پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط رژیم ۲۵۰۰ سالۀ شاهنشاهی در ایران در سال ۱۳۵۷، بهرغم قدرت و انسجام نظام پهلوی حاکم در تهران و حمایت کامل جهان غرب ـ بهویژه، آمریکا ـ از آن، یک رویداد عادی نیست و نشان از ظهور قدرتی جدید دارد که از توان شگفتانگیز مقاومت برخوردار است و میتواند از بسیاری از موانع و هنجارهای متعارف بینالمللی عبور کند. این مقاله به تأثیر پیروزی انقلاب اسلامی ایران در ابعاد اجتماعی و سیاسی و فکری بر محیطهای پیرامونی و خارجی این انقلاب اختصاص دارد، و در صدد است نمایی از تغییرات فکری، سیاسی و ژئوپلتیک را در منطقه و جهان، ترسیم کند.
ایران در عرصۀ مبارزه در ۱۰۰ سال اخیر، دارای کارنامۀ درخشانی است و پیروزی انقلاب اسلامی ایران نتیجۀ طبیعی قیامهای پیشین ـ مانند قیام مشروطه و جنبش ملی شدن صنعت نفت ـ است، اما منطقه و جهان پیروزی انقلاب اسلامی ایران را یک غافلگیری بزرگ میشمارند و این خود از عدم درک فرایند حقطلبی مردم ایران و مجاهدتهای آنها در برپایی یک نظام کارآمد اسلامی، حکایت دارد. ماهیت فراملی انقلاب ـ یعنی اسلامی بودن آن ـ عرصۀ تأثیر گذاری انقلاب را در جهان اسلام گسترش داد. توجه جوامع بشریِ تشنۀ عدالت، آزادی و معنویت و به ستوه آمده از نظم ستمگر مادی و الگوی غربی به این الگوی جدید سیاسی افزایش یافت و طبیعی بود که نظام سلطۀ جهانی این تحول را تهدیدی برای خود میدید و میبیند، و به همین علت، تاکنون از طریق براندازی و محدودسازی تأثیرات آن، درصدد حذف فیزیکی آن برآمدهاست. در این مقاله، تأثیرات برونمرزی انقلاب اسلامی همراه با این کنشها و واکنشها، در ابعاد مختلف مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
تاثیر انقلاب اسلامی بر عرصههای فکری و نظریههای اجتماعی وسیاسی
یکی از مهمترین عرصههای تاثیر گذاری انقلاب اسلامی ایران عرصههای فکری است. انقلاب اسلامی الگوی جدیدی برای تعامل فکری با مردم و بسیج آنها و رهبری انقلاب ارائه داد که خود یک مکتب متفاوت جهانی در عرصههای اجتماعی و سیاسی پایه گذاری میکند. بسیاری از اندیشمندان غربی اذعان دارند که پیروزی انقلاب اسلامی در بسیاری از نظریههای غربی، قابل تحلیل نیست. به گفتۀ برخی از صاحبنظران، تا پیش از پیدایش انقلاب اسلامی، عمدۀ نظریهپردازان انقلاب در عرصۀ جامعهشناسی سیاسی، گرایشهای ساختارگرایانه داشتند. این نظریهپردازان معمولاً با بررسی نمونههای متنوعی از انقلابها ـ همچون انقلاب فرانسه، روسیه، چین ـ و نیز انقلابهای ضد استعماری قرن بیستم ـ همچون انقلابات کشورهای پیرامونی ـ سعی داشتند تا با انتزاع وجوه مشترک این انقلابها و تعمیم آنها، به یک تئوری همهجانبه دست یابند که در پرتو آن، بتوانند هر انقلاب جدیدی را که در جهان رخ میدهد، تبیین نموده یا حتی وقوع آن را از قبل، پیشبینی کنند. رهیافتهای ساختارگرایانه تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، دیدگاه رایج و حاکم در عرصۀ جامعهشناسی انقلابها بود. مشهورترین اثرِ این رهیافت را اسکاچ پل در کتابی به نام دولتها و انقلاب اجتماعی عرضه کردهاست.
آنچه در میان ساختارگرایان دیده میشود، طیفی گسترده ـ از افراط تا تفریط ـ دارد؛ تفریط در کمرنگ کردن مولفههایی چون ایدئولوژی، رهبری، فرهنگ، نقش روشنفکران و کارگزاران و…، و افراط در جهت اهتمام بیش از حد به مؤلفههای ساختاری؛ نظیر ساخت اجتماعی و سیاسی. وقوع انقلاب اسلامی رهیافت ساختارگرایانه را در محاق قرار داد. کار به جایی رسید که ماروین زوبیس در کتاب سقوط شاهانه، جامعه شناسی را به روانشناسی تغییردادند و علل شکست نظام شاهنشاهی در ایران را در خصلتهای فردی و روانی شاه جستوجو نمودند. او در این کتاب با تحلیل روانشناختی از شخصیت محمدرضا پهلوی، ضعف شخصیتی وی را علتالعلل سقوط رژیم وی معرفی میکند، که البته تحلیلی غلط و غیر قابل قبول است.
از سوی دیگر، افرادی در میان ساختارگرایان به عناصر مغفولمانده در آن نظریه توجه کردند. یکی از مهمترینِ این عناصر، ایدئولوژی است. ایدئولوژی چیست و نقش آن کدام است؟ این پرسشی است که پژوهندگانی چون حامد الگار، مایکل فیشر و شاهرخ اخوی پس از انقلاب اسلامی به طور جدی در جستوجوی پاسخ آن بر آمدند. بررسی تاریخ تشیع و مؤلفههای اعتقادی آن، نقش علما، حوزههای علمیه، رهبری و… از دیگر مواردی بود که نظر این افراد را به خود جلب کرد. به هر تقدیر، چنان که گفته شد، عمدۀ آثار مربوط به جامعهشناسی انقلابات که در دهۀ ۷۰ نوشته شده، رهیافتی ساختارگرایانه دارند.
حجاریان معتقد است که در تئوری ساختارگرایی، به گرایشهای مختلفی برمی خوریم که اگرچه همگی با یکدیگر اشتراک در اصول نظر دارند، اما هرکدام بر وجهی از ساخت اجتماعی، سیاسی یا اقتصادی تأکید بیشتری میورزند. رئوس این گرایشها به قرار زیر است:
الف) دستهای که ساخت دولت و رابطۀ آن با ساخت اجتماعی و طبقات را مبنای تبیین خود قرار میدهند. کسانی مثلِ ایزن اشتات، تریمبرگر و اسکاچ پل از این دستهاند. آثار این گروه عمدتاً در دهۀ ۱۹۷۰ م. به بعد نگارش یافتهاست.
ب) تأکید بر ساخت روابط بینالملل: برای این دسته، عوامل روابط بینالملل از اهمیت ویژهای برخوردار است و در تبیین انقلابها به این عوامل اهمیت میدهند. اینکه جامعۀ انقلابی پیش از انقلاب تحت کدام فشارهای جهانی قرار دارد و اصولاً این فشارها از سوی کدام جبهه بر آن وارد میآید، پرسشی است که در این افراد در تبیین هر انقلاب، خود را وهلۀ اول با آن مواجه مییابند. کسانی همچون گلد فرانک، پیج، والستون و هرماسی از این گروهاند.
ج) از آنجا که برخی از انقلابهای کلاسیک که توجه نظریهپردازان را به خود جلب کرده ـ مثل انقلاب چین ـ در ساخت جوامع دهقانی رخ داده، این دسته در این قبیل جوامع، ممیزۀ دهقانی بودن را مهمترین عامل انقلاب معرفی میکنند. افرادی همچون برینگتون مور ـ که کتاب او با نام ریشههای اجتماعی دیکتاتوری و دموکراسی به فارسی برگردانده شده ـ و نیز ولف، میگدال، پاپکین و پیج به این گرایش تعلق دارند.
در تئوری اسکاچ پل، به مؤلفههایی همچون رهبری، ایدئولوژی، کارگزاران تاریخی و کنشگران احزاب سیاسی، چندان اهمیتی داده نمیشود. همچنین، در جبهۀ دولت مستقر نیز از نظر او، شخصیت اقتدارگرای دیکتاتور، سازمانهای نظامی، پلیسی و امنیتی و… عواملی نیستند که بتوانند در کُند کردن روند حرکت انقلاب، نقش داشته باشند. در این دیدگاه، انقلاب بیشتر ماهیتی جبری دارد تا ارادی.
انقلاب اسلامی ایران، زمینهای برای بازبینی این نظریه توسط خانم اسکاچ پل شد. توجه به انقلاب اسلامی و بررسی مؤلفههای موجود در آن، او را به این نتیجه هدایت کرد که چند فاکتورِ موجود در این انقلاب، هریک به نوبۀ خود، برای نظریۀ او یک ناهنجاری به حساب میآید. این عوامل چندگانه به ترتیب زیر است:
۱) چرا ساخت دولت در ایران با سرعتی باورنکردنی فرو پاشید؛ چنان که نظام گستردۀ بوروکراتیک و ارتشی قدرتمند با همپیمانان و پشتیبانان بینالمللی، بدون بروز یک بحران مالی، در هم ریختند؟
۲) ساخت سیاسی نظام شاهنشاهی تحت هیچ گونه فشار بینالمللی نبود. شرایط و اوضاع جهانی همه با او همسو و همصدا بودند، اما با این همه، او نتوانست در مقابل حرکت انقلابی مردم تاب آورَد. به عنوان مثال، در انقلاب روسیه، ما با سر رسیدن «قطار انقلاب» از انگلستان مواجهایم. اوضاع بینالمللی برای حکومت تزار چندان خوشایند نبود و وی درگیر یک جنگ خانمانسوز بود و این امر به فروپاشی حکومت او انجامید.
۳) انقلاب ایران توسط دهقانان پیش بُرده نشد؛ در حالی که در نظریات ساختارگرا، این دهقانان ستمدیده و بیزمین و… هستند که محمِل مادی انقلاباند.
۴) از دید ساختارگرایان، انقلابها «اتفاق میافتند»، نه اینکه «ساخته شوند». معماران انقلاب وجود خارجی ندارند و به افسانه شبیهترند. انقلاب چون کودتا، جنگهای داخلی، ترورها یا اغتشاشها نیست که تاریخ شروع و خاتمۀ مشخصی داشته باشد و همه چیز از قبل در آن تدارک دیده شده باشد. انقلاب به ارادۀ کسی اداره و ساخته نمیشود.
اما گویی در انقلاب ایران، نوعی ساخته شدن و معماری وجود دارد. عنصر رهبری، ایدئولوژی و نحوۀ بسیج تودهای بسی عاقلانه و مطابق با روال و روند به پیش میرود. گویی رهبری انقلاب آن را گامبهگام معماری میکند و هندسۀ آن را ترسیم مینماید.
این عوامل هریک به منزلۀ یک ناهنجاری، تئوری او را تهدید میکرد. پل در ۱۹۸۲ م. مقالهای تحت عنوان «دولت و اسلامِ شیعی در انقلاب ایران» نوشت و طی آن کوشید تا تواناییِ از دست رفته را به پیکر تئوری ناکارآمد خود بازگردانَد. خلاصۀ راه حل او این است که دولتهای رانتی که به برکت عواید بادآورده ـ همچون دلارهای نفتی ـ اداره میشوند، میتوانند از طبقات اجتماعی مستقل باشند. مخارج این دولتها و هزینههای تشکیلات عظیم بوروکراسی در آنها از طریق اخذ مالیاتهای عمومی فراهم نمیآید تا آن را به طبقات اجتماعی متکی سازد؛ بلکه سودهای بادآورده و عوایدی که به این منافع اتکا ندارند، پشتوانۀ مالی این دولتها به شمار میآید. همین مسئله به نوبۀ خود، به نقطۀ ضعف این نظامها مبدل میشود و به مثابۀ پاشنه آشیلِ آنهاست. هنگامی که انقلابی در شرف وقوع است، تمام طبقات علیه دولت موضع میگیرند و دولت خود را فاقد هرگونه پایگاه اجتماعی میبیند (چون از قبل، نیازی به آن نداشتهاست).
اسکاچ پل همچنین با توجه به عنصر شیعی، به اهمیت ایدئولوژی در انقلاب نیز توجه کرد و آنچه را که تقریباً در نگاه ساختارگرایان به هیچ گرفته میشد، برجستگی بخشید.
مارکسیستها در ارتباط با نظریۀ انقلاب از ساختارگرایان صُلب به شمار میروند و بیش از دیگران به ساخت اقتصادی و اجتماعی بها داده، تحولات زیرساخت را بر روساخت مؤثر دانسته و برای انقلابها، بنیادهای اقتصادی و طبقاتی قائلاند. آنها نیز دریافتند که انقلاب اسلامی ایران خارج از جنگ طبقات بودهاست. از سوی دیگر، مذهب که همواره در نظر ایشان عنصری روبنایی بود، در این انقلاب نقش زیربنایی را ایفا میکند.
هرچند که بسیاری از ایشان ـ خصوصاً تئوریسینهای شوروی سابق که به جای تشکیک در تئوریهای خود، در انقلاب بودن این پدیده شک کردند ـ از تئوری خود در تحلیل انقلابها دست شستند، اما آن دسته از این پژوهندگان که از اندکی انصاف علمی برخوردار بودند، به تأمل نشستند. گروهی از آنان، انقلاب اسلامی را انقلابی سیاسی نام نهادند که به تحولاتی در ساخت سیاسی منجر شد؛ بی آنکه ساخت طبقات و ساخت اجتماعی را دگرگون کرده باشد. برخی دیگر، آن را تنها جابهجایی اشخاص دانسته و انقلابی سقط شده نامیدند و از همین رو بود که طرفداران وطنی ایشان از همان فردای انقلاب، شعارِ «انقلاب مرد، زنده باد انقلاب!» سر دادند.
به هرحال، برخلاف دیگر ساختارگرایان که از انصاف علمی برخوردار بودند و در برخورد با این رخداد بزرگ قرن بیستم به تجدید نظر و ترمیم آرای خویش پرداختند، اینها بعضاً اصل واقعه را نادیده گرفته و به جای حل مسئله، به پاک کردن صورت آن مشغول شدند.
در ابعاد سیاسی نیز فهم انقلاب اسلامی با سردرگمی همراه شد. دکتر منوچهر محمدی معتقد است که ابعاد وسیع و جدید انقلاب اسلامی در ایران و امواج ناشی از آن اندیشمندان بسیاری را به خود معطوف ساختهاست. هرچند برخی با دغدغههای خاص به انقلاب نگریستهاند و محدودیت نگاههای سیاسی قدرتهای ریز و درشت را در نوشتهها و تحلیلهای خود اِعمال نموده اند، اما بسیاری نیز از دریچۀ نگاه تحلیلگرایانه و عالمانه به کنکاش در جوانب این پدیده برآمدهاند. بهت و شگفتزدگی نه تنها سیاستمداران، که عرصههای دانشگاهی و پژوهشی را نیز در بر گرفته و اکثر پژوهندگان در پی ریشهیابی این تحول شگرف و حرکت انقلابی برآمدهاند. بخش عمدهای از ادبیات مطالعات انقلاب اسلامی، به بررسی ابعاد نظری و علل پیدایش و ظهور انقلاب معطوف شدهاست.
دکتر منوچهر محمدی میگوید نوشتههای پژوهشگرانی همچون اولیور روا، جیمز دو فرونزو، بری روزن، اسکاچ پل، اسپوزیتو و حامد الگار در این مجموعه قرار میگیرند. بخش عمدهای از نوشتهها نیز به سیاستهای ایران و تحولات داخلی ایران پس از انقلاب پرداخته و روابط جمهوری اسلامی ایران با قدرتهای بزرگ را مورد بررسی قرار دادهاند که این وجهِ غالب پژوهشهاست و با بیشترین تنگنظری و نقد مواجه شدهاست. برای مثال، نوشتههای خلیلزاد و فرِد هالیدی بهوضوح تحلیلهایی یکجانبه از انقلاب ارائه نمودهاند.
علاوه بر انتشار کتب و مقالات فراوان، کنفرانسها و میزگردهای فراوانی در خصوص انقلاب اسلامی، ریشههای بروز تحولات، روابط با قدرتها و نقش عوامل مختلف در آن در سراسر جهان برگزار گردیده تا جوانب گوناگون این پدیدۀ منحصر به فرد را بررسی نماید. نخستین همایش بینالمللی در این خصوص، در سال ۱۳۶۱، پس از خاتمۀ بحران گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی در ایران از سوی کالج بروکلین (ایالات متحدۀ آمریکا) برگزار شد و مجموعۀ مقالات آن نیز با تلاش بَری روزن در سال ۱۳۶۳ منتشر گردید. تمرکز عمدۀ این مقالات بر جنبههای ملموس و مشخص این پدیده، ابعاد ایدئولوژیک و آیندۀ روابط ایران با کشورهای همسایه و قدرتهای بزرگ بود. البته، برداشتهای قدرتهای بزرگ و برخی از همسایگان ایران در خصوص انقلاب اسلامی نیز مورد بحث قرار گرفتهاست. در این همایش، اندیشمندان و پژوهشگرانی همچون نیکی کدی، بری رابین و ریچارد کاتام، تحولات ایران را بررسی کردهاند.
مهمترین تلاشِ دیگر در خصوص بررسی بازتابهای انقلاب اسلامی بر جهان، در سال ۱۳۶۷ از سوی جان اسپوزیتو، جیمز پیسکاتوری و کریستوفر ونهالن انجام شد. نتیجۀ این کنفرانس که پس از اوج تقابل اسلام و غرب در جریان انتشار کتاب آیات شیطانی برگزار شد، در مجموعهای به چاپ رسید. در این همایش، سعی شد تا مقالات بر اساس چهار حوزۀ جغرافیایی و یک جمعبندی پایانی بر اساس بازتابهای جهانی انقلاب اسلامی طراحی شود. اسپوزیتو در دو فصل پایانی این کتاب سعی نموده تا به ابعاد جهانی این بازتابها بپردازد، اما صرفاً به بیان کلیات اکتفا نموده و بررسی بیشتر آن را به بعد موکول کردهاست.
یک بررسی کلی در متون موجود در این خصوص، نشان میدهد که تاکنون پژوهش و نظریهپردازی قابل توجهی در موضوع مورد نظر (بازتاب جهانی انقلاب اسلامی) صورت نگرفته و به شکل منسجم به این موضوع پرداخته نشدهاست. این در حالی است که متون فارسی نیز بیشتر به ابعاد داخلی انقلاب پرداختهاند.
این دیدگاهها نشان میدهد انقلاب اسلامی یک پدیدۀ منحصر به فرد است که تئوریهای غربی از فهم آن عاجز هستند. انقلاب اسلامی همۀ تئوریهای غرب را به چالش کشید و بسیاری از مُسلمات این تئوریها را زیر سؤال برد. پس از گذشت تقریباً ۴۰ سال از وقوع انقلاب اسلامی، جامعهشناسان و تحلیلگران سیاسی غربی اذعان دارند که این رویداد، انقلابی در اندیشۀ سیاسی و اجتماعی ایجاد کرد که ابعاد آن تاکنون روشن نیست.
تاثیر انقلاب اسلامی بر جوامع و جنبشهای اسلامی
واقعیت این است که انقلاب اسلامی ایران یک رویداد مخالف با سیر سیاستهای حاکم بر جهان اسلام بود. متأسفانه چند قرن است که جهان اسلام به قهقرا حرکت، و از سلطۀ غرب تبعیت میکند و غرب با ابزارهای مختلف، سلطۀ همهجانبۀ خود را بر جهان اسلام، حفظ کردهاست. پیروزی انقلاب اسلامی یک حرکت معکوسِ موفق بود که امید را به اردوگاه مسلمانان برگرداند و فرایند الگوسازی مستقل را آغاز کرد. واکنش قدرتهای جهانی و عناصر وابسته به آنان در جهان اسلام به این رویداد که جایگاه آنان را تهدید میکرد، نیز محور مهمی است که باید مد نظر قرار گیرد.
آنچه مسلم است، انقلاب اسلامی ایران خاستگاه و بستر شیعی داشت، اما حرکت آن بر پایۀ فرهنگ اُمتی و نجات جهان اسلام بود. در این نگاه، فلسطین مهمترین محور رویارویی اُمت با دشمنانش تعریف شده و این جهتگیری کاملاً فرامذهبی است. نظام مستقل اسلامی که آرزوی مصلحانی مانند جمالالدین اسدآبادی و محمد عبده بود، به دست مصلح بزرگ اسلامی، امام خمینی تحقق یافت و طبیعی است که در جهان اسلام، بازتاب پیدا کند.
پیروزی انقلاب در جهان اسلام با واکنشهای متضادی روبهرو شد. برخی از مردم آن را راه نجات این امت یافتند و برخی از پادشاهان آن را تهدیدی برای تاج و تخت خود شمردند. اغلب مردم مسلمان در ابتدا با این انقلاب همبستگی پیدا کردند، ولی رژیمهای وابسته که انقلاب را تهدیدی برای نظامهای خود میدیدند، با سنگرگیری پشت عناوین مذهبی، تلاش کردند تا بر نظر مردم در این زمینه تأثیر بگذارند. هر جا که تضاد با دشمن، روشن، و حق کاملاً نمایان بود، نفوذ انقلاب بیشتر بود و در جایی که حق و باطل وجه تشابه داشتند و شناخت حق به بصیرت نافذی نیاز داشت، متأسفانه زمینۀ فتنه و گاه تضاد، فراهم گردید.
آغاز جنگ تحمیلی در سال ۱۳۵۹ با عناوین قومی و مذهبی، نتوانست بین فرهنگ انقلاب و جوامع اسلامی دیوار بکشد. زمانی که رژیم صهیونیستی در سال ۱۳۶۱ به لبنان حمله، و بخش وسیعی از این کشور را اشغال کرد، ایران کمک کرد که یک جنبش مقاومت اسلامی ضدّ اشغالگری تحت نام «حزب الله» شکل بگیرد که خود در مراحل بعد، بهویژه در معادلۀ ضدّ صهیونیستی به عامل سیاسی بزرگی تبدیل شد. ظهور و بروز جنبشهایی مانند جهاد اسلامی و حماس در فلسطین تحت تاثیر انقلاب اسلامی، یک تحول بزرگ دیگر بود که مرزهای مذهبی را در نوردید و جریان اُمتی را در جهان اسلام، تقویت کرد.
از سوی دیگر، اگرچه برخی از جنبشهای سیاسی اسلامی تنها خواستار عمل به احکام اسلام در کشورهای خود، و برخی نیز در پی تشکیل یک حکومت مستقل بدون تأکید بر شکل اسلامی آن بودند، اما در عینحال، همۀ آنها از پیروزی انقلاب بهره بردند و به مدیریت جامعه بر اساس مکتب اسلام، امیدوار شدند. از این رو، میتوان گفت جنبشهای اسلامی معاصر حیات خود را مدیون انقلاب اسلامیاند؛ زیرا انقلاب اسلامی به اسلام و مسلمانان، حیاتی تازه بخشید و آنها را از عزلت و حقارت نجات داد و بر ناتوانی مارکسیسم، لیبرالیسم و ناسیونالیسم در اداره و هدایت مسلمانان مهر تأیید زد، و اسلام را به عنوان تنها راه حلِ زندگی و ادارۀ جامعه، مطرح ساخت.
دکتر فتحی شقاقی ـ مبارز فلسطینی ـ پس از پیروزی انقلاب، کتابی با عنوان «خمینی، راه حل اسلامی» نوشت که حجم امیدواری را منعکس میسازد. شیخ عبدالعزیز عوده ـ روحانی برجستۀ فلسطینی ـ اعلام کرد: «انقلاب خمینی مهمترین و جدیترین تلاش در بیدارسازی اسلامی بود. بنابراین، موجودیت و هستی سیاسی جنبشهای سیاسی اسلامی به انقلاب اسلامی وابسته است.»
یکی از مهمترین دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران، تجدید حیات اسلام در جهان است. حضرت آیتالله خامنهای ـ مقام معظم رهبری ـ در اینباره فرمود: «علیرغم گذشت بیش از ۱۵۰ سال از برنامهریزی مدرن و همهجانبه علیه اسلام، امروز در سراسر دنیا یک حرکت عظیم اسلامی به وجود آمدهاست که به موجب آن، اسلام در آفریقا، آسیا و حتی در قلب اروپا، حیات جدیدی را یافته و مسلمانان به شخصیت و هویت واقعی خود پی بردهاند.» به بیان دیگر، عمر دورهای که اعتماد به نفس در میان مسلمانان ـ بهویژه در قشر تحصیلکردۀ آن ـ از بین رفته و شمار فراوانی از آنان خواهان هضم شدن در هویت غربی بودند، و گذشتۀ خود را به فراموشی سپرده و اگر توجهی به گذشته میکردند از باب تفنن و سرگرمی بود، به پایان رسید و انقلاب اسلامی اعتماد به نفسی را که روزگاری پشتوانۀ تمدن بزرگ اسلامی بود، احیا و بارور کرد.
این تجدید حیات اسلام آثار مختلفی را برای جنبشهای اسلامی به ارمغان آورد. یکی از این آثار، انتخاب اسلام به عنوان بهترین و کاملترین شیوۀ مبارزه است. سخنگوی جهاد اسلامی فلسطین در ملاقات با امام خمینی (ره) در اینباره گفت: «انتفاضه بارقهای از نور و بازتابی از پیروزیهای بزرگ انقلاب شماست؛ انقلابی که بزرگ ترین تحول را در عصر ما به وجود آورد»؛ در حالی که قبل از آن، اسلام در صحنۀ مبارزه علیه اسرائیل، نقش چندانی نداشت. چنین رویکردی به معنای کنار گذاشتن اندیشههای غیر مذهبی ـ بهویژه ناسیونالیسم، لیبرالیسم و کمونیسم ـ و دور ریختن اندیشۀ جبری بودن سرنوشت انسان بود که همگی در نجات ملل اسلامی از چنگال استبداد داخلی و خارجی، ناتوان بودند. به عقیدۀ شیخ عبدالله شامی ـ یکی دیگر از رهبران مبارز فلسطینی: «پس از انقلاب اسلامی ایران، مردم فلسطین دریافتند که برای آزادی به قرآن و تفنگ نیاز دارند.» این در حالی است که برای چند دهه، حرکتهای انقلابی، اغلب در اختیار گروههای مارکسیستی بود.
به هر روی، انقلاب اسلامی تأکیدی بر بُعد سیاسی اسلام بود. از آن پس، در برخی از کشورها سازمانهای مخفی شکل گرفت و مبارزه مسلحانه بر پایۀ اسلام، ساماندهی شد. متأسفانه عربستان سعودی برای ایجاد جریان تکفیری نیز از بستر تجدید حیات اسلام که انقلاب آن را به وجود آورد استفاده کرد، اما شکی نیست که آن جریان ارتباطی با فرهنگ انقلاب ندارد و شاخصهای متعددی وجود دارد که بر وابسته بودن آن به صهیونیسم دلالت میکند. حتی میتوان گفت که این جریانِ به ظاهر اسلامی حملۀ متقابل استکبار جهانی به انقلاب اسلامی بود تا آن را مهار کند و با چماق تکفیر، امت را درگیر صفبندی مذهبی و تفرقه سازد.
انقلاب اسلامی ایران ارزشهای فرهنگی نوینی را در مبارزۀ سیاسی جنبشهای اسلامی مطرح کرد. یکی از این ارزشها، گرایش به جهاد است. جنبشهای اسلامیِ پس از انقلاب اسلامی ایران، جهاد، شهادت و ایثار جان را به عنوان اصول اساسی پذیرفتهاند. به بیان دیگر، اصولی چون جهاد، شهادت و فداکاری که سمبل حرکتهای انقلابی شیعیان و شعار انقلاب اسلامی بود، به عنوان اصول اساسی مبارزه پذیرفته، و به آن با دیدۀ تکلیف و فریضه دینی نگریسته شد. سخنگوی جنبش جهاد اسلامی فلسطین در دیدار با امام (ره) و در خطاب به ایشان گفت: «با ظهور انقلاب شما، ملت مسلمان و بزرگ ما فهمید که راهش راه جهاد و مبارزه است.» شیخ اسعد تمیمی ـ یکی از رهبران فلسطینی ـ در اینباره گفت: «تا زمان انقلاب ایران، اسلام از عرصۀ نبرد غایب بود و حتی در عرصۀ واژگان، مثلاً به جای جهاد، از کلماتی چون نضال و کفاح استفاده میشد.» البته جنبشهای سیاسی اسلامی معاصر این کلمات را به شکلهای مختلفی چون عملیات شهادتطلبانه در فلسطین، یا مبارزۀ مسلحانه و جنگ در افغانستان به کار گرفتهاند.
مردمی بودن که یکی از ویژگیهای انقلاب اسلامی ایران است، در جنبشهای سیاسی اسلامی راه یافت و محور حرکت آنها قرار گرفت. به عبارت دیگر، این جنبشها دریافتهاند که اسلام توانایی بسیج تودههای مردم را دارد. بر این اساس، آنها از اتکا به نخبگان غربگرا به سوی اتکا به مردم گرایش یافته، و در نتیجه پایگاه مردمی خود را گسترش دادهاند. مثلاً، هستۀ اصلی مبارزه در فلسطین را روحانیون، دانشجویان، جوانان و نوجوانان تشکیل میدهند. به هر روی، پس از انقلاب اسلامی ایران، جنبشها مبارزات خود را به صورت مردمی پی میگیرند. به عقیدۀ دکتر حسن الترابی ـ رهبر فقید جبهۀ اسلامی سودان ـ انقلاب اسلامی اندیشۀ کار مردمی و استفاده از تودههای مردم را به عنوان هدیهای گرانبها به جنبشهای اسلامی داد. گرایش به اندیشۀ کار مردمی، جنبشهای اسلامی را به سوی وحدتطلبی اسلامی سوق داد. به عنوان مثال، یکی از مواد بیانیۀ شش مادهای مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق بر وحدت اسلامی تکیه دارد. در مجموع، این امر جنبشهای اسلامی سیاسی را از اختلاف و تفرقه دور ساخت و آنها را از تشکیلات قویتر، امکانات وسیعتر، حمایت گستردهتر و پایداری بیشتری برخوردار ساخت.
تشخص فرهنگی در میان مسلمانان و بازگشت برخی نمادها ـ مانند حجاب اسلامی ـ حتی در میان اقلیتهای مسلمان مقیم غرب، یکی از شاخصهای دورۀ جدید است که تحت تأثیر رستاخیز اسلامی انقلاب اسلامی ظهور پیدا کرد و به خودباختگی مسلمانان در برابر تمدن غرب پایان داد؛ پدیدهای که با واکنش و نگرانی غرب روبهرو شد.
تاثیر انقلاب اسلامی بر نظام بینالملل
پیروزی انقلاب اسلامی چه از لحاظ ساختاری و چه از لحاظ موضعگیری نسبت به نظام بینالمللی، تحول بزرگی است. انقلاب اسلامی بر مبنای دولت ـ امت شکل گرفت که الگوی فرهنگی جدیدی است و با الگوی رایج در جهان معاصر (یعنی دولت ـ ملت) متفاوت است و مرزهای جغرافیایی ملی در جهان اسلام را حداقل از لحاظ نظری، قبول ندارد. به عبارت دیگر، انقلاب اسلامی با طرح الگوهای دوران شکوفایی تمدن اسلامی، نوعی مغایرت با فرهنگ سلطهگر جهانی ایجاد کرد که منافع بسیاری از قدرتهای بینالمللی را به خطر انداخت. یکی از دلایل شدت واکنش غرب نسبت به انقلاب اسلامی، نگرانی از بیدار شدن امت جهانی اسلام است که قرنها در رأس نظام بینالمللی قرار داشت.
همچنین، انقلاب اسلامی با شعار «نه شرقی، نه غربی» عملاً ضدّ نظام دوقطبی بینالمللی، اعلان جنگ داد و آن را نفی کرد. اقدام جسورانۀ انقلاب در نامشروع شمردن ساختار نظام بینالمللی و سر دادن شعار مرگ بر امپریالیسم جهانی و اعلام تلاش برای تغییر این شرایط، امپریالیسم جهانی را به وحشت انداخت و عوامل آن را ضدّ انقلاب اسلامی، متحد ساخت. دستپاچگی قدرتهای استبدادی در آغازِ جنگ زودهنگام علیه نظام اسلامی در ایران در سال ۱۳۵۹ ـ که طولانیترین جنگ قرن بیستم به شمار میآید ـ و حمایت گستردۀ نظامی و سیاسی قدرتهای استکباری ـ مانند شوروی سابق، آمریکا و اروپا ـ از این جنگ ظالمانه، حجم تهدیدی را نمایان میسازد که انقلاب برای رژیمهای استبدادی و استکباری منطقه و جهان ایجاد کرد.
انقلاب اسلامی تلاشی برای زنده کردن خدا در محور حیات انسان و نیز ایجاد مکتبی ارزشی برای زندگی فراتر از همۀ اختلافات ملی، قومی و مذهبی است و با مکاتب مادی تمدن غرب در تعارض کامل قرار دارد. به بیان دیگر، انقلاب اسلامی از انقلابهایی است که حرکت و آثارش در چارچوب مرزهای یک کشور خلاصه نمیشود؛ بلکه دیدگاه فراملی دارد و از این رو، بر ملتها ـ بهویژه مسلمانان ـ حساس است و به فراگیر شدن تمایل دارد؛ بنابراین، بر جنبشهای اسلامی سیاسی معاصر تاثیر گذاشته و به آنان برای کسب آزادی و قدرت، جرأت و جسارت مبارزه دادهاست. انقلاب اسلامی به آنان میگوید اسلام به ملت خاصی تعلق ندارد و هدف آن نجات محرومان و مستضعفان جهان است. نتیجه آنکه انقلاب اسلامی پرچم رستگاری و نجات را برافراشته و چراغ راهنمای حرکت آنان را فروزان نگاه داشتهاست، البته اینکه مسلمانان ـ بهویژه، جنبشهای اسلامی ـ بتوانند از نور این چراغ برای نیل هدایت و سعادت استفاده کنند، به عوامل متعددی بستگی دارد که مهمترینِ آن، اراده و تلاش در چارچوب اسلام، الگوگیری از انقلاب اسلامی و رهایی از تعصبات جاهلی قدیم و جدید است.
منابع
محمدی، منوچهر (۱۳۸۷). «تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر جنبشهای سیاسی معاصر».
حجاریان، سعید (بیتا). «تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر نظریههای اجتماعی معاصر».
خلیلی، محسن (بیتا). «انقلاب اسلامی و بازتاب آن در روابط بینالملل».
رویوران، حسین (۱۳۸۵). «تأثیر انقلاب اسلامی بر جنبشهای اسلامی در خاورمیانه».
مطهری، مرتضی (۱۳۶۲). اسلام و مقتضیات زمان، تهران: صدرا.
الغنوشی، راشد (۱۳۷۰). حرکت امام خمینی و تجدید حیات جهان اسلام، ترجمه: سید هادی خسروشاهی، تهران: مؤسسۀ اطلاعات.
الویری، محسن (۱۳۹۰). «بیداری اسلامی، از یاورها تا نهادها»، ماهنامۀ فرهنگی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی.
ملکوتیان، مصطفی (۱۳۸۴). «تأثیرات منطقهای و جهانی انقلاب اسلامی ایران»، فصلنامۀ سیاست دانشگاه تهران.
خرمشاد، محمدباقر (۱۳۹۰). بازتابهای انقلاب اسلامی ایران، تهران: سمت.
هاس، ریچارد (۱۳۹۱). «خاورمیانۀ جدید»، ترجمه: مهدی کاظمی، مجلۀ تعاون افروز، دفتر تبلیغات اسلامی، شمارۀ ۲۹، ۱۳۹۱٫