بررسی تحولات خاورمیانه عربی
دکتر امین حطیط استاد دانشگاه درعلوم استراتژیک در دانشگاه لبنان و از کارشناسان برجسته مسائل خاورمیانه عربی به شمار می رود.
سوال: آیا قیام مردم در شمال آفریقا و خاورمیانه یک حرکت خودجوش داخلی است یا سناریویی است که غرب بر پایه نظریه «هرج و مرج» سازنده مدیریت کرده است؟
* نمی توان آنچه در کشورهای عربی اتفاق افتاده را انقلاب نامید.
* در لیبی مصالح ملی لیبی کاملا به دست فراموشی سپرده شده است.
* در تونس و مصر یک حرکت اعتراضی با خواسته های معین آغاز شد اما به سرعت به سمتی کشیده شد که برای آن برنامه ریزی شده بود.
* در بحرین جنبش اعتراضات مردمی به یک جنبش اصلاحی تبدیل شد که کم کم در حال تغییر به یک انقلاب مسالمت آمیز است.
* خسارت های کشور سوریه از مرز ۱۵۰ میلیارد دلار گذشته است. آنچه در سوریه می گذرد هیچ ربطی به اصلاحات ندارد بلکه در راستای مصالح غرب و اسرائیل است.
* اگر تجاوز به سوریه شکست بخورد سنگ بنای خاور میانه جدیدی گذاشته خواهد شد تا در کنار خشت اولی که با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) گذاشته شد افق های فراخ تری از آزادی و حاکمیت ملی را برای ساکنین این منطقه به ارمغان می آورد.
* اگر سوریه شکست بخورد با آینده ای تاریک مواجه خواهیم شد که حتی کشورهای مستقل منطقه نیز برای حفظ استقلال و حاکمیت ملی شان نیاز به انجام فداکاری های فراوانی خواهند داشت.
جواب: باید انقلاب و حرکت های خودجوش را از تحریکات خارجی جدا دانست. شکی نیست که کشورهای شمال افریقا و کشورهای عربی خاورمیانه به قیام بر علیه حاکمانشان نیاز داشتند. حاکمانی که بدترین ظلم ها را در حق ملت هایشان روا داشتند. آنها ملت های خود را در جهل و فقر نگه داشتند و سیاست به حاشیه راندن و حذف صدای مخالف را ادامه دادند. این حاکمان همچنین با انکار حقوق ملی شهروندانشان کرامت و عزت و آزادی آنها را نادیده گرفتند و در یک وابستگی آشکار، سرنوشت خود و تصمیم گیری های کشورشان را در گرو غرب قرار دادند. بنا بر این انگیزه ها و دلایل شروع انقلاب در این کشورها بدون شک وجود داشت. اما وقتی ملت ها برای عدالت خواهی و اصلاح اوضاع ذکر شده حرکت کردند در ابتدا همه چیز خودجوش به نظر می رسید و این حرکت رهبری و برنامه مشخصی نداشت و به شعار سرنگونی نظام حاکم بسنده کرد بدون آنکه خود را برای جایگزینی آن آماده کرده باشد. و این فرصت خوبی برای دخالت غرب بود تا با کنترل حرکت های مردمی از طریق هدایت سیاسی و گاهی حمایت نظامی وارد میدان شود. اینجا بود که ورق به گونه ای برگشت که این حرکت ها توسط غرب هدایت شود و کشورها در هرج و مرجی زشت گرفتار شوند که وجود و بنیان های آنها را تهدید می کند.اما در سوریه مسئله بسیار متفاوت است چون آنچه در این کشور می گذرد حمله ای است خارجی بر علیه نظام حامی مقاومت که به رهبری آمریکا و کمک اجرایی برخی کشورهای منطقه به ویژه عربستان، قطر و ترکیه انجام می شود. حمله ای که با سوء استفاده از نیاز مردم سوریه به انجام اصلاحات و بهبود وضعیت کشور – که در صورت انجام به پیشرفت و حفاظت از نظام منجر می شد- صورت گرفت. در نتیجه با نگاهی کلی به آنچه اتفاق افتاده خواهیم دید اتفاقی که در بیشتر کشورهای عربی منطقه که شاهد حرکت های مردمی بوده اند افتاده است و عملا منجر به از بین رفتن حضور دولت ها در این کشورها یا قسمتی از آنها شده است در حقیقت اجرای همان سیاست هرج و مرج خلاقی است که امریکا برای ساختن خاور میانه جدید مطرح کرده بود.
سوال: با توجه به ویژگی های تحولات در این حوزه آنچه اتفاق افتاده یک انقلاب است یا یک رفرم ؟
جواب: نمی توان آنچه در کشورهای عربی اتفاق افتاده را انقلاب نامید. همچنان که این رخدادها در تمامی کشورهایی که شاهد حرکت های مردمی بوده اند تعریف یکسانی ندارد. مثلا در تونس ومصر یک حرکت اعتراضی با خواسته های معین آغاز شد اما به سرعت به سمتی کشیده شد که برای آن برنامه ریزی نشده بود. برای همین رئیس جمهورهای این دو کشور سقوط کردند بدون آنکه نظام حاکم سقوط کند و هنوز که هنوز است نیروهای سیاسی به دنبال جایگزینی برای این نظام ها می گردند. اما آنچه در لیبی اتفاق افتاد در حقیقت دخالت ناتو برای حذف یک دولت عربی دارای منابع غنی انرژی و تبدیل آن به یک دولت ناتوان بود تا غرب بتواند بعد از استیلا بر نفت این کشور از آن به عنوان دروازه ورود به افریقا استفاده کند. اما ملت و مصالح ملی لیبی کاملا به دست فراموشی سپرده شده و نادبده گرفته شد.اتفاقات یمن مجموعه ای بود از عصیان مدنی، هرج و مرج و اعتراضات مردمیاما هیچ گاه به حد یک انقلاب نرسید. و در بحرین هم جنبش از اعتراضات مردمی به حرکتی با خواسته های معین و سپس به یک جنبش اصلاحی تبدیل شد که کم کم در حال تغییر به یک انقلاب مسالمت آمیز و دور از خشونت است اما همچنان نمی توان آن را انقلاب دانست چرا که انقلاب ها با رهبری و برنامه ای معین حرکت می کند و برای رسیدن به اهدافشان از هیچ وسیله ای از جمله توسل به خشونت فروگذار نمی کنند. و برخی از این عناصر هنوز در بحرین دیده نمی شود همچنان که در کشورهای عربی دیگر اکثر این نشانه ها موجود نیست.
برای همین با کسانی که اتفاقات جهان عرب را انقلاب می نامند موافق نیستم و اعتقاد دارم این اتفاقات جنبشی مردمی است که در کشور های مختلف می توان آن را حرکت اصلاح طلبانه با خواسته های معین، عصیان مدنی، هرج و مرج و یا تعرض به دولت با دخالت خارجی دانست.
سوال: در ابعاد مفهومی چرا برخی ها حرکت و قیام های مردم منطقه را بیداری اسلامی نامگذاری کرده و برخی بهار عربی یا قیام های مردمی شمردند و کدام مفهوم به واقعیت نزدیک تر است ؟
جواب: تحلیل های مختلف از آنچه در دنیای عرب اتفاق افتاده و می افتد ناشی از پس زمینه های فکری و خواسته های متفاوت کسانی است که این وضع را تحلیل می کنند. به طور مثال کسانی که این جنبش ها را بیداری اسلامی می نامند این دید را دارند که این اعتراضات با شعارها و دیدگاهی اسلامی که در «الله اکبر گویی معترضین» نمایان است آغاز شد، زمان آن روزهای جمعه، روز گردهمایی مسلمانان و مکان شروع آن مساجد بود و بر علیه نظام های سکولار و غیر اسلامی به حرکت درآمد. و در برخی موارد احزاب و تشکیلات اسلامی مانند اخوان المسلمین، سلفی ها، وهابی ها و دیگر گروه های اسلامی پرچمدار این حرکت ها بودند.
اما بهار عربی یک نام گذاری غربی است برای وانمود کردن اینکه به تبع این جنبش ها در کشورهای عربی دورانی درخشان با امید به آزادی و عزت و کرامت رقم خواهد خورد. اما واقعیت تصویر دیگری را نمایش می دهد چرا که کشورهایی که جنبش مردمی در آنها اتفاق افتاد هم اکنون درگیر هرج و مرج و فروپاشی است و تحت تاثیر آتشی که در حال بلعیدن آن جنبش است به کشورها و دولت هایی ناموفق و ناکارامد تبدیل شده یا می شوند. و بر این اساس من آنچه اتفاق می افتد را بیشتر یک آتش سوزی و حریق عربی می دانم تا بهار و ربیع عربی. چرا که بهار در جای دیگری در جریان است.
سوال:آیا می توان گفت قیام های جهان عربی حرکت به سوی قطع وابستگی و تحقق استقلال همه جانبه آنها است ؟
جواب: تا این لحظه تمام شواهد حاکی از آن است که غرب این جنبش ها را تصاحب کرده و آنها را در اختیار گرفته است و آنها را به سویی وخیم تر و بدتر از وضعیت کنونی می برد. ضمن اینکه اتفاقات باید از منطق تبعیت کند، چگونه می توان باور کرد غرب از جنبش هایی حمایت کند که هدفشان جدا شدن و رهایی از وابستگی به اوست. و می بینیم که مجموعه سفرای غربی در کشورهایی که رؤسای جمهورشان سقوط کرده اند عملا به عنوان رهبر و ارشاد کننده جنبش ها مطرح می شوند و یا در کشورهای دیگر مانند آنچه در سوریه می بینیم به عنوان طرفدار و حامی مخالفانی که هنوز به حکومت نرسیده اند ظاهر شده اند. تنها بحرین است که ظاهرا در این چارچوب نمی گنجد و به غرب وابسته نیست بلکه غرب آن را بر ضد خود می بیند و برای همین پنهان و آشکارا در برابر آن می ایستد. به طور خلاصه آنچه در این کشورها در جریان است را حرکت هایی استقلال طلبانه نمی دانم بلکه آن را سازماندهی و برنامه ریزی جدیدی می دانم برای ادامه سلطه غرب براین کشورها که به روش ها و با ابزارهای جدیدی انجام می شود.
سوال: یکی از مهم ترین پدیده های این حرکت حاکم بودن اصل دومینو یا ظروف مرتبطه بر این قیام هاست به نظر شما چرا یک حرکت سیاسی اجتماعی در تونس بر مصر و هر دو بر لیبی و یمن و بحرین تاثیر گذاشتند؟
جواب: به اعتقاد من جنبش های مردمی تحت تاثیر دو عامل اتفاق افتادند. یکی داخلی که همان وجود نظام های فاسد و ستم گر است که نیاز به تغییر و ضرورت آن را به وجود می آورد. و دیگری عامل خارجی است که به دلیل ترس قدرت های غربی از به وجود آمدن یک دولت واقعا مستقل و از دست دادن کنترل اوضاع به و جود می آید. و برای همین است که غرب برای کنترل جنبش ها و بررسی آنچه اتفاق افتاده دست به کار شد.
به همین دلیل ارتباط محکمی بین اتفاقات تونس و مصر وجود داشت و یکی از دیگری الگو گرفته و تبعیت کرد. اما در لیبی مسئله متفاوت بود آنچنان که می توان آن را نوعی جنگ پیشگیرانه دانست که به رهبری غرب انجام شد تا هر سه کشور را در درست گیرد. چرا که اگر نظام قذافی پا بر جا می ماند اتفاقات مصر و تونس با خطر شکست مواجه بود برای همین غرب برای سرنگونی نظام لیبی به سرعت به حرکت درآمد تا هر سه کشور را به دست بگیرد و یا وضعیت را در این کشورها به سمتی سوق دهد که با ناکارآمد سازی دولت ها به راحتی بتواند بر آن ها سلطه داشته باشد و به نظر می رسد همین اتفاق افتاده باشد.
اما بحرین از این مقوله جداست. در آنجا یک حرکت داخلی با استفاده از فضای شور عمومی ایجاد شده این حرکت در ملت آغاز شد. اما درباره یمن که قبل از جنبش مردمی در وضعیت ناآرامی به سر می برد باید گفت که جنبش این عدم استقرار را قوت بخشید و گسترش داد.
سوال: جوانان پویا ترین قشر اجتماعی هستند که هدف توطئه های قدرتهای سلطه گرند . تحول جوانان از قشر غرب زده از چه نوع تحول اجتماعی است ؟
جواب: نمی توان گفت که نسل جوانان دنیای عرب به غرب وابسته است. بلکه این جوانان با فرهنگ غرب آشنایند و برخی ازآنان از غرب تقلید می کنند اما همچنان به ریشه های ملی و دینی خود پایبند اند و تنها اقلیتی هستند که از این ریشه ها بریده اند.اما عموما جوانان با اطلاع پیدا کردن از فرهنگ غربی با مضامینی مانند آزادی، دموکراسی و حقوق بشر آشنایی پیدا کردند و به ویژه مواردی مانند حق انسان در داشتن کاری شرافتمند برای تامین یک زندگی آبرومند توجه آنها را به خود جلب کرد. این مسئله و مسائلی اینچنینی که به دلیل کم کاری حکومت های ظالم در این کشورها از جوانان دریغ شده بود بیشتر مورد توجه جوانان قرار گرفت.
به همین دلیل قبل از جنبش های مردمی حالت هایی از عصیان و انکار فروخورده در این جوانان دیده می شد که گاه با مهاجرت و گاهی با پناه بردن به افکار فلسفی دور از تاریخ و دینشان این حالت را بروز می دادند. اما پس از آن دریافتند که این روش ها آنان را به هدفشان نمی رساند و تنها از طریق اصلاحات و بنای یک دولت عدالت گراست که می توان این اهداف را محقق کرد. بنا بر این جوانان به داخل رو آوردند خشم خود را متوجه حاکمانی کردند که آنها را از رسیدن به حقوقشان محروم کرده بودند.
سوال: یکی از مهم ترین پدیده های بیداری اسلامی پیروزی گسترده اسلام گرایان بویژه جریان اخوان المسلمین در انتخابات مصر و تونس است به نظر شما چرا این پدیده اتفاق افتاده است؟
جواب: نیروهای مردمی به پا خواسته بر علیه رژیم های ستمگر، رهبری و سازمان دهی مشخصی نداشتند. دقیقا بر خلاف اخوان المسلمین که تشکیلاتی بود با ده ها سال قدمت. هنگامی که جنبش های مردمی در این کشورها شروع شد اخوان المسلمین در صف اول معترضین نبودند اما بعد از بالا گرفتن اعتراضات به آن پیوستند و جایگاه های مهمی را در رهبری جنبش ها از آن خود کردند. و هنگامی که مسئله انتخابات مطرح شد، اخوان المسلمین تنها تشکیلاتی بود که در تمام نقاط این کشورها حضور فعال داشت. در حالی که بیشتر احزاب دیگر تازه تاسیس بوده و حضور محدودی در صحنه داشتند. و اخوان المسلمین از این شرایط و علاقه فطری مردم به گروه هایی که از حکومت اسلامی حمایت کرده و احکام شرعی را اجرا می کنند، استفاده کردند. اما این حالت برای اخوان المسلمین پایدار نماند و در سایه حکمرانی آنها شاهدیم که ضعف و ناکارآمدی سازمان ها و مؤسسات عمومی را به تدریج در بر می گیرد.یکی از دلایل قاطعی که ثابت می کند اتفاقات سوریه یک حرکت اسلامی یا جزئی از بیداری اسلامی نیست، شیوع اختلافات مذهبی، کوچ دادن اجباری پیروان برخی مذاهب و عملیات خون ریزی است که توسط گروه های مسلح و تروریست ها که اکثریت مطلق نیروهای مسلح مخالف را تشکیل می دهند و تنها بر اساس هویت مذهبی و مذهب افراد صورت می گیرد. این در حالی است که همه می دانیم اسلام مسلمانان را به وحدت دعوت می کند (هذه أمتکم أمه واحده) و کاری که این گروه ها انجام می دهند با این دعوت تناقض دارد، چرا که دین ما دین تسامح و محبت است. و رفتار مدعیان انقلابی گری در سوریه کاملا با این اصول تناقض دارد.
سوال: یکی از مهم ترین پیامد های حوادث سوریه تشدید تقابل مذهبی است در حالی که بیداری اسلامی در جهت همگرایی اجتماعی و افزایش همبستگی ملی در جهت تغییر ساختار های سیاسی حرکت کرده چرا حوادث سوریه نسبت به بیدرای اسلامی نقش معکوسی پیدا کرده است؟
جواب: به نظر من غرب از نیاز ملت سوریه برای پیشرفت و اصلاح نظام حاکم در آن کشور سوء استفاده کرد و با سوار شدن بر موج اعتراضات مردمی یک جنگ تمام عیار را بر علیه دولت سوریه که از محورهای مقاومت محسوب می شود آغاز کرد. برای همین نمی توان اتفاقات سوریه را تحت عنوان بیداری اسلامی، انقلاب مردمی یا حرکت هایی از این قبیل دسته بندی کرد. بلکه باید آن را جنگی دانست که از خارج از مرزهای سوریه با استفاده از ابزارهای داخلی و کشورهای عربی و اسلامی منطقه به سوریه تحمیل شده است تا سوریه را از جایگاه مقاوم خود به تبعیت از غرب و در گرو غرب بودن بکشاند. و از آن جا که سوریه تا این لحظه در برابر این دشمنی ها ایستادگی کرده است، به همین دلیل مورد هجومی قرار گرفته که هدف از آن ویران کردن تمام زیر بناهای این کشور است. به طوری که خسارت های این کشور آنچنان که می گویند از مرز ۱۵۰ میلیارد دلار گذشته و تمام این ها هیچ ربطی به اصلاحات و ایجاد تغییر یا بهتر کردن نظام حاکم ندارد بلکه در راستای مصالح غرب و اسرائیل صورت می گیرد.
سوال: با آغاز موج بیداری اسلامی تحولات جدی در سطح منطقه اتفاق افتاده و رژیم های وابسته بسیاری سقوط کرده اند این تحولات بر نظام سیاسی منطقه ای و اتحاد و ائتلاف ها چه تاثیری خواهد داشت؟
جواب: آینده منطقه، نقشه ژئوپلتیک آن در آینده و در نتیجه نظم نوین جهانی، همه و همه از رحم اتفاقات سوریه زاده خواهد شد و با مشخص شدن نتیجه رویارویی در این کشور رقم می خورد. یعنی اگر این تجاوز و تعرض به سوریه شکست بخورد و این کشور جایگاه ملی و موقعیت استراتژیک خود را حفظ کند، سنگ بنای یک خاور میانه جدید را خواهد گذاشت تا در کنار خشت اولی که با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) گذاشته شد، با شکست پروژه استعماری غرب، افقهای فراختری از آزادی و حاکمیت ملی را برای ساکنین این منطقه به ارمغان می آورد.
اما اگر این حمله به نتیجه رسید و سوریه شکست خورد، با آینده ای تاریک مواجه خواهیم شد که حتی کشور های مستقل منطقه نیز برای حفظ استقلال و حاکمیت ملیشان نیاز به انجام فداکاری های فراوانی خواهند داشت و ایران مصداق بارز آن خواهد بود. اما با زیر نظر گرفتن تحولات منطقه باید گفت احتمال پیروزی این جنگ بر علیه سوریه و تحقق اهداف استراتژیک این تجاوز آشکار، بسیار ضعیف است و به اعتقاد من پیروزی سوریه و هم پیمانان منطقه ای این کشور علی رغم هزینه گزافی که دارد، در حال شکل گیری است.
ترجمه : احمد حبیبی