یک واقعیت و سه اسم
این که زبان فارسی زبان دیگری ست و زبان تاجیکی زبان دیگری ست ، یک اندیشه ی کاملآ باطل است ؛ و ما باید برای همیشه چنین اندیشه ی باطل را از صحیفه ی ذهن خود بزداییم و فرو بستریم، و ذهن خودرا از این اباطیل پاک بسازیم. همه ی اشخاصی که در سنین بالاتر از ۵۰ سالگی قرار دارند ، گواه هستند، گواهان عادل که ما همه درس خواندگان افغانستان در نصاب آموزشی آن سالها مضمونی به نام قرائت فارسی داشتیم . بعد از سال ۱۳۴۴ و انفاذ قانون اساسی دوران ظاهر شاه در قانون اساسی به جای فارسی ، بنابر ملحوظات سیاسی کلمه ی دری گنجانیده شد . انصافآ باید گفت که کسانی که به جای کلمه ی فارسی ، کلمه ی دری را در قانون اساسی گنجانیده اند ، مردم زیرکی ؛ زیرا از یک طرف زبان فارسی با زبان دری با عین معنا در تمام متون کهن ما به کار رفته ، و علی الظاهر گناهی نیست که به جای فارسی در قانون اساسی کلمه ی دری گنجانیده شود. اما در آن سوی این واقعیت، سیاستی نهفته بود که باید در میان یک زبان واحد دیوار هایی احداث شود . همان گونه که بازهم بر اساس سیاست های نادرست در جمهوری تاجیکستان پس از به وجود آمدن جمهوری تاجیکستان اصطلاح غلط تاجیکی را در مورد زبان به کار بردند. زبان تاجیکی !در حالی که کلمه ی تاجیک و قوم تاجیک سابقه ی تاریخی و طولانی دارند ، اما زبان تاجیکی یک تعبیر و یک نامگذاری بسیار مستحدث بود، که در سال های دهه ی ۳۰ سده ی بیستم در تاجیکستان رایج شد، و با تآسف تا حال رایج است . اگر متون گذشته ی ادبی خودرا ورق بزنیم هرگز چنین نبوده که کلمه ی فارسی ، زبان فارسی منسوب به فارس بوده باشد؛ این یک غلط مشهور است . امروز غالبآ محققان ، زبان شناسان و دانشمندان به این عقیده اند که این زبان پارتی است ، و پارت یکی از نام های کهن خراسان است . و اما برای دریافت حقیقت لازم نیست رنج زیادی را متقبّل شویم. در تمام کتب به اصطلاح معجم و در کتب اعلام هنگامی که به کلمه ی پارت رجوع شود در میان معانی و مفاهیم مختلفی که این کلمه دارد یکی از این معانی و مفاهیم خراسان است . و در یک جغرافیای بسیار پهناور ، از کناره های دجله تا قفقاز و از قفقاز تا ترکستان چین ، در نیم قاره ی هند ، در قلمرو عثمانی همیشه دری و فارسی به یک معنی به کار رفته است . و از همه جالب تر این که : کلمه ی دری در آثار نویسندگان و شاعرانی که از شهر ها و سرزمین های گوناگون ایران امروز نشآت گرفته اند ، بیشتر به کار رفته تا در شعر و نثر شاعرانی که از هرات و بلخ و غزنین و بدخشان و تخارستان و غرجستان ، و … ما از قدیم ترین نمونه ها اگر در این مورد تذکر بدهیم شاهنامه فردوسی است:
بفرمود تا فارسی دری
بگفتند و کوتاه شد داوری
ما در سعدی میخوانیم:
هزار بلبل دستان سرای عاشق را
بباید از تو سخن گفتن دری آموخت
در حافظ می خوانیم:
چو عندلیب، فصاحت فروشد ای حافظ
تو قیمتش به سخن گفتن دری بشکن!
یا :
ز شعر دلکش حافظ کسی شود آگه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
و در شعر معاصر ایران می خوانیم که ملک الشعرا بهار فرموده:
گفت پیغمبر که دارد اهل فردوس برین
بر زبان لفظ دری جان زبان مادری
بی گمان پس خازن فردوس فردوسی بود
کو بود بی شبهه رب النوع گفتار دری
یا از همین شاعر است که می گوید:
شعر دری گشت زمن نامجوی
یافت زمن شاعر و شعر آبروی
همچنان ما یکی دو مورد در حکیم ناصر خسرو قبادیانی بلخی با کلمه ی دری روبرو می شویم که معروف ترین آن:
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی درّ لفظ دری را
باز هم از همین شاعر می خوانیم که:
در کلام فارسی امروز شخص اولم
ما در مکتوبات یا در مجالس سبعه یا در فیه مافیه مولانا جلال الدین بلخی می خوانیم:
مگر زبان فارسی را چه شده است ، این همه لطایف و ظرایف که در زبان فارسی است!
و ملک الشعرا قاری عبدالله خان استاد مسلّم و محرز دوران معاصر، هنگامی که انتونی آیدن وزیر خارجه ی انگلیس شعر هایش را می خواهد و مطالبه می کند و به لندن فرستاده می شود ، در مورد شخص مذکور سروده:
آن آشنا به لهجه ی اشعار فارسی
آن صاحب سلیقه و ذوق نفیس را!
یعنی قاری عبدالله خان شعر خود را شعر فارسی می داند . بنابراین نباید دیوار چین احداث کرد میان دری ـ فارسی ـ و تاجیکی.
اینها سه لهجه اند از یک زبان و در حقیقت یک واقعیت با سه اسم نامیده شده است.
اگر کلمات و اصطلاحات خاصی در هر لهجه وجود دارد ، این یک مسأله کاملآ طبیعی ست و در هر زبان هست . مثلا کسی در کابل زیسته و به طور مثال گاهی از شهر کابل هم خارج نشده است ؛ اگر به عزم سفر به سوی شمال از کوتل خیر خانه عبور نماید ، در نواحی مثل حسین کوت و کاریز میر ناگهان با یک تعداد اصطلاحاتی بر می خورد که از یک تعداد زیاد اصطلاحات و نام های جدید که در ذهن دوست کابلی ما و در ذهن مسافر کابلی ما معانی دیگری این الفاظ داشتند، یا آن اشیا را به نام های دیگری یاد می کردند . و بسیار جالب است ، بحث سر کدام کلمات است ؟
یکی از کلماتی که نویسنده ی یا خبرنگاری کیفر می بیند و جزا می بیند و مورد توبیخ قرار می گیرد و حتی فیصله می کنند که در سابقه ی کاری اش نیز این مسأله تذکر داده شود .و از دیدگاه خود و از نقطه نظر خود این را یک ننگ و عیب بزرگ می شمارند ، کلمه ی دانشجوست . کلمه ی دانشجو در جامع الحکمتین حکیم ناصر خسرو بلخی قبادیانی به کار رفته است ، نه یک بار ، چندین بار به کار رفته است.
در جامع الحکمتین در چند مورد شخص بنده با کلمه ی دانشجو برخورد کرده ام. و چه بسا در آثار دیگرمنظوم و منثور این شخصیت بزرگ و فرهنگی و علمی کشور ما این اصطلاح به کار رفته باشد . سخن بر سر کلمه ی دبیر است . بازهم به حکیم ناصر خسرو قبادیانی بلخی رجوع می کنیم که اولین سطر سفرنامه ی حکیم ناصر خسرو چنین است:
من مرد دبیر پیشه بودم و از اعمال سلطانی .
و در شعرش می خوانیم:
به گاه نثر دانشور دبیرم
به وقت شعر جولانگر سوارم
و در مورد کلمه ی دری آنگونه که استادان معظّم ما در دوران ثانوی مکتب برای ما تدریس می فرمودند و گناهی هم نداشتند ، در این زمینه تحقیقات جدّی نشده بود .آنان همیشه می فرمودند که کلمه ی دری، زبان دری منسوب به دربار یا دره است ، که تحقیقات جدید دانشمندان ، شرق شناسان ، خط نسخ و بطلان بر چنین عقیده ای می کشند . بدین معنی که عده ی زیادی از مستشرقین فعلآ به این عقیده اند که زبان دری ، زبان تخاری ست . و تخار که عربها گفته اند اصل کلمه دهار است دهار یا دهاری و این کلمه دری شده است . و چنانچه از فردوسی و از ناصر خسرو و دیگران مثال هایی آوردم. یک مثال دیگر؛ در قفقاز این کلمه به کار رفته است. در شعر شاعر بزرگ قرن ششم نظامی گنجوی در شهر گنجه نظامی می گوید:
نظامی که نظم دری کار اوست
دری نظم کردن سزاوار اوست
زبان دری ، زبان پارتی ، زبان فارسی از نواحی سمت شمال افغانستان ، از نواحی تخار و بلخ و سغدیانه که امروز در جمهوری ازبکستان موقعیّت دارد ، این زبان به طرف غرب رفته و گواه بسیار عادل ، مدرک بسیار محکم و مستدل ما این است که نخستین گویندگان و شاعران بزرگی که به زبان فارسی دری شعر سروده اند از نواحی سیستان و بلخ و ماورالنهر بوده اند . مثلآ محمد بن وصیف سجستانی معاصر یعقوب لیث ، که ما داستان وی را در تاریخ سیستان می خوانیم ، که هنگامی که شاعران برای یعقوب به زبان تازی یعنی به زبان عربی شعر سروده اند او به زبان عربی عالم نبود و اندر نیافت، و گفت چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟
که بعدآ محمد بن وصیف سجستانی مطابق آنچه که در تاریخ سیستان است ، قصیده ای که ابیاتی از آن در بعضی از کتب تاریخ و تذکره وجود دارد در مدح یعقوب لیث سرود. یا حنظله بادغیسی که از بادغیس است و ما امروز در تشکیلات افغانستان ولایت بادغیس داریم ، با شعر معروف خود:
یارم سپند اگر چه به آتش همی فگند
کز چشم زخم تا نرسد مر ورا گزند
اورا سپند و مجمر ناید همی به کار
با روی همچو آتش و با خال چون سپند
و کتاب های بسیار کهن به زبان فارسی دری . مثلآ حدود العالم که نویسنده ی آن با کمال تآسف شناخته نیست ، ما می دانیم که محققان بنابر دلایلی و بنابر قراینی تشخیص داده اند که از مردم جوزجانان است . یا کتاب الابنیه ؛ یکی از مهم ترین کتب در زمینه ی طب قدیم که در شهر هرات نوشته شده است . دعوای دیگری بر سر کلمه ی بازرگان است .بازرگان :ما مثلآ در خواجه عبدالله انصاری می خوانیم که آفریدی رایگان ، روزی دادی رایگان ، بیامرز رایگان که خدایی نه بازارگان . در ناصر خسرو می خوانیم که:
چو بازارگان می خورد گاه و بیگاه
فرو ماند از کار بازار گانی
در مثنوی معنوی در قصه ی «بود بازرگان و اورا طوطیی» می خوانیم :
طوطیی بازارگانم من مدام
طوطیان هند را گویم سلام
اخیرا یک عده در کابل چنین استدلال کرده اند که کاربرد چنین کلماتی مانند ، دبیر ، دانشگاه ، و بازرگان و دانشکده و دانشجو و اینها خلاف قانون اساسی ست . صریحآ به عرض می رسانم که : یک ماده قانون اساسی یا بخش هایی از قانون اساسی اگر واقعیّت های تاریخی یک جامعه را به درستی منعکس نمی سازد و این مسآله یا در اثر غفلت و بی خبری ازواقعیّت های فرهنگی و تاریخی ی پیشینه ی ماست یا دراین کار ، عمدی نهفته است .در هر صورت؛ تاریخ ، فرمان تاریخ بر آن بخش های قانون اساسی یا امروز یا فردا خط بطلان خواهد کشید. هر چیزی که خلاف واقعیّت های جامعه ، خلاف تاریخ باشد ، تاریخ قهّارانه و جبّارانه بر آنها خط بطلان و خط نسخ می کشد. مسآله ی دیگر وحدت ملی :این در ضمن آنکه یک مسأله بسیار مبرم است همچنان برای ما و برای کشور ما بسیار مهم است و تقدّس ملّی باید برای ما داشته باشد ، امّا وحدت ملّی چگونه در عمل متجلّی شود ؟ انعکاس عملی ، مفهوم و مدلول وحدت ملّی چگونه باید باشد ؟ به قول شاعر:
ای همه کار تو شیرین و همه جای تو خوش
وقتی که ما از افغانستان هستیم ، باید به همه گوشه های افغانستان ، به همه اقوام افغانستان ، به همه زبان های افغانستان ، به رسوم و عنعنات پسندیده ی همه ی مردم افغانستان ، در هر ولایتی و در هر بخشی از افغانستان که زندگی می کنند باید احترام داشته باشیم . اگر به همه اقوام افغانستان و به همه زبان های افغانستان و به سنن و رسوم و عنعنات و فرهنگ همه ی اقوام افغانستان احترام نداشته باشیم ، این مغایر اصول وطن خواهی ست. افغانستان سرزمین واحد و تجزیه ناپذیر ماست ، ما به گوشه گوشه ی افغانستان ، به همه اقوام افغانستان ، باید ارزش یکسان قایل شویم . و حتی بسیار عجیب است که باز می خواهند … کسانی می خواهند و مراجعی می خواهند که دوباره کلمه ی کلتور را جایگزین کلمه ی فرهنگ ، یک کلمه ی اصیل زبان فارسی دری بسازند . کلمه فرهنگ گذشته از آنکه در شعر همه ی بزرگان ما ؛ حکیم ناصر خسرو قبادیانی ، حکیم سنایی ، حکیم بزرگ غزنه و دیگر بزرگان ما به کار رفته ، در ادبیات کلاسیک پشتو نیز کلمه ی فرهنگ به کار رفته است . دراینجا ؛ برای اینکه ذکر خیری باشد و از تحقیقات یک دانشمند هموطن ما سپاسگزاری به عمل آید ، از بحثی که سالها پیش در کابل برانگیخته شد ؛ بحثی بر سر کلمه ی فرهنگ که عده ای این کلمه را بیگانه قلمداد می کردند؛ از استاد محمد صدیق روحی یادآور می شوم:
جاودانیاد استاد محترم محمد صدیق روحی که از دانشمندان و محققان دست اول زبان پشتو بودند و همچنان در ادب کهن زبان فارسی دری اطلاعات و آگاهی های گسترده داشتند ، مقاله ای نوشتند؛ و در این مقاله مثال هایی ارایه فرمودند که کلمه فرهنگ در شعر شاعر وشخصیّت بزرگ ادبی وفرهنگی زبان پشتو خوشحال خان ختک به کار رفته است.
بیگانه دانستن یک کلمه و غیرملّی دانستن یک کلمه ( بسیارصریح عرض می کنم ) که مستلزم داشتن سطح بسیار بالای آگاهی از یک زبان و تاریخ یک زبان و فرهنگ است و کار هر کسی نیست . هرکسی دراین زمینه صلاحیت این گپ را ندارد. مثلاً یک کلمه امروز درایران رایج است ؛ کلمه ی ” لوس ” به معنای نازدانه ی بیجا ، یا کسی که نازهای بیجای سرد می کند. با آنکه شاید یک بار و دو باری حدیقه الحقیقه ی حکیم بزرگ غزنه حضرت سنایی را از نظر گذرانده بودم ، بااین کلمه بر نخورده بودم . از عجایب است که این کلمه به همین معنایی که همین امروز درایران رایج است؛ به همین معنا درشعر حکیم سنایی آمده است. خوب اگر قرار چنین باشد ؛ اگر برای یک لحظه دچار توهّم شویم – تکرارمی کنم توهّم ، پندار یا اندیشه ی باطل که زبان فارسی خاص ایران است ، زبان دری خاص افغانستان است و زبان تاجیکی خاص تاجیکستان . نویسندگان افغانستان ، شاعران و فرهنگیان و پژوهندگان افغانستان ، حقّ مسلم شان است تمام کلماتی که در شعر دقیقی بلخی ، در شعر ابوالحسن شهید بلخی ، در شعر رابعه ی بلخی ، در آثار منظوم و منثور حکیم ناصر خسرو قبادیانی بلخی ، درشعر و نثر رشید الدین وطواط بلخی در آثار خواجه عبدالله انصاری هروی ، ارزقی هروی ، حضرت سنایی غزنوی ، سید حسن غزنوی ، مختاری غزنوی ، عبدالواسع جبلی غرجستانی ، ابولفضل بیهقی ، نصرالله منشی غزنوی ، عبدالحی گردیزی و در آثار اینها به کار رفته است؛ این آثار میراث به جا مانده از آن بزرگان ، برای فرهنگیان و دانشمندان و نویسندگان و شاعران کنونی افغانستان است . ما باید در این مورد عمیق بیاندیشیم . آیا تنها نام ابن سینا از ماست ، نام ابوعبید جوزجانی از ماست ، نام ابولفضل بیهقی از ماست ؟ نام سنایی و مولانا از ماست ؟ یا آثار آنها هم جزء مواریث بسیار مهم فرهنگی ما هست. اینها به یک زبان نوشتند؛ به زبان فارسی دری نوشتند و زبان از کلمات به وجود می آید ، کلماتی که اینها به کار برده اند و کلمات و مثال هایی که به محضر شما به عرض رساندم و کلماتی که در آثار این نخبه گان و نامداران به کار رفته است نیز از ماست. اگر کسی این کلمات را بیگانه و غیر ملّی و حتّی ضد ملّی و مختل کننده ی هویّت ملّی قلمداد می کند؛ از دو حال خارج نیست ، یا ناآگاهی بسیار ترحّم آور است، یا قصد و غرضی در کار است ؛ و من به خدمت یک عده از کسانی که دانش و فهم در این مسایل را دارند ، امّا یک سلسله مسایل ، خودبینی هایی در بعضی موارد و یا نادیده گرفتن بعضی واقعیّت ها ایشان را به راه های باطل کشانیده ، عرض می کنم که یکی از اندیشه وران بسیار بزرگ جهان گفته است که : کسی که حقیقت را نمی داند و بر ضدّ حقیقت به پا می ایستد نادان است ، و کسی که حقیقت را بداند و بر ضدّ حقیقت به پا ایستد تبه کار است . ببینید؛ اگر از مسأله فارسی و دری بگذریم ، مثلآ یک عدّه شعرا در نیم قاره شعر گفته اند ، مثلآ غنی کشمیری که در کشمیر زیسته و در کشمیر شعر سروده ، شعر غنی کشمیری به زبان فارسی هست یا به زبان دری؟ اگر این؛ دو زبان است ؛ شعر بیدل به کدام زبان است ؟ مثلآ در این بیت از غنی کشمیری:
چو استعداد نبود کار از اعجاز نگشاید
مسیحا کی تواند ساخت بینا چشم سوزن را
یک ادب دوست افغانستان ، یک اهل ادب ایران و یک فرهنگی تاجیکستان و فارسی زبانها در سراسر جهان معنی یکسانی از این شعر در ذهن خود دارند و همه یکسان درک می کنند . مثلآ اقبال لاهوری به اقتضای وزن دریک شعر خود در دو بیت متعاقب فرموده که :
گر چه اردو در عزوبت شکر است
طرز گفتار دری شیرین تر است
فارسی از رفعت اندیشه ام
برخورد با فطرت اندیشه ام
وی در این ابیات هم دری می گوید و هم فارسی ، اما او به یک زبان واحد نظر دارد.
اگر کسانی چنین می فرمایند که اقبال هم به زبان دری شعر سروده و هم به زبان فارسی؛ پس ما از ایشان با کمال احترام استدعا می کنیم که لطفآ تفکیک کنند . کدام شعر های اقبال فارسی است و کدام شعرهایش به زبان دری است؟ مثلآ :
آتشی در سینه دارم از نیاکان شما
چون چراغ لاله سوزم در بیابان شما
یا:
هنوز هم نفسی در چمن نمی بینم
بهار می رسد و من گل نخستینم
یا:
حلقه بستند سر تربت من نوحه گران
دلبران ، زهره وشان ، گل بدنان ، سیم بران
در چمن قافله ی لاله و گل رخت گشود
از کجا آمده اند این همه خونین جگران
این اشعار به فارسی است یا به دری ؟
چون این اشعار در افغانستان ، در تاجیکستان و در ایران به چاپ رسیده و بنابر برخی ملحوظات تا حدود سی و اند سال پیش ، چهل سال پیش شعر های حضرت ابوالمعانی بیدل در ایران خواهنده و خواننده ی زیاد نداشت ، اما امروز ما می بینیم که کراراً شعر بیدل در ایران به چاپ می رسد. خوب سخن را کوتاه می کنیم ؛من شخصاً مراتب تأسّف خود را از چنین تصمیم های غیر واقع بینانه ابراز می کنم و امیدوار هستم که از درس های تاریخ عبرت گرفته شود و ما کارهایی کنیم در جهت وفاق ملّی به پیش برویم ، نه خدای نخواسته در جهت نفاق.