سید سکندر حسینی | در زمانهای گذشته، جغرافیای افغانستان کنونی بخش وسیعی از قلمرو بزرگ تمدن بزرگ فارسی و ایران قدیم را شکل میداد و بسیاری از شهرهای باستانی و بزرگ آن در افغانستان امروز موقعیت دارد. شهرهایی مانند بلخ، بامیان، غزنه، هرات، قندهار، غور، تخار، کابل و… روزگاری مهد فرهنگ و هنر و ادب سرزمین بزرگ فارسی بودند و بسیاری از مفاخر، بزرگان، اندیشمندان مسلمان و عرفای فارسیگو در این جغرافیا بالیده و از همین شهرها برخاستهاند.
هرکدام از این شهرها در دورههای تاریخی مشخص، مرکز فرهنگ، دانش و ادبپروری بودهاند. از شهری مانند بلخ، مولانای بلخی، شهید بلخی، ابوعلی سینای بلخی، ناصرخسرو بلخی، دقیقی بلخی، رابعۀ بلخی، رشیدالدین وطواط بلخی، ابوشکور بلخی و صدها مفاخر دیگر برخاستهاند که تکتکشان از مفاخر بزرگ زبان فارسی به شمار میروند.
شهر غزنه شهر سلطان محمود غزنوی و سنایی غزنوی است و عنصری و فردوسی و ابوریحان بیرونی در این شهر نفس کشیدهاند. بدون شک، غزنه (غزنین) روزگاری مرکز بزرگترین امپراتوری زبان فارسی بودهاست که بزرگترین شاعران فارسیسرا و دانشمندان بزرگ اسلامی از شهرهای مختلفِ گسترۀ فارسی و اسلامی در آن گرد آمده بودند و در دربار سلطان محمود غزنوی، ارزش و جایگاه داشتند.
شهر هرات هم در ادوار مختلف، مرکز فرهنگ و هنر اسلامی و فارسی بودهاست. شخصیتها و شاعران بزرگی چون خواجه عبدالله انصاری، شیخ عبدالرحمان جامی، امیر علیشیر نوایی و هنرمند و نگارگر بزرگ اسلامی، استاد کمال الدین بهزاد و بزرگان دیگری در این شهر بزرگ پرورش یافتهاند که هرکدام در بزرگی و جایگاه ادبی و هنری، شهرهاند. دورۀ حکومت تیموریها در هرات باستان، از دورههای طلایی، ارزشمند و پُرافتخار زبان فارسی است و حاکمان تیموری به علم و هنر و ادب توجه ویژه داشتند.
اگر وضعیت و جایگاه فرهنگ و ادبیات و هنر را در دورههای مختلف در کشور افغانستان و حتی در تمام گسترۀ فارسی بررسی کنیم، دوره حکومت تیموریها در قرنهای یازدهم و دوازدهم در هرات و حکومت غزنویها در قرنهای چهارم و پنجم از دورههای طلایی گسترش و بالندگی زبان، ادبیات و فرهنگ فاخر و ارزشمند فارسی است. بررسی شعر، شخصیت و جایگاه بزرگان و مفاخر افغانستان در این دورهها، زمان و مجال بیشتری میطلبد و در این نوشتار نمیگنجد. بسیاری از این بزرگان، آنقدر بزرگاند که جا دارد در مورد شخصیت، اندیشه و جایگاه ادبی و علمی هرکدامشان، کتابها نوشت؛ همانطور که پیرامون شخصیت بسیاری از این بزرگان، کتابهای پُرشمار نوشته شدهاست. یکی از این مفاخر، مولانا جلال الدین محمد بلخی است که شخصیت فرامنطقهای جهانی و دارد و بسیاری از دانشمندان فارسیزبان و مسلمان و بسیار غربیها در مورد او نوشتهاند.
سعی ما در این نوشتار این است که با نگاهی گذرا به شعر و ادبیات دیروز افغانستان و ادای احترام به قلههای شامخ ادبی گذشته، شعر امروز افغانستان را مورد ارزیابی و تحلیل قرار دهیم.
نگاهی به ادبیات افغانستان پس از دورۀ تیموریان هرات
پس از دوران طلایی حکومت تیموریان در هرات و از زمان قدرت گرفتن احمد شاه بابا (درانی) و جنگهای او و پس از آن، حکومت فرزندش تیمورشاه و بعد کشمکشهای فرزندان تیمورشاه به خاطر تقسیم قدرت، دورۀ رکود شعر و ادبیات فارسی به دلیل مشکلات بیشمار اجتماعی و اقتصادی، در این سرزمین آغاز میشود.
محمدکاظم کاظمی ـ شاعر و پژوهشگر بزرگ افغانستانی ـ دربارۀ ادبیات افغانستان پس از شکلگیری دورۀ ادبیات بازگشت، چنین گفتهاست: «در افغانستان، «بازگشت ادبی» آنگونه که در ایران شکل گرفت و شاعران به این سبک و جریان ادبی رو آوردند، تجربه نشد. شعر فارسی در این قلمرو جغرافیاییِ زبان و ادبیات فارسی، همچنان بر پایه و اساس مکتب هندی رواج داشت و شاعران به بازگشت ادبی در افغانستان توجهی نکردند. با وجود اینکه اکثر منتقدان نوگرای امروزی «بازگشت ادبی» را نوعی عقبگرد میدانند و بر این اساس، در ظاهر روی نیاوردن شاعران افغانستان به سبک ادبیات بازگشت کار پسندیدهای است، اما متأسفانه روی نیاوردن شاعران افغانستان به مکتب ادبی بازگشت و توجهشان به مکتب هندی از سر تجدد و نوآوری نبود؛ بلکه ادبیات افغانستان پس از دوران تیموریان دچار گسست و رکود شده بود و این رکود بهحدی ادبیات افغانستان را تضعیف کرده بود که حتی مجالی به عقبگرد و روی آوردن به مکتب بازگشت را هم نداشتند.
عامل این رکود و گسست ادبی جنگهای بسیار، پریشانیها و نابهسامانیهای اجتماعی، فقر اقتصادی و هزاران مصائب دیگر بود که مردم افغانستان طی صدها سال با آن دست و پنجه نرم میکردند و این وضع آشفتۀ اجتماعی ـ سیاسی حاکم بر جامعه آن روز افغانستان، مجال هرگونه رشد و بالندگی ادبی را از شاعران و نویسندگان کشور گرفته بود. چنین بود که مکتب هندی و آن هم به شکل پیروی و گاه تقلید از شعر بیدل، در افغانستان دوام آورد و شعر فارسی این کشور بدین روش به قرن حاضر رسید. در میان نامآوران افغانستان در این دورۀ فترت، تنها واصل کابلی (۱۲۴۴ ـ ۱۳۰۹ ق) که به طرز حافظ شعر میسراید، استثناست» (۱).
ز جام عشق کشیدیم باده با دل شاد / سبوی عقل شکستیم، هرچه بادا باد
غلام همّت آنم که گر به خاک نشست / نداد پیش فرومایه آبرو بر باد (۲)
متأسفانه دورۀ رکود شعر افغانستان مدت زیادی ادامه پیدا میکند و کشمکشهای داخلی و قبایلی و همچنین حملۀ انگلیسها و جنگهای طولانیمدت مردم افغانستان با انگلیس، باعث عدم رشد ادبیات این کشور میشود. با وجود دخالت انگلیسها و جنگهای پیدرپی در افغانستان، متأسفانه جریان شعر مقاومت هم شکل نمیگیرد و هیچ شاعری نیست که نابسامانیها، بیعدالتیها و ظلمهایی را که از طرف انگلیسیها و حاکمان جور افغانستان در حق مردم ستمدیدۀ این کشور میشد را نکوهش کند و از وضعیت موجود شِکوه سر دهد، و ادبیات مقاومت افغانستان را در این دوره شکل داده و اساسگذاری نماید. در این دورۀ اختناق، فقط دو اثر به نامهای «اکبرنامه» و «جنگنامه» (۳) تولیده شدهاست که شاید با اغماض بشود عنوان شعر مقاومت را بر آن گذاشت.
اکبرنامه منظومهای حماسیگونه است که به تقلید از شاهنامۀ فردوسی سروده شدهاست و اثر حمید کشمیری (۱۲۶۴ ق.) است. حمید کشمیری از اهالی کشمیر بودهاست و کتاب را بر اساس روایتهایی که از مسافران و دیگران میشنیده، به سبب علاقه به موضوع یا با چشمداشتی مادی ـ یا هر دو انگیزه ـ سرودهاست. حمید کشمیری در این اثر از دلاوریهای وزیر محمد اکبرخان ـ شاهزادهای که در جنگ اوّل با انگلیسها به شجاعت و دلاوری مشهور شده و نامش در تاریخ معاصر افغانستان به عنوان یک قهرمان آمده ـ سخن گفته و مهمترین دلیل خلق اثری چون «اکبرنامه»، قدرت و جایگاه شاهزادگی اوست.
«جنگنامه» نیز مانند «اکبرنامه» اثری منظوم دربارۀ نخستین جنگ افغانستان و انگلیس است که توسط مولانا محمدغلام آخوندزاده معروف به غلامی (۱۳۰۶ق.) سروده شدهاست. این کتاب دقیقاً شبیه «اکبرنامه» است؛ با این تفاوت که «جنگنامه» به دوستمحمدخان تعلق دارد و «اکبرنامه» به پسرش، وزیر محمد اکبرخان. این دو اثر کاملاً بر اساس واقعیتها پرداخته نشدهاند؛ بلکه هر دو مانند شاهنامۀ فردوسی، از اغراقهای بیش از حد پُر است. به قول فضلالله زرکوب: «دو اثر مورد بحث را نمیتوان وارد جریان شعر مقاومت کرد، اما تأثیر بیدارگرایانۀ اینگونه آثار حماسی را در بین مردم نیز نمیتوان نادیده گرفت؛ چنانچه در همان زمان، انگلیسیها فردی را اجیر و موظف به سرودن منظومهای در مدح ملکۀ انگلستان و ژنرالهای ارتش انگلیس و شاه شجاع نمودند تا نفوذ عمیق این دو اثر و آثار دیگری از این قبیل را بر نسلهای آینده و جریانهای بعدی مقاومت، خنثی نمایند» (۴).
دورۀ تجدد ادبی و مشروطیت افغانستان
در اواخر دورۀ حکومت امیر حبیبالله (۱۳۱۹ ـ ۱۳۳۷ق.) حرکتهای آزادیخواهانه و تجددطلبانه در افغانستان آغاز شد. در کنار این جریان آزادیخواهی سیاسی، یک جریان ادبی پویا نیز با انتشار نشریۀ «سراج الاخبار» شکل گرفت. نشریۀ «سراج الاخبار» با مدیریت محمود طرزی (۱۲۴۴ق. ـ ۱۳۱۲ش.) اولین نشریۀ حرفهای در افغانستان است که باعث تجدد ادبی و آشنایی مردم با ادبیات و تحولات جهان میشود.
پس از مرگ امیرحبیبالله خان و بر تخت نشینی فرزندش امانالله خان (۱۲۹۷ – ۱۳۰۸ش.) افغانستان تحولات تازه و جدیدی را تجربه میکند. به دلیل حرکتها و تجددطلبیهایی که از اواخر حکومت حبیبالله خان شروع شده بود و نیز از آنجا که امانالله هم بهشدت ترقیطلب بود، تحولات فکری و فرهنگی در افغانستان سرعت میگیرد. شاعران عصر تجددخواهی افغانستان بر خلاف ایران، به جای نوآوری در سبکها و قالبهای ادبی، بیشتر به زبان و محتوا تکیه کردهاند. محمود طرزی در صدر شاعران مشروطیت افغانستان قرار دارد و عبدالعلی و مستغنی و عبدالهادی داوی نیز از شیوۀ طرزی تقلید کردهاند. مثلاً این شعر عبدالعلی مستغنی به شیوۀ طرزی سروده شدهاست:
نی شعرسُرا باش و نه ربط سخن آموز / جهدی کن و از بهر وطن علم و فن آموز
نی موی میانی و نه چاه ذقنی گوی / علمی که به کار آیدت، ای جان من! آموز
چوگان ز تفنگی کن و گویی ز گلوله / نی زلف چو چوگان و نه گویی ذقن آموز
کاهل مشو و بیهنر از خانهنشینی / چون ریل پی علم و هنر، تاختن آموز (۵)
یا این شعر معروف عبدالهادی داوی (پریشان) (۱۳۱۳ق. – ۱۳۶۲ش.) که به سبک طرزی است:
تا به کی اولاد افغان تا به کی / تا به کی، هان تا به کی، هان تا به کی؟
کوکوی مرغ سحر آمد به گوش / خُرخر خواب گرانجان تا به کی؟
نور بیداری جهانی را گرفت / خواب غفلت ای گرانجان تا به کی؟
سبزۀ خوابیده هم برداشت سر / بر نمیداری تو مژگان تا به کی؟
میرسد آواز سیل از راه دور / تو به خواب ای خانهویران تا به کی؟
میوزد باد خزانت در چمن / شوق گلگشت بیابان تا به کی؟
بایدت بر حال خویشت خون گریست / سِیر انهار و گلستان تا به کی؟
شوق تعمیر و سرای و خانه چند / خاکبازی همچو طفلان تا به کی؟
روزگار و روزگارِ عبرت است / خواب راحت در شبستان تا به کی؟
هست مکتب جان ملت، جان من! / تا به کی باشیم بیجان تا به کی؟
کودکان را مکتب است و مدرسه / خاکبازی در بیابان تا به کی؟
رفت وقت خنده و هزل و مزاح / خُردسالی، خورده سالان تا به کی؟
ای قلم آخر زبانت میبُرند / اینقدر حرف پریشان تا به کی؟ (۶)
تحول در شعر مشروطیت افغانستان که عموماً شعر کلاسیک است و همچنین در شعر کلاسیک عصر مشروطیت ایران (به دست کسانی چون اشرفالدین نسیم شمال، عارف قزوینی و…) فقط در حوزۀ محتوای شعر و استفاده از عناصر زندگی مدرن و نزدیک شدن به زبان عامۀ مردم اتفاق افتادهاست. بنابراین، هم شعر کلاسیک مشروطیت افغانستان و هم شعر کلاسیک عصر مشروطیت ایران فقط در حوزۀ مفهوم و استفاده از ویژگیهای زندگی مدرن تحولاتی داشتهاند. در شعر این دورۀ هر دو کشور، کمتر تغییری در قالب و ساخت ظاهر اثر ادبی تجلی یافتهاست و شاعران بیشتر به دنبال این بودند که آرمانها و اهداف و حرفهایشان را به وسیلۀ شعر بگویند و به همین دلیل از پرداختها و ساختها در قالب شعر، کمتر استفاده کردهاند.
با همۀ شهرت و جایگاه محمود طرزی و دوستان و هماندیشانش در نشریۀ «سراج الاخبار» و تجددخواهیهای ادبیشان، باز هم این جریان و ویژگیهای جدیدش در افغانستان فراگیر نشد و به همین دلیل شعر کهن تا دهۀ ۵۰ و ۶۰ خورشیدی نقش پُررنگی در ادبیات افغانستان داشت. یکی از دلایل فراگیر نشدن جریان تجدد ادبی محمود طرزی و نشریۀ «سراج الاخبار» و روشنگریهایش در افغانستان، شکلگیری سلطنت محمد نادرخان (۱۳۰۸ش.) و پسرش ظاهرشاه است که سلطنتشان حدود ۵۰ سال ادامه پیدا میکند.
بدون شک، دورۀ محمد نادر و ظاهرشاه از تاریکترین دورههای تاریخی و سیاسی افغانستان امروز است. محمد نادرخان و ظاهرشاه از شعرستیزترین شاهان افغانستاناند و در دورۀ آنان، تضعیف زبان فارسی در قانون اساسی رسمیت پیدا میکند. در این دوره، بسیاری از پیشگامان و شخصیتهای بزرگ تجدد ادبی کشته، زندانی یا تبعید میشوند و جمعی هم به خدمت این دستگاه ظالم در میآیند. در حکومتهای ظلم و استبدادی در طول تاریخ، کشورها دچار ضعفها، بحرانها و مشکلات سیاسی و اقتصادی میشوند.
بنابراین در کشورهایی که ظلم و استبداد حکومت میکند، برای هر نوع تجدد و نواندیشی در هر عرصه که باشد، جایگاهی وجود ندارد و قطعاً سرکوب خواهد شد. از طرف دیگر، در آن زمان رسانهها آنقدر قوی نبودند که فریاد این تجددطلبان ادبی در سراسر کشور بپیچد و استقبال عمومی پیدا کند. به همین دلیل، صدای این جریان نوِ ادبی به عامۀ مردم و کسانی که از پایتخت دور بودند، نرسید و همین بود که مضامین نو و انقلابی در شعر کلاسیک کهن یا در قالبهای نو تداوم نیافت و وضعیّت رکود ادبی همچنان تا سالهای سال، بر ادبیات این مرز و بوم سایه افکند.
شعر مقاومت افغانستان
پس از کشته شدن، به زندان رفتن و تبعید عدهای از شاعران دورۀ مشروطیت و آزادیخواهی و تجددطلبی افغانستان در دورۀ سلطنت محمد نادرخان و ظاهرشاه، شاعران این دوره نتوانستند جریانی را منسجم کنند که از ظلم و استبداد حکومت نادر و ظاهر انتقاد کند. چه بسا شاعرانی که به خدمت این دستگاه ظالم و در آمدند و به نان و نوا رسیدند. برای همین، کسی نبود از ظلم و بیعدالتیهای حکومت انتقاد کند.
محمدکاظم کاظمی در اینباره چنین میگوید: «این امر البته دلایل و عوامل سیاسی و اجتماعی داشت. بهواقع، هنوز روشنفکران افغانستان پایگاهی در میان مردم نیافته بودند که بتوانند با تکیه بر آن پایگاه، مطالباتی از دولت داشتهباشند. اصلاحات غالباً از بالا بود و متکی به دولت. حلقات ادبی ـ همچون انجمن ادبی کابل ـ نیز غالباً از سوی دولت هدایت و حمایت میشدند. به همین لحاظ، در مجامع ادبی و فرهنگی کشور چیزی که بتوان آن را ادبیات مقاومت نامید، نمیتوانست شکل بگیرد. از سوی دیگر، کشور به آن مرحله از رشد سیاسی و مدنی هم نرسیده بود که احزاب، تشکلها و مجامع ادبی غیردولتی شکل گیرند و نقطۀ اتکای فکری و مبارزاتی شاعران باشند.
اما در همین دوره، جدا از این کانونها و محافل دولتی و نیمهدولتی، کسی به میان آمد که هم شعرش از رنگی دیگر بود و هم شخصیتش؛ یعنی علامه سید اسماعیل بلخی (۱۲۹۹ ـ ۱۳۴۷ش.) روحانی مبارز افغانستان. در بلخی چند چیز با هم جمع شده بود که در آن روزگار کمتر در یک فرد جمع میشدند: علم دین، ذوق ادب و روحیۀ مبارزه. این ادب دینی هم از آن نوعی نبود که پیشتر در علامه بلبل کابلی و امثال آنان دیده شده بود (یعنی محدود شدن در مدح و منقبت اولیای دین )، بلکه موجد شعری سرشار از آزادیخواهی و ظلمستیزی شد.
علامه بلخی با شاعران رسمی آن روزگار هم چند تفاوت جدی داشت: یکی آنکه چندان در بند آداب و رسوم محافل ادبی آن روز نبود و به همین لحاظ، آثارش گاه از لحاظ صورت، بدایعی در خود داشت که در شعر سنّتی آن روز کمتر دیده میشد و همینطور کاستیهایی که در شعر شاعران خودجوش بسیار رو مینماید، در شعر او دیده نمیشد. دیگر آنکه او هیچگاه وابسته به دولت نبود و هیچ پست و منصبی نداشت که به محافظهکاری وادارش کند. دیگر آنکه او به شعر، بسیار کاربردی و محتواگرایانه مینگریست که این لازمۀ شعر مقاومت است. برخورد او با دستگاه حکومت از نوع ستایشهای نصیحتآمیز یا نصیحتهای ستایشآمیز شاعران رسمی نبود؛ چیزی که گاهی در آثار کسانی همچون شادروان خلیلالله خلیلی مشاهده میشد. او نه قصد اصلاح، که هم در نظر و هم در عمل، قصد براندازی نظام شاهی را داشت. چنین بودکه با جمعی از یارانش در پی طرحی برای ساقط کردن حکومت برآمد و البته افشا شدن این طرح به قیمت یک زندان طولانیمدت برای بلخی و جمعی از یارانش تمام شد. آنان یک دورۀ ۱۴ ساله (۱۳۲۹ ـ ۱۳۴۳ ش) محبوسیت در زندان دهمزنگ کابل تجربه کردند. البته بلخی در زندان هم بیکار ننشست و به یک قول، ۷۵ هزار بیت شعر سرود. باری، این پاره از یک شعر بلخی هم تهوّر او را نشان میدهد و هم دیدگاه او را برای اصلاح جامعه بیان میکند که همانا قیامی جدّی است: (۷)
حاجتی نیست به پرسش که چه نام است اینجا / جهل را مسند و بر فقر، مقام است اینجا
علم و فضل و هنر و سعی و تفکّر، ممنوع / آنچه در شرع حلال است، حرام است اینجا…
فکرِ مجموع در این قافله، جز حیرت چیست؟ / زان که اندر کف یک فرد، زمام است اینجا…
بلخیا! نکبت و اِدبار ز سستی پیداست / چارۀ این همه، یک باره قیام است اینجا (۸)
علامه شهید سید اسماعیل بلخی شعرهای زیادی دارد که حکومت استبدادی و ستمشاهی محمد ظاهرشاه ـ حاکم وقت افغانستان ـ را مورد انتقاد قرار داده و از اوضاع نابسامان جامعۀ آن روز، شکایت کردهاست. در ۲۵۰ سال اخیر افغانستان، شهید بلخی یگانه شاعری است که در مقابل ظلم و بیدادهای اجتماعی، سکوت را میشکند و فریاد عدالتخواهی و حقطلبی را بلند میکند و ادبیات مقاومت و انقلاب اسلامی را در افغانستان اساسگذاری میکند. شعر بلخی شعر حماسه و انتقاد آمیخته با آموزههای اصیل و ناب اسلامی است. او حتی در شعرهای منقبتگونهاش برای پیامبر اسلام (ص) و ائمۀ معصومین (ع)، وارد مباحث اجتماعی عصر خویش میشود و از وضعیت آشفتۀ روزگار خویش شکایت میکند. مثلاً در شعری که برای حضرت رسول اکرم(ص) گفتهاست، چنین میسراید:
پُر فتنه شد تمام جهان، وامحمدا / وز عدل و داد نیست نشان، وامحمدا
معروف گشت مُنکر و منکر رواج یافت / زین آخرالزمانه امان، وامحمدا
تحقیر دین کنند و تمسخر به اهل شرع / شد چیره ناکسان به کسان، وامحمدا
رسم عبادتی به مساجد نماندهاست / جز گاه گاه بانگ اذان، وامحمدا… (۹)
مبارزات خستگیناپذیر علامه شهید سید اسماعیل بلخی و جمع زیادی از مبارزان و روشنفکران افغانستان و انتقادهای جهانی در آن روزگار (۱۳۴۳ش.) باعث شد که حکومت خانوادگی و شاهی قانون اساسی جدید را تصویب کند و کابینه را به نخستوزیری خارج از خانوادۀ شاهی واگذار کند. البته این نکته را هم باید اشاره کرد که در آن زمان به دلیل آزادیهایی که به رسانهها و مطبوعات داده شد، نوعی ادبیات آزادیخواهانه و مبارزهجویانه شکل گرفت. به گفتۀ محمدکاظم کاظمی: «این گونۀ ادبیات همانطور که در ایران هم تجربه شد، بیشتر درونمایۀ چپ مارکسیستی و چپ متمایل به چین داشت. در این دوره شاعرانی ظهور کردند که صورت کارشان غالباً نواندیشانه بود و محتوای آن مبارزهجویانه، و البته با همان گرایشها که گفتیم. از این گروه، سلیمان لایق (۱۳۰۹ش.)، بارق شفیعی (۱۳۱۰ ش.) و اسدالله حبیب (۱۳۲۰ ش.) را به عنوان چهرههایی شاخص، میتوان نام برد. اینان البته شاعرانی بسیار توانا نبودند و بیشتر شهرتشان هم به واسطۀ مقامهایی تضمین شد که بعداً در دوران حکومت کمونیستها به دست آوردند.» محمد کاظم کاظمی این گونه را ادبیات مقاومت حساب نمیکند و میگوید به دلیل اینکه شاعران این جریان دو دهه بعد در مقابل همدیگر میایستند، نمیتوان این حرکت را ادبیات مقاوت تلقی کرد. شعر این جریان در حقیقت نوعی ادبیات کارگری با گرایش چپی بود و برای جهتدهی مردم چندان نقش مؤثری نداشت.
ای خلق رنجبر!
دهقان و کارگر
از کوه و دشت و درّۀ این مرز باستان
چون موجهای سرکش طوفان به پا شوید
پرشور و بیامان.
ما با شماستیم.
ما و شما جهان خود آباد میکنیم.
خود را ز ننگ بندگی آزاد میکنیم. (۱۰)
پس از کودتای مارکسیستی سال ۱۳۵۷ش. و تغییرات و تحولات در ساختار قدرت سیاسی افغانستان، ادبیات افغانستان هم دچار تحول و چنددستگی گردید. بعضی از شاعران منتقد حکومت قبلی در حکومت و ساختار جدید دارای مناصب و پستهای دولتی شدند و یک عده شاعران که در حکومت گذشته جایگاه دولتی داشتند، از مقام و جایگاهشان برکنار شده و به صف مخالفان دولت پیوستند؛ نظیر استاد خلیلالله خلیلی (۱۲۸۶ – ۱۳۶۶ش.) که به جمع مجاهدان و مخالفان رژیم کمونیستی پیوست.
خلیلالله خلیلی بدون شک یکی از قلههای شاخص ادبیات مقاومت و پایداری افغانستان به شمار میرود. خلیلی توجه بیشتری به سبکها و اسلوبهای کهن شعر فارسی داشت و زبان شعرش پخته و استوار و از نظر تکنیکهای شعری، قوی و قدرتمند بود، اما او نسبت به استفاده از فرم و ساختار جدید که در آن عصر رایج شده بود، محتاط و محافظهکار بود. بنابراین، از نظر شکل و صورت در آثار او نوآوری مشاهده نمیشود. با این وجود، آثار زیادی از خلیلالله خلیلی در پیوند با اتفاقات و مناسبات اجتماعی آن روزگار وجود دارد. بدون شک، خلیلالله خلیلی با شعرهای بیشمار میهنیاش، معروفترین شاعر مقاومت در آن روزگار به حساب میآید و از این دست شعرهای جهتدهنده و معروف در جامعۀ افغانستان زیاد دارد:
وطندار دلیر من! بنازم چشم مستت را
وطن در انتظار بازوی کشورگشای توست
به خاک افکن به خون تر کُن، به بادش دِه در آتش سوز!
از این بدتر چه میباشد که دشمن در سرای توست؟
نگاه آرزومند وطن سوی تو میبیند
که روز امتحانِ خنجر جنگآزمای توست
ز فریاد تفنگت جز صدای حق نمیآید
ز خیبر تا مدینه، گوشها وقف صدای توست
چه زیباتر از این نقشی که بیند دیدۀ تاریخ
که تو خنجر به کف، دشمن فتاده زیر پای توست
خداجویی، وطنخواهی، سرافرازی و آزادی
به خون شیرمردان، نقش بر روی لوای توست (۱۱)
ادبیات مقاومت افغانستان در حقیقت با همین شعرهایی که علیه حکومت استبدادی مارکسیستها و متجاوزان روسی به وجود آمد، رنگ واقعی ادبیات مقاومت به خود گرفت و به شکوفایی و بالندگی رسید. اکثر صاحبنظران ـ از جمله محمدکاظم کاظمی ـ ادبیات مقاومت افغانستان را به سه بخش تقسیم کردهاند: ۱) ادبیات مقاومت افغانستان در داخل کشور؛ ۲) ادبیات مقاومت در ایران؛ ۳) ادبیات مقاومت افغانستان در پاکستان.
۱٫ داخل افغانستان
با وجود نابسامانیها و خفقانهای سیاسی در دولت آن زمان و نظارت و سانسور شدیدی که از طرف حکومت اعمال میشد که حتی چند تن از شاعران را به زندان پُلچرخی کشاند، باز هم جلوۀ از ادبیات مقاومت در داخل کشور به چشم میخورد و شاعرانی که سرسپردۀ حکومت نشده بودند، از وضعیت موجود شکایت میکردند و جنایتها و استبدادهای رژیم کمونیستی را در شعرهایشان بازتاب میدادند.
پرتو نادری، عبدالسمیع حامد و شهید عبدالقهار عاصی از شاعران مقاومت داخل افغانستان بودند. بارزترین شاعری که نمادهای مقاومت و بیداری در شعرهایش تجلی دارد، شهید عبدالقهار عاصی است. او آشکارا و با شجاعت، از ظلم و استداد حکومت انتقاد میکرد. ویژگی کار او پرداخت شاعرانه و تواناییاش در بیان و شرح اتفاقات ناگوار آن روزگار است. این شاعر سر انجام قربانی جنگهای دهۀ ۷۰ در کابل گردید:
این ملّت من است که دستان خویش را / بر گرد آفتاب کمربند کردهاست
این مشتهای اوست که میکوبد از یقین / دروازههای بستۀ تردید قرن را (۱۲)
۲٫ پاکستان
به دلیل اختلاف زبانی شاعران مهاجر افغانستان با زبان رایج در پاکستان (فارسیزدایی پاکستان به وسیلۀ انگلستان صورت گرفت)، در پاکستان و بقیۀ کشورهای غیرفارسیزبان، ادبیات مقاومت افغانستان رشد قابل توجهی نداشت. شاخص ترین شاعر مقاومت افغانستان در پاکستان فقط استاد خلیلالله خلیلی بود. در نهایت، این گونۀ ادبیات در پاکستان رشد قابل ملاحظهای نیافت. البته در دورۀ حاکمیت طالبان، پرتو نادری، خالده فروغ و سمیع حامد در پاکستان آواره شدند و ادبیات مقاومت در آنجا تکاپوهای اندکی پیدا کرد که آن هم خیلی دیر و زودگذر بود.
۳٫ ایران
در ایران با وجود مشکلات بیشمار و عدم وجود امکانات و تسهیلات رفاهی برای جامعۀ مهاجر افغانستان، به دلیل فضای مناسب فرهنگی و ادبی و همزبانی با جامعۀ ایران و تحولاتِ ادبیات انقلاب اسلامی ایران، آشنایی با نهادهای ادبی ایران و شکلگیری کانونهای ادبی مستقل و مخصوصِ مهاجران و همچنین عدم سانسور اندیشههای انقلابی و مقاومتگرایانۀ شاعران افغانستانی، ادبیات افغانستان ـ و بهویژه ادبیات مقاومت ـ به سمت شکوفایی و بالندگی حرکت کرد.
شعرهای نسل دوم شعر مهاجرت افغانستان در ایران، بیشتر رنگ مقاومت دارند. شاعرانی چون سید فضلالله قدسی، محمدکاظم کاظمی و سید ابوطالب مظفری از شاعران تأثیرگذار شعر مقاومت افغانستان در ایران هستند که شعر هرکدام ویژگیها و شاخصههای خاص خودش را دارد. شعرهای سیدفضل الله قدسی (۱۳۴۳) بیشتر جلوههای حماسی دارد. او شاعری است که خودش در صحنههای نبرد حضور دارد و مقاومت را با وجودش و گوشت و پوستش تجربه میکند و این سنگرنشینی و حضور عینی شاعر در نبرد، به شعرهایش شور خاصی بخشیدهاست که در شعر دیگران کمتر مشاهده میشود:
به دشتهای پُر از سبزه نیزه کاشته بود / و در مسیر خدا گزمهها گماشته بود
ز خشم، شانۀ صبرم دگر تکان میخورد / و نوک دشنه دمادم به استخوان میخورد
کسی به قلب من آخر تب جنون انداخت / سر بریدۀ صبر مرا بُرون انداخت (۱۳)
سید ابوطالب مظفری و محمدکاظم کاظمی کاملترین شاعران مقاومت در جامعۀ ادبی مهاجر در ایران هستند؛ هم به دلیل قوت فنی و تکنیکی و هم به دلیل تنوع مضمونی در حوزۀ مقاومت و پرداختهای تازه و متفاوت در شعر. به این شعر سید ابوطالب مظفری توجه کنید:
گر بگیرد امشب از دستم تبرزین مرا / جشن میگیرند فردا روز تدفین مرا
تکیه بر بازوی مردی باید امشب داد و بس / جز تفنگ آری که دارد تابِ تأمین مرا؟
من نبودم، آسمان یکباره خالی شد ز ماه / کمکمک زین کهکشان چیدند پروین مرا
ترسِ سر چندی است دارد سربهراهم میکند / بشکن ای سنگ اجل خوف بلورین مرا
فصل تزویر است و چاه نابرادر پیش رو / کو فرامرزی که گیرد از عدو کین مرا؟ (۱۴)
یا این شعر محمدکاظم کاظمی:
دیروز بر شانه بردم، تابوت همسنگرم را / میشویَم از حیرت امروز، چشمان ناباورم را
باور نمیکردم اما، روزی بیاید که باید / از زیر خرواری از خاک، پیدا کنم کشورم را
آویختیم از درختان، نعش کسان را که دیروز / آویختند از درختان، موی سر مادرم را
آه ای درخت تناور، بیمت مبادا که دیدیم / صد بار کوبید و نشکست، این سنگ بال و پرم را
آه ای درخت تناور، بر خود ملرز این زمستان / بر شانههایت بینداز، تنها لباس برم را
دیروز اگر شاخههایت، یک لحظه خم میشد از برف / کی میتوانستم امروز بالا بگیرم سرم را؟ (۱۵)
علاوه بر سید فضلالله قدسی و محمدکاظم کاظمی و سید ابوطالب مظفری، در بین شاعران مهاجر افغانستان در ایران، شاعرانی چون محمد آصف رحمانی، سید نادر احمدی، قنبرعلی تابش، محمدشریف سعیدی و… شعرهای درخشان و قابل توجهی در حوزۀ ادبیات مقاومت دارند.
شعر امروز
بعد از سقوط حکومت طالبان و شکلگیری حکومت در دهۀ ۸۰، ادبیات افغانستان رنگ و جلوۀ خاصی به خود گرفت و فضا در داخل کشور، مساعدتر و بازتر گردید. انجمنها، تشکلها و نشستهای ادبی دوباره رونق پیدا کردند و دریچهای به سمت افقهای روشن و تازه برای ادبیات افغانستان گشوده شد. فصل نوین ادبیات افغانستان در داخل کشور، از بلخ شروع شد و گسترش پیدا کرد. شاعرانی چون اسدالله عفیف باختری، محمدصادق عصیان، عبدالوهاب مجیر و از جوانترها، ابراهیم امینی، سهراب سیرت، طهماسبی خراسانی، حکیم علیپور، هدیه ارمغان، سید حیدر احمدی، نورمحمد نورنیا و موسی ابراهیمی در حوزۀ ادبی بلخ رشد کردند.
کمکم فضایی که در بلخ ایجاد شده بود، به حوزۀ ادبی کابل و هرات نیز سرایت کرد و شاعرانی چون کاوه جبران، مجیب مهرداد، یاسین نگاه، زبیر هجران، هادی هزاره از کابل، و روحالامین امینی، رامین عربنژاد، اسدالله یوسفی، اکرام بسیم، هارون بهیار و… از هرات ظهور کردند و جریان شعر مدرن افغانستان را در مسیر شکوفایی و بالندگی حرکت دادند.
در وضعیت فعلی، روزبهروز در داخل کشور، پنجرهها و روزنههای تازهتری به سمت شعر افغانستان باز میشود. این فضا شعر کشور را در جامعۀ فارسیزبانان و حتی در بقیۀ کشورهای جهان مطرح ساخته و اکنون ادبیات افغانستان همگام با جریانهای ادبی مدرن در ایران حرکت میکند. شعر مهاجرت کنونی پس از جریان ادبیات مقاومت و نسل محمدکاظم کاظمی و سید ابوطالب مظفری، با تأثیرگذاری این دوچهرۀ شاخص ادبیات افغانستان و فضای باز ادبی و فرهنگی پس از انقلاب اسلامی در ایران و تعامل با شاعران و نویسندگان ایرانی، رشد چشمگیر و قابل ملاحظهای داشتهاست. سید رضا محمدی، محمدشریف سعیدی، سید ضیا قاسمی، رفیع جنید، زهرا حسینزاده، حمید مبشر، بشیر رحیمی، سیده تکتم حسینی، غلامرضا ابراهیمی، عاصف حسینی، الیاس علوی، سید حکیم بینش، سید موسی ذکیزاده، محبوبه ابراهیمی و… نسل شاعران پس از کاظمی و مظفری در ایران هستند. البته بعضی از این شاعران اکنون به وطن بازگشتهاند، بعضی در کشورهای اروپایی پراکنده شدهاند و عدۀ اندکیشان در ایران باقی ماندهاند.
دو نمونه از شعر داخل افغانستان
ابراهیم امینی
های مردم چهقدر قسمت شاعر شوم است / خانه در بلخ، ولی مقبرهاش در روم است
های مردم چهقدر شربت دوری تلخ است / و سلامی که به لبهای شما مسموم است
کو کجا هست؟ که من تشنۀ یک همگامم / کوچههایی که در آن سنت سگ مرسوم است
تا کجا پرسه زنم این همه تنهایی را؟ / تا کجا؟ آخرِ این فاجعه نامعلوم است
زندگی روز بدی را به سرم آورده / زندگی در صدد کشتن یک مظلوم است
خوش به حال تو پرنده! پر و بالی بگشا / پیش بال و پر تو، فاصله بیمفهوم است (۱۶)
طهماسبی خراسانی
رئوف باشد اگر چشم هایت این گونه / تمام زنجرهها جانگداز صف بکشند
درِ سرای تو را گرد و خاک بزدایند / و عاشقانه ز روی نیاز، صف بکشند
رئوف باشد اگر چشمهایت اینگونه / که آهوان جوان، بچه آهوان حتی
به محض بانگ اذان از بهشت گریهکنان / پی اقامتتان در نماز صف بکشند
بناست پس همۀ راویان آیینه / به رسم مرغ مهاجر به زیر پرچالت
ز خوف گرز و کمان و نهیب ناهنگام / ز ترس تیر کلاغ و گراز، صف بکشند
بناست پس همۀ آبهای شیرین / وز این قبیل، چَه و چشمه و سپیداران
از اینکه در دل مردابها فرو نروند / کنار حوض طلا، زین لحاظ صف بکشند
برای این همه راز بزرگ این گوهر / ضرورت است یکی پس که نای پاره کند
که چند آدم دیندار و پاک و قابل اعتماد / به خاطر افشای راز، صف بکشند
از این میانه گروهی رسیدهاند که تا / گذشته از سر مردابهای افسونگر
به رود اشک شناور شوند از اعماق / مگر به لطف خدا کفۀ صدف بکشند
گروه دیگر از این مردمان که خوشسمعاند / بگو شکارچیانی که فکرشان جمعاند
رسیدهاند که تا از خلال گیرودار / نشانه پخته کنند و به زیر هدف بکشند
گروه سوم از این مردمان که یک نفر است / رسیدهاست که تا آخر فلک بپرد
بدون هیچ تعارف، همین خودم هستم / که تا سعادت فالم مگر به کف بکشند
هنوز مانده گروهی که عازم سفرند / سبد به دست که گل آورند و گل ببرند
و این گروه که نُه بیت این غزل شدهاست / رسیده خطی در مشهد و نجف بکشند (۱۷)
دو نمونه از شعر مهاجرت
حمید مبشر
حوض آشفتهتر از فلسفۀ یونان است / موج در موج خودش مانده و سرگردان است
نه دلیلی که سرازیر شود در باغی / نه ثباتی که به کوه است و به کوهستان است
شب که مهتاب فروریخته در رؤیایش / صبح در پیرهنش قصۀ یک عصیان است
معرفت چهرۀ برگی است در آب افتاده / باد میموید و میموید و او لرزان است
این درختان همه سقراط و ارسطو شدهاند / دست هر شاخه پُر از سفسطه و برهان است
ماه میتابد و حیرت همهجا پاشیدهاست / مردم کوچه در اندیشۀ یک باران است
من به آغاز و به پایان گُلی مینگرم / که در آن سوی شب فلسفه در جریان است (۱۸)
سیده تکتم حسینی
و پابهپای تو آمد، و پابهپات نشست / دلم اگرچه گرفت و دلم اگرچه شکست
به رسم خاطرههامان همیشه چشم به چشم / همیشه شانه به شانه، همیشه دست به دست
گره زدم به خیالت حقیقت خود را / تویی به موی من آشفته، من به بوی تو مست
منم شبیه حضوری که هست اما نیست / تویی شبیه خیالی که نیست، اما هست
چه روزهای سیاهی که بی تو سهم دلم / سکوت بود و سکوت و شکست بود، شکست
و پرسههای شبانه کنار دلتنگی / رسیده بی تو جهانم به کوچۀ بنبست (۱۹)
پینوشتها
۱٫ نگاهی به شعر کلاسیک معاصر افعانستان، محمدکاظم کاظمی، انتشار یافته در کتاب گرامیداشت محمد باقرزاده (بقا).
۲٫ واصل کابلی. دیوان واصل کابلی، به کوشش: عفت مستشارنیا، چاپ اول، تهران: عرفان، ۱۳۸۵، ص ۵۵٫
۳٫ برای آگاهی بیشتر از این دو کتاب، رک: دانشنامۀ ادب فارسی، جلد سوم (ادب فارسی در افغانستان)، به سرپرستی حسن انوشه، چاپ اول، تهران: مؤسسۀ فرهنگی و انتشاراتی دانشنامه، ۱۳۷۸؛ ذیل «اکبرنامه» و «جنگنامه»؛ نیز: زرکوب، فضلالله. «پیشینۀ شعر مقاومت افغانستان»، درّ دری، شمارۀ ۳ و ۴ (پاییز و زمستان ۱۳۷۶)، ص ۴۵٫
۴٫ همان.
۵٫ سخاورز، بشیر. طرزی و سراجالاخبار، چاپ اول، تهران: عرفان، ۱۳۸۵، صفحۀ ۱۰۱٫
۶٫ گزیدۀ شعرهای عبدالهادی داوی پریشان، به کوشش: متین اندخویی، نشر انجمن نویسندگان افغانستان.
۷٫ کاظمی، محمدکاظم. شعر مقاومت افغانستان، نوشته شده برای: مجلۀ سوره، مرداد ۸۴٫
۸٫ بلخی، سیداسماعیل. دیوان علامه شهید سید اسماعیل بلخی، به اهتمام مرکز تحقیقات و مطالعات علامه شهید بلخی، چاپ اول، مشهد: نشر سنبله، ۱۳۸۱، ص ۱۸۸٫
۹٫ همان.
۱۰٫ بارق شفیعی، حسین. شهر حماسه، چاپ اول، کابل: بیهقی، ۱۳۶۸، ص ۱۸۰٫
۱۱٫ خلیلی، خلیلالله. اشکها و خونها، چاپ اول، اسلامآباد: رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران، ۱۹۸۵م، ص ۹۳٫
۱۲٫ عاصی، قهّار. مقامۀ گل سوری، چاپ اول، کابل: انجمن نویسندگان افغانستان، ۱۳۶۷، ص ۱۱٫
۱۳٫ انوشه، حسن؛ حفیظالله شریعتی. افغانستان در غربت، چاپ اول، تهران: انتشارات نسیم بخارا، ۱۳۸۲، ص ۲۹۱٫
۱۴٫ مظفری، سید ابوطالب. سوگنامۀ بلخ، چاپ اول، تهران: انتشارات حوزۀ هنری، ۱۳۷۲، ص ۵۷٫
۱۵٫ کاظمی، محمدکاظم. قصۀ سنگ و خشت، کتاب نیستان، چاپ ششم، ص ۴۰٫
۱۶٫ امینی، ابراهیم. زخم زیبایی، پاییز ۱۳۹۰، ص ۲۶٫
۱۷٫ تهماسبی خراسانی، سید نورالله. گاهان، بلخ: انجمن ادبی هشت بهشت، ۱۳۹۳، ص۳۳٫
۱۸٫ مبشر، حمید. روایت تاریک غزل، مشهد: انتشارات سپیدهباوران، چاپ اول، پاییز ۱۳۹۰٫
۱۹٫ حسینی، سیده تکتم. دوشنبههای کوهی، انتشارات سورۀ مهر (وابسته به حوزۀ هنری)، چاپ اول، ۱۳۹۴، ص ۱۲٫