دیدگاه اول
روز قدس، وتحولات منطقه
اعلام روز قدس وانتخاب نام قدس به عنوان مهمترین روز همبستگی با مسایل جهان اسلام از سوی امام خمینی (ره) در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، قدس و فلسطین را به عنوان مهمترین شاخص و خط کش در تفکر امتی جامعه انقلابی و اسلامی ایران قرار داد و به همین باید قرائتی از حوادث و تحولات منطقه با محوریت آرمان آزادسازی فلسطین داشت و واولویت های جدید سیاسی در جهت تحقق این هدف را مطرح ساخت.
با این مقدمه به سراغ حوادث بسیار زیاد منطقه بویژه تحولات حوزه بیداری اسلامی می رویم تا ببینیم کشورها و جوامع اسلامی در چه شرایطی قرار دارند.
* در سال ۱۳۵۸ هنگامی که رژیم صهیونیستی جنگ ۳۳ روزه را بر ضد حزب الله لبنان آغاز نمود تصور می کرد همانند جنگ های پیشین با دولت های عربی به آسانی جنگ را می برد.
* غرب و اسرائیل کشور سوریه را به عنوان مرکز اجرائی توطئه فتنه مذهبی انتخاب کرده اند.
* دولت های هم پیمان با غرب در منطقه در یک نقش نیابی هزینه های جنگ علیه دولت سوریه را فراهم کرده اند.
* حجاب نخست وزیر پیشین سوریه با دریافت صد میلیون دلار خود را به قطر فروخت و محمد حبش یکی از اعضای مجلس سابق خلق سوریه با دریافت پنج میلیون دلار به قطر فرار کرد.
* جنگ القصیر اوج بسیج امکانات جبهه آمریکا و حامیان منطقه ای آن بود که در آن شکست خوردند.
در سال ۱۳۸۵ هنگامی که رژیم صهیونیستی جنگ ۳۳ روزه بر ضد حزب الله لبنان را آغاز نمود تصور می کرد همانند جنگ های پیشین با دولت هاب عربی ، به آسانی و سرعت این جنگ را می برد و رهبران حزب الله را به اسارت می گیرد و با محاکمه و زندانی کردن آنها در گوانتاناموی اسراییل، این تهدید را از بین می برد و حزب الله را عبرتی برای دیگران قرار می دهد. اما نتیجه جنگ به گونه ای دیگر رقم خورد و با تصور ر ژیم صهیونیستی کاملاً مغایر اتفاق افتاد. جنگ ۳۳ روزه پایان یافت و رژیم صهیونیستی در تحقق اهداف خود از این جنگ شکست خورد و در پایان جنگ با تشکیل گروه وینوگراد در صدد بررسی علل شکست در این جنگ برآمد. مارتین ایندیک سفیر سابق آمریکا در رژیم صهیونیستی که بعدها معاون وزیر امور خارجه شد و یک یهودی استرالیایی تبار عضو لابی آیپک است، پس از این جنگ در مقاله ای در روزنامه هاآرتص اعلام کرد شیعه )مقاومت اسلامی ( اکنون تبدیل به خطر جدی برای اسراییل شده است و در جنگ ۳۳ روزه، اسراییل با همه توان و برتری نظامی بر همه کشورهای عربی، نتوانست جلوی آن را بگیرد، از این رو باید در پی قدرتی بود که توان مهار شیعه را داشته باشد. او با این مقدمه، جامعه سنی منطقه را پیشنهاد می کند به عنوان مهمترین بازیگری که می تواند شیعه را مهار کند و از اسراییل خواست تا در جهت عملی کردن این سناریو اقدام کند.
پنج سال بعد موج بیداری اسلامی از تونس آغاز شد و سرتاسر منطقه خاورمیانه را در بر گرفت و موجب شد پس از ۲۳ روز بن علی رئیس جمهور تونس فرار کند و مبارک مصری پس از ۱۸ روز استعفا دهد و قذافی لیبی پس از چند ماه سقوط کندو علی عبدالله صالح یمنی نیز پس از مقاومت یکساله از قدرت کنار رود. مستبدان حاکم در این کشورها از مهمترین متحدان غرب بودند و غرب با سرمایه گذاری بسیاری آنها را برای مدت مدیدی در قدرت نگهداشته بود. قیام مردم بر ضد این رژیم های استبدادی به نوعی جهت گیری آنها را تغییر داد و مردم بپا خاسته بر ضد این رژیم ها به طور طبیعی با غرب تضاد پیدا کردند که عامل اصلی تداوم سلطه رژیم های استبدادی بود. با حادثه حمله مردم مصر به سفارت رژیم صهیونیستی در قاهره و انفجار ۱۶ باره لوله انتقال گاز مصر به رژیم صهیونیستی وعملیات ایلات و کشته شدن ۸ نظامی صهیونیستی، جهت گیری های ضد اسراییلی این حرکت فراگیر مردمی بویژه در مصر آشکار شد. مطبوعات رژیم صهیونیستی پس از ۲ ماه از آغاز این حرکت اعلام کردند که این قیام های مردمی، امنیت اسراییل را تهدید می سازد و اقدامات قبلی این رژیم در تثبیت موجودیت غاصبانه خود را خنثی می کند و عملاً اسراییل به شرایط ناپایداری قبلی برمی گردد. رژیم صهیونیستی با امضای سازش نامه های کمپ دیوید با مصر در سال ۱۹۷۸ و اسلو با فلسطینی ها در سال ۱۹۹۳ و وادی عربه با اردن در سال ۱۹۹۴ عملاً مرزهای جنوبی و شرقی خود را امن کرد و حالت جنگی فقط در جبهه شمالی با سوریه و لبنان برقرار بود، اما با آغاز موج بیداری اسلامی عملاً مرزهای امن قبلی به مرزهای ناامن تبدیل می شوند و اسراییل بار دیگر در محیطی پر از خصومت و دشمنی قرار می گیرد. اکثر روزنامه های صهیونیسیت کم کم از تهدید محیط جغرافیایی جدیدی نام می بردند که اسراییل را از هر طرف تهدید می کند.
غرب و صهیونیست ها که با آغاز موج بیداری اسلامی به شدت غافلگیر شده بودند در جهت مدیریت حوادث منطقه برآمدند و اتاق های فکر آنها برای طراحی سناریوی مناسب جلساتی را برگزار کردند. کارشناسان صهیونیستی در اجلاس هرتزلیا در سال ۲۰۱۲ به این جمع بندی رسیدند که با توجه به خطر جبهه مقاومت که غرب آن را خطر شیعی می نامد و تضادهای جدید مردم سنی منطقه بر ضد رژیم صهیونیستی، پیشنهاد دادند که تضادهای جدید بیرونی منطقه با غرب به داخل هدایت شود و عملاً غرب و اسراییل از دایره تضاد خارج شوند. به عبارت دقیق تر رژیم صهیونیستی به غرب توصیه کرد که با فتنه مذهبی میان شیعه و سنی، جبهه مقاومت را در مقابل جوامع سنی قرار داده و میان آنها اختلاف انداخته و آنها را مشغول یکدیگر کند. تضعیف شیعه و سنی و ایجاد کینه بین آنها، فرصتی را به آمریکا و اسراییل می دهد تا شرایط خود را در منطقه و جهان اسلام بازسازی کنند. تأکید هنری کیسینجر وزیر خارجه سابق آمریکا در اینکه در دو سال اخیر بیش از چند ده سال کار مفید برای غرب و امنیت اسراییل در خاورمیانه صورت گرفته است، بر می گردد به اجرای این سناریوی فتنه این وقایع نشان می دهد که فتنه مذهبی که منطقه را در بر گرفته است یک امر خود جوش وحقیقی نیست بلکه برنامه دشمن است که بر مردم منطقه تحمیل شده است .
غرب و اسراییل، کشور سوریه را به عنوان مرکز اجرای این توطئه انتخاب کردند و برای موفقیت این طرح، عوامل رسانه ای، نهادهای وابسته دینی، تشکل های سیاسی و کشورهای هم پیمان را همجهت و بسیج کردند، تا در چهارچوب تقسیم کار، شرایط سوریه را بر هم زنند و این کشور را تبدیل به محلی برای تولید نفرت مذهبی، صف بندی متقابل منطقه ای، ابزاری برای تضعیف جبهه مقاومت و پایداری قرار دهد.
در این میان رسانه های هم پیمان با غرب نقش مهمی ایفا کردند. آنها با تزویر و قلب حقایق، رژیم لائیک سوریه را یک رژیم شیعی معرفی کردند که اکثریت سنی را سرکوب و کشتار می کند در حالی که حزب بعث حاکم در سوریه حزبی سکولار است و حتی اگر بگوییم آقای بشار اسد رئیس جمهور سوریه علوی مذهب است باز هم میان علویان اهل طریقت با شیعیان اهل شریعت فاصله بسیاری وجود دارد. این رسانه ها حس مذهبی را در میان جوامع سنی تحریک کردند و با جعل اخبار و نقل فجایع گوناگون که گاه از سوی تکفیری ها بر ضد شیعیان صورت می گرفت، به صورت کاملاً وارونه در این رسانه ها منعکس می کردند تا زمینه های لازم برای اجرای نقشه های دشمنان به نفع اسراییل فراهم گردد. این رسانه ها گاهی حضور چند صد نفر رزمنده حزب الله در سوریه را می دیدند و آن را دخالت آشکار در امور داخلی سوریه می شمردند ولی حضور دهها هزار سلفی تکفیری از کشورهای مختلف را نادیده می گرفتند و آن را یک تکلیف شرعی قلمداد می کردند. در این فرآیند شبکه هایی از ضرورت سقوط نظام سوریه صحبت می کردند که حامیان آنها از مستبدترین رژیم های منطقه هستند و در این کشورها نه خبری از قانون اساسی وجود دارد و نه از انتخابات.
نهادهای دینی سنی تحت فشار رسانه ها از یک سو و رژیم های وابسته از سویی دیگر در فرآیند فتنه مذهبی قرار گرفته و همکاری کردند و تعدادی از روحانی نماها و مفتیان وجوب حضور در سوریه و جهاد بر ضد رژیم اسد که تنها رژیم عربی غیر اسرائیلی بود را مطرح کردند. فشار بر روحانیان سنی به حدی بود که حتی کسانی که تیزبین هستند و از توطئه های پشت پرده دشمن خبر داشتند و از نقشه ها و توطئه های مشترک غرب و رژیم صهیونیستی باخبر بودند، ناچار به سکوت شدند و یا صدای آنها آنقدر ضعیف بود که شنیده نمی شد.
جالب است افرادی روحانی نما همچون شیخ عرعور و عریفی که در عربستان اقامت دارند و در شبکه های مذهبی فتاوای جهاد در سوریه ر اسر می دهند، هیچ گاه فرزندان خود را به این جبهه ها اعزام نکرده و گاه به علت مسافرت آنها به اروپا و استراحت در سواحل این کشورها از سوی برخی افراد منصف منطقه مورد تشکیک قرار گرفتند. آقای شیخ یوسف قرضاوی روحانی مصری که دو دهه است به خدمت رژیم آل ثانی قطر در آمده است، با فتواهای پی در پی وجوب جهاد در سوریه را مطرح می کرد بدون اینکه به وجوب جهاد در فلسطین و آزادسازی قبله نخست مسلمین به عنوان یک تکلیف و اولویت اشاره کند. او با بهره برداری از سابقه مبارزاتی و شهرت رسانه ای شروع به تولید ادبیات فتنه کرد و حزب الله را به نام حزب الشیطان و سید حسن نصرالله را نصراللات –لات یکی از بت های عهد جاهلیت عربستان و از نمادهای شیطان است- معرفی کرد و سیاست های ایران را به شدت مورد حمله قرار داد. شیخ زندانی که معروف ترین روحانی سنی یمن بشمار می آید در این زمینه در برابر سوال وتشکیک مردم ضمن تأکید بر وجوب جهاد در سوریه با گستاخی اعلام کرد که زخم فلسطین کهنه است و بهبود یافته اما زخم سوریه تازه و دچار خونریزی است و مومنان اکنون مکلفند تنها به سوریه بروند.
در فرآیند فتنه، در کنار روحانی نماها، اکثریت تشکل های سلفی فعال شده و با اعزام سازمان یافته افراد، موفق شدند هزاران نفر را به سوریه اعزام کنند. این تشکل ها دوره آموزش نظامی برگزار می کردند و تأمین هزینه های اعزام افراد به سوریه را نیز بر عهده می گرفتند. متأسفانه در این فرآیند گروه اخوان المسلیمن که یک تشکل میانه روی سنی و همواره با تفکر امتی در جهت وحدت و تقریب بین مذاهب رفتار کرده، در حوادث سوریه به گونه ای دیگر ظاهر شد که هیچ مرز و تفاوتی میان آنها و سلفی های تکفیری دیده نمی شد به نحوی که گاه آقای مرسی رئیس جمهور اخوانی مصر در مراسم بسیج و اعزام این به اصطلاح مجاهدان حضور می یافت.
دولت های هم پیمان با غرب در منطقه نیز در یک نقش نیابتی هزینه های جنگ بر علیه دولت سوریه را فراهم کردند. تقریباً اکثر گروه های مسلح معارض در سوریه، حقوق بگیر عربستان سعودی و قطرند و سلاح های آنان با هزینه های این کشورها تأمین شده و ترکیه و آل حریری در لبنان و نیز کشور اردن مرزهای خود را برای رساندن افراد و سلاح به سوی سوریه آزاد گذاشته و کمال همکاری را داشتند. علاوه بر آن برای فروپاشی ساختار اجتماعی و سیاسی در سوریه، قطر لیست هزار نفر اول از افراد متنفذ اجتماعی، سیاسی، رسانه ای، دینی، هنری و کارگزاران دولتی در سوریه را آماده کرده بود و به این افراد از صد هزار تا چند ده میلیون دلار پیشنهاد رشوه می داد تا در مقابل نظام قرار گیرند. گفته می شود حجاب نخست وزیر پیشین سوریه با دریافت صد میلیون دلار خود را به قطر فروخت و به اردن رفت. محمد حبش یکی از اعضای مجلس سابق خلق سوریه با دریافت پنج میلیون دلار به قطر فرار کرد. برخی روحانیون نیز با دریافت مبالغی، اردوگاه خود را تغییر دادند. در این فرآیند تعدادی از اسلامگرایان و چپ گرایان فلسطینی نیز خود را در اختیار دشمن قرار دادند.
در چنین معادله چند متغیری که رسانه ها، افراد به ظاهر روحانی، تشکل های اسلامی و دولت های دارای اتحاد و ائتلاف با غرب در هم آمیخته است، غرب می کوشید چند هدف را دنبال کند، نخست اینکه سلفیهای جهادی که به علت تحجرگاه درمقابل غرب قرار گرفته بودند، اکنون در خدمت غرب درآیند و کشوری تضعیف کنند که دشمن اسراییل و غرب بشمار می آید. در مقابل این سلفی ها، ارتش سوریه قرار دارد که درگیر جنگ ناخواسته داخلی شده و به شدت تضعیف خواهد شد، این ارتش در حال حاضر آخرین ارتش عربی است که عقیده نظامی آن بر پایه تقابل با رژیم صهیونیستی استوار است. برنامه ریزی غرب در بحران سوریه بود که چه از ارتش سوریه آدم کشته شود و یا از طرف سلفی های تکفیری هر دو به نفع غرب خواهد بود. در این معادله سراسر برد، غرب نیز حلقه میانی جبهه مقاومت یعنی سوریه را یا اقلا تضعیف خواهد کرد و یا می تواند رژیم طرفدار مقاومت بشار اسد را ساقط کند و این تحول دستاورد بزرگی برای غرب بشمار می آید. در این معادله رژیم صهیونیستی طاقت نیاورد در پشت صحنه باشد و با حمله هوایی به چندین هدف در سوریه و در چند دفعه همراهی خود را با مخالفان سوری آشکار کرد. حضور بر خی چهره های معارضه سوری در شبکه های دوم و دهم اسراییل و تشکر از همراهی اسراییل با آنان در حمله به سوریه نشان دادند که در کدام جبهه قرار دارند و در پشت صحنه چه زد و بندهایی دارند.
***
درچنین شرایطی حزب الله اعلام کردکه سکوت دیگرجایزنیست چراکه توطئه درسوریه هدفش همه جبهه مقاومت است واعضای این جبهه در سوریه باید از خود دفاع کنند. شهادت شیخ بوطی مفسر سنی مذهب در یکی از مساجد دمشق و شهادت علامه شیخ حسن شحاته روحانی شیعه مصری در یکی از روستاهای الجیزه نشان داد که تقابل مذهبی دروغی بیش نیست و این دو روحانی سنی و شیعه توسط همان کسانی کشته شدند که سرباز آمریکا هستند و هدفشان ضربه زدن به جبهه وحدت اسلامی و مقاومت ضد صهیونیستی است. فتاوای روحانی نماهای اجیر رژیم های وابسته در منطقه و طرح اولویت جهاد در سوریه و نادیده گرفتن جهاد بر ضد دشمن صهیونیستی، جبهه های حق و باطل را کاملاً از یکدیگر تفکیک کرد و حقیقت را شفاف و نمایان ساخت.
تقویت جبهه مقاومت وشفاف شدن معادله رویارویی شرایط این معادله رابه گونه ای تغییردادکه جبهه القصیرشاهداولین پیروزی جبهه مقاومت دربرابرجبهه متحدان باغرب بود. ارتش سوریه درگام بعدی شهرتلکلخ و حمص را نیز پاکسازی کرده و اکنون در صدد است تا اطراف دمشق و حلب را نیز از لوث افراد مسلح پاکسازی کند.
دراین فرآیندمحاسبات غرب درتعریف سوریه به عنوان قتلگاه برای نیروهای سلفی جهادی و تضعیف ارتش سوریه غلط از آب درآمد. در دو سال و اندی از آغاز درگیری ها در سوریه نه سلفی های جهادی تضعیف شدند و نه ارتش سوریه از هم پاشید. سلفی ها بیش از حد تصور غرب در سوریه جمع شده و عملاً به سوی عراق و لبنان سرازیر شده اند و اگر این حرکت ادامه یابد معلوم نیست که به سوی چه کشوری در منطقه سرازیر خواهند شد. این فرآیند به طور میدانی شرایط امنیتی عراق و لبنان را نیز ناامن کرد و احتمال گسترش ناامنی به سرتاسر منطقه را افزایش داد. در مقابل، فروپاشی ارتش سوریه نیز آنگونه که غرب پیش بینی می کرد اتفاق نیفتاد و حس میهن پرستی ارتش به حدی بود که گفتمان دروغین فتنه مذهبی را باور نکرد و پیش بینی شورش ارتش بر ضد نظام در سوریه اتفاق نیفتاد. همه این تحولات زمانی اتفاق افتاد که دولت سوریه نیز از انفعال خارج شده و کاملاً فعال و مسلط بر شرایط میدانی گردید.
جنگ القصیر اوج بسیج امکانات جبهه آمریکاوحامیان منطقه ای ان بودکه درآن شکست خورد ودر نهایت قوس بحران به سمت نزول حرکت کردو توطئه مذهبی بدلایل متعدد از آن اوج به زیر کشیده شد. ایستادگی و پایداری جبهه مقاومت در برابر این توطئه بزرگ و احتمال گسترش ناامنی در سرتاسر منطقه از سوی دیگر به کشورهای هم پیمان با آمریکا، بسیاری از نقشه ها را بر هم زد و اراده غرب در این توطئه عظیم را تغییر داد. آمریکا در گذشته در عراق با نادیده گرفتن همه اعتراضات جهانی، این کشور را به اشغال خود درآورد، در بحران سوریه به علت ضعف امکانات ناشی از بحران اقتصادی و کاهش بودجه های نظامی، این جنگ را به صورت نیابتی مدیریت کرد و همه هزینه های این جنگ را از جیب رژیم های وابسته عرب تأمین کرد.
در دو سال اخیرنیزشرایط سیاسی واقتصادی آمریکا تاحد زیادی تغییرکرده و اولویت های تازه ای در آن نمایان شده است. آمریکا که در ابعاد اقتصادی در دهه شصت میلادی ۴۰% تولید ناخالص جهان را در اختیار داشت، اکنون فقط ۲۰% تولید ناخالص جهانی را در اختیار دارد و به علت رشد بالای اقتصادی در چین و رشد منفی اقتصادی در آمریکا به علت رکود اقتصادی و کاهش تولید صنعتی، عملاً در حال حاضر درمقابل تهدید جدی قرار گرفته است. به عبارت دیگر چین با جهش های اقتصادی در دهه اخیر از کشورهای بزرگی چون آلمان و ژاپن عبور کرده و احتمال داده می شود اگر همین رشد بالای اقتصادی در چین ادامه یابد، ظرف ۵ تا ۱۰ سال آینده جایگاه اقتصاد اولی آمریکا را نیز تصاحب کند واقتصاد اول جهان شود. این احتمال یک تهدید جدی برای آمریکاست چرا که اگر تحقق یابد، اقتصاد آمریکا دچار بحران بی سابقه ای خواهد دشد و دلار آمریکا که در حال حاضر به ضرب و زور قدرت آمریکا مهمترین ارز مبادلات جهانی است، جایگاه خود را از دست خواهد داد و آمریکا با داشتن بیش از شانزده هزار میلیارد دلار (۱۶٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار) بدهی نمی تواند شرایط فعلی خود را ادامه دهد. در چنین شرایطی اولویت آمریکا تغییر پیدا کرده و آمریکا ناچار است با رفتن به شرق آسیا و محاصره اقتصادی و سیاسی چین از وقوع چنین فاجعه ای جلوگیری نماید. اتحاد و هماهنگی سیاسی روسیه با چین در کنار هند و برزیل و آفریقای جنوبی در چهارچوب مجموعه بریکس که نیمی از جمعیت جهان و یک سوم اقتصاد بین المللی را در اختیار دارد، به آمریکا چنین اجازه ای را نمی دهد. به همین علت آمریکا در حال حاضر می کوشد با روسیه در عرصه های بین المللی همکاری کند تا بتواند با امکانات محدود خود با چین مقابله کند. این تحول دلیل اصلی سفر مکرر جان کری وزیر امور خارجه آمریکا به مسکو است و توافق بر سر ژنو ۲ و احتمالا حل بحران سوریه به صورت مسالمت آمیز و از طریق گفتگو بجای براندازی است و بسیاری از واقعیت را آشکار می سازد.
امیر قطر شاید اولین قربانی این تغییر و تحول است، چرا که قطر ارتباط و بسیج سلفی های تکفیری در منطقه و مدیریت جریان های اخوان المسلمین را بر عهده داشته است. تغییر شرایط منجر به این شد که امیر سابق قطر ترجیح دهد از قدرت کنار رود و امیر جدید تمیم آل ثانی در چهارچوب نقش جدید وارد عرصه کار شود. امیر جدید قطر در اولین سخنرانی خود اعلام کرد که قطر در چهارچوب محیط طبیعی خود یعنی شورای همکاری خلیج فارس فعال خواهد بود و این اظهارات با نقش بلندپروازانه امیر سابق در حضور در بحران ها از افغانستان تا مغرب بسیار متفاوت است. اخراج شیخ فتنه – یوسف قرضاوی- از قطر شاخص بعدی این تغییر است. حمله ارتش لبنان به پایگاه شیخ احمد الأسیر که مأموریت داشت در چهارچوب واگرایی و تقابل مذهبی در شهر صیدا و جنوب لبنان بر ضد حزب الله فعال شود، بسیار معنی دار است چرا که کسانی که لبنان را خوب می شناسند می دانند که ارتش لبنان بر خلاف اراده آمریکا دست به چنین کار بزرگی نمی زند. الاسیر بخشی از بسیج تکفیری های منطقه بود. از سر گیری تظاهرات مردمی در مصر بر ضد رژیم اخوان المسلمین حاکم نیز موفق شد ارتش این کشور را با خود همراه سازد ومرسی را سرنگون کند . سقوط مرسی بسیار معنی دار بوده ومردم مصر که بر ضد رژیم مبارک قیام کردند ، انتظار داشتند که منتخبین انها قرار دادکمپ دیوید با رژیم صهیونیستی را تغییر دهند ومصر را از حالت وابستگی کامل با امریکا خارج سازد وبر پّایه استقلال ومنطقه گرایی اسلامی حکومت کنند . تغییر نکردن سیاست دولت اقای مرسی در مقابل اسراییل وامریکا ،به شدت مردم مصر را عصبانی کرد وانهارا به عنوان معترض به خیابانها برگرداند. این حرکت مردم مصر نشان داد که اسلام امریکایی مطلوب مردم مصر نمی تواند باشد وهیچ نظامی نمی تواند بدون تغییر واقعی سیاستهای پوسیده گذشته برای همیشه از اعتماد مردم برخوردار باشد.
مجموعه این تحولات نشان می دهد که حوادث یکسال اخیر منطقه هرچند بسیار تلخ بود اما اکنون در جهت تولید معادله ای جدید به سود ارمان ازادسازی فلسطین است. جبهه مقاومت در حال یکسره کردن شرایط سوریه است وامریکا ناچار است شرایط جدید را قبول کند تاراهبرد جدید خود در محاصره چین را عملی سازد. آمریکادرحال حاضربانمایندگان طالبان درافغانستان درحال گفتگواست وآمادگی کامل خودرابرای گفتگوی مستقیم با ایران اعلام کرده و در عین حال پس از دو دهه رهاسازی مسأله فلسطین، تحت فشار افکار عمومی منطقه ناچار شده است آغاز گفتگوهای سیاسی میان دولت خود مختار فلسطینی و رژیم صهیونیستی را پیگیر باشد.
از مجموع حوادث گذشته می توان دریافت که بخش مهمی از مصیبت های جهان اسلام نتیجه توطئه امریکا واسراییل است وتا زمانیکه جهان اسلام این خطر را برطرف نکرده معلوم نیست بتواند شرایط خودرا در ابعاد کلان تغییر دهد .هنگامیکه امام خمینی (ره) روزقدس را اعلام کردتصورمیرفت که امام در تلاش است تا فقط مسأله آزادسازی قدس و فلسطین را زنده کند و توجه جهان اسلام را به این اولویت مهم جلب کند. اما زمانی که امام (ره) روز قدس را روز اسلام و همه مستضعفین اعلام کرد کمتر کسی متوجه شد منظور امام چیست و افقی که امام ترسیم می کند در چه پهنایی است. اکنون که بیداری اسلامی از دل مقاومت ضدصهیونیستی بیرون آمده است به خوبی در می یابیم که راه رهایی همه جهان اسلام از مسیر نفی رژیم صهیونیستی است.
کارکردرژیم صهیونیستی در حفظ شرایط استبداد و عقب ماندگی در منطقه و ارتباط همه این مسائل به استمرار حیات این رژیم غاصب آشکار می سازد که مسائل سیاسی منطقه و جهان اسلام برای خروج از دایره عقب ماندگی و وابستگی زمانی امکان پذیر است که آرمان آزادسازی فلسطین و جراحی کامل غده سرطانی صهیونیستی از پیکر بیمار امت اسلامی در سر لوحه اهداف همه آزادی خواهان مسلمان قرار گیرد.
تغییرباورهای جوامع منطقه درفرآیندبیداری اسلامی و توان آنها برای سرنگونی رژیم های وابسته در منطقه و حضور دائمی مردم در میدان های تحریر و آزادی و نظارت دائمی آنها برای پیگیری اهداف بزرگ امت اسلامی و همچنین توان عبور مردم از فتنه عظیم مذهبی که اخیراً به دست غرب و عوامل منطقه ای آن چیده شده بود، سرمایه های عظیمی است که می تواند در آینده نزدیک امت اسلامی را در شرایط متفاوتی قرار دهد و معادله ذلت و وابستگی گذشته را تغییر دهد و شرایط عزتمند و استقلال گونه برای امت اسلامی رقم زند.
دیدگاه دوم: شرایط بازگشت اخوان به قلب مردم مصر
با آغاز موج بیداری اسلامی و حرکت فراگیر و گسترده جوامع خاور میانه و شمال آفریقا بر ضد رژیم های استبدادی و ساختار های دیکتاتوری و ضد مردمی،این رژیم ها یکی پس از دیگری در مقابل اراده مردم به صورت نمادین سقوط کردند و طبیعی بود که ساختار های مردم سالار مبتنی بر انتخابات،جایگزین آن ها گردد. در این فرآیند تحولی،به قدرت رسیدن اخوان المسلمین با رای مردم در بیش از یک کشور، پدیده سیاسی قابل توجهی بود که نظر اکثر کارشناسان سیاسی را به خود جلب کرد. در کشور تونس،حزب حرکت النهضه،شاخه اخوانی در این کشور و در مصر،جنبش اخوان المسلمین،برنده انتخابات بودند. در کشور مغرب نیز که با آغاز بیداری اسلامی،رژیم پادشاهی آن به اصلاحات پیشدستانه دست زد،در اولین انتخابات آزاد این کشور،حزب عدالت و توسعه اخوانی پیروز انتخابات بود. همچنین در کشور لیبی پس از سقوط رژیم ۴۳ ساله قذافی، در اولین انتخابات آزاد،اخوان جزو احزاب اصلی پیروز انتخابات بودند. هر چند که بیشترین آراء را به خود اختصاص ندادند.
* با آغاز موج بیداری اسلامی و به قدرت رسیدن اخوان المسلمین با رای مردم در بیش از یک کشور پدیده سیاسی قابل توجه بوده است.
* تفکر و تشکل اخوان المسلمین در اکثر کشورهای اسلامی با شعار «اسلام تنها راه حل است» گسترش یافت.
*وجود یک الگوی اسلامی در ایران که ۳۵ سال است که حکومت می کند و به رغم همه توطئه ها و جنگ ها و تحریم ها به مقاومت خود ادامه می دهد و همچنان بر پایه اصول حکومت اسلامی و مردم سالاری و مشارکت عمومی در حال پیشرفت است در انتخاب مردم منطقه بی تاثیر نبوده است.
* انتخاب مرسی تجلی اراده مردم مصر بود.
* امام خمینی در ۱۳ سالی که در نجف اقامت داشت با کنکاش در منابع اسلامی و بهره گیری از الگوی حکومت پیامبر (ص) و امام علی (ع) درباره حکومت اسلامی نظریه پردازی کرد.
پیروزی تفکر و تشکل های اخوان المسلمین در کشور های شمال آفریقا،این پرسش را مطرح ساخت که چرا این پدیده در بیش از یک کشور تکرار شد و رفتار اکثریت این جوامع چه معنا و پیامی در بر دارد. آنچه مسلم است تشکل اخوان المسلمین یک تشکل قدیمی است که از سال ۱۹۲۸ میلادی در مصر پایه گذاری شد و در اکثر کشور های اسلامی با شعار “الاسلام هو الحل” گسترش یافت. به عبارتی دیگر،تفکر اخوانی معتقد است اسلام،ظرفیت حل مشکلات زندگی مدرن در ابعاد سیاسی،فردی و اجتماعی را در قالب حکومت اسلامی دارد. اما دولت های استبدادی که این الگو را تهدیدی برای خود میدیدند آن را نفی کردند و کسانی که معتقد به آن فکر انداختند، به زندان بردند و زیر شکنجه قرار دادند و تاکنون مانع از تحقق چنین تفکری شدند. اکنون که بیداری اسلامی آغاز شده و مردم در صحنه تحولات،بازیگر اصلی شدند،یک فرصت تاریخی برای اخوان فراهم شد تا ثابت کنند دریافت آنان از تفکر اسلامی میتواند به نیاز های روز جوامع پاسخ دهد ویک زندگی شرافتمندانه برای انان ایجاد کند. تاکنون رژیم های استبدادی متهم بودند به این که به علت انحصار گرایی، فساد و سرکوب،عقب ماندگی را بر جوامع تحمیل کرده و با اتحاد و ائتلاف با اردوگاه قدرت های سلطه گر جهانی عملا استقلال کشور ها و عزت ملی آنان را نقض کردند. طبیعت استبداد این است که با شکوفایی و مشارکت همگانی و شایسته سالاری و بهره گیری از استعداد نخبگان و متخصصان بومی در تعارض است وبا زد وبند با بیگانگان غصب قدرت را استمرار می بخشد . البته وجود یک الگوی اسلامی در ایران که ۳۵ سال است که حکومت می کند و به رغم همه توطئه ها، جنگ ها و تحریم ها، به مقاومت خود ادامه می دهند و همچنان بر پایه اصول حکومت اسلامی و مردم سالاری و مشارکت عمومی،پایدار و در حال پیشرفت است، بی تاثیر در انتخاب مردم منطقه نبود و شاید هم تاثیر اصلی را داشت. موفقیت جنبش های مقاومت ضد صهیونیستی نیز در سطح لبنان و فلسطین که موفق شدند رژیم صهیونیستی را برای اولین بار دچار شکست نظامی کنند و آرزوی مردم را در مهار کردن این خطر پاسخ دهد،یکی دیگر از متغیر های منطقه ای است که بر رای و انتخاب مردم حوزه بیداری اسلامی اثر گذاشت. به هر حال انتخاب اخوان در مصر با این همه آرزو و توقع ، اخوان را در برابر مسئولیتی تاریخی قرار داد.
انتخاب آقای مرسی،نامزد اخوان المسلمین در مصر،تجلی اراده مردم مصر بود. اما ناکامی اخوان در یک سال گذشته در تحقق اهداف مردمی،بار دیگر مردم را به خیابان آورد و سرنگونی مرسی را به همراه داشت. پرسشی که اکنون مطرح است چرا اکثریت مردم مصر که به اخوان رای دادند و چگونه حکومت اخوان سرنگون شد؟ شکی نیست که مردم به اخوان رای دادند تا آنها به قدرت برسند. اما این تنها هدف غایی مردم نبود، بلکه به آن ها رای دادند تا آرزو های مردم توسط اسلامگرایان تحقق یابد و این هدف با فکر و ابزار و نیت متفاوتی باید اتفاق می افتاد. در حالی که آقای مرسی و حزب آزادی و عدالت شاخه سیاسی اخوان با یک رفتار اقتدار گرایانه و بدون تغییر ساختار قبلی و پیگیری اهداف و آرمان های خود در پی حفظ قدرت بود و این رفتار چیزی نبود که مورد انتظار مردم باشد. تغییر خوش بینی مردم نسبت به اخوان،به نوعی بد بینی ، به عملکرد کادر فعلی اخوان بر می گردد. توجیه ناتوانی و متهم کردن شرایط به عنوان مهم ترین علل ناکامی اخوان با توجه به وجود الگو های موفق دیگر،قابل قبول نیست و شاید مهم ترین اشکال اخوان نیز این بود که از تجارب دیگر الگو های اسلامی استفاده نکرد و با غرور و احساس بی نیازی کاذب،یک فرصت تاریخی را از دست داد و معلوم نیست که در آینده نزدیک، قابل تکرار باشد.در اینجا ذکر این مطلب لازم است که امام خمینی(ره) پس از قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ ودر سیزده سالی که در نجف اشرف اقامت داشت با کنکاش در منابع اسلامی و بهره گیری از الگوی حکومت پیامبر و امام علی و نظریه پردازی در باره حکومت اسلامی سعی کرد این الگو را پرورش دهد وتکمیل سازد واز مجاری خاصی به مردم ایران منتفل کند و آن را به باوری احتماعی تبدیل کند. شکی نیست که اخوان المسلمین نیز از غنای فرهنگی بسیاری برخوردار است ولی فاقد الگوی حکومت اسلامی است اگر ناکامی در حکومت داری در حال حاضر دیده می شود،به حوزه فکر و اندیشه اسلامی بر نمیگردد،بلکه به حوزه رفتاری رهبران فعلی این جنبش،مرتبط است. دولت اخوان در یک سال اخیر در سیاست داخلی نشان داد که بر خلاف تفکر اسلامی،که از جذب حداکثری برخوردار است،انحصار گرا است که این رفتار چهره اسلامگرایی را مشوه ساخت. اخوان بر خلاف شعار آن ها “الاسلام هو الحل” خود را آماده حکومت داری نکرده و برای برطرف کردن مشکلات اجتماعی،راه حل ها یی پیشاپیش آماده نساخته بودند. در یک سال اخیر،شرایط اقتصادی مصر،فاجعه آمیز شد و عزل و نصب ها بر اساس ایل و تباری و وابستگی به تشکل های خودی صورت گرفت و این همان رفتاری بود که در گذشته در رژیم حسنی مبارک جریان داشت و اساسا مردم از آن منزجر شده و بر ضد آن قیام کردند. در بعد خارجی نیز،حفظ قرارداد کمپ دیوید و ادامه رابطه با دشمن صهیونیستی و مبادله سفیر با آن،آن هم با نامه های کذایی “فدایت شوم” و استمرار رابطه سلطه پذیرانه با آمریکا برای مردم مصر قابل تحمل نبود و با انتظارات آن ها هیچگونه هماهنگی نداشت. بی شک میتوان گفت که رفتار رهبران فعلی اخوان،مردم مصر را دچار شک کرد و عصبانی ساخت و آنها دوباره به میدان اعتراض برگرداند. بی تردید نحوه رفتار دولت مرسی با محور مقاومت و بویژه رفتار خصمانه آن علیه دولت و ملت سوریه که نقش اساسی در تغییر نگرش بسیاری از متفکرین مصری داشته است.
آنچه مسلم است، جریان اخوان المسلمین علی رغم حوادث اخیر و این تجربه تلخ،می تواند این تهدید را به فرصت تبدیل کند و با جبرا ن اشتباهات گذشته ، بار دیگر اعتماد عمومی را جلب کند. ولی گویا رهبران فعلی اخوان در صدد انتخاب راه آفرینشگرانه نیستند و در چارچوب رفتار های عصبی و انفعالی می کوشند صحنه اجتماعی را تغییر داده اند تا بتوانند به قدرت بازگردند.در درگیری های اخیر، طرفداران اخوان با مخالفان و نیرو های ارتش که منجر به کشته شدن بیش از ۱۰۰ نفر و زخمی شدن حدود ۱۰۰۰ نفر شد، ارتش مصر در حال ارتکاب اشتباه دیگری است. تشدید تقابل های اجتماعی و رفتار دفع حداکثری،نه تنها شرایط تنش را در جامعه گسترش می دهد، بلکه این تقابل ها در دراز مدت می تواند جامعه را به سوی جنگ داخلی ببرد و امنیت ملی مصر را تهدید کند واینگونه حوادث تنها به نفع رژیم صهیونیستی است وکسانی که برای جامعه مصر ارزوی خیر ندارند. حوادث اخیر مصر، بار دیگر نشان داد که عقلانیت سیاسی و ایثار و از خود گذشتگی مهم ترین نیاز امروز این جامعه است و جریان اخوان المسلمین می تواند در حفظ آرامش اجتماعی، پیشتاز باشد و امنیت کلان اجتماعی را بر منافع حزبی ترجیح داده تا شاید این رفتار بزرگ منشانه،راهی برای بازگشت مجدد اخوان به قلب مردم مصر و جبران ناتوانی های گذشته باشد
حسین رویوران