، پیدایش گروههای سلفی و تکفیری به وسیله سرویسهای اطلاعاتی غرب است. این روش که غرب در برابر بیداری اسلامی در پیش گرفتهاست، تکرار روشی است که در عصر نظام دوقطبی در پیش گرفته بود که با ایجاد «تودهایهای نفتی» که محصول کمپانیهای شل و آرامکو بودند، به رقابت با شوروی میپرداخت و امروز با تولید «سلفیهای نفتی» که باز محصول همان کمپانیهای نفتی هستند، با مباشرت دولتهای وابسته به غرب، به سرکوب نیروهای مترقی، قربانی کردن جوانان فداکار و ملکوک و بدنام کردن حرکتهای اسلامی در جهان مشغول است.
این گروههای تروریستی یک روز به نام احزاب «پرچم» و «خلق» در افغانستان با مرام کمونیستی و امروز به نام حرکتهای تکفیری و افراطی با شعار «دولت اسلامی» یا ارتشهای آزاد، در عراق و سوریه و لبنان و با مرام وهابی ـ لیبرالیستی، به سرکوب ملّتها و اعدام خلقها و نابودی منابع طبیعی کشورها و گرفتن فرصت از نهضتهای آزادیبخش اسلامی و ایجاد نفرت نسبت به اسلام و مسلمانان در جهان مشغولاند. آنان عدهای جوان فریبخورده و گمراه را شستوشوی مغزی میدهند و بهوسیله آنها، به اهداف شوم خود جامه عمل میپوشانند و این جوانان گمراه را نیز در راه اهداف خود قربانی میکنند. این دقیقاً همان کاری است که در سالهای اول انقلاب اسلامی ایران، بهوسیله بعضی از گروههای التقاطی یا کمونیست یا لیبرال، در مقابل انقلاب اسلامی انجام میدادند.
تاریخ با شواهد خود، به تمام گروههای اجتماعی اعلام میکند که کسی از این ترفندها که مبتنی بر وابستگی و سرسپردگی آشکار و پنهان به نفاق جهانی است، طرْفی نخواهد بست و این خوشخدمتیها به استعمار و نفاق جهانی، برای کسی سودی نخواهد داشت. بهتر است آنها که از مسیر الهی تاریخ جدا افتادهاند، از هرجا که میشود، جلوی ضرر را بگیرند و به دامن اسلام و مسلمانان برگردند و بیش از این، بار گناهان خود را که آمیخته با خونریزی و جنایت است، سنگین نکنند و بر آلام انسان مسلمان ـ که از چهارسو، در بوسنی و میانمار و آفریقای مرکزی و فلسطین مورد حمله استکبار جهانی قرار گرفتهاست ـ نیفزایند و ببینند که امروز، حتی حامیان سرسخت آنها برای حفظ آبرو، از آنها رو بر میگردانند تا خود را از گناهانی که بهوسیله آنها مرتکب شدهاند، تبرئه کنند.
۱۰) بیداری اسلامی ـ حرکت آزادیبخشی که نتیجه تجربیات تاریخی و ثمره منطقی رشد جوامع انسانی است ـ ادامه پیدا خواهد کرد. دسیسههای نفاق جهانی میتواند به ثمر نشستن این تحول تاریخی را به تأخیر اندازد، ولی نمیتواند از آن جلوگیری کند. یکی از ترفندهای نفاق جهانی، تولید تئوریهای بهظاهر علمی در کنار ایجاد حرکتها و سازمانهای بهظاهر اسلامی است ـ نظیر سازمانهایی که عربستان سعودی در ایجاد یا هدایت آنها، مستقیم یا غیرمستقیم نقش داشتهاست.
غرب با استفاده ابزاری از این سازمانها، فرسایش آنها را تشدید کردهاست. یکی از این سازمانها، «سازمان کنفرانس اسلامی» است. نیز، حزب «عدالت و توسعه» در ترکیه، «داعش» در بینالنهرین و «طالبان» در افغانستان، از جمله سازمانهایی هستند که بهوسیله غرب مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند. آنها که بهجای دلسوزی برای اسلام و مسلمانان، برای غرب دلسوزی میکنند و بهجای آنکه به فکر نجات ملّت اسلام باشند، به فکر نجات منافع غرب هستند و در آسیای شرقی و خاورمیانه و شمال آفریقا، به نفع جدایی دین از سیاست و تبعیت از سکولاریسم ـ که سلطه غرب را به دنبال دارد ـ نظریهپردازی مینمایند، آیا بهتر نیست که لحظهای با خود و خدای خود خلوت کنند و ببینند که در راه چه هدفی، توان ذهنی، نیروی جوانی، موقعیت اجتماعی و حیات فکری خود را صرف میکنند؟!
آیا نمیدانند که اسلام احکام سیاسی هم دارد؟ آیا نمیدانند که پیامبر اسلام بهعنوان نخستین امام امّت، دولت تشکیل دادهاست؟ آیا نمیدانند که حیات فردی افرادْ تحت تأثیر حیات اجتماعی آنها، و حیات اجتماعی آنها تحت تأثیر سیاستگذاریهای دولتهاست؟ آیا نمیدانند که اسلام طرفدار آزادی مردم است؛ زیرا تا مردم آزاد نباشند نمیتوانند راه خدا بپیمایند؟ آیا نمیدانند که نظام اسلامی که همان نظام امامت رسولالله(ص) است، بر بیعت و حق انتخاب و آزادی و آگاهی امّت استوار است؟ پس چرا هوا در هاون میریزند و آب غربال میکنند و به نفع سکولاریسم ـ که در حقیقت، آیین بندگی ابرقدرتها و سند رقیّت ملّتهاست ـ نظریهپردازی و جوانان بیگناه را گمراه میکنند و آنها را به دنبال خود، به سوی وادی سرگردانی و ضلالت میکشانند؟ آیا بهتر نیست اگر قدرت و جرأت مبارزه در راه آزادی ملّتها را ندارند، لااقل در جهت انقیاد آنها به استمداد دشمنان ملّتها بر نیایند و عمر خود را به نفع آنها صرف نکنند و بدانند که «مشیّت الهی تاریخ پیروز است؛ ولو آنکه کسانی که کفر میورزند دوست نداشته باشند»؟
۱۱) خط مقاومت در مقابل نفاق و استبداد جهانی از خط ارتجاع و تسلیم در برابر آن جداست. در نقطه کانونی جبهه مقاومت، جمهوری اسلامی ایران قرار دارد و در کنار آن، دولتهای مترقّی ـ نظیر دولت مستقل و قانونی موجود در سوریه و دولت منتخب عراق و گروههای پیشرو و مترقّی نظیر انصارالله یمن و حزبالله لبنان و بعضی از گروههای فلسطینی که فریب تروریسم تکفیری را نخوردند و دست خود را به خون ملّتها در افغانستان و سوریه و عراق و پاکستان آلوده نکردند ـ قرار دارند. جبهه مقاومت مورد حمایت ملّتهای مسلمان و روشنفکران آزادیخواه و علمای مبارز و روحانیت مترقّی جهان قرار دارد و از طرف دیگر، هدف حملات دولتهای وابسته، نویسندگانی که قلم خود را به درم فروختهاند و روحانیون درباری و وابسته است. وظیفه همه آزادیخواهان، روشنفکران، عالمان بیدار و روشنبین در سراسر جهان است که از جبهه مقاومت که پیشرو راه آزادی بشریت است، دفاع کنند و از تمام امکانات خود به نفع این جبهه استفاده نمایند.
۱۲) قدس، اولین قبله مسلمانان و فلسطین نام رمز مظلومیّت بشریت تحت ستم است. اسرائیل میخی است که بر تابوت آزادی و دموکراسی در خاورمیانه کوبیده شده و آن تابوت را در قبرستان آرزوهای بشریت به خاک سپردهاند. بدینوسیله، نه تنها فلسطینیها که حتی یهودیان فریبخورده و سرگردان شرقی، فدای جاهطلبیهای نفاق جهانی شدهاند که در بخشی از مرکزیت آن، سازمان جهانی یهود نیز قرار دارد. علیرغم برخی نامهربانیها که برخی از چهرههای فریبخورده فلسطین در حق مقاومت، فلسطین و گروههای مترقّی فلسطین نمودهاند، فلسطین برای همیشه در نقطه کانونی مبارزه جبهه مقاومت و آزادیخواهان جهان قرار داشته و قرار خواهد داشت.
۱۳) پدیده قومگرایی، فرقهگرایی و ارتجاع از ترفندهای نفاق جهانی و نظام سلطهآمیز حاکم بر دنیای امروز است. آنها که بر طبل قومیّت میکوبند و حساسیتهای مذهبی را تحریک میکنند، یا عوامل آموزشدیده و سازمانیافته و مستقیم امپریالیسم و صهیونیسم هستند، یا فریبخورده عوامل آنها. اسلام مخالف هر پرستشی جز پرستش خداست. قومپرستی، ملّتپرستی و حزبپرستی مخالف خداپرستی است؛ همانطور که امام خمینی در سپیدهدم انقلاب اسلامی (۱۹ مرداد ۱۳۵۹) فرمودند، «ملّیگرایی اساس همه بدبختیهای مسلمین است» و نیز همانطور که در همان وقت، به مناسبت روز جهانی قدس اعلام کردند: «آنهایی که میخواهند ملّیت را احیا کنند، آنها مقابل اسلام ایستادهاند.» امروز همه بهروشنی میبینند که نهتنها ملّیگرایی و قومگرایی، که هرگونه فرقهگرایی ـ از جمله آنچه در گروههای تکفیری و وهابی هست ـ اساس همه مشکلات و ناکامیهای مسلمین است و آنها که این فرقهها را ساختهاند و پول نفت مسلمانان را در راه احیا و گسترش این پدیده شوم و خونریز مصرف میکنند، عموماً در مقابل اسلام ایستادهاند. همه مسلمانان ـ بهویژه، علمای دین و روشنفکران ـ باید در مقابل این دسیسه شوم هشیار باشند.
۱۴) دنیای اسلام باید بر چهار چالش بزرگ، یعنی: بحران هویّت، بحران مشروعیّت سیاسی، بحران مشارکت و بحران عدالت اقتصادی فائق آید. ما باید بدانیم که یک ملّتایم و محمد رسولالله(ص) پدر معنوی همه ماست. ما باید بدانیم که همه مسلمانان جهان و همه مستضعفان زمین حق دارند که سرنوشت خود را خود تعیین کنند، ما باید بدانیم که بیتالمال مسلمین باید به تساوی بین همه فرزندان امّت اسلام تقسیم شود و هرکس که تحت تأثیر وسوسههای غرب با این اصول مترقّی مبارزه میکند و میکوشد به گمراهیها بیفزاید و چراغ هدایت و امامت محمّدی را خاموش کند، نباید در اردوگاه مقاومت اسلامی جایگاهی داشته باشد.
۱۵) برخی از چهرههای درخشان در طول تاریخ انقلاب اسلامی وجود دارند که نگران آینده هستند و تصور میکنند که امکان پیروزی ملّت اسلام و تحقق مشیت الهی تاریخ، یا وجود ندارد یا بسیار دشوار است؛ تصوّر میکنند که میتوان با نظام جهانی الحاد کنار آمد و با آن به سازش رسید. پرسش اساسی این است که: «اگر میتوان با مذاکره با استبداد به توافق رسید، چرا آنها خود با مذاکره با استبداد در قلمرو ایران به توافق نرسیدند و نتوانستند شاه و رژیمش را اصلاح کنند و ناگزیر از مبارزه و تحمل مشکلات ناشی از آن شدند؟» آنها در ایران قبل از پیروزی انقلاب در مقابل همین منطق قرار داشتند و آن را ردّ و طرد میکردند و به کسانی که میگفتند سقوط شاه غیرممکن است و باید با او کنار آمد تا بعضی از اصلاحات را انجام دهد، میگفتند شاه سرچشمه همه بدبختیهای کشور است و باید برود.
آیا امروز نیز نباید دست نفاق جهانی و امپریالیسم بینالمللی و نظام سلطه جهانی که سرچشمه همه بدبختیهای مسلمانان است، از سر ملّت اسلام کوتاه شود؟ اگر امروز این منطق اشتباه است، چرا خود دیروز به آن متوسل شدند و دوشبهدوش سایر رزمندگان راه خدا حرکت کردند و در نهایت، شاهد پیروزی اسلام در ایران شدند. تردیدی نیست که عدهای میخواهند این تجربههای گرانسنگ را از حرکت بیداری بخش تاریخ بگیرند و با مهربانیها و نامهربانیهای منافقانهای که تحت عناوین مختلف میکنند، میخواهند این چهرههای مؤثر را از مسیر الهی تاریخ جدا کنند و آنها را در آستان منافع کوچک خود ذبح کنند یا آنها را در آغوش نفاق جهانی بیفکنند، ولی تاریخ همچنان خواهان حضور آنها در عرصه مبارزه و جهاد در راه خداست و هر دستی که برای برافراشته شدن پرچم اسلام بلند شود را صمیمانه میفشارد.
۱۶) نقش علمای اسلام در استمرار نهضت بیداری اسلامی، تعیینکننده و اساسی است. علمای اسلام در جهان تشیّع میدانند که نظریات جدایی دین از سیاست دیگر برای انسان امروز که آگاه به اسلام و مقتضیات روز باشد، جاذبهای ندارد. علمای اسلام در جهان تسنن نیز آگاهاند که نظریات مبتنی بر «غلبه» و «ألحق لمن غلب» و «خلافت هرکس که حاکم شدهاست»، در تونس و مصر و یمن و… مورد قبول هیچ شهروندی نیست. اگر حقّ غلبه را به رسمیّت بشناسیم، امروز باید تسلیم عوامل صهیونیستها و امپریالیستها شویم؛ چون آنها امروز بر ما غلبه یافتهاند!
جهان اسلام ـ بهویژه مردم مسلمان در حوزه بیداری اسلامی ـ امروز از نظریه «خلافت هر حاکم، ولو ظالم باشد» گذشتهاند. آنها عدالت را شرط امامت و حکومت میدانند و خواهان حاکم عالم و عادل، یعنی خواهان امام صالح هستند. علمای اسلام باید پابهپای مردم به سوی اسلام ناب محمّدی حرکت، و نظام مترقّی اسلام را به جهانیان معرفی کنند؛ نه آنکه خدای نکرده با فتواهای عجیب و غریب که با هیچ منطقی سازگار نیستند، حقوق بشر را و حرمت اسلام را زیرپای قدرت سلاطین جور و حلقههای آشکار و پنهان وابسته به نظام استبداد و نفاق جهانی قرار دهند.
۱۷) نقش محافل علمی، دانشگاهها و اساتید مسلمان در جهان اسلام در هندسه تحول و تغییر در دنیای اسلام، نقشی اساسی است. دانشجویان و استادان دانشگاهها در سراسر جهان اسلام، میتوانند با الهام از تعالیم رهاییبخش اسلام ناب محمّدی که رهبران انقلاب اسلامی پرچمدار آن هستند و نیز با الهام از سایر پیشروان راه آزادی انسان مسلمان (نظیر شهید شیخ راغب حرب، شهید شیخ یاسین، شهید قطب، شهید محمدباقر صدر، امام موسی صدر و سایر علمای اسلام)، با شناخت اسلام ناب محمّدی، دست در دست هم، جغرافیای اندیشه و فرهنگ انقلاب اسلامی را توسعه دهند و با نوآوری و خلاقیت، راه پیروزی امّت اسلام را هموار نمایند. در همینجا لازم است از نقش پیشتازانه عالمان اندیشمند قدرشناسی و حمایت نموده و از همه دانشمندان و استادان دعوت کرد که ثمرات علمی و پژوهشی پیرامون تعالیم و آثار رهبران انقلاب را به عنوان یک متن درسی، در جدول دروس خود در دورههای مختلف قرار دهند و آن را به زبانهای رایج در جهان اسلام ـ یعنی عربی، اردو، مالایی و… ـ ترجمه نمایند.
۱۸) آینده با انقلاب اسلامی و جبهه مقاومت و آزادیخواهان جهان است و آثار تغییرات نوین فرهنگی و اجتماعی در جهان امروز آشکار شدهاست. بر روشنفکران جهان اسلام است که با حضور در فضای سایبر و شاهراههای اطلاعرسانی و امکانات رسانهای، این تحول را که در حقیقت، تولد دوران جدیدی در تاریخ بشریت است، تسهیل و در صورت امکان، تسریع کنند.
۱۹) باید با آینده پژوهی، آیندههای ممکن و نامطلوب را پیشبینی کرد و برای مقابله با آنها آمادگی کامل، و در مقابل آنها سناریوهای پیشدستانه داشت. این مهم، وظیفه همه مراکز علمی و پژوهشی جهان اسلام است.
۲۰) الگوهای برآمده از تجربیات جمهوری اسلامی ایران که بیش از سه دهه است در برابر انواع دسیسههای سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی نظام سلطه رویارویی و مقاومت میکند، هدیهای به همه ملّتهای مسلمان برای بهرهگیری و آمادگی در این جهاد مقدّس است تا انسان مسلمان ـ به عنوان پیشتاز ملتها و خلقها و مستضعفان جهان ـ بتواند راهبردهای گذار از این پیچ تاریخی را کشف کرده و آنها را بهدرستی بهکار گیرد.
۲۱) باید به سران نظام سلطه صمیمانه گفت که دوران نفاق سپری شدهاست. نمیتوان با یک دست پرچم آزادی را برفراشت و با دست دیگر، حلقوم ملّتها را درهم فشرد! ترفندهایی نظیر یازدهم سپتامبر رنگ باختهاند. نمیتوان یک روز به عنوان مبارزه با افراطیگری به عراق و افغانستان حمله کرد و روز دیگر با تجهیز و تسلیح همان افراطگرایان، به جنگ ملّتهای عراق و افغانستان و سوریه و لبنان رفت. اگر در روشهای خود تجدیدنظر کنید و صادقانه به اردوگاه ملّتها و آزادیخواهان بپیوندید، به نفع شماست؛ حتی مصالح دنیوی شما نیز ایجاب میکند که با ملّتها آشتی کنید، با آزادیخواهان نجنگید، زندانهای کوچک و بزرگی که در سراسر جهان ساختهاید را تعطیل، و واقعاً از حق تعیین سرنوشت ملّتها دفاع کنید. اگر از آزادیخواهان جهان حمایت نمیکنید، لااقل دست از حمایت مستبدان، دیکتاتورها و دژخیمها بردارید و بیطرف بمانید.
۲۲) مسلمانان جهان پاسدار حرمت خون شهدای اسلام هستند. در میان آنها، بهویژه اعراب میدانند که مقاومت حزبالله لبنان و جهاد اسلامی فلسطین و انصارالله یمن و وفاق اسلامی بحرین و… چه افتخارات بزرگی را برای آنها آفریدهاند. آنها از هر فرصت استفاده میکنند تا حمایت خود را از حزبالله لبنان، گروههای مترقّی فلسطین دولت و ملّت سوریه، ملّت و دولت منتخب مردم عراق و همه آزادیخواهان جهان اعلام نمایند و میکوشند تا با حمایت از نیروهای مقاومت ـ بهعنوان نیروهای مترقّی و پیشتاز در جهان اسلام و دنیای مستضعفین ـ جزء زمینهسازان ظهور قائم آلمحمد(عج) باشند.
ما از نیمه خرداد ۱۳۴۲ تاکنون، «انتظار فرج» را میکشیدهایم و امروز نیز بر آن عهدیم که ملّت ایران در انقلاب اسلامی با خدای خود بستهاست.