بیداری اسلامی در نگاه آیت الله تسخیری
ریشه ها و شعارهای بیداری اسلامی در شمال آفریقا و خاورمیانه عربی از انقلاب اسلامی ایران گرفته شده است. (مصاحبه اختصاصی)
سوال: از این که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید.تشکر می کنم. بیداری اسلامی قبل از اینکه یک تحول سیاسی باشد یک برانگیختگی درونی به همراه تحول فکری و فرهنگی و حاکی از دگرگونی در نگاه ملت های کشورهای حوزه ی بیداری است. به نظر شما شاخص های این تحول فرهنگی کدامند؟ و این تحول چگونه اتفاق افتاده است؟
جواب: در این رابطه چند علت زمینه ی تحقق آن را به وجود آورد:
– یکی از زمینه های مهم ، مسئله ی عکس العمل مردم و توده ها به فشارهای خارجی و توطئه های دشمن و استبداد داخلی بوده است. استبداد آنقدر اوج گرفت که خودش زمینه ی عکس العمل های وسیع مردمی را به وجود آورد. در لیبی، در یمن، در مصر، در تونس این زمینه ها به وجود آمد. در مورد فشارهای خارجی هم شما می بینید که “بن علی” واقعا مزدور حلقه به گوش اسرائیل شده بود یا “مبارک” که واقعا آبروی مصری ها را از بین برد. بنابراین یک نکته، پدیده ی عکس العمل در برابر فشار خارجی و استبداد داخلی و حرکت های ضد دینی، همچون منع حجاب و خصوصا در همه ی زمینه های مربوط به دولت بود. حتی بیماری که می خواست بیاید و در بیمارستان های دولتی معالجه شود، می بایست حجابش را بردارد. این فشار ها خیلی عظیم بوده است.
پدیده ی تحرک ضد ظلم، پدیده ی دومی است که به نظرم موجب بالا بردن سطح امید به آینده است. مردم وقتی که حرکت کردند، حالا فرض کنید که یک حرکت کوچک یا جزئی، وقتی دیدند که چه قدر اثر گذاشته است، در عقب نشینی دولت و سقوط آن کارتون های طاغوتی، که واقعا دولت های مقوایی بودند، لذا امیدشان بیشتر شد. این سقوط و عقب نشینی های پشت سر هم، امید به آینده ی توده ها را خیلی بالا برد و امید به آینده، به تنهایی موجب یک تحرک عظیم بود. در قرآن هم دائما در مورد امید به آینده تأکید شده است. مثلا می فرماید “ان تکونوا تألمون فانهم یألمون کما تألمون و ترجون من الله ما لا یرجون”(نساء ١٠۴) شما اگر ضربه خوردید، به دشمن ضربه هم زدید، ولی فرق شما با این ها، این است که شما امید به الله دارید، امید به آینده دارید. یا در جاهای دیگر می گوید که “ان وعد الله حق”(فاطر ۵ و جاهای دیگر) یا می فرماید “ان یمسسکم قرح فقد مس القوم قرح مثله و تلک الایام نداولها بین الناس”(ال عمران ١۴٠) این امید عظیمی است وقتی که من بدانم که حرکت و تحولِ تاریخ در دست خداوند است، در دست عدالت مطلق. پس ما باید صبر کنیم. حالا من نمی خواهم وارد این بحث شوم.
پدیده ی سومی که در اینجا به دست آمد آن است که اعتماد به نفس توده ها بیشتر شد، در پی همین عقب نشینی، هم امید به آینده و هم اعتماد به نفس مردم خیلی بالا رفت و اعتماد، سازنده ی حرکت های اجتماعی است. در باره ی نکته ی سوم می توانم بگویم که اسلام گراهایی که قبلاً به راه حل جامع توسط دین ایمان داشتند، در قلب این حرکت ها بودند و به برگشت جامعه به سوی اسلام امید داشتنند. خصوصاً به عنوان یک عکس العمل به اقدام های ضد اسلامی که این رژیم ها انجام می دادند.
من همچنین معتقدم که پدیده ی دیگر وجود دارد، که شاید انسان مستقیم شاهد تاثیرات آن نباشد، آن پیروزی تجارب قبلی، پیروزی امت هایی بود که قیام کردند، و بیداری اسلامی را به دست آوردند. این پیروزی ها زمینه را برای موفقیت های بعدی به وجود آورد.
درست است که از قیام بزرگ انقلاب اسلامی ایران ٣٠ سال می گذرد، ولی همین قیام سبب شد که مردم عراق به فکر حرکت بیفتند، مردم لبنان رو به مقاومت بیاورند، ملت فلسطین به فکر انتفاضه ی اول و دوم و… بیفتند، افغانستان به فکر قیام علیه شوروی بیفتد. این زمینه ها و موفقیت تجارب قبلی سبب شد که به این ها امید بیشتری بدهد. با موفقیت مردم تونس، مردم مصر موفقیت خودشان را دنبال کردند، همینطور مردم لیبی و بحرین. موفقیت در یک مرحله از قیام سبب و زمینه ای می شود برای موفقیت در مراحل بعدی. به نظرم این پدیده ها، این معجزه ها را به وجود آوردند و تداوم این معجزه ها را پشت سر هم داشتند.
البته قبل از هرچیز لطف الهی را باید در نظر بگیریم و اثر آن را فراموش نکنیم. ما طبق فرهنگ اسلامیمان نباید دائماً پیروزی ها را به خودمان برگردانیم و نسبت دهیم. باید قبل از هرچیز، لطف الهی را اساس موفقیت ها بدانیم. “هوالذی ایدک بنصره و بالمؤمنین والف بین قلوبهم لو انفقت ما فی الارض جمیعاً ما الفت بین قلوبهم و لکن الله الف بینهم انه عزیز حکیم” (انفال ۶٢ و ۶٣). او، هم قدرتمند است هم حکمت دارد. می داند که در چه وقت این تحول باید به وجود بیاید. این ها در حقیقت می تواند علل و شاخصه های این قیام ها را نشان دهد و نحوه ی تحقق آن ها را هم تا حدی به شکل اجمالی بیان کند.
سوال: حضرت آیت الله، زمامدارانی که سقوط کردند در زمانی سقوط کردند که در اوج قدرت بودند و با ایجاد فضای ارعاب و وحشت در کشور، اجازه نمی دادند که مردم به قیام فکر کنند و همان حالت دسته جمعی که شما در آیه به آن اشاره کردید، یعنی اجازه تألیف قلوب بین مردم را نمی دادند. چه اتفاقی افتاد که در زمان خاصی ناگهان این تحول انفجاری حاصل شد؟ در واقع این تحول یک بخش ظاهری دارد و یک بخش باطنی. تحول ظاهر نتیجه ی آن تحولات باطنی بود که در میان این ملت ها و مردم به وجود آمد. درمورد این تحول باطنی شما چه نظری دارید؟
جواب: ببینید تحول باطنی نیاز به تراکم تجارب دارد. شاید گاهی هم تحول سریعی رخ دهد و به لطف الهی بارقه ای به وجود آید، ولی تحول در امت نیاز به تراکم تجربه ها دارد. شاید آیه ی قرآنی “ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم”(رعد ١١)، به این نکته اشاره می کند. در واقع تغییر “ما بالانفس” تغییری تاریخی و اجتماعی است. این تغییر و تحول به آسانی به دست نمی آید. من معتقدم که حتماً تفکرهای اصلاحی قبلی ها از زمان “سید جمال الدین اسدآبادی”١، “کواکبی” ٢ و دیگران… و اصلاحیون در شمال آفریقا مثلا ” بن بادیس “٣ در الجزایر، ” ابراهیمی ” ۴ در الجزایر، ” بن عاشور”۵ در خود تونس، حرکت های ” علمای زیتونه “۶ که بن عاشور از جمله آن ها و بزرگترین احیا کننده ی “علم المقاصد” است که قبلاً زمان غزالی مطرح بود و ” الشاطبی “٧ آن را به صورت یک تئوری در آورد و بن عاشور همان را شرح و بسط داد. این ها اصلاح طلبان بزرگی بودند. آثار فکری این اصلاح طلبان بسیار مؤثر بود و یکی از نکاتی که خیلی هم مؤثر بود، همان پدیده هایی است که در پاسخ به سوال اول اشاره کردم یعنی استکبار جهانی خیلی توطئه کرد و استبداد در داخل فشار زیادی آورد و موفقیت انقلاب اسلامی ایران در ایجاد این تحول و ایمان به آینده ای بهتر، عامل مؤثری بوده است. به طور کامل تحول داخلی منتظر انفجار است، یعنی عین آن فشاری که فراعنه به امت مستضعف بنی اسرائیل وارد آورده بودند که خیلی هم زیاد بود، آن ها منتظر یک رهبر یا یک حادثه بودند که این امت قیام کند؛ این قیام عرش فرعونیان را فرو ریخت. البته فراموش نکنید که هیاهو و حرکت های مستبدین پوشالی است. سابقاً از شیر های سنگی و قبه های عظیم استفاده می کردند. در خود قرآن در مورد فرعون آمده است که مردم برایش خضوع می کردند به همین دلیل مدعی “انا ربکم الاعلی”(نازعات٢۴) شد. تعبیر قرآن این است که تا دید مردم همه خضوع می کنند گفت من نه فقط خدای شما هستم خدای اعلا نیز هستم و “فاخذه الله نکال الآخره و الاولی”(نازعات٢۵) خداوند ضربه اش را در اوج این جبروت زد و درس عبرتی برای قبل و بعدش شد. آن ها قدرت پوشالی هستند، اگر مردم قدرتی از خود نشان دهند و تکانی بخورند، آن ها هیچ هستند.
سوال: شما در صحبت هایتان به امید به آینده اشاره کردید. انقلاب در تونس با یک خودسوزی شروع شد. یعنی اوج نا امیدی بود. آیا این اوج ناامیدی با امید به آینده که شما بدان اشاره کردید هماهنگی دارد؟
جواب: البته انسانی که خداوند می آفریند باید طبعاً امیدوار باشد و هیچ انسان ناامیدی نمی تواند تحول به وجود آورد. در روایت هم داریم “لولا الامل ما ارضعت ام ولدها و لا غرس غارس شجرها”٨ ناامیدی اصلا در منطق اسلام نیست “ولا تیئسوا من روح الله انه لاییئس من روح الله الا القوم الکافرون”(یوسف ٨٧). ولی این نکته هم وجود دارد. یک تحرکی انجام می شود، یک نفر یا مجموعه ای فداکاری می کنند. تحول صبر و بردباری و فداکاری می خواهد و این خودش الگویی برای دیگر توده ها می شود. این کاری که آقای”البوعزیزی”انجام داد، و او فرد تحصیلکرده ای بود که برای امرار معاش به دستفروشی روی چهارچرخ روی آورده بود و در واکنش به سیلی که یک پلیس زن به او زد اقدام به خوسوزی کرد، وقتی که خودش را سوزاند، حرکتی در وجود مردم به وجود آورد. وقتی که مردم حرکتی را از خود نشان دادند، دیدند که رژیم عقب نشینی کرد و وقتی که رژیم عقب نشینی کرد حملات توده ها هم بیشتر شد و این نهضت عظیم به وجود آمد.
سوال: در این تحولات فکری و فرهنگی، خودآگاهی در جوامع حوزه ی بیداری به وجود آمد، نقش اسلام چگونه بود؟ و نهادهای اسلامی چه نقشی داشتند؟
جواب: برخلاف آن هایی که می گویند این حرکت، حرکتی خودجوش و واکنشی ناخودآگاهانه و حرکت مردمیِ صرف بوده، می بینیم که دین در گام به گام این حرکت ها حضور داشته است. یعنی در این تحولات حرکت های مردمی از مساجد شروع می شد، تظاهرات را مساجد هدایت می کردند. هر چند علما آرام آرام و به صورت خجل زده و شرمنده وارد صحنه شدند، ولی حضور ائمه ی جمعه که در میادین نماز می خواندند، حالا چه در تونس، و یا بیشتر در مصر، امام جمعه هایی که نماز جمعه را برپا می کردند و خطبه های نماز جمعه را به قیام اختصاص داده بودند، این ها همه محرک توده ها و تغذیه کننده ی حرارت انقلابیون بود، شعارها دینی بود. در مواردی هم اگر صریحا دینی نبود اما ضد استبداد بوده است و شعار ضد استبداد هم، شعاری دینی است، درخواست آزادی، خواسته ای دینی است، شعار ها بر ضد فشار بر زنان برای ترویج بی حجابی بود، شعار بر ضد اسرائیل بود که این ها همه اش دینی است. می خواهم عرض کنم که ما نقش دین را در تمام مراحل قیام می بینیم و این هم شاید به علت تأثیر تجربه های قبلی بوده است. قطعا پیروزی ملت ایران بر علیه طاغوت عظیمی که کل ابرقدرت ها پشت سرش بودند، مدیون همین دین بوده است. این ها یک درس دینی برای همه ی توده ها بود.
فراموش نکنیم آن صحبتی را که در مورد شمال آفریقا عرض کردم ،در آن جا حرکت اصلاحی و دینی بزرگی وجود داشت و مردم از یک سلامت فطری برخورداربوده و هستند. مردم در شمال افریقا، رباط یعنی مرزبانان جهان اسلام بوده و مردمی اهل جنگ و جهاد و به تبع آن متدین بودند. این ها را فراموش نکنیم، همه ی این ها نقش دین را نشان می دهد.
البته مؤسسات دینی نقش اصلی خودشان را در این انقلاب ها بازی نکردند. من معتقدم نقش محدودی داشتند، حضور فردی علما وجود داشت، اما مؤسسات دینی وابسته به دولت بودند، حالا چه در مصر و چه در تونس، شیوخ الازهر تعیین شده ی خود حاکمان بودند. چون اکثر علما به دولت وابسته بودند لذا نتوانستند به عنوان یک مؤسسه ی فعال حضور داشته باشند. ما می بینیم که در ایران، چون مؤسسات دینی از دولت آزاد و وابسته به مرجعیت و حوزه علمیه بودند، به عنوان یک مؤسسه، سریع وارد صحنه شدند و به صورت خیلی وسیع تر مؤثر بودند و انقلاب را به مراحل بعدی رساندند.
من معتقدم که نهادهای دینی ایران نقش اساسی را در رهبری انقلاب داشتند اما نهادهای دینی در تونس و درمصر خیلی موثر نبودند. در یمن قدرت تاثیرشان بیشتر بود خصوصا که از آغاز، علما وارد صحنه شدند و توانستند مردم را رهبری و بسیج کنند. البته توطئه ها در یمن وسیع بود و نگذاشت تا انقلاب مراحل طبیعی خود را طی کند، چرا که هم استکبار خارجی وارد صحنه شد و هم رژیم های مزدور در خلیج فارس به عنوان پایگاه اصلی امریکا دخالت کردند.
سوال: جریان اسلامی در کشورهایی که بیداری اسلامی در آن رخ داده است، در ایجاد وحدت میان گروه های اسلامی چه قدر موفق بوده اند و در جذب مردم بعد از انقلاب چه قدر توفیق داشته اند؟
جواب: من احساس می کنم که به این مسئله در مناطق مختلف، به صورت های متفاوتی عمل شده است یعنی در برخی از جاها مسئله ی وحدت و همکاری بین گروه های اسلامی به خوبی انجام گرفت و در بعضی از جاها یک جریان راه خود را جدا کرد. البته بعضاً در به پیروزی رساندن حرکت همکاری کردند، ولی متاسفانه بعد از پیروزی همکاری نکردند. اهمیت ساختن مرحله ی مابعد از پیروزی از ساختن یک پیروزی کمتر نیست. بلکه واقعا سخت تر است و باید در این مرحله همه همکاری کنند. من احساس می کنم که بعد از پیروزی یا مقداری سستی رخ داد و یا اینکه حالت حزب گرایی گل کرد و این ها را از هم جدا کرد ولی یک نکته هم مایلم اشاره کنم که متاسفانه شاید بشود گفت پدیده ی خوبی نبود، زمانی که این حرکت های اسلامی طعم پیروزی را چشیدند، راه سازش را پیش گرفتند و رفتند به این سو که غربی ها و نیروهای ابرقدرت را متقاعد کنند که این حرکت ها از ایران تبعیت نمی کنند و شروع به انتقاد از ایران کردند. حتی در برخی جاها مثل الجزایر و حتی تونس شروع کردند به انتقاد از تشیع و ادعای اینکه ایران دارد تشیع را گسترش می دهد. هدف این بود که رضایت غربی ها را نسبت به این جنبش ها جلب کنند و کاری نکنند که این حرکت ها کنار زده شوند.
بنابراین من اینگونه احساس می کنم در شرائطی که اقتضای حال این بود که باید به سمت وحدت پیش بروند و فرمایشات قرآن را بشنوند که وحدت را یک لطف و تائید الهی مطرح می کند، بالعکس از آن فاصله می گیرند.
سوال: به نظر می آید که در جذب مردم بعد از پیروزی هم خیلی موفق نبوده اند. برخلاف تعبیری که قرآن می فرماید “اذا جاء نصرالله و الفتح و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا.. “(نصر١) ما مشاهده می کنیم که بعد از پیروزی نه تنها نتوانستند مردم بیشتری را جذب کنند برخی از مردم را هم از دست داده اند.
جواب: من احساس می کنم که بعضی از موارد مشکلاتی که دشمن درست کرده است، آنچنان بود که آن ها را از گرایش به سوی مردم و جذب مردم بازداشت و در ابتدا دیدیم در تونس این کارها انجام گرفت ولی این فعالیت بعد از مدتی از جنب و جوش افتاد وادامه نیافت و تلاش نکردند که به گوش مردم برسانند که آینده شان اگر به دست اسلام باشد خیلی بهتر از گذشته ای است که به دست استبداد بوده است.
سوال: این انقلاب های بیداری در مصر و تونس با جریان های لیبرالیستی و چپ یا قومیت گرا مواجه هستند. این ها در مقابل این گروه ها چه اقداماتی انجام داده اند و با این چالش ها چه کار می توانستند بکنند که میزان مشکلات و چالش ها را کمتر بکنند؟
جواب: در مرحله ی جهاد وفعالیت برای پیروزی معمولاً حرکت های اسلامی با این حرکت های چپ و لیبرال متحد می شوند. کما اینکه دیدیم در ایران همه گروه ها تحت پرچم حرکت اسلامی بودند. ولی بعد از پیروزی طبیعی است که این گروه ها چهره ی حقیقی شان را آشکار کنند و با توجه به گرایش های لیبرالی شان، خودشان را کم کم از مسیر انقلاب، اگر به دست رهبران اسلامی باشد، جدا می کنند. در ایران دیدیم حزب توده ،فدائیان خلق، منافقین و… کنار رفتند. این طبیعی است و کوتاهی از حرکت اسلامی نیست. این طبیعت این حرکت هایی است که ضد اسلام و دور از اسلامند. اما در برخی موارد دیدیم که یک مماشاتی بعد از پیروزی انجام گرفت و تا مرحله ی خوبی پیش رفت. مع ذلک در تونس درگیری بین حزب نهضت وتشکیلات چپ کارگری صورت گرفت که امیدوارم با تعقل بتوانند آن را حل کنند. در مصر هم دیدیم که چگونه لائیک ها و ناسیونالیست ها با اخوان درگیری های شدیدی داشتند، ولی ملت اصرار کرد که رأی خودش را به اسلام گراها بدهد. همین ها اگر حضورشان را بین مردم قوی تر کنند، مردم و توده ها ضامن پیروزی آن ها می شوند. این مسئله را در ایران ما کاملاً می بینیم که بعد از پیروزی انقلاب، امام خمینی سعی کردند که حضور مردم را قوی تر کنند، به فکر مستضعفین و توده ها باشند. امام تأکید کردند که مردم منبع همه ی قدرت ها هستند و مردم هم همه به رهبری انقلاب وفادار بودند و وفاداریشان را روز به روز قوی تر و وسیع تر و بیشتر کردند. من معتقدم که اگر حرکت های اسلامی هم وغم شان این باشد که به توده ها توجه کنند و به قضایا و نیاز های آن ها چه مادی و چه معنوی رسیدگی کنند می توانند از شر این مخالفین نجات یابند.
در مورد عراق من توصیه ام به حرکت اسلامی عراق این است که هم تشکل خود را قوی تر کند و هم حضورش را بین مردم شاخص تر و واضح تر کند و به درد مردم بیشتر برسد. خود مردم از راه انتخابات و تظاهرات از نظام دفاع می کنند، چنانکه دیدید که در برابر تظاهرات تصنعی که در الانبار و جاهای دیگر انجام گرفت، توده های مردم در بغداد صدها هزار و هزاران هزار در کنار دولت قرار گرفتند و آن ها دیدند که نیروهایشان چه قدر است.
سوال: شما به بحث رسانه ونقش رسانه آگاه هستید ، رسانه ها چه قدر در تحولات و پیروزی انقلاب و حوادثی که بعد از آن اتفاق افتاده است موثرند؟ ارزیابی شما در مورد وضعیت رسانه ای جریان اسلامی به طور کلی چیست و برای رفع برخی از ضعف های رسانه ای چه کار باید کرد؟
جواب: معمولا تئوری هایی که تحول در جامعه را ترسیم می کنند، می گویند اگر حرکتی بتواند روی این سه بعد تاثیر بگذارد، می تواند توده ها را به حرکت درآورد و به پیروزی برساند. بعد اول بعد فرهنگی، بعد دوم تعلیمی و آموزشی و بعد سوم بعد اعلامی یا رسانه ای است. اگر اسلامگراها بتوانند فرهنگ جامعه را تغییر دهند و فرهنگ مورد نیاز جامعه را از دو منبع اصیل قرآن و سنت استخراج و جامعه را با آن تغذیه کنند و تعلیم و تربیت را براساس قواعد اسلامی برنامه ریزی و اجرا، و رسانه ها را هدایت کنند و در این سه بعد، زندگی را باسم الله و به نام خدا استوار کنند و به نام خدا بخوانند و این امر را در خرد مردم جا بیندازند، خواهند توانست پیروزی را به دست آورند. بعد از پیروزی هم اگر بخواهد این پیروزی ادامه یابد و زمام رهبری جامعه را در دست داشته باشد، باید روی این سه بعد تأکید شدید داشته باشد و توجه کند که این سه بعد باید در جهت خدا حرکت کند. پس، رسانه ها رکن تحول هستند و رکن رساننده ی حقیقت به توده ها را تشکیل می دهند. باید به این مسئله اهتمام ورزید. دشمنان اسلام به این مسئله کاملا واقفند ما می بینیم که اصلاً آن چنان فضا را ساختند که کل جهان در فضایی که خودشان ساخته اند، تنفس می کنند. ما باید ساختارشکنی داشته باشیم. باید رسانه های قوی داشته باشیم که بدانیم دشمن از چه منبعی حمله می کند و باید نقشه های دشمن را رصد کرد و برنامه های خنثی کردن نقشه های دشمن را داشت و این نیاز دارد به این که سرمایه گذاری بیشتری در مسئله رسانه صورت گیرد. من احساسم این است که در همه ی انقلاب ها، سرمایه های مطلوب را نگذاشتند و گاهی هم تصور کردند که این یک وظیفه ی ثانوی و درجه دوم است و اولویت ندارد. من معتقدم که این رکن و قوام یک حرکت تغییری است و باید این قوام را تغذیه ی کامل کرد و اهمیت بخصوصی به آن داده شود.
سوال: جریان اسلامی در کشورهای حوزه ی بیداری تا چه حد تلاش کردند تا از تجربه ی انقلاب اسلامی در هدایت انقلاب هایشان بهره برداری کنند؟
جواب: من معتقدم که استفاده های زیادی از انقلاب کردند و این یک حرکت ممتدی بود. یعنی انقلاب که پیروز شد اولین ثمره اش را ما در افغانستان دیدیم که مجاهدین با یک ابرقدرت غول آسا مقابله کردند و اورا شکست دادند و شاید شکست شوروی در افغانستان راه انهدام و فروپاشی شوروی را هموار کرد.
بعد از آن ما دیدیم فلسطینی ها، حرکت های مقاومت حزبی وناسیونالیستی و چپگرا را کنار گذاشتند و به سمت مقاومت مردمی حرکت کردند و دیدید انتفاضه ی اول و دوم چه قدر با شکوه بود و همین مسئله فلسطینی ها را قدرت و قوت بخشید.
در عراق دیدیم که چگونه مردم با همان شعارهای انقلاب اسلامی تظاهرات کردند و با انتخابات پرشور وارد صحنه شدند و بالاخره اسلام گراها به رغم وجود آمریکائی ها و غربی ها، زمام امور را به دست آورند. همین مسئله را در لبنان هم دیدیم. مقاومت مردمی بر اساس دین و الهام گرفتن از انقلاب اسلامی ایران و ریشه های آن که عاشورا و امام حسین علیه السلام و فداکاری در راه خدا بود، شکل گرفت.
من معتقدم که موج جدید بیداری در جهان عرب هم حتماً از این درس ها استفاده کرده است و دیدیم چگونه توده های مردم از مساجد با تکبیرها و با نماز جمعه ها در میادین حرکت می کردند و دیدیم مردم چگونه بعد از پیروزی در انتخابات به اسلام گراها بله گفتند. در تونس، مصر و یمن این مسئله را مشاهده کردیم. پس ریشه ها و شعارها از انقلاب اسلامی گرفته شده است. رهبران این جنبش ها سعی کردند که خودشان را به ایران منتسب نکنند و استفاده از تجارب و تأثیرات انقلاب اسلامی را صراحتا مطرح نکنند ولی عملا دیدیم که از احساسات دینی استفاده کردند و از شعارهای انقلاب واز تکبیرها و تجارب عملی انقلاب استفاده های خوبی کردند. من در قانون اساسی جدیدمصر، ١٢ ضعف اساسی ملاحظه کردم؛ ولی در عین حال در جای جای این قوانین دیدم که چگونه از قانون اساسی ما الهام گرفته است. حتی در ١١۴ مورد دیدم که متاثر از قانون اساسی ایران است.
سوال: تز تشکیل دولت مدنی با مرجعیت دینی چه معنایی دارد و چه تفاوتی با دیدگاه جمهوری اسلامی دارد؟
ببینید در بررسی ترکیب و ساختار شخصیت انسان، اگر روی فرد تمرکز کنیم ملاحظه می کنیم که یک فرد هم جهان بینی دارد، هم بینش دارد و هم گرایش های احساسی دارد و هم اراده ی انسانی دارد و هم رفتار. روایتی از حضرت علی ع دیدم که خیلی جالب است. امام می فرماید: ” العقول ائمه الافکار و الافکار ائمه القلوب و القلوب ائمه الجوارح و الجوارح ائمه الاعمال ” یعنی قدرتِ تعقلِ انسان، سازنده ی تفکرش است. تفکر انسان احساساتش را شکل می دهد و اگر هم احساسات به یک جهت خاصی حرکت کرد، کم کم اراده ی انسان را به دنبال خودش می آورد. حتی دیدم که بعضی از اصولیین می گویند “الاراده شوق مؤکد” اراده ی انسانی معلول شوق و میل مؤکد انسان است. خوب اگر احساسات و جوارح انسان تحریک شد، خودش سازنده ی رفتار اوست. این ترکیب یک انسان است. عین همین روند را در یک جامعه پیاده کنیم، می بینیم که تعقل و تفکرهای جامعه، احساسات جامعه را به حرکت در می آورد و احساسات، رفتار ها را در این مسیر هدایت می کند. پس ما نمی توانیم تصور کنیم که در جامعه ای بینش به جایی رفته و احساسات به جای دیگر و رفتار یک چیز دیگر غیر مرتبط با بینش و احساسات باشد. ما این پراکندگی در ترکیب شخصیتی یک جامعه را نمی توانیم تصور کنیم مگر اینکه آن جامعه، جامعه ی بی شخصیت و بی هویتی باشد و عین آن تعبیری می شود که فرزدق شاعر عرب به امام حسین علیه السلام در مورد اهل کوفه گفت ” قلوبهم معک و سیوفهم علیک ” دل های شان با شما و شمشیرهای شان علیه شما است. این جامعه بحران هویت دارد، دلش یک جا و شمشیرش جای دیگر است. لذا مرحوم شهید مطهری بحثی دارد که خیلی زیبا گفته است. ماتریالیسم اعتقادی به طور طبیعی ماتریالیسم اخلاقی را به وجود می آورد، اما امتی که ماتریالیسم اعتقادی دارد ولی رفتارش روحانی است یا جور دیگر است یا بالعکس یک ایده های ایمانی دارد، ولی رفتارش مادی است این ها تا یک مدتی هست ولی کم کم با هم یکی و هماهنگ می شود. در استدلال به آیه ی نورانی قرانی ” ثم کان عاقبه الذین اساؤا السوأی ان کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزؤن”(روم١٠) واژه ” اساؤا ” اشاره به رفتار دارد و ” ان کذبوا بآیات الله ” نتیجه آن است. بنابراین تصور نمی کنم بتوان بین یک مرجعیت دینی و اعتقادی و یک رفتار مدنی آزاد از دین جمع کرد. اگر مرجعیت دینی است باید کل زندگی دینی باشد و اگر مرجعیت لیبرالیسم است، جامعه هم باید لیبرال باشد. اما اینکه تصور کنیم که امتی اعتقاد به اسلام اصیل داشته باشد و به سمت رفتار لیبرال برود، نمی شود. البته اگر ما جامعه ی مدنی را به عنوان جامعه ی لیبرالی تفسیر کنیم، اما اگر معنای جامعه مدنی، جامعه ای باشد که مردم در آن حکومت می کنند یعنی مردم سالاری است، تناقضی بین مردم سالاری و پایه های دین نداریم، چنانکه دیدیم پایه های نظام جمهوری اسلامی اساساً بر مردم سالاری دینی استوار است. به عبارت دیگر دین یک مساحت ثابت دارد که نمی توان به آن دست زد و یک مساحت آزاد دارد، به تعبیر مرحوم شهید آیت الله سید محمد باقر صدر ” منطقه الفراغ ” یا فضای باز دارد در این منطقه مردم می توانند در چارچوب های اخلاقی ثابت، خودشان تصمیم بگیرند.
سوال: اگر بخواهیم مقایسه ای میان انقلاب اسلامی و این انقلاب ها بکنیم .البته این شاید یک رویکرد داخلی باشد، وقتی انقلاب اسلامی را با انقلاب های دیگر مقایسه می کنیم به عظمت آن پی می بریم، چون با آن ها خیلی تفاوت دارد، مخصوصاً به لحاظ وجود رهبری آن و به لحاظ ایدئولوژی اسلامی که به عنوان ایدئولوژی انقلاب پذیرفته شده است، رهبری انقلاب جایگاه مرجعیت دینی را داشت و مردم هم گرایش به اسلام داشتند. مردمی که با این انقلاب آمدند، پذیرفتند که همه ی هزینه های انقلاب خودشان را بپردازند و خودشان را آماده ی سختی ها کردند و به دنبال مطالبات زودرس از انقلاب نبودند. شاید تصور شود که این نوع مقایسه مقداری کاستن از ارزش انقلاب های دیگر باشد، اما به هرحال اگر انقلاب اسلامی را به عنوان یک الگو در نظر بگیریم، ملاحظه می کنیم که شاخص های استاندارد یک انقلاب را داشت. یعنی رهبر ، ایدئولوژی و مردم، یک نظام را به طور کلی از بین برد و نظام جدیدی را ایجاد کرد. مردم ما واقعا می بینند که این انقلاب که در ایران اتفاق افتاد یک چیز دیگری است.
جواب: ببینید این که قانون اساسی ما هیچیک از نقائص موجود در قانون اساسی مصر را ندارد، معلول همین است. نتیجه وجود یک رهبری ولایت مدار در ایران این بود که توده های مردم، رهبری را به عنوان ولی امر می دانستند. ولایت یک مفهوم مقدسی است یعنی واقعاً حاکم و ولی امر مربی جامعه و سازنده ی ایدئولوژی جامعه است. حتی سازنده ی ترکیب احساسات جامعه است؛ هم مردم به او و هم او به مردم عشق می ورزند. این ولایت را تشبیه می کنم به حرکت پیغمبراکرم صلی الله علیه واله وسلم هنگامی که به سوی بدر حرکت کرد، همه ی مسلمانان روزه دار بودند، پیغمبر فرمانده بود. وقتی یک فرمانده ای، پیغمبر است، فرمانده ای که مسلمانان عاشقش هستند، فرمانده ای است که مسلمانان کل زندگیشان را به او تقدیم می کنند. این ولایت در اینگونه انقلاب ها و این جور جوامع خیلی کم و ضعیف است. انقلاب اسلامی ایران برخوردار از همان حالت حکومت ولایی است و البته هرچه محبت و خدمت متقابل بیشتر شود ما می توانیم به حکومت پیغمبر نزدیکتر شویم. یکی دیگر احساس مردم است که در حین کار، مانند کسی هستند که دارد نماز می خواند و عبادت می کند.
سوال: حضرت آیت الله تسخیری، باتوجه به اینکه ساختار اجتماعی بین دو کشور متفاوت است آیا چنین چیزی مثلاً در مصر با این واقعیت موجود قابل تحقق بوده ولی در این زمینه کوتاهی شده است؟
جواب: نه! در مصرنیروهای ضد اسلامی و غیراسلامی قوی هستنند. چه نیروهای باقی مانده ی رژیم مبارک و چه ساختار روحانیت وابسته به دربار.
من دیروز با یکی از شخصیت های مهم عراق جلسه داشتم .می گفت که نفوذ آیت الله سیستانی صد برابر نفوذ دستگاه رسمی در عراق است یعنی ایشان می توانند بر روی مردم با نوشته ای در حد نیم خط اثر بگذارند این تابع اعتقاد مردم است؛ مهم هم نیست که این رسمی باشد یا غیر رسمی. مهم ارتباط مرجعیت با مردم است. با اینکه آگاهی مردم آن چنان نیست که ما تصور می کنیم پس هرچه آگاهی مردم بالا رود و هرچه روحیه ی ولایی بیشتر شود ما به اوج جامعه ی زمان انقلاب می رسیم.
سوال: در صورت امکان ۵ نفر از شخصیت هایی را که در مصر در بیداری اسلامی مؤثر بودند، برای ما بشمارید.
جواب: در رأس آن ها مرحوم حسن البنا است که افکار و اندیشه های او بسیار در این رابطه مهم ومؤثر بود. یکی دیگر از شخصیت های مؤثر شیخ محمود شلتوت بود. شیخ شلتوت روحیه ی تقریبی بین مذاهب را در جامعه ی مصر به وجود آورد و یک جریانی شد به نحوی که حتی همین رئیس کنونی الازهر شیخ احمد الطیب متأثر از اندیشه ی تقریبی و دور از فکر تکفیری ایشان بود. شخصیت سوم در مصر، عبدالناصر با روحیه ی انقلابی بود، او روح انقلابی گری را در میان مصری ها دمید و شخصیت چهارم مرحوم سید قطب بود که بعد حماسی اسلامی را به رغم اینکه خیلی ها مخالف وی هستند، به وجود آورد و در این زمینه موفق بود. شخصیت پنجمی که در کنار این چهار نفر بتواند قرار گیرد، سراغ ندارم. لذا تمامی رهبران این انقلاب مرده اند و این یک فرق اساسی با رهبری در انقلابمان بوده است. رهبر انقلاب ما زنده بود و خودش قبل و بعد از پیروزی حضور داشت و مشکلات انقلاب را حل می کرد.
شخصیت های تونس هم مرحوم بن عاشور بود که صاحب تئوری مقاصد الشریعه است و در کنار او شیخ محمد صالح النیفر بود، او از شخصیت های بزرگ دانشگاه زیتونه بود و شاگردان خوبی تربیت کرد وی در زمان دوری زندگی نمی کرد و جزء معاصرین محسوب می شود. وی معاصر شیخ شلتوت و در دهه ی چهلم قرن گذشته بود . در کنار این ها شیخ راشد الغنوشی است که ازبزرگان جنبش اسلامی تونس است و اندیشه هایش به ما هم نزدیک است ولی متاسفانه نیازهای سیاسی مقداری او را از ما دور کرد.
پاورقی ها
١. سید جمال الدین اسد آبادی(١٢١٧-١٢٧۵ه. ش)عالم و اندیشمند سیاسی ایرانی و مبلغ اتحاد جهان اسلام
٢. عبدالرحمن کواکبی( ١٢۶۶- ١٣٢٠ه.ق) عالم و اندیشمند انقلابی سوریه ای
٣. عبدالحمید بن بادیس(١٣٠٧-١٣۵٩ه.ق) عالم و اندیشمند و مبارز الجزایری
۴. محمد بشیر ابراهیمی(١٣٠۶-١٣٨۵ه.ق) عالم و اندیشمند و مبارز الجزایری و همراه بن بادیس
۵. محمد طاهر بن عاشور(١٢٩۶-١٣٩٣ه.ق) اندیشمند و فقیه تونسی
۶.دانشگاه زیتونه تونس یکی از قدیمی ترین مراکز علمی جهان است که تاریخ تأسیس آن به سال ۱۲۰ هجری قمری ( سال ۷۳۷ میلادی بر می گردد و نقش مهم و أثرگذاری در نشر اندیشه و علوم و تمدن اسلامی به ویژه در منطقه مغرب عربی داشته و ابن خلدون مورخ و اندشمند بزرگ اسلامی و بسیاری از شخصیت های احیاگر اندیشه دینی و اصلاح اجتماعی از اساتید و فارغ التحصیلان این دانشگاه بوده اند. نخستین حلقات درسی این دانشگاه بزرگ اسلامی که شانه به شانه دانشگاه الازهر قاهره فعال بوده است، در مسجد زیتونه برگزار شد که سپس به تأسیس این دانشگاه انجامید.
٧. ابراهیم بن موسی الشاطبی(؟-٧۵٠ه.ق) از علمای اندلس
٨. بحارالانوار ۷۷ / ۱۷۳ / ۸