سید محمد مرندی؛ دوازدهم مرداد سال ۱۳۴۵ در شهر ریچموند[۱] ویرجینیای آمریکا به دنیا آمدوی دیپلم خود را از دبیرستان علوی شهر تهران دریافت کرد و مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد زبان و ادبیات انگلیسی را از دانشگاه تهران و دکترای ادبیات انگلیسی و شرقشناسی را از دانشگاه بیرمنگام[۲] بریتانیا اخذ کرد. وی در حال حاضر دانشیار دانشگاه تهران است .
* با ظهور استعمار گفتمان شرق شناسی قوی تر، پیچیده تر و ظریف تر شده است
* گویا در جهان فقط ما هستیم که قرار است پست مدرن شویم و غیر از ما بقیه قرار نیست پست مدرن شود.
* اگر BBC و یا CNN را مورد مطالعه قرار دهید بسیاری از کلیشه های رایج را در آنها خواهید یافت.
* برای غربی ها حقیقت این است که در عراق عملیات Shock & Awe به راه بیندازند، به نام مبارزه با القاعده افغانستان را تصاحب کنند و بعد به همان القاعده در سوریه کمک کنند و... .
* متاسفانه برخی از روشنفکران ما به دلیل اینکه یا عمیق نیستند و یا نسبت به غرب شیفتگی دارند به این واقعیت توجه نمی کنند که جایی که پست مدرنیزم بیشتر از همه جا خودش را نشان می دهد در همسوئی با جریان کلی سرمایه داری بازار آزاد است.
* دیکتاتورهای نفتی برای بقای خودشان شیعه هراسی را ترویج می کنند.
* مسئله اصلی استعمار غرب و حمایت آنها از حکام فاسد است.
* غربی ها در تمام این مدتی که وهابیت و سلفی گری در منطقه ترویج داده می شد کوچکترین اعتراضی نکردند.
* ایران توانست جلوی نابودی کشور سوریه را بگیرد.
* الان اساتید خود ما از نقد غرب می ترسند.
دکتر مرندی طی سال های ۶۱ تا ۶۷ بارها در جبهه های دفاع مقدس حضور یافت. در عملیات کربلای ۱ به عنوان غواص از ناحیه دست هدف گلوله قرار گرفت و در دو عملیات مختلف نیز مورد حمله شیمیایی دشمن قرار گرفت. دکتر مرندی که پیامدهای این آسیب ها را هنوز به همراه دارد جانباز دفاع مقدس است .
دکتر مرندی که بعد از پیوستن به دانشگاه تهران در پایهگذاری موسسه مطالعات آمریکای شمالی و اروپا؛ که بعدها به ایجاد دانشکده مطالعات جهان نیز انجامید؛ نقش موثری داشت. وی همچنین رئیس گروه مطالعات آمریکای شمالی دانشکده مطالعات جهان و به طور همزمان عضو هیات علمی دانشکده زبان ها و ادبیات خارجی دانشگاه تهران بوده است و سپس به ریاست دانشکده مطالعات جهان منصوب شد. دکتر مرندی ده ها اثر ارزنده در ژورنالها و وب سایت های آکادمیک منتشر کرده است. در دفتر ریاست دانشکده مطالعات جهان با او به گفتگو پیرامون موضوع اسلامهراسی مینشینیم.
– بسیاری از اندیشمندان و منتقدین ریشههای اسلامهراسی را در شرقشناسی[۳] میبینند. شما تا چه اندازه با این ایده موافقید؟
– در این باره اختلاف نظر وجود دارد. برخی ریشه آن را به جنگهای ایران و یونان باز میگردانند و برخی به جنگهای صلیبی. در متون قرون وسطی مسلمانان هم بسیار منفی به تصویر کشیده شده اند و هم شبیه هم و یکسان، به اینصورت که تفاوتی میان مراکشی، عثمانی، فارس، عرب، آلبانیایی و … وجود ندارد. با ظهور استعمار و پیشرفت اروپا و افزایش نفوذ آن در سایر نقاط جهان این گفتمان تقویت میشود و پیچیدهتر و ظریفتر می شود اما تغییر چندانی نمیکند. بحث شرق شناسی در قرن بیستم مطرح شد و اگرچه با ادوارد سعید[۴] مشهور شد اما پیش از او نیز افرادی به این بحث پرداخته بودند. در کل اما این گفتمان تغییر چندانی نسبت به قرون ماضی نداشته است.
– شما میان دوره استعماری و دوره پسااستعماری بیشتر شباهت میبینید یا تفاوت؟
– قطعاً شباهت. هم در آثار شرقشناسان، هم در آثار ادبی، هم در گزارش های بروکراتهایی به دُوَل متبوعشان.
– گفتید آثار ادبی. آیا اینکه متن صریح نوشتاری با متون تفسیرپذیرتر چندرسانهای جایگزین شده است تغییری در این باب حاصل کرده است؟
– پیچیدهتر، ظریفتر شده و غیرمستقیم شده است. اگر عکسهای BBC یا CNN را مورد مدّاقه قرار دهید بسیاری از کلیشههای رایج را در آنها خواهید یافت. البته این به این معنا نیست که این گفتمان خود را تنها به یک شکل بروز می دهد یا اینکه در غرب همه شبیه هم فکر می کنند، اما کماکان گفتمان غالب شرقشناسانه است.
– درباره مطالعات “شرقشناسی معکوس[۵]“. آیا این نوع مطالعات می تواند در کاهش اسلام هراسی مؤثر باشد؟
– من اصلاً این عبارت را دوست ندارم. این عبارت به چه معناست؟ آیا منظور این است که ما نوعی غربشناسی را در برابر شرقشناسی رواج دهیم؟ آیا غرب واحدی برای شناخت وجود دارد؟ البته غربیها خود چنین ادعایی دارند، آنها مرتب از چیزهایی نظیر تمدن غربی، جهان آزاد و نظایر آن سخن میگویند، علی رغم اینکه غرب نسبت به الباقی جهان بسیار کوچکتر و کمجمعیّتتر است، امّا به هر حال یک غرب واحد وجود ندارد.
از سوی دیگر اگر بحث از نقد شرقشناسی است، می توان گفت بسیار مفید است. این امر در کاهش اثر فرهنگ مبتنی بر شرقشناسی در سالهای اخیر موثر بوده است.
- گفته می شود که ما در عصر پُستمدرن به سرمی بریم و در این دوران همه هویّت چهل تکّه دارند. ممکن است بخشی از هویّت یک فرد اسلامی باشد، بخشی غربی؛ بخشی مدرن باشد، بخش دیگر سنتی. اگر چنین است ما باید شاهد کاهش تنشهای هویّتی در جهان امروز می بودیم امّا میبینیم که اسلامهراسی در غرب در حال رشد است. شما این وضعیّت را چگونه میبینید؟
- در اینجا دو بحث وجود دارد: آیا اصلاً چیزی به نام پُستمدرن وجود خارجی دارد؟ آیا واقعاً جهان ما پُستمدرن شده است؟ دقیقاً چه چیز آن پُستمدرن است؟ آیا ایدئولوژهای مختلف؛ حتی در غرب؛ محو گشته اند؟ گویا در این جهان فقط ما هستیم که قرار است پُستمدرن شویم و غیر از ما بقیه قرار نیست پُستمدرن شوند. ما اینجا مرتباً از نسبی بودن حقیقت، عدم امکان دسترسی به حقیقت و … صحبت می کنیم ولی در غرب برای غربیها حقیقت این است که در عراق عملیات Shock & Awe[6] به راه بیاندازند، به نام مبارزه با القاعده، افغانستان را تصاحب میکنند و بعد به همان القاعده در سوریه کمک می کنند و … . اگر ما در جهان پُستمدرن هستیم این جنگهای ایدئولوژیک با جنبه خونبار نظامی نباید روی میداد. بنابراین من اعتقادی به پُستمدرن بودن جهان ما ندارم. حتی چندفرهنگگرایی[۷] که زمانی درغرب بسیار مورد بحث بود، سنخی از چندفرهنگگرایی است که قالبش را غربیها می سازند و ما باید درون این ظرف، جزئی از سالاد باشیم. متاسفانه برخی از روشنفکران ما؛ به دلیل اینکه یا عمیق نیستند یا نسبت به غرب شیفتگی دارند؛ به این واقعیت توجه نمیکنند که جایی که پُستمدرنیزم بیشتر از همه جا خودش را نشان میدهد در همسویی با جریان کلی سرمایهداری و بازار آزاد است. اگر چه باید گفت در حوزه هنر و ادبیات پُستمدرنیزم موفقیّتهایی داشته است امّا در جهان واقعی که ما در آن زندگی میکنیم و حکومتهای استعمارگر و ایدئولوژیهای هژمونیک در آن وجود دارند اثری از امر پُستمدرن وجود ندارد.
– آقای دکتر؛ شما سابقه مصاحبه با رسانههای خارجی غیرغربی نظیر CCTV [چین]، Phoenix TV [هنگ کنگ] و البته الجزیره [قطر] را دارید.. شما فکر میکنید نگاه شرق به شرق چگونه است؟ آیا در نگاه آنها نیز اسلامهراسی دیده می شود؟ یا اینکه قصّه از بنیاد متفاوت است؟
– البته الجزیره یک مثال خاص است. زیرا ترکیب کارکنان آن طی این سالها به شدت تغییر کرده است. در آغاز تعداد زیادی از کارکنان از منتقدان گفتمان غربی بودند، و نگاه این شبکه به غرب کلاً نگاهی انتقادی بود. امّا در سالهای اخیر خیلیها این شبکه را ترک کرده اند.
– فکر میکنید الجزیره توانست گفتمان اسلامهراسی را تعدیل کند؟
– فکر میکنم در آغاز کار الجزیره تاثیر مثبتی داشت. امّا اکنون دیگر آن تاثیر را ندارد. البته در همان آغاز هم الجزیره گفتمان یکسانی را پیگیری نمی کرد و درون آن نگاههای متفاوت بود اما در کل انتقادی بود و البته توانست در غرب؛ البته در اقشاری از مردم نظیر روشنفکران؛ نفوذ پیدا کند. اما الجزیره امروز شباهت چندانی به آن شبکه قبلی ندارد.
امروز شبکهای که تاثیر زیادی در گفتمان انتقادی نسبت به غرب دارد Russia Today [روسیه] میباشد. به خصوص در ایالات متّحده و کانادا این شبکه مخاطبان بسیاری دارد.
– شما بحثی داشتید درباره ساختن کلیّتهای دروغین. یکی از این کلیّتها، هویّت یکپارچه برای مسلمانان است. ما می دانیم در درون جهان اسلام شیعیان چه موقعیتی دارند: از سویی در ظهران، بحرین، بصره [در رژیم صدام] و … مورد فشار و ظلم حاکمان مسلمان خود بودهاند، از سوی دیگر در غرب شاهد رشد شیعههراسی هستیم. و این در حالی است که بیش از نیمی از عاملان عملیات یازده سپتامبر وهابی بودند. تا کنون به یاد نداریم غربیها هیچ عملیات تروریستی بزرگی در جهان غرب را به شیعیان نسبت داده باشند. با این حال همانطور که گفتیم شاهد رشد گفتمان شیعههراسی در غرب هستیم. شما این پارادوکسها را چگونه تفسیر میکنید؟
– برای شیعههراسی دو دلیل می توان اقامه کرد:
اول اینکه خود کشورهای عربی؛ دیکتاتورهای نفتی؛ شیعههراسی را ترویج می دهند. برای بقای خودشان. برای اینکه مردم را متوجه دشمن خارجی بکنند. خاندانهایی نظیر آل خلیفه و آل سعود برای حفظ خود شیعههراسی را ترویج می کنند. از سوی دیگر مهار انقلاب اسلامی در دستور کار ایشان است. ما سه دهه قبل کشتارهایی را که امروز در پاکستان رخ میدهد نمیدیدیم. این نتیجه دخالت سعودیها، اماراتیها، کویتیها و … به واسطه ثروتهای نفتی است. غربیها نیز متّحد ایشان بودند و چشم خود را بر این واقعیّتها میبستند. درباره تروریسم، اگرچه همیشه انگشت اتهام به سوی ایران و متحدانش بوده است، ولی قربانیان اصلی تروریسم نیز در ایران ومناطق دیگر شیعه نشین بودهاند.
- شما فکر می کنید اینگونه اقدامات تروریستی از سوی وهابیها چه میزان در شکل گرفتن تصویر هراسناک از مسلمانان نقش داشته است؟ مثلاً تصویری که در بیشتر رسانهها از یک بمبگذار اِنتحاری در اذهان و رسانهها دیده میشود مردی با سری طاس و ریش انبوه است، تقریباً شبیه شمایل سَلفیها.
- البته مسلمانان را مقصّر دانستن بیانصافی است. مسأله اصلی همان استعمار غرب و حمایت آنها از حکّام فاسد است. امّا غربیها در تمام این مدتی که وهابیت و سلفیگری در منطقه ترویج داده میشد هرگز کوچکترین اعتراضی نکردند. به شبکههای ماهوارهای عرب زبان نگاه کنید. در این شبکه ها شیوخ و مفتیهایی هستند که صراحتاً حرفهای نژادپرستانه میزنند، حرفهایی علیه فارسها، عراقیها، شیعهها و … فتوی میدهند که می توان آنها را کشت، زنانشان را تصاحب کرد، … . امّا با این حال در ماهوارهها مجوز دارند، بازداشت نمیشوند، سازمانهایی نظیر عفو بینالملل یا دیدهبان حقوق بشر ایشان را محکوم نمیکند؛ در حالی که فتاوی نظیر آنچه گفته شد را صادر میکنند. بنابراین قربانیان اصلی همان مردم خاورمیانه هستند.
- گفتمان دیگری که در کنار اسلامهراسی و شیعههراسی دیده میشود گفتمان ایرانهراسی است. آیا شما بین این سه رابطهای میبینید؟
- بله. اگرچه عدهای در کشور ما دوست ندارند بپذیرند، اما نگرانی اصلی غرب در این منطقه ایران است. نه بخاطر برنامه هستهای ایران، مسأله مستقل بودن ایران است؛ استقلالی علیرغم سه دهه فشار. علیرغم همه اینها ایران در منطقه کشور بسیار بانفوذی است. مثلاً ما دیدیم ایران درباره سوریه توانست جلو نابودی این کشور را بگیرد. جالب است در سوریه اتّحاد میان افراطیون، غربیها و حکّام نفتی آشکار شده است. به هر حال هدف این گفتمان آشکارا تضعیف ایران است.
- از زمان انتشار مراقبت و تنبیه اثر میشل فوکو رابطه میان دانش و قدرت محل بحث متفکران انتقادی بوده است. شما نقش نهاد علم در غرب را در افزایش یا کاهش اسلامهراسی چگونه میبینید؟
- من بحث را از همین جا شروع می کنم و بعد به سراغ غرب می روم. الآن اساتید خود ما از نقد غرب می ترسند. می ترسند چون ممکن است در آینده نتوانند برای رفتن به کنفرانسها ویزا بگیرند. این نگرانی بسیار جدی است. از سوی دیگر درغرب افرادی نظیر نورمن فینکل استاین[۸] که خودش یهودی است امّا منتقد سیاستهای اسرائیل است به خاطر همین انتقاد از اسرائیل از سوی سیستم آکادمیک طرد میشود. توجه کنید که فینکل استاین یک استاد معمولی نیست بلکه از مهمترین افراد در حوزه کار خود است.
مثال دیگر دوستان خود من فلینت لِوِرِت[۹] و هیلاری لِوِرِت[۱۰] هستند. این دو نفر عضو شورای امنیت ملی ایالات متحده بودند. فلینت لِوِرِت توسط کندو لیزا رایس منصوب شده بود و هر دو نفر در دولت جورج دبلیو. بوش در کاخ سفید مشغول به کار بودند. اما در سال ۲۰۰۳ و هنگام حمله ارتش آمریکا به خاک عراق به دلیل مخالفت با این جنگ از سمت خود استعفا می دهند. آنها کتابی را چاپ کردند با عنوان [۱۱]“Going to Tehran” که در این کتاب نگاهی نسبتاً واقعگرا به ایران و مسأله رابطه با آمریکا ارئه می کنند. نتیجه انتشار این کتاب در آغاز کاهش شدید بودجه در اختیار ایشان و در نهایت اخراج آنها بود. توجه کنید که این دو نفر در قلب حاکمیت ایالت متحده جای داشتند. بنابراین در نهاد علم در غرب به راحتی نمی توان غرب را نقد کرد یا از حقوق ایران سخن گفت.
آقای دکتر از فرصتی که در اختیار مجله فرهنگ اسلامی قرار دادید متشکریم.
[۱] Richmond, Virginia
[۲] The University of Birmingham
[۳] شرقشناسی به رشتهای گفته میشود که درباره کشورهای شرقی گفتگو میکند و درباره شرق قضاوت کرده و واقعیتهای آن را بررسی و تفسیر میکند. ادوارد سعید در مقدمه کتاب معروف خود، شرقشناسی، این مفهوم را این گونه تعریف میکند: « شرقشناسی عبارت از نوعی سبک فکری است بر مبنای یک تمایز شناختی و شناختشناختی، میان «شرق» و (غالب موارد) «غرب».»
[۴] ادوارد ودیع سعید (۱۹۳۵- ۲۰۰۳) نظریهپرداز ادبی، منتقد فرهنگی و فعال سیاسی فلسطینی – آمریکایی است. وی در دانشگاههای هاروارد و پرینستون درس خوانده بود و پروفسور زبان انگلیسی و ادبیات تطبیقی در دانشگاه کلمبیا بود. سعید به عنوان یکی از بنیانگذاران نظریه پسااستعماری شناخته میشود.
[۵] نوعی از شرقشناسی که سید حسین العطاس آن را «شرقشناسی وارونه» یا معکوس نامیده است. این فرایندی است که در آن، اندیشمندان کشورهای جهان سوم، در راه اعتراض به تجاوزهای غرب، در وادی تصویرسازی خیالی از حقیقت غرب میافتند.
[۶] در اصطلاح نظامی به معنی چیرگی سریع است. اما در اینجا به عملیات آغاز حمله ایالات متحده به خاک عراق اشاره شده است. این دکترین نظامی اولین بار توسط هارلان ک. اولمن و جیمز پ. وِیددر سال ۱۹۹۶ مطرح شد.
[۷] چندفرهنگیگرایی [Multiculturalisme]: یک نوع ایدئولوژی است که بر مبنای آن؛ انسانهای از اقوام، نژاد و ملیتهای گوناگون با داشتن حقوق شهروندی یکسان در یک مکان ( مثلا یک کشور) با هم زندگی میکنند.
[۸] Norman G. Finkelstein استاد یهودی دانشگاه دپال در شیکاگو آمریکا و نویسنده کتاب “Holocause Industry“. این کتاب باعنوان “صنعت یهودی سوزی” توسط سوسن سلیمزاده و تحت عنوان “سوداگران فاجعه” از سوی علاءالدین طباطبایی به فارسی برگردان شده است.
[۹] Flynt Leveret
[۱۰] Hillary Mann Leverett
[۱۱] Going to Tehran: Why the United States Must Come to Terms with the Islamic Republic of Iran