چکیده
مقاله حاضر مواضع و رویکردهای حزب توده را در ارتباط با انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی مورد بررسی و تبیین قرار میدهد. بر اساس یافتههای مقاله، در فضای سرگردانی و حیرت رهبران حزب و ناتوانی آنها در شناخت ماهیت انقلاب اسلامی، آنها در تلاش بودند تا پدیده انقلاب اسلامی را در چارچوب تئوریهای مارکسیستی تحلیل نمایند. در این راستا، حزب توده انقلاب اسلامی را به عنوان یک انقلاب ملی دموکراتیک و سرآغازی برای یک انقلاب ضدامپریالیستی خلق ایران تلقی کرد. بر این اساس، رهبران حزب توده استراتژی خود را مبتنی بر اتحاد با نیروهای انقلابی قرار دادند. اما مشی غیر اسلامی حزب و وابستگی آن به اتحاد شوروی و همکاری اطلاعاتی با این کشور به زیان منافع جمهوری اسلامی، باعث توقیف فعالیت حزب و دستگیری اعضایش شد.
مقدمه:
تاریخ معاصر ایران دوران پر التهابی را از سر گذرانده است، در این میان جریانهای سیاسی متعدد و متفاوتی در کشور ظهور یافتهاند که به دلیل پیچیدگیهای آن تحلیلهای متفاوتی را در بر گرفته است که حقیقاً امکان قضاوت قطعی و نهایی را در بسیاری از موارد سلب کرده یا به شدت کاهش می دهد. حزب توده ایران، نیز از این قاعده مستثنی نیست. در ایران همچون دیگر کشورهای همجوار روسیه، ترویج دیدگاه چپ به اشکال مختلف از به قدرت رسیدن این ایدئولوژی تا حضورش به عنوان یک اپوزیسون داخل نظام سیاسی و حتی به عنوان یک معاند و بر انداز نظام سیاسی فصول مهمی از تاریخ سیاسی معاصر ایران را ورق می زند.
مناطق شمال ایران اولین مراکز متأثر از مارکسیسم بودند. در واقع منشأ و خاستگاه شکل گیری حزب کمونیست ایران را باید در تیر ۱۲۹۹ در بندر انزلی و در جریان اولین کنگرهی سوسیال دموکرات جستجو کرد که طی آن حیدرخان عمو اوغلی یکی از رهبران حزب مشروطه به عنوان اولین دبیرکل این حزب برگزیده شد.
پس از کودتای ۱۲۹۹، حزب کمونیست رضاخان را ستود. اما رضاخان، پس از تثبیت قدرت، حکومتی استبدادی ایجاد کرد و با سرکوب تمام تشکلات و گروهها، با وضع قانون منع فعالیت اشتراکی در سال ۱۳۱۰، اقدام به ایجاد محدودیت های فراوان برای حزب مذکور نمود. حملهی متفقین به ایران در شهریور ۱۳۲۰ به سقوط رضاخان انجامید. در نتیجهی این امر بسیاری از زندانیان سیاسی آزاد شدند. اعضای کمونیست آزاد شده در این فرایند، در ۷ مهر ۱۳۲۰ حزب توده را تشکیل داده و سلیمان میرزا اسکندری را به عنوان دبیر اول حزب برگزیدند. حزب توده توانست به سرعت گسترش یابد، به طوری که در انتخابات دوره چهاردهم در سال ۱۳۲۲، تعداد ۸ تن از کاندیداهای آن به مجلس راه یافتند. در طی سالهای ۱۳۲۳تا ۱۳۲۵ چهرهی حزب توده به علت حمایت از واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی و همین طور حمایت از غائلهی کردستان و آذربایجان مخدوش شد. ترور شاه در بهمن ۱۳۲۷، منجر به غیر قانونی شدن حزب شد. اما مجلس شانزدهم و نهضت ملی شدن صنعت نفت شرایط مساعدی را برای نوزایی حزب فراهم نمود. با نخست وزیری مصدق، حزب توده در ابتدا وی را نمایندهی امپریالیسم آمریکا میدانست اما در نیمهی دوم حکومت او تا حدودی از مصدق حمایت کرد و سیاستهای نسبتا مسئولانهتری در برابر وی پیش گرفت.
تمرکز پژوهش حاضر تبیین مواضع حزب توده در قبال انقلاب اسلامی در بین سالهای ۶۲-۱۳۵۶ میباشد و در این راستا به این سوال اصلی پاسخ میدهد که رهبران حزب چه رویکردی نسبت به حرکت انقلابی و اسلامی مردم ایران داشتند و تحلیل آنها از انقلاب اسلامی چه بوده و چگونه این پدیده را در چارچوب تئوریهای مارکسیستی قرار میدادند. در همین چارچوب، نقش شوروی سابق در رویکردها، برنامهها و عملکرد حزب و همچنین نوع نگاه نیروهای انقلابی اسلامگرا به ماهیت این حزب نیز مورد بررسی قرار میگیرد.
سالهای سرکوب و انزوای حزب: از کودتای ۲۸ مرداد تا انقلاب اسلامی
کودتای ۲۸ مرداد پایانی بر آزادی احزاب بود. پس از کودتای ۲۸ مرداد ، شاه قدرت خود را تثبیت و تمام احزاب سیاسی از جمله حزب توده را سرکوب نمود. تشکیلات حزب توده، با کشف شبکههای مخفی، متلاشی گردید و بیشتر سران آن حزب فرار کردند و در شوروی و کشورهای اقمار آن پناهنده شدند.[*] در آستانهی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، از مجموع اعضای کمیتهی اجرایی حزب توده، تنها پنج نفر (کیانوری، بهرامی، یزدی، جودت و علوی) در ایران باقی مانده بودند که با دستگیری بهرامی، یزدی، و علوی و فرار جودت و کیانوری در سال ۱۳۳۴، دیگر تمامی کادر رهبری حزب از کشور خارج شد(نورمحمدی، ۱۳۸۵: ۱۷).
رژیم پهلوی مارکسیسم را تهدیدی علیه خود تلقی میکرد، و لذا قدرت خود را علیه کمونیستها به کار گرفت. بر این اساس، متعاقب کودتا، بیدرنگ قانون ممنوعیت فعالیت اشتراکی را به اجرا گذاشت و با تشکیل ساواک اقدامات پلیسی خود را به منهدم کردن تشکیلات زیرزمینی حزب توده معطوف کرد. در حالی که دیگر اعضای فعال و بلند پایهی احزاب ملی گرا، بویژه جبهه ملی، مؤاخذه یا چند ماه یا حدأکثر چند سالی زندانی میشدند(بجز دکتر فاطمی که اعدام شد)، تعدادی از تودهایها تیرباران شدند،و تعدادی زیر شکنجه مردند، و دویست تن دیگر به حبس ابد محکوم شدند که شش نفر آنها تا زمان انقلاب در زندان باقی ماندند. رژیم شاه همچنین در مقابل چریکهای فدائی اسلام که تحت عنوان فدائیان اسلام مبارزه می کردند سیاست خشکی را در پیش گرفت و رهبر آنان سید نواب صفوی را تیر باران کرد و تعدادی دیگر از آنان را اعدام نمود و طرفداران آنان را به شدت سرکوب نمود.
در فرایند انقلاب، تمام مردم ایران به رهبری امام خمینتی علیه رژیم شاه قیام کردند. آنچه این انقلاب را بیهمتا ساخته بود این بود که همه طبقات اجتماعی و نیروهای سیاسی، در بر میگرفت. نهضت انقلابی حیرت انگیز ایران درسال ۱۳۵۶ شروع گردیده بود. درپی ورود شاه به آمریکا در ۲۴ آبان ۱۳۵۶ و دیدار وی با کارتر، دانشجویان مقیم ایران در آمریکا در تظاهراتی مخالفت خود را بر علیه شاه ترتیب دادند. در این دیدار شاه از حمایتهای آمریکا مطمئن گردید. شش هفته پس از دیدار شاه از آمریکا، کارتر درجریان دیدار از چند کشور اروپایی و آسیایی به ایران آمد و مذاکراتی را در خصوص ایجاد نیروگاه اتمی در ایران و فروش تجهیزات نظامی و ایفای نقش شاه در رفع اختلافات اعراب و اسرائیل، با توجه به روابط نزدیک با اسرائیل و ملک حسین و سادات، انجام دادند. در این مذاکرات کارتر شاه را جزیره ثبات در یکی از پرآشوبترین نقاط دنیا دانست و گفت نظریات آنها در مورد حقوق بشر بسیار به هم نزدیک هستند. یک هفته بعد از ورود کارتر به ایران مقالهای تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در روزنامه اطلاعات چاپ شد. این مقاله توهین آمیز نسبت به امام خمینی رشته حوادثی را موجب گردید که نهایتاً از کنترل حکومت خارج شد و برای نخستین بار پس از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، نیروهای مسلح ارتش برای سرکوبی اغتشاش به میدان آمدند. این واقعه همه را تکان داد و بین دولت و روحانیون بحران شدیدی ایجاد کرد (شایسته پور، ۱۳۸۶: ۲۴۰).
این مقاله که گفته شده است توسط داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی، نوشته شده بود، در حوزههای دینی شیعه، به خصوص در قم، توفانی به پا کرد و واقعه ۱۹ دی ۱۳۵۶ را رقم زد که سرانجام تمام کشور را در برگرفت. روزنامه نوید وابسته به حزب توده هم با انتشار شماره ۱۵ در ۲۱ دی ماه ۱۳۵۶ با عنوان “تیرباران وحشیانه مردم قم”، اعلام کرد: «گلوله باران وحشیانه مردم در خیابانهای قم، بار دیگر با قاطعیت و روشنی نشان داد که بین رژیم “شاه-ساواک” و خلقهای ایران، دریایی از خون فاصله است ».
واقعه ۱۹ دی، سلسله تظاهرات پیدرپی در شهرهای مختلف از طریق برگزاری مراسم برای شهدا را در پی داشت که شامل مراسم یادبود و بزرگداشت چهلمین روز شهادت این افراد میشد و اجرای آن به صورت تظاهرات ضد دولتی منجر به کشته شدن افراد دیگری از شرکت کنندگان در مراسم میشد و به همین صورت ادامه داشت. فلج شدن رژیم در مقابله با انقلاب به سردرگمی، و همچنین از دست رفتن اراده شاه و ناتوانی دوستان و پشتیبانان سنتیاش در درک وضعیت انجامید و سرانجام به پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ منجر شد.
برنامه و عملکرد حزب توده در ارتباط با انقلاب اسلامی
با شروع انقلاب دو رویکرد در حزب توده وجود داشت: یکی مشی ایرج اسکندری که شعارش مبارزه برای تأمین دموکراسی و آزادیهای دموکراتیک و اجرای کامل قوانین مشروطه بود. “اسکندری نسبت به نهضت امام(ره) بدبین بود و میگفت که اولاً، این جریان یک جریان مذهبی فوقالعاده ارتدکس و جزمی است و اگر پیروز شود به هیچ وجه اجازه فعالیت سیاسی به مخالفین نخواهد داد”. به باور وی، جریان جبهه ملی و جریان شریعتمداری در روحانیت این توانایی را داشت که با نظریات مخالف سازگاری داشته باشد و به کمونیستها اجازه فعالیت بدهد، اما حرکت امام خمینی (ره)(ره) را “یک حرکت افراطی میدانست که به خاطر تندرویها قطعاً سرکوب میشود و لذا نباید به دنبال آن رفت.” رویکرد دیگر مشی کیانوری بود که مبتنی بر سر نگون کردن شاه و استقرار حکومتی دیگر در ایران بود. کیانوری و طرفدارانش بر این باور بودندکه “نیروی سازشکار در ایران شانس توسعه ندارد و نارضایتیها چنان شدید است که به دنبال عناصر میانهرو نخواهند رفت” (کیانوری، ۱۳۷۱: ۴۸۹).
با شدت گیری تظاهرات بر علیه حکومت در ایران، گروه و جناح کیانوری بر جناح ایرج اسکندری پیروز شد و در پلنوم شانزدهم (اسفند ماه ۱۳۵۷ در آلمان شرقی) ایرج اسکندری از سمت دبیر اولی برکنار گردید. شواهد موجود نشان میدهد که از حوالی نوامبر ـ دسامبر ۱۹۷۸ شورویها نیز به این جمعبندی رسیده بودند که باید از شاه دست شست. آنها نیز رفتن او را قطعی میدیدند. منتهی این فکر قویاً حاکم بود که معضل برکناری شاه بدون جنگ داخلی میسر نخواهد شد و ارتش ایران صحنه را به راحتی خالی نخواهد کرد و احتمال جنگ داخلی و دخالت ارتش آمریکا بسیار محتمل به نظر میرسد. شوروی نیز ورود ارتش خود به شمال ایران را اجتنابناپذیر میدید. در یک چنین چشماندازی، برای حزب کمونیست شوروی، نقش حزب توده ایران که به آن چون ابزاری برای پیشبرد سیاست خود در ایران مینگریست، اهمیت ویژهای یافت.
احسان طبری در خاطرات خود مینویسد: “همه میدانستند که دانشیان(عنصر وابسته به شوروی) کوچکترین سمپاتی به کیانوری ندارد و به ارتقاء او کاملاً بی علاقه است. وقتی که او در هیأت اجرائیه، به عنوان نتیجهگیری از سیاست غلط اسکندری در مسأله انقلاب ایران و تأیید سیاست درستتر کیانوری، پیشنهاد کرد که اسکندری معزول و کیانوری منصوب شود، اعضاء هیأت اجرائیه به اتفاق آراء به کیانوری رأی مثبت داند. بعلاوه، آنها این نتیجهگیری را یک نتیجهگیری اجتنابناپذیر میدانستند. ضمناً مطمئن بودند که دانشیان نظر شورویها را ابلاغ میکند” (طبری، ۱۳۶۷: ۲۶۵). یکی از راههای گسترش نفوذ شوروی تقویت احزاب وابسته بود، در این میان حزب توده و نقش آن در تحولات آینده ایران برای سوق دادن تدریجی کشور به سوی نزدیکی به شوروی در نظام دو قطبی جهانی برای این کشور از اهمیت بالایی برخوردار بود. به این ترتیب شورویها در پی آن بودند تا از این فرصت نهایت بهره را ببرند.
ادوار فعالیت حزب توده در نظام جمهوری اسلامی را میتوان به چهار دوره به شرح زیر تقسیم کرد:
دوره اول: دوره انتقال: نخستین ماههای پس از پیروزی انقلاب را در بر میگیرد که طی آن رهبری حزب توده ، به داخل کشور منتقل میشود و سازمان خود را برپا میدارد
دوره دوم: دوره تجدید سازمان: این دوره به طور عمده سال ۱۳۵۸ را دربرمیگیرد که فعالیت تشکیلاتی رهبری حزب توده معطوف به جذب گروهها و محفلها و افراد تودهای و متشکل ساختن آنها در چارچوب سازمان علنی و مخفی است.
دوره سوم: دوره تثبیت: این دوره سالهای ۱۳۶۰- ۱۳۵۹ را در برمیگیرد که اوج فعالیت حزب توده محسوب میشود. طی این دوره حزب توده توانست سازمان علنی و همچنین تشکیلات مخفی _ نظامی خود را منسجم سازد و تبلیغات و اطلاعات خویش را سامان بخشد و سعی کند چهره خود را به عنوان یک حزب وابسته به شوروی بهبود بخشد.
دوره چهارم: دوره فروپاشی حزب در ایران: این دوره سالهای ۱۳۶۲-۱۳۶۱ را در برمیگیرد که طی آن افراد و رهبران حزب توسط نیروها و نهادهای امنیتی کشور دستگیر میشوند و در تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۳۶۲ سازمانهای علنی و مخفی حزب فرو میریزد و در پی آن دادستانی کل انقلاب اسلامی انحلال آن را اعلام میکند (موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،۱۳۸۷: ۲۲۶).
نورالدین کیانوری بعد از ورود به ایران وارث حزبی شده بود که در سال ۱۳۵۷ هیچ پایگاه اجتماعی در داخل ایران نداشت، تأثیرش در انقلاب، در حد هیچ بود. در میان بخش وسیعی از مردم، به ویژه روشنفکران انقلابی، چهرهای منفی داشت و به عنوان ابزار سیاست شوروی در ایران شهرت یافته بود. رهبری جدید حزب دست به یک رشته اصلاحات زد. کیانوری پس از بازسازی حزب توده فعالیت حزب را بر پایهی استراتژی ایفای نقش اپوزیسیون بنا نهاد، آن هم اپوزیسیون وفادار و قانونی جمهوری اسلامی ایران. او بین سالهای ۵۷-۱۳۶۰ عموماً از مکتبیها در برابر لیبرالهای اسلامی جانبداری کرد و خواستار تقویت نهادهای تحت کنترل ایشان بود. پلنوم شانزدهم، که آخرین گردهمایی رهبری حزب در خارج از کشور بود، در بهمن ۱۳۵۷ درست پس از پیروزی انقلاب برگزار شد و بر پیروزی یک جناح حزب صحه گذاشت و راه را برای استراتژی تازهی آنها هموار ساخت. بنابر اسناد پلنوم، حزب پشتیبانی خود را از رهبری امام خمینی (ره) (ره) اعلام و بر ارتباط نزدیک حزب و اتحاد شوروی تأکید کرد و ضمن حمایت از کودتای افغانستان که کمونیستها را در آن کشور به قدرت رسانده بود، تشکیل جبههی متحد خلق را برای مقابله با تهدیدهای امپریالیسم نسبت به انقلاب پیشنهاد کرد (بهروز، ۱۳۸۰: ص ۲۱۱).
شعار حزب توده، رسیدن به جامعه سوسیالیستی بود، اما برای رسیدن به این هدف باید مراحلی را پشت سر میگذاشت. مرحله اول “انقلاب ملی و دموکراتیک” و مرحله دوم “انقلاب سوسیالیستی” بود. برای طی این مراحل، باید از تاکتیک های معین استفاده میکرد؛ از جمله تاکتیک لنینی که عبارت از این است که: “با ارزیابی دقیق نیروها در جامعه، حلقه اساسی تحول اجتماعی را پیدا، حلقهای که اگر آن را به دست گرفته و به جلو برده شود، تمام جریان پدیده مانند حلقه های زنجیری که به حلقه اساسی بسته هستند، به سمت هدف جلو برده شود”. در همین راستا حزب توده ایران در صدد بود تا با رخنه در انقلاب و پیدا کردن وجوه مشترک بین انقلابیون و حزب توده قدرتمندتر شود تا در نهایت بتواند به قدرت برسد.
حزب توده و همچنین جناح اکثریت فداییان خلق معتقد بودند که استعداد ضد امپریالیستی و انقلابی خرده بورژوازی ایران، به خصوص جامعه روحانیت و در صدر آن امام خمینی (ره) قابل توجه است و باید آن را تقویت کرد. به همین خاطر از سیاست انقلابی امام خمینی (ره) پشتیبانی کرد. در این میان حزب توده، امید داشت با پشتیبانی نیروهای انقلابی مکتبی جبههی متحد ضدامپریالیستی خردهبورژوازی رادیکال را به وجود آورد. هدف استراتژیکی، تغییر تعادل قدرت بینالمللی به نفع اردوی سوسیالیست و تعقیب راه رشد غیر سرمایهداری با حمایت از اردوگاه سوسیالیست بود. در تحلیل نهایی، سیاست آنها منافع کمونیست بینالمللی (یعنی اتحاد شوروی) را مد نظر داشت. این وضع آنها را پیشاهنگ مبارزه علیه «دولت لیبرال بورژوازی» بازرگان، که به باور آنها عاری از اعتبار ضد امپریالیستی و ایجاد جامعهی بی طبقه بود، قرار داد. طرفه اینکه این موضع گیری با مواضع ضد لیبرالی جناح انقلابیون اسلامی همخوانی داشت (برزین،۱۳۷۴: ۳۰۰).
چنانچه احسان طبری در مقالهای مینویسد: «وضع در کشور ما، پس از یک انقلاب بزرگ و دورانساز که یکی از مهمترین پایگاههای سیاسی، اقتصادی و نظامی امپریالیستی را از چنگش بیرون کشید، دوران پیچیده و پرجوش و خروشی را میگذراند. کسانیکه که در بخش اول انقلاب سیاست سازشکارانهی شاه باید سلطنت کند نه حکومت را مصراً دنبال میکردند، و سپس به دنبال رهبری قاطع ضد امپریالیستی و ضد سلطنتی امام خمینی (ره)، خواه و ناخواه، کشیده شدند، اکنون نیز به تفکر سیاسی خود وفادارند. برای آنها کماکان مسئله مرکزی، مسئله آزادی آن هم به معنای خاص بورژوازی کلمه است…، امپریالیسم، یا به بیان آنان دموکراسی غرب و همچنین نظام سرمایهداری، مزاحمتی برای آنها نبوده و نیست. بلکه برعکس، آنها فقط میخواستند از سیطرهی اعضای خانوادهی پهلوی خلاص و در حکومت شریک شوند» (طبری، ۱۳۵۸: ۲۴).
از نظر حزب توده موج انقلاب و نفرت مردم نسبت به وابستگیهای محمدرضا شاه به کشورهای غربی، به خصوص آمریکا، و حوادث بعد از انقلاب همچون اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیریها و سخنان رهبر انقلاب این امکان را می داد تا با نفوذ و حمایت از انقلابیها در بخشهای مختلف حکومتی بتوان یک رژیم وابسته به بلوک شرق را در چارچوب نظام بینالمللی ایجاد کرد.
حزب توده برای تحقق استراتژی بلند مدت خود در برابر دیگر احزاب چپ سعی میکرد با رخنه در این احزاب آنها را به حزب توده برگرداند(چنانچه که توانست جناح اکثریت فداییان را به سمت خود جذب کند) و در غیر این صورت در برابر آنها موضع تندی میگرفت؛ چنانچه در برابر وقایع ترکمن صحرا و کردستان که در ابتدای پیروزی انقلاب رخ داد از نیروهای انقلاب در برابر دیگر نیروهای چپ حمایت کرد. احسان طبری مینویسد: «حوادث در یک سلسله واحدهای قومی ایران حاکی از آن است که همراه با ضد انقلاب عناصر بیمسئولیتی، در زیر پرچم دلپذیر دفاع از سرنوشت خلق ایران و حق خودمختاری این خلقها در واقع دانسته یا ندانسته آب در آسیاب ضد انقلاب میریزند» (طبری: ۱۳۵۸، ص ۴۲).
حزب توده در ابتدای انقلاب همراه چند تن از اعضای اصلی و شناخته شده خود، از جمله کیانوری دبیر اول و مریم فیروز عضو کمیته مرکزی، کاندیدای انتخابات مجلس خبرگان شدند، اما هیچ کدام از اعضاء این حزب نتوانستند در این انتخابات پیروز شوند و نقشی را در شکلگیری قانون اساسی داشته باشند. پس از انتشار متن پیشنهادی قانون اساسی در تاریخ ۱۱ و۱۲ آذر ۱۳۵۸ حزب توده در انتخابات شرکت کرد و اعلام کرد که به آن رأی مثبت داده است.
حزب توده در جریان انتخابات ریاست جمهوری به حمایت از حسن حبیبی کاندیدای معرفی شده از طرف حزب جمهوری اسلامی پرداخت. از نظر کیانوری «برنامههای حبیبی از تمام کاندیداهای ریاست جمهوری جامعتر و دارای جنبههای مثبتتری بود. و مهمتر از همه اینکه خود را نسبت به خط اساسی ضدامپریالیستی و خلقی امام(ره) کاملاً متعهد میدانست.» (کیانوری، ۱۳۵۸: ۳۲۰).
اما پس از پیروزی بنیصدر در انتخابات ریاست جمهوری، حزب توده در حمایت از او وی را “دموکرات انقلابی” دانست و کیانوری در جواب اینکه چرا به اظهارات آقای بنیصدر پاسخ نمیدهید؟ آیا در مورد او باز هم سیاست اتحاد و مبارزه را ادامه خواهید داد؟ نوشت: “بله، دوستان، اتحاد و مبارزه سیاست استراتژیک و همیشگی ما در برابر عناصر، نیروها، دولتها و سازمانهایی است که به طور عمده از خط خلق جدا نشدهاند و در جهت همکاری با امپریالیسم و دشمنان خلق قدم برنداشتهاند. از آقای بنیصدر در راستترین موضع، تا جمالعبدالناصر در چپترین موضع آن در طیف دموکراسی انقلابی قرار میگیرند» (کیانوری، ۱۳۵۹: ۲۰).
حزب توده در اسفند ماه ۱۳۵۹، که تقابل نیروهای انقلاب با بنیصدر و حامیان چپ و راست او به اوج خود رسید، فرصت را برای مقابله با بنیصدر مناسب یافت و با لحن تندی به انتقاد از او پرداخت. در ۲۱ خرداد ۱۳۶۰ که امام خمینی (ره) طی فرمانی بنیصدر را از فرماندهی کل قوا برکنار کرد و سپس مجلس نیز با ۱۷۷ رأی و تأیید امام در ۳۱/۳/۶۰ وی را از ریاست جمهوری عزل کرد. در این جریان، حزب توده بنیصدر را در جناح نماینده «سرمایهداری بزرگ» جای داد و او را خائنی دانست که برای مسخ انقلاب فعالیت کرده، که به درایت و قاطعیت رهبر انقلاب و استواری مردم جلوی اعمال او گرفته شد (جمعی از پژوهشگران، ۱۳۸۷: ۳۵۶).
حزب توده ایران، فشار هر چه بیشتر آمریکا بر ایران و تحریم اقتصادی ایران را نتیجه مثبتی برای نزدیک شدن ایران به سوی بلوک شرق برای تأمین کالاهای اساسی و مواد مورد نیاز کشور میدانست و نمونه کشور ایران را همچون کشور کوبا میدانست: «کوبا جز شکر تولیدی دیگر نداشت، پس تمام کالاها و موارد مورد نیاز میبایست از سوی کشورهای سوسیالیستی تأمین میشد. فیدل کاسترو در یکی از سخنرانیهای خود گفته است که کشورهای سوسیالیستی، کالاهایی برای کوبا فراهم میکردند که خود نیز از آنها به مصرف نمیرساندند. ما تصور میکنیم که انقلاب ایران در جهان دارای چنان اعتباری است که سفارشهایش، از سوی تمام کشورهای سوسیالیستی در درجهی اول اهمیت قرار دارد» (کیانوری، ۱۳۵۹: ص ۷).
حزب توده با داشتن شاخهی مخفی و نظامی خود و نفوذ در قسمتهای مختلف اداری و نظامی و احزاب مختلف سعی در جمعآوری اطلاعات داشت سید هادی خسروشاهی مینویسد: «خود کیانوری به دفتر من در وزارت ارشاد آمد و گزارشهایی را به دلیل اهمیت موضوع به طور کتبی و توضیحات شفاهی ارائه کرد. و بعضیها رو که خیلی مهم بود به دفتر امام رساندم. مورد بعدی آقای عمویی بود، آقای عمویی در واقع یک رابط بود که گاهی گزارشهای شفاهی و کتبیرو از سوی حزب برای اطلاع مسئولین و بویژه آیتالله قدوسی ابلاغ میکرد و علت این اقدام حزب هم طبق گفته کیانوری و طبق پاسخ سؤال من این بود که اعتمادی به مسئولین دفتر ریاستجمهوری ندارد (اعتماد ملی، ۱۳۸۷).
همانطور که میدانیم، هدف اصلی و غایی احزاب کمونیست در کشورهای دارای نظامهای غیر سوسیالیستی، براندازی نظم موجود و استقرار نظام سوسیالیستی از طریق یک انقلاب بود. در این میان حزب توده ایران سعی میکرد تمام احزاب مخالف جبههی سوسیالیستی را حذف کرده و مرحله کنونی «انقلاب دموکراتیک ملی» را به سمت انقلاب سوسیالیستی سوق دهد. این خود مهمترین نقطه تعارض میان نیروهای مکتبی خواهان تشکیل یک حکومت اسلامی با حزب توده و دیگر نیروهای چپگرا بود. بنابراین از نظر مکتبیها حزب توده و تمام نیروهای چپگرا متهم بودند به اینکه در عین همکاری با نیروهای انقلابی، در حال برنامهریزی استراتژیک در جهت هدف غایی خود و ضربه زدن به نیروهای انقلاب هستند.
امام خمینی (ره) از همان ابتدای انقلاب، به کمونیستها و دیگر مکاتب غیر اسلامی نظر خوبی نداشت، چنانچه در پیامی به دانشجویان و دانشآموزان به مناسبت آغاز سال تحصیلی، آنان را به شناخت و عمل به اسلام ناب و دوری جستن از مکاتب انحرافی و استحکام هر چه بیشتر پیوند خویش با ملت برای نجات کشور دعوت کرد: “در همه حال شعار ما قطع ایادی اجانب راست و چپ از سراسر کشور است، زیرا رشد استقلال و آزادی با وجود دخالت اجنبی، از هر جنس و مسلک و مکتب و هر امری از امور کشور اعم از سیاسی و فرهنگی، اقتصادی و نظامی، خواب و خیالی بیش نیست و هرکس در هر مقامی و به هر صورت اجازهی دخالت اجانب را در وطن عزیز ما، چه با صراحت و چه بوسیله طرحهایی که لازمهاش ادامهی تسلط اجنبی یا ایجاد تسلط تازهای باشد، بدهد خائن به اسلام و کشور است و احتراز از او لازم است. زیرا اگر دخالت اجانب خصوصاً، آمریکا، شوروی، انگلیس وجود داشته باشد، هر رژیمی که روی کار بیاید تنها آلتی خواهد بود برای عقب نگهداشتن ملت و ادامهی بدبختیها و محرومیتها از یک طرف و چپاولگریها و قلدریها از طرف دیگر” (نوری: ۱۳۷۵: ۱۳۲).
حزب توده به دلیل عملکردهای گذشته خود چه در میان احزاب موافق و مخالف انقلاب به عنوان حزبی شناخته میشد که از منافع شوروی حمایت میکند و حمایتهای این حزب از انقلاب و رهبری را به عنوان بک استراتژی برای بدست آوردن قدرت می دانستند. در این ارتباط جبهه آزادی ارگان رسمی حزب ایران مینویسد: «حزب توده که آقایان گردانندگانش این روزها از حول حلیم توی دیگ افتادهاند و اگر لنین و مارکس هم بیاید به خاطر ارضاء مذهبیون مرتجع و مصدر کار شده آنان را عامل امپریالیست خواهد نامید، با تبلیغات آشکار و گسترده خود کماکان سیاست گذشته خود را دنبال میکند. البته عملکرد آن آشکار است. حزب توده میپنداشت که پس از حکومت دکتر مصدق قدرت و حکومت به دستش میافتد و لزوماً سقوط دکتر مصدق یعنی حکومت حزب توده و بدین جهت بود که در برابر جبههی ملی جبهه میگرفت و اکنون نیز به همین دلیل به جای خط مشی چپروانه به راست غلتیده است» (ارگان رسمی حزب ایران، ۱۳۵۸: ۲۶-۱۴).
حزب توده بر این باور بود که با حذف عناصر لیبرال، که بعد از برکناری بنیصدر قدرت آنها به شدت کاهش یافته بود، و همچنین با حمایتهای خود از نیروهای انقلابی در برابر دیگر احزاب چپ، بر اساس استراتژی بلند مدت خود، یعنی سوق دادن انقلاب اسلامی به سمت کمونیسم و شوروی حرکت میکند. به همین خاطر با سقوط قطعی بنیصدر و آغاز فاز نظامی در حرکت منافقین، حزب توده «رهبری مجاهدین خلق» را در «جبهه ضد انقلاب» و از اجزاء «توطئه هشتم آمریکا علیه انقلاب ایران» ارزیابی کرد: «ماجراجویان مجاهدین خلق و پیکاری و رنجبری و کومله و گروههای سازمانیافته تروریست ساواکی و سلطنتطلب، با کمک متخصصین آموزش دیده، که از آمریکا و فرانسه و مصر و اسرائیل فرستاده شدهاند، عهده دار این بخش از توطئهاند(جمعی از پژوهشگران، ۱۳۸۷: ۳۶۵).
اما برعکس، در سطح جامعه جو ضد تودهای در حال تشدید بود؛ چرا که سلاحهایی که صدام در جنگ به کار میبرد اکثراً روسی بودند، کشته و شهید شدن مردم ایران به وسیله این سلاحها جو جامعه را هر چه بیشتر علیه حزب توده و شوروی میکشاند. در عرصه سیاست خارجی، حمایت مقامات مسکو از رژیم آمریکایی صدام و فروش سلاح به بغداد، که از اوایل سال ۱۳۶۱ علنی و صریح شد، خشم مردم را علیه ابرقدرت شرق برانگیخت و لذا روابط ایران- شوروی رو به تیرگی گذارد(جمعی از پژوهشگران، ۱۳۸۷: ۳۵۸).
در این میان، حزب توده با تبلیغات خود مبنی بر اینکه ادامه جنگ با عراق از سیاستهای آمریکا میباشد تا ایران را به سوی یک جنگ فرسایشی سوق دهد، خواستار پایان جنگ بود که در مقابل نظر نیروهای خط امام(ره) بود. بر همین مبنا روزنامه جمهوری اسلامی وابسته به حزب جمهوری اسلامی که پایان جنگ را به سرنگونی حکومت صدام در عراق گره میزد، در سی و یکم مرداد ۱۳۶۱ ضمن تاکید بر لزوم پیروزی قاطع نظامی ایران بر عراق، هر گونه حمایت از به کار گیری شیوه دیپلماتیک و استفاده از هیئتهای صلح جهت میانجیگری را بیانگر سرسپردگی حامیان آن دانست ( گرگانی، ۱۳۸۴: ۳).
حزب سعی میکرد اشتباهات گذشته خود را به شکلی وارونه نشان دهد و در مورد مصدق که بیشترین اتهامات از سوی احزاب مختلف به حزب توده وارد میشد، سعی میکرد چهرهای از مصدق نشان دهد که بیشتر متمایل به غرب و آمریکا باشد، چهرهای که بعد از انقلاب مورد پسند مردم و حکومت انقلابی نبود. به نوشته رهبری حزب «دکتر مصدق عقیده داشت که آمریکا کشوری است آزادیخواه و هوادار ملل محروم و مظلوم…. این اختلاف در ارزیابی درباره ماهیت و نقش و سیاست امپریالیسم آمریکا بین حزب تودهی ایران و دکتر مصدق، تا وقتی که سیاست آمریکا در ایران وارد مرحلهی حساس تعیین کنندهای نشده بود، نمیتوانست مناسبات مثبتی را که بر اثر توافق دیدگاههای حزب و دکتر مصدق در زمینهی مبارزه با نهادهای استبدادی و تأمین آزادیها وجود داشت، تحتالشعاع قرار دهد. ولی در لحظهای که سیاست امپریالیسم آمریکا به عنوان عامل تعیین کننده در تجدید بردگی استعماری ملت وارد میدان عمل گردید، این اختلاف در ارزیابی به صورت یک عامل جدایی جدی درآمد. ارزیابی نادرست دکتر مصدق در مورد امپریالیسم آمریکا، به انقلاب ضد امپریالیستی ملت صدمه جبرانناپذیر وارد ساخت و خود دکتر مصدق را به نیستی کشاند. حزب توده ایران هم بر اثر بیتجربگی و جوانی، بر اساس ارزیابی نادرست و غیر واقعبینانه از ارزیابی نادرست دکتر مصدق اشتباه بزرگی مرتکب شد و نتوانست در یک مرحله مهم تاریخی معاصر میهن ما، آنطور که شایسته بود، نقش تاریخی خود را ایفا کند» (کیانوری، ۱۳۵۸: ۴۰۵).
وابستگی و غیر قانونی شدن فعالیت حزب
یکی از مصوبات پلنوم شانزدهم کمیته مرکزی حزب در اسفند ۱۳۵۷ آماده نگه داشتن سازمان حزبی برای مقابله با شرایط اضطراری بود. این بر اساس تجربهای بود که از تاریخ حزب فعالیت حزب بویزه در غائله فرقه دموکرات آذربایجان، غیر قانونی شدن حزب در بهمن ۱۳۲۷ و مهم تر از آن کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به دست آمده بود. پس از استقرار رهبری حزب در ایران، یکی از اولین تصمیمات هیئت سیاسی ایجاد سازمان مخفی بود. این تصمیم به اتفاق آراء به تصویب رسید. طبق این مصوبه رهبری تشکیلاتی حزب موظف شد که هسته اساسی سازمان نوید را حفظ کند و آن را در سازمان علنی حزب ادغام نکند. قرار شد که سازمان نوید برای خود یک چاپخانه مخفی و چندین پایگاه چاپ و تکثیر در تهران و مراکز مهم استانها ایجاد کند و خانههایی را برای اقامت و اختفای رهبری و کادرهای رهبری حزب در شرایط اضطراری، مانند یک کودتای ارتجاعی تدارک ببیند. محمد مهدی پرتوی مسئول تشکیلاتی این کار بود.
ازدیدگاه مارکس و انگلس انقلاب سوسیالیستی کار تودهها، به رهبری طبقه کارگر است و حزب کمونیست تنها رسالت رهبری و هدایت این طبقه را عهده دار است. بعدها، لنین نه تنها حزب را به یک گروه منسجم و توطئهگر تبدیل نمود و کاربری عملگرایانه و ارادهگرایانه را جایگزین پندارهای جبر تاریخی و عمل تودهای مارکس و انگلس نمود، بلکه با تدوین استراتژی و تاکتیک نظامی خود، عملاً «کودتاگرایی» را جایگزین تئوری «انقلاب اجتماعی» مارکس و انگلس ساخت (مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۷: ۶۸۴). در این چارچوب، در شرایطی که عامل براندازی نظامی به وجود نیامده کارکرد اطلاعاتی سازمان حزب کمونیست در درون نیروهای مسلح اهمیت درجه اول مییافت. در همین راستا، حزب توده سعی میکرد اطلاعات مورد نیاز خود را به وسیله افراد نفوذی به دست آورد و در صورت درخواست شوروی اطلاعات را در اختیارشان قرار دهد. چنانچه کیانوری در کتاب خاطرات خود میگوید: «بزرگترین اشتباه سیاسی من پذیرش درخواست مقامات شوروی در این زمینه است. دو یا سه سال پیش از پیروزی انقلاب، اتحاد شوروی تصمیم گرفت که به اطلاعات فنی هواپیمای اف ۱۴ دسترسی پیدا کند. به من مراجعه کردند و از امکان من در این زمینه جویا شدند… درخواست دستیابی به اطلاعات اف ۱۴ از سوی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی به اطلاع من رسید و من نیز پذیرفتم که در این زمینه کمک کنم. در همان زمان طی تماسی که با سازمان نوید داشتم این خواست را مطرح کردم. این جریان ادامه داشت تا انقلاب پیروز شد و ما به ایران آمدیم و فعالیت حزب را در داخل کشور آغاز کردیم. این اسناد در اختیار مهدیپرتوی مسئول سازمان مخفی- قرار گرفت و به شورویها رد شد» (کیانوری، ۱۳۷۱: ۵۴۵).
از موارد دیگر انتقال اطلاعات محرمانه جنگ تحمیلی به شوروی بود. چنانچه ناخدا دوم بازنشسته سعید کیوان شکوهی میگوید: “در طول جنگ نیروی دریایی وضعیت دیگری داشت، این نیرو از یک سو به دلیل داشتن انضباط معنوی و از سوی دیگر به دلیل کوچکی خود به لحاظ تعداد نفرات، خیلی زود خود را پیدا کرد…. برنامه عملیاتی ما این بود که سکوی نفتی البکر و العمّیه را از دست دشمن خارج سازیم؛ زیرا این سکوهای نفتی هم به لحاظ اقتصادی و هم به لحاظ نظامی، کمک زیادی به عراق میکرد و این کشور ضمن صادرات نفت خود از این سکوها، از آنها به عنوان دژی در مقابل نیروهای ایران استفاده میکرد تا در موقع مقتضی به نیروهای ایران حمله وارد کند… عملیاتی را به منظور تسخیر دژهای البکر و العمّیه آغاز کردیم که با موفقیت همراه بود… در این عملیات ناوچه پیکان به تنهایی با سه فروند ناوچه دشمن، که دو فروند از ناوچههای آنها ناوچههای موشکانداز کلاوس اوزا بودند، به مقابله پرداخت و آنها را غرق کرد. بیست روز بعد یعنی در ششم آذر ۱۳۵۹ در عملیات مروارید، ما آفند خودمان را به منظور تسخیر مجدد سکوی نفتی البکر و العمّیه آغاز کردیم تا از این سکوها به عنوان پایگاهی برای حمله به امالقصر و فاو استفاده کنیم. فرماندهی این عملیات بر عهده من بود…. که پیروز شدیم،… اما به دلیل خیانت حزب توده مجبور شدیم تا سکوهای البکر و العمّیه را که متصرف شده بودیم ترک کنیم و در هنگام بازگشت، ناوچه پیکان توسط یکی از یگانهای دریایی که از دید ما پنهان شده بود مورد هدف قرار گرفت. ما بیشتر ضرباتمان را از تودهایها خوردیم؛ ناخدا افضلی (از عوامل وابسته به تودایها) که به عنوان فرمانده نیروی دریایی انتخاب شده بود، در عملیات مرورارید …دستور عقبنشینی به نیروی فاتح داد، در حالی که کافی بود ما بعد از آن در سکوهای تسخیر شده البکر و العمّیه بمانیم، با این همه پیام رسید که بازگردید، دستور عجیب و گیجکنندهای صادر شد که موجب درگیری و اختلاف میان نیروها شد، اما دستور یک دستور نظامی بود که چارهای جز اطاعت وجود نداشت. از این رو کسی گمان نمیکرد که خیانتی در حال تکوین است، بدین ترتیب، موضعی که با آن همه شهامت و دلاوری به دست آمده بود، حالا میبایست رها شده و به دست دشمن قرار گیرد. پس از غرق ناوچه پیکان، موشک آن که توان عمل آن از توان موشک دشمن بالا بود، نیز با ناوچه غرق شد و طبق جستجویی که من کرده بودم موشک سالم باقی مانده بود. در اینجا ما باز هم از خیانت حزب توده در امان نماندیم. ناخدا افضلی محل غرق ناوچه پیکان را به شوروی اطلاع داد. این مسئله بدین لحاظ برای شوروی خیلی اهمیت داشت که بداند موشک سطح به سطح چگونه عمل میکند آنها اگر تمام توان اطلاعاتی خود را به کار میگرفتند به یکی از این موشکها دست نمییافتند، اما حزب این خدمت را به آنها کرد»(کیهان، ۱۳۸۹: ۹)
حزب توده میکوشید تا با طرح جنجالی و گسترده شعارهایی چون “خطر آمریکا جدی است، متحد شویم” به خیال خود از خطر امپریالیسم غرب و ضد انقلاب راست برای ترساندن مردم و مسئولین جمهوری اسلامی و سوق دادن آنها به دامان ابر قدرت شرق استفاده کند. از این رو حزب توده در زمینه اطلاعاتی خود میکوشید تا کوچکترین خبرها در مورد حزب رقیب و طرفداران غرب را به صورت بسیار قوی برجسته نماید و در این میان هیچ چارهای جز پناه بردن به شوروی در عرصه بینالمللی و دوستی با حزب توده در عرصه داخلی وجود نماند. بررسی مجموعه اطلاعات و اخبار ارائه شده توسط حزب توده به نهادها و مقامات مسئول و شیوه نگارش و اطلاعات انها مؤید این نظر است (جمعی از پژوهشگران، ۱۳۸۷: ۳۷۱).
سرانجام در شرایطی که موجودیت حزب میتوانست به خطری برای انقلاب تبدیل شود، و زمانی که پرده از اقدامات توطئهها آمیز آن برداشته شده بود، طی دو عملیات سازمان حزب شناسایی و اعضای آن دستگیر و موجودیت حزب غیر قانونی اعلام شد. در عملیات اول (۱۷/۱۱/۶۱) کیانوری و همسرش مریم فرمان فرمائیان دستگیر شدند و در عملیات دوم با نام امیرالمؤمنین در تاریخ هفتم اردیبهشت ۱۳۶۲ سایر اعضا و کادر رهبری حزب دستگیر و زندانی و سپس جملگی محاکمه شدند.
نتیجه گیری:
با پیروزی انقلاب اسلامی رهبری انقلاب در دست روحانیت بود و این با تئوری مارکسیستی غیر قابل توجیه بود. در ابتدا حزب توده انقلاب اسلامی را یک انقلاب ملی دموکراتیک خواند و بعد آن را انقلاب ضدامپریالیستی و مردمی ایران اعلام کرد. این حزب، بر اساس تحلیل وضع طبقات اجتماعی ایران، انقلاب ملی و دموکراتیک را مرحله ما قبل انقلاب دمـوکراتیک خلق مـیدانست و بنابراین رهبران حزب توده استراتژی خود را مبتنی بر اتحاد خود با نیروهای انقلابی و در فرصت مناسب کسب قدرت قرار دادند. در همین راستا، در اوایل سال ۱۳۵۹ حزب، کوشید تا ضمن جلب نظر نیروهای مکتبی، علایمی از قدرت و نفوذ خود را در درون نیروهای مسلح به نمایش گذارد. همچنین این حزب به شدت به لیبرالها حمله کرد و در جریان اولین انتخابات ریاست جمهوری از نامزد مورد حمایت حوزه علمیه قم حسن حبیبی که رقیب بنی صدر بود حمایت کرد و در جریان عزل وی علیه مجاهدین خلق موضع گرفت و آنها را براندازان ضد انقلاب نامید (ردادی، ۱۳۸۶: ۴).
این حزب با ایجاد هیاهو و بزرگ کردن خطر آمریکا و نشان دادن شوروی به عنوان حامی مردم مستضعف، سعی میکرد در جهت منافع شوروی ایران را به سمت بلوک شرق سوق دهد و نفوذ خود را به عنوان حزب وابسته افزایش دهد و در فرصتهای مختلف اطلاعات بدست آورده را در اختیار این کشور قرار دهد.
این در حالی بود که در همان ابتدای انقلاب مردم به دنبال یک حکومت مستقل بودند که مبتنی بر شرایط ویژه فرهنگی و اجتماعی خود ایجاد شده باشد، و این چیزی بود که آن را در برنامه و عملکرد نیروهای مکتبی خط انقلاب میدیدند. لذا حزب توده در افکار عمومی به عنوان حزبی شناخته میشد که به دنبال منافع شوروی است. چهره لامذهبی این حزب آن را در برابر قشر پایین و طبقات کارگر که عموماً از اعتقادات وسیع مذهبی برخوردار بودند قرار میداد. این درحالی بود که در دههی ۱۳۳۲-۱۳۲۰ این حزب با سرلوحه قرار دادن کاهش فاصلهی طبقاتی در جامعه، طبقات پایین احساس همبستگی و همنوایی بیشتری با آن داشتند و بدین لحاظ از پایگاه طبقاتی نسبتاً گستردهای برخوردار بود.
گرایشهای غیر مذهبی حزب، ارتباط آن با شوروی و موضعگیریهای ضد و نقیض موجب شد ستارۀ اقبال آن نزد نیروهای مکتبی فروغی نداشته باشد و سرانجام به دلیل خیانت کلیه اعضای آن در داخل دستگیر و محاکمه شوند. پس از سرکوبی و به دنبال آن فروپاشی شوروی، این حزب دیگر نتوانست به فعالیت خود ادامه دهد و افرادی را به سمت خود جذب کند، به طوری که امروزه فعالیت این حزب تنها به تعداد اندکی از افرادی محدود میشود که در ابتدای انقلاب به خارج از کشور پناه برده و در عضوگیری ناتوان هستند و در عرصه بین المللی جزء احزاب منزوی و منفعل به شمار میآید.
منابع
- آبراهامیان، یرواند (۱۳۸۰)، ایران بین دو انقلاب ترجمه احمد گل محمدی، تهران: نشر نی.
- ارگان رسمی حزب توده(۱۳۵۸)، حزب توده ایران و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تهران: حزب توده ایران.
- ارگان رسمی حزب ایران (۱۳۵۸)، نخست بخوانید و آنگاه قضاوت کنید، حزب توده در خدمت ارتجاع و امپریالیسم، تهران: کانون تبلیغات و انتشارات رسمی حزب ایران.
- برزین، سعید (۱۳۷۴)، زندگی نامه سیاسی مهندس بازرگان، تهران: نشر مرکز.
- بهروز، مازیار(۱۳۸۰)، شورشیان آرمانخواه ناکامی چپ در ایران، تهران: انتشارات ققنوس.
- پژوهش جامی (۱۳۷۷)، گذشته چراغ راه آینده(تاریخ ایران در فاصلهی دو کودتا)، تهران: ققنوس.
- جمعی از پژوهشگران (۱۳۷۰)، سیاست و سازمان حزب توده از آغاز تا فرو پاشی، تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
- جمعی از پژوهشگران، (۱۳۸۷)، حزب توده از آغاز تا فروپاشی ۱۳۶۸-۱۳۲۰، تهران: موسسه مطالعات و پژو هشهای سیاسی.
- ردادی، محسن (۱۳۸۶)، حزب توده پس از انقلاب اسلامی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
- شایسته پور، حمید (۱۳۸۶)، قدرت سرکوب پهلوی و جمهوری اسلامی، تهران: مرکز انقلاب اسلامی.
- طبری، احسان (۱۳۶۶)، کژراهه، خاطراتی درباره حزب توده ایران، تهران: امیر کبیر.
- طبری، احسان (۱۳۵۸)، برخی مسائل حاد انقلاب ایران، تهران: حزب توده ایران.
- فوزی، یحیی (۱۳۸۷)، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران ج ۱ و۲، تهران: مؤسسه و انتشارات نشر عروج.
- کولایی، الهه (۱۳۷۶) استالیتیسم و حزب توده ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- کیانوری، نورالدین (۱۳۵۹)، حزب توده ایران در مقابل توطئههای ضد انقلاب، تهران: حزب توده ایران.
- کیانوری، نورالدین (۱۳۵۹)، حزب توده ایران و دکتر مصدق، تهران: حزب توده ایران.
- کیانوری، نورالدین (۱۳۵۹)، مسائل مبرم در سال ۱۳۵۹، تهران: حزب توده ایران.
- کیانوری، نورالدین (۱۳۵۸)، بررسی مسائل گوناگون ایران در سال ۱۳۵۸، تهران: حزب توده ایران.
- کیانوری، نورالدین (۱۳۷۱)، خاطرات نورالدین کیانوری، تهران: انتشارات اطلاعات.
- گرگانی، مهدی (۱۳۸۴)، (مخالفت تاکتیکهای بنیصدر موضعگیری حزب جمهوری اسلامی ایران در مسئله جنگ)، سال چهارم، شماره ۳۶٫
- نورمحمدی، قاسم (۱۳۸۵)، حزب توده ایران در مهاجرت، تهران: اختران.
- نجاتی، غلامرضا (۱۳۷۱)، تاریخ سیاسی ۲۵ ساله ایران(از کودتا تا انقلاب)، تهران،: رسا.
- ن، نوری (۱۳۷۵)، حزب توده و امواج انقلاب اسلامی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
- روزنامه کیهان، شماره ۱۹۸۷۴،تاریخ ۸/۱۲/۸۹، ص۹، فرهنگ مقاومت.
- نشریه اعتماد ملی، ۱۳۸۷، ویژه نامه اسفند ماه.
[*] ماجرای پناهندگی عوامل حزب توده در شوروی امر جدیدی نبود و در مقاطع مختلف هرگاه عرصه بر فعالیت آنها تنگ میشد و ضربه شدیدی بر آن وارد میآمد به مرزهای شمالی ایران پناه میبردند؛ از جمله در ماجرای تخلیه ارتش سرخ از ایران و فروپاشی فرقه دموکرات آذربایجان در ۲۱ آذر ۱۳۲۵، برخی از کمونیستهای قدیمی ایران چون اردشیر آوانسیان و عبدالصمد کامبخش به اتحاد جماهیر شوروی پناه بردند و همچنین در ماجرای سوء قصد به شاه در پانزدهم بهمن ۱۳۲۷ و غیر قانونی شدن حزب توده، نیز شمار دیگری از رهبران آن از جمله رادمنش، طبری و کشاورز، راهی شوروی شدند.