مقدمه
سئوال اساسی که پیرامون ماهیت تحولات اجتماعی و سیاسی در مصر، تونس، لیبی، یمن و سایر کشورهای منطقه مطرح است مربوط به ماهیت اسلامی یا غیر اسلامی بودن این تحولات است. به این معنا که آیا انگیزه ها، نگرش ها، خواسته ها، شعارها منعکس کننده ماهیت اسلامی این تحولات است یا مجموعه اعتراض ها صرفا برای تغییر حاکمیت ظالمی است که در این کشورها ظلم گسترده ای را به مردم تحمیل کرده است یا اساسا این تحولات از ماهیت دموکراتیک برخوردار است و بدنبال تغییرات بر مبنای ارزش های لیبرال جهان غرب است. در پاسخ به این سئوال در درجه اول باید تاکید کرد که نام گذاری این تحول اجتماعی عظیم اهمیت بسیار زیادی دارد. نام گذاری، منعکس کننده هویت و نظام فکری و ارزشی یک تحول اجتماعی است که بتناسب “نام نمای” اختصاص یافته مسیر فکری و معرفتی میابد.
سئوال بعدی که مطرح است، در مورد سطح و عمق این تحول است. آیا این نوع تحول یک تحول انقلابی اسلامی است که منجر به تغییر بزرگ شده و خواهد شد و نهادها اجتماعی و سیاسی و همچنین اسناد اساسی کشور مثل قانون اساسی را با رویکرد اسلامی متحول خواهد کرد و این تحول بر ساختار حکومت، کارگزاران حکومت و نهادهای حکومتی تاثیر می گذارد. یا این تغییر از نوع “تحولات بهاری اروپائی” است و نوعی دموکراتیک سازی و لیبرال سازی و نهادسازی های مدنی جهان تجدد را دنبال می کند و یا اساسا این تحول یک تحول عمیق نیست و یک نوعی تغییر سطحی است که صرفا حاکمی را تغییر داده و حاکم دیگر را جایگزین کرده است؟
در پاسخ به این سئوالات ابتدا باید توجه داشت که تحولات اجتماعی اشکال و محتواهای متفاوتی دارند. بطور کلی تحولات اجتماعی را می توان به ۱) تحولات عمیق که از سطح تاثیر فراگیر و ماندگار برخوردارند و ۲)تحولات سطحی که بصورت مرکزی اداره می شوند و دارای سطح اثر گذاری موقت هستند و نوعی کودتای اجتماعی محسوب می شوند، تقسیم نمود.
تحولات نوع اول در قالب انقلاب های بزرگ، اصلاحات و نوعی آگاهی فراگیر یا تغییر منتهی به تجدد که از آن تعبیر به “بهار” به معنا نو شدن زندگی می شود نمود. بیداری نیز تعبیر دیگری از تحولات فراگیر است که منجر به هوشیاری ملت ها می شود. از این میان انقلاب[۱] یک تغییر بنیادین محسوب می شود که منجر به تغییر نهادهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی می شود. فضای انقلابی که منجر به پیروزی می شود تفاوت معنا داری بین قبل و بعد از انقلاب بوجود می آورد، این تفاوت هم به تغییر در نظام سیاسی و هم در ارزش های اجتماعی و هم در نظام های مدیریت اجتماعی مربوط می شود. شکل دیگری از تحولات اجتماعی در قالب “اصلاحات[۲]” تعریف می شود. اصلاحات تحول اجتماعی است که بدون تغییر در نهادهای اجتماعی؛ تلاش بر اصلاح روندهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی دارد. تغییر در مدل اصلاحات با حفظ نظام ها و قواعد قبلی اجتماعی صورت می گیرد و صرفا نوعی اصلاح در روند ها و فرایندها و احیانا بعضی از ارزش های سیاسی و اجتماعی است. “بهار عربی[۳]” یا بیداری اسلامی که البته تفاوت بنیادینی بین این دو تعبیر وجود دارد که در اول نوعی تعبیر خنثی یا از منظری دارای ارزش های پنهان تجددگرای غربی است که متصف به صفت قومی نیز شده است و در تعبیر دوم یعنی بیداری اسلامی[۴]، سخن از بیداری است که ناشی از توجه به اسلام و ارزش های اسلامی است که منشاء آگاهی و هوشیاری و در نهایت بیداری اجتماعی اسلام است. نیروهای این نوع تحولات مردم هستند و موج جمعیت های بزرگ از همه گروه های اجتماعی و گروه سنی و صاحبان مشاغل مختلف دیده می شود.
تحولات نوع دوم سطحی است به این معنا که فاقد ارزش های بزرگ می باشد و در لایه های مختلف اجتماعی نفوذ نمی کند و از یک نوع سازماندهی مرکزی برخوردار است و اساسا فاقد نهاد سازی های ماندگار است. این نوع تحولات در قالب کودتا، شورش[۵] های اجتماعی گروهی خاص ظهور پیدا می کند. این نوع تحولات فاقد پشتوانه مردمی است و صرفا با حمایت های متمرکز منابع قدرت روند سازی می شود.
تحولات عظیم اجتماعی تحت تاثیر و فشار و کشش سیاست های داخلی، بین المللی و عوامل خارجی است و می تواند در معرض خطرات و چالش های جدی قرار گیرد و علیرغم اهداف و ارزش های بلند و متعالی در مسیری متفاوت با اهداف اولیه قرار گیرد. پاسخ اجمالی اولیه به این دو سئوال مهم این است که ماهیت این نهضت های اسلامی است و از خصوصیات یک نوع بیداری ناشی از توجه به ارزش های اسلامی برخوردار است که در شعارها و خواسته های آنها به وضوع منعکس شده است. در عین حال ظرفیت های لیبرال و نگرش های سکولار برخی از رهبران فکری و جهت دهی های فکری و رسانه ای غرب، تلاش می کند مسیر را به سمت یک نوع تحول “قومی-غربی” پیش ببرد.
تحولات ارزشی در تونس، لیبی، مصر و یمن و همچنین عربستان سعودی و بحرین از یک ماهیت ارزشی و اسلامی برخوردار است که دستخوش تسامح روشنفکری و حتی رهبری دینی و رویکرد شرمنده به تجدد غربی مسیر دهی متفاوت می شود. این تحولات در معرض چالش های جدی بوده و هست که می تواند مسیر ریل گذاری های تحولات منطقه را به سمت تجددگرایی غربی منتهی کند.
در این مقاله ابتدا رویکرد های مختلف به حرکت مردمی و اسلامی مورد بررسی قرار می گیرد و سپس با تاکید بر شعارها، ماهیت اسلامی یا غیر اسلامی آنها مورد بررسی قرار می گرد.
بیداری اسلامی یا بهار عربی؟
حرکت و تحولات اجتماعی مسلمانان در تونس، لیبی، یمن و مصر و سایر مناطق مهم جهان اسلام از همان ابتدا مورد توجه نگرش های مختلف واقع شد. نام گذاری این رویدادها به روش خاص می توانست باعث شود که این رویدادها از آغاز به صورتی در چارچوب خاصی دیده شوند که این چارچوب برخی نگرش ها و رویه ها را برای این رویدادها الزامی کند. برای مثال، هنگامی که پیشوند نام کشوری «دموکراتیک» یا «دموکراتیک خلق» و یا «پادشاهی» است، برخی الزامات در زمینه چگونگی اداره و شیوه زندگی افراد در چنین کشوری ایجاد می شود. پارادایم غربی که دارای توانایی سلطه آمیزی در اینگونه نام گذاری ها است و مجموعه ای از عوامل اقتصادی، نظامی، جغرافیایی و مهم تر از همه رسانه ای را در استخدام خود دارد، از همان ابتدا نام این رویدادها را «بهار عربی» گذاشت. استفاده از واژه «بهار» در این نام گذاری در واقع الهام گرفته از انقلاب های میانه قرن نوزدهم در کشورهای مختلف اروپایی است که اصطلاحا «بهار مردم»[۶] یا «بهار انقلاب» نامیده شد که در آن چندین کشور اروپایی درگیر انقلاب و تغییرات ساختاری ای شدند که آثار آن هنوز هم در زندگی اجتماعی مردم این کشورها و حتی سایر کشورهای جهان وجود دارد (اسپربر،[۷] ۲۰۰۵). یکی دیگر از کاربردهای سیاسی «بهار» در حوادث پراگ انتهای دهه ۱۹۶۰ اتفاق افتاد که در آن نیروهای کمونیستی و عمدتا شوروی برای جلوگیری از انجام اصلاحات متمایل به لیبرالیزم در کشور چک به این کشور حمله و آن را اشغال کردند (استولاریک، ۲۰۱۰).
اولین کسی که اصطلاح «بهار عربی»[۸] را برای رویدادهای کشورهای اسلامی به کار برد، مارک لینچ[۹] دانشیار علوم سیاسی در دانشگاه جرج واشنگتن[۱۰] بود. لینچ در ششم ژانویه ۲۰۱۱ در مقاله ای با عنوان بهار عربی اوباما؟[۱۱]، رویدادهای موجود در جهان عرب را متاثر از توسعه رسانه ها و آغازی بر تغییرات نامشخص دانست و آن را «بهار عربی» نام نهاد. جوزف اندونی مسعد[۱۲] تیز تقریبا بصورت همزمان از اصطلاح “بهار عربی” در مقاله ای در الجزیره استفاده کرد. جوزف مسعد محقق اردنی است که تحصیلات خود را در دانشگاه کلمبیا در حوزه علوم سیاسی و روابط بین الملل به انجام رسانده و در حال حاضر دانشیار حوزه مطالعات فلسطین، ملی گرائی اسرائیلی و مطالعات اردن است که در دپارتمان مطالعات خاورمیانه، جنوب آسیا و مطالعات آفریق[۱۳] در دانشگاه کلمبیا آمریکا مشغول کار است.
جوزف مسعد (۲۰۱۲) در مورد تاریخچه استفاده از مفهوم بهار و نهضت های بهاری می نویسد: در حالیکه اولین بار واژه بهار برای انقلاب های اروپائی در سال ۱۸۴۸ تحت عنوان “بهار ملت ها” استفاده شد از یک ظرفیت برای دنبال کردن ایده های دموکراتیک آمریایی برخوردار است. بهار همچنین برای مجموعه از اصلاحات سال ها ۱۹۶۶ تا ۱۹۶۸ در چکسلواکی بکار گرفته می شد”. در واقع بهار در این کاربرد؛ یک مفهوم لیبرال غربی برای رهیدن از نظام های دیکتاتوری و پیوستن به اردوگاه لیبرالیسم با مبانی و ارزش های سکولار است.
پس از انتشار مقاله لینچ در مجله فارین پالیسی و مقاله مسعد در الجزیره، پارادایم غرب این اصطلاح را تقویت نمود و رسانه های عمده جهانی مملو از اصطلاح «بهار عربی» شد. این استفاده آنچنان گسترده بود که حتی رسانه های کشورهای عربی هم از نامی که غربی ها برای جنبش آنها انتخاب کرده بودند استفاده می کردند. حتی، در جمهوری اسلامی ایران هم که محوریت گفتمان بیداری اسلامی را دارد بسیاری از رسانه های غیر دولتی و حتی دولتی از اصطلاح «بهار عربی» استفاده می کردند و به نوعی منعکس کننده گفتمان غربی نسبت به تحولات اسلامی در منطقه را مورد استفاده قرار می دادند. (در فروردین ۱۳۹۲ جستجوی عبارت فارسی «بهار عربی» در گیومه بیش از ۳۰۰ هزار نتیجه به کاربر ارائه می داد).
از آنجا که رویدادهای بیداری اسلامی تمامی جهان را تحت تاثیر قرار می داد، کشورها و ایدئولوژی های گوناگون، نگرش های خاص خود را به این رویدادها داشتند. و موضع این کشورها و گروه ها به نحوی تنظیم می شد که منافع و ایدئولوژی های آنها را تامین کند. از میان مجموعه دیدگاه ها می توان چهار رویکرد را از هم متمایز کرد: ۱) دیدگاه غرب گرا و تجددزده، ۲) رویکرد سلفی گری و افراطی گری، ۳) ملی گرایی عربی و ۴) اندیشه بیداری اسلامی. در ادامه این سه رویکرد را مورد بررسی اجمالی قرار می دهیم.
- دیدگاه غرب گرا و تجددزده
غرب، ملی گرایان عرب و هواداران و سمپات های غربیان در کشورهای عربی تمایل دارند که از اصطلاح «بهار عربی» برای توصیف انقلابات کشورهای عربی استفاده کنند. برای غربیان استفاده از اصطلاح «بهار عربی» به این معنی است که روندی که در کشورهای عربی در حال سپری شدن است یک روند لیبرال و غرب گرا است. چنانکه گفته شد، هر دو رویداد دیگری که نام بهار بر آنها گذاشته شد رویدادهای لیبرالیستی و به لحاظ پارادایمیک غرب گرا بودند (کورنیس پاپ و نیوباوئر،[۱۴] ۲۰۰۴؛ گلوین،[۱۵] ۲۰۱۲). نام گذاری این رویدادها به صورت «بهار عربی» به صورت اولی می توانست برخی الزامات مثل دموکراسی، به رسمیت شناختن حقوق گروه هایی مثل همجنس گرایان و کفرگویان و مهم تر از همه قرار گرفتن در اردوگاه غرب و ادامه سیاست های اسرائیلی دوست حکومت های پیشین را به این جنبش ها تحمیل و برای مسلمانان به اموری عادی تبدیل کند. وقتی قرار است کشورهای عربی لیبرال باشند، آیا نباید مقدمات و الزامات لیبرالیزم را بپذیرند؟ سی ان ان در ۱۳ ژوئن ۲۰۱۱ در مقاله ای با عنوان «آیا همجنس گرایان بره قربانی بهار عربی خواهند بود؟»[۱۶] به موانع همجنس گرایی در کشورهای اسلامی می پردازد و نتیجه می گیرد تا زمانی که دین بر سیاست تاثیر دارد، وضعیت همین خواهد بود. هافینگتون پست در ۱۶ نوامبر ۲۰۱۱ در مقاله ای با عنوان «پاییز سخت بهار عربی»[۱۷] وضعیت کنونی همجنس گرایان در کشورهای اسلامی را مورد انتقاد قرار می دهد و از جمله ایران را که یک کشور عربی هم نیست برای به رسمیت نشناختن حقوق همجنس گرایان محکوم می کند. و، هاآرتز روزنامه اسرائیلی در ۲ مارس ۲۰۱۲ در مقاله ای با عنوان «یخ ها کم کم برای همجنس گرایان کشورهای عربی آب می شوند»[۱۸]، تغییراتی که در کشورهای عربی به نفع همجنس گرایی انجام می شود را تحسین می کند.
اما، یک واقعیت این است که بیداری اسلامی هرگز به سود غرب نبوده است. واقعیت در مورد کشورهای اسلامی این است که اکثر این کشورها تا پیش از انقلابات اسلامی، ادامه همان سنت استثماری کشورهای غربی بودند. در واقع، کشورها مستقل بودند، اما بر خلاف تمایل مردمشان، در مسیر منافع غرب و حتی گاهی در جهت عکس منافع ملی خود عمل می کردند.
بیداری اسلامی باعث شده که امید به یک اتحاد اسلامی علیه اسرائیل و حامی شماره یک آن یعنی آمریکا شدت بگیرد. در ۹ سپتامبر ۲۰۱۱ عده ای از معترضان خشمگین مصری به سفارت اسرائیل در قاهره حمله کردند. کارمندان و نگهبانان سفارت اسرائیل در آخرین لحظه به وسیله کماندوهای مصری نجات یافتند (اینبار،[۱۹] ۲۰۱۳). زفیر[۲۰] (۲۰۱۳) این اتفاق را با حمله دانشجویان خط امام به سفارت آمریکا در تهران در سال ۱۳۵۸ مقایسه می کند و به اسرائیل هشدار می دهد که این زنگ خطر را باید جدی گرفت. خبر بدتر برای اسرائیل این بود که دولت جدید مصر به ایران اجازه داد دو ناو جنگی خود را از کانال سوئز بگذراند (پیترز، ۲۰۱۲). به علاوه، در ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۲ عده ای از مسلمانان لیبیایی که از توهین فیلم معصومیت مسلمانان به پیامبر گرامی اسلام به خشم آمده بودند به کنسول گری آمریکا در بنغازی حمله کردند و کریستوفر استیونس[۲۱] سفیر آمریکا در لیبی را به همراه دو نفر دیگر کشتند (چشیر،[۲۲] ۲۰۱۳).
با وجود این، اسرائیل می تواند خوشحال باشد که بخش عمده ای از انرژی مسلمانان در کشورهای مسلمان پس از بیداری اسلامی، صرف درگیری فرقه ها مختلف با هم می شود و کمتر امید وجود دارد که این گروه ها فرصت کنند یک بار دیگر علیه دشمن شماره یک مسلمانان متحد شوند (اندرسون و جفلت،[۲۳] ۲۰۱۳). یکی از کابوس های اسرائیل و آمریکا می تواند اتحاد ایران با کشورهای عربی در جریان ایجاد دولت های مستقل تر در این کشورها باشد. چنانچه این اتحاد شکل بگیرد، عواقب آن برای اسرائیل غیر قابل تصور خواهد بود. در بخش های بعدی خواهیم دید که سلفی گری و افراطی گری سنی یکی از بزرگ ترین موانع بر سر راه شکل گیری این اتحاد است که متاسفانه تا کنون این مانع به خوبی عمل کرده است.
- رویکرد سلفی گری و افراطی گری
سلفی گری نوعی رویکرد افراطی به عقاید دینی است که ریشه های تاریخی آن به قرن چهارم و تفکر اشعری و اندیشه های ابن تیمیه حرانی و در دوره معاصر پایه گذار این نگاه عبدالله ابن وهاب است که سلفی گری را در عربستان سعودی پایه گذاری کرد. این نگاه که از نوعی بازگشت به سلف و سنت پیامبر (ص) سخن می گوید در عمل گرفتار عصبیت های فکری شده است که بعنوان یک خطر برای اسلام مبتنی بر خرد و حکمت مطرح است. اگر چه این تفکر به نوعی ضد تجدد محسوب می شود؛ ولی حامیان آن ماموران کار کشته غربی و بطور خاصی انگلیسی مثل همفر انگلیسی بوده است.
سلفی گری در مصر ضمن تاکید بر اسلام سلفی مهمترین عامل افراطی گری و ترویج فرقه گرایی و بطور خاص سیاه نمائی چهره تشیع است. سلفیون که بنا به نگرش های بنیاد گرایانه خود با حکومت های سکولار سابق دشمن بوده و علیه آن مبارزه کرده اند، اکنون زمان را برای موج سواری مناسب دیده اند. در آوریل ۲۰۱۱ یک گروه تندرو سلفی در خیابان های اردن تظاهرات کردند و با اشغال خیابان ها و محله ها خواهان آزادی هم کیشان خود شدند (پولاک، ۲۰۱۲). همچنین، گزارش سال ۲۰۱۲ پارلمان بریتانیا در حوزه امور خارجه اعتراف می کند که نفوذ و توانایی سلفیون و وهابیون در کشورهای اسلامی و توانایی آنها برای بسیج و جمع آوری کمک های مالی بیش از چیزی بوده که تصور می شده است.
سلفیون با اینکه دشمن شیعیان و ظاهرا غربیان هستند، اما هرگاه قرار باشد بین شیعیان و غربیان یکی را انتخاب کنند، معمولا غربیان را انتخاب می کنند. این رویکرد ضد شیعه گری آنها راه را برای تعامل ایران با آنها سخت کرده است. افراطی گری سلفی نه تنها در مصر، یمن، تونس و عربستان سعودی نمودهای اجتماعی و سیاسی تند داشته و چهره منفی از اسلام را به نمایش گذاشته است، در مسئله سوریه هم مداخلات گسترده داشته و نیروی های بر علیه دولت و مردم سوریه به منطقه اعزام کرده اند و حتی اخیرا یکی از علمای تونسی فتوای جهاد جنسی برای دختران داده که از ابعاد بسیار سیاه و نگران کننده ای برخوردار است (دیلی میل، ۵ آوریل ۲۰۱۳). اخیرا یکی از علمای سلفی تجاوز به زنان شیعه در سوریه را حلال اعلام کرده است (هیومن ایونتز، ۲۰۱۳) که البته اینگونه فتاوا هیچ پایه و اساس دینی و اسلامی ندارد. اساسا این نوع فتاوی ربطی به اندیشه اسلامی ندارد، بلکه نتیجه عصبیت کور است که همواره انسان را به سمت طغیان می برد. علیرغم اینکه جمهوری اسلامی ایران همواره از جهان اسلام و نماد مظلومیت جهان اسلامی یعنی فلسطین دفاع نموده است و به طرق مختلف در مسیر وحدت حرکت کرده و از طرح مباحث اختلافی پرهیز نموده است ولی پاسخ های جاهلانه زیادی را هم مشاهده کرده است (میلتون-ادواردز و فارل،[۲۴] ۲۰۱۰).
۳) ملی گرایی عربی
جریان سومی را می توان ملی گرایی عربی ذکر کرد. باید توجه داشت که اساسا ملی گرایی تولید تمدن غربی است که ارنست گلنر[۲۵] (۱۹۲۵-۱۹۹۵) بر آن تاکید کرده است. او معتقد است مفهوم ملت، دولت-ملت و ملی گرایی تولید تمدن جدید غرب است (به نقل از گیدنز، ۲۰۰۱:۴۴۲). از بعد دیگر می توان گفت ملی گرایی پیوند ریشه داری با سکولاریزم و تجدد غربی دارد و بوعی از اندیشه اسلامی و تفکر جهان وطنی اسلامی دور می شود.
یک واقعیت در مورد کشورهای عربی، شکست های نظامی و سیاسی پیاپی آنها از اسرائیل است (خالدی، ۲۰۱۰). در نتیجه حکومت های ضعیف و دست نشانده، کشورهای عربی اسلامی با یک سرخوردگی ملی مزمن رو به رو بوده اند که باعث شده رویاهای مربوط به اعراب فاتح به حوزه کوچه و خیابان پس رانده شود و سیاستمداران راه محافظه کاری را پیش گیرند. پس از شکست های نظامی، دولت های ضعیف و دست نشانده زیر بار قراردادهای تحقیر آمیز رفتند و سرخوردگی کشورهای عربی را تشدید کردند. با وجود این، بیداری اسلامی باعث شد که حس بازگشت به مجد و شکوه عربی و احساسات ملی گرایانه عربی تقویت شود (کالیا،[۲۶] ۲۰۱۲). همانطور که گفته شد، کشورهای اسلامی امروزه با مشکلاتی مثل درگیری های فرقه ای، اقلیت ها، درصد قابل توجهی از شهروندان سکولار، بقایای رژیم های سابق و ساختارهای به جای مانده از دوران استعمار گری دست به گریبانند و بنابراین به نظر نمی رسد که علاقه ملی گرایان عرب به شکست دشمن قدیمی به آسانی قابل دسترسی باشد(تلحامی و بارنت،[۲۷] ۲۰۰۲). ملی گرایی عربی در یک عرصه تبدیل به عرب گرایی گسترده می شود که اعضاء آن فقط کشورهای عربی هستند.
۴) اندیشه بیداری اسلامی
بطور حتم فراگیر ترین محور حرکت و نهضت اجتماعی و سیاسی در منطقه از ماهیت اسلامی برخوردار است که ریشه تاریخی و قدیمی دارد. اسلام محوری در تفکر بسیاری از احیاگران مسلمان همچون سید جماالدین اسد آبادی، شیخ محمد عبدو، کواکبی، اقبال لاهوری و البته امام خمینی بعنوان امام احیاگران معاصر بوده است. محوریت داشتن اسلام، هویت متفاوتی برای حرکت های اسلامی ایجاد می کند. اولین اثر حضور اسلام در شعارها، عناوین و خواسته ها و انگیزه ها، ایجاد هویت رها شده از گفتمان لیبرال غرب و سوسیالیسم ضد خدا و توحید است.
اگر چه اسم گذاری این نهضت به بیداری اسلامی ابتکار حکیمانه رهبر جمهوری اسلامی ایران حضرت آیه الله خامنه ای بود ولی این نام واقعیتی بوده که بدرستی از ماهیت این نهضت انتزاع شده است. رهبر حکیم انقلاب اسلامی از همان آغاز دوره رهبری خود واژه “بیداری اسلامی” را نه برای تحولات منطقه بلکه بعنوان یک تحول فکری در جهان اسلام برای اولین بار در ۲۶ خرداد ماه سال ۱۳۶۸ استفاده کردند و طی سخنانی بیداری اسلامی را یک تهدید برای مستکبران سلطه گر دانستند:
” امروز استکبار جهانى و قلدرهاى سیاسى عالم و امپراتوریهاى زر و زور در سرتاسر جهان که در فساد و انحطاط غرقند، با اسلام و نظام اسلامى دشمن هستند؛ زیرا افشاگر و تهدید کنندهى آنها، اسلام و بیدارى مسلمین است. طبیعى است هر کارى که علیه اسلام و نظام اسلامى و جمهورى اسلامى از عهدهى آنها برآید، مىکنند”.
ایشان در اسفند سال ۱۳۶۸ مجددا بر مفهوم بیداری اسلامی تاکید کردند و رویکرد حمایت گرانه جمهوری اسلامی ایران از همه حرکت های اسلامی جهان را اعلام نمودند:
“ما از بیدارى اسلامى در سراسر دنیا حمایت مىکنیم و مسلمانهایى را که در نقاط مختلف عالم مىخواهند به زندگى و فرهنگ اسلامى خود برگردند، تأیید مىکنیم؛ چون حق آنهاست. آنچه که امروز در دنیا شنیده مىشود، همه یکطور نیست. شعارها، همه به یک حقیقت اشاره نمىکنند. قضاوت دربارهى مسائل مسلمانها در عالم، قضاوت یکسانى نسبت به همه نیست؛ اما آنچه براى ما محترم است، همان بازگشت به اسلام از سوى مسلمانهاست. امروز، مسلمانان عالم حق دارند اسلام و قرآن را گرامى و عزیز بدارند و گرامى و عزیز هم خواهند داشت و به زندگى اسلامى هم برخواهند گشت و تلاشها و سرکوبها هم هیچ فایدهیى نخواهد داش”.
ایشان در ۲۶ شهریورماه سال ۱۳۹۰ در اجلاس بین المللی بیداری اسلامی بر عنوان بیداری اسلامی بعنوان نام نما و عنوان این حرکت عظیم تاکید کردند:
“آنچه ما را در اینجا گرد آورده بیداری اسلامی است یعنی حالت برانگیختگی و آگاهیئی در امّت اسلامی که اکنون به تحولی بزرگ در میان ملتهای این منطقه انجامیده و قیامها و انقلابهائی را پدید آورده که هرگز در محاسبهی شیاطین مسلّط منطقهئی و بینالمللی نمیگنجید؛ خیزشهای عظیمی که حصارهای استبداد و استکبار را ویران و قوای نگهبان آنها را مغلوب و مقهور ساخته است”. (نقل شده در وب سایت مقام معظم رهبری).
استفاده از اصطلاح «بیداری اسلامی» هم مثل اصطلاح «بهار عربی» یک سری الزامات ایجاد می کند. «بیداری» به معنای این است که این جوامع تا پیش از این بیداری در نوعی «خواب» به سر می بردند.
بیداری اسلامی محور مقاومت اسلامی جدید است به دلیل اینکه جهان شمول است و پیش از آنکه مربوط به یک کشور و فرهنگ و نژاده خاص باشد، زیر مجموعه اسلام و امت اسلامی است. حتی کشورهای غیر اسلامی هم تحت تاثیر بیداری اسلامی علیه ظلم قیامی سراسری کردند. چند صد هزار نفر در کشور آمریکا علیه بی عدالتی قیام کردند (نیکت، ۲۰۱۱). بیداری اسلامی مقدمه جنبش اشغال وال استریت شد که یک جنبش نیرومند در تاریخ آمریکا بوده است (فراریس،[۲۸] ۲۰۱۲). با این نگاه، هر حرکت تغییر خواهانه ای «بیداری اسلامی» نیست. بلکه، این بیداری تنها زمانی اتفاق می افتد که در ظرف اسلامی خود قرار گیرد و در صف بندی اسلامی در آید، حتی اگر به وسیله شهروندان غیر مسلمان انجام شود. مثلا، محور مقاومت مبارزات قبطیان مصر علیه رژیم مبارک را بخشی از بیداری اسلامی می داند و به آن احترام می گذارد. به همین دلیل، ایران آنچه اکنون در سوریه می گذرد را بیداری اسلامی نمی داند.
به هر حال همانطور که پیشتر گفته شد، مشکلاتی برای اتحاد محور مقاومت با بقیه رویکردهای منطقه ای به بیداری اسلامی وجود دارد که این مشکلات به وسیله جریان مسلط تقویت می شود. بخشی از این تقویت در نتیجه تضاد منافع و دوتایی های شیعه-سنی و پارسی-عرب ایجاد می شود و بخشی دیگر در نتیجه تهدیدات مستقیم و غیر مستقیم دولت های نوپا انجام می شود.
در ادامه مقاله بحثی پیرامون شعارهای نهضت های اسلامی در مصر، یمن، تونس و لیبی می شود که نشان می دهد شعارها اعم از شعار های براندازی، شعادهای عدالت خواهانه، شعارهای استکبار ستیز بر پایه اندیشه ظلم ستیز و استقلال طلبانه اسلامی قرار داشته است.
شعارها
متخصصان انقلاب ها به خوبی می دانند که یکی از ویژگی های بارز و در عین حال تعیین کننده همه انقلاب ها، شعارها هستند. شعارها کارکردهای خاصی دارند. آنها هم مطالبات معترضان را نشان می دهند، هم بافت آنها را بازنمایی می کنند، و هم به آنها حس هماهنگی و شجاعت می دهند. جهان اسلامی با داشتن نظامی از معنا و نشانه، زمینه های ظریف تری برای شعارسازی و شعار دهی در چرخشگاه های تاریخی دارد که بارزترین آن در انقلاب اسلامی ایران مشهود بود. مهم ترین و رایج ترین شعار در رویدادهای بیداری اسلامی که امتداد انقلاب اسلامی ایران بود، شعار معروف «مردم خواهان اسقاط نظام هستند»[۲۹] بود. این شعار در همه جا پیامی روشن برای مدیریت جهان عربی داشت و علیه سردمداران هر کشوری که داده می شد، به بقیه سردمداران کشورهای عرب و حتی غیر عرب هشدار می داد که مشکل نه با یک نظام حاکم، که با رویّه نادرست دیکتاتوری وابسته به غرب و شرق و فساد سازمان یافته در نظام دیوانسالاری این کشورها است.
سقوط رژیم: یکی از ویژگی های بارز همه رویدادهای بیداری اسلامی، خواست سقوط رژیم است. هرچند حکومت های عربی وابسته تلاش کردند تا با برخی اصلاحات از تب و تاب اعتراضات کم کنند اما نظام های ناکارامد و وابسته دیگر نمی توانستند عطش مردم برای بیداری اسلامی را پاسخ دهند و به جز در کشور مراکش، این اصلاحات نتوانست خواسته مردم را تامین کند.
اولین انقلاب در تونس اتفاق افتاد و هرچند ریشه اولیه خیزش اصلا سیاسی نبود اما نارضایتی عمیق سیاسی باعث شد که نوک پیکان انتقادها به سمت خاندان بن علی نشانه برود و شعار «مردم خواهان اسقاط نظام هستند» به جهان اسلام معرفی شود. شعارهای بعدی که پس از پیروزی انقلاب تونس داده می شد شعارهایی مثل «آزادی، آزادی»[۳۰] بود. از آنجا که تونس کشوری است که مثل بقیه کشورهای شمال آفریقا با فرهنگ فرانسوی نزدیکی دارد، شعارهایی مثل «بن علی، از کشور برو»[۳۱] هم به زبان فرانسه داده می شد. در سایر کشورها هم به همین صورت بود. همین شعارها علیه مبارک، قذافی و علی عبدالله صالح هم داده می شد. در مصر مردم شعار می دادند «سقوط کن مبارک نامبارک».[۳۲]
ضدیت با اسرائیل و آمریکا: یک ویژگی خاص بیداری اسلامی، رو در رو شدن با دشمن شماره یک مسلمانان، یعنی اسرائیل است. هرچند کشورهای غربی هنگامی که دیدند بیداری اسلامی قابل کنترل نیست، تلاش کردند تا آن را به صورت نیمبند تایید کنند تا در رژیم های بعدی جایگاهی داشته باشند، اسرائیل از همان ابتدا متوجه ماهیت بسیار خطرناک بیداری اسلامی برای موجودیت خود بود و به متحدان غربی خود هشدار می داد.
حمله به سفارت اسرائیل در مصر پس از مبارک و تعطیل شدن آن و همچنین تنش هایی که با ترکیه وجود داشت نشان داد که اسرائیل در ارزیابی خطر بیداری اسلامی هوشمندانه عمل کرده است. به همین دلیل هم بود که اسرائیل دست به تحرکاتی زد تا به قول خود امنیت خود را ارتقا ببخشد و در عین حال تلاش کرد که مصر را از دست ندهد.
شعارهای مسلمانان در جریان بیداری اسلامی به خوبی نشان دهنده این ویژگی جریان بیداری اسلامی است. در یکی از تظاهرات ها در اعتراض به فیلم موهن معصومیت مسلمانان، تظاهر کنندگان مصری شعار می دادند «چه کسی پشت جریان این فیلم است؟ یهودیان».[۳۳] در اعتراض به کاریکاتورهای موهن یک نشریه فرانسوی، نمازگزاران سریلانکایی شعار می دادند «فرانسوی ها، قربانی پروپاگاندای یهودیان نشوید».[۳۴] به برکت بیداری اسلامی، امروزه در همه کشورهای اسلامی عرب زبان، شعار «خیبر خیبر ای یهود، لشکر محمد باز خواهد گشت»[۳۵] ترجیع بند همه تظاهرات ها است.
ضدیت با غرب و آمریکا هم به تبع ضدیت با اسرائیل یکی از محورهای مرکزی شعارهای بیداری اسلامی بوده است. یکی از رایج ترین شعارهای انقلابیون مسلمانی «مرگ بر آمریکا»[۳۶] بوده است که در همه اعتراضات شنیده می شد و ناظران غربی را نگران کرده بود. شعار دیگری که توجه جهان را به خود معطوف کرد شعار انقلابیون بحرینی در برگزاری مسابقات فرمول یک بود. رژیم آل خلیفه تلاش داد که با برگزاری این مسابقات نشان بدهد که وضعیت در بحرین کاملا عادی است. انقلابیون بحرینی با شعار «فرمول خون را متوقف کنید»[۳۷] به خیابان های منامه و بقیه شهرها ریختند و نقشه رژیم را خنثی کردند.
وحدت میان مسلمانان: یکی از محورهای بیداری اسلامی اتحاد میان مسلمانان بود. واقعیت این است که ریشه های عدم اتحاد میان مسلمانان که در رژیم های گذشته مانع از شکل گیری یک اتحاد قدرتمند میان آنها می شد، هنوز هم وجود دارد. اکثر کشورهای اسلامی مستعمره کشورهای غربی بوده اند و کشورهای غربی هنگامی که موج استقلال خواهی مسلمانان را دیدند و چاره ای جز عقب نشینی نداشتند، میراثی از اختلاف را برای این کشورها به جای گذاشتند. آنها تلاش کردند که کشورهای جدید اسلامی طوری شکل نگیرند که در آنها قومیت ها و دین ها بتوانند با هم اتحاد پیدا کنند. به همین دلیل، انقلابیون آگاه یکی از محورهای شعارهای خود را اتحاد شیعه و سنی انتخاب کردند. آنان شعار می دادند «شیعه و سنی متحد و دست در دست هم ایستاده اند»[۳۸] و شعارهای دیگری مثل «مردم خواهان تطهیر اتحاد هستند»[۳۹] هم داده می شد.
مقاومت اسلامی: اسلام دینی است که به پیروان خود در ضمن پیروی از خرد، اجازه زندگی حقیرانه نمی دهد. به همین علت برخی از شعارهای انقلابیون مسلمان در جریان بیداری اسلامی بر مبنای مقاومت می چرخید. این مقاومت می توانست علیه رژیم، عوامل رژیم سابق و حتی در مواردی مثل بحرین و سوریه، دخالت خارجیان در سرکوب مردم یک کشور باشد. انقلابیون شعار می دادند «بکشید ما را، ملت ما بیدارتر می شود»،[۴۰] «شما قومی را می کشید که عاشق شهادتند»[۴۱] و ««تا سرحد مرگ مبارزه می کنیم».[۴۲] باید توجه داشته که همه این مفاهیم برخواسته از تعالیم دینی و متن و محتوای اصلی اسلام است که بر “فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا انه بما تعملون بصیر[۴۳]” تاکید می کند و در جای جای فرهنگ قرآنی و سیره قولی و عملی پیام اسلام فرهنگ مقاومت برای اقامه حق مشاهده می شود. در واقع مقاومت الهی سیره همه انبیاء سلف بوده است که در مقابل با طاغوت زمانه خود جانفشانی کرده اند و مردم را به آن دعوت کرده اند .
تقاضای اجراء قوانین اسلام و حکومت اسلامی: در محور اصلی شعارهای مردم اجراء شریعت اسلامی بصورت گسترده دیده می شد. در درخواست های خود با صراحت تمام از اسلام بعنوان محور و مرجع اصلی حل مشکلات سخن می گفتند. آنها شعار می دادند «اسلام راه حل مشکل مصر است»،[۴۴] «مردم خواهان اسلامی شدن قوانین هستند»،[۴۵] «مردم خواهان خلافت جدید هستند»،[۴۶] «مردم خواهان دستگاه قضایی مستقل هستند»[۴۷] و، «انتخابات پارلمانی، فورا».[۴۸] در خواست برای اجرائی شریعت و قوانین اسلامی و بطور همزمان درخواست های گسترده مبنی بر برگزاری انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری حکایت از توجه به مردم سالاری اسلامی می کند که ضمن توجه به رای مردم مسیر دهی اصلی بر مبنای جهانی بینی اسلامی دنبال می کنند.
بعنوان نتیجه گیری: مدل عناصر معرفتی تحولات کشورهای عربی ذیل چتر بیداری اسلامی و بهار عربی
از آنچه گفته شد، روشن شد که بیداری اسلامی نامی است که منعکس کننده هویت نهضت اسلامی در مصر، تونس، لیبی ، یمن و بحرین است که بر پایه آن هویت اسلامی این نهضت ها معنا دار و مسیر دهی مبتنی بر معرفت اسلامی و ارتباطات فراگیر در درون بدنه جهان اسلام همراه با وحدت و همدلی تامین می شود. بدیهی است آمریکا و کشورهای تابع ارزش های بین المللی آمریکا بدنبال “نام گذاری” متفاوتی هستند که در ذیل آن اولا این نهضت اجتماعی ازماهیت اسلامی دور شود، ثانیا امکان جداسازی حرکت اسلامی این کشور از جمهوری اسلامی ایرانی با شگرد قدیمی تفرقه بیانداز و حکومت کن در قالب تشویق قومی گرائی (عرب گرائی) و فرقه گرائی (جدائی اسلامی شیعی از اسلام)، قطار از ریل خارج شده را با روشی دیگر به ریل و مسیر گفتمان سکولار و غرب گرا باز گردانند.
برای طراحی مدل فهم ماهیت نهضت بیداری اسلامی در منطقه آن هم در چارچوب شرایط ملی و بین المللی زمان حاضر، لازم است به متغیرهای مختلفی توجه شود.
همانطور که در مدل ذیل ملاحظه می شود، چتر و نام نمای بیداری اسلامی و بهار عربی، مبتنی بر دو هویت و دو جهان بینی متفاوت اسلامی و لیبرال ظرفیت سازی می شود. بر پایه هویت و جهان بینی اسلامی که بر توحید،عدالت خواهی الهی و الگوی زندگی نبوی استوار است، ارزش های اسلامی همچون اخوت اسلامی، نفی استیلای کفر و سبک زندگی اسلامی شکل می گیرد که مقوم هویت اسلامی هم در بعد فردی، هم در بعد اجتماعی است. این نگاه مبتنی بر دکترین بیداری اسلامی است که منشاء، مرجع و مقصد تحولات را اسلام می داند.
در آنسوی طیف بهار عربی عنوان و ریل گذاری مبتنی بر جهان بینی لیبرال با ترکیبی از ملی گرایی و عصبیت عربی است. هویت قوم گرای عربی در واقع با جهان بینی لیبرال گره می خورد که تاثیر گرفته از آمریکا مرکزی (عاملی، ۱۳۹۱)، اروپا مرکزی (عاملی، ۱۳۸۹) و الگوی زندگی غربی است که سه ظرفیت لیبرالیسم غربی، سلفی گری و ملی گرایی عربی شکل گرفته است. دکترین بهار عربی مقوم رویکرد قوم گرایانه عربی است که گفتمان تفرقه را می سازد و منشاء جداسازی های جدی در صفوف مسلمین در کشورهای اسلامی و بین مسلمین خواهد بود.
در این دو مدل صرفا مسیر فکری دو جهان بینی متفاوت اسلامی و لیبرال که معرفت ها، نهادسازی ها و به تبع آن روندها و برنامه های متفاوت دارند ترسیم شده است. بطور حتم جزئیات معرفت شناسانی، سیاسی و فرهنگی در اینجا مطرح است که در این مقاله مجال پرداخت به آنها نیست. یکی از تبعات سیاسی این مسیر، روابط بین المللی و منطقه ای متناسب با دکترین ارزش آنها است که ذیل ساختارمند کردن نهضت های اجتماعی و سیاسی اخیر در مصر؛ لیبی، یمن و تونس بر مبنای “نام نمای بیداری اسلامی” یا “بهار عربی شکل می گیرد. در چارچوب بیداری اسلامی و شکل گیری هویت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی اسلامی، بدور از عصبیت های قومی، شاهد به فعلیت رسیدن ظرفیت های بین المللی جهان اسلام و افزایش حمایت و قدرت سیاسی این کشورها از ناحیه کشورهای اسلامی خواهیم بود و اندیشه سیاسی و بین المللی جهان پویای اسلامی تقویت خواهد شد. در صورتیکه ریل گذاری و مسیر دهی بر مبنای اندیشه بهار عربی و هویت قوم گرای غربی شکل بگیرد، کشور در مسیر توسعه غربی قرار می گیرد که در درجه اول تهی شدن از هویت اسلامی و ارزش های اسلامی را بدنبال دارد و در درجه بعدی موضوع وابستگی و تفقد های دنیای غرب و استیلاء بر جامعه مسلمین خواهد شد که حمایت های جدی را بدنبال نداشته و نخواهد داشت و صرفا دکترین غرب در دموکراسی سازی مبتنی بر ارزش های لیبرال و سکولار را بدنبال خواهد داشت.
کتابنامه منابع
عاملی، س. ر. (۱۳۸۹) بعنوان مقدمه: اروپا محوری، آمریکا مرکزی و نگاه چند محوری به تمدن ها، جیمز ام. بلاوت، هشت تاریخدان اروپا محو، ترجمه ارسطو میرانی و به یان رفیعی، تهران، انتشارات امیر گبیر.
عاملی، س. ر. (۱۳۹۱) ماهیت آمریکا: استثناگرایی، سلطه گرایی و شمول گرایی، جان لامی فاستر و رابرت دابلیو مک چسنی، آفت آمریکایی: بر ملاسازی امپراتوری آمریکا، ترجمه احسان شاقاسمی، تهران، انتشارات امیر کبیر.
Andersson, T., & Djeflat, A. (2013). The real issues of the Middle East and the Arab Spring: Addressing research, innovation and entrepreneurship. New York, NY: Springer.
Calleya, S. C. (2012). Security challenges in the Euro-Med area in the 21st century: Mare Nostrum. New York: Routledge.
Chesshyre, T. (2013). A tourist in the Arab Spring. Chalfont St. Peter: Bradt Travel Guides.
Cornis-Pope, M., & Neubauer, J. (2004). History of the literary cultures of East-Central Europe: Junctures and disjunctures in the 19th and 20th centuries. Amsterdam: J. Benjamins Pub.
Ehteshami, A. (2013). Dynamics of change in the Persian Gulf political economy, war and revolution. New York: Routledge.
Ferraris, J. P. (2012). Obama 2012: For a compassionate america. S.l.: Authorhouse.
Gelvin, J. L. (2012). The Arab uprisings: What everyone needs to know. New York: Oxford University Press.
Giddens, A. (2001) Sociology, 4th edition, Cambridge, Polity Press.
Inbar, E. (2013). The Arab Spring, democracy and security: Domestic and international ramifications. London: Routledge.
Khalidi, R. (2010). Palestinian identity: The construction of modern national consciousness. New York: Columbia University Press.
Lynch, M. (6 January of 2011). Obama’s ‘Arab Spring’?, Foreign Policy. Visited April 4, 2013.
Milton-Edwards, B., & Farrell, S. (2010). Hamas: The Islamic Resistance Movement. Cambridge, UK: Polity.
Niquette, M. (2011). Public Worker Protests Spread From Wisconsin to Ohio. Bloomberg. Archived from the original on 2011-02-18. Retrieved 2013-04-04.
Peters, J. (2012). The European Union and the Arab Spring: Promoting democracy and human rights in the Middle East. Lanham, Md: Lexington Books.
Pollack, K. M. (2012). The Arab Awakening. Washington DC: Brookings Institution.
Sperber, J. (2005). European Revolutions, 1848-1851. Cambridge University Press.
Stolarik, M. M. (2010). The Prague Spring and the Warsaw Pact invasion of Czechoslovakia, 1968: Forty years later. Mundelein, Ill: Bolchazy-Carducci Publishers.
Telhami, S., & Barnett, M. N. (2002). Identity and foreign policy in the Middle East. Ithaca: Cornell University Press.
Zephyr, A. (2013). State of israel. its friends and enemies. prophetic future. S.l.: Iuniverse Com.
[۱] Revolution
[۲] Reforms
[۳] Arab Spring
[۴] Islamic Awakening
[۵] Rebellion
[۶] Spring of Nations
[۷] Sperber
[۸] Arab Spring
[۹] Marc Lynch
[۱۰] George Washington University
[۱۱] Obama’s ‘Arab Spring’?
[۱۲] Joseph Andoni Massad
[۱۳] Department of Middle Eastern, South Asian, and African Studies
[۱۴] Cornis-Pope & Neubauer
[۱۵] Gelvin
[۱۶] Will gays be ‘sacrificial lambs’ in Arab Spring?
[۱۷] The Hard Fall of the Arab Spring
[۱۸] Slow thaw for gays in Arab world
[۱۹] Inbar
[۲۰] Zephyr
[۲۱] Christopher Stevens
[۲۲] Chesshyre
[۲۳] Andersson & Djeflat
[۲۴] Milton-Edwards & Farrell
[۲۵] Ernest Gellner
[۲۶] Calleya
[۲۷] Telhami & Barnett
[۲۸] Ferraris
[۲۹] الشعب یرید اسقاط النظام
[۳۰] حریه، حریه
[۳۱] Ben Ali Degage
[۳۲] یسقط مبارک لامبارک
[۳۳] Who’s behind the film? Jews
[۳۴] France, Don’t Fall Victim to Jewish Propoganda
[۳۵] خیبر خیبر یا یهود جیش محمد سوف یعود
[۳۶] کلا کلا آمریکا
[۳۷] کلا لفرمولا الدم
[۳۸] سنی و شیعی قد وقف موحدا کفا بکف
[۳۹] الشعب یرید تطهیر الاتحاد
[۴۰] اقتلونا، فانه شعبنا سیحیی اکثر
[۴۱] انتم تقاتلون قوما عشقوالشهاده
[۴۲] We Will Fight Until Death
[۴۳] پس همان گونه که امر شده ای، استقامت کن و همچنین کسانی که با تو بسوی خدا آمده اند (باید استقامت کنند) و طغیان نکنید، که خداوند آنچه را انجام می دهید می بینید (سوره هود – آیه ۱۱)
[۴۴] Islam is the Solution for Egypt
[۴۵] الشعب یرید تطبیق الشریعه
[۴۶] الشعب یرید الخلافه من جدید
[۴۷] الشعب یرید قضاء مستقل
[۴۸] ملکیه بارلمانی الان