بهشتیپور: بحث منطقه آسیای غربی، شمال آفریقا و بیداری اسلامی و بخصوص آیندۀ آن بحث مهم و پرسش برانگیزی است. دیدگاههای متفاوتی در این زمینه مطرح میشود که آیا بیداری اسلامی در جهان عرب یک پروژه بود یا پروسه و یا هر دو. به همین دلیل آینده این پدیده مورد بحث ماست. چون خیلی مهم است که بدانیم بعد از سقوط داعش منطقه به کدام سمت میرود. بهر حال جریان بیداری اسلامی یک مسئله سوال برانگیز است. آیا بیداری اسلامی به ایجاد وحدت بیشتر در بین مسلمانان در منطقه، در آینده، کمک میکند یا اینکه تفرقه و تشدد که در شکلهای مختلف وجود دارد در آینده تشدید میشود و اختلافات بیشتر خواهد شد؟ آیا تنشها به سمت کمتر شدن جلو میرود؟ و آیا مسائل به سمت حل و فصل شدن پیش میرود یا مشکلات جهان اسلام بیشتر میشود؟ آیا عربستان حاضر است شکست داعش را در سوریه و عراق تحمل کند یا اینکه احتمالاً در داخل خاک ایران میکوشد دست به اغتشاش آفرینی با صرف هزینههای سنگینی بزند؟
* دکتر حسین رویوران: ترامپ امروز از سازش قرن صحبت می¬کند که تعبیر جدیدی در ارتباط با اشغال فلسطین است.
* محمود عباس به ریاض احضار شد تا سیاست¬های آمریکا به او ابلاغ شود ولی با یک چهارچوب متفاوت.
* شاهزاده¬های عربستان سعودی را در یک هتل در ریاض جمع کرده¬اند و محمد بن سلمان گفته صد میلیارد دلار پول می¬خواهم. هر کس پول دهد آزاد می¬شود!
* پروژه¬ای که عربستان سعودی برای بر هم زدن امنیّت مردم لبنان داشت، شکست خورده است و بر عکس عامل وحدت مردم لبنان شده است.
* برتری نظامی اسرائیل با شکست ارتش رژیم اشغالگر قدس از حزب الله لبنان، از میان رفته است.
* سیاست رژیم اشغالگر قدس از تأمین امنیّت برای خود بوسیله برتری نظامی به تأمین امنیّت برای خود از طریق ایجاد ناامنی برای دیگران تغییر پیدا کرده است.
* پایان بحران نظامی داعش به معنی آغاز امنیّت و ثبات در منطقه نیست.
* آمریکا، اسرائیل و عربستان سعودی از شکست داعش خشمگین هستند.
* پروژه آمریکا در کردستان عراق مهمترین پروژۀ آمریکا بود ولی با هوشمندی مردم کردستان عراق شکست خورد.
* کالسکۀ ساکس پیکوی ۲ توسط محور مقاومت از جادۀ تاریخ خارج شده است.
* وهابیّت و تروریسم در سوریه و عراق نه تنها پیروز نشده که ماهیّت آن برای بشریّت آشکار شده است.
* امروز برادران و خواهران اهل جماعت و سنّت نیز پی به ماهیّت استعماری و صهیونیستی وهابیّت برده¬اند.
* ساده انگاری است اگر تصوّر کنیم با گرفتن جغرافیا، پایان تاریخ داعش فرا رسیده است.
* تا ارتجاع عرب، امپریالیزم آمریکا و صهیونیسم هست، ماشین جوجه کشی داعش کار می¬کند و داعشی¬های جدید تولید می¬شوند.
* آمریکا در صدد است که انتقام شکست داعش را از ایران بگیرد.
* حزب الله لبنان امروز الگوی مردم یمن و فلسطین است.
* نیروهای مترّقی وارد یک محیط تعاملی بزرگ شده¬اند.
* عربستان سعودی با همه آزادیخواهان جهان مشگل دارد.
* نخبگان سیاسی جهان، آینده رژیم عربستان سعودی را اطمینان بخش نمی¬دانند.
* امپریالیزم آمریکا در پی تصرّف تمام منطقه خاورمیانه است.
* ما شریک غم و اندوه تمام برادران و خواهران مسلمان خود در سراسر منطقه هستیم و این شراکت مهمترین عنصر ایجاد ثبات و استقرار و امنیّت در منطقه است.
* دانشگاه¬های ما باید به کانون تربیّت نیروهای مترّقی و پیشرو در سطح منطقه تبدیل شوند نه اینکه دریچۀ نفوذی برای ورود اندیشه¬های استعماری به داخل کشور باشند.
* محمد بن سلمان می¬خواهد خود را از آنچه بوسیله عربستان و تروریسم انجام شد، تبرئه کند.
* اگر به سوریه، امنیّت و ثبات برگردد، ثبات و امنیّت به منطقه بر خواهد گشت.
* تصوّر دولت¬های غربی مبنی بر اینکه می¬توانند با تجهیز تروریست¬ها، دولت قانونی سوریه را از پای در آورند و بر ارادۀ مردم سوریه پیروز شوند تصوّر باطلی بوده است.
* شکست تروریسم در سوریه و عراق مهمترین دستاورد برای همۀ ملّت¬های مترّقی و پیشرو در سطح منطقه بویژه ملّت ایران بوده است.
* آمریکا می¬خواهد از کیک منافع منطقه بیشترین سهم را داشته باشد.
* اینکه آمریکائی¬ها و ارتجاع عرب ائتلافی تشکیل دادند و مدعی شدند که می¬خواهند با تروریسم مبارزه کنند، دروغ بزرگ قرن حاضر است.
* اگر حزب الله لبنان و حشد الشعبی عراق و سایر نیرئوهای مترّقی در کنار ارتش¬های سوریه و عراق نبودند امروز طرح آمریکائی داعش پیروز شده بود و به اسم اسلام، میلیون¬ها نفر مسلمان در سوریه و عراق و ... قتل-عام شده بودند.
* بقای کشورهای اسلامی را بازگشت به اسلام ناب محمّدی تأمین و تضمین می¬کند.
* آمریکائی¬ها، انگلیسی¬ها و فرانسوی¬ها با دندانهای تیز اسرائیل می¬خواهند سوریه را پاره کنند و با چنگال تروریسم و وهابیّت آن را بین خود تقسیم کنند.
* محیط خاورمیانه بعد از انقلاب اسلامی تغییر کرده و غرب متوّجه این تحوّل شده و یا باید خود را با این تحوّل منطبق کند و یا باید محیط را با خود منطبق کند و از این جا در غرب دو دیدگاه بوجود آمده است.
* رئالیست¬ها در غرب معتقدند که ساختارهای اسرائیل و عربستان سعودی در شرایط کنونی خاورمیانه جواب نمی¬دهد.
* اسرائیل پادگانی است که برای حفظ منافع غرب در خاورمیانه ساخته شده ولی امروز خود این پادگان تهدید کنندۀ منافع غرب شده است.
* غرب قادر نشد محیط خاورمیانه را به نفع منافع خود تغییر دهد.
* ایران به میزانی که ضعف از خود نشان دهد تهدیداتش بیشتر می¬شود.
* زمینه اجتماعی نیروگیری داعش، نگاه حسرت بار انسان مسلمان است که بیش از هزار سال است که تحقیر شده است.
* حساب نیروهای اجتماعی در جهان اسلام از حساب تفکر تکفیری جدا است.
* انسان مسلمان از شرایط موجود در جهان امروز ناراضی است و خواهان تغییر شرایط موجود است.
* اهل سنّت در مقابل دو راهی قرار گرفته¬اند یا سکولاریسم غربی یا اسلام ناب محمدی و نه خلافت عربی.
* الگوی خلافت بوسیله داعش ارائه شد و نتیجۀ تلخی را بوجود آورد.
* ارتش تبلیغاتی غرب بسیار نیرومندتر از ارتش تسلیحاتی آن است.
* غرب این قدرت را دارد که قربانیان خود را عاشقان خود کند.
* اگر دستاوردهای محور مقاومت بزرگ است خطرات آن هم بزرگتر است.
* دستمالچیان: اسرائیل در سال ۲۰۰۶ شکست سختی خورد.
* از صور تا باب المندب عرصه بیداری اسلامی شده است.
* نحوه پایان یافتن بحران سوریه، آینده منطقه را تعیین می¬کند.
* جوانان در عربستان در انتظار در هم شکستن زنجیر وهابیّت هستند.
* آمریکا در عربستان در پوشش شرکت بلاک واتر فعال شده است.
* حقوق دانان باید به مجامع بین المللی اعتراض کنند و از مصادر ارسال سلاح به عربستان سعودی شکایت کنند و علیه آنها اعلام دعوای حقوقی نمایند.
* دو تحول در اواخر قرن بیستم رخ داد که زلزله¬ای در جهان ایجاد کرد: پیروزی انقلاب اسلامی ایران و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی.
* مهتدی: نظم امنیّتی خاورمیانه فرو پاشیده است.
* حزب الله لبنان تا کنون دو هزار نفر شهید در راه مقاوت داده است.
* در سال ۲۰۰۰ میلادی، حزب الله، اسرائیل را از لبنان اخراج کرد.
* هدف آمریکا نابود کردن حزب الله لبنان و بازگرداندن شرایط قبل که در آن اسرائیل دست برتر را از نظر نظامی داشت.
* ایجاد داعش و گروه¬های تکفیری مهمترین اقدام غرب علیه انقلاب اسلامی در خاورمیانه بوده است.
* قوس امنیّت استراتژیک مقاومت اسلامی از سواحل مدیترانه آغاز می¬شود و تا اقیانوس هند ادامه می¬یابد.
* به احتمال قوّی غرب مجدداً داعش را سازماندهی خواهند کرد.
* عدۀ زیادی از اعضای داعش را به پاکستان و افغانستان هلی برد کرده¬اند.
* امپریالیست¬ها سعی می¬کنند جنگ مذهبی در منطقه خاورمیانه براه اندازند.
* آمریکائی¬ها قسمتی از خاک سوریه را اشغال نظامی کرده¬اند.
* در آینده منطقه شاهد تحولات غیر قابل پیش بینی خواهد بود.
رویوران: بگذارید از کل به جزء صحبت کنیم. اولاً من تصور میکنم به قدرت رسیدن آقای ترامپ فی نفسه یک موضوع بسیار مهمی است. به هرحال راهبردهای آمریکا در دورۀ آقای ترامپ شدیداً ضد اسلامی و ضد ایرانی است و از جهت حمایت از اسرائیل در دولتهای متوالی آمریکا بی سابقه است. ایشان الان صحبتی از سازش قرن میکند که یک تعبیر و مفهوم جدید در ارتباط با اشغال فلسطین است و جالب است در آخرین سفری که داماد ترامپ به صورت محرمانه به منطقه داشت و بعد اخبار آن درز پیدا کرد و دیداری که کشنر داماد آقای ترامپ از منطقه داشت و از عربستان سعودی دیدار کرد و با ولیعهد عربستان جلسه داشت. ظاهرش این بود که آمریکا به دنبال خاتمه دادن به بحران فلسطین است که بعد از آن سفر هم، محمود عباس به ریاض احضار شد تا سیاستهای آمریکا به او ابلاغ شود ولی با یک چارچوب متفاوت. چارچوبی که تا الان حداقل در ارتباط با فلسطین مطرح نبوده و اینکه دیگر بحثی از آزادی قدس در میان نیست و نباید باشد! حتی در این طرح جدید سخنی از مرزهای ۱۹۶۷ نیز به میان نیامده است. و هیچ پیش شرطی راجع به اجرای قطعنامههای سازمان ملل در میان نیست. اینکه پیش شرط نمیپذیریم، مرز ۱۹۶۷ نمیپذیریم، توقف شهرک سازی را نمیپذیریم و این مجموعه یعنی واقعاً فلسطینیها – بی قید و شرط- تسلیم اسرائیل شوند. چون هر سازشی معمولاً دو طرف دارد و هر طرف مقداری از شرایط طرف مقابل را میپذیرد تا سازش بوجود آید. سبکهای متفاوتی هم وجود دارد و دو طرف زمانی که با هم گفتگو میکنند در یک نقطه میانه و وسط با هم به سازش میرسند ولی این طرح ظاهراً یک مسیر یک طرفه است و آمریکا به دنبال تحمیل اراده خود و ارادۀ اسرائیل بر فلسطینی هاست و چون در عرصه فلسطین هم افرادی هستند که متاسفانه در جهت احقاق حقوق مردم فلسطین و استقلال کشور فلسطین عمل نکردند بلکه بیشتر در جهت منافع اسرائیل عمل کردند وقتی بطور کامل بودجه سازمان خودگردان فلسطین وابسته به غرب است و از آن طریق تأمین میشود نتیجه اش همین وابستگی میشود و در نتیجه رئیس ساف نسبت به اسرائیل تحمیل پذیر میگردد. نکته دومی که هست این است که آمریکا به عربستان دستور داده که گفتگو تنها بین فلسطینیها و اسرائیلیها نبوده و گفتگو بین اسرائیلیها و اعراب باشد و عربستان این مأموریت را دارد که از طرف آمریکا این نقش را ایفا میکند. ظاهراً این مأموریت جزو بده بستانهای آمریکا و عربستان برای پذیرش جانشینی محمدبن سلمان به جای پدرش از سوی آمریکا است. بسیاری از مسائلی که در داخل عربستان هم اتفاق میافتد از این جهت درخور توجه است. بحث بازداشت شاهزادگان خودش یک مسئله مهم است. هر کدام از این شاهزادهها یک شبکه ارتباطی دارد و هر یک مقداری سرمایه گذاری در آمریکا دارد. چگونه آمریکا این بازداشتها را پذیرفته؟ شاهزادهها را در یک هتل در ریاض جمع کردهاند و محمدبن سلمان گفته صد میلیارد دلار میخواهم هر کس پول دهد آزاد میشود هر کس ندهد آزاد نمیشود تا الان هم ۸ نفر آزاد شدهاند.
بعضیها میگویند ۱۰۰ میلیارد یک برآورد بسیار پایین است چیزی که او به دنبال آن است خیلی بیش از این است
اتفاقاً تعهداتی که عربستان به آمریکا داده بخشی از همین برنامه است. اینکه عربستان باید این پول را از زیرزمین هم شده فراهم کند و تحویل ترامپ دهد! چگونه تهیه کند هم مهم نیست از طرق غیر قانونی یا قانونی تهیه کند هم مهم نیست. آمریکا میگوید این پول را میخواهم محمدبن سلمان هم دارد این وظیفه را انجام میگیرد
بحث سوم اینکه اصل جانشینی در عربستان که محور بسیاری از تحرکات است که دارد اتفاق میافتد. این مسئله متاسفانه با بحث فلسطین گره خورده، کمااینکه با بحث لبنان هم گروه خورده است. بحث بازداشت حریری در عربستان یک مسئله جدّی است. سوالی که مقامات عربستان دارند میکنند این است که چرا لبنان آرام است! از نظر آنان لبنان نباید آرام باشد. جایی که رئیس جمهورش طرفدار حزب الله است و حزب الله قدرت اصلی آن کشور است و در سوریه هم حزب الله در جبهه مبارزه با داعش پیروزمندانه حضور دارد. بنابراین نباید لبنان آرام باشد و جالب است در سناریویی که در ارتباط با استعفای سعد حریری ترتیب دادند قرار بر این بود که آرامش لبنان را به هم بزنند. یک متنی – بعنوان استعفانامه – به حریری دادند که مجبور بود آن را بخواند و مشخصاً ادبیات استعفانامه، ادبیات سعودی است. این ادبیات لبنانی نیست. ادبیات لبنانی لطیف و منطقی است. ادبیات سعودی آمرانه و خشن و بیمنطق است. مشخص است که متن استعفا نامه حریری داعشی و سعودی و وهابی است. خلاصه تصور آنها بر این بود که همین که او بگوید ما نمیتوانیم با حزب الله سازش کنیم، سنیها علیه شیعهها قیام میکنند و شیعیان را بیرحمانه قتلعام میکنند در حالیکه نمیداند سید حسن نصرالله محبوب لبنانیها اعم از شیعه و سنی و مسیحی است. تصور میکند همه چیز آنجا بهم خواهد خورد ولی اتفاقی که افتاد این بود که سید حسن نصرالله سخنرانی کرد و گفت سعد حریری نخست وزیر ماست اما سعودیها او را مجبور به استعفا کردند ما شرایطش را درک میکنیم و ما او را مستعفی نمیدانیم. ایشان همچنان نخست وزیر آشتی ملی لبنان است و ما شیعه و سنی باید از او حمایت بکنیم و این اتفاق افتاد یعنی الان شما وارد بیروت شوید تمام در و دیوار عکسهای سید حسن نصرالله و سعد حریری است یعنی واقعاً سید حسن نصرالله شرایط جدیدی در لبنان ایجاد کرد و رئیس جمهور آقای میشل عون هم خوب کار کرد و گفت یا سعد حریری آزاد میشود و میآید یا ما برای شکایت از سعودیها به شورای امنیت میرویم و فوراً ارتباطهای خاص خودش را مخصوصاً با فرانسه برقرار کرد و آقای مکرون هم براساس تماس آقای عون، عربستان را تهدید کرد که اگرسعد حریری آزاد نشد علیه عربستان به شورای امنیت شکایت میکنیم. خلاصه این پروژه ای که برای بر هم زدن امنیّت در لبنان و ایجاد دو دستگی در میان مردم لبنان و بر هم زدن اوضاع یکی از کشورهای محور مقاومت طراحی شده بود، عامل وحدت بیشتر مردم لبنان شد و جالب است بیانیه ای که حزب حریری داد ضد حزب الله نیست بلکه به طور ضمنی ضد کسانی است که حریری را بازداشت کردند و منظور عربستان سعودی است. از اینها گذشته آنچه که در سوریه در عملیات ابوکمال انجام شد و از طرف دیگر شهر قائم هم در عراق آزاد شد، در بُعد درگیری نظامی بحث داعش تمام شده هر چند که یک چالش فکری عظیم در انتظار است و آن این که چگونه فکر داعشی که زائیدۀ مطالعات مراکز شرق شناسی غرب و مدارس وهابی است ریشه کن شود. از لحاظ نظامی داعش ریشه کن شد اما از لحاظ فکری چطور؟ همین امروز عملیات انتحاری در نیجریه بوده و نشان میدهد که این فکر همچنان زنده هست و از طرف دیگر اگر نگاهی به حوادث کردستان عراق داشته باشیم میبینیم مسئله در منطقه فقط داعش نیست.
فواد معصوم که یک شخصیّت کرد عراقی است او سعی کرد بین جریان بارزانی و جریان طالبانی نقش وسط را داشته باشد، چون او رئیس جمهور عراق است. تمام موضع گیریهای او تقریباً میانه بود. از طرف دیگر تصور من این است که الان اسرائیل در یک وضعیت بحرانی به سر میبرد. مهم ترین مسئله اسرائیل امنیت است و تاکنون اسرائیل امنیت را با برتری نظامی تأمین میکرد ولی برتری نظامی از سال ۲۰۰۶ در جنگ با حزب الله از بین رفت و ارتش اسرائیل ناکارآمد شده و اسرائیل از حزبالله شکست خورد. لذا راهبرد اسرائیل تغییر پیدا کرده و سیاست آن از تأمین امنیت از طریق برتری نظامی به تأمین امنیت از طریق ناامنی دیگران تغییر پیدا کرده است و کاری که اسرائیل در منطقه دارد میکند، همه در چهارچوب گسترش ناامنی در منطقه است. از طرف دیگر ترامپ به شدت با اسرائیل همراه است. بنابراین پایان بحران نظامی داعش به معنی برقراری آرامش در منطقه نیست زیرا آمریکا، اسرائیل و عربستان از شکست داعش خشمگین هستند. قطعاً آمریکا پروژههای بعدی دارد و کردستان شاید مهم ترین پروژه ای بود که آماده شده بود ولی با هوشمندی مردم کردستان عراق که به ندای جنگ طلبی بارزانی پاسخ مثبت ندادند این پروژه شکست خورد. جالب است که در بُعد سیاسی خیلی کسی کاری نکرد ولی در بُعد نظامی افرادی که مسعود بارزانی روی آنها حساب باز کرده بود که بجنگند، نجنگیدند و در نهایت از مناطق مورد اختلاف عقب نشینی کردند و این نشان میدهد که با تدبیری که به کار گرفته شد و هوشیاری مردم کردستان عراق، فتنۀ عظیمی جمع شد. از نظر ترکیه، مسعود بارزانی در ماجرای کردستان، خودش در راس الفتنه بود و در نهایت دست ترکیه خالی بود. آقای اردوغان میگفت من هیچ کاری نمیتوانم بکنم تمام امید ما به نیروهای مترقی است و واقعاً هم همین طور بود و بحث کردستان با هوشیاری مردم کردستان و گروههای مترقی جمع شد. بحث داعش از لحاظ نظامی امروز پایان یافته است. بحث لبنان یعنی فتنه بازداشت حریری در عربستان واقعاً خیلی خوب جمع شد. یعنی شاهزاده سعودی پیش بینیهای دیگری میکرد او میخواست که امنیت لبنان را بهم بریزد و کردستان عراق را تجزیه کند. و انصارالله را در یمن نابود کند این مرد جوان تصوّر میکرد رؤیاهای کودکانهاش قابل تحقق است. ولی آنچه که در منطقه دارد اتفاق میافتد یک جریان کلی است که در آن به طور منظم دستاوردهای ملّتها و محور مقاومت بیشتر میشود اما به این معنی نیست که ارتجاع بیکار نشسته و دارد تماشا میکند. نه ارتجاع هم دارد کار میکند و دنبال بر هم زدن صلح و امنیّت ملّتها است. امروز محور مقاومت اسلامی از ایران تا لبنان در جهت حرکت الهی تاریخ و آزادی ملّتها و پیروزی آرمان فلسطین به پیش میرود و راز پایداری ملّتها در مقابل مثلث امپریالیسم، صهیونیسم و ارتجاع عرب همین حرکت صلح جویانه، عادلانه و آزادیبخش است. نیروهای امپریالیستی، صهیونیستی و ارتجاعی سعی میکنند مسئله فلسطین را به نفع اسرائیل حل و فصل کنند تا با فراغ بال بتوانند به سرکوب ملّتهای آزادیخواه بویژه ملّتهای فلسطین، سوریه و عراق بپردازند. آنها دنبال این هدف هستند که در این شرایط بتوانند خود را جمع و جور کنند چون احساس میکنند که محور تمرکز بسیاری از حرکتهای مترقی در منطقه مسئله فلسطین است و اگر این مسئله را به نفع اسرائیل جمع کنند، میشود به سرکوب ملّتهای آزادیخواه در منطقه پرداخت. ترامپ دارد از ماجراجوئی و قدرت طلبی و قدرت تخیل محمد بن سلمان به نفع آزهای تجاری و نیازهای سیاسی خود استفاده میکند. متاسفانه برای رسیدن محمد بن سلمان به قدرت خیلیها حاضرند هزینههای سنگینی از جیب مردم عربستان بپردازند و اتفاقاً یکی از مهم ترین متغیرهای منطقه همین بحث جابجایی قدرت در عربستان است. در عربستان نسلی از سیاستمداران با تجربه جای خود را به یک جوان متوهم و جاه طلب دادهاند و در شرایط کنونی عربستان در وضعیت کاملاً متفاوتی دارد ظاهر میشود. البته قطعاً چالشهای زیادی به وجود آمده و خواهد آمد. این جوان با بحران داخلی روبروست و به همین دلیل احتیاج به تضاد و بحران خارجی دارد ودر سراسر منطقه آتش افروزی میکند. تاکنون مشروعیت عربستان با وهابیت گره خورده بوده است. این که محمد بن سلمان اسلام میانه را برای جذب جوانان و زنان دارد مطرح میکند برای این است که بیش از ۷۰ درصد جامعه عربستان جوانان هستند و تصورش بر این است که با سوار شدن روی موج خواستههای جوانان میتواند به اهداف بلند پروازانۀ خود برسد و با پیروزی در یمن، سوریه، عراق و لبنان آنها را از خود راضی کند ولی آنچه در عمل اتفاق افتاده شکست تروریسم در همۀ این جبهههاست. بعضی از تحلیلهای تحلیل گران سعودی خیلی عجیب است. آنها با صراحت میگویند اصلاً فلسطینی وجود نداشته، و با صراحت میگویند شما در طول تاریخ به من نشان دهید که در جایی فلسطین وجود داشته است. گوئی اسرائیل چهار هزار سال است که در منطقه وجود داشته است یعنی چنان به سرعت دارند در مسیر دروغ پردازی حرکت میکنند که مدعی میشوند چیزی به نام فلسطین در منطقه موجود نیست و اسرائیل کشوری است که دارای حق آب و گل است و طرفداران سعودی با شتاب عجیبی دارند این تحلیلها را مطرح میکنند که من تصور میکنم این شتاب میتواند بهم ریختگی شدیدی برای آنها ایجاد بکند. یعنی جابجایی قدرت در عربستان، با حوادث دیگر منطقه ارتباط پیدا کرده است، و محمدبن سلمان میخواهد به هر قیمتی اسرائیل حفظ شود تا در عربستان هم تثبیت صورت بگیرد و تحقق این هدف به هر قیمت به نظرم کار آسانی نخواهد بود و عربستان قیمت بسیار سنگینی باید پرداخت کند و ممکن است شرایط در عربستان از کنترل آمریکا خارج شود. برخی از گزارشهای غربی هم به این خطر اشاره میکنند که نکند این جابجایی نسنجیده قدرت در عربستان مقدمهای برای انقلاب دومی مانند انقلاب اسلامی ایران در عربستان شود.
بهشتیپور: بحث این است که واقعاً عربستان در مورد فروش آرمان فلسطین وجاهت کافی را دارد؟ آن نقشی را که عربستان میخواهد داشته باشد قبلاً به مصر داده میشد و مصریها بودند که تلاش میکردند پرچمدار مسئله فلسطین تلقّی شوند. آیا عربستان واقعاً در آن جایگاه هست که آمریکا بتواند از آن این چنین استفاده کند؟
خامهیار: ما لازم است یک مقدار کلانتر قضیه را ببینیم و در قسمتهای بعدی وارد جزئیات شویم. بنابراین بود که این منطقه در یکصدمین سال سایکس پیکو تجزیه شود. تجزیه کشورهای منطقه یک بحث جدی در سیاستهای راهبردی آمریکا است و این موضوع اصلاً شعار نیست. این طرحها و پروژهها مدتها بود که آماده شده بود. کدهای متعددی در این باره وجود دارد. خود پنتاگون این کار را داشت انجام میداد و شخصیتهایی مثل کسینجر، برژینسکی، برنارد لوئیس و دیگران دستاندرکار تهیۀ این طرحها بودند. تجزیه کشورهای منطقه قرار بود از عراق آغاز شود و برای این هدف برنامه داشتند و حدود ۵۰-۴۰ سناریو برای منطقه تهیه و منتشر کردند. از سالهای پیش در این باره فکر و طراحی ارائه دادهاند. با آن وضعی که آمریکاییها در نقشۀ سایکس پیکو در سال۱۹۱۶ داشتند و در آن عملاً نقشی که تعیین کننده باشد نداشتند و با صراحت گفتند که ما باید در آغاز دومین سده این وضع را جبران کنیم و با صراحت هم اعلام کردند که ما باید به دنبال بازسازی سایکس پیکوی ۲ باشیم. نتیجۀ سایکس پیکوی اول ایجاد رژیم صیهونیستی در منطقه بود. طفل حرامزاده اسرائیل نتیجه ازدواج غیر قانونی و پیوند استعماری انگلیس و صهیونیسم است. این بود که در آغاز دومین سدۀ سایکس پیکو، توسعه و تثبیت مرزهای اسرائیل مطرح شده است. مرزهای اسرائیل هم بخاطر انقلاب اسلامی، هم بخاطر مقاومت و جنگ پیروزمندانه ۳۳ روزه ترک و گسل جدی برداشته است و متوقف شده و برای نخستین بار از بدو تأسیس رژیم صهیونیستی تزلزل جدی یافته است. سابقه نداشت شما [طی این صد سال] شکست اسرائیل را ببینید. همیشه اسرائیلیها رو به تهاجم و گسترش مرزها و پیشرفت بودند و همیشه در جنگها طرف پیروزمند میدان بودند. ۱۹۶۷ را ببینید. ۱۹۷۳ را ببنید. در بخشهای مختلف اسرائیل بطور مداوم توسعه ارضی داشته است. اساساً در قاموس و فرهنگ و ادبیات رژیم صهیونیستی، عقب نشینی مفهومی نداشت به غیر از جنگ ۳۳ روزه که از حزبالله لبنان شکست خورد و مرزهای اسرائیلی متزلزل شد و اگر نگوئیم ترکید باید بگوئیم ترک برداشت و بالاخره گسلی ایجاد شد مجدداً انگلیس و آمریکا برای بازسازی مرزهای رژیم صیهونیستی و تثبیت این پادگان انگلو صهیونیستی خیز برداشتند. در آستانۀ دومین سده یا سالگرد بالفور خانم می میگوید که ما «به وجود اسرائیل افتخار میکنیم و به حفظ آن پایبند هستیم و ما [از نابود ساختن فلسطین] هیچ پشیمان نیستیم و از توسعه طلبی اسرائیل حمایت میکنیم» و این بی سابقه است که از کشور متجاوزی که همه به تجاوز آن اقرار دارند با صراحت تمام حمایت شود.
عرض من این است که در این مرحله: تجزیه کشورهای منطقه برای آمریکا و غرب یک هدف جدی است. همه برنامهها هم در راستای این هدف تنظیم شده است. شکل گیری محور مقاومت، حرکت ماشین تجزیه کشورهای اسلامی را به طور بیسابقه متوقف کرد! یعنی اعلام استقلال در حلب بحث جدی بود، مسائل موصل و کردستان عراق تجزیه جدی بود. این همان ادامۀ سیاست تجزیه بود که از جنوب سودان آغاز شده بود و در ادامه آن تجزیه لیبی بود، و باز در ادامه آن تجزیه بربرهای الجزایر قرار گرفته بود و همین طور بنا بود این کار انجام شود تا به آسیای غربی برسد. شکلگیری محور مقاومت به این شکل اعجاب انگیز و پیروزیهای آن و آزادی سرزمینهای اشغالی در عراق و سوریه هم برای ما و برای کشورهای مختلف امری است مهم و یک پدیده غیر قابل تصور برای دشمن بود. برای ملّتهای منطقه هم در حدّ یک رویا بود ولی این کار انجام شد. این بی سابقه است. در همین جبهه تیر خلاص به پیشانی امپریالیزم، صهیونیسم و ارتجاع عرب در ابوکمال خورد. و ماشین تقسیم و تجزیه کشورهای منطقه تا حدود زیادی متوقف شد و کالسکۀ سایکس پیکوی ۲ توسط محور مقاومت از جاده خارج گردید. حضور سردار سلیمانی در ابوکمال یک حضور پر معنی بود. این حضور پیامی به آمریکاییها بود که اولاً پیروزی محور مقاومت بر تروریسم را به نفع و نام خود مصادره نکنند که بگویند ما داعش را از بین بردیم در حالیکه آنها داعش را بوجود آورده بودند نکته دوم اینکه تجزیه عراق یک خط قرمز است و جمهوری اسلامی ایران آن را به هیچ وجه نمیپذیرد و آمریکاییها این دو پیام را خوب گرفتند. نکته بعد در مورد خود عربستان سعودی است. اگر رزمندگان حزبالله لبنان وارد سوریه نمیشدند تروریستهای وهابی با حمایت عربستان سعودی وارد لبنان میشدند و نه تنها رزمندگان مقاومت را بلکه شیعیان را قتل عام میکردند. یکی از فرماندهان تروریستها به نام زهران روی خرابههای شام میایستد و فریاد میزند «اشتباه ما در کربلا این بود که زنان و کودکان را قتل عام نکردیم و آنها پیام رسان کربلا شدند. ما دیگر این اشتباه را تکرار نمیکنیم. و مردان و زنان را باید کشت! همه را بکشید!» این پیام تروریستهای وهابی برای تمام مردم منطقه از شیعه و سنی و حتی مسیحیان لبنان است. او میگوید همه را از بین میبریم زن و بچه را از بین میبریم، که دیگر پیام رسانی نباشد و کربلا تکرار نشود. این خبر مستند است و تروریستها میخواستند به کرمانشاه و تهران و خوزستان حمله کنند و اگر بتوانند مردم ایران را قتل عام کنند. ولی با مقاومت اسلامی و مجاهدت نیروهای مدافع حرم، حزبالله لبنان، حشد الشعبی، فاطمیون و زینبیون قضیه بر عکس شد و نه تنها وهابیّت پیروز نشد که ماهیّت آن برای بشریّت آشکار گردید بگونهای که امروز آمریکا میکوشد خود را از کنار تروریسم به ظاهر کنار کشد. اگر میلیاردها دلار هزینه میشد تا چهره وهابیت را برای جامعۀ اهل سنت افشا شود مقدور نبود ولی امروز برادران و خواهران اهل جماعت و سنّت نیز پی به ماهیّت ضد انسانی این پدیده استعماری و صهیونیستی بردهاند. آغاز افشای بزرگ این پدیده شوم از فاجعهای است که در سوریه و عراق رخ داد و امروزه برخلاف پندار وهابیّت پیام این کربلای جدید به بشریّت رسیده است. اگر تحلیل واقع بینانه ای داشته باشیم باید ببینیم این کارهای اصلاحی که محمدبن سلمان در مورد حقوق زنان از جمله در مورد رانندگی و سایر امور انجام داده، به چه دلیل بوده؟ آیا او توبه کرده و به یاد قبر و قیامت افتاده و یا میخواهد لکّه ننگ وهابیت را از دامان خود و خاندان سعودی بشوید؟ این لکهای است که به سادگی شستنی نیست. این حرکت باصطلاح اصلاح گرایانه و ضد فساد سرپوشی است که میخواهند روی حرکتهای تروریستی و تکفیری فرو بگذارند که بوی تعفن آن آسیا و آفریقا و جهان را پر کرده است. طالبان، القاعده، داعش، جبهه النصره و … همه شاخ و برگ درختچه پر خار و خس وهابیّت هستند. مبارزه با فساد برای جوانان عربستان مسئلۀ بسیار مهم و قابل قبولی است، ولی مسئله اصلی رژیم عربستان سعودی نیست. این رژیم برای بقای خود، خود رابه آب و آتش میزند. این حرکتها کلاً نشان دهنده فروپاشی اندیشه وهابیت در خود عربستان و در کشورهای دیگر میان جوانان و روشنفکران است. ما این مسئله را باید از این منظر هم ببینیم و صرفاً بحث عربستان را دعوای خانوادگی و قبیلهای ندانیم و این مسئله، مسئلۀ بسیار مهمی است. من در اینجا یک پرانتز باز کنم: سقوط مارکسیسم در شوروی و وهابیّت در عربستان دو حلقه از زنجیرهای است که سوّمین حلقۀ آن سقوط صهیونیسم خواهد بود و این را میخواهم عرض کنم که آمریکاییها روی حکمرانان فعلی سعودی حساب باز کرده بودند. همان تحولی که در قطر، در ابتدای پیدایش شبکه الجزیره ایجاد کردند و معتقد بودند که دیگر نمیشود بطور سنتی منافع خودشان را در این کشورها حفظ کنند، الان بعد از چندین سال دارند در عربستان تکرار میکنند. در عربستان اینهایی که وارد حکومت شدند و هم طعم قدرت و هم طعم ثروت را چشیدند به شدت از یک بغض و کینۀ جاهلیّت عربی برخوردارند. همه شاهزادههای عربستان مثل هم نیستند ولی محمدبن سلمان نماینده تفکری است که در گروه حاکمان جاری است. یعنی همین چیزی که الان داریم میبینیم و این کینه نسبت به اهل بیت(ع) پیامبر و پیروان آنها یک کینه تاریخی است که وارث کینپروری ابوسفیان از جنگ بدر تا بعد است. برای اینکه روشن شود این دشمنی چقدر زیاد است من یک مثال میزنم: گروههای تکفیری داخل حلب وقتی با هم میجنگیدند [هم داعش و هم جبهه النصره] در بیانیههایی که بر علیه هم صادر میکردند نوشته بودند که «ما شیران تشنهای هستیم که جز با خون شما سیراب نمیشویم» این ادبیاتی است که آدم از آن وحشت میکند و در وجود اندک عاطفهای در این مردم شک میکند و میترسد بیانیههای اینها را بخواند. مقالاتی که در روزنامهها، سعودیها و اماراتیها بر علیه قطریها نوشتند تعجب آور است. اصلاً میشود روشنفکران یا مدعیان روشنفکری و نویسندگانی درجه استدلالشان اینقدر پایین باشد که نسبت به همنوعان و همزبانان و همسایگان و هم قبیلههای خود این ادبیات را بکار ببرند؟ حالا اینها که نسبت به اقوام خود این گونهاند نسبت به دیگران باید چگونه باشند! اینها خونریز، سفاک، بیرحم، ماجراجو، خشن، بیفرهنگ و تشنۀ قدرت هستند و بعضی از بزرگانشان هم بچه صفتند و مشکل روانی دارند. این تحلیل نیست این توصیف مردمی است که شکم و شراب و شمشیر سه ضلع مثلث وجودشان را ساخته است. تیم طراح پشت سر اینها را هم باید بدانیم که صیهونیستها و آمریکائیها هستند و اینها را تحریک و مدیریت کنند. اگر اینها کنترل نشوند خودشان یکدیگر را روی آتش سرخ میکنند و میخورند. این قساوت که در وجود آنها نهادینه شده نتیجه هزار و چهارصد سال دشمنی آنها با پیامبر و اهل بیت اوست. ما در برخوردهایمان و نهایتاً در تصمیمگیریهایمان باید دقت کنیم و با احتیاط رفتار کنیم و در زمین آنها بازی نکنیم. نکته سوم راجع به آنچه که در ادبیات ما مهم است و در مصاحبهها و کلاً موضع گیریها باید به آن توجّه کنیم بحث داعش است. ما نباید تصوّر کنیم که پدیده داعش پایان یافته چون آنها که داعش را ساختند در ریاض و لندن و واشنگتن مشغول برنامهریزیهای جدیدند.
اگر در افکار عمومی این نکته را منعکس کنیم که پایان کار گروههای تکفیری فرا رسیده است [حالا چه جبهه النصره و چه داعش و …] خطرناک است چون خلاف واقعیت است. ما بزرگترین پیروزی را در جغرافیا داشتیم و سکوی پرش تکفیریها را از بین بردیم و این سکّو برای ایجاد خلافت خود خوانده کاملاً نابود شده. بخاطر فروپاشی این سکو و افشای ماهیّت ضد انسانی و ضد منطقی و ضد اخلاقی وهابیّت و تکفیر، بخشی از منابع مالی آنها هم خشک شده و تا حدّی دچار مشکل شدند، هر چند منابع اصلی آنها که از طریق عربستان سعودی و امارات متحده عربی تأمین میشد هنوز باقی است. بهر حال این یک پیروزی قابل تقدیر و ستایش است و برادرانی که این پیروزی را به ارمغان آوردند و همۀ آنها از ایران و افغانستان و پاکستان و خود سوریه و عراق بودند، دستشان را میبوسیم ولی فکر و اندیشه وهابی با حمایت غرب همچنان باقی است و این اندیشه و فکر در حال تولید مثل و تکثیر و جابجایی است. این پدیده موجب نگرانی همه کسانی است که نگران صلح و امنیّت مردم منطقه هستند و آینده پژوهی میکنند. یقیناً این پدیده، آسیای مرکزی، قفقاز، روسیه، شبه قارۀ هند و جهان عرب را تهدید میکند. این پدیده در اندونزی مشغول بازسازی خود است و ممکن است بمنظور حفظ منافع آمریکا حتی به چین نیز سرایت کند. اینها به دنبال گرفتن جغرافیای جدید هستند. آنچه که الان در افغانستان دارد انجام میشود مسئله مهمی است. افغانستان لولائی است که سه صفحه آسیای مرکزی، شبه قاره هند و چین غربی را به هم متصل میسازد. اینها بکمک آمریکا مجدداً به دنبال گرفتن افغانستان هستند. زمینه اش هم وجود دارد. اینها در آسیای میانه، فدراسیون روسیه و لیبی برای خود جای پا ساختهاند. لیبی با حمایت غرب در اختیار آنها است. اخیراً مانوری در اندونزی داشتند و در فیلیپین هم همین کار را انجام دادند. آنها با یک فراخوان چندساعته، صدها هزار نفر را در پایتخت اندونزی بسیج کردند. لذا ساده نگری است اگر فکر کنیم که با گرفتن جغرافیای آنها پایان تاریخ داعش فرا رسیده است و چنین تصورّی اگر در افکار عمومی منعکس شود واقع بینانه نیست. تا ارتجاع عرب، امپریالیزم آمریکا و صهیونیسم هست ماشین جوجهکشی داعش کار میکند و داعشیهای جدید تولید میشوند، هر چند آمریکا و عربستان شب و روز دم از مبارزه با داعش بزنند. در عین حال ما باید یادآور افغانهای عرب باشیم که بعد از آزادی افغانستان به کشورهای عربی آمدند و آن جنایتها را مرتکب شدند. یک نمونه در الجزیره اتفاق افتاد و ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار نفر در الجزایر توسط اینها قتل عام شدند. لذا این خطر جدی است و من فکر میکنم که ما در آینده با توجه به شکست وهابیت و داعش با جریان جدیدی مواجه خواهیم شد که این جریان نیز متکی بر تفکر تکفیری است ولی بزک کرده و با ماسک جدید و چهرۀ جدید خواهد بود. آمریکائیها به نحوی سرخورده از شکست داعش هستند و در عین حال به دنبال انتقام گیری از جبهۀ مقاومتند طوری که بلافاصله با شکست داعش آتش خشم آنها علیه ایران تیزتر شد. این حقیقت را باید بشناسیم تا وضعیت آینده را بتوانیم ترسیم و آن را مدیریت کنیم و راههای پدافند را بتوانیم پیشبینی کنیم. آمریکا در صدد است تا انتقام شکست داعش را از ایران بگیرد. نکته دیگر اینکه پس از این پیروزی ها؛ محیط تعاملی ما کاملاً متفاوت شده است. و محدود به مرزهایمان نیست. محیط تعاملی ما فراتر از مرزهای ما است. این محیط، منطقهای و حتی گاهی بین المللی است. کما اینکه نقش حزب الله الان فراتر از لبنان و تأثیر آن فراتر از منطقه است و حتی به لحاظ سیاسی فراتر از کل جهان عرب هست. امروز حزبالله لبنان الگوی بسیاری از آزادیخواهان جهان شده است. بعنوان مثال حزبالله لبنان الگوی مردم فلسطین و یمن است. انصارالله یمن با تمام رنجهائی که دارد و با همه محدودیتهایی که برای آنها وجود دارد با شلیک یک موشک خواب آمریکا و عربستان را آشفته میکند و نقش بین المللی خود را ایفا مینماید. همین وضعیت را هم درباره حشد الشعبی عراق میتوان در نظر گرفت. بالاخره نیروهای مترقی وارد یک محیط تعاملی بزرگ شدهاند. این محیط تعاملی پیچیده، و فراتر از منطقه است و در این رابطه باید دقیقتر اندیشید و توجه بیشتری کرد. در این چارچوب و در این محیط و در میانۀ این رقابتهای سیاسی [بخصوص بین دو بازیگر قدرتمند یعنی انقلاب اسلامی و صهیونیسم جهانی] عربستان هم دچار فشار ژئوپلتیکی شده و هم به لحاظ گفتمان به استیصال رسیده است. عربستان سعودی چندین پرونده را همزمان باز کرده بدون اینکه بتواند آنها را ببندد. از سوریه تا یمن، از شمشیر خونین سیاست عربستان خون تازه بر زمین میریزد. عربستان سعودی با اخوان المسلمین، با جوانان ناراضی داخل کشورش، با روشنفکران مذهبی، با هم پیمانان اقتصادی، با شیعیان عربستان که بخش عظیمی از جمعیّت این کشور را تشکیل میدهند و با همۀ آزادیخواهان جهان مشکل دارد. امروز بعضی از روزنامهها در جهان عرب مینویسند که محمدبن سلمان به سرنوشت محمدرضا در ایران مبتلا خواهد شد. او کشور عربستان را در چندین جبهه گرفتار درگیری و چالش و حتی جنگ کرده است. بن سلمان حتی با خاندان سلطنتی سعودی – که خاندان بزرگی است – نیز وارد درگیری شده و با آنها رابطه شفاف و حساب شدهای نتوانسته برقرار کند. باز شدن پروندهها به این شکل بدون اینکه حتی یکی هم بسته شود یک خطر جدی برای آیندۀ عربستان سعودی است. بنظر میرسد مردان عاقل خاندان سلطنتی عربستان سعودی باید جلوی این جوان جاه طلب را بگیرند تا بتوانند تاج و تخت کشور خود را حفظ کنند و با منطقه وارد یک تعامل سازنده و پایدار شوند. زیرا این جوان تنها برای یمن و سوریه خطر نیست بلکه برای آینده خود آل سعود نیز خطرناک شده و به یک خطر جدی برای خود آنها نیز تبدیل شده است. نشست مشترک روسیه، ترکیه و ایران تا حدّی به معنای عقب نشینی ترکیه از مواضع خصمانه نسبت به مردم سوریه و عدول ترکیه از روشی است که علیه ملّت سوریه داشته است و موضعگیری السیسی هم علی رغم اینکه نیازمند شدید به کمکهای عربستان سعودی است به این معنی است که ستاره اقبال عربستان سعودی در آسمان سیاست منطقه رو به افول میرود و در این شرایط میبینم پادشاه مغرب به قطر میرود ولی به عربستان نرفته و با همۀ نیازی که به پول عربستان دارد و پروژههای بزرگی که سعودیها در مغرب دارند به سیاست عربستان دهن کجی میکند. این رخدادها حکایت از آن دارند که علیرغم حمایت ترامپ از سعودیها در ازاء دریافت میلیونها دلار پول نقد، نخبگان سیاسی جهان، آینده رژیم سعودی را اطمینان بخش نمیدانند و این رژیم را رو به سقوط و افول میبینند. برخورد اردن نسبت به سیاستهای عربستان بگونهای است که گوئی اصلاً در عربستان همه چیز فروپاشیده و قابل کنترل و قابل جمع کردن نیست و اردن باید بسان سرباز جدید در صفحه سیاست انگلیس حرکت کند. لذا ما در این محیط قرار گرفتهایم. سیر حوادث تا حدود معنی داری به نفع جبهه مقاومت است. نیروهای مترقی از آزادی و استقلال ملّتهایشان دفاع میکنند و عوامل استکبار جهانی از سلطه غرب در منطقه حراست مینمایند و شاید همین شرایط پیامد پیروزیهای میدانی و جغرافیایی نیروهای مترّقی و پیشرو است. نکته بعدی این است که ما چقدر میتوانیم در آینده از این وضعیت در جهت پیشرفت ملّتهای منطقه بهره برداری کنیم؟ در گذشته ما تجربه خوبی نداشتیم. در بالکان و در بوسنی دیدید که چه فداکاریهائی نیروهای مترقی و مردمی داشتند ولی استعمار ثمره این فداکاریها را به نفع خود مصادره کرد. بگونهای که علی عزّت بگویچ طی نامهای اعلام کرد که «ما از طرف امپریالیزم آمریکا بشدّت تحت فشار قرار داریم. آنها از ما میخواهند که از حامیان اصلی خود و از کانون انقلاب اسلامی فاصله بگیریم و این درخواست آمریکائیها بر خلاف میل و درخواست مسلمانان در اروپای شرقی است ولی شمشیر امپریالیزم روی گردن ماست. ما مدیون فداکاریهای شما هستیم ولی بر خلاف میل خود نمیتوانیم رسماً به شما نزدیک شویم». باید برای این شرایط دشوار چارهای اندیشید. یکی از بزرگان این کشور به من گفت: «ما جزیرهای در یک اقیانوس دشمن بودیم. همه ما را در کام خطر رها کردند. نه عربستان با ادعای خادم الحرمین بودن به داد ما رسید نه ترکیه که خود را وارث امپراطوری عثمانی میداند برای ما چارهای اندیشید. تنها جمهوری اسلامی به استمداد ما پاسخ مثبت داد و به داد ما رسید ولی ما نمیتوانیم این حقیقت را برزبان آوریم» در تاجیکستان نیز نیروهای مترقی فداکاریهای فراوانی کردند. ملّت تاجیکستان بین پنچ تا ده درصد جمعیّت خود را در راه آزادی قربانی داد ولی نهایتاً نیز به آزادی کامل نرسید کمااینکه نیروهای مترقی در عراق نیز تحت فشار امپریالیزم و ارتجاع قرار دارند و همین مشکلات در سراسر جهان اسلام وجود دارد. انقلاب و ارتجاع در سوریه با یکدیگر درگیر شدند. ما درباره آینده سوریه نیز باید نگران باشیم چون از دسیسه صهیونیستها و امپریالیستها و ارتجاع عرب نمیتوان غفلت کرد. امپریالیزم مصمم است در سوریه به نیروهای پیشرو و مترقی ضربات جدّی وارد کرده و جلوی آزادی و استقلال مردم سوریه را بگیرد. این مشکل جدی است.
من نمیخواهم بصورت جزئی صحبت کنم ولی شرایط برای نیروهای مترقی و پیشرو که در راه آزادی ملّتها مبارزه میکنند در چنین وضعیتی است. امپریالیزم که در پی اشغال و تصرف تمام خاورمیانه است نیروهای مترقی و انقلابی را اشغالگر مینامد و مردم سالاری اسلامی را استبداد میخواند و اسرائیل نژادپرست را دموکراسی و جمهوری اسلامی را غیر دموکراتیک معرفی میکند. این یک جنگ روانی تمام عیار است که در گرفته است. ۱۵ نفر از روسای دانشکدههای سوریه به ایران آمده بودند و با من ملاقاتی داشتند. قائم مقام رئیس دانشگاه حمص هنگامی که داشت میرفت گفت: «حیف نیست که برخیها به شما میگویند الاحتلال الایرانی؟ من دارم میبینم مردم ایران چه عشقی به ما دارند و برای دفاع از ملّت سوریه چه رنجها کشیدند و چه جانفشانیها کردند» او آه میکشید و میگفت: «حیف نیست که بشما الاحتلال الایرانی میگویند و شما نمیخواهید این مسائل را در سوریه بگویید و توضیح بدهید چرا چنین است؟» پاسخ این است که ما در مقابل تبلیغات اغوائی امپریالیزم و ارتجاع، تبلیغات افشائی و ارشادی لازم را نداریم و با این ضعف تبلیغاتی در آینده چه خواهیم کرد؟ چگونه برنامه ریزی میکنیم و چگونه مدیریت میکنیم؟
قطعاً ظرفیتهائی برای مقاومت وجود دارد که یکی از آنها ظرفیت فرهنگی است.
تعامل ما با این وضعیت مهم، است. سه اصل برای سوریها مهم است: یکی اصل امنیت، دوّم اصل معیشت و سوّم اصل کرامت است. این سه اصل سه بعد مثلث سیاست، اقتصاد و فرهنگ را میسازند. بیتردید مردم سوریه شرایط سختی را در دوران بازسازی خواهند داشت. ما باید کمک کنیم کرامت یک ملت تحقیر شده با میلیونها نفر آواره حفظ شود. بخش عمده آوارگان سوری با دستان باز به علامت نیاز در خیابانهای اروپا سرگردان هستند و کرامت خودشان را از دست داده و گدایی میکنند. اینها فردا به کشور خود بر میگردند. آنها باید بدانند که چگونه قربانی صهیونیسم و ارتجاع عرب شدند. این مسائل از بحرانهای اساسی آینده سوریه است. همانطوریکه ما بعنوان محور مقاومت به برقراری امنیّت در سوریه کمک کردیم باید برای معشیت و کرامت سوریه نیز فکر شود. ما شریک غم و اندوه تمام برادران و خواهران مسلمان خود در سراسر منطقه هستیم و این شراکت مهمترین عنصر ایجاد ثبات و استقرار امنیت در منطقه است. ما در عراق و سوریه نه تنها از برادران و خواهران مسلمانمان دفاع کردیم بلکه از استقلال و امنیّت ایران نیز دفاع نمودیم. بی تردید اگر داعش در این دو کشور استقرار مییافت هدف اصلی آن اشغال ایران بود. این مشارکت در سطح کل منطقه است. سرنوشت تمام مردم منطقه به یکدیگر وابسته است. همه مردم منطقه اعم از شیعه، سنی، دروزی، مسیحی و ایزدی همه باید در صلح و آرامش در کنار یکدیگر زندگی کنند و دستهای طمعی که از جانب آمریکا برای غارت این منطقه دراز شده است را قطع نمایند. نکته دوم بحث فرهنگی است. دانشگاههای ما باید به کانون تربیّت نیروهای مترقی و پیشرو در سطح منطقه تبدیل شوند نه اینکه دریچه نفوذی برای ورود اندیشههای استعماری به داخل کشور باشند. اقداماتی برای اصلاح دانشگاهها صورت گرفته ولی کافی نیست. جوانانی از سراسر منطقه بویژه از عراق و افغانستان با اشتیاق به دانشگاههای ما روی آوردند ولی باید دید که آنها در نهایت چه بدست آوردند؟ اینها بالقوه جزء نیروهای پیشرو در سطح منطقه بوده و هستند و میتوانند از سرمایههای انقلاب اسلامی بشمار آیند. بخش عمده کوششهای غرب در افغانستان و عراق و سایر کشورهای منطقه کوششهای نفسگیر فرهنگی است که بر سرنوشت ما نیز تأثیرگذار است. غرب از طریق مؤسسات دولتی و غیر دولتی در این کشورها با عناوین حقوقی، آموزشی، پژوهشی، و فرهنگی مشغول تربیت کسانی است که سلطه پذیر، غرب باور، غربگرا و مسئولیت گریز در مقابل سرنوشت اندوهبار مردم کشورشان باشند. نتایج این فعالیّتها در دراز مدت با شیوههای مختلف و گام به گام در ده تا پانزده سال آینده کاملاً قابل تبیین است. آنچنانکه شما امروز در افغانستان میبینید شرایط فرهنگی و اجتماعی نسبت به ۱۰ سال پیش از زمین تا آسمان متفاوت شده است.
بهشتیپور: به نظرم کل کشورهای عربی تغییر کردهاند ولی کل عربها را نمیشود جزء جریان تکفیری دانست.
خامهیار: شاید من نتوانستم درست مقصود خود را برسانم. فضای افکار عمومی عربها به هرحال متأثر از فضای تهاجم فرهنگی و تبلیغاتی ۷-۶ سال گذشته است. این امپراطوری رسانهای که در اختیار امپریالیزم قرار دارد و سلطهای که امپریالیستها در فضای مجازی دارند اثر خودش را به تدریج در طی این مدت گذاشته و یک نوع واگرایی مذهبی در افکار عمومی اهل سنت بوجود آورده است. از طرف دیگر آنها نتیجه عمل و اقدام تروریستها و گروههای تکفیری را هم دیدند و مفهوم خلافت داعش برای آنها عینیتر شده است. اینکه محمدبن سلمان امروز به گرایش افکار عمومی مردم داخل عربستان علیه وهابیت توجه کرده و از آن بطور سیاسی استفاده میکند به این معنی نیست که رژیم سعودی میخواهد به حقوق مردم کشورش احترام بگذارد و یا میخواهد به اندیشه مردم سالاری نزدیک شود بلکه بدین معنی است که رسوائی اندیشه خلافت و تکفیر در آئینۀ کارنامه تروریستها به اندازهای است که میخواهد خود را از آنچه بوسیله عربستان و تروریسم انجام شد تبرئه کند و الگوی جدیدی غیر از الگوی تکفیر و ترور وهابیّت را در پیش بگیرد و دنبال خط دیگری در خدمت به امپریالیزم برود. آنچه مردم منطقه از کشتار و ترور بعنوان خلافت دیدند آنها را از خلافت بیزار کرده است. همه صحنههایی از آدم کشتن، قطع کردن سرها و ذبح مردان و زنان و آتش زدن انسانها تا تجاوز به ناموس مردم و خرید و فروش زنان بیگناه مسلمان و اقلیتهائی که در پناه مسلمانان بودند را دیدند و از این رو به شدّت از این شیوه و اندیشه متنفر شدند. مردم در اندیشۀ نویی هستند ولی تفکر رژیم سعودی هنوز هم مبتنی بر تفکر طائفی و تکفیری است منتها یک نوع آرایش شده آن را ارائه میکند و با یک سناریوی جدید میخواهد سلطۀ خود را استمرار بخشد. جریان حقیقت جوئی تاریخی در اهل جماعت همچنان یک جریان قوی خواهد بود. اهل جماعت با تجربه داعش به یک کشف و شهود از ماهیّت خلافت رسیده و در اندیشه کشف حقیقت است. مفهوم خلافت امروزه برای اکثریت مطلق جهان اسلام آشکار شده است.
بهشتیپور: به نظرم کل کشورهای عربی تغییر کردهاند ولی کل عربها را نمیشود جزء جریان تکفیری دانست.
ایرانی: آینده منطقه و بیداری اسلامی موضوعی است که برای منطقه اهمیّت حیاتی دارد. بیتردید با تجربیات جدید، افکار عمومی منطقه به یک برداشت جدید از خود و جهان خواهد رسید. و لذا یک مقدار شرایط در حال تغییر است. با شکستهای مکرری که داعشیها خوردند تقریباً حوزۀ حضور مستقیم آنها به عنوان خلافت از بین رفته و سرزمینهای پیوستهای که در آنها تشکیل خلافت داده بودند از چنگ آنها خارج شده است. نه اینکه داعش به عنوان یک فکر از بین رفته باشد. حداقل میتوانیم بگوییم سلطه سیاسی بر جغرافیای داعش [آنجایی که اینها تشکیل خلافت داده بودند] تحقیقاً به پایان رسیده است. حالا باید آیندۀ منطقه را چگونه ببینیم و چگونه ارزیابی کنیم؟ سوالهایی مطرح هست و زیاد هم هست. چه پاسخهایی برای آنها وجود دارد؟ طبیعتاً اول باید سوالها را ببینیم و سپس ارزیابی داشته باشیم و بعد به پاسخهائی برسیم. خود پیدا کردن سوالهایی که میتواند درباره آینده منطقه مطرح باشد یک بحث اساسی است و نیمی از راه است. به نظر من کشف این سوالها و پاسخ به آنها وظیفۀ مهمی است. وقتی ما میگوییم منطقه، به هرحال منظور ما کانونهای بحرانی است که بعد از اینکه داعش و سایر تروریستها وارد آن شدند فضای امنیتی این حوزهها را بهم ریختند و در نتیجه منطقه ملتهب و متلاطم شد. چند حوزه مشخص در منطقه ما بیشتر نیست. گرچه وسیع هم هست: به هرحال عراق هست، سوریه هست، یمن هست و کمی دورتر به فضای شمال آفریقا برویم در لیبی ولی فکر میکنم وقتی که ما صحبت از حضور تروریستها در منطقه میکنیم عمدتاً تمرکز ما روی دو حوزه مشخص داعشی است که داعش درآنها حضور داشته و در آنها خلافت تشکیل داده، یعنی سوریه و عراق. میخواهم بگویم اگر بخواهیم صحبت از آینده منطقه بکنیم باید از این حوزهها یاد کنیم.
زورق: به افغانستان اشاره نکردید؟
ایرانی: بله، خیلی از حوزهها هستند که تروریستها در آنها حضور دارند افغانستان در شرایطی است که قبل از بحران اخیر [از ۲۰۱۱ به این طرف] القاعده در آن وجود داشت. البته خیلی از نیروهای تروریستی در آنجا آموزش دیدند و بعد در حوزههای مختلف توزیع شدند. الان هم دوباره به آن جا برمی گردند. روی این حقایق هیچ بحثی نیست. منتها این شرایط در افغانستان از گذشته بوده، الان افقهایی بتدریج دارد پیدا میشود تا این منطقه مجدداً به ثبات برگردد و پایداری بیابد و انسجام و آرامش پیدا کند. الان عمدتاً حوزه اندیشه ورزی، حوزۀ داعشی است که در عراق و سوریه تشکیل خلافت داده بودند. چون طالبان و القاعده وضعیتشان مشخص است. اگر چه از بین نرفتند و آنجا حضور دارند ولی حداقل حکومت و تشکیلاتی به لحاظ رسمی در اختیار ندارند. کانون و محور این تحول یا این حرکتی که منجر به وضعیتی که ما در آن قرار داریم شد به نظر من الان باید سوریه را نام ببریم. شاید خیلی دور از واقعیت نباشد که بگوییم که اگر به سوریه ثبات و آرامش برگردد و فضا یک فضای طبیعی و منسجمی شود میتوان گفت منطقه به تدریج به سمت ثبات میرود. محوریت سوریه آنقدر مهم است و سرمایه گذاری که هم جریان تروریستی و هم جریانات بین المللی به دلیل ویژگیهای ژئوپلتیکی در سوریه کردند آنقدر گسترده بوده است و نیز بدلیل همجواری سوریه با مرز فلسطین اشغالی و رژیم صیهونیستی و نیز نوع تأثیری که بر مسائل لبنان دارد و هم مرز بودن آن با مدیترانه، و خیلی از قضایای دیگر را اگر کنار هم گذارید میبینید سوریه جایگاه محوری دارد و محوریت سوریه برای ما آشکارتر میشود. به نظرم این تحلیل خیلی دور از واقعیت نیست که بپذیریم که در سوریه اگر آرامش برقرار شود میتواند این آرامش به تدریج منتشر شود و کل منطقه را فرا بگیرد. بنابراین سرمایه گذاری روی بازگشت ثبات و آرامش به سوریه به همین لحاظ بیشتر مورد توجه جمهوری اسلامی قرار گرفت. آخرین نقاطی که داعش از دست داد باز هم در سوریه بود. این نکته مهم است یعنی سوال اساسی این است که آیا با از بین رفتن داعش به [عنوان وجود ظاهری آن و نه به عنوان فکر و فرهنگ]، سوریه به ثبات برمی گردد؟ آیا با رفتن داعش مجدداً آرامش برقرار خواهد شد؟ یا نه عوامل دیگری غیر از موضوع داعش مطرح هست که میتواند ثبات را همچنان در آنجا تهدید کند و این کشور را ناامن کند. به نظر من این سوال اصلی است و زیرمحور این سوال اصلی یکسری سوالات فرعی مطرح هست که آنها هم به نظر من اهمیت دارند. قبل از اینکه به این نکته بپردازم یک بحث محوری دیگر و یکی دو بحث حاشیه ای [که بخشی از آن را آقای خامه یار هم به آن اشاره کردند] هم مطرح است که به آنها اشاره میکنم و توضیح میدهم. بحث ما که آینده منطقه و داعش است یک بحث است ولی اینکه جمهوری اسلامی چه نقشی باید داشته باشد بحث دیگری است. بنظر چنین میرسد: ۱- بازگشت آرامش و ۲- ترجمه تلاشها به دستاوردهای علنی و ملموس به نفع مردم منطقه این هم بحث دوم است. چقدر نیروهای مقاومت در بازگشت ثبات به سوریه موثر هستند و چه باید بکنند که تلاشها و زحمات و فداکاریهائی که شده و خونهایی که ریخته شده و این همه اقدامات جدی که توسط آنها شکل گرفته تبدیل به یک نتیجۀ کاملاً قابل دسترسی و قابل احساس و ماندگار شود و ادامه پیدا کند. با توجّه به حضور و ورود بخش عمده ای از بازیگران، آن هم بازیگران بینالمللی. به نظر من بحث اساسی این است. بخاطر همین اشاره کردم که نیروهای انقلاب حتماً باید راهکار داشته باشند. در بخش اول و اینکه نیروهای مقاومت چقدر موثر بودهاند [برای اینکه ثبات مجدداً به منطقه و به لبنان و به سوریه برگردد] این تلاشهای میدانی به طور مشخص در یک سال اخیر و در پی آن حضور جدی در شکل گیری روند سیاسی برای آینده سوریه، به چه نتایجی رسیده است؟ و دیگر اینکه آمریکا در مقابل روند حرکت به سمت صلح و ثبات به نفع ملّتهای منطقه چه موضعی دارد و آیا باز هم از تروریسم عملاً حمایت میکند؟ جمهوری اسلامی ایران بعد از آزادی حلب که در آن نقش اساسی داشت وارد پروسه مذاکرات سیاسی آستانه شد. در آستانه، اولین بحث محوری که مطرح شد این بود که برای هر طرحی که برای آینده سوریه بخواهید داشته باشید باید آرامش و ثبات به سوریه برگردد و آتش بس برقرار شود. شما هر طرح بخواهید که اجرا کنید باید تنشها کاهش پیدا کند ولذا مناطق کاهش تنش [که اشاره شد] مطرح و شناسایی شد. چند کانون درگیری مهم در داخل سوریه هست که اینها باید ساکت و آرام شود و بعد در مرحله دوم طرفهای مختلف پشت میز مذاکره بنشینند و با هم بحث کنند. یعنی همه تلاشها فقط برای مقابله با تروریستها متمرکز گردد بدین معنی که با این اقدام، هم به بازگشت ثبات کمک میکنند و هم جدا کردن صف برخی از این مخالفین از جریانهای تروریستی مثل داعش و جبهه النصره و القاعده و دیگر گروههای تروریستی. به هرحال همه این بحثها شد تا به این جمع بندی برسیم که بعد از قریب به ۷ سال از درگیری نظامی و جنگ بین طرفهای مختلف در سوریه، یک طرف مخالفین نظام قانونی سوریه و یک طرف موافقین دولت سوریه، گفتگو صورت بگیرد. بالاخره باید به سمت ثبات رفت. به هرحال حوادث نشان داد که تروریسم برای غرب نتیجه بخش نخواهد بود و غرب پاسخ نخواهد گرفت و تصوّر دولتهای غربی که میتوانند با تجهیز تروریستها دولت قانونی سوریه را از پای درآورند و بر اراده مردم سوریه پیروز شوند تصور باطلی بوده است. باید راه حل سیاسی برای آینده سوریه پیدا کرد. این نگاه و این دیدگاه موجب شد که از سال گذشته به بعد و بعد از ام المعارک حلب، آهسته آهسته زمینههای شکست محور آمریکا – اسرائیل و عربستان در سوریه آشکار شد و در نتیجه مخالفین دولت قانونی سوریه نا امید از تروریسم و امپریالیزم آمریکا به آستانه آمدند و پشت میز مذاکره نشستند. سه کشور ایران، روسیه و نیز ترکیه بعنوان کشورهای ضامن آتشبس در این مذاکرات نقش محوری ایفا نمودند. این روند سیاسی به تدریج پاسخ داده و امروز که ما داریم صحبت میکنیم آنقدر پیشرفت کرده که بعضی دنبال این طرح هستند که سران این سه کشور کنار یکدیگر بنشینند و گفتگو کنند تا صلح و امنیّت به سوریه برگردد. البته ایالات متحده آمریکا بیکار نخواهد نشست و به اخلالگری و حمایت از تروریسم به اشکال دیگری ادامه خواهد داد. شکست تروریسم در سوریه و عراق مهمترین دستاورد برای همه ملّتهای منطقه بویژه ملّت ایران بوده است. آیا صرفاً بحث نظری در آستانه می تواند تعیین کننده باشد یا اینکه باید همۀ عوامل و متغیرهای تأثیرگذار دیده شود، تا اینکه مطمئن شویم طرفهایی که در این روند تأثیرگذار بودند به نفع ملّت سوریه میتوانند این وضعیت را تضمین کنند. به همین دلیل هست که صحنه بین الملل و طرفهایی که تلاش میکنند دوباره مذاکرات و بحثها و صحبتها را به پشت میزهای بین المللی تحت نفوذ آمریکا برگردانند از فعال بودن آستانه نگران و ناراحتند و کم کم صدای اعتراض بلند میشود که این کاری که شما شروع کردید و دارید صلح را جلو میبرید پس نقش آمریکا در منطقه چه خواهد شد. آمریکا میخواهد از کیک منافع منطقه بیشترین سهم را داشته باشد یعنی دقیقاً میگویند سرانجام کاری که در آستانه دارد انجام میشود و قرار است جایگزین ژنو شود چیست؟ حرف اصلی اروپاییها و بطور کلّی غربیها این است که شما دارید با مذاکرات رسمی و بین المللی پرچم صلح را جلو میبرید. امروز صحنه های نظامی را دارید مدیریت میکنید و فردا با طرح مسائل سیاسی مثل قانون اساسی، تصویب و تدوین یک برنامه جدیدی که بتوانید از درون آن ساختار سیاسی به نفع ملّت سوریه بوجود آورید و تعریفی برای شکل گیری قانون اساسی جدید داشته باشید و قرار است در نشستهای بعدی این بحث شکل بگیرد، این هدفها که شما دنبال میکنید در حقیقت میخواهید کنفرانس ژنو را کنار بزنید. کنفرانس ژنو کنار برود یعنی قطعنامه مربوط به سازمان ملل کنار خواهد رفت. یعنی تمام تلاشهایی که آمریکا و کشورهای حامی تروریسم کردند کنار خواهد رفت. جایگزین آن کشورهای حامی صلح خواهند بود. بخش دوم، همین سوالی است که مطرح هست: چگونه باید این هزینههایی که شد تبدیل به دستاورد ماندگار به نفع ملّتهای منطقه شود؟ این هم نکته ای است که نه در این جلسه بلکه دهها جلسه ایجاب میکند که روی آن بحث و صحبت شود. فرمودند تلاشهائی که نیروهای مترقی انجام میدهند گاه بی نتیجه میماند و یک نمونه بوسنی بود و نمونه دیگرش در عراق است و در خیلی جاهایی که نیروهای انقلاب سرمایه گذاری میکنند ولی نهایتاً یکدفعه میبینید نیروهای ارتجاع از راه رسیدند کل محاسبه را دگرگون کردند منظور از نیروهای انقلاب نیروهائی هستند که به نفع آزادی و استقلال و عدالت مبارزه میکنند و منظور از نیروهای ارتجاع کسانی هستند که از سرسپردگی، وابستگی و فساد حمایت مینمایند. باید از این خطر پرهیز شود. اینکه آمریکاییها و ارتجاع عرب ائتلافی تشکیل دادند و مدّعی شدند که میخواهند با تروریسم مبارزه کنند دروغ بزرگ قرن حاضر است. آنها با داعش دشمن نیستند آنها با حزب الله دشمن هستند. آنها نه با جبهه النصره که با انصارالله میجنگند. آنها خود استکبار و ارتجاع هستند که با ملّتها میجنگند. آنها در مبارزه با داعش هرگز از خودشان جدیت نشان ندادند بلکه آن را بهانهای قرار دادند برای اینکه حضور خودشان را در شمال سوریه تثبیت بکنند و این حضور یکی از خطرهای عمده ای است که آینده ملّت سوریه را تهدید میکند و خیلی هم جدی است. اگر تصوّر کنیم همه مسائل در سوریه حل شد و با آزاد شدن بوکمال فضا عوض شد و آزادی و حقوق ملّت سوریه از خطر دور شد اشتباه کردهایم. همین الان هم که داریم صحبت میکنیم یک چهارم سوریه همچنان در حاکمیت دولت قانونی مردم سوریه نیست. حداقل یک چهارم سوریه در شرق فرات در اختیار هم پیمانان آمریکا و دشمنان صلح است. در مذاکرات، بازیگران اصلی آیا عقب نشینی خواهند کرد و کنار خواهند رفت یا اینکه بستگی دارد به شرایطی که وجود دارد؟ منظور این است آیا آمریکا دست از حمله و هجوم به خاورمیانه بر خواهد داشت و یا همچنان اصرار دارد که بر اسارت مردم منطقه پایورزی کند؟ این یکی از بحث هاست. به نظرم برای همه روشن هست که رویارویی اصلی و نبرد اساسی با جریان تروریستی چه در عراق و چه در سوریه را همین بچههای حزب الله و حشد الشعبی و نیروهای مدافع حرم داشتند و بیشترین شهدا را همینها دادند و جالب است بدانید که آمریکاییها بصورت خیلی تبلیغاتی با این موضوع به نفع خودشان برخورد میکنند و برعکس چقدر از شکست داعش نگران و ناراحت هستند و دوست دارند که نیروهای اصلی مقابله کننده با داعش مطرح نشوند. درست همزمان با پیشروی نیروهای ارتش سوریه و حامیان بویژه حزب الله در جبهه جنگ با داعش و هنگامی که کار را میخواهند تمام بکنند فریاد مخالفت طرفهای بین المللی از جمله آمریکا بلند میشود که نیروهای حزب الله تروریست هستند! چرا میگویند که حزب الله تروریست است چون از نابودی تروریستهای داعش و جبهه النصره وحشت زده شدهاند. در بنگاههای خبری غربی جریاناتی که این روزها شاهد آن بودیم دقیقاً همزمان با همین پیروزیهاست. حتی در حلب هم همین طور شد وقتی که حلب داشت آزاد میشد یک فریاد از رسانههای غربی شنیده میشد که نیروهای آزادیبخش ضد بشریت و ضد حقوق بشر و ضد انسانها و ضد کودکان هستند و گوئی عملاً میگویند حلب باید در دست تروریستها بماند و دقیقاً میگویند اینها خودشان تروریست هستند در حالیکه این نیروها با داعش دارند میجنگند و پیروز میشوند و کار را به نفع مردم سوریه یکسره میکنند همینها متهم میشوند که تروریست هستند. به نظرم اثبات این حقیقت خیلی سخت نیست که بگوییم وضعیت تقابل آمریکاییها با نیروهای مترقی که با داعش میجنگند از جمله حزب الله و حشد الشعبی به چه شکلی است. اگر حزب الله لبنان و حشد الشعبی عراق و سایر نیروهای مترقی در کنار ارتشهای سوریه و عراق نبودند امروز طرح آمریکائی داعش پیروز شده بود و به اسم اسلام میلیونها نفر مسلمان در سوریه، عراق و … قتلعام شده بودند. این واقعیّت که آینده منطقه در گرو ثبات و استقرار امنیت در سوریه است میتواند مقدمۀ تعریفی قرار بگیرد که حاکی از آن است که برقراری ثبات در سوریه به معنی آغاز برقراری ثبات در منطقه است. اما سوالات و ابهاماتی که مطرح است و باید بتوانیم برای آنها جواب پیدا کنیم تا در این صورت نیمی از راه مطالعۀ آینده سوریه را جلو رفته باشیم یکی اینکه روند همبستگی در داخل سوریه و انسجامی که در میان مردم سوریه وجود دارد بویژه بعد از جریان داعش و تثبیت حاکمیت مرکزی در دمشق توسط دولت قانونی سوریه و آقای بشار اسد به کجا خواهد انجامید و چقدر این همبستگی پایدار خواهد بود؟ این بحث خیلی مهمی است. آیا ایجاد یک همسویی بین جریاناتی که در داخل سوریه هستند و در آینده میخواهند بخشی از تأثیر گذاران سیاسی هم باشند و بعد از مذاکرات، و توافق میخواهند در بخشی از حاکمیت سهیم شوند این همبستگی تا چقدر محکم خواهد بود؟ آیا این امر ممکن است یا غیرممکن است؟ این یک سوال یا در واقع یک ابهام است. اینکه روند پایداری قدرت و چهارچوبهای امنیتی که نظام جدید را میخواهد در آینده سوریه بوجود آورند بعد از آستانه و سوچی و تمام شدن بحران در سوریه، این ساختار امنیتی تا چه حد میتواند استوار باشد؟ و چقدر میتواند بر نقاط ضعف موجود چیره شود؟ به عبارت دیگر حاکمیت چقدر اعاده میشود؟ آیا بخشی از حاکمیت اعاده میشود؟ یا تمام آن اعاده میشود؟ اینها نکاتی است که اگر بتوانیم برای آن جواب پیدا بکنیم میتوانیم بگوییم که ثبات جدی در سوریه برقرار خواهد شد یا نه اصلاً بعضیها میگویند حضور مخالفین در ساختار حاکمیتی میتواند به تدریج موجب فروپاشی آن شود مخصوصاً وقتی که عامل خارجی [چه اسرائیل، چه آمریکا و چه ارتجاع عرب] در صدد هستند تا دولت قانونی سوریه از میان بردارند. مخالفین چقدر میتوانند حاکمیت را تحت تأثیر قرار دهند و یا چقدر به یکدیگر میتوانند باور داشته باشند؟ آیا سرنوشت جغرافیا و تمامیت ارضی سوریه چگونه خواهد بود؟ بحث تجزیه سوریه چقدر جدی خواهد بود؟ در منطقۀ شمالی سوریه آمریکاییها با تمام قدرت آمدند و پایگاههای متعدد درست کردند و در آنجا چندین فرودگاه نظامی احداث کردند و نیرو آوردند. کردها را در کنار خودشان آموزش دادند. هدف آمریکائیها چیست؟ آیا قسمتی از خاک سوریه را اشغال نظامی کردهاند تا امتیاز سیاسی بگیرند یا اینکه تصمیم دارند اگر بتوانند تمام سوریه را اشغال و تصرف کنند؟ و یا آن را تجزیه نمایند؟ و یک حکومت موازی در آنجا شکل دهند؟ آمریکائیها چرا مستقیماً کردها را تسلیح و حمایت میکنند؟ کردها میگویند ما دنبال خودمختاری هستیم ولی همیشه تجزیه طلبی از بحث خود مختاری آغاز میشود. این ساختارهای جدیدی که دارد شکل میگیرد چیست ؟ همه اینها به نظرم قابل تأمل هست. یک مقدار باید روی این تحولات دقیق بود. تهدیداتی که امنیّت مردم سوریه را هدف گرفته است و وضعیت حاکمیتی که بعد از شکست داعش برقرار میشود را بخطر میاندازد. تهدیدات استراتژیک و ژئوپلتیک و تهدیدات داخلی همۀ اینها خطرات مهمّی هستند که دشمنان اسلام و ملّتهای منطقه میتوانند از آنها استفاده کنند. چقدر حکومت مرکزی میتواند این خطرات را کنترل کند و شرایطی را بوجود آورد که در سوریه همه دشمنان آزادی تسلیم ارادۀ ملّت شوند و باور کنند که باید ثبات دوباره به سوریه برگردد؟ این متغیرها به نظرم وقتی وارد معادله میشوند تأثیرگذاری آنها مشهود میشود. یعنی اگر ما بخواهیم بگوییم آینده منطقه به چه سمت و سویی میرود باید اول به این متغیرها نگاه کنیم و مسائل تقریباً غیرقابل پیش بینی را در نظر بگیریم. مسائلی مانند ربودن نخست وزیر لبنان و بردن او به ریاض و ناگزیر ساختن او به استعفا و بازی احمقانهای که عربستان سعودی کرد. هیچکس این نمایش مضحک را تصور نمیکرد تا آن شبی که سعد حریری به ریاض رفت و بخاطر ملاقاتی که با دکتر ولایتی داشت توبیخ و تنبیه شد و ناگزیر به اعلام استعفا گردید. هیچ کس پیشبینی نمیکرد و حتی نزدیکان و خود آقای سعد حریری هم چنین تصوری از سعودی نداشت. آری خودش هم نمیدانست. مسائل متعدد منطقه در آیندۀ سوریه مؤثر هستند. شکافهای قومی و مذهبی در داخل خود سوریه و عوامل تهدید کننده روابط سالم موجود بین اهل سنت و بین علویها را باید در نظر گرفت. به هر حال در نهایت چه آن هایی که از تروریست ها علنی و مخفیانه حمایت می کنند مانند آمریکایی ها و چه آن دسته که فرصت طلب هستند و تصور میکنند الان زمان خوبی است مثل اروپاییها و در رأس آنها فرانسویها که ادعای تاریخی دارند و چه آنها که در مقابل روند صلح آستانه و سوچی ایستادهاند حرفشان چیست؟ حرف آنها این است که سهم من چه میشود؟
زورق: نکته اوّل: سیستم عبارت است از مجموعه اجزای متناسب مرتبط، متعامل و هدفمند. نکته دوم اینکه سیستم باید خود را با تحولات محیطی منطبق کند و یا محیط را با خود منطبق کند مثلاً ما داریم با سرعت ۱۳۰کیلومتر در ساعت رانندگی میکنیم و ثبات متحرک داریم وقتی به یک پیچ میرسیم باید خودمان را با این پیچ منطبق کنیم اگر نکنیم از مسیر منحرف میشویم و از بین میرویم یا باید قبلاً پیچ را از بین برداشته باشیم یا باید خود را با آن منطبق کرده باشیم. در سیاست هم همین طور است مثلاً روسیه خودش را با تحولات محیطی در آسیای مرکزی منطبق کرد و سوسیالیسم را کنار گذاشت و ناسیونالیسم و لیبرالیسم را گرفت و چاره ای هم جز این نداشت روسیه اسم این تطابق را فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی گذاشت. که به یک معنی درست هم هست ولی در منطق نظریه عمومی سیستمها این تحوّل، تطابق با تحولات محیطی بوده است. محیط خاورمیانه بعد از انقلاب اسلامی تغییر کرده، و غرب متوجه این تحوّل شده است یا باید خود را با این تحوّل محیطی منطبق کند یا باید محیط را با خودش منطبق کند از اینجا در غرب دو دیدگاه بوجود آمده یک دیدگاه میگوید که ما باید خودمان را با تحولات محیطی در خاورمیانه منطبق کنیم همانطور که روسیه کرد و مارکسیسم را کنار گذاشت و پوشش لیبرالیسم را گرفت و ناسیونالیسم را هم به کار گرفت و متصرفات خور را مدیریت کرد و الان باز روسیه ابرقدرت است نقش آن هم در این منطقه از آمریکا کمتر نیست که بعضی وقتها حتی بیشتر است. در حقیقت اتحاد جماهیر شوروی که نمادی برای امپراطوری روسیه بود کنار رفت ولی نهاد قدرت در امپراطوری روسیه متلاشی نشد.
شوروی در نماد فروپاشید ولی روسیه در نهاد فرونپاشید و این همان کاری است که انگلیس در متصرفات خود بعد از جنگ جهانی دوم کرد. و دهها کشور مستقل مشترک المنافع تولید کرد. از هند بگیرید تا آفریقای جنوبی. بنابراین دو دیدگاه رئالیستی و ایده آلیستی الان در غرب میتواند وجود داشته باشد و شواهد هم حاکی از این است که این دو دیدگاه وجود دارد. یک دیدگاه این است که غرب باید خود را با تحولات محیطی در خاورمیانه منطبق کند زیرا انقلاب اسلامی پایدارتر از آن است که غرب بتواند محیط انقلابی خاورمیانه را با خود منطبق کند. طرفداران این نظر همان کسانی هستند که این بحث را مطرح کردند که اسرائیل باید امتیازاتی بدهد، و توافقاتی ایجاد شود و نیز در عربستان سعودی تحولاتی باید اتفاق بیفتد و ساختار اسرائیل و ساختار عربستان سعودی که هر دو متناسب شرایط قبل از انقلاب اسلامی است و در شرایط جدید این ساختارها جواب نمیدهد باید عوض شود. اسرائیل پادگانی است که برای حفظ منافع غرب در خاورمیانه ساخته شد ولی امروز خود این پادگان عامل تهدید کننده منافع غرب شده و در حقیقت فرصتی بوده که تبدیل به تهدید شده و عامل پیدایش نهضتهای آزادیبخش اسلامی از لبنان تا یمن شده است. ولی جمهوریخواهان جدید در آمریکا برعکس فکر میکنند و میگویند ما باید محیط خاورمیانه با منافع را با خود تطبیق بدهیم و توان آن را هم داریم. ما هم قدرت تسلیحاتی داریم و هم قدرت تبلیغاتی داریم بنابراین میآییم و خونریزی میکنیم و بعد هم در و دیوار شهرها را آب و جارو میکنیم و خودمان حامی صلح و آزادی میشویم و دشمنان خود را طرفدار جنگ و جنایت معرفی میکنیم. مثل جنگ جهانی دوم میشود که بمب اتمی هم بکار بردیم و ژاپن را هم با طرح مارشال ساختیم و هیتلر را هم سمبل آدم کشی نمودیم. آقای جرج بوش از این گروه دوم بود. آقای ترامپ هم از این گروه دوم است. گروه دوم [ایده آلیستها] ماجراجوتر و متهورتر هستند. واقعیت این است که اگر شجاعت رهبری انقلاب نبود نگرش دوم در سوریه و عراق جواب میداد، یعنی غرب میتوانست کشتار کند، آن هم به اسم اسلام و به دست داعش و القاعده و جبهه النصره و ارتش آزاد و … و بعد هم ساختارهای موجود در اسرائیل و عربستان را حفظ کند و با تبلیغات تصویر دیگری به افکار عمومی دنیا نشان دهد. مقاومتی که بوسیله محور مقاومت در مقابل این طرح نشان داده شده است روز به روز دارد گروه دوم را سرشکسته تر میکند. همین اتفاقاتی که در سوریه یا در عراق رخ داد باعث شده که گروه دوم در مراکز قدرت، منطقشان ضعیفتر شود چون قادر نشدند محیط خاورمیانه را مطابق با منافع غرب متحول کنند و منطق گروه اول دارد قوی تر میشود و ایران نیز به میزانی که مقاومت کرده کفۀ داشته هایش سنگین تر میشود و متقابلاً به میزانی که از خودش ضعف نشان دهد، تهدیداتش افزایش پیدا میکند. یعنی اگر منطق گروه دوم پیش برود و ایران در مقابل غرب راه سازش را در پیش گیرد احتمال وقوع جنگ افزایش پیدا میکند و در صورت پیروزی نظامی غرب محیط خاورمیانه تغییر پیدا کرده و قطعاً تشیع در سرتاسر جهان اسلام به خطر میافتد. نکته دوم این که دوستان تأکید داشتند بر این که داعش از نظر ساختاری تهدید شده ولی نه از نظر تفکر. من فکر میکنم که زمینۀ اجتماعی نیروگیری داعش، نگاه حسرت بار انسان مسلمان است که بیش از هزار سال است که احساس تحقیر میکند. این آدم وقتی که امام خمینی در مقابل غرب قرار میگیرد و با شجاعت از اسلام دفاع میکند، میگوید امام خمینی راه حل است. وقتی صدام در مقابل غرب قرار میگیرد عکس او را در اتاق خوابش میزند. وقتی که داعش شعار ضد غرب میدهد طرفدار داعش میشود حتی جزو نیروهای انتحاری میشود. این به این معنی نیست که آن چارچوب ذهنی که داعش ساخته زمینه اجتماعی در کل جهان اسلام دارد. بنابراین حساب نیروهای اجتماعی در جهان اسلام را از تفکر وهابی تکفیری باید جدا کنیم که اگر جدا نکنیم دچار یک خطای استراتژیک میشویم. انسان مسلمان از شرایط موجود در جهان ناراضی است و خواهان تغییر در جهان امروز است. اتفاقاً بوسیله گروههای تروریستی شعار خلافت در مقابل یک آزمون تاریخی قرار گرفت و نتیجۀ نفرت آوری را به وجود آورد. کارهایی که داعش کرد کپی برداری از رفتارهایی بود که بعضی از خلفا کردند. آتش زدن انسان اتفاقی بود که متاسفانه در زمان یکی از خلفا اتفاق افتاد. سر بریدن در دوران خلفا رواج داشته و بقیه کارهایی که کردند مثل اسیر گرفتن که حتی در عاشورا اهل بیت پیامبر اسلام(ص) را به اسارت گرفتند.
پیامبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع) خواستند به انسان مسلمان سرمشق زندگی مدنی دهند این است که میبینید حضرت علی(ع) در جنگ جمل اصلاً اسیر نگرفتند یا وقتی که وارد بصره یا کوفه شدند به بیت المال مسلمانان تعرضی صورت نگرفت. اما از آن طرف جریان خلافت برعکس عمل کرد. هم اسیر گرفتند هم سر بریدند و بر نیزه کشیدند و … آزمونی که خلافت در دنیای امروز داد بر آینده تحولات تأثیر تدریجی ولی بنیادین دارد و در تفکر سیاسی اهل سنت تغییر به وجود خواهد آورد و این فرصتی برای اسلام ناب محمدی است که بتواند به برادران و خواهران اهل سنت الگو بدهد. اهل سنت بر سر دو راهی قرار گرفتهاند یا سکولاریسم غربی یا اسلام ناب محمدی و نه خلافت عربی. الگو خلافت الگویی است که به وسیله داعش ارائه شد و عکس العمل تلخی را بوجود آورد. اگر راشد الغنوشی به کنفرانس استانبول پیام میدهد که من دیگر با شما نیستم بخاطر تجربه دردناک خلافت در دنیای امروز است. اهل سنت بر سر دو راهی قرار دارند یک راه سکولاریسم غربی و راه دیگر مردم سالاری اسلامی است. نسل جدید اهل سنت کم کم به سن پختگی میرسند و از درون آنها متفکرینی به وجود میآیند و بخشی از این متفکرین حتماً به الگوی مردم سالاری اسلامی توجه خواهند کرد و راه انقلاب اسلامی را بر خواهند گزید و مردم سالاری اسلامی را – که راه امامت است – انتخاب خواهند کرد. نکته سوم اینکه ما فقط به تسلیحات غرب نگاه میکنیم ارتش تبلیغاتی غرب بسیار قویتر از ارتش تسلیحاتی آن است. ما پیروزیهای نظامیان را میبینیم و احساس وجد میکنیم ولی غرب نشان داده که میتواند بوسیله تبلیغات کارهای معجزه آمیزی بکند. غرب این قدرت را دارد که قربانیها خودش را عاشقان خودش بکند. این تجربه عملی در تاریخ است و نمونه ژاپنی آن آقای فرانسیس فوکویاما است. او از نظر وراثت ژاپنی است ولی عاشق آمریکا شده و تئوریسین لیبرالیسم و دموکراسی غربی محسوب میشود در صورتی که دو شهر ژاپن در جنگ جهانی دوم بوسیله آتش آمریکائی دود شدند و به هوا رفتند. منحیث المجموع عرض من این است که اگر دستاوردهای محور مقاومت بزرگ است خطرهای آن هم بزرگتر است. دستاوردهایی که در سوریه و عراق به دست آمده بزرگ است ولی خطر بزرگتر است. فرصتهای بزرگی در مقابل انقلاب اسلامی قرار دارد و نیز خطرهای بزرگی. یکی از خطرها وضعیت درونی ماست اگر ما در جبهه بیرونی پیروز شویم و در جبهه درونی آسیب پذیر باشیم همه دستاوردها در معرض تهدید شدن خواهد بود.
دستمالچیان: من مقدمهای عرض میکنم شاید مدخل خوبی برای ورود به این بحث باشد. ما باید قبل از هر چیز ماهیت اصلی تحولاتی که طی ۶-۵ سال گذشته درمنطقه اتفاق افتاد را بررسی و بازبینی عمیق بکنیم که اصلاًاین ماجرا چه بود و چرا بوجود آمدواهداف پشت پرده آن چه بود وجهان استکبار چه خواسته ای از این تحولات دارد. من از روز اول اعتقادم بر این بوده و هنوز هم معتقد هستم و نشانهها هم همین را میگویند که اسرائیل در جنگ سال۲۰۰۶ که۳۳ روز برعلیه حزب الله باتمام توان جنگید شکست سختی خورد و تئوری امنیتی اسطوره مانندی که آن را شکست ناپذیر معرفی میکرد، با از بین بردن اعتبار وحیثیت خود شکست سختی خورد و از نظر امنیتی زیرپای اسرائیل خالی شد.اسرائیلیها برای اولین بار احساس تلخ شکست وعجزوزبونی خودرا باتمام وجودحس کردند.
رژیم صهیونیستی خیلی روی سیستم گنبد آهنین ونفوذناپذیری آن تبلیغ میکرد وروی سیستمهای ضد موشکی پاتریوت وحیتس امیدوار بود
رژیم صهیونیستی تا ۲۰۰۶ هرگز آسمان خودرا ناامن وبی دفاع ندیده بود وجالب قضیه آنجابود که فرمانده مقاومت جناب سیدحسن نصرالله اهداف را قبل از حمله ذکر میکرد وبعد دقیقاموشکهای مقاومت به هدف اصابت میکرد.ویا پهبادهای مقاومت بدون هیچ مانعی آسمان فلسطین اشغالی را می شکافتند واز حساس ترین مراکز نظامی واستراتژیک رژیم صهیونیستی مثل مرکز اتمی دیمونا عکسبرداری نموده وسالم به پایگاههای خود باز میگشتند و از همان روز تا به امروز هرگز دیگر نتوانسته است یک جنگ نظامی کلاسیک قابل توجهی بکند وعملا از نظر نظامی متوقف شده است.
برای اینکه افتضاحات شکست جنگ ۳۳ روزه را جبران کند، جنگ ۲۲ روزه را بوجود آورد ولی از نظر حیثیتی شکست سخت تری خورد و بعد خواست شکست ۲۲ روزه را به شکلی جبران کند و جنگ ۵۲ روزه را با تمام امکانات و ظرفیتش بوجود آورد و باز هم شکست سخت تری خورد.بنابراین پرونده شکست ناپذیری اسرائیل بسته شده است واین راخودش باتمام وجود لمس کرده ودیگر اعتماد بنفس قدیم خودرا ندارد ولذا از آن روز آنها فکر کردند که چه باید بکنند زیرا امنیت اسرائیل در خطر است. مثلث شوم اسرائیلی سعودی آمریکائی را تشکیل دادند تا باهماهنگی وهم فکری به فکر چاره جوئی این پدیده مهم وراههای مقابله با آن بپزدازند.
همان زمان حسنین هیکل دربیروت مصاحبه ای کرد و گفت که امروز در جنگ ۳۳ روزه حزب الله کاری کرد که بعدها در آینده خواهید فهمید که چه کار بزرگی کرده است و اندیشکدههای آمریکایی و اسرائیلی پدیده را بررسی میکنند و از آن درس عبرت می¬گیرند
بنظر میرسد آنهابررسیهای لازم خودرا انجام داده وبه نقشه راه جدیدی دست یافتند که در چند اقدام بطور خلاصه عرض میکنم:
اول اینکه سعی کردند توجه انظارعمومی را برای پوشاندن آثارتلخ شکست از خودبرگردانند لذاکوشیدند محور مقاومت را از درون مورد حمله قرار دهند تا بتوانند افکار عمومی را از سرزمینهای اشغالی متوجه درگیریهای خونین داخلی جهان اسلام بکنند و ومتاسفانه موفق شدند زیربناهای اساسی کشورهای اسلامی خصوصاً کشورهایی که مهم بوده و طرفدار مقاومت هستند را از بین ببرند یعنی زیربناهای سوریه و عراق را از بین بردند. طرح اولیه این بود [این خیلی مهم است] که با سرنگونی آقای بشار اسد وروی کار آوردن یک رژیم دست نشانده درسوریه مقاومت رادرلبنان محاصره و بوسیله رژیم صیهونیستی حزب الله را محاصره و نابود کنند. اصل مطلب اینجا بود که مقام معظم رهبری بادرایت حکیمانه خود و نیز جناب سیدحسن نصرالله بامدیریت خوب میدانی متوجه خطر شدند و مانع تحقق اهداف بس خطیر دشمن گردیدند. امروزه جنگ اصلی بیداری اسلامی با آمریکا در سرزمین سوریه است .محور مقاومت با محور شر به رهبری آمریکا دریک جنگ تمام عیار وسرنوشت ساز به سرمیبرد .آقای اسدرا به این دلیل میخواستند ساقط کنند که گلوگاه استراتژیکی ولجستیکی مقاومت را ببندند واورااز پار دربیاورند وعجیب بود که جبهه کفر متفق القول برای رفتن آقای اسد بود وایران ومحورمقاومت یک تنه ایستاد واین خواسته راباقدرت به زمین کوبید ولذاست که امروزه حفظ بشار اسد به معنی شکست آمریکا درطرحهای شوم خود تحت عنوان ایجادخاورمیانه بزرگ است.
تغییر در خاورمیانه آغاز شده است. ملّتها بیدار شدهاند و میخواهند مهرههای سیاه وفاسد ومزدور را کنار بزنند .
درجریان سرنگونی مهره های فاسد منطقه یک خلأ استراتژیک قدرت بوجود آمد. آمریکائیها با سوء استفاده از این برهم خوردن توازن قدرت درمنطقه و بیثباتی، پروژه تغییر راتحت عنوان خاورمیانه جدید و یا خاورمیانه بزرگ کلید زدند. و به این منظور داعش و تروریستهای تکفیری درست شدند. هماهنگیهای لجستیکی که بین غرب و ترکیه و عربستان و قطر بوجود آمد در همین رابطه بود. لذاشکست داعش از نظر نظامی شکست این پروژه سیاسی نیز [تا حدّی] بوده است.
مثلث شوم امپریالیسم و صهیونیسم و وهابیت الان از نظر نظامی دچار شکست سیاسی – نظامی شده است. آنها میخواستند که حزب الله را از بین ببرند اماآن هنگام که رزمندگان حزب الله تعداد محدودی در جنوب لبنان بودند، حماسه ۳۳ روزه را آفریدند. امروزه محور مقاومت دارای آموزشهای بسیار بالای نظامی است دارای تسلیحات کلاسیک ومدرن نظامی است. رزمندگان مقاومت آموزش درعرصه میدانی رزم کار آزموده شدند. امروزازبندرصور درجنوب لبنان تا باب المندب دریمن عرصه ژئو پلتیکی بیداری اسلامی و مقاومت اسلامی است. آینده بی تردید از آن محور مقاومت اسلامی است. امروزه قدرتهای بسیار مجرب وکار آزموده ای نظیر حزب الله وحشدالشعبی وانصار الله در این محور با قدرت تسلط دارند ولذاست که میتوانیم بگوییم نحوۀ پایان یافتن بحران سوریه، آینده منطقه و بلکه آیندۀ جهان را تعیین میکند. این مسئله خیلی مهم است. چون سوریه جائی است که این جنگ سرنوشت ساز را نهایی میکندو در آن روند آیندۀ تاریخ جهان تعیین میشود.
کسینجر روزی می گفت: هیچ جنگی بدون مصر و هیچ صلحی بدون سوریه در خاورمیانه شکل نمیگیرد واین کلام امروزه دارد بنحو سرنوشت سازی تغییر می یابد امروزه هیچ تحولی بدون اراده وحضور محور مقاومت درخاورمیانه نمیتواند شکل بگیرد.
ولی این داستان، تهدیدها و فرصتهائی را برای آینده بیداری اسلامی در پیش رو دارد که باید بدقت مورد رصد وبررسی قرارگیرد:
اولین فرصت دراین تحولات که بسیار مهم است شکست منطق خشونت سعودی وهابی و کج شدن تیغه شمشیر تروریسم خشونت گرای افراطی است. سعودیها در یک قرن اخیر با قدرت پول وخشونت ابزاری و با توجیه دینی میخواستند یک استبداد خونین رابر مردم تحمیل کنند تا هم اسلام را بدنام کنند و هم قدرت خود را توسعه دهند و جوانان و زنان را از دین گریزان نمایند. الان این منطق شکست خورده و این برای آزادی ملّتهای منطقه یک فرصت است. بعد از این شکست فکری زمینه برای گسترش بیداری اسلامی و افزایش ژرفای بینش انقلابی گروههای پیشرو ومنطق مقاومت اسلامی بیشتر میشود. امروز، روز آزادی ملّتها از چنگ امپریالیزم، صهیونیسم، وهابیسم و تروریسم است. منطق خشک، متعصب و خشن وهابی شکست خورده و جوانها در انتظار در هم شکستن زنجیر فکری وهابیت هستند. میخواستند مقاومت ومنطق آن را نابود کنند و بگویند مقاومت دیگر کارایی ندارد ولی الان مجدداً پرچم شور انگیز منطق مقاومت اسلامی برافراشته شده است و این فرصت بسیار خوبی برای ملّتها وعلمای اسلامی بلاداست که باید قدر آن را دانست. دست برتر ملّتها با پیشتازی محور مقاومت در تعیین معادلات سیاسی منطقه آینده منطقه را رقم خواهد زد .
البته در مقابل، غرب هم بیکار نخواهد نشست. سازماندهی مجدد تروریستها در سوریه تحت عناوین جدید از جمله ارتش آزاد و یا نیروهای دموکراتیک، ایجاد اختلاف بین شیعیان عراق وتضعیف وحدت آنها، تضعیف حشدالشعبی و تخریب چهره صلحجو و مترقی جمهوری اسلامی در میان اعراب، تضعیف حزب الله لبنان، جهاد اسلامی فلسطین، حماس و انصارالله یمن تحت عنوان گروههای تروریست، تشدید محاصره اقتصادی ایران و جنگ روانی علیه ملّت یران در دستور کار امپریالیزم آمریکا برهبری نو محافظه کاران آمریکا قرار دارد. ملّتها امروز برای کسب آزادی در سوریه و عراق و یمن و بحرین و فلسطین و مصر بیش از هر زمان دیگر آمادگی دارند و این آمادگی را بیداری اسلامی فراهم آورده است، این را هم باید یکی از فرصتها دانست.
اما تهدیدهایی هم داریم که باید توجه لازم به آن صورت پذیرد:
عدم مدیریت صحیح این صحنه یک تهدید است. باید بررسی شود که چرا قبلاکوششهای آزادی خواهانه بطور کامل در بوسنی، عراق، افغانستان و … بثمر نرسید؟
ضعف ساختاری ما درکجابود؟
بنظر میرسدعنصر مدیریّت صحنه در این میانه یک عنصرتعیین کننده است که پاشنه آشیل نیروهای مترقی میباشد و باید به دقت روی آن کار شود. قدرت بصورت باالقوه در دسترس ملّتهاست ولی چرا به مرحلۀ فعلیّت نمیرسد؟ این سوال مهمی است که باید به آن جواب داده شود روی این موضوع به عنوان تهدید خیلی باید کار شود.
امروزه روسیه و ایران و عراق و سوریه و ترکیه یک خطر مشترک دارند و آن سیاست غرب برای تغییر ژئوپلتیک منطقه است. باید کوشید این خطر را تبدیل به فرصت مشترک برای کشورها و پایههای یک همکاری دراز مدت تبدیل نمود. بویژه ترکیه بدلیل نفوذ دیرپای صهیونیسم در آن کشور و علیرغم بیداری ملّت آن، میتواند حلقۀ ضعیفی در این زنجیر باشد. اگر این موضوع درست مدیریت نشود قطعا میتواندتبدیل به تهدید وچالش دردسرساز برای ایران شود.
از تهدیدات بزرگ دیگر [عربستان با کمک آمریکا، آن را کلید زدند] طرح اسلام آمریکائی تحت عنوان اسلام میانه است. از این به بعد آنها دم از صلح و سازندگی و عیش و نوش و بزم و جشن خواهند زد و هر چه جنایت و تخریب و ویرانی که خودعامل ومسبب اصلی آن در سراسر منطقه هستند به محور مقاومت اسلامی و جمهوری اسلامی ایران نسبت خواهند داد.
این معادله را در افکار عمومی مردم منطقه می خواهند این طور جا بیندازند که اسلام جدید سعودی اسلام صلح و ثبات وامنیت و شادی وعمران است و اسلام ناب محمدی و محور مقاومت اسلامی، اسلام تخریب و جنگ و خونریزی وخشونت است.
یک کار بزرگ دیگر که دارد انجام میشود و به نظر من بسیار خطرناک است ترویج قومگرائی و ناسیونالیسم در مقابل اسلام گرائی و رستاخیز تاریخی امّت اسلام است. آنها میکوشند جبهۀ متحد عربی علیه ایران وتحت عنوان ایران هراسی درست کنند و افکار عمومی را به شدت با تبلیغاتی که سعودیها دارند میکنند و منطقی که صهیونیستها و آمریکائیها بکار میگیرند علیه یک تهدید خیالی بعنوان تهدید ایران بر میانگیزند و میخواهند کاری کنند که در افکار عمومی مردم کشورهای عربی جای دوست و دشمن عوض شود و دشمن ملّتها که اسرائیل و آمریکاست دوست معرفی شود و دوست آنها که جمهوری اسلامی ایران و گروههای مترقی نظیر حزبالله لبنان و انصارالله یمن و حشدالشعبی و جهاد اسلامی فلسطین است دشمن معرفی گردد.
لذا این فرصتها وتهدیدها باید دراندیشکده ها با دقت بیشتری امعان نظر قرار گیرد تا بااجماع نخبگی بتوان به نقشه راه درست واصولی درمورد آینده پیش رو رسید.
مهتدی: البته این احتیاج به بحث دارد میبینیم این منطق روز به روز دارد تضعیف میشود
مؤمنیراد: آینده منطقه به دنبال این تحولات را باید به گونهای مورد توجه قرار داد که در آن تحقق منافع ملّتها و اهداف انقلاب اسلامی بطور برجسته دیده شود. بنابراین نظر من این است در کنار راهبرد سیاسی و راهبرد نظامی باید راهبرد حقوقی بینالمللی داشته باشیم. باید سند راهبردی امور حقوق بین المللی را تدوین کنیم. غفلت از این مسئله تحقق آزادی ملّتها را به عقب میاندازد. به مسئله بوسنی اشاره شد. در بوسنی آنها که به کمک مردم بوسنی آمدند نیروهای مستشاری ایران بودند – که شرح کمکهای بی بدیل انها در این جلسه ممکن نیست – ولی آمریکا – که عملاً با جنایتکاران صرب همدلی و همراهی میکرد – خود را بعنوان ناجی مردم بوسنی معرفی نمود و از یک طرف بوسیله صربها با ارعاب و خشونت از مردم بیپناه بوسنی زهر چشم گرفتهاند بگونهای که آنها جرئت ندارند از حقوق خود و نیز کمکهای ملّت ایران به خود نامی بمیان آورند یعنی عملا ما از صحنه معادلات ان منطقه حذف شدیم و با ترکیبی که در پیمان دیتون ایجاد کردند زیر بنائی را بوجود آوردند که مسلمانان اروپای شرقی از دریای سیاه تا یونان را همواره تحت انقیاد و سرکوب و ترس نگاه دارند و از طرف دیگر غربیها آمدند و ریختند و پختند و درست کردند و ارادۀ ملّتها را قربانی مطامع خود نمودند. آنچه در بوسنی و در جاهای دیگر اتفاق افتاد باید برای ما درس عبرت شود. درست است که تلاشهای ما براساس راهبرد پیامبر ماست و ما برای تحقق آرمانهای اسلام میکوشیم ولی این کوششها باید با راهبرد منطقی حقوقی بین المللی و تبلیغات صحیح و مؤثر همراه باشد و به دستاوردهای ماندگار و پایدار تبدیل شود. ببینید، حضور مستشاری ما در سوریه و عراق از نظر حقوق بین الملل چگونه توجیه میشود؟ مولفه دعوت. دعوت یکی از عناصری است که رافع مسئولیت بین المللی است. اصل عدم مداخله در کشورها میگوید هیچ کشوری در کشور دیگر حق مداخله ندارد مگر با دعوت دولت آن کشور. ولی آمریکا بر خلاف این اصل در سوریه حضور یافته است. اصل دعوت به ما کمک کند که این اقدام آمریکا را محکوم کنیم. ۴۰ سال است که داریم با تروریسم و امپریالیزم و دشمنان انسانیت میجنگیم ولی هنوز موفق به ایجاد یک ساخت حقوقی بین المللی و منطقه ای منسجم نشدهایم. در رابطه با افغانستان در حالی که جنگ تحمیلی هم بر ما تحمیل شده بود طبق آمار کمیساریای عالی پناهندگان ما بیشترین پناهنده را اجازه ورود دادیم و از آنها میزبانی کردیم. آمار کمکهای ما به مردم افغانستان از همه بالاتر است ولی چقدر این کمکها در افغانستان دیده میشود؟ اصلاً آیا دولت افغانستان جرئت دارد از این کمکها یاد کند؟ آیا به آن چنین اجازهای را میدهند؟ آیا سهم آب ما الان از رودخانه هیرمند تأمین میشود؟ حقوق بین الملل به عنوان یک تکمیل کننده و تمام کننده در کنار سیاست، اقتصاد و امور نظامی و دفاعی باید در نظر گرفته شود. یک مقدار از این کمبود به ما حقوقدانها بر میگردد و یک مقدار به نگاه مسئولان برمیگردد. حقوق بین المللی ظرفیت های زیادی دارد و ما این ظرفیتها را باید بشناسیم و از آن استفاده کنیم هر چند همیشه و همه جا لوله تفنگ آمریکا ناقض حقوق بینالملل بوده است. مثالها متعدند. ولی ما نباید از ظرفیت حقوق بینالملل غفلت کنیم. در چهارچوب حقوق بینالملل میتوانیم به بنیادهای یک نظام نوین امنیّتی در منطقه برسیم که در آن امنیّت و حقوق ملّتها در نظر گرفته شده باشد. عرصه دیگر خدمات حقوقی بین المللی، کمک به کشورهای همسو برای داشتن قانون اساسی منسجم و کارآمد است. کشورهائی نظیر سوریه، یمن، عراق و افغانستان به چنین خدماتی احتیاج دارند. ما میتوانیم ساختارهای حقوقی آنها را به گونهای پی ریزی کنیم که آزادی و استقلال را در این کشورها نهادینه نماید.
بهشتیپور: یکی از مسائلی که مطرح میشود این است که حقوق بین الملل را قدرتها تنظیم کردند و خود آن قدرتها هستند که از آن به نفع مطامع خود استفاده میکنند. یعنی چارچوبی ساختند که وقتی شما وارد آن میشوید در هر حال بازی به نفع آنها تمام میشود. به عنوان مثال در مورد مسئله افغانستان در اجلاس بن نقش تعیین کنندهای ایران داشت و در تدوین قانون اساسی فعلی افغانستان نقش داشت. در عراق در اجلاس صلاح الدین ایران نقش موثری در تدوین قانون اساسی فعلی داشت. بحث این است که قدرتهای مهم در ایجاد حقوق بین الملل نقش داشتند میگویم خوب است که شما توضیح دهید در این نظام سلطه حقوقی و بین المللی چگونه میشود از آن به نفع آزادی ملّتها استفاده کرد. هنگامی که ابرقدرتی مانند آمریکا در مورد حقوق بین الملل تمکین نمیکند چه باید کرد؟
مؤمنی راد: من قبول دارم که آن اندازه که ما حضور داشتیم موثر بوده ایم. عرض من این است که با توجه به قابلیتی که داشتیم و با توجه به تلاشهایی که کردیم بیشتر میتوانستیم مؤثر باشیم. امر دایر است بر این که ما نظام حقوق بین الملل را تخطئه بکنیم و با آن قهر بکنیم -که البته اشکالات اساسی بر ان داریم – یا اینکه ان را خوب بشناسیم و هر چه تلاش داریم در جهت اصلاح آن بکار گیریم و از ظرفیتهایی که دارد به نفع تأمین حقوق خودمان وملّتهای مسلمان و محرومان جهان استفاده کنیم. حقوق بینالملل خیلی جاها برای ما امکان ایجاد میکند.
امر دایر است بر این که ما این نظام را تخطئه بکنیم و با آن قهر بکنیم یا اینکه آن را اصلاح کنیم و هر چه تلاش داریم در جهت اصلاح آن بکار گیریم و بعد از ظرفیتهایی که دارد به نفع تأمین حقوق ملّتها استفاده کنیم. حقوق بینالملل خیلی جاها برای ما ظرفیت ایجاد میکند.
بهشتیپور: اجازه میخواهم یک مثال دیگر بزنم: در روند صلح تاجیکستان مهم ترین قراردادی که بعد از استقلال تاجیکستان امضا شده، قرارداد صلح بوده که ایران در آن نقش تعیین کننده داشته و روسیه هم نقش داشته. این یک قرارداد بین المللی است و در مجامع بینالمللی ثبت شده است و حکومت فعلی تاجیکستان هم روی آن صحه گذاشته و دو سه سال هم به آن عمل کرده یعنی این طور نبوده که فقط در کتابخانه گذاشته شده باشد، به آن تا حدّی عمل شده و قرار بوده ۳۰ درصد اعضای هیئت دولت تاجیکستان را به سیاستمداران حزب نهضت اسلامی بدهند ولی بعد دولت تاجیکستان زیر همه آنها زده برای چه؟ برای اینکه در این معادله، طرف روسها قویترند و از دولت تاجیکستان حمایت کردند و حزب نهضت اسلامی – که بزرگترین حزب تاجیکستان بود – را حذف کردند می خوام بگویم این قرارداد محکم، که یک سند تاریخی است تدوین شده و مرحوم عبدالله نوری رهبر نهضت اسلامی تاجیکستان پای آن را امضا کرده از آن طرف آقای رئیس جمهور تاجیکستان هم امضاء کرد و از طرف دیگر روسیه و از این طرف ایران هم امضاء کرده و یک توافق محکم در سال ۱۹۹۷ امضاء شده کجای این قرارداد از نظر حقوق بین الملل اشکال دارد؟ ولی چون دولت تاجیکستان قدرت را در اختیار دارد آن را به اجرا نمیگذارد. الان بدترین دوره روابط دولت و ملّت تاجیکستان است و دولت دارد نهضت اسلامی را به عنوان تروریست مطرح میکند در تمام مجامعی که شرکت میکند میگوید اینها جزء گروههای تروریستی هستند در حالی که اعضای حزب نهضت اسلامی تاجیکستان اصلاً دست به اسلحه نبردند یعنی در حوزه بین الملل این قدرتها هستند که میآیند خواستههای خودشان را اعمال میکنند و حرف اوّل را میزنند.
مؤمنی راد: علی رغم همه اشکالاتی که بر حقوق بین الملل در حوزه نظر و عمل هست عرض من این است که ما از ظرفیتهایی که دارد به خوبی استفاده نکرده ایم.
دهقانی: اولاً سوالی مطرح هست و آن این که آیا آنچه که در منطقه گذشت بیداری اسلامی بود یا نه؟ برخی بر این که فقط پروسه بیداری اسلامی بود تردید دارند و برخی اصولاً میگویند این بیداری اسلامی نبود برای اینکه بیداری اسلامی یا باید شعارهایش اسلامی باشد یا رهبران آن اسلامی باشند یا مراکزی که از آن نشأت گرفت اسلامی باشد یا ابزارهای آن ابزارهایی باشد که اسلام گراها بکار میبرند. برخی میگویند که این همان بهار عربی بود و برخی میگویند ممکن است بگوییم که این بیداری مسلمانها بود ولی بیدار اسلامی نبود چون بین بیداری مسلمانها و بیداری اسلامی تفاوت هست. بعضیها میگویند بهار عربی یا خیزش عربی بوده و بعضیها در مورد اینکه آن را انقلاب اتلاق بکنیم تردید دارند و بعضی میگویند که این تحوّل مظهر انقلاب بوده است. ممکن است کسی بگوید این بحثها مربوط به گذشته است و بحث کردن دربارۀ آن الان برای ما فایده ای ندارد. من میگویم اگر ما یک برداشت دقیق از آنچه که گذشت نداشته باشیم در علت آنچه که به آن رسیدیم هم اختلاف نظر پیدا میکنیم و در نتیجه نمیتوانیم تحلیلی در مورد آنچه که اتفاق خواهد افتاد بدست بیاوریم. برای اینکه نه آن را درست میدانیم و نه الان تحلیل واحدی داریم و در نتیجه برای آینده هم تحلیل واحدی نخواهیم داشت. ولی به اجمال آنچه که اتفاق افتاد در ۶-۵ کشور بود صرفنظر از اینکه گفته میشود رخدادها در سوریه نمونهای از بیداری اسلامی نیست و این پدیده یک پروژه وارداتی است. آقای شیخ یوسف قرضاوی هم ادعا میکرد آنچه که در بحرین اتفاق افتاد یک اقدام طایفه ای است و بیداری اسلامی و یا بهار عربی به قول آنها نیست ولی به طور اجمالی چند کشور دستخوش تحولات شد، این چند کشور کدام کشورها بود؟ تونس، لیبی، مصر، بحرین، سوریه، عراق، لبنان، یمن حالا با درجاتی شاید اصلاً نتوانیم بگوییم که در لبنان تحولی رخ داد ولی یک تلاشهایی صورت گرفت. فعالیتهای تجزیه طلبی و تخریب که در سوریه و عراق اتفاق افتاد را ما بیداری اسلامی نمیدانیم در نتیجه اگر میخواهیم راجع به این بحث بکنیم که آینده بیداری اسلامی چه میشود، باید به سایر رخدادها توجه داشته باشیم.
امّا تحولات یمن چه شد؟ تحولات یمن از یک مطالبه قانونی و مردمی حقوق ملّی به سوی یک جنگ خانمان سوز داخلی و خارجی هدایت شد یعنی امپریالیزم آمریکا و صهیونیسم دست در دست عربستان سعودی اجازه ندادند یک نظام دموکراتیک در یمن بوجود آید. در لیبی چه شد؟ لیبی با یک حرکت نظامی ناتو به سرنگونی دولت معمر قذافی منجر شد و الان کشوری است چند پاره و با چند دولت و با آمادگی برای تولید و تکثیر تروریسم، تحولات مصر با بازی کناره گیری حسنی مبارک و نزدیک یکسال حکومت نمادین مرسی و بعد با اقدامی که ارتش انجام داد با کنار زدن دولت منتخب و قانونی اخوان المسلمین نظام گذشته بود که دوباره احیا شد. در تونس آقای راشد الغنوشی یک مسیر دیگری را برای خودش رقم زده و خودش را از دعوت جدا کرده و به یک حزب سیاسی تبدیل کرده و دارد کار را از این طریق جلو میبرد. سرنوشت آنچه که در این حوزه جغرافیائی رخ داد به اینجا رسیده است. یعنی بطور آشکارا بیداری اسلامی را از مسیر طبیعی خود، امپریالیستها، جدا کردند و آن را به سوی تجزیه، تخریب و تروریسم هدایت نمودند.
زورق: ولی هنوز روز قیامت نیامده باز هم قاعدتاً اتفاقاتی در راه است. حرکت تاریخ کند میشود ولی متوقف نمیشود.
دهقانی: محور مقاومت در جهان عرب و جهان اسلام به ویژه در بین برادران اهل سنت با چالش بسیار بزرگی مواجه شده. زمانی عکسهای آقای سیّد حسن نصرالله در خانههای مردم منطقه از اهل سنت و شیعه و عرب غیر عرب دیده میشد. حتی عکسهای دیگر چهرههائی که منتقد غرب بودند دیده میشد ولی امروز وضع تا حدّی فرق کرده است. عربستان به دنبال منحرف کردن افکار عمومی عربها و مسلمانان در پشت سر خود و ایجاد هم پیمانی و تقویت روابط با آمریکا و تثبیت جایگاه خود در منطقه و توجیه روابط آشکار و پنهان خود با اسرائیل و فروش ثروتهای منطقه به آمریکاست و سرکوب فلسطینیها و خلع سلاح مقاومت اسلامی فلسطین در دستور کار آنهاست و تحریک آمریکا و اسرائیل برای حمله به محور مقاومت نیز جزء برنامههای آنها است. در یک هم پیمانی بین اسرائیل و عربستان و آمریکا، امپریالیستها، به دنبال سرکوب مردم منطقه هستند و میکوشند تا محور مقاومت را از آن محبوبیت و مشروعیت که داشت و دارد بیندازند و حتی تا مرحله جنگ با ملّتها پیش بروند. برای این کار هم لازم است آرمان فلسطین متروک شود و پروژه موسوم به آشتی برای این است که خلع سلاح مقاومت اسلامی فلسطین و محاصرۀ آن امکان پذیر گردد. این وضعیت فعلی است. وضعیت آینده چه میشود؟ با تنفر شدید از اسلامی که توسط داعش و القاعده و طالبان به دنیا معرفی شده در سطح جهان و در بین کشورهای اسلامی روبرو هستیم. یک نفرت عمومی از نوعی از اسلام که مبلغ آن این سه گروه بودند وجود دارد و عربستان تلاش دارد خودش را از اینها جدا معرفی کند ولی این کار به آسانی امکان پذیز نیست. آنچه که محمدبن سلمان دارد انجام میدهد این است که میگوید اسلامی بود که تندروی داشت تندروی آن هم به دلیل انقلاب ایران بود ما میخواستیم بوسیله داعش انقلاب اسلامی را هدف بگیریم و ما در طول این مدت اشتباه رفتیم و الان دنبال این هستیم که یک اسلام جدیدی را ایجاد کنیم. اگر محمد بن وهاب مؤسس وهابیّت بود، من – محمد بن سلمان – دنبال طریقت جدید هستم. حرکات و اقدامات محمدبن سلمان از شخصیت او و عربستان سعودی بالاتر است این آدم این کاره نیست که این حرفها را بزند.
اتاق فکری بالاتر از سطح عربستان و محمدبن سلمان در خارج از منطقه دست اندرکار است که دارد این نقشه را طراحی میکند. آنها به او گفتند که عروسکی به نام سوفیا را بیاور به آن تابعیت عربستان سعودی بده و به او گفتند که موانع قانونی رانندگی زنان را بردار و به او گفتند که احادیثی که به پیغمبر نسبت میدادی را جمع بکن چرا؟ برای اینکه او با مجموعه ای در داخل و با برداشتی از اسلام سعودی در بیرون روبرو است و باید هر دو را تغییر بدهد. او با این کارها دارد آن نقشه را اجرا میکند. او میگوید سران سابق سعودی یک مشت آدم فاسد هستند و با این اقدامات دنبال این است که بگوید فساد همه جا هست ولی من دارم با فساد مقابله میکنم و این عربستان دیگر آن عربستان وهابی دو سال پیش نیست. ولی در عمل اینها به دنبال آن هستند که محور مقاومت را محاصره بکنند. و جلوی آزادی و استقلال و پیشرفت کشورهای منطقه را بگیرند و از نفوذ انقلاب اسلامی در منطقه میترسند و از قدرت گرفتن ملّتها میترسند. اما خود این مجموعه یک مجموعه واحدی نیست. اصولاً سیاستمداران واقع بین هم در عربستان سعودی وجود داشتهاند. عربستان یک گاف بسیار بزرگی کرد آمد و نخست وزیر لبنان را با تهدید به ریاض برد با آن افتضاح که به یک فیلم هالیوودی شبیه بود و او را مجبور کرد استعفا دهد و بعد ۳۰-۲۰ نفر از شاهزادگان سعودی را بدون توجیه قانونی گرفت و به زندان انداخت و در مقابل حیرّت جهانیان از آنها اخّاذی کرد. بعضی از دیپلماتها برانگیخته شدند که این کارها چیست که شما میکنید؟ تو رئیس حرس وطنی را برکنار میکنی و بعد او را به زندان میاندازی بعد ولید بن طلال سرمایه دار معروف دنیا را به زندان میاندازی بعد نخست وزیر لبنان را به آنجا میبری به او میگویی که استعفا دهد و گرنه ترا آزاد نمیکنم!
و آن گاه شب و روز مردم بی پناه یمن را بمباران میکنی و آشیانۀ آنها را بر سرشان ویران میکنی راستی مصدر سلاحهائی که به عربستان سعودی میرسد کجاست؟ حقوقدانها باید این مسئله را پیگیری کنند چه کسانی به این جوان تانک میدهند، توپ میدهند تجهیزات میدهند تا یک ملّت را نابود کند. آنها باید در مقابل جنایتهای این جوان به جهان پاسخ بدهند. حقوقدانها باید متفقاً به مجامع بینالمللی اعتراض کنند و از مصادر ارسال سلاح به عربستان سعودی شکایت کنند و علیه آنها اعلام دعوای حقوقی نمایند.
من معتقدم اولاً صرفنظر از تعریف بیداری اسلامی و صرفنظر از اینکه چه بود یا نبود و صرفنظر از کشورهایی که بهار اسلامی داشتند و محدوده بهار اسلامی از نظر زمانی و مکانی و صرفنظر از اختلافاتی که ممکن است در دیدگاههای متفاوت وجود داشته باشد، آینده منطقه در مورد بیداری اسلامی، آینده روشنی نیست و آیندۀ صلح در منطقه آیندۀ خوبی نیست. ضمن اینکه ما با وضعیت قبل از جنگ تحمیلی ممکن است روبرو باشیم. وضعیت قبل از جنگ تحمیلی وضعیتی بود که یک نفر انسان فرصت طلب یا جاه طلب شبیه آنچه که صدام بود را برانگیختند کسی که هم پول داشت هم سلاح داشت و هم جاه طلب بود. ما با چنین وضعیتی روبرو هستیم. این وضعیت بسیار خطرناک است. جمهوری اسلامی ایران باید در مورد این وضعیّت به نفع صلح و منافع ملّتهای منطقه فکری بکند. چون جمهوری اسلامی ایران تنها امید مردم منطقه است و اگر آسیب ببیند دیگر هیچ امیدی به آینده انقلاب اسلامی باقی نخواهد ماند.
زورق: شما فکر میکنید محمد بن سلمان جای صدام را میگیرد؟ یعنی این دشمن را عربستان میدانید یا کشور دیگری؟
دهقانی: ببینید نه عربستان به تنهایی جرات میکند به ما حمله بکند نه اسرائیل به تنهایی جرات میکند به ما حمله کند. عربستان و اسرائیل به تنهایی جرات نمیکنند به ما حمله کنند. یک ائتلاف باصطلاح بین المللی از امپریالیستها باید شکل بگیرد. آجر و مواد آن ائتلاف بین المللی را عربستان باید بدهد. پول آن را عربستان باید بدهد سلاح و امکانات فنی آن را اسرائیل باید فراهم کند ولی تغذیه فکری و پوشش تبلیغاتی آن را ایالت متحده تأمین میکند.
زورق: نفرات آن از کجا میآیند؟
دهقانی: نفرات از کشورهای گرسنه از مصر بگیرید تا کشورهائی نظیر نیجریه در هر جا که فقر هست می توان آدم کش اجیر کرد در برابر پول حاضر میشوند و میآیند و آماده کار میشوند. من در آینده نزدیکی جنگ نمیبینم اما درجه خطر یک به هزار باشد چون خیلی محتمل قوی ای است احتمال اگر پایین هم باشد باید برای آن برنامه ریزی کرد. میخواهم بگویم ممکن است ما در شرایط سال قبل از جنگ بوده باشیم. باید بکوشیم جلوی این ماجراجوئیها را بگیریم.
مهتدی: عنوان بحث خیلی عنوان گستردهای است به نظر بنده در عصر ما دو مسئله هست که خیلی تعیین کننده است یکی فروپاشی اتحاد شوروی در اواخر قرن گذشته و پایان جنگ سرد و دوم پیروزی انقلاب اسلامی در ایران.
زورق: فکر کنم باید جای اول و دوم عوض شود چون اول انقلاب اسلامی صورت گرفت.
مهتدی: بله اول انقلاب اسلامی پیروز شد. این دو تحول که در اواخر قرن گذشته رخ داد چنان زلزلههایی را ایجاد کرده که تا الان آنچه که رخ میدهد، چارچوب اصلی آنها این دو تحول است. چون نظم جهانی گذشته فروپاشیده، نظام امنیتی منطقه خاورمیانه هم فروپاشیده، حالا جهان در جهت نظم جهانی جدید میخواهد پیش برود و هنوز به آن نرسیده و در منطقه هم هنوز یک نظام امنیتی منطقهای شکل نگرفته است. آنچه که رخ میدهد در این شرایط است. منتها به نظرم باید به این تحولات تیتروار نگاهی بکنیم چون آنچه که قرار است در آینده اتفاق بیفتد مبنا و اساس آن، تحولاتی است که تا حالا رخ داده است یعنی آنچه که رخ داده قطعاً تأثیر زیادی بر آنچه رخ خواهد داد، خواهد گذاشت. من همین جا تیترهای تحولات منطقه را عرض میکنم: اسرائیل در دو جبهه میجنگید: جبهه شرق و جبهه غرب. جبهه غرب را از طریق کمپ دیوید بست و به سراغ جبهه شرقی آمد که این جبهه شرقی را هم تمام بکند و امنیت خودش را تثبیت بکند در سال ۱۹۸۲ به لبنان حمله کرد و ۱۴۰۰۰ رزمنده فلسطینی را اخراج کرد و بعد مقاومت اسلامی درست شد. آنها فکر نمیکردند در لبنان چنین اتفاقی بیفتد ولی افتاد. یک عاملی در همه این تحولات بسیار موثر است که قابل سنجش نیست و آن اشتباه در محاسبات است. یعنی ما این تحولات را که تا امروز بررسی میکنیم یک عامل مهم که اشتباه در محاسبات تصمیم گیران است را باید در نظر بگیریم که باعث تحولاتی میشود که قابل پیش بینی نیست. حزب الله درست شد و ۱۸ سال مبارزه کرد و ۲۰۰۰ شهید داد و در سال ۲۰۰۰ اسرائیل را از لبنان اخراج کرد. این تحول خیلی مهمی بود زیرا برای اولین بار قدرت بازدارندگی در مقابل اسرائیل ایجاد کرد. این تحول مهمی در کلّ نظام امنیتی منطقه بود و از آن زمان به بعد هدف اصلی فعالیتهای آمریکا و اسرائیل از بین بردن این قدرت بازدارندگی است و خنثی کردن این بازدارندگی و برگرداندن معادله به وضع قبل که اسرائیل قدرت برتر در منطقه باشد و در مقابل اسرائیل هیچ قدرت برتری وجود نداشته باشد. برای این بازدارندگی حوادثی که در سال ۲۰۰۵ در لبنان اتفاق افتاد نظیر اخراج سوریه از لبنان و ترور رفیق حریری. در سال ۲۰۰۶ حمله به لبنان صورت گرفت که اسرائیلیها تصور میکردند ظرف ۵-۴ روز حزب الله را نابود میکنند و بعد منطقه خاورمیانه جدید را درست میکنند که نشد و نتواستند و باز هم اشتباه در محاسبه بود. آنجا شکست خوردند بعد از آن محوری به نام محور مقاومت از جمهوری اسلامی ایران عراق سوریه و لبنان و فلسطین [غزه] شکل گرفت. آنها در مقابل محور مقاومت اسلامی گروه تروریستی داعش را درست کردند و آدمکشهای تکفیری را به سوریه و لبنان و عراق فرستادند برای شکست دادن و ضربه زدن به محور مقاومتی که همزمان با بیداری اسلامی در منطقه شروع شد. بیداری اسلامی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال ۱۹۷۹ آغاز شد ما از آن زمان آثار بیداری اسلامی را به تدریج در سراسر منطقه دیدیم و کمکم سوسیالیسم رنگ باخت و حرکتهای اسلامی اوج گرفتند و توجه به اسلام در جوامع اسلامی بیشتر شد ولی آنچه که در سال ۲۰۱۱ اتفاق افتاد شبه انقلابهایی بود که در تونس و مصر و جاهای دیگر شکل گرفت در حقیقت جنین انقلاب قبل از شکل نهائی گرفتن بوسیله بهار عربی سقط شد و غربیها متاسفانه توانستند انقلاب را مهار بکنند. دلایل این شکست بسیار گسترده است که نمیخواهیم وارد بحث آن شویم. خیزش مردم مصر و تونس را که فاقد رهبری بود مهار کردند. در لیبی حرکتهای مهار گسیخته را به سوی انهدام همه نهادهای سیاسی و مدنی و زیر ساختهای اجتماعی هدایت نمودند. تونس آرامترین موقعیت را دارد به هرحال دولتی الان سر کار است. کمی آرامش ملی در آن برقرار است ولی مردم مصر را سرکوب و مردم یمن را قتلعام کردند و مردم بحرین را محاصره کردند و بدین ترتیب توانستند اوضاع را مهار کنند تا انقلاب ملتها نتواند به هدف خود برسد. ایجاد داعش و جریانات تکفیری مهم ترین عاملی بود که در این زمینه مورد استفاده غرب قرار گرفت. بر فرض اگر داعش از بین رفت ولی هنوز بعضی از جریانهای تکفیری وجود دارند که از آنها حمایت میشود و بعضی از آنها در سوریه زمین دارند. ملّتها چه میخواهند؟ و طرف مقابل امپریالیزم چه میخواهد؟ در منطقه ما دو اردوگاه است یک اردوگاه صهیونیسم که شامل دولتهای سعودی، اردن و مصر هم میشود و دیگری اردوگاه مقاومت اسلامی و انقلاب که شامل جمهوری اسلامی و نهضتهای آزادیبخش و ملّتها میشود. ما دنبال چه هستیم و آنها دنبال چه هستند؟ ما چه کار میتوانیم بکنیم و آنها چه کار میتوانند بکنند؟ ما الان دنبال تثبیت پیروزی ملّتها و تثبیت نفوذ قدرت ملّتها در عراق و سوریه هستیم و در لبنان که شرایط تا حدّی تثبیت شده هست. جنگ با ملّت یمن بوسیله صهیونیسم و امپریالیسم ادامه دارد. مقاومت اسلامی همچنان ایستاده است. طرف مقابل چه کار میتواند بکند؟ بعد از اینکه از همه عوامل خود استفاده کرده و هر بار به دلیل اشتباه در ارزیابی، و محاسبه دچار شکست شده یعنی در تمام حرکتهائی که کردند مطمئن بودند که پیروز میشوند، و مطمئن بودند که سوریه را ظرف دو ماه تصرف میکنند و دولت سوریه را سرنگون میکنند و ارتش سوریه را متلاشی میکنند و مطمئن بودند که بعد از آغاز بمباران یمن یمنیها ظرف یک یا دو ماه تسلیم میشوند ولی در همه این طرحها با شکست روبرو شدند چرا؟ به دلیل اشتباه و خطا در محاسبه. ولی از طرف دیگر بایستی اعتراف کنیم که ما هنوز برای کلیّت بیداری اسلامی در منطقه نه استراتژی داریم و نه از روز اوّل استراتژی داشتیم. یعنی عمل ما در چهارچوب یک استراتژی مشخص نبوده است. قوس امنیّت استراتژیک مقاومت اسلامی از سواحل غربی مدیترانه شروع میشود تا سواحل خلیج فارس و اقیانوس هند ادامه مییابد. همیشه خطر برای امنیت استراتژیک ما بعنوان مقاومت اسلامی و جمهوری اسلامی ایران در این منطقه است. آخرین حمله از سمت شرق، حمله محمود افغان به اصفهان بوده بعد از آن دیگر از سمت شرق بطور جدّی مشکلی نداشتیم. ما این قوس را باید تأمین کنیم. آیا از روز اول یک استراتژی داشتیم و قدم به قدم برای تأمین آن حرکت کردیم؟ نه چنین چیزی نیست. هنوز هم یک استراتژی در قد و اندازه بیداری اسلامی نداریم. ما به عنوان جمهوری اسلامی ایران و ما به عنوان محور مقاومت در حال دفاع هستیم. طرف مقابل در حال هجوم بوده و هنوز هم در حال هجوم هست ولی ما هیچ جا نمیتوانیم بگوئیم که برای آینده و بعد از شکست همه طرحهای دشمن یک استراتژی مؤثر دفاعی داشتهایم. چنین چیزی را نه در لبنان و نه در سوریه و نه در عراق، نه در ایران و نه در کل محور مقاومت نداریم. نه اتاق فکری برای این کار داریم و نه هنوز به ضرورت این مسئله فکر میکنیم. اگر ما در جلسات خود بررسی میکنیم موضوع مورد بررسی این است که طرف مقابل بعد از این مرحله چه خواهد کرد و ما در دفاع چه باید بکنیم. حال طرف مقابل چه خواهد کرد؟ ۱- احتمال دست زدن به یک جنگ بزرگ منطقهای [که آقای دهقانی به آن اشاره کردند]. از نظر منطقی چنین چیزی غیر ممکن است یعنی یک جنگ منطقهای که از لبنان شروع شود و گسترش پیدا کند و به خلیج فارس برسد یعنی آتش گرفتن منطقه، و نیز نابود شدن سر پلهای دشمن در منطقه که شامل نابود شدن اسرائیل هم میشود و در آن شرایط قیمت نفت به بشکه ای ۶۰۰-۵۰۰ دلار و شاید هم بیشتر میرسد و ضربۀ جدی به اقتصاد جهانی وارد میآید. مضرات چنین جنگی برای غرب بیشتر از فواید آن است. با توازن قوایی که الان هست برنامه ریزی برای چنین جنگی از طرف مقابل دشوار بنظر میرسد ولی آقای دهقانی میگوید اگر یک هزارم هم چنین احتمالی بدهیم که باید این احتمال را داد و بایستی روی آن کار کرد و برنامه ریزی کرد آن یک هزارم که آقای دهقانی میگویند باز از اشتباه در محاسبۀ طرف مقابل ناشی میشود. چون اگر طرف مقابل عاقل باشد و همۀ عوامل را بخواهد بسنجد دست به چنین حماقتی نمیزند. اما در تمام این حوادثی که ما ذکر کردیم از سال پیروزی انقلاب تا الان تمام اقداماتی که کردند و مطمئن بودند که پیروز خواهند شد و میبینید که در اثر اشتباه در محاسبه با شکست روبرو شدهاند. این یک احتمال هست و احتمال دیگری که بنده شخصاً روی آن متمرکز شدهام و معتقدم این احتمال قوی است این است که طرف مقابل میکوشد مانع از این شود که انقلاب بتواند نفوذ خود را و آثار پیروزیهای خود را در جغرافیای محور مقاومت تثبیت کند چگونه؟ از این به بعد اگر هم داعش سرزمین ندارد ولی داعشیها و فکر داعشی مورد حمایت عملی غرب و صهیونیسم هست. ما خودمان را باید جای طرف مقابل بگذاریم و ببینیم که او چه فکر میکند و چه برنامه ای میتواند بریزد. به احتمال قوی آنها داعش را مجدداً سازماندهی خواهند کرد. امروز نیروهای داعش را، آمریکا از منطقه خطر هلی برد کرده و برده و به زور هزاران نفر از آنان را آمریکاییها نجات دادند و از خاک سوریه بردند و آنها را دوباره سازماندهی خواهند کرد. هم اکنون عده زیادی را به پاکستان و افغانستان فرستادند. وزیر دفاع و فرمانده ارتش پاکستان گفته ما از این میترسیم که داعشیها را به افغانستان بفرستند. او در حقیقت از یک برنامۀ اجرائی دارد سخن میگوید. آنها سعی خواهند کرد گرچه از نظر نظامی کار داعش در سوریه تمام شده ولی از این به بعد بیشتر وارد فاز امنیتی خواهند شد و انفجارها،ترورها، درگیریهای پراکنده در این سو و آن سو به هدف ممانعت از تثبیت دستاوردهای جبهه مقاومت شدّت خواهد گرفت. و اجازه نخواهند داد مقاومت بتواند پیروزیهای ملّتها را تثبیت بکند. ما الان با چالش بزرگی روبرو هستیم. ایجاد انسجام و یک نوع هم پیمانی واقعی بین حلقههای محور مقاومت یک ضرورت است. از لبنان بگیرید تا سوریه و عراق و تا یمن. سه نیرو در منطقه داریم سه نیروی مردمی و نه دولتی که بدون تعارف و بدون استفاده از کلمات عاطفی بایستی بگوییم که هیچ قدرت کلاسیک نظامی در جهان وجود ندارد که این سه نیرو را بطور کامل از بین ببرد چون این نیروها از اراده ملّتها سرچشمه گرفتهاند، حزب الله لبنان، حشد الشعبی در عراق و انصارالله در یمن. تجربه هم نشان داده که صهیونیستها نتوانستند در جنگ ژوئیه ۲۰۰۶ یک جبهۀ جهانی علیه حزب الله بوجود آورند و الان حشد الشعبی هم در همین افق است و انصارالله هم همین طور است. الان سه سال است که آمریکائیها و اسرائیلیها و انگلیسیها با انواع جنگندههای فانتوم و تورنادو، شب و روز، با پرچم عربستان سعودی دارند انصارالله را میکوبند ولی هنوز هم انصارالله هست. شاید مهم ترین مسئله دفاعی از نظر ملّتهای منطقه این باشد که این سه نیرو چگونه میتوانند به یکدیگر متصل شوند و یک زنجیره مقاومت منطقه ای برای دفاع از ملّتها در مقابل صهیونیسم و تروریسم ایجاد کنند. این خودش بحثها و برنامه ریزیهای خاصّی را میخواهد. اما الان دشمن دارد در داخل جغرافیای مقاومت کار میکند. اگر هر حلقه را بگیریم باید بگوئیم هر یک، مورد به مورد و دانه دانه بحث دارد: در لبنان وضعی که ایجاد کردند آقای حریری را بازداشت کردند هر چند ناچار شدند نهایتاً با شرایطی او را آزاد کنند. او گفته من در شرایط سال۲۰۰۵ قرار دارم و بدین ترتیب احتمال ترور خودش را بوسیله عربستان سعودی یا اسرائیل مطرح کرده است. ۲۰۰۵ پدرش بوسیله اسرائیل ترور شد و به بهانۀ آن قطعنامه ۱۵۵۹ را فرانسه به آمریکا برد و از سازمان ملل تأییدیه گرفتند که سوریها باید از لبنان بیرون بروند و حزب الله خلع سلاح شود. سوریها بیرون رفتند ولی حزب الله خلع سلاح نشد چون نمیتوانست خلع سلاح شود. در سال ۲۰۰۶ تحت عنوان بند دوم قطعنامه ۱۵۵۹ برای خلع سلاح حزب الله حمله نظامی به لبنان شد که باز اسرائیل موفق نشد. امروز تلاش میکنند جنگ مذهبی را در سطح منطقه گسترش دهند و حتی اگر توانستند – که نمیتوانند – آن را به لبنان بکشانند. در نتیجه صلح در لبنان بهم خورد. تا امروز با حکمتی که میشل عون و سید حسن نصرالله بکار بردند شرایط برعکس شد یعنی یک وحدت ملی به سود صلح و مقاومت و علیه عربستان و تروریسم ایجاد شد.
ما بدترین سناریو را باید در نظر بگیریم. ما الان در سوریه دو چالش بزرگ داریم ۱- آمریکاییها در شمال شرق هستند و قسمتی از خاک سوریه را اشغال نظامی کردهاند تا بتوانند مردم سوریه را تحت فشار قرار دهند. سوریه اعلام کرده حضور اینها غیرقانونی است و باید آنها را بیرون کنیم چطور؟ اسرائیل هم ملّت سوریه تهدید میکند و خواهان توقف مبارزه با تروریسم بوسیله حزب الله و ایران شده است. خود این یک چالش دیگر است. در عراق میبینیم که آمریکا تحت پوشش عربستان دارد در صف نخبگان شیعی اختلاف میاندازد. مقتدی صدرو انور حکیم، دارند یک جبهه تشکیل میدهند از آن طرف هم یک جبهه دیگر. انتخابات همواره در برنامه کشور است و عدهای دارند فعالیت میکنند که عراق به ثبات نرسد، در یمن هم که جنگ را تشدید کردند و دارند شهرها را در هم میکوبند. طرف مقابل اگر ضعف زیاد دارد ولی همیشه حلقههای طرف مقابل به هم چسبیده هستند و عملاً یک قدرت سرکوبگر منطقه ای شدهاند. شرایط در تونس آرام گرفته و به سمت ثبات میرود ولی تونس هیچ نقش منطقهای ندارد. مصر در حال انفجار و تخریب است اختناق سیاسی، رکود اقتصادی و گرانی در مصر بیداد میکند. آیا مردم مصر دوباره به خیابان میریزند و یک انفجار اجتماعی رخ میدهد؟ دولت مصر نه قادر هست که نقشی بازی کند (نقش منطقه ای) و نه میتواند شرایط داخلی خود را کنترل کند و بنظر بعضی از کارشناسان در حال سقوط است. عربستان وضع بسیار بغرنجی دارد و یا کارهایی که آمریکا تحت عنوان محمدبن سلمان کرده دیگر پولی برای عربستان نمانده، که خرج خانواده آقای ترامپ و پر کردن جیب شرکت بلاک واتر بکند. اردن وضعیت بسیار خطرناکی دارد و اصلا کارکرد ژئوپلتیک خودش را برای اسرائیل از دست داده است. عربستان هم دیگر نمیتواند به او کمک کند و به آن نیازی هم ندارد. بعد از آنچه که در عراق و در سوریه رخ داده الان اردن نمیداند چکار بکند. نه میتواند به محور مقاومت بپیوندد و نه میتواند در محور صهیونیستها جایگاه مطمئنی داشته باشد و هیچ دستاوردی ندارد. در اسرائیل هم که مرتب میگویند وطن بدیل و هر روز میگویند دولت فلسطینی در اردن تشکیل شود. ببینید محور صهیونیستها هزار مشکل در داخل خوش دارد. آمریکا که بازیگر اصلی است آقای ترامپ از وقتی آمده و میگوید America first آمریکا اول، از خاورمیانه فقط پول میخواهند ۴۶۰ میلیارد از سعودی گرفته، ۲۲ میلیارد از قطر گرفته دیگر جائی پول هنگفت نیست تا ترامپ به آنجا سفر کند. ترامپ حالا به آقای مکرون هم میگوید You must Make Money
به آقای مکرون میگوید make money برو پول دربیاور. الان عربستان از آمریکا دلخور است اسرائیل هم از ترامپ دلخور است. در این بلبشو چگونه یک نظم امنیّتی برقرار کنند؟ چه مقدار امنیت اسرائیل را میتوانند از طریق زدن محور مقاومت تضمین کنند؟ این خودش بحث دارد. غرب در خاورمیانه امکانات زیادی ندارد. دو بازیگر جدید در منطقه وارد شدند یکی فرانسه هست و آقای مکرون، یکی هم روسیه هست که از طریق سوریه وارد شده. انقلاب اسلامی هم که به عنوان بزرگترین قدرت منطقهای هست. من نتیجه میگیرم که ما در آینده شاهد تحولات زیادی خواهیم بود که خیلی از این تحولات قابل پیش بینی نیست. چون عنصر اشتباه در محاسبه در همه جا هست. ما هم که هنوز استراتژی نداریم و در حال دفاع هستیم. مشکل اصلی ما هم داخلی هست. ما هنوز در داخل به یک وحدت نظر درباره مسائل منطقهای نرسیدیم. یک جریانی معتقد هست که محور مقاومت بزرگترین قدرت ماست. جریانی هم در داخل معتقد است که اصلاً به ما چه که در چه محیطی قرار داریم. مسائل منطقه به ما چه ربطی دارد؟! هیچ تلاشی هم صورت نمیگیرد که این جریانها با هم تفاهم بکنند و به یک استراتژی واحد و به یک نظر مشترک در زمینه اهداف منطقه ای برسند. هر چند فصل الخطاب در مسائل استراتژیک بوسیله مقام معظم رهبری تبیین و تعیین میشود. آخرین نقطه ضعف ما که از آن رنج میبریم جنگ نرمی است که در فضای سایبری وجود دارد و به طور روزانه شبکههای اجتماعی فضای سایبری ما را بمباران میکنند و روی افکار عمومی اقشار آسیب پذیر جامعه ما تأثیر میگذارند و تأثیر زیادی هم میگذارند
و ما متاسفانه تاکنون در این زمینه برنامه ریزی مؤثری نداشتهایم و افکار عمومی داخل ما گاهی تأثیرپذیر از تهاجم تبلیغاتی است. این آشی است که در مطبخهای سعودی و آمریکائی پخته میشود و به سمت شبکههای اجتماعی پمپاژ میشود و اینها چالشهائی است که باید به فکر آنها باشیم.