تبارشناسی تحولات سیاسی در کشورهای خاورمیانه عربی

0 213

چه رابطه ای میان تحولات انقلابی و جنبش های مردمی معاصر در کشورهای عربیِ تونس، مصر، یمن، لیبی، و بحرین با انقلاب اسلامی ایران وجود دارد؟ آیا این جنبش ها از انقلاب اسلامی ایران اثرپذیرفته و در امتداد آن قرار دارند یا اصولا رابطه ای میان آن ها وجود ندارد؟ اگر رابطه و اثرگذاری وجود دارد، این اثرگذاری چگونه صورت گرفته است؟

* هر انقلاب در نوع خود یک رخداد استثنایی به شمار می آید که نه قابل تکرار است و نه قابل کپی برداری.
* انقلاب اسلامی با سرنوشت جوامع اسلامی خویشاوندی دارد.
* به لحاظ تبارشناسی همانگونه که انقلاب اسلامی ایران از روند تحولات بیداری اسلامی در داخل و خارج از ایران خصوصا از هنگام شروع موج نخست بیداری اسلامی بدون اثرپذیری نبوده است، انقلاب های کشورهای عربی نیز نمی تواند خارج از چهارچوب روند تاریخی حرکت بیداری اسلامی مورد ارزیابی قرار گیرد.
* انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی، اسلام ناب محمدی را با قدرت و اقتدار بی مانندی به عرصه جهانی بازگرداند و با تاسیس جمهوری اسلامی این تصور را که قدرت های جهانی می توانند کیان سیاسی اسلام را نابود کنند به زباله دانی تاریخ سپرد.
* مهمترین منفذ ورود ارزش ها و تجربیات انقلاب اسلامی به جهان عرب ولادت مقاومت اسلامی در لبنان بود.
* مقاومت اسلامی در لبنان و فلسطین زبان گویای امام خمینی در جهان عرب می باشند.
* همکاری رژیم های عرب با اسرائیل کینه تاریخی ملت های عرب را به سمت این رژیم ها سوق داد.

سید مرتضی نعمت زاده تبارشناسی تحولات سیاسی در کشورهای خاورمیانه عربی

موضوع اثرگذاری انقلاب اسلامی ایران بر انقلاب های اخیر عربی، پس از آن مطرح شد که رهبر انقلاب اسلامی ایران آیت الله خامنه ای، از این انقلاب ها به عنوان ” بیداری اسلامی ” تعبیر کرده و آن ها را ادامه انقلاب اسلامی و متأثر از آن دانست. (۱)

این نقطه نظر در مقابل نقطه نظری مطرح شد که این انقلاب ها را با عنوان “بهار عربی” توصیف کرده بود. عنوان بهار عربی در بطن خود چند معنا و مفهوم را حمل و القا می کرد:

نخست این که تحولاتِ جهان عرب، فاقد هویت فرهنگی و ریشه تاریخی و شجره نامه هستند،

دوم اینکه این انقلاب ها تنها واکنشی در مقابل برخی رفتارهای نظام حاکم بوده و طبیعتی مقطعی، گذرا و به نوعی فصلی دارند، بهاری است که از پی یک زمستان آمده و به زودی جای خود را به تابستانی داغ و پاییزی دلگیر خواهد سپرد،

و سوم اینکه مهمترین شاخصه آن ها وقوع در حیطه جغرافیایی جهان عرب است و به خارج از این قلمرو ارتباطی ندارد، و البته از آن جا که این تحولات فاقد هر گونه رویکرد قومیتی و شعارهای ملی گرایانه بوده است، از این رو عنوان عربی برای آن ها تنها شاخصی جغرافیایی بشمار می آید و بس.

طرح این عناوین یعنی توصیف و تسمیه این انقلاب ها به بیداری اسلامی یا بهار عربی یا عناوین دیگری که به آن ها اشاره خواهد شد، به مناقشه ای فکری و رسانه ای تبدیل شده و موافقان و مخالفانی را پیدا کرده است که هرکدام در نفی و اثبات دیدگاه خود دلائلی را ارائه کرده اند.

به هر حال اکنون به این انقلاب‌ها و اعتراضات مردمی که در منطقه جنوب غرب آسیا و شمال آفریقا، طی سال‌های ۲۰۱۰ , ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲  رخ داده است از یک لحاظ به علت این که در کشورهای عرب حادث شده است، بهار عربی گفته می‌شود، اما از لحاظ وجود برخی شاخص های اسلامی مشهود در آن ها، در جمهوری اسلامی از آن ها با عنوان بیداری اسلامی یاد می‌شود. البته در ایران برخی افراد هم هستند که از تعابیر دیگری برای توجیه این رویدادها استفاده می‌کنند و عنوان بیداری اسلامی را برای این تحولات عنوان دقیقی نمی‌دانند و مبنای این نامگذاری را انگیزه های سیاسی تلقی می کنند.

اما در کنار این نگاه هاو نامگذاری ها، از سوی منابع و تحلیلگران انگیزه ها و علل گوناگون دیگری برای وقوع این مجموعه تحولات شمرده و ذکر شده که براساس آن ها، نامگذاری هایی نیز انجام گرفته است، که به برخی از آن ها اشاره می شود.

 

علل وانگیزه‌ها

عوامل متعددی را می‌توان به‌عنوان دلایل و انگیزه‌هایی نام‌برد که زمینه را برای رخداد این قیام ها مستعد کرده‌اند؛ از جمله مسائلی مانند  دیکتاتوری و وجود حکومت های مطلقه، و نقض های مکرر حقوق بشر، یا رواج فساد اداری و دولتی، و همچنین رکود اقتصادی، بیکاری، فقر شدید و برخی از عوامل ساختاری جمعیتی جوان یا علل دموگرافیک مانند بالا بودن درصد زیاد جوانان تحصیل کرده اما ناراضی در درون این جوامع. (۲)

برخی افراد مانند فیلسوف اسلوونیایی، اسلاوی ژیژک، حتی اعتراضات و تظاهرات سال ۲۰۰۹ در ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸ را به عنوان یکی از دلایل وقوع بهار عربی ذکر می کند.(۳) انقلاب سال ۲۰۱۰ قرقیزستان نیز یکی از عوامل تاثیرگذار بر آغاز بهار عربی تلقی شده‌است. البته عوامل تسریع کننده متعددی برای این قیام مثل تمرکز چندین دهه‌ای ثروت در دست اقتدارگرایان نشسته بر مسند قدرت، شفافیت ناکافی دربارهٔ گردش این ثروت ها، فساد و به خصوص امتناع جوانان در پذیرش وضع موجود ذکر شده است. (۴) افزایش قیمت غذا و نرخ قحطی جهانی نیز یک عامل مهم در وقوع این تحولات، تلقی شده‌است. (۵) سازمان عفو بین الملل افشای انتشار اسناد محرمانه ی دیپلماتیک امریکا توسط ویکی لیکس را به عنوان یک عامل تسریع‌کننده برای شورش ها مد نظر گرفته‌است.(۶)

اما برخی از متفکرین معتقدند که مداخلات غرب در جهان اسلام، موج بیداری اسلامی را ایجاد کرده است.(۷)

در طول سال ها، بسیاری از جوانان اهل اینترنت در کشورهای دستخوش این قیام ها، به طور فزاینده‌ای سلطه اقتدارگرایان و تداوم سلطه مطلق آنان را به عنوان شیوه وسنت اشتباهی تشخیص داده‌اند که نیاز به تغییر و اصلاح دارد. النجمه زیدجالی، استاد دانشگاه عمان، به این تحول به عنوان زلزله جوانان اشاره ‌کرده ‌است.(۸)

تونس و مصر، به عنوان اولین شاهدان قیام های بزرگ، از ملل شمال آفریقا و کشورهای خاور میانه از این حیث (با کشورهایی مانند الجزایر و لیبی) متفاوت هستند که آن ها فاقد درآمد نفتی قابل توجهی می‌باشند، و به این علت قادر نبودند توده‌ها را آرام‌ کنند. موفقیت های نسبی ترکیه، با مشخصه‌هایی همچون انتخابات ، رشد سریع اقتصادی، قانون اساسی سکولار با وجود دولتی که مدعی است اسلامی است، مدلی را با عنوان (مدل ترکیه) ایجاد کرد که اگر چه ممکن است انگیزه‌ای برای معترضان کشورهای همسایه به حساب نیاید، اما الگویی خواستنی برای برخی از نخبگان آنها آن ها محسوب‌ می‌شده است.(۹)

بنابراین ما با مجموعه ای از علل و انگیزه برای تبیین تحولات جهان عرب و متناسب با آن نیز با مناقشه هایی برای نامگذاری این تحولات مواجه هستیم که به نوبه خود از حساسیت و اهمیت بسیاری برخورداراست.

 

تبارشناسی تحولات

اهمیت مناقشه ها و حساسیت های موجود در عرصه نامگذاری و هویت شناسی انقلاب ها، بدین خاطر است که طرح عناوین و نام گذاری ها به نوعی، بیانگر شناسنامه و تعریف هویت این انقلاب ها و تعلقات و پیوندهای آن ها و همچنین منابع تغذیه و جایگاه سیاسی و فرهنگی و رویکردهای آتی آن ها و نیز تعیین کننده نوع موضعگیری ها و گفتمان ها و بینش ها و روش ها و منش های این انقلاب ها خواهد بود.

چنان که این تسمیه ها بیانگر این است که این جنبش ها به لحاظ  تبار شناسی در امتداد و در بستر کدام یک از جریان های فکری و سیاسی مطرح در عرصه جهان کنونی بوجود آمده و در امتداد کدامیک، استمرار می یابند؟ پرسشی که وجود دارد این است که آیا تحولات کشورهای عربی در امتداد تحولات انقلاب اسلامی و شتاب بیداری اسلامی ناشی از آن بوقوع پیوسته است یا در امتداد جریان سلفی گریِ برخاسته از وهابیت و جریان تندرو القاعده ؟

یا اینکه این حرکت ها متأثر از جنبش قومیت گرایی عربی رخ داده است که در دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی قرن گذشته بر فضای جهان عرب حاکم بود و یا ریشه های این تحولات را باید در گرایش مردم به سوی ارزش های لیبرالیستی غربی جستجو کرد؟

یا اینکه دیگر عوامل و علل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، جمعیتی، و.. و یا عوامل نرم افزاری نظیر اینترنت و بطور خاص شبکه های اجتماعی اینترنتی و .. را می توان ریشه تحولات و هویت آن ها تلقی کنیم؟

در میان احتمالات مطرح شده، تاکنون تعلق این انقلاب ها به جریان سلفی و القاعده از یک سو و جریان قومیت گرایی عربی از سوی دیگر، از جانب هیچ منبعی ادعا و طرح نشده است، چنان که نظریه احتمال وقوع این انقلاب ها متأثر از ارزش های لیبرالیستی و غربی، که سردمداران آن ها، عموما هم پیمانان رژیم های سرنگون شده در این جوامع بوده اند، هواداران جدی نداشته است.

 

یک اشکال شیوه شناسی

یکی از شیوه های رایج انتساب این انقلاب ها به هرکدام از عوامل اجتماعی/ سیاسی/ اقتصادی/ فنی و ابزاری به عنوان علت العلل است که حکایت از نوعی یکسو نگری و تبیین یک بُعدی و تحلیل تک علتی رخدادها دارد که اصولا این شیوه فاقد نگاه جامع نگر و کلان نگر و نیر ناتوان از ارائه بسته ی تحلیلی جامع و فراگیر است.

اشکال از آن جا بوجود می آید که در اینگونه نگاه ها، تحلیلگر با تمرکز بر روی یک بعد یا یک علت و یا یک انگیزه، اقدام به  بزرگنمایی آن کرده، و ابعاد دیگر را تحت الشعاع قرار داده و پنهان یا کم اهمیت جلوه می دهد، و سپس براساس آن نامگذاری و تعریف یا تعیین هویت می کند که عملا به نوعی تحریف عامدانه یا سهوی منتهی می شود.

این مسئله در مورد نامگذاری بیداری اسلامی نیز تا حدودی مطرح است بدین معنا که اگر پدیده بیداری اسلامی را از زاویه درست و فراگیر آن مورد توجه قرار ندهیم که در برگیرنده بسیاری از علل و عوامل یاد شده ی اجتماعی /سیاسی/ اقتصادی/ فنی و ابزاری نیز می باشد، و بالعکس تنها از زاویه تنگ و محدود فکری و نظری بدان نگریسته شود، این بُعد هم می تواند یکی از ده ها علل و عوامل مؤثر بشمار آید، بدون آن که قادر به تبیین کامل و شامل تمامی ابعاد این رویدادها باشد، پس نامگذاری بیداری اسلامی و تکیه بر تئوریِ مبنایی آن زمانی می تواند تبیین گر این تحولات با همه ابعاد آن باشد که نگاهی دربرگیرنده و شامل داشته باشد.

 

کسانیکه مدعی هستند بین وقوع انقلاب اسلامی در ایران و تحولات خاورمیانه عربی رابطه ای وجود ندارد می توانند به موارد زیر استناد کنند.

الف: عامل زمانی

فاصله زمانی میان زمان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران (در فوریه سال ۱۹۷۹میلادی) با شروع تحولات بیداری در کشورهای عربی (در سال ۲۰۱۱ میلادی) به بیش از سه دهه و دقیقا ۳۲ سال بالغ می گردد. این فاصله زمانی ممکن است در نظر برخی، ارتباط میان این دو تحول اجتماعی را که در دو حیطه جغرافیایی و فرهنگی متفاوت یعنی ایران و جهان عرب رخ داده است، دور از احتمال می کند.


ب: عوامل ساختاری ( تاریخی، مذهبی، فرهنگی، سیاسی/ استراتژیک)

کارشناسان معتقدند که چهار عامل ساختاریِ فرهنگی و یک عامل سیاسی/ استراتژیک مانع اثرگذاری سریع تحولات ایران به جهان عرب شده حتی می تواند در شرایطی موجب واگرایی شود این موارد عبارتند از:

اول- تفاوت قومیتی

دوم- تفاوت مذهبی

سوم- تفاوت زبانی

چهارم- تفاوت فرهنگی

و پنجم – تفاوت سیاسی

این تفاوت ها، موضوع اهتمام قدرت های جهانی و عوامل منطقه ای و رسانه های متنوع آن هاست که تلاش دارند تا آن ها را عمق بخشیده و به صورت شکاف های فعال درآورند و از این طریق به مناسبات میان ایران و عرب ها رویکردی واگرایانه بخشیده و عوامل همگرایی میان آن ها را تحت الشعاع قرار دهند.


ج: تفاوت های شکلی و محتوایی

وجود تفاوت های شکلی و محتوایی میان انقلاب های رخ داده در کشورهای عربی با انقلاب اسلامی ایران نمی تواند، احتمال وجود رابطه بویژه رابطه علت و معلولی میان این دو را تضعیف می کند.

انقلاب ایران شاید آخرین انقلابِ دارای ساختار کلاسیک از نسل انقلاب ها بشمار می آید. این انقلاب دارای رهبری واحد، ایدئولوژی مشخص و حاکم، و حضور مردمی چشمگیر بود. رهبری اسلامی و ایدئولوژی اسلامی انقلاب ایران، هویت اسلامی کاملا مشخصی را برای آن تعریف کرده است. حضور نهاد اسلامی بطور شاخص و نقش آن در هدایت و بسیج مردمی و تحقق پیروزی انقلاب در ایران هرگونه شک و تردید در اسلامی بودن انقلاب را نفی می کند.

در حالی که در جنبش های اخیر با نوع جدیدی از انفلاب ها مواجه هستیم که بطور مشخص فاقد رهبری واحد و متمرکز و فاقد ایدئولوژی بوده و به لحاظ شکلی هم شبکه های اجتماعی اینترنتی نقش مهمی در هماهنگی میان انقلابیون ایفاء کرده است به نحوی که اگر انقلاب اسلامی ایران عنوان ” انقلاب نوار کاست ” را به خود اختصاص داد، می توان انقلابات اخیر کشورهای عربی را ” انقلاب شبکه های اجتماعی اینترنتی ” نامید.

به لحاظ شعارهای محوری در هر دو نوع انقلاب ها، نیز تفاوت هایی قابل مشاهده است از جمله این که شعار محوری در انقلاب ایران ” استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی ” بود، در حالی که شعار غالب را در انقلاب های عربی شعار ” الشعب یرید اسقاط النظام ” ( مردم خواهان سرنگونی نظام اند) تشکیل داد.

 

 د: طبیعت درونزای انقلاب ها و تحولات اجتماعی

احتمال هم سنخی میان این دو دسته رویداد اجتماعی در ایران و کشورهای عرب خصوصا هنگامی که به طبیعت انقلاب در هر جامعه، به عنوان تحولی درون زا و نه برون زا نگریسته شود، قوت بیشتری می یابد. اصولا هر انقلاب در نوع خود یک رخداد استثنایی بشمار می آید که، نه قابل تکرار است و نه قابل کپی برداری. نه قابل صادر کردن است و نه قابل تقلید. چرا که هر انقلابی ریشه در فرهنگ، تاریخ و تحولات خاص جامعه ای دارد که انقلاب در آن روی داده می دهد.

از آنجا که سرنوشت جوامع اسلامی به هم شبیه است سنخیت موجود میان این تحولات قابل درک می گردد.

تجربه های کپی برداری گروه ها و احزاب چپ، با گرایش های ایدئولوژیکی گوناگون از مارکسیست لنینیست ها گرفته تا مائویست ها، که به دنبال الگو برداری و کپی کردن شیوه های انقلاب های سوسیالیستی و پیاده کردن نعل به نعل نمونه های انقلاب روسیه یا چین و یا کوبا در کشورهای دیگر بودند، همواره با شکست و ناکامی مواجه شده است.
دولت ها و احزاب غربگرا در جهان سوم نیز که کورکورانه در پی پیاده کردن الگوهای توسعه غربی و شیوه های لیبرالیستی در کشورهای خویش بوده اند، عموما نتوانسته اند توفیقی در این زمینه کسب کنند و دستاوردی برای جامعه خود فراهم آورند. زیرا به طبیعت و سرنوشت جوامع اسلامی توجه نداشتند ولی انقلاب اسلامی کاملا با طبیعت و سرشت جوامع اسلامی به نسبت های مختلف خویشاوندی دارد.

در همین چارچوب، پس از پیروزی انقلاب های مردمی در مصر، تونس، لیبی و… تلاش هایی در جهت ترویج الگوی نظام سیاسی اقتصادی ترکیه نیز برای پیروی در میان ملت های آن ها صورت گرفت که عملا با واکنش مثبتی مواجه نشد و قطعا کپی برداری از این تجربه خاص نیز نتیجه ای در بر نداشته و از این لحاظ با بقیه تفاوتی ندارد.

بنابراین، جمع بندی موارد اشاره شده حکایت از آن دارد که اعتقاد به وجود ارتباط میان انقلاب های معاصر در جهان عرب با انقلاب اسلامی ایران، اندیشه ای است که باید به طور جدی تر به آن پرداخته شود.

اما از سوی دیگر در پاسخ به این اشکالات و موانع مطرح شده در ارتباط میان انقلاب اسلامی ایران و انقلاب های جهان عرب، نگاه هایی به شرح زیر مطرح می شود:

 

الف: بیداری اسلامی رابط تاریخی و فکری انقلاب های معاصر

همانگونه که انقلاب های کنونی در کشورهای عربی در یک زنجیره به هم پیوسته و یکی پس از دیگری اتفاق افتاده و از یکدیگر اثر پذیرفته اند، لذا نمی توان امتداد تاریخی و پیشینه این زنجیره را نادیده گرفته و تصور کرد که تحولات از یک نقطه فراغ و از مبدء خلأ رخ داده و شروع شده است.

قرائت تاریخی و طولی تحولات جامعه و عدم اکتفاء به صرف قرائت عرضی، در یک نگاه فراگیر، توجه پژوهشگر را به شناخت عوامل مؤثر درونی و برونی جلب کرده و تحلیل دقیق تری از تحولات را ارائه می کند.

از این دیدگاه طبیعت درونزای تحولات و انقلابات اجتماعی باعث نفی عوامل اثر گذار بیرونی نیست، خصوصا به میزانی که جوامع مختلف وجوه اشتراک بیشتری داشته باشند تحولات آن ها بر یکدیگر تأثیر بیشتر و سریعتری دارد.

پس به رغم غیر قابل تکرار بودن انقلاب ها، و عدم امکان کپی برداری تحولات اجتماعی از یکدیگر اما جوامع می توانند از یکدیگر تأثیر بپذیرند و بر یکدیگر تأثیر بگذارند و ملت ها می توانند از تجربیات هر انقلابی، با بومی سازی آن ها بهره بجویند چنانکه می توان از هر انقلابی نیز الهام گرفت. هر انقلابی در محیط اطراف خود اثرگذار است، گاه این تأثیرات سریع است و تند و گاه بطئی است و کند.

از این نظر به لحاظ تبار شناسی همانگونه که وقوع انقلاب اسلامی ایران از روند تحولات بیداری اسلامی در داخل و خارج از ایران و در دوران تاریخی دور و نزدیک، خصوصا از هنگام شروع موج نخست بیداری اسلامی متعاقب شروع عصر استعمار غربی و حمله ناپلئون به مصر و واکنش جهان اسلام در مقابل آن با کشف علل ضعف و انحطاط ملل و دول مسلمان، بدون اثر پذیری نبوده است و این انقلاب حلقه ای از مجموعه حلقه های به هم پیوسته بیداری اسلامی در سراسر جهان اسلام بشمار می آید، لذا انقلاب های کشورهای عربی نیز نمی تواند خارج از چارچوب روند تاریخی حرکت بیداری اسلامی و از جمله نمی تواند بدور از اثرات انقلاب اسلامی ایران که نقطه عطفی در تحولات بیداری اسلامی در جهان تلقی می شود، مورد بررسی و ارزیابی دقیق و صحیح انجام گیرد.

این نقطه عطف از آن روست که روند بیداری اسلامی تا پیش از وقوع انقلاب اسلامی در ایران تنها روندی نظری و تئوریک داشته و عمدتا در عرصه نخبگان تبلور و اثرگذاری کرده است. اتفاقا در این مرحله کشور مصر در کنار ایران از مراکز مهم تولید اندیشه بیداری اسلامی بشمار میرفت و جریان اسلامی در جهان از دستاوردهای علمی اسلامی ایران، مصر، عراق، الجزایر، پاکستان، لبنان و.. به صورت وافری بهره مند بود، اما انقلاب اسلامی ایران دایره اثرگذاری و تحقق بیداری اسلامی را از محدوده نخبگان فراتر برده و در دو سمت و سوی دیگر امتداد بخشید. سمت نخست، مردمی کردن پدیده بیداری اسلامی و وارد کردن مردم به عرصه معادلات اثرگذار و به عبارت دیگر وارد کردن مردم به صحنه اجتماعی برای ایجاد تحولات انقلابی در خدمت به اهداف و ارزش های اسلامی و تحقق مطالبات اجتماعی /سیاسی/ اقتصادی/ و فرهنگی آن ها بوده است، که شکل گیری این پدیده در این گستره در نوع خود، اقدامی کم نظیر و یا بی نظیر بوده و در شکل این تحولات؛ مانند تظاهرات مردمی گسترده و در محتوای آن ها، همچون طرح مطالبات مادی و معنوی از سوی مردم، در انقلاب های کشور عربی امتداد داشته و تکرار شده است.

سمت دومِ امتداد اثر گذاری انقلاب اسلامی، ایجاد نظام و حکومتی مبتنی بر ارزش ها و احکام دینی و تأسیس کیان سیاسی اسلامی است. از این رو می توان به جرأت ادعا کرد که انقلاب اسلامی نخستین بار توانست نظامی مبتنی بر شریعت اسلامی و البته متناسب با مقتضیات دوران معاصر تأسیس کند.

در این زمینه جا دارد اشاره شود که جمهوری اسلامی نخستین دولت اسلامی به لحاظ سیاسی بشمار می آید که با رهبری دینی و قیام مردمی پا به عرصه وجود نهاد.

در واقع قدرت های استعماری صلیبی جهان و بسیاری از نخبگان سیاسی و فرهنگی بر این باور بودند که اسلام سیاسی در زیر آوار فرو ریخته ی خلافت عثمانی پس از جنگ جهانی اول و در آغاز قرن بیستم برای همیشه دچار مرگ و نابودی شده و به بایگانی تاریخ پیوسته و در نظام بین المللی نوین پس از آن، دیگر مجالی برای پیدایش کیان سیاسی اسلامی وجود ندارد. اما انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی ، اسلام ناب محمدی را با قدرت و اقتدار بی مانندی به عرصه جهانی بازگردانده و با تأسیس جمهوری اسلامی، این تصور را که قدرت های جهانی بتوانند کیان سیاسی اسلام را نابود کنند، به زباله دانی تاریخ سپرد.

بنابراین پیروزی انقلاب اسلامی توانست با گسترش دامنه بیداری اسلامی از محدوده نخبگان به مردم و مطالبات مادی و معنوی آن ها از یک سو، و از عرصه فرهنگی و تئوری به سمت حکومت سازی از سوی دیگر، به نقطه عطفی اساسی در روند بیداری اسلامی معاصر، تبدیل شود.

اما در عین حال به علت همان موانع بازدارنده مورد اشاره در مسیر مناسبات میان ایران و جهان عرب، تأثیرات انقلاب اسلامی بر محیط عربی کُند بود. تلاش امریکا و اروپا و رژیم های وابسته برای کشیدن دیوار حائل روانی و امنیتی و تبلیغاتی در اطراف ایران برای محصور کردن انقلاب در داخل مرزها و جلوگیری از صدور انقلاب خصوصا به جهان عرب، و نیز امنیتی کردن فضای اطراف ایران با جنگ تحمیلی ۸ ساله و ایجاد شکاف و فاصله ها در دو سوی مرزها، قطعا در فرآیند اثرگذاری سریع انقلاب، بدون تأثیر نبود.

بنابراین به رغم فاصله زمانی بیش از سه دهه میان انقلاب ایران و انقلاب های کشورهای عربی، عنصر زمان نه تنها نقش منفی در اثرگذاری انقلاب اسلامی بر جهان عرب و انقلاب های مردمی آن ها نداشت بلکه بالعکس با اثرگذاری در عمق جوامع عربی و ایجاد تحولات ریشه ای و تعمیق فرهنگ دینی در میان مردم و نخبگان در طول زمان، سرمایه اصلی انقلاب ها را بیش از پیش از پشتوانه دینی قوی برخوردار ساخت.

 

ب: عوامل همگرایی

در مقابل عوامل واگرایانه ی ساختاری مورد اشاره میان ایران و جهان عرب، عوامل همگرایانه ی ساختاری میان این دو بخش مهم از جهان اسلام وجود داشته و دارند که عوامل ساختاری واگرا را تحت الشعاع خود قرار داده و شکاف های میان این دو را تا حد زیادی پر کرده و فاصله میان آن ها را به شدت کاهش می دهد، این عوامل عبارتند از:

۱- عامل دینی، اسلام به عنوان دین مشترک، که اختلافات مذهبی را تحت الشعاع قرار داده و مانع گسیختگی میان پیروان مذاهب اسلامی و ورود به جنگ مذهبی می شود،

۲- عامل تمدنی، تمدن اسلامی به عنوان تمدن مشترکی میان کشورهای است که در برگیرنده عناصر فرهنگی گوناگون از جمله فرهنگ ایرانی و فرهنگ عربی و ..با زبان های مختلف است. در واقع وحدت تمدنی و شکوفایی تمدنی ناشی از انسجام و همکاری فرهنگی میان اقوام مختلف مسلمان در سراسر جهان، تفاوت های فرهنگی و زبانی را تا حد بسیاری تحت تأثیر قرار داده است. در این میان زبان فارسی به عنوان دومین زبان جهان اسلام نه تنها به لحاظ جمعیتی بلکه به لحاظ حجم عظیم منابع علمی و دینی و تمدنی نگاشته شده به زبان فارسی، این زبان را به دومین زبان دینی بعد از عربی تبدیل کرده است به نحوی که علمای دین و اندیشمندان اسلامی بدون آشنایی با آن، از حدود نیمی یا بیشتر این منابع محروم هستند

۳- وحدت ژئوپلتیک ( جغرافیای سیاسی) و تعلق داشتن هر دو بخش به منطقه مرکزی جهان اسلام، و وجود دغدغه های سیاسی و دشمنان مشترک بویژه امریکا و اسرائیل،

۴- عامل همسایگی و همجواری و نوعی جبر جغرافیایی که شرائط مشابه و سرنوشت مشترک حداقل در بسیاری از زمینه ها را برای ایران و جهان عرب به وجود می آورد. (۱۰)


ج: تأثیرات عملی انقلاب اسلامی بر تحولات منطقه

به رغم همه موانع فرهنگی و مذهبی و زبانی و سیاسی / استراتژیک و امنیتی در مقابل انقلاب اسلامی برای جلوگیری از اثر گذاری آن بر جهان عرب و همچنین تلاش های برنامه ریزی شده برای تعمیق شکاف ها و عوامل واگرایانه و ترسیم تاریخ یا به عبارت دیگر تاریخ سازی حاکی از وقایع و جنگ های فیما بین ایران و جهان عرب و سخن گفتن از وجود کینه های تاریخی و ایجاد تصورات منفی و سلبی و احساس نفرت متقابل میان ایرانی ها و اعراب و تحریک افکار عمومی مردمی علیه یکدیگر، به عنوان اقداماتی که مانع از تأثیرات متقابل بین این دو حوزه فرهنگی و جغرافیایی جهان اسلام شود، این انقلاب بواسطه قدرت بالا و پتانسیل قوی خود، منفذ و گذرگاه هایی را برای اثرگذاری می یابد یا ایجاد می کند.

مهمترین منفذ ورود ارزش ها و تجربیات انقلاب اسلامی به جهان عرب، ولادت مقاومت اسلامی در لبنان بود که با رهبری خردمندانه، مؤمنانه و ایثارگرانه بنیانگزاران آن و با بومی سازی زیرکانه تجربیات انقلاب اسلامی، توانست در مقابله با بزرگترین قدرت منطقه ای تحمیلی بر خاورمیانه یعنی رژیم صهیونیستی، آن هم در مرحله اوج قدرت آن از هنگام تأسیس، الگویی را بیافریند که این الگو، رژیم صهیونیستی را در چند مرحله و در چند جنگ از پا در آورد و به اصطلاح بزرگ ترین ابر قدرت منطقه ای و ارتش به اصطلاح شکست ناپذیرش را به یک قدرت دست چندم تبدیل کند.

در واقع مقاومت اسلامی، معجزه و عصای معجزه گر انقلاب اسلامی بود که توانست اسرائیل را که سحرِ ساحرانِ غربی بشمار می آمد و چشم همه را خیره ساخته و تسلیم خود نموده بود، ابطال کند.

مقاومت اسلامی در لبنان و فلسطین محصول بومی شده انقلاب اسلامی و زبان گویای آرمان های امام خمینی در جهان عرب است، و این چنین شد که مقاومت اسلامی لبنان و فلسطین پس از انقلاب اسلامی ایران به عنوان موج اول بیداری اسلامی، به موج دوم بیداری اسلامی تبدیل شدند. یعنی عملا انقلاب اسلامی ایران ابتدا بر لبنان و فلسطین و سپس بر جهان عرب اثر گذاشت.

تأثیرات جنبش بیداری ناشی از انقلاب اسلامی ایران در جوامع عربی، سال های طولانی پس از پیروزی انقلاب، تنها در محدوده نخبگان باقی ماند و سیستم های امنیتی مخوف حاکم بر این کشورها، اجازه نداد این بیداری به سرعت به پدیده ای مردمی تبدیل شود، اما شرایط خاص لبنان و فلسطین و تجاوزات مکرر اسرائیل به آن ها، وضعیتی را ایجاد کرد که این بیداری در این کشورها به سرعت مردمی شد و مقاومت اسلامی به جنبشی فراگیر و همگانی مبدل گردید و طبیعی است هنگامی که ملت ها در مقابل قدرت ها و ابر قدرت ها بایستند، شکست نخواهند خورد و از این رو اسرائیل که در چند جنگ بزرگ، قوی ترین کشورهای عرب را خفتبارانه شکست داده بود، این بار از ضعیف ترین و کوچک ترین کشورهای عربی (لبنان و فلسطین) شکست های مفتضحانه ای را متحمل شد.

مقاومت اسلامی در چالش با رژیم صهیونیستی طی یک فرآیند طولانی کارآمدی، عزت آفرینی، هویت بخشی، آزادی بخشی، استقلال خواهی، کرامت یابی خود را به نمایش گذاشت و از این رو به آفرینش نوع جدیدی از بیداری اسلامی در جهان عرب دست یازید که با هویت دینی، طبیعت قومی، و آرمان های تاریخی، و خواسته های ملی آنان سازگار بود. این بیداری اسلامی در جهان عرب، همچنین از طبیعتی مردمی برخوردار و بگونه ای بود که رژیم های عربی را یک سره به چالش کشید.

 

مقاومت اسلامی: از فعال سازی تا انفجار شکاف میان ملت ها با دولت های وابسته

سال های طولانی، شکاف های عمیقی میان ملت ها و دولت ها در کشورهای عربی وجود داشت. این شکاف ها از مجموعه ای از عوامل از جمله بی عدالتی اقتصادی، فساد اداری، استبداد سیاسی، حاکمیت نظام امنیتی سرکوبگر و خفقان اجتماعی، وابستگی سیاسی و اقتصادی به خارج، نا برخورداری از آزادی های دینی، تبعیت فرهنگی از غرب، فاصله های طبقاتی، فساد اخلاقی و بویژه ذلت در مقابل اسرائیل ناشی شده بود.

هر چند این شکاف های اجتماعی و عدم پاسخ نظام ها به مطالبات مردمی پیوسته در حال تعمیق و گسترش بود و فاصله ملت ها را با نظام ها بیشتر می کرد، اما در عین حال رژیم ها با تبلیغات گسترده و اعمال سیاست های گوناگون امنیتی و فرهنگی این شکاف ها را مستتر و پنهان می کردند و مانع از فعال شدن شکاف ها و رسیدن جامعه به نقطه انفجار و وقوع انقلاب می شدند. ولی در همین شرائط اتفاقاتی رخ داد که عمق شکاف های میان ملت ها و دولت ها را کاملا نمودار و آشکارکرد و چشم ملت ها را نسبت به واقعیت های جامعه خود باز کرد و آن چه را که در ضمیر ناخودآگاه خود داشتند، تبدیل به مطالبات خودآگاهانه کرد.

این اتفاقات عزت انسانی و کرامت ملی و غیرت عربی ملت های عرب را بشدت جریحه دار کرده و وجدان ملی و ضمیر انسانی آن ها را تکان داد و در واقع آن ها را از خواب بیدار کرد و آن ها را مترصد فرصت و در انتظار جرقه ای قرار داد تا به انفجاری بزرگ و انقلابی عظیم بیانجامد.

این اتفاقات بزرگ چیزی نبود جز حملات غیر انسانی رژیم صهیونیستی به مردم لبنان و فلسطین و خلق فجایع تکان دهنده در کشتار مردم غیر نظامی از زن و کودک و مرد و پیر و جوان و نابودی امکانات و تأسیسات حیاتی این ملت ها از یک سو و در مقابل حماسه شورانگیز مقاومت مردمی و ایستادگی بی سابقه گروهی از جوانان سلحشور و شهادت طلب با حمایت مردمشان در لبنان و فلسطین از سوی دیگر که نهایتا به شکست رژیم تجاوزگر صهیونیستی انجامید.

هنگامی در این رویدادها، رویارویی میان مقاومت اسلامی با رژیم صهیونیستی آغاز شد، رژیم های عربی در این نبرد نا برابر ظاهر بیطرف به خود گرفتند و ابراز بیطرفی کردند اما در واقع خود را همراه رژیم صهیونیستی می دانستند، زیرا ایستادگی یا پیروزی مقاومت اسلامی، در مقابل اسرائیل برای آن ها شکست محسوب می شد. اما ملت ها بی طرف نبودند. آن ها خود را در جبهه مقاومت می دانستند. سال ها طعم تلخ شکست ارتش های رژیم های عرب از ارتش رژیم صهیونیستی و احساس حقارت ناشی از آن، آنان را در شرایطی قرار داده بود که با همه وجود خواستار پیروزی مقاومت بودند. پیروزی مقاومت را پیروزی خود و شکست مقاومت شکست خود می دانستند.

ملت های عرب سال ها کرامت خود را پایمال رژیم صهیونیستی دیده بودند. ارتش اسرائیل سه میلیونی، ارتش های اعراب ۲۰۰ میلیونی را چند بار شکست خفتبارانه داده بود. نتایج نکبت بار جنگ ۱۹۴۸ معروف به نکبت و جنگ ۱۹۶۷ معروف به نکسه همچون داغ ننگی بر پیشانی و زخمی بر قلب ملت های عرب باقی مانده بود، و عقده ای شده بود که خودآگاه و ناخودآگاه در وجود آنان می جوشید و دنبال فرصتی برای جبران آن بودند و مقاومت اسلامی این فرصت را به آن ها داد.

سکوت و احیانا همکاری رژیم های عرب با اسرائیل، کینه تاریخی ملت های عرب را به سمت این رژیم ها سوق داد و موجب فعال سازی شکاف ها با این رژیم ها و رسیدن نقطه انفجار شد. از سوی دیگر سقوط شاه به عنوان بزرگترین قدرت مورد حمایت غرب بدست مردم ایران، اشغال لانه جاسوسی بزرگترین قدرت جهانی از سوی جوانان دانشجوی ایرانی، سقوط حکومت وابسته افغانستان به دست مجاهدان افغان و اخراج ابرقدرت شرق از این کشور، شکست های متوالی رژیم صهیونیستی و سقوط اسطوره هایی همانند ارتش شکست ناپذیر و هیبت و هیمنه امریکا و اسرائیل به ملت ها نشان داد که ایجاد تغییر، امری شدنی است و خواستن توانستن است. تنها یک جرقه مورد نیاز بود تا انبار خشم ملت ها را منفجر و کاخ های استبداد و دیکتاتوری را ویران سازد. و این انفجار در نقطه ای دور دست در تونس رخ داد و عملا پایه های سست نظام های عربی را یکی پس از دیگری به لرزه در آورد.

 

 نتیجه گیری: پیوند زنجیره انقلاب اسلامی، مقاومت اسلامی، و بیداری اسلامی و اراده ملت ها

حمایت جمهوری اسلامی ایران از مقاومت اسلامی در طی یک فرآیند طولانی و به صورت مکرر، در افکار عمومی جهان اسلام و جهان عرب پیوندی ناگسستنی میان ایران اسلامی و مقاومت اسلامی و بیداری اسلامی بوجود آورد به نحوی که این امر همه انقلابات ناشی از بیداری اسلامی را به ایران اسلامی متصل کرد و پیش از همه و بیش از همه کشورهای غربی و قدرت های استعماری این ارتباط را درک کرده و در صدد بر آمدند تا با قدرت رسانه و تبلیغات دروغین، آن را پنهان کنند و جلوی این ارتباط را بگیرند و مانع ارتباط گیری رهبران این انقلاب ها با ایران شوند، این در حالی است که نخبگان و ملت ها بشدت به ارتباط با ایران تمایل دارند.

می توان گفت که در حال حاضر کشمکش آشکار و پنهانی میان افکار عمومی ملت ها با قدرت های غربی و دولت های وابسته عربی و جریان های ساخته و پرداخته آن ها از جمله گروه های تندرو سلفی، بر سر فعال سازی ارتباط و ایجاد پیوند های استراتژیک میان اعراب و ایران وجود دارد، که البته نتیجه این کشمکش به فرایند تحولات داخلی کشورهای انقلابی از جمله روند توسعه مردمسالاری در آن ها مرتبط است.

به عبارت دیگر به میزانی که نظام ها و دولت ها در کشورهای عربی برخاسته و ناشی از اراده ملی مردم و تجلی خواسته های اکثریت جامعه باشند رویکرد همگرایانه آن ها با انقلاب اسلامی و امتداد های آن یعنی جمهوری اسلامی و مقاومت اسلامی افزایش یافته و فاصله ی آن ها با قدرت های استکباری و رژیم صهیونیستی بیشتر می شود و بالعکس می توان گفت که به میزانی که دولت ها با ایران و مقاومت فاصله بگیرند به همان میزان از مردم و اراده ملی و منافع ملی کشورشان فاصله گرفته و خود به خود به امریکا و اسرائیل نزدیک می شوند.

در مجموع به اختصار از این پژوهش می توان موارد زیر را استنتاج کرد:

۱- رابطه ای ارگانیک و انکارناپذیر میان انقلاب اسلامی و جنبش های انقلابی بیداری در کشورهای عربی وجود دارد. همه این انقلاب ها، از انقلاب اسلامی گرفته تا تحولات قیام های مردمی جهان عرب، حلقه های زنجیره ی به هم پیوسته ای است که از دوران پیامبر (ص) آغاز شده و با گذر از نهضت های تاریخی همچون نهضت کربلا تا دوران معاصر، حلقه های مسلسل جنبش بیداری اسلامی را تشکیل می دهند.

۲- جنبش اسلامی در ایران قبل انقلاب اسلامی، از میراث فکری جریان بیداری اسلامی در جهان عرب بویژه مصر بهره های زیادی برده است و به همین نحو جنبش های بیداری در جهان اسلام و جهان عرب از میراث فکری انقلاب اسلامی همچون آثار امام خمینی، شهید مرتضی مطهری، شهید علی شریعتی، شهید محمد باقر صدر، و ده ها اندیشنمد معاصر و از تجارب عملی و اثرات و پیامدها و تحولات استراتژیک و سیاسی و فرهنگی انقلاب اسلامی و الگوی بی نظیر مردمسالاری دینی ایران بهره مند شده و تأثیر پذیرفته اند.

۳- آن چه که روند اثرپذیری و اثرگذاری متقابل میان انقلاب اسلامی و جنبش بیداری اسلامی را میسر کرد و سرعت بخشید، وجود مشترکات شمرده شده میان دو حوزه جهان عرب و ایران بوده که این اشتراکات اساس و پایه درونزایی و درونی کردن تأثیرات انقلاب اسلامی را تشکیل داده است.

۴- جریان مقاومت اسلامی و نمادهای آن یعنی حزب الله لبنان و جنبش مقاومت اسلامی فلسطین(حماس) و جنبش جهاد اسلامی فلسطین، نقش مهمی به عنوان کاتالیزور و تسهیل کننده و تسریع بخش روند انتقال اثرات انقلاب اسلامی به جهان عرب و بومی و درونی کردن آن ها داشته است.

۵ – جنبش بیداری اسلامی به مفهوم عام و فراگیر آن از دو بخش نظری و عملی تشکیل شده است. بخش نظری آن در احیای اندیشه دینی و اصلاح تفکر و نگاه دینی و بازگشت به مبانی و ارزش های پایه ای اسلام و فطرت پاک دینی و هویت اصیل جمعی امت اسلامی تجلی می یابد و بخش عملی آن، اصلاح جامعه اسلامی از پدیده های انحرافی شامل استبداد، بیعدالتی، عقب ماندگی علمی و اقتصادی، وابستگی به خارج، ضعف فرهنگی و …و در یک کلمه همه مطالبات به حق مردمی است، بنابراین وجود مطالبات مختلف از سوی مردم در اشکال گوناگون و طرح شعارهای متنوع در این ارتباط نه تنها منافاتی بر رویکرد دینی مردم نداشته بلکه این مطالبات در دل جنبش بیداری اسلامی تعریف شده و جای دارد. لذا قرائت تنگ نظرانه از جنبش دینی و خلاصه کردن آن در مطالبات عقیدتی صرف، رویکرد سلفی تندروانه مبتنی بر جدایی دین از سیاست و جامعه، و یا نگاهی لیبرالی مبتنی بر جدایی دین از سیاست و جامعه است که هردو نشان از دو روی یک سکه دارد.

۶- جنبش های بیداری اسلامی در جهان عرب به لحاظ تبار شناسی، به طور اصولی امتداد شجره مبارکه انقلاب اسلامی و شاخه ای از درخت تنومند بیداری اسلامی در دوران معاصر است که بطور طبیعی با تحولات جهانی و مقتضیات روز با حفظ اصالت خود رابطه ای متقابل دارد.

پاورقی ها:

  • اظهارات مقام معظم رهبری در ۱۵ بهمن ۱۳۸۹ در خطبه های نماز جمعه: حوادث امروز شمال آفریقا، کشور مصر، کشور تونس، برخى کشورهاى دیگر، براى ما ملت ایران معناى دیگرى دارد، معناى خاصى دارد؛ این همان چیزى است که همیشه به عنوان حدوث بیدارى اسلامى، به مناسبت پیروزى انقلاب بزرگ اسلامى ملت ایران گفته می شد؛ امروز خودش را دارد نشان میدهد؛ لذا این دهه مهم است.
  • روزنامه صهیونیستی ” هاآرتص”: تحولات در کشورهای عربی یک ‘انقلاب آگاهی’ است و اگر غرب انتظار دارد شاهد دموکراسی‌هایی مانند دموکراسی آمریکایی در این کشورها باشد، اشتباه می‌کند». نسیم آنلاین، ۱۳۹۱/۱۰/۳.
  • آندری کاراطایف.      A, Zinkina J (2011). Entelequia. Revista Interdisciplinar 13: 139–۱۶۵
  • «The Tweet and Revolution». ۱۸–۲۰ February 2011.
  • Clemens Breisinger, Olivier Ecker and Perrihan Al-Riffai. 2011. Economics of the Arab awakening Washington, DC: International Food Policy Research Institute (IFPRI)
  • Peter Walker Amnesty International hails WikiLeaks and Guardian as Arab spring ‘catalysts’, in گاردین, Friday 13 May 2011
  • Islamic Awakening and new mechanisms of power http://www.crescent-online.net/2012/12/islamic-awakening-and-new-mechanisms-of-power-crescent-onlinenet-3529-articles.html

 

۸- «La rente pétrolière ne garantit plus la paix sociale». ۱۳ April 2011.

۹- ۱۴۸٫۰ ۱۴۸٫۱ Is Turkey the best model for Arab democracy?     by Mark LeVine | aljazeera.com | 19 September 2011۱۴۸ ]

۱۰- البته اخیرا با تبلیغ اشغالگری ایران نسبت به جزایر سه گانه کشورمان در خلیج فارس و ادعاهای واهی و بدون اساس در مورد استان خوزستان که از آن به عنوان عربستان یاد می کنند و ساکنان بدروغ آن را عمدتا عرب اهل تسنن بر می شمرند، در صدد تبدیل عامل همگرایانه همجواری جغرافیایی به عاملی واگرایانه نیز هستند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.