عربستان در گرداب ناکامی

0 197

دونالد ترامپ در یک اقدام نمادین، اولین سفرش به منطقه را در ۱۹ ماه می‌۲۰۱۷م. با سفر به عربستان سعودی آغاز کرد. این اقدام در وهلۀ اول، حامل القای پیامی است که بیش از هر چیز مایل است تغییر مواضع ترامپ را به نمایش گذارد. هم او بود که در تبلیغات انتخاباتی خود، عربستان سعودی را عامل تربیت تروریسم و قضایای مربوط به ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱م. معرفی کرد. بسیاری بر این تصور بودند که رئیس دولت جدید آمریکا لااقل تا مدتی، بر مشی اعلام‌شده‌اش ادامه می‌دهد. کمتر کسی فکر می‌کرد که در مدت سه ماه و به سرعت، روند روابط دو طرف این‌گونه تغییر مسیر دهد. چه شده‌است که سرچشمۀ تربیت تروریسم به همکار استراتژیک تبدیل می‌شود؟ آیا تهدید اولیه صرفاً برای زهرچشم و گرفتن امتیازات بی‌شمار بعدی از خاندان آل‌سعود بوده‌است؟

ارزیابی‌ها نشان می‌دهد اظهارات اولیۀ ترامپ بدون تدبیر نبوده و مشاوران محاسبه‌گر او با به‌کارگیری عملیات روانی دقیق، موجبات نگرانی شدید سلمان و پسرش را فراهم کردند، تا در چرخشی تاکتیکی و با انجام سفر به عربستان، این همه دستاورد نصیب ایالات متحده کنند. گفته می‌شود داماد او نقش اساسی داشته و حلقۀ وصل محمد بن سلمان با کاخ سفید بوده، تا فرزند سلمان را از انتظار روزهای متمادی اقامت در واشنگتن به امید دیدار با ترامپ، درآورد. البته وی در خلال این اقامت طولانی، مراتب کرنش و آمادگی هرگونه همراهی با مستأجران جدید کاخ سفید را با بسیاری از اطرافیان ترامپ ـ از جمله نمایندگان کنگره ـ در میان گذاشت، تا عاقبت موفق به دیدار گردید و معاملۀ بزرگ صورت گرفت.

بدون تردید، هر دو طرف آمریکایی و سعودی با انجام دیدار ترامپ از ریاض و نمایش تأسف‌برانگیز حضور برخی رهبران کشورهای عربی و اسلامی، پی‌گیر اهدافی بوده‌اند. در ظاهر امر و با مراجعه به بیانیۀ پایانی مشترک عربستان و آمریکا که در ۲۸ بند منتشر شد، بر موضوعاتی همچون همکاری‌های تجاری، امنیتی، مبارزه با تروریسم، اعلام مواضع درخصوص جمهوری اسلامی ایران و حزب‌الله و یمن و سوریه و عراق تاکید شده‌است، اما این شکل کار بیشتر جنبۀ اعلامی دارد. در این میان، از امضای توافق‌نامه‌های تجاری، بازرگانی، سرمایه‌گذاری و تسلیحاتی با ارقام متفاوت ـ از ۲۸۰ تا ۳۵۰ میلیارد دلار ـ سخن به میان آمد. خریدهای تسلیحاتی سعودی از آمریکا به مبلغ ۱۱۰ میلیارد دلار است که ظرف ده سال، می‌تواند تا ۵۰۰ میلیارد افزایش یابد.

سعودی‌ها در موضوع صدور بیانیه به‌قدری مغرورانه عمل کردند که حتی حاضر نشدند رؤسای کشورهای حاضر را در جریان این بیانیۀ مشترک قرار دهند و اسباب نارضایتی برخی را از همان ابتدا فراهم کردند. آنچه برای سلمان و پسرش جنبۀ حیاتی داشت، محکومیت جمهوری اسلامی ایران در اقدامات به‌اصطلاح «مداخله‌جویانه»اش در امور کشورهای منطقه از جانب رؤسای کشورهای عربی و اسلامی در حضور دونالد ترامپ بود، که اتفاق نیفتاد. هیچ‌کدام از رهبران مصر، اندونزی، کویت، اردن در سخنرانی خود، حاضر به آوردن نام ایران نشدند؛ بلکه بعضاً نگرانی خود را از رشد تروریسم تکفیری و خاستگاه آن‌ها اعلام داشتند و در مجموع، حاکمان سعودی از آن طرفی برنبستند. هدف‌گذاری سلمان و پسرش در این مرحله با ناکامی مواجه شد و آغازی بر صف‌بندی دعوت‌شدگان گردید؛ به نحوی که برخی مهمانان زودتر از موعد مقرر ریاض را ترک کردند. این امر نشان از وجود اختلافات جوهری در دیدگاه آنان داشت.

اهداف اصلی سفر ترامپ به عربستان

در لابه‌لای اظهارات به ظاهر سخیف و نسنجیدۀ ترامپ قبل از عهده‌داری ریاست در ایالات متحده، کاملاً واضح و روشن بود که این تاجر عمده‌فروش، هزینۀ همۀ اقدامات کشورش در منطقه را از پستان پُرشیر سعودی می‌خواهد، اما آیا سلمان و پسرش حاضرند این هزینۀ هنگفت را بدون بها بپردازند؟

۱٫ در محاسبات اولیه، روشن است که عربستان چاره‌ای جز پرداخت ندارد. در این بحثی نیست، اما لا اقل می‌بایست مابه‌ازایی از این معاملۀ یک‌طرفه دریافت کند. ظاهراً توافقِ شکل گرفته بر این منوال است که در قبال حفظ امنیت عربستان سعودی، توافق‌نامه‌های تحمیلی میلیاردها دلار به جیب آمریکا سرازیر خواهند کرد.

۲٫ عربستان نقش منطقه ای می‌خواهد. این مشکل سعودی‌ها ظاهراً از زمان باراک اوباما پابرجاست. نه سعود الفیصل و عبدالله،  نه محمد بن سلمان و پدرش نتوانستند نظر کاخ سفید نشینان دورۀ قبل را در گرفتن نقش منطقه‌ای جلب کنند. بنابراین، با اوباما مشکل پیدا کردند. تصور آن‌ها این بود که اوباما با امضای برجام، دست جمهوری اسلامی را برای نقش‌آفرینی بیشتر در مسائل منطقه باز گذاشته‌است ـ که البته تصور کاملاً غلطی بوده‌است. ذهنیت ریاض این بود که در بزنگاه‌های متعدد در منطقه، آمریکا در مقابل ایران و دوستان ایران کوتاه آمده یا به توافق رسیده‌است، حاضر به قشون‌کشی به سوریه و برکناری بشار اسد نشده‌است، حزب الله لبنان را به عنوان شریک رسمی تهران، مسکو و دمشق در صحنۀ کارزار سوریه به رسمیت شمرده‌است، در عراق فضای حضور مستشاران نظامی ایران را فراهم کرده و بر شکل‌گیری سازمان مهم شبه‌نظامی «حشد الشعبی» (که برای استقلال عراق مبارزه می‌کند)،  چشم بسته‌است و بالاخره صحنۀ یمن را رها کرده تا اجازه دهد حوثی‌ها زمینۀ جنگ فرسایشی تدریجی ارتش سعودی را فراهم آورند. این‌ها در زمان اوباما رخ داده و معنای آن افول نقش عربستان در تحولات منطقه بوده‌است؛ به طوری که از ترکیه و حتی قطر نیز عقب مانده‌است.

ریاض و سلمان در این ذهنیت سیر می‌کنند که با در اختیار داشتن منابع هنگفت مالی و با تکیه بر روابط راهبردی و تاریخی عربستان با ایالات متحده و غرب، و با تکیه بر جایگاه عناصر معنوی حرمین شریفین نزد مسلمانان، چگونه است که نقش آنان در منطقه عقب‌تر از دیگران است! پاسخ آنان به این ابهام این است که در اختیار گرفتن نقش منطقه‌ای آن‌ها بدون بازگشت نظامی آمریکا به منطقه امکان‌پذیر نخواهد بود. از این رو، در دورۀ ترامپ حاضر به پرداخت هرگونه هزینه‌ای در مقابل حضور مجدد نظامی ایالات متحده هستند تا از این مسیر، راه گُم‌شدۀ خود را نیز پیدا کنند.

۳٫ هدف دیگری که هر دو طرف آمریکایی و سعودی دنبال می‌کنند، تشکیل به‌اصطلاح ائتلافی ضدّ انقلاب اسلامی، متشکل از این دو و رژیم صهیونیستی و رژیم‌های مرتجع و واپس‌گرای دیگر است. پیش‌درآمد شکل‌گیری این ائتلاف، رواج ایران‌هراسی در منطقه است. مدت مدیدی است که سلمان با اعزام وزیر خارجه و بعضاً نمایندگان ویژه به سایر کشورهای جهان، پیام دخالت‌های تهران در امور داخلی کشورهای عربی ـ از جمله در عراق، سوریه و یمن ـ و حمایت از به‌اصطلاح «تروریسم» را منتقل می‌کند. حکام آل سعود بر این اندیشه‌اند که با بهره‌گیری از ترامپ، جمهوری اسلامی ایران و حزب الله لبنان را به عنوان دو تهدید منطقه‌ای و بین‌المللی در کنار یکدیگر، معرفی کنند. مشکل اصلی حکام سعودی با مردم‌سالاری اسلامی است و منظور واقعی آن‌ها از دخالت ایران در امور کشورهای عربی، برگزاری انتخابات در ایران و ارائۀ عملی الگوی مردم‌سالاری اسلامی به مردم منطقه است، که موجب بیداری مردم منطقه و تضعیف حکومت‌های مستبد و سرکوبگر می‌شود.

در این میان، دستگاه تبلیغاتی و مزدوران رسانه‌ای آل سعود در جهان عرب و اسلام و در غرب نیز به شدت همراهی می‌کنند. البته هدف‌گذاری سعودی‌ها بیشتر در بین امت اسلامی است تا در واقع، محیط‌های الهام‌بخش پیام انقلاب اسلامی را هدف قرار دهند. اما آیا در این خواسته موفق خواهند شد؟ این امر به دلایل متعدد تحقق نخواهد یافت؛ اگرچه می‌تواند با صرف هزینه‌های هنگفت، تأثیرات نسبی برجا گذارد. مهم‌ترین دلیل آن، میزان اختلافات درونی کشورهای عربی با یکدیگر است. عربستان هرچه تلاش می‌کند، به دلیل خوی برتری‌طلبی و بی‌توجهی به واقعیت‌های حاکم در بین ملت‌ها (که انگیزۀ تغییر و ایستادگی در برابر رهبران خودکامه بین آنان موج می‌زند) کمتر نتیجه می‌بیند.از آن گذشته، رهبران عرب نیز خاندان سعودی را برنمی تابند. آن‌ها علاوه بر نگرانی‌های امنیتی، نوعاً خواستار تنش‌زدایی و برقراری مناسبات معمول با تهران بوده و از نیات پشت‌پردۀ سعودی‌ها و حمایت‌های نامحدود و آشکار و ناآشکار آنان از گروه‌های تکفیری به‌خوبی آگاه‌اند. کارشناسان معتقدند که بروز و ظهور این اختلافات، آن هم به این شکل تنها ساعاتی بعد از پایان اجلاس ریاض، نشان‌دهندۀ بی‌اعتمادی جدی بین رهبران عرب ـ به‌ویژه میان شیوخ عرب حاشیۀ خلیج فارس ـ است و دونالد ترامپ با حضورش در منطقه ـ خواسته یا ناخواسته ـ باعث انفجار این اختلافات شده‌است.

شاخص این اختلافات، در تعامل عربستان و قطر هویداست. رسوایی رودررویی آشکار عربستان و قطر را ابتدا دو رسانۀ مهم عربی وابسته به دو کشور (العربیه و الجزیره) به نمایش گذاشتند که پس از اجلاس ریاض، همدیگر را تا مرز نابودی کامل، تخریب کردند. در واقع، زمینه‌های افزایش تخریب روابط این دو کشور از طریق دو شبکۀ مشهور فوق‌الذکر فراهم شد، اما واقعیت موضوع چیست؟ خبرها از پیام پشت پردۀ سعودی‌ها به قطر، مبنی بر لزوم برداشتن چتر حمایتی از گروه‌های میانه‌رو اسلامی(اخوان المسلمین و حماس) حکایت دارد. این پیام امیر قطر را بسیار آشفته کرده‌است. شاید وی از ریاض که خود حامی پشت پردۀ القاعده و النصره است، چنین انتظاری ندارد، اما واقعیت امر این است که سعودی‌ها و اماراتی‌ها مدت‌هاست نگران حضور در تحولات منطقه ـ به‌ویژه، حمایت از جریان اخوان المسلمین و حماس ـ هستند. اینکه دامنۀ این اختلاف و درگیری تا کجا به درازا خواهد کشید، مشخص نیست، اما برخی از این پیام سعودی‌ها به امیر قطر، و نیز از پیام رئیس کمیسیون امور خارجی کنگرۀ آمریکا به قطر مبنی بر احتمال انتقال پایگاه نظامی «العدید» به یک کشور دیگر، تعبیر دیگری دارند، و آن اینکه قطر نیز اگر می‌خواهد همچنان از حمایت آمریکا برخوردار باشد، باید همان راهی را برود که عربستان رفت؛ یعنی قرارداد میلیاردی با ترامپ منعقد، و با اسرائیل بیشتر تعامل کند، تا بیش از گذشته زیر چتر امنیتی آمریکا قرار گیرد.

۴٫ هدف این سفر، تقویت محور ریاض ـ تل‌آویو است.این محور البته از مدتی قبل، به‌صورت علنی شکل گرفته‌است. شاید نقطۀ عطف تلاحم و هم‌سویی سعودی ـ صهیونیستی را بتوانیم در جریان گفت‌وگو‌های ایران با ۱+۵ در مذاکرات هسته‌ای جست‌وجو کنیم. پس از آن، دیدارهای آشکار و پنهان بین مقامات دو طرف ادامه یافت و جالب اینکه هیچ‌گاه مورد شماتت یا تکذیب مقامات سعودی قرار نگرفت.

علاوه بر موارد ذکر شده، اهداف دیگری نیز مد نظر دو طرف بوده‌است؛ از جمله، تلاش عربستان برای باز گرداندن وضعیت گذشتۀ مناسبات با ایالات متحده، تثبیت جایگاه عربستان به عنوان رهبر جهان عرب و اسلام با حضور این تعداد از سران این کشورها، یا پردازش جانشینی محمد بن سلمان در نمایشگاهی به وسعت این اجلاس. گذشته از همۀ این‌ها، سلمان پادشاه عربستان در اختلافاتی که با سایر اعضای برجستۀ خانوادۀ چند هزار نفری سلطنتی عربستان دارد، روی حمایت آمریکا حساب می‌کند.

آیا عربستان یک قدرت قوی منطقه‌ای است؟

سران رژیم آل سعود مدت‌هاست تلاش دارند تا عربستان را به عنوان یک قدرت قوی منطقه‌ای معرفی کنند. مشکل آن‌ها این است که تصور می‌کنند با افزایش قدرت نظامی و خرید تسلیحات پیشرفته، می‌توانند قدرت منطقه شوند؛ حال آنکه رژیم سعودی مؤلفه‌های لازم را برای قدرت منطقه‌ای بودن، ندارد. قوام یک دولت مقتدر علاوه بر توانایی برجستۀ نظامی، به عوامل دیگری نیز وابسته است. دولتی در منطقه و در صحنۀ بین‌المللی مقتدر محسوب می‌شود که قبل از هر چیز، تأمین‌کنندۀ چهار عنصر «آزادی، رفاه اجتماعی، عدالت و امنیت» برای شهروندان خود باشد. در غیر این‌صورت، افزایش خریدهای تسلیحاتی و انبار کردن آن‌ها می‌تواند ظرفیت افراط‌گرایی را در منطقه افزایش دهد؛ کما اینکه نمونه‌های واکنش به عقد قراردادهای محیّرالعقول با آمریکا را در روزهای گذشته، با افزایش ناآرامی‌ها و عملیات گروه‌های افراطی از مصر و عراق و سوریه و افغانستان تا لندن و پاریس، شاهد بودیم.

پرسشی که در ذهن بسیاری خلجان می‌کند، این است که چرا آمریکایی‌ها از دولت سرکوبگر و مستبدی مانند عربستان، تا این حد حمایت می‌کنند؟ چه شده که مصدر افراط‌گرایی و تربیت تروریسم به شریک استراتژیک تبدیل می‌شود؟ آیا قرار گرفتن این میزان سلاح در اختیار یک دولت غیرمردمی که آیندۀ آن می‌تواند دست‌خوش تحولات داخلی قرار گیرد، نباید مایۀ نگرانی آمریکایی‌ها باشد؟ پاسخ اولیه، هدف ترامپ را دوشیدن به موقع سعودی می‌داند و می‌فهمد که حاضر است برای بقای خود بیش از آن هم بپردازد، اما حقیقت امر این است که غرب با برقراری دموکراسی و مردم‌سالاری در کشورهای اسلامی مخالف است؛ چون در سراسر جهان اسلام، هرجا که انتخابات واقعی صورت می‌گیرد، مخالفان غرب و طرف‌داران استقلال و آزادی رأی می‌آورند. آن‌ها به‌خوبی می‌دانند در صورت برگزاری انتخابات، چه قشری پیروز میدان خواهد بود. در عربستان، نتیجۀ انتخابات به سود آمریکا نخواهد بود؛ اقتدارگرایان طرف‌دار غرب شکست خواهند خورد و حاکمانی جدید زمام امور را در دست خواهند گرفت؛ لذا، آمریکا ترجیح می‌دهد که شیوۀ سنتی حاکمیت یک قبیله بر دیگران استمرار یابد و حتی مورد حمایت قرار گیرد، تا زمینه‌های فروپاشی یک نظام وابسته در چنین جامعۀ بسته‌ای شکل نگیرد. حاکمیت قبیله گاهی به خود اجازه می‌دهد تغییراتی در داخل و در چرخۀ قدرت ایجاد کند، اما این تغییرات نیز در جهت تقویت خانواده است. درست همان‌گونه که سلمان ـ پادشاه سعودی ـ ماه گذشته کابینۀ دولتش را ترمیم کرد، اما اثری از نمایندگان جامعۀ مدنی در چرخه قدرت دیده نشد، بلکه یکی دیگر از فرزندان او به نام عبدالعزیز، به منظور اشراف بر منابع سرشار فسیلی به عنوان وزیر «انرژی، صنعت و معدن»، و فرزند دیگرش خالد به عنوان سفیر در ایالات متحده تعیین شدند. البته اعزام فرزند پادشاه به واشنگتن، با طرح و مشورت جیمز متیس ـ وزیر دفاع آمریکا ـ پس از سفرش به ریاض انجام شد.

آیا اقدامات حاکمان سعودی برای قانع‌سازی آمریکایی‌ها کافی است؟

به نظر می‌رسد شیوه‌ای که ترامپ در مقابل با عربستان در پیش گرفته (و پاسخ لازم از آن گرفته‌است) ادامه خواهد یافت. بر این اساس، عقد قرارداد‌ها در آینده استمرار می‌یابد. ترامپ سعی خواهد کرد چماق قانون «جاستا» را هم‌چنان بالا نگه دارد. پاشنۀ آشیل سعودی‌ها حمایت پشت پرده از تروریسم و افراط‌گرایی و پرونده‌های باز آنان در واشنگتن و لندن است. نگرانی آن‌ها نیز هم‌چنان موضوع یمن خواهد بود. آنان در سوریه و عراق، قافیه را به‌کلی باخته‌اند و لذا مکرراً از نگرانی بابت دخالت جمهوری اسلامی ایران در کشورهای منطقه سخن می‌گویند.

البته منظور محمد بن سلمان از طرح شعار نقض حاکمیت دیگر کشورها توسط ایران، تنها حضور مستشاری جمهوری اسلامی در عراق و سوریه با موافقت دولت مرکزی این دو کشور نیست، بلکه منظور اصلی الهامی است که انقلاب اسلامی ایران به مردم این کشورها داده‌است، و البته، پوشش گذاشتن بر حمایت‌های گستردۀ خود آن‌ها از افراط‌گرایان سلفی در قالب داعش و القاعده.

ایجاد القاعده و طالبان در دهۀ ۹۰م.، حمایت از ترور و بی‌ثباتی در عراق از سال ۲۰۰۳م. و تشکیل و حمایت مالی و تسلیحاتی از داعش و جبهه النصره و دیگر سازمان‌های تروریستی در عراق و سوریه طی چند سال گذشته، تجسم همین اقدامات سعودی است که امروز موجب ناامنی و رنج فراوان در سراسر جهان شده‌است. اظهارات گستاخانۀ محمد بن سلمان در مصاحبه با رسانه‌های آمریکایی مبنی بر کشاندن جنگ به داخل سرزمین ایران، شعاری بسیار ناپخته است که البته با هدف نوعی تهدید، از سوی این جوان بی‌تجربه ایراد گردیده‌است. دخالت عربستان در امور داخلی ایران، از ابتدای انقلاب اسلامی و غائلۀ خوزستان تا جنگ صدام علیه ایران و سیل کمک‌های حاکمان سعودی به صدام، تاکنون ادامه داشته‌است و آنان از هیچ کوششی در این‌باره فروگذار نکرده‌اند. تهدید اخیر ولی‌عهد جوان سعودی می‌تواند در آینده مشکل اساسی برای عربستان به بار آورد؛ تهدیدی که به منزلۀ پذیرش صریح هم‌دستی رژیم سعودی با اقدامات تروریستی و خشونت‌بار در داخل ایران است. شهادت نُه تن از مرزبانان غیور ایرانی به دست اشرار مسلحِ مورد حمایت مالی سعودی، و دو عملیات تروریستی مزدوران داعشی در حرم امام(ره) و مجلس شورای اسلامی ـ که بالغ بر ۱۷ شهید و ده‌ها مجروح برجا گذاشت ـ آخرین نمونۀ این اقدامات محسوب می‌شود.

غرب اگر واقعاً در پی ایفای نقش در مبارزه با توحش و تروریسم است، می‌بایست اقدامات جدی و لازم را در جهت وادار ساختن سعودی به توقف حمایت‌های بی‌پروا از افراط‌گرایان و گروه‌های مسلح تروریستی در منطقه ـ که نوعاً برآمده از مدرسۀ وهابیت هستند ـ به عمل آورد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.