نامگذاری «شعر آیینی» از آن دسته نامگذاریهاست که بر «تعریفِ اجمالی» تکیه دارد. و اهل منطق تا امروز از این مدّعا کوتاه نیامدهاند که: «تعریف باید جامع و مانع باشد». در واقع، عبارت «شعر آیینی»، که این روزها برای نامیدن شعر دینی شایع است، نامگذاری سهلانگارانهایست؛ زیرا گسترهی معنایی «آیین» وسیعتر از «دین» است. از این رو شاید بهتر باشد که ما در این مقال، شعر دینی را عجالتاً همان «شعر دینی» بنامیم. با این تعبیر، شعر دینی با دو خصوصیت عمده شناخته میشود: «اوّلاً شعریت و ثانیاً محتوای دینی». روشن است که هر نوعی از شعر، ابتدا باید شعریت داشته باشد. گفت: «آدمی را آدمیّت لازم است» و قس علی هذا شعر را. پس شرط نخستِ هر گونه از شعر، ابتدائاً شاعرانگی اثر است. و طبعاً (فارغ از تعدّد دعاوی در تعریف شعر و شعریت) مقصود از لزوم شاعرانگی متن، آن است که واجد ویژگیهای شناختهشدهای باشد که آن را از مقاله و مقامه و خطابه و گونههای دیگر ادبی جدا کند. اینجاست که دست کم پای تخییل و نگاه شاعرانه به جهان به میان میآید. امّا شرط دوم برای اینکه شعری را «دینی» بنامیم، این است که محتوای آن، ارجاعی به دین داشته باشد؛ به اسوههای دین، به کارکردهای دین، و به غایات دین. با این حساب، شاید بتوان با اغماض، همهی سرودههایی را که رویه و ظاهر دینی ندارند امّا در باطن و ریشهی اندیشگیشان وجهی از «توصیه به نیکی» و «توصیه به زندگی معنائاً برتر» را در بر دارند نیز «شعر دینی» دانست. مقصود از «توصیه» هم لزوماً «اندرز» نیست؛ بلکه تخییلیست که هر شعری در جان مخاطب برمیانگیزد.[۱]
اهالی پیگیر شعر معاصر فارسی میدانند که دهههای اخیر، نقطهی عطفی در تاریخ شعر دینی فارسی بوده است. در حقیقت چه در دوران شیوع شعر مبارز پیش از انقلاب اسلامی و چه در زمان آفرینش اشعار دفاع مقدس، پیرنگ شعر اصیل و پیشروِ فارسی، عموماً ارجاعات دینی بود؛ حدّاقل به این دلیلِ ساده که شاعران به واسطهی زمینههای دینی ذهن مخاطبان خود میتوانستند پذیرش منویات مورد نظر خود را تسهیل کنند. امّا فراتر از این دلیل روبنایی، بدون تردید، همسو بودن جنبش عدالتخواهانه و حقطلبانهی مردم ایران در چند دهه مبارزه که منجر به پیروزی انقلاب تاریخی ایران اسلامی شد، با جانمایهی حقجوی دین، اینچنین رنگ و بویی دینی به شعر مبارز ایران در سالهای پیش از انقلاب اسلامی بخشید و همین رویّه در سالهای پس از انقلاب نیز پی گرفته شد. اینگونه بود که پس از انقلاب اسلامی نیز نهال شعر دینی بار دیگر احیا شد و جان گرفت و بالید و هر روز رشیدتر شد. نباید از خاطر برد که رویکرد غالب جریان شعر «جهان» در طول یک قرن پیش از انقلاب اسلامی در ایران، رفتن به سوی «تهی شدن شعر از معنا» و «شانه خالی کردن شعر از رسالت پیامرسانی» بود. سیر رگههایی از شعر آوانگارد فارسی بعد از نیما تا پیش از انقلاب هم تا حدودی گواه همین معناست. امّا در حقیقت، با آغاز مبارزات دینی ـ سیاسی مردم ایران و نهایتاً با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران، نگاهها بار دیگر به طور جدّی به میراث دینی ادب فارسی معطوف شد؛ شاعران به مرور و آسیبشناسی و بازروایی موضوعات دینی از دیدگاه امروزین خود پرداختند و پژوهشگران نیز به نوبهی خود غبار از چهرهی میراث شعر ریشهدار دینی در ادب پارسی زدودند. از این حیث، یکی از وجوه اهمیت جریان شعر انقلاب (که بخش اعظمی از آن صبغهی دینی داشت)، همین حرکت کردن خلاف جریان قهقرایی ادبیات معاصر جهان، و دوباره برافراشتن پرچم «معنا» بود. شعر انقلاب اسلامی، در واقع در برابر بیتفاوتی شبههنرمندان لاقید سینه سپر کرد و جریانی تازه پی نهاد.
بلافاصله پس از خیزش عظیم و حقطلبانهی مردم ایران اسلامی که با پیروزی ۲۲ بهمنماه ۱۳۵۷ تثبیت شد، هشت سال دفاع مقدس نیز با نیمنگاهی به «کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا» موجب تشدید همذاتپنداری عموم مردم ـ و البتّه شاعران و فرهیختگان که چشم بینا و جان مُدرک جامعهی خویشاند ـ با وجوه کلامی و تاریخی دین اسلام، بهویژه حماسهی عاشورا گردید و در نتیجه، شعرهای حماسی ملّی را بیش از پیش با روحیات دینی گره زد. به این اعتبار، شعر دینی در سالهای پس از انقلاب، عمدهترین گونهی شعری ما بوده و سیطرهی خود را بر شعر فارسی حفظ کرده است. حتّی بسیاری از اشعار مربوط به جنگ (که به «شعر دفاع مقدّس» شهرت دارند) و «شعر اعتراض» نیز با نگاهی دینی سروده شدهاند. و در مجموع میتوان ادّعا کرد که بخش عظیمی از شعر اجتماعی پس از انقلاب از چاشنی «زاویهی دید دینی» و «المانها و موتیفهای دینی» بیبهره نبوده است.
با اینکه حجم عظیمی از میراث شعر فارسی آمیخته با منویات دینیست، امّا به جرأت میتوان گفت که شعر دینی فارسی در دهههای اخیر، لااقل از حیث کمّی از دستاوردهای قرنهای پیشین پیشی گرفته است و حدّاقل دربارهی سه رکن زبان و فضاسازی و مضمونیابی، شعر دینی زمان ما تفاوتهای اساسی با اشعار دینی گذشتگان دارد. امّا به طور قطع، برجستهترین تفاوت دورهی اخیر شعر دینی با دورههای پیش از خود، علاوه بر افزایش حجم کمّی آن، توجّه به وجوه اجتماعی و آرمانخواهانهی مضامین دینی است. در این میان، آنچه نباید مغفول واقع شود، این است که شاعران در شعر دینی معاصر، به سیره و شخصیت و مدح و منقبت بسیاری از معصومین و بزرگان دین که پیش از این از پرداختن به آنها غفلت شده بود، بیشتر توجّه کردهاند. ولی روشن است که تنها رشد کمّی، کافی نیست و خلأ کیفیت را پُر نمیکند. بیشک در شعر دینی امروز، آفاتی نیز وجود دارد که دست این مقوله را از فربگی و کیفیّت کوتاه کرده است.
امّا به راستی چه عواملی کیفیت شعر دینی امروز را در مقایسه با شعر دینی فارسی در روزگاران پیشین کاهش داده است؟ بخشی از مشکلاتی که شعر دینی روزگار ما دارد، همانهایی است که بقیهی گونههای شعری زمانهی ما نیز به آنها مبتلا هستند؛ مثل ناسالم بودن زبان، یا از عهدهی مضمون برنیامدن، یا عدم تناسب فرم و محتوا، و… اینگونه کاستیها در کیفیت شعر معاصر، در مقایسه با شعر سدههای پیشین، کاملاً هویداست. البتّه این ادّعا که شعر امروز از حیث کیفی نازلتر از شعر قرون گذشته است، نیاز به بررسی دقیق علمی و کارشناسانه دارد و قابل تشکیک است. ولی جمهور اهل فن و آشنایان با ادب دیروز و امروز، فارغ از تغییر شرایط و دگرگونی جنس و جنم و گفتمان شعر امروز و دیروز، بر این نکته اجمالاً صحّه میگذارند که شعر معاصر ما چندین پلّه پایینتر از شعر قلّهها ـ و بلکه دامنهها ـ ی شعر دیرپا و کهن فارسی میایستد. به هر روی، از آنجا که اینگونه کاستیها تنها گریبانگیر شعر دینی ما نیست، در اینجا از آن میگذریم و بررسی دلایل آن را به مجالی و نوبتی دیگر وامیگذاریم.
امّا گذشته از این شرایط عمومی که بر شعر امروز ما در سنجش با شعر دیروز حاکم است، شاید اساسیترین ایرادی که مختص اشعار دینی روزگار ماست، ناتوانی شاعران در ایجاد تعادل بین «شعر بودن» و «دینی بودن» آثار است؛ که البتّه آسان نیست. کفهی ترازوی این قبیل شعرها معمولاً به سمت یکی از این دو رکن میلغزد و از ادای حقّ آن دیگری غافل میشود. در مجموع، میتوان ادّعا کرد که در شعر دینی امروز، عاطفه از دیگر ارکان شعری فربهتر است. مشکل دیگر که به تبع همین عدم توازن در ارکان شعری (و مخصوصاً غفلت از محتوای «صحیح») به وجود میآید و شاید در کار شاعران جوانتر امروز وافرتر باشد، عدم تسلّط بر وجه کلامی و اعتقادی ماجراست؛ یعنی کماطلاعی از زمینههای تاریخی و فکری موضوع. شوربختانه شاعران معاصر و به ویژه جوانترها کمتر از فلسفهی دین و جنبشهای دینی و وجوه تاریخی، فکری، و مبارزاتی انبیای الهی و امامان مظلوم و غریب آگاهی دارند. این چربدست نبودن در احاطه بر موضوع، گاهی کار دست شاعر میدهد و مانع از آن میشود که یک شعر دینی بتمامه موصوف شایستهای برای صفت «دینی» باشد. مشکلاتی از این دست البتّه در تاریخ شعر دینی ما هم کم نیست؛ مثلاً غلوهای بیجا یا بیشاز حد خوار دیدن خویش، یا مواردی که شامل ذم شبیه به مدح و مدح شبیه به ذم میشود.
مشکل دیگری که به نظر میرسد و در این مجال و مقال میتوان به آن اشاره کرد، کلّیت کممایه و نادلنشین برخی از شعرهاست که شاید به دلیل شیوع «سفارشینویسی» مبتلابه شعر دینی روزگار ما شده است. شعر دینی، برای توفیق روزافزون، غیر از همهی شروطی که هر شعری عموماً باید از آن برخوردار باشد، نیازمند لوازم علیحدّه و افزونتری هم هست. طرفه اینکه این لوازم، بیشتر ملحق به شاعر است تا ملحق به شعر. شرط لازم ـ و نه کافی ـ برای توفیق یک شعر دینی، آمیخته بودن جان شاعر با معانی دینی و سرریز شدن آن معانی از سینهی شاعر به زبان اوست. باید اذعان کرد که امروزه گاهی آنچه که بر زبان شاعر میرود، چیزی نیست که سینهی او را مالامال از درد کرده باشد و آنگاه بر زبان او جاری شده باشد. این نقیصه را شاید بتوان با عوامل اجتماعی ـ نوعی ریاکاری مصلحتی ـ یا روحیهی تقلید مرتبط دانست. در حقیقت، یکی از مهمترین شروط توفیق شعر دینی این است که روح دین با دل و جان شاعر عجین باشد. شعر از درد برمیخیزد و شاید آن شاعری در کار شعر دینی موفقتر باشد که بیشتر دردِ دین داشته باشد. حال، آن درد اگر با آگاهی و روشنبینی همراه شود، خمیرهی اصلی شعر دینی را به خوبی فراهم کرده است. باقی ماجرا به عهدهی توانایی شاعر است در به عمل آوردن آن مایه؛ یعنی به کار بردن شگردها و فنون شاعری که هم حاصل ذات شاعر است و هم حاصل تجربهی او. که این آخری فقط منحصر به شعر دینی نیست و لازمهی هر نوع شعر دیگری هم هست.
انتظار بیجایی نیست این که شاهد باشیم در جریان جدّی شعر دینی امروز، اندیشهی ناب قدسی با یاری تخیل شاعرانه، شعرهایی ماندگار رقم بزند و چشمانداز روشنی پیش روی شعر دینی امروز و فردای زبان دلنشین فارسی بگشاید. بنابراین، امید این است که شاعران امروز به عنوان فرهیختگان دینی جامعهی امروز و پدیدآورندگان ذخایر ارجمند ادبی برای نسلهای فردا، ضمن توسعهی شناخت و معرفت خویش از معانی دینی، مفاهیم بلند برآمده از زیست قدسی بزرگان دین را چون معجونی جانافزا نخست در دل و سپس در واژگان خود بپرورند و آن را با جام شعر روحانی خود به مذاق مخاطبان ایمانیشان بچشانند.
[۱] دربارهی جایگاه تخییل در شعر، ر.ک: توسی، خواجه نصیرالدّین؛ اساس الاقتباس (باب نهم)؛ انتشارات دانشگاه تهران.