با آغاز موج بیداری اسلامی و حرکت فراگیر و گستردۀ جوامع خاورمیانه و شمال آفریقا ضد رژیمهای استبدادی و ساختارهای دیکتاتوری و ضدمردمی، این رژیمها یکی پس از دیگری در مقابل ارادۀ مردم، به صورت نمادین سقوط کردند و طبیعی بود که ساختارهای مردمسالار مبتنی بر انتخابات، جایگزین آنها گردد. در این فرآیند تحولی، به قدرت رسیدن اخوانالمسلمین با رأی مردم در بیش از یک کشور، پدیدۀ سیاسی قابل توجهی بود که نظر اکثر کارشناسان سیاسی را به خود جلب کرد.
در کشور تونس، حزب حرکت النهضه، شاخۀ اخوانی در این کشور و در مصر، جنبش اخوانالمسلمین برندۀ انتخابات بودند. در کشور مراکش نیز که با آغاز بیداری اسلامی، رژیم پادشاهی آن به اصلاحات پیشدستانه رو آورد، در اولین انتخابات آزاد، حزب اخوانی عدالت و توسعه پیروز انتخابات بود. همچنین در کشور لیبی، پس از سقوط رژیم ۴۳سالۀ قذافی، در اولین انتخابات آزاد، اخوان جزو احزاب اصلی پیروز انتخابات بود، هر چند که اکثریت آرا را به خود اختصاص نداد.
پیروزی تفکر و تشکلهای اخوانالمسلمین در کشورهای شمال آفریقا، این پرسش را مطرح ساخت که چرا این پدیده در بیش از یک کشور تکرار شد و رفتار اکثریت این جوامع چه معنا و پیامی در بر دارد؟ آنچه مسلم است اینکه تشکل اخوانالمسلمین یک تشکل قدیمی است که در سال ۱۹۲۸ میلادی در مصر پایهگذاری شد و در اکثر کشورهای اسلامی با شعار «الإسلام هُو الحَلّ» گسترش یافت. تفکر اخوانی معتقد است اسلام، در قالب حکومت اسلامی، ظرفیت حل مشکلات زندگی مدرن را در ابعاد سیاسی، فردی و اجتماعی دارد. دولتهای استبدادی که این الگو را تهدیدی برای خود میدیدند، آن را نفی کردند و معتقدان به این فکر را به زندان بردند و زیر شکنجه قرار دادند و تاکنون، مانع از تحقق این تفکر شدند. زمانی که بیداری اسلامی آغاز و مردم بازیگر اصلی صحنۀ تحولات شدند، یک فرصت تاریخی برای اخوان فراهم شد تا ثابت کنند که دریافت آنان از تفکر اسلامی، میتواند به نیازهای روز جوامع پاسخ دهد و زندگی شرافتمندانهای برای آنان فراهم کند.
پیش از آن، رژیمهای استبدادی متهم بودند که به علت انحصارگرایی، فساد و سرکوب، عقبماندگی را بر جوامع تحمیل کرده و با اتحاد و ائتلاف با قدرتهای سلطهگر جهانی، عملاً استقلال کشورها و عزت ملی آنان را نقض کردهاند. استبداد بنا به طبیعت خود، با شکوفایی و مشارکت همگانی و شایستهسالاری و بهرهگیری از استعداد نخبگان و متخصصان بومی در تعارض است و غصب قدرت را با زدوبند با بیگانگان استمرار میبخشد .
البته وجود یک الگوی اسلامی در ایران که ۳۵ سال است حکومت میکند، بهرغم همۀ توطئه ها، جنگها و تحریمها، به مقاومت خود ادامه میدهد و همچنان بر پایۀ اصول حکومت اسلامی و مردمسالاری و مشارکت عمومی، پایدار و در حال پیشرفت است، در انتخاب مردم منطقه بیتأثیر نبود و شاید تأثیر اصلی را داشت. موفقیت جنبشهای مقاومت ضدصهیونیستی در لبنان و فلسطین نیز که موفق شدند رژیم صهیونیستی را برای اولین بار دچار شکست نظامی کنند و به آرزوی مردم در مهار کردن خطر این رژیم پاسخ دهند، یکی دیگر از متغیرهای منطقهای است که بر رأی و انتخاب مردم در حوزۀ بیداری اسلامی اثر گذاشت.
به هرحال انتخاب اخوان در مصر، با این همه آرزو و توقع، آنان را در برابر مسئولیتی تاریخی قرار داد. انتخاب آقای مرسی، نامزد اخوانالمسلمین تجلی ارادۀ مردم مصر بود. اما ناکامی اخوان در تحقق اهداف مردمی طی یک سال گذشته، بار دیگر مردم را به خیابان آورد و سرنگونی مُرسی را به همراه داشت.
پرسشی که اکنون مطرح است این است که اگر اکثریت مردم مصر به اخوان رأی دادند، چگونه حکومت اخوان سرنگون شد؟ شکی نیست که مردم به اخوان رأی دادند تا آنها به قدرت برسند. اما این هدف غایی مردم نبود. مردم به اخوان رأی دادند تا آرزوهایشان بهدست اسلامگرایان تحقق یابد و این هدف، باید با فکر و ابزار و نیت متفاوتی عملی میشد. در مقابل، آقای مُرسی و حزب آزادی و عدالت (شاخۀ سیاسی اخوان) با یک رفتار اقتدارگرایانه، بدون تغییر ساختار قبلی و بدون پیگیری اهداف و آرمانهای خود، در پی حفظ قدرت بود. این رفتار چیزی نبود که مورد انتظار مردم باشد. چرخش خوشبینی مردم نسبت به اخوان به نوعی بدبینی، به عملکرد نیروهای کنونی اخوان برمیگردد.
توجیه ناتوانی و متهم کردن شرایط به عنوان مهمترین علل ناکامی اخوان، با توجه به وجود الگوهای موفق دیگر قابل قبول نیست. شاید مهمترین اشکال اخوان این بود که از تجربۀ دیگر الگوهای اسلامی استفاده نکرد و با غرور و احساس بینیازی کاذب، یک فرصت تاریخی را از دست داد که معلوم نیست که در آیندۀ نزدیک، قابل تکرار باشد.
در اینجا ذکر این مطلب لازم است که امام خمینی(ره) پس از قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲، طی سیزده سال اقامت در نجف اشرف، با کنکاش در منابع اسلامی و بهرهگیری از الگوی حکومت پیامبر(ص) و امام علی(ع) و نظریهپردازی دربارۀ حکومت اسلامی، سعی کرد این الگو را پرورش دهد و تکمیل کند، از مجاری خاص به مردم ایران منتقل نماید و آن را به باوری اجتماعی تبدیل کند.
شکی نیست که اخوانالمسلمین نیز از غنای فرهنگی بالایی برخوردار است، اما فاقد الگوی حکومت اسلامی است. ناکامی امروز اخوان در حکومتداری، به حوزۀ فکر و اندیشه اسلامی برنمیگردد، بلکه به رفتار رهبران کنونی این جنبش مرتبط است. دولت اخوان در یک سال اخیر نشان داد که در سیاست داخلی، برخلاف تفکر اسلامی که بر جذب حداکثری تأکید دارد، انحصارگراست. این رفتار چهرۀ اسلامگرایی را مشوه ساخت.
اخوان برخلاف شعار خود (الاسلام هو الحل) خود را آمادۀ حکومتداری نکرده و برای برطرف کردن مشکلات اجتماعی، پیشاپیش راهحلی آماده نساخته بودند. در یک سال اخیر، شرایط اقتصادی مصر فاجعهآمیز شد، عزل و نصبها بر اساس ایل و تبار و وابستگی به تشکلهای خودی صورت گرفت. این همان رفتاری بود که در گذشته، در رژیم حسنی مبارک جریان داشت و اساساً مردم از آن منزجر شده و ضد آن قیام کرده بودند. در بعد خارجی، حفظ قرارداد کمپ دیوید، ادامۀ رابطه با دشمن صهیونیستی و مبادلۀ سفیر با آن دولت ـ آن هم با نامههای کذایی «فدایت شوم» ـ و استمرار رابطۀ سلطهپذیرانه با آمریکا برای مردم مصر قابل تحمل نبود و با انتظارات آنها هماهنگی نداشت. بی تردید نحوۀ رفتار دولت مُرسی با محور مقاومت، بهویژه رفتار خصمانۀ آن علیه دولت و ملت سوریه، در تغییر نگرش بسیاری از متفکران مصری نسبت به اخوان نقش اساسی داشت. در نهایت، میتوان گفت که رفتار رهبران فعلی اخوان، مردم مصر را به شک انداخت و عصبانی کرد و آنها را دوباره به میدان اعتراض برگرداند.
جریان اخوانالمسلمین بهرغم حوادث اخیر و این تجربۀ تلخ، میتواند این تهدید را به فرصت تبدیل کند و با جبران اشتباهات گذشته، بار دیگر اعتماد عمومی را جلب کند. ولی گویا رهبران فعلی اخوان در پی انتخاب چنین راهی نیستند و در چارچوب رفتارهای عصبی و انفعالی، میکوشند تا صحنۀ اجتماعی را تغییر داده و به قدرت بازگردند.
در درگیریهای اخیر طرفداران اخوان با مخالفان و نیروهای ارتش که منجر به کشته شدن بیش از ۱۰۰ نفر و زخمی شدن حدود ۱۰۰۰ نفر شد، ارتش مصر در حال ارتکاب اشتباهی دیگری است. تشدید تقابلهای اجتماعی و رفتار دفع حداکثری، نهتنها شرایط تنش را در جامعه گسترش میدهد، بلکه در درازمدت، میتواند جامعه را به سوی جنگ داخلی ببرد و امنیت ملی مصر را تهدید کند. اینگونه حوادث تنها به نفع رژیم صهیونیستی و کسانی است که برای جامعۀ مصر، آرزوی خیر ندارند.
حوادث اخیر مصر، بار دیگر نشان داد که عقلانیت سیاسی و ایثار و ازخودگذشتگی، مهمترین نیاز امروز اینجامعه است. جریان اخوانالمسلمین میتواند در حفظ آرامش اجتماعی، پیشتاز باشد و امنیت کلان اجتماعی را بر منافع حزبی ترجیح دهد. شاید این رفتار بزرگمنشانه، راهی برای بازگشت مجدد اخوان به قلب مردم مصر و جبران ناتوانیهای گذشته باز کند.
حسین رویوران کارشناس ارشد خاورمیانه و علوم سیاسی
مطلب قبلی