فرهنگ اسلامی : استاد امین فروغی حضرتعالی یکی از صاحبنظران برجسته در ادبیات فارسی و ادبیات عرب و موسیقی هستند . از این که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید سپاسگزاریم به نظر حضرتعالی تاریخ شعر عرب به چند دوره تقسیم میشود؟
امین فروغی: دریک تقسیم بندی کلّی می توانیم تاریخ شعر عرب را به شش دوره تقسیم کنیم . نخست عصر جاهلی است و سپس عصر پیامبر(ص) و خلفا و امویان. دورهی سوم عصر عبّاسی درمشرق بلاد اسلامی و دوره ی چهارم عصر اموی در غرب (شعر اندلس)، دورۀ پنجم عصر مغولان و ترک ها و ششمین دوره عصر نهضت است . این تقسیم بندی بر اساس پدید آمدن حوادث و اتفاقات و تحولات اجتماعی جامعه عربی است. فی المثل شعر جاهلی خصوصیاتی دارد که منعکس کنندهی زندگی عرب جاهلی است و شعر عرب در عصر پیامبر (ص) و خلفا آینه ی تحولات اجتماعی آن روزگار است . بر خلاف شعر جاهلی که سرشار از مضامینی چون مدح و رثاء و فخر و هجا و وصف و غزل است ، شعرعصر پیامبر(ص) و خلفا سرشار از مضامین جهاد و مقاومت و فتوحات است .
در سال های بعد از صدر اسلام به دلیل گرایشات جامعه به اشرافیّت و پدید آمدن روح ثروت طلبی ورفاهی که در جامعه پدید آمد ، شعر عرب به سوی لهو و لعب و هزل افراطی از یکسو و در جهت عکس آن به سوی تفریط یعنی زهد و طامات گرایش پیدا می کند.
در اوایل دوره ی اموی با بوجود آمدن فرقه ها و احزابی مانند امویان ،خوارج،زبیریان و ……..وپویش و کوشش شور انگیز طرفداران اسلام ناب محمدی که ما امروز آنها را تحت عنوان شیعیان می شناسیم ،شعر عرب وجهه ی سیاسی به خود می گیرد و باروی کار آمدن عباسیان ، دوره ی نوآوری و تجدد آشکار می شود و شعر عرب به مثابه ی آیینه ای، تحولات اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی جامعه را منعکس می کند . ارتباطات اعراب با سایر اقوام و ملل و از جمله تمدن ایرانی و گسترش علوم مختلف که بوسیله ی مترجمان از سریانی و پهلوی ترجمه می شود ، خواه ناخواه فرهنگ و زبان و شعر عرب را تحت تاثیر قرار می دهد . اما این تجدد دیری نمی پاید و دوره ی بازگشت و واکنش آغاز می شود . در برابر آنهمه نوگرایی و تجدد در عصر عباسی و پدید آمدن شاعرانی چون “ابونواس “و ” بشار ” و سپری شدن دوره ی استقرار ، دوره ی جمود از راه می رسد و شاعرانی چون “ابوتمام ” و ” بحتری ” ظهور می کنند. هر یک از دوره های شعر عرب ویژگی های خود را دارد که آینه ای از زندگی مردمان عرب در آن دوره است.
فرهنگ اسلامی : پس نخست بر اساس تقسیم بندی ارائه شده ، با نگاهی گذرا شعر عرب در دوره ی جاهلی را از نظر بگذرانیم.
امین فروغی: اعراب در عصر جاهلی از انواع هنرها بی بهره بودند و بیشتر برای بیان احساسات خود از هنر گفتاری یعنی «شعر» استفاده می کردند . متاسفانه اشعار عرب در روزگار باستان نابود شده و آنچه در دست است ، مربوط به اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم میلادی ( حدود یک قرن و نیم پیش از ظهور اسلام ) است.
شعر عربِ بدوی تماما رنگ و بوی بادیه و صحرا را در خود دارد و عناصر زندگی بدوی در شعر آن دوره خودنمایی می کند. جذابیت های زندگی عرب بدوی در صحرا خلاصه می شد و طبیعت خشک و خشن و عریانی که پیش روی او گسترده شده بود ، به او حضور ذهن ، هوشیاری ،لطافت فطری و شعوری دقیق بخشیده بود. بنابر این سخن عرب بدوی در نهایت ایجاز است و از ترکیبات علمی و منطقی بی بهره است و بداهه سرایی نقش مهمی را در شعر او ایفا می کند.
شعر جاهلی در«نجد»و «حجاز» و سرزمین های متصل به آنها در شمال «جزیره العرب» بوجود آمد و رشد کرد. برخی از شاعران جاهلی مانند «امرؤالقیس » و «حاتم طایی»اصالتاً«یمنی»بودندکه در شمال می زیستند و برخی چون «مهلهل» ، «طرفه»،«اعشی» که از «ربیعه» بودند ودیگرانی چون «نابغه»،«زهیر»،«لبید»که «مضری» بودند از اعراب « عدنانی » شمرده می شدند که به همان سرزمین تعلق داشتند.
صحرا در نظر شاعر بدوی خود نیرویی الهام بخش بود و همو بود که احساسات رقیق و صفای دل را به شاعر ارزانی می داشت . شعر وشاعر در بادیه از مقامی رفیع برخوردار بود. اعراب معتقد بودند که هر شاعری شیطانی دارد که شعر را به او الهام می کند و ازاین روی مقام شاعر در میان قبیله بالاتر از هر کس دیگری بود. در واقع به شاعر به عنوان پیشوای قوم می نگریستند . در زمان جنگ و صلح ، رای او نافذترین نظر بود و پیوسته در هر امری از امور زندگی صحرایی از زمان کوچ و اقامت گرفته تا انتخاب چراگاه ها با او مشورت می کردند و رأی او را جامه ی عمل می پوشانیدند و در جنگ ها و نزاع های قبیله ای او راهنمای قبیله بود. هر قبیله سعی می کرد پیش از داشتن پیشوا و خطیب و حتی رئیس ،شاعری داشته باشد وقبایل به شاعران خود با دیگر قبایل فخرها می کردند. هنگامی که شاعری در قبیله ای ظهور می کرد ،جشن ها می گرفتند و میهمانی هابرگزار می کردند و قبایل دیگر را دعوت می کردند تا شاعر تازه را ببینند و در واقع او را به رخ دیگران می کشیدند. ظهور یک شاعر برای یک قبیله ، اتفاق بسیار مهمی بود چرا که از آن به بعد او زبان قبیله بود و با قدرت زبان و شعر خود، پاسبان شرف و حیثیت آنان محسوب می شد . او بود که افتخارات قبیله را بر می شمرد و بدگویی دیگران را پاسخ می داد.هم از این روی«فخر» و«هجا» در شعر جاهلی از نقشی به سزا برخوردار بود. از آنجا که شعر جاهلی مولود بدویّت ، فطرت و بداهت است ، از معانی دقیق و عمیق بهره ای ندارد و شاعر جاهلی بیشتر به محسوسات می پردازد و در شعر او خبری از معنویات و مجردات نیست.
شعر جاهلی در بسیاری موارد ، از منطق و ترتیب عقلی خالی است و در آن «وحدت تالیف» دیده نمی شود . تنها در مواردی چون اشعار «زهیر» ، «نابغه» و «حارث بن حلزه» گاه وحدت تالیفی به چشم می آید . شاعر آنقدر که به زیباییِ مطلعِ قصیده اهمیت می دهد به وحدت و یکپارچگی معانی توجهی ندارد. او در سرودن شعر ، نخست از ایستادن بر اطلال و آثار خانه ی محبوب می گوید و خاطرات گذشته را بیاد می آورد و گاه آنقدر که به خانه می پردازد، به صاحب خانه نمی پردازد:
قفا نبک من ذکری حبیب و منزل بسقط اللّوی بین الدخول فحومل
فتوضح فالمقراه لم یعف رسمها لما نسجتها من جنوب وشمأل
– ای همسفران لختی درنگ کنید تا به یاد یار سفر کرده و منزل او در ریگستان میان «دخول» و «حومل» و «توضح» و «مقراه» بگرییم.
– روزگاران گذشت و هنوز وزش بادهای جنوب و شمال ، آثار خیمه ها و خاکستر اجاقها یشان را نزدوده است.
شاعر جاهلی به توصیف جزء به جزء و زوایای آثار باقیمانده از خانۀ محبوب می پردازد و در این کار بسیار دقیق است :
تری بعری الآرام فی عرصاتها و قیعانها کأنهّ حبّ فلفل
– هنوز پشکلهای آهوان سپید را در پیشگاه خانه ها ، چونان دانه های فلفل می بینی.
علاوه بر گریستن بر اطلال و آثار خانهی محبوب، عشق مجازی و توصیف زیبایی های زنان ، نقش مهمی در شعر جاهلی ایفا می کند که«امرءوالقیس» در معلقه ی خود به تفصیل ولی « زهیر بن ابی سلمی » به اجمال به آن پرداخته است .زهیر می گوید:
تبصّر خلیلیّ هل تری من ظعائن تحمّلن بالعلیاء من فوق جرثم
– دوست من نگاه کن، آیا تو نیز زنان خوبروی را در آن بلندی میبینی که بر کجاوه ها نشسته اند و می خواهند از کنار آب«جرثم» بگذرند؟
ستودن سخاوت و بخششِ خود و قبیلهی خود،توصیفات باده گساری ، اوصاف جنگاوری و تفاخر به آن،برشمردن اوصاف مرکب و جنگ افزار خود از جمله ی موضوعات دیگری است که در شعر جاهلی به چشم می خورد.
باری ، در شعر جاهلی عمدتا غم و شادی شاعر در قبیله معنا می شود و روح شاعر اسیر تعصّبات قبیله است و تنها در آسمان قوم و قبیله ی خود پرواز می کند.
اما از آنجا که نظام قبیله ای در معرض آفاتی چون فاصله ی طبقاتی ، تبعیض نژادی و آداب و رسوم دست و پا گیر قبیله ای قرار داشت ، برخی شاعران دوره ی جاهلی که تاب این ناهنجاری ها را نداشتند، از قبیله روی برتافتند و یا به جهت نافرمانی طرد شدند و زندگی فقیرانه در صحرا و به دور از قبیله را به زندگی درمیان جمع ترجیح دادند و روش نامتعارفی را برای زیستن در پیش گرفتند.
این شاعران که از آنان به عنوان «صعالیک» یاد می شود ، اندیشه هایی متفاوت از شاعران قبیله داشتند که منشاء آن زندگی در تنهایی و زیستن درمیان حیوانات صحرا بود.
پیامد توزیع ناعادلانه ی ثروت در میان افراد قبایل مختلف ،پدید آمدن دو طبقه ی ثروتمند و فقیر در نظام قبیله ای بود.فقدان عدالت اجتماعی به همراه جریان های اعتقادی و فکری مبتنی بر تعصب و تبعیض در مواردی چون رنگ پوست ، نژاد ،موقعیت اجتماعی ( که بخش عمده ای از آن به آزاد یا برده بودن بستگی داشت ) برروی این گروه از شاعران جاهلی تاثیری عمیق برجای گذاشت .
در برابر این ناهنجاری ها و نابرابری ها و تعصبات ، عده ای نه تنها از قبیله کناره گرفتند بلکه وابستگی به آن را نوعی ذلّت و سر افکندگی قلمداد کردند و زندگی به شیوه ی حیوانات صحرا مانند گرگ و کفتار را الگوی خود قرار دادند و کوشیدن بدون اتّکا به هم نوع ،روی پای خود بایستند.قصیده ی«لامیه العرب»که سرودهی«شنفری» یکی از شاعران معالیک است ، نمایانگر روحیه و فرهنگ ایشان در تقابل با ناهنجاری های قبیله است:
ولی دونکم أهلون سید عملس وأرقط زهلول و عرفاء جیأل
هم الاهل لامستودع والسّرّ ذائع لدیهم ولا الجانی بماجرّ مخذل
– مرا به جای شما ، خویشاوندانی است . گرگی تیز دو و پلنگی نرم پوست و کفتاری که در ناحیه ی گردن موهایی در هم ریخته دارد.
– تنها آنها خانواده ی من هستند ، چرا که رازی که نزد آنان به امانت سپرده شود پخش نمی گردد و گناهکار به خاطر جرمی که مرتکب شده – بدون در نظر گرفتن علل جرم – سرزنش نمی شود.
در اشعار باقیمانده از صعالیک ، نفرت آنها از قید وبندهای نامعقول قبیلهای بوضوح دیده میشود. تنفّر از اجتماعی که وجود او را نادیده گرفته و اختیار و آزادی را از او سلب کرده و باعث شده بود وی به اعتراض و مقابله با قوانین قبیله برخیزد و برای تحقق عدالت اجتماعی و مساوات و به منظور مبارزه با تبعیض ، از جامعه فاصله گرفته و در فقر و تنگدستی به زندگی طاقت فرسا در صحرا روی آورد و بدین وسیله خود را از فشار های روحی برهاند. آزردگی روحی شاعر صعلوک تا جایی است که وصیّت می کند او را پس از مرگ دفن هم نکنند و خوراک کفتار شدن را به تن دادن به ذلّت ترجیح می دهد:
لا تقبرونی انّ قبری محرّم علیکم ولکن أبشری امّ عامر
– مرا به خاک نسپارید که دفن کردن من بر شما حرام است . امّا تو ای کفتار شادمان باش و بشارتت باد.
شعر صعالیک بیانگر روح شورش بر علیه وضع موجود است و در آن جا به جا از ارزش های والای انسانی و کرامت های اخلاقی ، مانند جوانمردی و صبر و پایداری در مقابل سختی ها سخن می رود.
پاسداری از کرامت انسانی و عزّت نفس از ویژگی های بارز شاعران صعالیک است .
«شنفری» درباره ی گرسنگی و حفظ عزّت نفس می گوید:
واستفّ ترب الارض کی لایری له علیّ من الطّول امرؤ متطوّل
– آنگاه که گرسنه می شوم، خاک در دهان می ریزم و می خورم تا مبادا گردنکشی برمن منّت نهد.
«ابوخراش هزلی»نیز درباره ی گرسنگی می گوید:
وانّی لأثوی الجوع حتی یملّنی فاحیا و لم تدنس ثیابی و لاجرمی
– من گرسنگی را سرجایش می نشانم تا از من روی بگرداند و چنان زندگی می کنم که تن و جامهام را به پلیدی نیالاید.
صعالیک انسانهایی نترس ، بی پروا، کم خواب و خوراک بودن و دلبستگی های مادی و ظاهری که دیگر شاعران به آن مشغول بودند را رها کرده بودند . آنان در پی آمال و آرزوها و لذت های پست معمول نمیرفتند و اگر کسی را بدان مشغول می دیدند ، او را از خود نمی دانستند:
وشرّ الصعالیک الّذی همّ نفسه حدیث الغوانی و اتّباع المآرب
– بدترین صعالیک کسی است که همّ و غمّ او قصه ی زنان زیباروی و هدف های حقیر باشد. «حاتم طایی» در اشعار خود صعلوک واقعی را کسی می داند که بر موج کارهای سترگ سوار شود و با تکیه بر همت والای خود با حوادث تلخ روزگار به مبارزه برخیزد . مردی آرمانی باشد و گرسنگی و سیری را غم و غنیمت نشمارد و آ نگاه که بزرگواری ها رخ نماید ، برترین آ نها را نشانه گیرد و ظالمان و متجاوزان ، نیزه و تیغ و تیرش را تیز و خونریز شمارند.
«عروه بن الورد» که از شاعران صعالیک است و او را پدر صعالیک لقب داده اند ، صعلوک راستین را شراره ای از آتش قدرت وقوّت می داند که رعب و هراسش در دور و نزدیک ، دشمنان را ایمن و آرام نمی گذارد:
ولکن صعلوکا صحیفه وجهه کضوء شهاب القابس المتنوّر
مطلّا علی اعدائه یزجرونه بساحتهم زجرالمنیح المشهّر
فذلک ان یلق المنیه یلقها حمیدأ و ان یستغن یومأ فاجدر
– صعلوک واقعی بسیار بشّاش و خوش رو است و چهرهی او مانند کسی است که شعله ی آتش را در دست گرفته و مدام در آن شعله می دمد.
– بر دشمنان خود تسلط کامل دارد در حالیکه دشمنان از ترس ، او را از اطراف خود – به مانندتیری که در قمار ارزش ندارد و آن را به گوشه ای پرتاب می کنند – می دانند.
– این صعلوک اگر بخواهد مرگ را ملاقات کند، نیکو و پسندیده به استقبال مرگ می رود و اگر روزی از مال و ثروت بی نیاز شود ،شایستگی داشتن ثروت را دارد.
پدیده ای چون صعالیک که در میان عرب ظهور کرد ، درمیان سایر اقوام و ملل نیز به چشم می خورد .فی المثل درایران جماعت عیاران شباهت هائی به صعالیک دارند و درسایر فرهنگ ها هم ماند ایشان وجود داشته است . بی شک زمانی که در جوامع ، عدالت و مساوات از بین برود و ظلم و ستم زیاده گردد، انسان هایی که تاب تن به ذلّت دادن را ندارند ، سر به یاغی گری و مبارزه می گذارند و بیرون از ساختار اجتماعیِ قوم خود ، روشی را برای زیست و یا انتقام در پیش می گیرند. صعالیک از ظلم و ستم زیاده خواهان به جان آمده و محرومیت را با همهی وجود لمس کرده بودن و در برابر خود دو راه می دیدند. یکی اینکه تن به ذلّت داده و برای سیر کردن شکم و بهرمندی از حقوق خود به هر خواری تن دهند و یا اینکه برخیزند و برای زیست بجنگند و حقوق خویش را بدست آورند. وجود خود را به جامعه گوشزد کنند و اموال خود را از چنگ متجاوزان و زیاده خواهان بیرون بکشند.
این گروه از جامعه عربی که با فقر و تنگدستی و گرسنگی ، فقدان حرمت و منزلت اجتماعی و محرومیت از حقوق اولیه انسانی و بی پناهی و آوارهگی روبرو بودند و از تضادهای لجام گسیختهی محیط پیرامونی رنج می بردند ، چاره ای جز این نمی دیدند که با در پیش گرفتن راه و رسم عیّاری ، برای بدست آوردن حقوق پایمال شده ی خویش بجنگنند.
صعالیک ازمرگ نمی ترسیدند ، آرمانگرا بودن و معتقد به اینکه در راه رسیدن به عزّت نفس و حقوق انسانی ، جان ارزشی ندارد. گذشته از این جانِ کسی که جامعه او را طرد کرده ودر سختی روزگار می گذراند ، چه ارزشی می تواند داشته باشد:
فللموت خیر من حیاته فقیرا و من مولی تدبّ عقاربه
– مرگ برای آزادگان بهتر از تهیدستی و داشتن خویشان پر غلّ و غش است .
صعالیک با وجود فقر و تنگدستی ، کریم و بخشنده بودند و غنایمی را که از کاروان ها و قبایل و زورمندان بدست می آوردند ، با گشاده دستی با تهیدستان و نیازمندان تقسیم می کردند «عروه بن الورد»که برخی اورا از «حاتم طایی» بخشنده تر می دانند می گوید:
انّی امروء عافی اءنائی شرکه و أنت امرؤ عافی انائک واحد
أتهزء منّی ان سمنت وأن تری بجسمی مسّ الحق و الحق جاهد
اقسّم جسمی فی جسوم کثیره واحسوا قراح الماء و الماء بارد
– من مردی هستم که دیگران را در کاسه طعامم شریک می کنم ولی تو غذای خود را به تنهایی می خوری.
– آیا تویی که فربهی ، مراکه لاغرم مسخره می کنی؟ لاغری و نزاری جسم من به خاطر حق جویی من است .
– من جسم خود را در بدن های زیادی تقسیم می کنم و در حالی که آب سرد و گوارا است ، تنها به نوشیدن جرعه ای بسنده می کنم.
باری ، داستان صعالیک بسیار مفصّل است . اما در بارهی آنان تحلیل هایی هم وجود دارد که مهمترین آن این است که آنان برای گذران زندگی به ناچار از طریق راهزنی امرار معاش می کردند که طبیعتا توجیه ناپذیر است.چرا که بی شک نمی توان از راه خطا به اهداف والا و متعالی رسید و به قول معروف هدف وسیله را توجیه نمی کند. امّا به هر حال شیوه ای که صعالیک در پیش گرفته بودند ماحصل برخوردهای ناعادلانه و ناهنجاری های اجتماعی در محیط زندگی آنها بود.نکته ی بسیار مهم این است که با مطالعه ی اشعار صعالیک می توانیم برتاریخ عرب پیش از اسلام و فساد فراگیری که در جامعه ی عرب آن روز بوجود آمده بود ، وقوف پیدا کنیم و بهتر به علل و عواملی که باعث توفیق دعوت پیامبر(ص) در گسترش اسلام شد پیببریم. در واقع شعر صعالیک، شعر اعتراض بود و از این حیث قابل توجه است .
فرهنگ اسلامی: شعر عصر پیامبر(ص) و خلفا چه تحولاتی را پشت سر گذاشت؟
امین فروغی: با ظهور اسلام و آغاز دعوت پیامبر(ص) تحولی عظیم در جامعهی عربی روی داد که تمام شئونات زندگی اجتماعی ، فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی آنان را تحت تاثیر قرار داد و شعر عرب هم از این قاعده مستثنی نبود.
در صدر اسلام ، شعر در خدمت دعوت پیامبر و تعالیم اسلامی و قرآنی قرار گرفت .پس از آغاز شدن دعوت پیامبر(ص) آتش خصومت ها میان مشرکان قریش و حضرت او شعله ور شد و تعدادی از شاعران مانند«عبداللّه بن زبعری» و « عمروبن عاص» و «ابوسفیان بن حارث» پیامبر(ص) و دعوت او را هدف هجوهای خود قرار دادند و برخی از اصحاب از حضرتش خواستند که به معارضه برخیزند و پیامبر(ص) فرمود: کسانی که خدا و رسولش را با شمشیرهایشان یاری کرده اند را چه چیز باز می دارد که اینک با زبان هایشان به یاری برنمی خیزند؟
از جمله ی نخستین شاعرانی که با شعر به دفاع از پیامبر(ص)پرداختند «کعب بن زهیر» «حسان بن ثابت» «کعب بن مالک» و «عبداللّه بن رواحه» بودند.
کعب بن زهیر نخست خود از کسانی بود که رسول خدا (ص) را هجو می کرد امّا پس از چندی پشیمان شد و به مدح رسول(ص) روی آورد. او در ستایش پیامبر(ص) می گوید:
انّ الرسول لسیف یستضاء به مهنّد من سیوف اللّه مسلول
فی عصبه من قریش قال قائلهم ببطن مکه ،لمّا اسلموا: زولوا !
زالوا،فمازال أنکاس ولا کشف عند اللقاء ولامیل معازیل
– پیامبر(ص) مانند نوری است که از آن روشنی می گیرند و شمشیری است هندی ، از شمشیرهای برکشیده ی خداوند.
– از میان گروهی از قومش که چون اسلام آوردند ، گوینده ی آنها در مکه فرمان داد که اکنون هجرت کنید.
– مهاجرت کردند و همواره در میدان نبرد نه ناتوان هستند و نه ناپایدار و نه از آنهایند که سلاح می افکنند و بر دشمن پشت میکنند.
در شعر «حسّان بن ثابت» نشان تعالیم دین اسلام و تاثیر قرآن به خوبی دیده می شود.
او درشعر خود به بعضی عقاید و شعائر دینی چون توحید و تنزیه و ثواب و عقاب اشاره داردو واژگان نوینی که با برآمدن اسلام در زبان عربی وارد شده ،در شعر او نمودار است .
«حسّان بن ثابت» اگر چه پس از پیامبر(ص) نتوانست برجاده ی مستقیم که پذیرفتن ولایت امیرمؤمنان علی (ع) و یاری کردن او بود بماند، امّا در تاسیس شعر دینی و اسلامی در صدر اسلام از جایگاهی ویژه برخوردار است .«حسّان» درجایی پیامبر اکرم (ص) را به زیبایی ، اینگونه توصیف می کند:
واجمل منک لم تر قطّ عینی واحسن منک لم تلد النّساء
خلقت مبرّأعن کل عیب کأنک قد خلقت کما تشاء
– زیباتر از تو هرگز چشم من ندیده و کریم تر از تو هیچ زنی نزاده است .
– تو از هر عیبی مبراّ خلق شده ای ، گویی همانگونه که خود می خواستی تو را آفریده اند.
درجای دیگر می گوید:
نبیّء اتانا بعد یأس و فتره من الرسل، و الاوثان فی الارض تعبد
فأسی سراجا مستنیراً و هادیاً یلوح کما لاح الصقیل المهنّد
و انذرنا نارا و بشّرجنه و علّمنا الاسلام، فاللّه نحمد
وأنت ،إله الخلق ربّی و خالقی بذلک ما عمرت فی النّاس أشهد
– پس ازروزگار نومیدی و دوران فترتی که هیچ پیامبری نبود، رسولی برما مبعوث شد در حالی که مردمان در زمین بت ها را می پرستیدند.
– آن رسول چراغ روشنی بخش و راهنمای ما شد و همچون شمشیر درخشان هندی آشکار گردید.
– ما را از آتش دوزخ بیم داد و به بهشت بشارت فرمود و تعالیم اسلام را به ما آموخت و ما خدای را سپاس می گوئیم.
– و تو ای خداوندِ مخلوقات!پروردگار من و آفرینده ی منی و تا زنده ام در میان مردم به این گواهی خواهم داد.
باری، در صدر اسلام شعر در خدمت پیامبر(ص) و دعوت او قرار گرفت امّا پس از پیامبر(ص) در عصر امویان،وسیله ای شد در خدمت احزاب سیاسی و تعصّبات و تفاخرهای قبیله ای و اهداف سیاسیِ آنان و شاعران از شعر خود به عنوان سلاحی برای مبارزه با مخالفان حزب وقبیلهی خود استفاده می کردند.حاکمان و امرا اهمیت شعر را دریافتند و شاعرانی چند را به خدمت خود در آوردند و مال فراوان در اختیار آنان قرار دادند.
درآن روزگار شاعران در کنار تفاخر به قوم و قبیله،در موضع گیری های سیاسی هم حضور فعّال داشتند و در دورهی اموی با انبوهی از اشعار روبرو هستیم که در مدح و هجو حاکمان و امرا و والیان سروده شده است . شاعران دراین دوره موضوعات شعری که فخر و حماسه و مدح و رثا و وصف وهجا بود را در خدمت اهداف سیاسی خود درآوردند و در مخاصمات سیاسی میان احزاب و گروه های مختلف داخل شدند.در این دوره هریک از گروه ها و احزاب، شاعر یا شاعرانی داشتند.امویان «ابوالعباس اعمی »و «اعشی ربیعه» و «نابغه شیبانی»و …را به خدمت گرفته بودند و موالی«اسماعیل بن یسار» و «یزیدبن ضبّه» و زبیریان،«عبیداللّه بن قیس الرقیات» و خوارج،«عمران بن حطان» و « طرماح بن حکیم» را به خدمت گرفته بودند وپول و اموال فراوانی به دامن ایشان می ریختند.
اما در بین شیعیان اوضاع بصورت دیگری بود. شاعران شیعه مانند«کمیت بن زید اسدی»و«عبدی کوفی» نه تنها به طمع مال و ثروت شعر نمی گفتند بلکه براساس اعتقاد قلبی و محبتّی که نسبت به شخص علی بن ابیطالب(ع) و خاندان رسالت داشتند ،از پذیرفتن صله و هدایا سرباز می زدند و پیوسته در جهت تقرب الی اللّه وخشنودی او در دفاع از حقوق اهل بیت (ع)شعر می سرودند و در این راه سختی های فراوانی متحمل شدند.
فرهنگ اسلامی: دورره ی سوم شعر عرب، دوران عباسی در شرق مناطق اسلامی است.اوضاع شعر عرب در این دوران چگونه بود؟
امین فروغی: پس از سقوط حکومت اموی در شرق و روی کار آمدن بنیالعباس دولت عباسی شکل گرفت.پایه های دولت عباسیان برشانه های ایرانیان و شعوبیه استوار بود که به طرفداری از علویان و عباسیان برخاسته بودند .در دستگاه عباسی از اقتدار و قدرت قوم عرب اندکی کاسته شد و قدرت و نفوذ ایرانیان افزایش یافت . ایرانیان در تمام دستگاه های حکومت نفوذ کردند تا جائیکه والیان ، وزیران، دبیران و سرداران سپاه همه ایرانی بودند.
ایرانیان که از پیشینه حکومتی پر شکوهی برخوردار بودند و تمدن هخامنشی و ساسانی را پشت سرخود داشتند،سیاست های حکومتی خودرا وارد تشکیلات دولت عباسی کردند .قصرهای خلفا را در بغداد به سبک کاخ های ساسانیان در مدائن در آوردند و طریقه ی زندگی اجتماعی خود را در خوردن و آشامیدن و لباس پوشیدن و آرایش کاخ ها وبرگزاری اعیاد ومجالس سرور، در میان آنها رواج دادند و شیوه ی زندگی جدید کم کم جانشین رسوم قدیم شد و تجدد خواهی و گزینش و بکارگیری آداب و رسوم و سایر شئوناتِ سایر تمدن ها در جامعه رواج پیدا کرد.
این عوامل باعث شد که شعر وادب عرب متحول شود. با ورود پدیده های ایرانی و ترک و سریانی و رومی و بربری در دوران حکومت عباسی و اختلاط این عناصر با ازدواج و زاد و ولد،تمدن آریایی با تمدن سامی درهم آمیخت و در اثر این آمیزش،فرهنگ عرب شکل جدیدی پیدا کرد که عناصر ایرانی البته بیشتردرآن به چشم می خورد.
در این میان شعر و ادب که به مثابه ی آینهای، تمامی اتفّاقات و تحولات را در خود منعکس می کند نیزشکل جدیدی به خود گرفت.
شعر عرب در این دوران از سکوت و آرامش بادیه و صحرا به غوغای شهرها قدم گذاشت و از صحراهای خشک به قصرهای زیبا و باغ ها و جویبارهای اطراف آن کشیده شد.از مجالس ادب و وقار بادیه نشینی به محافل لهو و لعب و موسیقی وطرب پای گذاشت . شعر سیاسی که در دوران قبل رواج بسیار داشت کم کم از رونق افتاد و تنها در مواردی خاص در نزاع های شیعیان و عباسیان وشعوبیه و عرب جریان داشت . همچنین به سبب اشاعه ی فساد ، غزل نجیب و عفیف بدوی به سوی هزل و بی بندوباری کشیده شد و شعر فخر و حماسه هم به سوی تراجع روی نهاد.
اما از سوی دیگر موضوعات جدیدی مانند شعر فلسفی که می خواست جهان را با نظری تحلیلی بنگرد پدیدآمد. شعر صوفیانه که غزل را از ماده به جانب روح سوق می داد وبه روحانیات،معنویات و مجرداّت می پرداخت نیز رواج پیدا کرد .نیز شعر تعلیمی که مظهری از مظاهر نفوذ عقل در آن دوران بود و اهل دانش از آن برای منظوم کردن بعضی از علوم استفاده می کردند هم رواج یافت.
موضوعاتی چون مدح و رثا و هجا همچنان در شعراین دوره دیده می شود و غزل در بیشتر موارد به جانب بی بند و باری و هرزگی کشیده شد . امّا به سبب انتشار حکمت یونانی و هندی ،شعر حکمی عمق و تحلیل بیشتری یافت.
در مجموع شعر و ادب در دوران عباسی به سه دوره تقسیم می شود:
- دورهی انقلاب و تجدّد که از آغاز عصر عباسی تا اوایل قرن نهم میلادی (سوّم هجری)است .از شاعران مهم این دوره «بشّار»که در هجا و هزل ،«ابونواس» که در شعر شراب و «ابو العتاهیه» که در شعر زهد ممتاز بودند،به چشم می خورد.
درنثر هم «ابن مقفّع» و شاگردان او را می بینیم که ارائه دهنده ی اسلوب جدیدی بودند.
- دوره ی بازگشت که از اوایل قرن نهم میلادی (سوّم هجری)تا اوایل قرن دهم میلادی (چهارم هجری) را شامل می شود. این دوره بازگشتی است به آداب و رسوم و سنن قدیم عربی که این بازگشت در عین حال از جنبش تجدّد و نوخواهی که پیش از آن رواج یافته بو،خالی نبود.
شاعرانی چون«ابوتمام» ،«بحتری»و«ابنالرومی»از بزرگان این دوره هستند و در نثر شیوه ی«جاحظ»متداول گردید.
- دوره ی استقرار که تا پایان عصر عباسی ادامه می یابد . دراین دوره بر شمار شاعران افزوده شد و بزرگانی چون «متنبّی»،«ابوالعلاءمعرّی»،«ابن فارض»و «شریف رضی»در شعر عرب ظهور کردند.
فرهنگ اسلامی: چهارمین دوره شعر عرب در غرب مناطق اسلامی یا شعر اندلس است . شعر عرب در این دوره چه تحولاتی را از سر گذراند؟
امین فروغی: در غرب دولت اسلامی یعنی آندلس هم مانند دولت عباسی در شرق، شعر در حال تطّور بود و نخست راه تقلید را در پیش گرفت امّا به مرور خواه ناخواه رنگ محیط جدید را به خود گرفت.
عرب هایی که وارد اندلس شدند یکدست نبودند. برخی از آن ها از شام و برخی از عراق و مصر آمده بودند و آداب و رسوم خاصی داشتند که به آن پایبند بودند و درآن محیط جدید در عهد والیان و امویان خود را غریب احساس می کردند. شعرآنها نیز همان بود که در مشرق رواج داشت وایشان آن راآموخته بودند.اندلس گذشته ی آنها را از یادشان نبرد و پیوسته به میراث قدیم پایبند بودند . هوای وطن مألوف در سرشان بود و خود را در آن دیار غریب می دیدند.«عبدالرحمن الداخل» روزی نخل خرمایی را دید و باحزن و اندوه گفت:
نشأت بأرض أنت فیها غریبه فمثلک فی الاقصاء و المنتأی مثلی
– تو در سرزمینی رویده ای که در آن غریبی و من چون تو از وطن خود دورم.
این حالت تا اوایل قرن یازدهم میلادی دوام داشت و در شعر «ابن عبدربه»،«ابن دراج قسطلی»،«ابن شهید» و «ابن هانی» وجود داشت و اسلوب و معانی اشعارآنها اکثرا شرقی بود . آنان اشعار خود را به همان شیوهی قدیم با براعت استهلال وتغزل آغاز می کردند و به توصیف بیابان و شتر و اسب و عشق دربادیه می پرداختند.
این روند ادامه داشت تا اینکه در قرن یازدهم میلادی جنبش ها برای آزادی آغاز شد . در این دوران شاعران به بیان افکار جدیدشان و توصیف محیط خود پرداختند .امّا باید در نظر داشت که آنان به یکباره از تقلید شعر گذشته ی خود بیرون نیامدند بلکه این انتقال به تدریج روی داد.
از مهمترین شاعرانی که از تقلید به نوآوری رسیدند «ابن زیدون» ،« ابن عمار» و«ابن حداد»بودند.
از جمله عوامل این تطّور در شعر اندلس،دلدادگی شعرا به سرزمینی جدید و درک زیبایی های مسحور کننده آن و انس گرفتن با شیوهی جدید زندگی بود که درکنار پشتوانه ی سنتی آنها به شعرشان وضعیتی جدید می داد.
این نوآوری تا قرن دوازدهم میلادی همچنان ادامه داشت و این در حالی بود که در شرق هم در دوران عباسی ،شعر راه جدیدی را می پیمود.
شاعران شاخص این دوران مانند«ابن خطیب»،«ابن خفاجه»،«ابن عبدون»و«ابن حمیدس» نخست در نوآوری از شرق تقلید کردند و سپس در شکستن ساختارها و رهایی از قیود کهن به رقابت با شرقیان پرداختند. از مهمترین مظاهر این آزادی طلبی ، شیفتگی شاعران به محیط جدید خود و برتری دادن آن بر سایر سرزمین هاو حتی بر موطن قدیم خود بود . «ابن سفرمرینی»می گوید:
فی أرض اندلس تلتند نعماء ولاتفارق فیها القلب سراء
وکیف لاتبهج الابصار رؤیتها وکل روض بها فی الوشی صنعاء
انهارها فضه والمسک تربتها والخز روضتها و الدّر حصباء
– در اندالس زندگانی خوش و لذت بخش است و شادی و فرح آن از دل آدمی دور نمی گردد.
– چگونه دیدگان از تماشای آن شادمان نشود که هرباغی از آن مانند صدفی است
– جویبارانش نقره گون و خاک آن به خوشبویی مشک و مرغزارش از حریر وریگ های آن چونان مروارید غلطان است.
شعر اندلس تفاوت چندانی از حیث فنون بلاغی و شعری با شعر پیش از خود ندارد و در برخی موارد به کوشش های ناموفقی برای سرودن آثار حماسی مانند حماسه ی«ابن عبدربه»در وصف فتوحات «عبدالرحمن ناصر» برمی خوریم.این ارجوزه در حدود چهارصد و پنجاه بیت است، امّا ارزش ادبی آن چشمگیر نیست و بیشتر یک تاریخ منظوم است.
امّا در «وصف» ، شاعران آن دیار آثار فراوانی سرودند و ازمجموعهی اشعار توصیفی آنان می توانیم به تصویری گویا و کامل از جنبه های گوناگون زندگی مردم در اندلس برسیم . آنها در شعر خود اسپانیا را با تمام مظاهر طبیعی و عجایب معماری و آداب و رسوم شگفت آن وصف کردند وچون تابلویی زیبا پیش روی خواننده قرار دادند.
شعر اندلس ،با شعر عباسی امّا، از نظر تطّور شباهت بسیار دارد و این به خاطر رقابت شاعران آن سامان با شاعران مشرق بود که می کوشیدند تاشعرشان مانند شعر عباسی باشد. اگرچه در دوره هایی شاعران اندلس در غزل و خمریّات و توصیفات طبیعت و بناها ، نوآوری هایی داشتند ولی در سایر فنونِ شعری بخصوص در معانی و اسالیب نتوانستند به پای شاعران مشرق برسند و این بدان خاطر است که اندلسی ها از فلسفه و منطق و حکمت ،آنچنان که شاعران مشرقی از آن برخوردار بودند ، بهرمند نبودند.معانی در شعر آنها سطحی است و در حکمت هرگز به پای شاعران شرقی مانند «ابوتمام»و«متنبّی»،نرسیدند.زبان شاعران اندلس سلیس و روان است و از صلابتی که در زبان شاعران مشرقی دیده می شود در آن خبری نیست.این بواسطه ی دوری آنان از فرهنگ عرب بادیه و تاثیر پذیری آنان از لطافت محیط پیرامونی است .در تخیّل امّا اندلسیها از شرقیها قوی ترند و خیالی رقیق در توصیفات و غزلهایشان جریان دارد که بی تردید آن را از طبیعت پیرامونی خود گرفته اند.
این ابیات «ابن زقاق باغی »مشهور است که می گوید:
شقّ النسیم علیه جیب قمیصه فانساب من شطیه یطلب ثاره
فتضاحکت ورق الحمام بدوحها هزءا فضم من الحیاء ازاره
– نسیم جامه اش را چاک زد، پس به تاوان خواهی از دو سوی او روان شد.
– کبوتران برشاخسار درختان به سخره، خنده سردادند و او از شرم ،دریدگی جامه اش را به هم آورد.
فرهنگ اسلامی: حال بپردازیم به شعر عرب در دورهی مغولان و ترکان وتحولات آن در این دوره.
امین فروغی: در این دوره از شعر عربی با دو بخش روبرو هستیم . نخست دوره ی مغول که از سقوط بغداد در سال ۱۲۵۸ میلادی به دست«هلاکوخان» آغاز می شود و نهایتا با روی کار آمدن «سلطان سلیم» در سال ۱۵۱۶ میلادی در شام و مصر پایان می پذیرد و دوّم دوره ی عثمانی که از سال ۱۵۱۶ میلادی آغاز و به حمله ناپلئون به مصر در سال ۱۷۹۸ میلادی ختم می شود.
سالیانی بود که خلافت عباسی رو به ضعف نهاده بود و تنها با تکیه به قدرت ایرانیان و ترکان نفس های آخر خود را می کشید . در این دوران «چنگیز خان مغول» قبایل مختلف را متحّد و به سرزمین های مختلف حمله کرد. آنها از جنوب سیبری به راه افتادند و نخست به طرف شرق رفتند و سپس باز گشته به خوارزم و خراسان و عراق حمله کردند و در راه خود خساراتی عظیم ببار آوردند.
پس از چنگیز خان در دورانی که نوادۀ او «هلاکوخان»به قدرت رسید،به بغداد حمله کرد و آن شهر که در آتش اختلافات می سوخت، توان مقاومت را از دست داد و سپاه خلیفه «المستعصم» تاب پایداری نداشت و نهایتا در سال ۱۲۵۸ میلادی شهر سقوط کرد و هلاکوخان وارد بغداد شد ودستور قتل خلیفه و بزرگان و ارکان دولت را صادر کرد و چهل روزشهر را در اختیار سپاهیانش قرار داد . مردم بسیاری کشته شدند و کتابخانه ها به آتش کشیده شد و یا به دجله ریخته شد و همه ی مظاهرعلم و فرهنگ به دست مغولان نابود گردید.
در دورهی«تیمور» آسیای صغیر ویران شد و او دامنه ی استیلای خود را تا شام گسترش داد و بزرگان علم و هنر و ادب را از دم تیغ گذراند. شهرها ویران شد و کتابخانهها و مدارس در آتش سوخت. فشار و ناامنی در سراسر متصرفات به چشم می خورد و شعر و ادب روی به افول نهاد. آثار نفیس از بین رفته ، کتابخانه ها سوخته و اهل علم و ادب بی سرو سامان و در بدر بودند.
در این دوران پر محنت هر آنچه که موجب تقویت شعر و ادب بود از میان رفت . حاکمان و امرا که غیر عرب بودند،جز در مواردی خاص ، به شاعران بهائی نمیدادند و از صله و جایزه خبری نبود و متاع شعرخریداری نداشت.پس شاعران برای گذران زندگی به مشاغل دیگر روی آوردند. عصبیت های قومی و قبیله ای که باعث سرودن اشعار فخریه و حماسی بود ازمیان رفته بود و برای کسی حالی نمانده بودتا به غزل سرایی بپردازد.
شعر عرب در این دوره به سوی تصنّع رفت و از معانی بدیع در آن خبری نبود. فی المثل«صفی الدین حلی» در مدح«ملک منصور ارتقی»حاکم ماردین،بیست ونه قصیده سروده که به «ارتقیّات» معروف است.هرقصیده نیز بیست ونه بیت دارد و هرقصیده را به یکی از حروف الفبا اختصاص داده که هم در آغاز بیت می آید و هم در قافیه اش.
شاعران این دوره نخست به توریه متمایل بودند و سرودن لغزها و معمّاها رواج یافت وبرای نشان دادن قدرت شاعری خود، از کلمات بی نقطه یا نقطه دار در اشعار استفاده کردند.یا به ساختن ابیاتی که همه از کلمات مصغّر باشد و نیز سرودن ماده تاریخ اهتمام داشتند.
از میان مهمترین شاعران این دوره می توان به «شباب ظریف»،«ابن الوردی»،«صفی الدین حلّی»و«ابن نباته»
اشاره کرد.
پس از دوره ی پنجم، شعر عرب وارد ششمین دورهی خود یعنی «دورهی نهضت » می شود. در این گفتگو مجال آن نیست هر دوره را بصورت گسترده و به تفضیل بررسی کنیم و تنها به اشاراتی به تحولات هر دوره بسنده می کنیم.
عوامل زیادی در بوجود آمدن دوره ی نهضت در شعر عربی قابل بررسی است.بعد ازجنگ های صلیبی مدتی طولانی کشورهای مشرق عرب در انزوا می زیست و در خود فرورفته بود.در قرن پانزدهم و شانزدهم که غرب پایه های نهضت علمی،سیاسی،اجتماعی و اقتصادی خود را مبتنی بر اصول جدیدبنا نهاد، در شرق هنوز خبری نبود و بلاد اسلامی به زندگی سنتی خود ادامه می دادند.
امّا آنچنانکه در دوران تاریک قرون وسطی، مشرق زمین باعث بوجود آمدن تحول در اروپا شد، این بار شرق بود که چشم به تحولات اروپا دوخته و به امید تحولّی، در پی برخورد شرق و غرب عالم بود.پیش از سایر سرزمین های عربی ،برخورد فرهنگ شرقی و غربی در «لبنان»روی داد و در کنار سایر عوامل تاثیر گذار در این نهضت ،این برخورد که جزئی از آن بود، باعث بوجود آمدن مقدمات تحولات در سرزمین های اسلامی شد.
رهبران نهضت لبنان (که پس از مدتی سوریه هم به این نهضت پیوست)، با الگو قرار دادن فرهنگ غرب شروع به ایجاد تحول کردند و به گردآوری نسخ خطی و ترجمۀ کتب غربی به عربی و عربی به زبان های اروپایی پرداخته.صنعت چاپ وارد سرزمین های عربی شد و مدارس بسیاری تاسیس شد که در این میان لبنان در این کار پیشتاز بود.
شعر و ادب هم در این دوران پا به پای سایر پدیده ها در حال تحول بود .پیش از این نهضت؛ شعر که دچار انحطاط شده و بازی های زبانی و لفظی ،میدان دار عرصه ی شعر و ادب شده بود،مانند سایر شئون فرهنگی خود را آماده میکرد تا وارد عصر جدیدی شود که شد و حرکت آن تا روزگار ما ادامه دارد. شاعرانی چون«ناصیف یازجی»،«محمودسامی بارودی»،«حافط ابراهیم»،احمدشوقی»،«سلیمان بستانی»،«جبران خلیل جبران»،«جرجی زیدان»وبسیاری دیگر از جمله شخصیت های تاثیر گذار در نهضت شعر عربی بودند.بررسی ابعاد و زوایای این نهضت به راستی مجالی واسع می طلبد و از حوصلهی این بحث خارج است.
فرهنگ اسلامی: تفاوت شاعران اهل بیت(ع)که از آنها به عنوان شاعران عقیده یاد می شود ،با سایر شاعران در دوره های مختلف شعری در ادبیات عرب چیست؟
امین فروغی: بابررسی دوره های شعر عرب از عصرجاهلی تادوره های بعدی،این نکته بوضوح خودنمایی می کند
که شاعران هردوره پیوسته برای اغراضی شعر میسرودند اندکه عمدتا انگیزهای مادی و آنچه مربوط به زندگی دنیایی ایشان بود را در نظر داشتند و شعر آنان وسیله ای برای برآورده شدن نیازهای دنیوی ایشان بود.شاعر عصر جاهلی در پاسخ به تمنیّات شخصی و سپس قبیله ای بود که شعر می سرود و افق پرواز او بیش از آسمان قبیله و قوم خود نبود .شاعران اموی و عباسی و دوره های بعدی نیز پیوسته در پی اغراضی مادّی و دنیایی بودند. یکی در پی ستودن نژاد خود و قبیلهی خود شعر می سرود و دیگری در پی مال و ثروت بود، پس زبان به مدح حاکمان و امرا می گشود و دیگری از ترس جانش به اجبار به تملّق روی می آورد. ودر خوش بینانه ترین شکل ،انگیزه ی شاعرعشق و دلدادگی شخصی بود.
امّا در میان انبوه شاعران عرب ،تعداد انگشت شماری از ایشان را می بینیم که نه در پی تمنّیات جسمی و مادی خود بودن و نه در پی تحصیل مال و ثروت و نه از بیم حاکمان و نه در پی فخر به قوم وقبیله و نژاد خود بودن.
این شاعران که می توانیم از آنان به عنوان شاعران عقیده و ستایشگران نور یاد کنیم در پی حقیقت بودند و در راه رسیدن به آن ،سراز پای نمی شناخته و بی قرار در وادی طلب گام میزدند و افتان وخیزان خود را بسوی نور می کشیدند.
ایشان در پی ثروت و امنیّت وآسایش که نبودند هیچ،بلکه جان و مال و امنیت و آسایش خود را در راه حق جویی خود از دست می دادند. به راستی اگر با نگاهی فارق از تعصب، به شاعران دوره های مختلف شعر عرب بنگریم ،این گروه از هرجهت شاخص اند وبا همگنان خود تفاوت دارند.
در میان ایشان چندشاعر برجسته مانند«کمیت بن زیداسدی»و«دعبل خزاعی»دیده می شوند که از آنان باید به عنوان «شاعران شهید»یاد کنیم.
اینان در راه دفاع از شخصیتی معنوی، مانند امیر مؤمنان علی(ع)ازجان خود گذشته و آواره ی کوه و صحرا ودربدرشهرها شدند و تا پایان عمر دست از مجاهدت و حق گویی خود نداشتند.
کمیت بن زید اسدی جان خود را در راه عقیده اش از دست داد و هرگز از هیچیک از ممدوحان خود صله ای دریافت نکرد. تمام هدایا و صله های را که اهل بیت (ع)برای اومی فرستادند ،با کمال ادب رد می کرد و باز پس می فرستاد و می گفت:من برای رضای خدا شعر می گویم.
او به بانگ بلند عقیده خود را میسرود و میگفت:
فمالی الاّ آل احمد شیعه و مالی الاّ مشعب الحق مشعب
– مرا جر خانه ی پیامبر(ص)اولیایی و جز راه حق راهی نیست.
کمیت با شجاعت و پایمردی در راه حق گام می زد و از هیچ خطری نمی هراسید و می گفت:
فلا زلت فیهم حیث یتهّموننی ولازلت فی اشیاعهم اتقلب
– پیوسته در میان ایشان بودم تا اینکه مردمان مرا آماج تهمت ها کردند،امّامن پیوسته در جمع دوستان آنان و شیعیان حاضر خواهم بود.
اینان عمری را در راه حق جویی و حق گویی به پیکار با ظالمان و دفاع از مظلومان گذرانیدند و از هیچ خطری نهراسیدند و برخی از ایشان جان خود را بر سر این کار و بار نهادن. این گروه از شاعران معنویت و اخلاق و صفات انسانی را فریاد می زدند و باشمشیر زبان خود،چون توفانی خانمان برانداز بر سر ستمکاران فرود می آمدند. شاعرانی که منافع شخصی خود را فدای آرمان های بلند انسانی کردند و آرامش و آسایش خود را در راه ترویج حق و عدالت نادیده گرفتند.
«سیداسماعیلحمیری» که از او به عنوان«سیّدالشعرا» یاد می شود، در راه محبت امیرمومنان علی(ع)از خانواده طردشد.پدر و مادرش که با اعتقادات او سخت مخالف بودن تاآنجا پیش رفتند که قصد جان فرزند خود را کردند.او از خانه ی خویش رانده شد امّا دست از عقیده و باور خود برنداشت. اودر جایی محبت خود نسبت به اهل بیت (ع)را اینگونه می سراید:
انی لأکره أن اطلیل بمجلس لاذکر فیه لآل بیت محمد
لاذکر فیه لأحمد و وصیّه وبنیه، ذلک مجلس قصف ردی
– من ازنشستن در مجلسی که در آن از اهل بیت محمد(ص)یاد نمی شود ،بیزارم.
– مجلسی که در آن پیامبر(ص) و وصی او علی بن ابیطالب(ع)وفرزندانش یاد نشوند ،مجلس پلیدی است.
ودر جای دیگر می گوید:
واذا الرجال توسلوا بوسیله فوسیلتی حبّی لآل محمد
– هنگامی که هریک از مردمان به وسیله ای متوسل می شوند،من به محبت آل محمد چنگ خواهم زد.
«دعبل خزاعی» شاعردار به دوش اهل بیت (ع) عمری را به جنگ و جهاد سپری کرد و بی سرو سامان از این شهر به آن شهر و از این بادیه به آن بادیه ازچنگ دشمنان می گریخت و با شعر خود به پیکار با ستمکاران می پرداخت.
خود در قصیده ی«مدارس آیات» می گوید:
الم ترانّی مذ ثلاثین حجته أروح و اغدو دائم الحسرات
– آیا نمی بینی که من سی سال است که شب و روزم را به غم و حسرت و اندوه می گذرانم؟
و در جای دیگری می گوید:
احب قصّی الرحم من أجل حبّکم و اهجر فیکم اسرتی و بناتی
– ای آل محمد! من دورترین خویشاوندان خود را اگر دوستدار شمایند، دوست می دارم و نزدیکان و دختران خود را اگر با محبت شما بیگانه اند ازخود می رانم
باری این گروه از شاعران به راستی با همگنان خود از هر جهت متفاوتند و باید گفت شاعرانی از این دست،آبروی جهان شعر و ادب اند.
فرهنگ اسلامی: استاد امین فروغی از اینکه در این گفتگوشرکت فرمودید کمال سپاسگذاری و تشکر را داریم.