هنر و اخلاق همسایه های دیوار به دیوار یکدیگرند

0 440

مقدمه: ایجاد نسبت صحیح ما بین عبا دات یا تو لید بر نا مه های عبا دی با ماهیت هنری و تکنولوژیک رسانه ها مانند تلویزیون از اهداف پژوهشی صا حب نظران حوزه رسانه در جهان در حداقل یک ده اخیر بو ده است. این مسئله بخصوص در حوزه مطا لعات رسا نه ای در کشور ما از اهمیت بیشتری بر خوردار است زیرا این اعتقاد وجود دارد که ایران نیا زمند دگر گون کردن ما هیت سکو لار تلویزیون به یک ما هیت دینی است.   نیل به این هدف نیازمند بحث و تلاشی علمی،در کنار تجربیات هنری است تا رابطه ای ذاتی را بین فرهنگ عبا دی ما نند نماز و ماهیت هنری و فنی رسانه برقرار سازد. فرهنگ نماز باید بدل به زیرساخت هویت فرهنگی و زیبایی شناختی رسانه در ابعاد مختلف آن شود تا بتوان مدعی شد رسانه ای اسلامی و عبادت محور شکل گرفته است. در این مقا له تلا شی تئوریک با رو یکرد زیبایی شناسانه در حوزه تلویزیون صورت گر فته است تا مقد مه ای بر نسبت تلویزیون و عبا دات با شد.

* طهارت فصل مشترک نماز و هنر است.
* در طول تاریخ چه بسیار آثار هنری ای بوده اند که موجب تحول انسانها و اجتماعات شده اند.
* برعکس آراء خیلی از زیباشناسان مانند امانوئل کانت که هر رویکرد اخلاقی به اثر هنری را مردود می شمارند، هنر و اخلاق همسایه دیوار به دیوار یکدیگرند.
* افلاطون و تولستوی هر دو بر این نظرند که نوع هنری که در معرض آن قرار می گیریم می تواند بر نوع انسانی که می شویم تاثیر گذارد.
* خواندن مستمر کتابهای خشن و یا دیدن طولانی و پیوسته نمایش های خشن موجب می شود که آدمی به صورتی درآید که مستعد ارتکاب اعمال خشن باشد.
* فرهنگ نماز مجموعه ای از ارزشهای اسلامی و قرآنی است که بر نوعی انسان شناسی، هستی شناسی و جهان شناسی متکی است. * هر مکتب هنری هویت زیبا شناختی خود را از منابع فرهنگی خود اخذ می کند.
* انتظار نیست که تبلور و انعکاس نماز در رسانه ملی در حد ارائه ظاهری یک عمل فیزیکی و آداب تشریفاتی در برنامه ها محدود بماند بلکه مقصود پاسخ به این پرسش است که ارزشها و معیار های این فرهنگ تا چه حد ممزوج با محتوی ساختار و زبان فنی و هنری این رسانه شده است.
* واقعیت این است که شخصیت های نمایشی در رسانه ملی اکثرا بر مبنای شخصیت پردازی های سکولار شکل می گیرند تا شخصیت هایی که مبتنی بر ارزشهای نویسنده و یا کارگردان به اقتضاء مصالح مدیریتی صحنه ای از نماز را در اثر بگنجاند و وانمود کند که شخصیت داستانی فردی نمازخوان است تاثیری نداشته باشد و چه بسا نماز خواندن شخصیت با سایر شئون شخصیت پردازی او در تعارض باشد و همین مسئله سبب تاثیر منفی بر مخاطب باشد.

علی اصغر فهیمی فر فرهنگ اسلامی

 

این مقاله پیش از ورود به بحث موارد ذیل را مفروض تلقی می کند.

  • رسانه رادیو و تلویزیون را می توان به اعتبار انواع و قوالب برنامه سازی به برنامه های نمایشی (فیلم سینمایی، سریال، تئاتر و …،) و غیرنمایشی مانند برنامه های خبر، جُنگ و غیره تقسیم کرد. لذا در بررسی « نسبت نماز با رسانه» لاجرم می باید روی هر یک یا چند نوع از انواع یادشده متمرکز گردید تا بررسی ها به نتایج و رهیافت های کاربردی منتج شود. لذا این مقاله صرفاً بر تلویزیون آنهم بر نوع برنامه های نمایشی اعم از فیلم و سریال متمرکز شده است.

به مصداق آیه شریفه « و ما خلقت الجن و الانس الا یعبدون» عبادت به عنوان هدف آفرینش انسان تعین شده و در رأس عبادات، نماز قرار دارد. نماز اما شکل، ظاهر و آدابی دارد و فرهنگی. هدف ظهور نماز در برنامه های تلویزیون صرفاً نشان دادن شکل و ظاهر نماز نیست بلکه تنیده شدن فرهنگ نماز با تار و پود یک برنامه تلویزیونی است. لذا در برنامه های رسانه نیز نباید صرفاً بر ظاهر نماز که همان آداب آن باشد محدود شد بلکه مهم، ممزوج شدن فرهنگ نماز با محتوی و ساختار هنری برنامه هاست.

  • با توجه به تخصصی بودن رسانه تلویزیون، ایجاد نسبت واقعی بین نماز با ماهیت هنری و تکنولوژیک رسانه با خواستن تنها میسور نمی گردد، بلکه نیازمند بحث و تلاشی علمی، هنری و تجربی است تا رابطه ای ذاتی را بین فرهنگ نماز و ماهیت هنری و فنی رسانه برقرار ساخت. فرهنگ نماز باید بدل به زیرساخت هویت فرهنگی و زیباشناختی رسانه در ابعاد مختلف آن شود تا بتوانیم مدعی شویم رسانه ای اسلامی و عبادت محور داریم. بنابراین در این راستا در بُعد تئوریک خواه ناخواه درگیر بحثی زیباشناسانه در حوزه تلویزیون هستیم که می باید مستظهر به تجارب عملی و موارد ساخته شده باشد.

پیش از ورود به بحث بد نیست اشاره شود که بعضی از زیبایی شناسان و فلاسفه هنر اصولاً با رویکردهایی خارج از هنر به هنر مخالفند. بعنوان مثال آنان پرسش هایی از این دست که آیا فلان اثر هنری مفید است یا مضر، اخلاقی است یا غیراخلاقی، امید آفرین است یا یأس آور، پیام دارد یا بی محتواست را خارج از ذات هنر می دانند و معتقدند هیچ رویکردی به هنر الا نفس زیبایی، در شأن هنر نیست و هنر هیچ غایتی جز خود ندارد. هنر فی نفسه بر هیچ چیزی الا خود دلالت نمی کند. هنری که در پی اقامه موضوعی اخلاقی است هنر نیست بلکه باید در زمره اخلاق بررسی شود. در ضمن هنری که در پی پاسخگویی به نیاز انسانهاست و کاربردی است و مفید است هنر نیست و باید آن را در زمره صنایع دستی و صنعت طبقه بندی کرد. این دسته از فلاسفه، هنری که در پی پاسخگویی به مسائل عقیدتی است را هنری ایدئولوژیک تلقی می کنند و معتقدند هنر هیچ مدلولی الا خود ندارد. شاید بتوان گفت اولین فیلسوفی که این مسائل را بصورت عمیق طرح کرد و در پی اثبات بی غایتی برای هنر بود. امانوئل کانت فیلسوف آلمانی قرن هیجدهم بود. او در کتاب « نقد قوه حکم» که بخش سوم از تریلوژی فلسفی اوست بحثی دارد تحت عنوان « غایت بی غایتی» که بعدها به مفهوم محوری نحله ها و نظریات فرمالیستی هنر بدل شد. علی رغم تئوری های فلسفی ای که بخصوص از زمان رنسانس بدین سو در پی اثبات بی تعهدی هنر شکل گرفت واقعیت هنر در طول تاریخ چیز دیگری است. تارخ هنر شاهد و گواه صادقی است که هنر و دین هر دو در یک مسیر گام برداشته اند و هنر با اخلاق در تعامل همیشگی بوده است.

بعضی از فلاسفه اصولاً معتقدند کار هنرمند الهی در راستای خالق است، بنابراین نسبت به خلق بشدت متعهد است. هنرمند زیبایی های خداوندی را که دیگران بدلیل ضعف در ذوق نمی توانند درک کنند مرئی می کند. آیت ا… جوادی آملی در کتاب اسرار عبادات می گوید « هدف پیدایش جهان ظهور حق در آینه خلق و همانا آگاه شدن انسان سالک به علم و قدرت حق است». هدف هنرمند نیز در راستای این هدف است یعنی هنرمند با خلق آثار هنری، حقیقت را متجلی می کند و مخاطب را به قدرت الهی متذکر می شود. در آیه ۱۴ سوره طه آمده است که « اقم الصلوﺓ للذکری». حقیقت اثر هنری نیز ذکر و تذکر است. رابطه هنر با حقیقت در زمره قدیمی ترین مسائل مطروحه در زیبایی شناسی و فلسفه هنر است که من جمله فلاسفه یونان مانند افلاطون و دیگران به آن پرداخته اند و این مباحث تاکنون ادامه دارد. هر هنری در پی ارائه حقیقتی ساخته می شود اما حقیقت الهی چهره خود را در هنر هر هنرمندی افشا نمی کند.  هنر هنرمندی می تواند مجلای حقیقت باشد که خود با حقیقت همنشین باشد، درونش مصفا و ذهنش فارغ از اوهام شیطانی باشد و با علم شهودی به ماورای خاک سفر کند و آنچه را به دیده جان تجربه کرده را از طریق آثار هنری به مخاطب منتقل کند. لذا هدف نماز بعنوان برترین عبادات با هنر یکسان است. گفته شده است که مهم ترین رازهای عبادی همان طهارت ضمیر است که انسان خودش را از هر چه غیر خداست پاک کند.[i]  در مصحف شریف آیه ۴۵ سوره عنکبوت آمده است که ان الصلوﺓ تنهی عن الفحشاء و المنکر … نماز انسان را از فحشاء و منکر پاک می گرداند. طهارت نفس و ضمیر که بعنوان هدف نماز ذکر شده است آنچیزی است که بعنوان هدف و مقصود هنر نیز ذکر شده است، لذا طهارت فصل مشترک نماز و هنر است. در کتاب فن شعر ارسطو [ii]، واژه ای کلیدی وجود دارد بنام کاتارسیس که توسط فلاسفه هنر و زیبایی شناسان بارها و بارها مورد بحث و تفسیر قرار گرفته است. تزکیه یکی از ترجمه های انجام شده از لفظ کاتارسیس است که تعبیر و تفسیر رایجی از قول ارسطو است. از این منظر اثر هنری سبب تزکیه اخلاقی مخاطب شده و صیانت نقس و روح را برای مخاطب از طریق تجربه مجازی در دنیای نمایش برای او ممکن می گرداند. در دنیای نمایش کلاسیک عموماً ما با یک نظام قرینه ای روبرو هستیم که عبارت است از انسانهای خوب، انسانهای بد و اعمال خوب و اعمال بد. طراحی پیرنگ نمایش توسط هنرمند باید به گونه ای باشد که مخاطب با قهرمانان خوب داستان، رابطه همذات پنداری ایجاد کند و با غم آنها غمگین و با شادی آنها شاد شده و امید به موفقیت آنها داشته باشد، و بالعکس رابطه آنتی پاتی با شخصیت های منفی نمایش برقرار کند. مخاطب در یک تجربه از طریق تماس و همجواری با دنیای نمایش، از طریق شناخت و درک شخصیت های نمایشی و دیدن فرجام اعمال خوب و اعمال بد، سرنوشت آدم های خوب و آدم های بد متقاعد می شود که از اعمال بد گریزان باشد و شائق به اعمال نیک شود، از شخصیت های منفی متنفر و دوستدار انسانهای مثبت باشد. انتقال این آموزه ها برعکس یک کلاس درس که بر رابطه ای مستقیم استوار است و عقل عمدتاً واسطه این انتقال است در اثر هنری، مخاطب در یک پروسه عاطفی درگیر ماجراها شده خودرا به جای شخصیت های مثبت داستان قرار داده و با شخصیت های ناپاک درگیر شده و در نهایت به تجربه ای دست پیدا می کند که نتیجه این تجربه تزکیه، تصعید روح و طهارت نفس و ضمیر است. در طول تاریخ چه بسیار آثار هنری ای بوده اند که موجب تحول انسانها و اجتماعات شده اند. چه فیلم هایی که ناگهان مسیر زندگی فرد یا افرادی را تغیر داده اند و آنها را از مسیر صحیح به ناکجاآباد شیطانها منحرف کرده و یا بالعکس آنها را از مسیر تاریک و ظلمانی به شاهراه نور و امید رسانده اند. بنابراین برعکس آراء برخی ار زیباشناسان مانند امانوئل کانت که هر رویکرد اخلاقی به اثر هنری را مردود می شمارند،‌هنر و اخلاق همسایه دیوار بدیوار همدیگرند. به تعبیر بعضی ار فلاسفه مانند کالینگوود، بندتوکروچه و تولستوی که هنر را امری شهودی می دانند این شهودی بودن سبب می شود که خواه ناخواه هنر با اخلاق رابطه ای ذاتی پیدا کند. شاید از این روست که تولستوی که رمان جنگ و صلح او بزرگترین رمان بشری شناخته شده آثار هنری را به اعتبار ارزش و پیام اخلاقی آنها دسته بندی می کند.[iii]

افلاطون و تولستوی هر دو بر این نظرند که نوع هنری که در معرض آن قرار می گیریم می تواند بر نوع انسانی که می شویم تأثیر گذارد. آنها معتقد بودند خواندن مستمر کتابهای خشن و یا دیدن طولانی و پیوسته نمایش های خشن موجب می شود که آدمی به صورتی درآید که مستعد ارتکاب اعمال خشن باشد. افلاطون بر این باور بود که انعکاس مردم ترسو در اثر نمایش ما را ترسو می کند تنها راه جلوگیری از چنین تأثیری متوقف کردن این گونه بازنمایی هاست. تولستوی می گوید هنرمندی که صمیمانه احساسات مربوط به غرور و نخوت را ابراز می کند آن احساسات را به ما انتقال می دهند.[iv] لذا ضمانت تأثیر مثبت اخلاقی یک اثر نمایشی اولاً در گرو وابستگی هنرمند به عبادات و نماز و تخلّق به اخلاق و در ثانی توانایی در طراحی یک اثر نمایشی درست و دقیق است؛ چنانچه این دو شرط حاصل شود کل یک اثر هنری پیامدار نماز و فرهنگ آن خواهد بود.

با این مقدمه اینک به سراغ نسبت نماز با رسانه می رویم. در آیات و احادیث به گونه ای از نماز سخن رفته است آنچنانکه نماز رکن رکین آموزه های اسلامی و   عصاره ایمان است. در سوره مومنون در آیه ۲، فلاح و رستگاری مومن را در اقامه خاشعانه نماز عنوان می کند. « قد افلح المومنون، الذینهم فی صلاتهم خاشعون …» از معصوم نقل شده است که اگر نماز انسان پذیرفته شود، همه اعمال او پذیرفته خواهد شد و اگر نماز کسی رد شود تمام اعمال او مردود خواهد شد.« ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت رد ما سواها»

بنابراین نماز یک میزان قطعی در ایمان و پذیرش اعمال یک موحد مسلمان است. آیا می توان این میزان و معیار را در نقد رسانه ملی و برنامه های هنری آن هم بکار برد. به نظر راقم اگر تلقی صحیح و علمی از فرهنگ نماز بدست دهیم می توان آن فرهنگ را معیاری جهت نقد رسانه و برنامه های هنری قرار دهیم. فرهنگ نماز مجموعه ای از ارزشهای اسلامی و قرآنی است که بر نوعی انسان شناسی، هستی شناسی و جهان شناسی متکی است. دقیقاً ‌هر مکتب هنری، هویت ز یبا شناختی خود را از منابع فرهنگی خود ( انسان شناسی، هستی شناسی و …)  اخذ می کند. لذا مادامیکه نسبت ساختار هنر ایرانی و اسلامی، و قابلیت های زیباشناختی، تکنیک ها و دستور زبان آن را با مبانی اندیشه اسلامی ایرانی که معتقدیم در فرهنگ نماز مستتر است برقرار نکنیم سخن گفتن از هنر دینی، و هنر طراز قرآن بیهوده خواهد بود. رجوع به تاریخ هنر ایران و جهان نشان می دهد همواره برآمدن و ظهور یک سبک یا مکتب هنری مبتنی و متکی بر اندیشه ای و جهان شناسی خاص بوده است. از این روست که فلاسفه، صاحب نظران علوم عقلی و اندیشمندان به هنر به مثابه بخشی از تفکر و حتی صورت زیباشناختی دستگاه فلسفی خود پرداخته اند. در کنار دو کتاب معروف کانت یعنی کتاب نقد عقل محض و کتاب نقد عقل عملی، کتاب سومی بنام نقد قوه حکم قرار دارد که تماماً در تبیین و تحلیل زیبایی و هنر است. اشتفان کورنر در کتاب فلسفه کانت ص ۳۲۹ می گوید دو کتاب اول«حتی خطوط و طرح کلی فلسفه نقدی{کانت}را نیز کاملاً دربرنمی گیرد… نقد سومی می بایست به رشته تحریر درآید» [v]  که آن کتاب نقد قوه حکم است که دربردارنده آراء زیبایی شناسی کانت است. بنابراین زیبایی و هنر جزئی از مفاهیم بنیادی هر اندیشه و هر فیلسوفی است. برای اینکه نماز به مثابه جان و روح یک اثر هنری در رسانه درآید ناگزیر باید متعرض مبانی زیباشناختی نسبت بین نماز و رسانه شد.

بر این سیاق، انتظار نیست که تبلور و انعکاس نماز در رسانه ملی درحد ارائه ظاهری یک عمل فیزیکی و آداب تشریفاتی (Ritual) در برنامه ها محدود بماند بلکه مقصود پاسخ به این پرسش است که ارزشها و معیارهای این فرهنگ تا چه حد ممزوج با محتوی، ساختار و زبان فنی و هنری این رسانه شده است. لذا در پاسخ به این پرسش فراگیر لازم است رسانه ملی به اعتبار قوالب و انواع برنامه سازی تفکیک شده و نسبت هر نوع و قالب را با ارزشهای نماز بررسی شود.

آنطور که در حدیث آمده است خیمه دین بر اقامه نماز و ارزشهای آن استوار است اینک این سوال مطرح است آیا رسانه ملی کشور اسلامی نیز بر عمود نماز استوار شده است؟ البته این مقال مجال پاسخگویی به این پرسش اساسی و حیاتی را بطور گسترده ندارد. و تنها به اختصار به بخشی از پرسش بسنده می کند. در این نوشتار تلاش شده تا رابطه فرهنگ نماز با پیرنگ (Plot) در آثار نمایشی ( شخصیت پردازی و حوادث) در برنامه سازی های نمایشی یا داستانی اعم از سریال یا فیلم های تک قسمتی مورد بررسی قرار گیرد.

موقعیت داستانی یا نمایشی عبارت از موقعیتی است که یک یا چندشخصیت داستانی در تعامل با زنجیره ای از حوادث (Action) بر زمینه ای از روابط علی و معلولی شکل گرفته تا در نهایت نوعی احساس زیباشناختی و در ضمن محتوایی را منتقل کنند. انتقال احساس زیباشناختی و همچنین پیام اثر می تواند از حد انتقال یک عاطفه و یا یک احساس مبهم آغاز شود و تا گستره انتقال یک دیدگاه عمیق فلسفی امتداد یابد. نگاهی کلی به برنامه های تلویزیونی نشان میدهد انعکاس نماز در بسیاری موارد درحد ارائه ظاهری یک عمل فیزیکی محدود می ماند که آن هم گاه به علت استفاده غلط و نامناسب با ساختار ( به هدف اخذ مجوز ساخت، پخش و غیره) نقض غرض می شود. انعکاس نماز بعنوان آداب صرف در یک برنامه نمایشی به سهولت قابل انفکاک از برنامه است و تأثیر آن با حذف آن صحنه از بین رود.درحالیکه چنانچه نماز به مثابه یک فرهنگ آمیخته با جان نمایش، شخصیت ها و ماجراها شود تأثیر آن غیرقابل انفکاک از اثر خواهد بود. اینگونه آثار حتی اگر فاقد صحنه نماز باشند پیام آن انتقال ارزشهای نماز خواهد بود.

اگر نمایش را به یک تعبیر متشکل از دو قطب شخصیت و ماجرا تلقی کنیم، هر نوعی از طراحی شخصیت و حوادث داستانی نوع خاصی از پیام را هم ایجاب می کند. این دو بعد بر یک زمینه که اصطلاحاً به آن پیرنگ (Plot) گفته می شود هویت تکنیکی می یابند و داستان شکل می گیرد. شخصیت پردازی در یک کار نمایشی اگر نگوییم دشوارترین مرحله طراحی یک داستان است حداقل یکی از سخت ترین ابعاد یک کار نمایشی است. این مسئله هنگامی که طرح یا پیرنگ داستانی مبتنی و متکی بر شخصیت می شود و نقش ماجرا در پیشبرد عمل داستانی عمدتاً بر عهده ظرفیت های شخصیت پردازی گذارده می شود وزن و اهمیت شخصیت را بسیار افزون می کند.

واقعیت این است که شخصیت های نمایشی در رسانه ملی اکثراً بر مبنای شخصیت پردازی های سکولار شکل می گیرند تا شخصیت هایی که مبتنی بر ارزشهای دینی و شخصیت یک مصلی شکل گرفته باشد. این مسئله سبب شده است که اگر نویسنده یا کارگردان به اقتضاء مصالح مدیریتی صحنه ای از نماز را در اثر بگنجاند و وانمود کند که شخصیت داستانی فردی نمازخوان است تأثیری نداشته باشد، و چه بسا نماز خواندن شخصیت با سایر شئون شخصیت پردازی او در تعارض باشد و همین مسئله سبب تأثیر منفی بر خواننده باشد.

تفاوت یک انسانی که مصلی است و ارزشهای شخصیتی او بر معیارهای نماز بنیاد گرفته با یک فردی که با نماز بیگانه است در چیست؟ آیا غیر از این است که ما از نحوه اندیشیدن، ‌سخن گفتن، کردار، اخلاق، رفتار، آرزوها، لباس پوشیدن و غیره است که طراز شخصیتی یک فرد را درک می کنیم. انعکاس و یا حمل این موارد بر یک قهرمان داستان یا شخصیت نمایشی، شخصیت پردازی گفته می شود. واقعاً شخصیت های داستانی که در نمایش های متعدد تلویزیونی ظاهر می شوند و هر کدام معلول و مولود ذهن نویسنده و کارگردانند تا چه اندازه تبلور شخصیت مصلین اند. متأسفانه بسیاری از این شخصیت های نمایشی را به دور از عالم انسانهای نمازگزار می یابیم. ما حس و روح ورفتارو خلق و خوی انسانهای نمازگزار را در این شخصیت های نمایشی یا نمی بینیم یا بندرت مشاهده می کنیم. واقعاً مشکل از کجا سرچشمه می گیرد. در کنار این موضوع سطحی بودن شخصیت های مثبت هم مشکل را تشدید می کند.  گفته می شود هر اندازه شخصیت پردازی در یک کار نمایشی عمیق تر و قویتر باشد مانایی و پایداری آنها در حافظه مخاطب بیشتر خواهد بود. چرا بسیاری از شخصیت های نمایشی در فیلم ها و سریالهای متعدد و جورواجور که هر کدام چند صباحی وقت آنتن را از خود می کنند به محض اتمام پخش، فراموش می شوند و کمترین تأثیر اخلاقی، اجتماعی و زیباشناختی بر مخاطب نمی گذارند. به نظر می رسد سکولار بودن عمده شخصیت های نمایشی تنها مشکل نیست بلکه ضعف و سطحی بودن شخصیت پردازی ها نیز سبب شده تا مقصود نمایش که پالایش درونیات مخاطب و تأثیرگذاری بر رفتار باشد حاصل نشود.

خلق یک شخصیت مصلی در یک کار نمایشی نیازمند اولاً شناخت صحیح ارزشهای این شخصیت و در ثانی توانایی فنی و هنری در نمایشی و هنرمندانه جلوه دادن آن است. بر این دو، موضوع دیگر را نیز باید اضافه کرد و آن روح مزکی و طاهر هنرمند است. بدین معنی که اگر هنرمندی حتی اشراف نظری نیرومندی نسبت به ارزشهای دینی یک شخصیت نمایشی داشته باشد و دارای توان فنی در ارائه آن شخصیت را نیز بدست آورد، چنانچه خود، به آنچه می سازد باور قلبی نداشته باشد، معمولاً آن روح و حس که لازمه تحول مخاطب است در کارش مفقود خواهد بود. تحلیل آثار هنری در مکاتب هنری اثبات کرده است که آفرینش یک اثر هنری نتیجه یک روند صرفاً صنعتی و مکانیکال نیست بلکه هنر مخلوق روح و خصایص درونی هنرمند است که گاه زیبایی شناسان تحت عنوان روانشناسی هنرمند آن را مورد بحث قرار می دهند.

در هر صورت روح هنرمند از طریق اثر هنری به مخاطب منتقل می شود و چنانچه این روح مزکی و مصلی باشد هنری خلق خواهد شد که نتیجه آن اشاعه فرهنگ طهارت و نماز خواهد بود. تولستوی می گوید «نویسنده ای که شخصیت بی مبالاتی را تصویر می کند خود گرفتار بی مبالاتی است و از طریق کتابش {یا اثر هنری خود} خواننده { و مخاطبش} را به احساسات خود مبتلا می کند».[vi]

این مسئله را می توان از زاویه اتحاد ذاتی فرم و محتوی نیز مورد بررسی قرار داد. نظریه ای وجود دارد که معتقد است تحقق فنی و هنری موفق یک اثر نمایشی بسته به آن است که تفاوتی بین فرم و محتوی از نظر معناشناختی نباشد. چرا که فرم و شکل هنری و یا به تعبیری ظرف و صورت می باید از جنس محتوا، پیام و معنای آن شود، به بیان دیگر ساختار هنری برآمده و مدلول محتوا باشد. عطف به این نظریه می توان گفت آن زبان هنری ای که توانایی انتقال فرهنگ نماز را دارد که خود طاهر و عامل به ارزش مورد تبلیغ باشد. این لسان مصلین است که شایستگی تبلیغ صلاﺓرا دارند. در نقد آثار نمایشی اصطلاحی وجود دارد تحت عنوان « شعاری بودن» که مراد عدم نسبت صحیح زیباشناختی پیام با فرم و شکل هنری است. بدین معنی که اگر ساختار از جنس محتوا نباشد محتوا با ساختار ناهماهنگ جلوه کرده و اصطلاحاً محتوا بر شکل تحمیل شده و نتیجتاً بصورت شعاری مطرح خواهد شد. لذا در انتقال محتوای دینی مانند نماز می باید فرم و ساختار هنری مبتنی بر محتوا باشد. فرای در کتاب بینش و طرح (Vision and Design) از مقوله ای تحت عنوان « فرم معنی دار» دم می زند که حاصل آن عاطفه است که منجر به تجسم کیفیت خاصی از حقیقت است.[vii]

پروسه انتقال معنا و پیام از یک اثر هنری به مخاطب پروسه ای علمی نیست که صرفاً عقل را درگیر کند بلکه پروسه ای عاطفی و احساسی است که روح را درگیر می سازد بنابراین اثر هنری واسط بین روح هنرمند و مخاطب است و لذا برعکس آموزه های علمی که غالباً منجر به تحول روحی در متعلم نمی شود در روند خلق هنر، به علت درگیر شدن روح و عاطفه با پیام و معنا، تحول روحی نتیجه آن شده و در نهایت تبدیل به باور و ایمان می گردد.

همانطور که گفته شد درام نمایشی متشکل از شخصیت (Character) و حادثه (Action) یا ماجراست. تبلور فرهنگ نماز نه در حد نمایش صرف حرکات فیزیکی بلکه باید مستور در شخصیت های نمایشی باشد به گونه ای که درک این شخصیت ها یادآور شخصیت نمازگزار باشد. در آیات و روایات و احادیث گاه به معیارهای شخصیت های مثبت و منفی ذکر شده که می تواند در طراحی شخصیت های درام مؤثر می افتد. خداوند سبحان در آیات ۱۹ تا ۲۸ سوره معارج می فرماید: ان الانسان خُلِق هلوعا، اذا مسه الشر جزوعا، و اذا مسه الخیر منوعا،‌الا المصلین.[viii]  قرآن کریم با شمردن بعضی از خصلت های منفی انسانها و استثنا نمودن مصلین و نماز گزاران، الگوهای جاودانی را در شخصیت پردازی معرفی می کند. ترسیم یک کاراکتر نمایشی مصلی صرفاً با انجام ظاهری نماز متبلور نمی شود بلکه اعراض از مذمومات و خصلت های ناپسند و کسب خصائل الهی است که قرآن در معرفی انسانهای گمراه و انسانهای رستگار آورده است. لذا لازم است نویسندگان و طراحان مجموعه های نمایشی پیش از طراحی شخصیت های نمایشی خود به میزان های قرآنی مراجعه کنند. اگر در پایان بخواهیم بحثی که در حیطه شخصیت پردازی کردیم را در یک جمله خلاصه کنیم می توانیم بگوییم تبلور نماز در کارهای دراماتیک زمانی میسر خواهد شد که طراحی ساخت شخصیت های مثبت و منفی نمایش مبتنی بر ارزشها و ضد ارزشهای دینی باشد.

قطب دیگر یک اثر نمایشی،‌ سلسله ای از حوادث و ماجراهاست که اصطلاحاً‌تحت عنوان اکشن، اکسیون و یا عمل داستانی (Dramatic Action) مطرح می شود. چنانچه هنرمند در طراحی پیرنگ نمایشی (Plot) ماجراها را به گونه ای طراحی کند که نظمی جهت دار و هدفدار مبتنی بر ارزشهای قرآنی بین آنها ایجاد شود نتیجه نمایش تکریم و تبلیغ ارزشهای نماز خواهد بود حتی اگر به حسب ظاهر در اثر نمایشی از شکل ظاهری نماز خبری نباشد. هنر و نمایشی جلوه گاه نماز است که شخصیت های مثبت آن مخاطب را به یاد خدا اندازد و شوق مخاطب در پیروی از سلوک آنان را برانگیزد و همچنین در درام، شخصیت های منفی به گونه ای طراحی و ارائه شده باشد که مخاطب از همجواری و نزدیکی با آنان متنفر شود و از مشابهات واقعی آنان در اجتماع بپرهیزد. نمایشی جلوه گاه نماز است که حوادث و محیط و موقعیت نمایش شوق رفتار نیک، پرهیز از گناه و سبقت در عمل خیر را در مخاطب برانگیزد. البته فراموش نگردد که نیل به این ساختار در عمل بسیار دشوار است زیرا تقید به این کارکردها در نمایش خودبخود هنرمند را در تنگناهایی می اندازد که نمی تواند به حد کافی جذابیت ایجاد کند. ضعف جذابیت در آثاری که از نظر پیام های اخلاقی و ارزشی جایگاه والایی دارند از مهم ترین آفت ها اینگونه آثار است. واقعیت این است چنانچه هنرمند نتواند حرف ارزشمند خود را با لحن جذاب و زبان زیبا بیان کند حتی وحی منزل نیز در زمان انتقال دچار مشکل خواهد شد.

اگر قرآن بر این نمط خوانی                            ببری رونق مسلمانی

( سعدی)

یکی از مهم ترین مشکل هنرمندان این عرصه در ایجاد جذابیت نمایشی تنگی افق های تجربه شده، و مبهم بودن قوالب مناسب هنری و الکن بودن زبان هنری است که مسلماً باید با تجارب گسترده و جهت دار به بیان های جدید دست یافت. نگاهی به انبوه آثار نمایشی تلویزیونی نشان می دهد که نویسندگان و سازندگان آنها به مبانی شخصیت پردازی دینی و قرآنی در طراحی پرسوناژهای داستانی نه واقفند و نه اعتنا دارند. این مسئله سبب می شود که گاه شخصیت های منفی در کار نمایشی بارز شده و جای شخصیت مثبت را می گیرند و بعنوان شخصیت الگو مخاطب را تحت تأثیر قرار دهند.

در طراحی خط داستانی نیز در بسیاری از آثار نمایشی نظمی جهت دار بین حوادث به گونه ای که به پیامی ارزشمند منجر شود وجود ندارد. ظرف زمانی و مکانی ای که شخصیت های آثار نمایشی در آن نشو و نما می کند که در اینجا آن را محیط نمایشی می نامیم در معنا کردن شخصیت ها و ساخت پیام بسیار مؤثر است. نگاهی به کتاب « سی و شش موقعیت نمایشی» نوشته[ix] نشان می دهد که این موقعیت ها عمدتاً براساس محیط زندگی اروپایی – آمریکایی و بدلیل استفاده مکرر در آثار نمایشی ( فیلم، سریال …) تبدیل به الگو شده است. در حالیکه واقعیت این است که شاید بتوان بی شمار موقعیت نمایشی فراهم آورد. پس سهم موقعیت های نمایشی ای که از زندگی بومی و دینی ما انتزاع شده در درام ایرانی کجاست؟ از این بحث می خواهم این نتیجه را بگیرم که موضوعاتی که در زندگی بشر اتفاق می افتد تشابه بسیار با یکدیگر دارد اما هر موضوعی در هر محیطی نوع خاصی از پیام را ایجاب می کند. محیط هایی که در زندگی یک انسان مصلی عموماً وجود دارد مانند مسجد، حضور در محافل مذهبی، تماس با نیازمندان ایتام و … معرف شخصیت اوست. چنانچه شخصیت نمایشی در تعامل با اینگونه محیط ها قرار گرفت خود بخود موقعیتی نمایشی خاصی به وجود می آید که نتیجه آن اقتضای پیام مذهبی است. جالب است اگر سریالهای تلویزیونی را از حیث محیط اجتماعی و لوکیشن بررسی کنیم. تعداد محیط هایی که به تعبیری رنگ مذهبی دارند در آنها کمتر یافت می شود. همانطور که در یک نمایش، شخصیت به محیطی که در آن واقع شده معنی می بخشد، محیط نیز در تبیین شخصیت بسیار مؤثر واقع می شود.

بنابراین بسیاری از موقعیت ها و محیط های نمایشی در آثار تلویزیونی فاقد رنگ و بوی کاملاً ایرانی است و به سهولت قابلیت اتفاق افتادن در محیط های دیگر را دارد. از این روست که ما شاید نتوانیم به سبک و سیاق … نویسنده کتاب سی و شش موقعیت نمایشی، موقعیت های نمایشی بومی که در آثار داخلی تجربه شده باشند را احصاء کنیم.

[i] جوادی آملی، اسرار عبادات، الزهرا، ۱۳۷۶

[ii]  ارسطو، فن شعر، ترجمه عبدالحسین زرین کوب، امیرکبیر ۱۳۶۰

[iii] نک، تولستوی، هنر چیست، ترجمه کاوه دهقان

[iv] شپرد، ص ۲۴۱

[v] کورنر، اشتفان، فلسفه کانت، ترجمه عزت ا… فولادوند، خوارزمی، ۱۳۶۷

[vi] آن شپرد، مبانی فلسفه هنر ص ۲۴۰

[vii] ( شپرد، آن مبانی فلسفه هنر، ص ۸۴ ترجمه رامین، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵)

[viii] قرآن کریم، سوره معارج آیه ۲۸

[ix] پولتی، ژرژ، سی و شش وضعیت نمایشی ترجمه ترجمه سید جمال آل احمد و عباس بیانی، سروش ۱۳۷۵٫

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.