مدتی پیش، شبکۀ عربی «الجزیره» بیستمین سالگرد تأسیس خود را جشن گرفت و همۀ مسئولان قطری با حضور در این جشن، آغاز به کار این شبکه را موفقیتی برای قطر و جهان عرب اعلام کردند. شکی نیست که آغاز به کار این شبکه در اول نوامبر ۱۹۹۶م. یک تحول بزرگ در عرصۀ رسانهای در منطقۀ خاورمیانه ـ بهویژه در محیط عربی ـ به شمار میآید و نشان میدهد که مردم منطقه بر اساس چه پایههای فکری، با یک شبکه همراهی میکنند. شروع به کار این شبکه با ظهور پخش تلویزیونی از طریق ماهواره همزمان شد و این تحول در موفقیت و افزایش تأثیرگذاری آن تأثیر بسزایی داشت. همچنین، شروع به کار این شبکه آغاز مدل شبکههای تلویزیونی فراملی در این منطقه بود و انتخاب این شیوه، موفقیت این شبکه را روزافزون ساخت. قبل از شبکۀ الجزیره، شبکۀ آمریکایی سی.ان.ان مدل شبکۀ خبری فراملی را با زبان انگلیسی آغاز کرده بود و به حدی موفق شد که به یک مرجع جدید خبری در سرتاسر جهان ـ بهویژه در هنگام حملۀ نظامی آمریکا به عراق در سال ۱۹۹۱م. ـ تبدیل شد. واکاوی این تجربه و بررسی علل موفقیت بیمانند الجزیره در روزهای آغازین و افول کنونی آن، نه تنها اطلاعات ما را دربارۀ یک تجربۀ رسانهای مهم در عرصۀ ارتباطات افزایش میدهد، که در شناخت رفتار و کنشهای اجتماعی مردم منطقه و فهم حساسیتهای آنان نیز کمک میکند.
سابقۀ الجزیره
به نقل از مهرداد فرهمند ـ خبرنگار باسابقۀ ایرانی دفتر قاهره شبکۀ بی.بی.سی، این شبکۀ خبری عربی فرزند بی.بی.سی است و نطفهاش را همکاری میان این شبکه و سرمایهدار بزرگی به نام امیرخالد آلسعود پدید آورد. او مالک کارخانهها و شماری از طرحهای صنعتی در داخل و خارج عربستان بود و قبلاً مجموعهای از شبکههای تلویزیونی را با نام «اوربیت» راه انداخته بود. فرهمند اشاره میکند این شخص برای تأسیس شبکهای عربی در حد استانداردهای بین المللی، با مجموعۀ بی.بی.سی مذاکره شد. بی.بی.سی در آن زمان، بیش از نیم قرن سابقۀ تولید و پخش برنامۀ رادیویی به زبان عربی داشت و تلویزیون عربی را در لندن، راه انداخته بود. این همکاری در زمانی آغاز شد که امواج شبکهها همچنان از طریق فرستندههای زمینی پخش میشد و طبعاً پوشش محدودی داشت. قرار بود در صورت موفقیت، امواج این شبکه همزمان از طریق دهها فرستندۀ اجارهای در منطقه، رله شود. پخش آزمایشی این تجربه، در اوایل دهۀ ۹۰م. از فرستندهای قوی در بحرین آغاز شد و حدود شش ماه ادامه داشت و تقریباً بسیاری از جوامع کشورهای حاشیهای خلیج فارس را ـ به ویژه در شب ـ تحت پوشش قرار میداد. خبرنگار بی.بی.سی دلیل عدم تداوم آن تجربه را تضاد منافع خاندان سلطنتی سعودی با آنچه او «چارچوب معیارهای حرفهای بی.بی.سی» خوانده، توصیف کرد. با قطع ناگهانی و یکشبۀ برنامههای بی.بی.سی عربی، تمام امکانات تلویزیونی شبکه هم ضبط شد.
شیخ حمد ـ امیر سابق قطر ـ که کمتر از یک سال بود با کودتا علیه پدرش، قدرت را در دست گرفته بود، آرزوها و جاهطلبیهای زیادی داشت و مانند پدرش فکر نمیکرد. حمد دوست داشت قطر از یک دولت ذرهبینی و کوچک زیر سایۀ عربستان و شورای همکاری خلیج فارس، به یک قدرت منطقهای تبدیل شود. دولت قطر با ۳۰۰هزار نفر جمعیت، سرزمینی محدود، فاقد امکانات طبیعی لازم برای تبدیل شدن به یک قدرت منطقهای داشت. به همین علت، او دنبال سکویی برای ظهور و بروز در سطح منطقه بود. شیخ حمد ـ امیر جوان قطر ـ از کارکنان بی.بی.سی عربی دعوت کرد به قطر بیایند و به اذعان مهرداد فرهمند، ۱۵۰ میلیون دلار هم بودجه در اختیارشان قرار داد. به این ترتیب، چند سال پس از آنکه شبکۀ بی.بی.سی عربی از آنتنها محو شد، نام «الجزیره» روی صفحۀ تلویزیونها ظاهر شد؛ شبکهای بی هیچ شباهت به دیگر تلویزیونهای ملی عربی و در سطح و استاندارد بی.بی.سی. شیخ حمد یکی از مدیران تلویزیون دولتی قطر به نام محمد جاسم آلعلی را در رأس شبکۀ الجزیره گذاشت، اما قرار بر آن شد که بدنۀ شبکه همان راه بی.بی.سی را مطابق با معیارهایی ادامه دهد که قبلاً آموخته بود.
بدین ترتیب، الجزیره به علت آزاداندیشی، به سرعت پُربینندهترین و اثرگذارترین شبکۀ عربی شد. خبرنگار بی.بی.سی میزان تأثیرگذاری این شبکه را این چنین بیان میکند: عربهایی که عادت کرده بودند در صدر اخبار، دادهای جز فرمایشها و تشریففرماییهای سلطان و امیر و رئیس نبینند، شاهد شبکۀ متفاوتی بودند. الجزیره که اولویتهای خبری خود را بر اساس ارزشهای حرفهای رسانههای بینالمللی تعیین میکرد، تجربهای کاملاً بدیع برای آنان بود. شعار این شبکه «الرای و الرای الاخر» (= نظر و نظر مخالف) بود. مردم استبدادزدۀ منطقه برای اولین بار، دیدگاههای مختلف را از طریق این شبکه میدیدند و میشنیدند.
در این شبکۀ خبری، آخرین خبرهای روز از طریق شبکۀ وسیعی از خبرنگاران حرفهای به سمع و نظر مردم میرسید و برنامههای سیاسی متنوعی به تحلیل آخرین رویدادها میپرداختند که با مشارکت کارشناسان کشورهایی صورت میگرفت که رخدادها در آن اتفاق افتاده بود. مثلاً در برنامۀ «الاتجاه المعاکس» (= خلاف جریان)، فیصل القاسم ـ مجری این برنامه ـ با انتخاب حوادث مهم و حضور مهمانان متعارض آن حوزه، زمینۀ بحثهای جدی را فراهم میکرد و دو طرف میتوانستند آزادانه و تا مرزخشم و دعوا، با یکدیگر بحث کنند، یا اینکه احمد منصور در برنامۀ «شاهد علی العصر» حوادثی را بازگو میکرد که از زبان بازیگران اصلی این حوادث در دهههای گذشته بیان میشد، یا برنامۀ «بلا حدود» (= بدون مرز)که احمد منصور در آن، مباحث سیاسی را با مجموعهای از تحلیلگران به تجزیه و تحلیل میگذاشت.
به هرحال، روزنامه نگاری تحقیقی و مستندهای کاوشگرانۀ جذاب برای نخستین بار در این شبکه به تماشاگران عرب معرفی میشد. در این شبکه، به بهانه ضرورت حضور نگاه دوم، حتی مسئولان و صاحبنظران اسرائیلی دعوت میشدند و اعلام نظر و موضع میکردند. البته این رفتار که عملاً نوعی عادیسازی ارتباط با دشمن صهیونیستی است، مورد اعتراض بسیاری از روشنفکران و اسلامگرایان منطقه بود. همچنین، گاه در این شبکه برنامههایی معنادار دربارۀ قطر پخش میشد که بسیاری از مواضع سیاسی آن رژیم را به باد انتقاد میگرفت.
علل صعود الجزیره
مجموعهای از عوامل کمک کرد تا شبکۀ الجزیره به یک مرجع رسانهای برای منطقۀ عربی و حتی جهان تبدیل شود که به شرح زیر است:
۱) انسان به طور فطری به آزادی تمایل دارد و میکوشد از تحولات مختلف جهان خبردار شود، ولی در رسانههای ملی کشورهای مختلف در آن زمان، اخبار گاه سانسور میشد و گاه تا مرز دگردیسی و دگرگونی، معکوس میگردید. اساساً بیش از نیمی از بخشهای خبری به فعالیتهای تبلیغی و تکراری سران و مسئولان اختصاص مییافت. حضور یک شبکۀ خبری که همۀ اخبار را بر پایۀ اولویت خبری و بهظاهر، بدون جانبداری ارائه میدهد، یک نوع همزادپنداری با خواست قلبی مردم استبدادزدۀ در جهان عرب پیدا کرده بود و هواداران الجزیره به بزرگترین حزب سیاسی منطقه تبدیل شده بودند. به عبارت دیگر، مردم آزادی مورد نظر خود را در تماشای الجزیره پیدا میکردند و این احساس پیوند بسیار مهمی بین این مردم و الجزیره پدید آورده بود.
۲) حادثۀ تروریستی ۱۱ سپتامیر سال۲۰۰۱م. سکوی پرش مهمی برای الجزیره شد؛ چرا که این شبکه بدون هیچگونه اسارت در سیاستهای رسمی قطر و عضویت ان در شورای همکاری خلیج فارس و ترس از متهم شدن، به نقش عربستان در پرورش افراد تکفیری میپرداخت. این رفتار قطعاً ریاض را مدام عصبانی میکرد و دولت سعودی همواره بر ضد این یا آن برنامۀ این شبکه، به دولت وئسفارت قطر در ریاض تذکر میداد و این مسئله روابط دوجانبه را به شدت تحت تأثیر قرار داد. البته سفرای قطر در تونس، اردن، کویت، امارات، مغرب، سوریه، عراق، یمن و… نیز هر از گاهی در معرض تذکر قرار میگرفتند و حتی رابطۀ سیاسی برخی کشورها با قطر قطع میشد. ذکر این مسئله در اینجا ضرورت دارد که دولت قطر تصمیم خود را گرفته بود که تحت هیچ شرایطی، این شبکه را محدود نکند؛ چرا که حفظ «حزب الجزیره» برای قطر، از بسیاری از منافع محدود ملی بالاتر بود.
۳) حملۀ آمریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۲م. برای از بین بردن سازمان تروریستی القاعده، سکوی پرتاب دوم الجزیره شد. این شبکه به بهانۀ ضرورت اعلام رأی مخالف، بدون پروا به دعوت از طرفداران فکری القاعده در جهان عرب میپرداخت و این رفتار عملاً شبکۀ الجزیره را به بلندگوی این سازمان تروریستی تبدیل کرد. به همین علت، بنلادن ـ رهبر القاعده ـ پیامهای خود را تنها به دفاتر الجزیره در کابل و اسلامآباد ارسال میکرد تا از طریق آن پخش گردد. در این فرایند، الجزیره بهخوبی دریافت که تضاد جوامع منطقه با آمریکا به حدی زیاد است که هرکس ضد آمریکا اقدام کند، مردم با پیشداوریای که دربارۀ آمریکا که دارند، با او همراهی میکنند. این جمعبندی مسئولان الجزیره را به ادامۀ موفقیتهای خود بر پایۀ اصرار بر ادامۀ این سیاستها، مُصرتر کرد.
۴) حملۀ نظامی آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳م. یکی دیگر از سکوهای پرش و ریزش الجزیره به شمار میرود. آمریکا به بهانۀ وجود سلاحهای نامتعارف شیمیایی در عراق، این کشور را مورد حمله قرار داد و همۀ امکانات زیرساختی آن را از بین بُرد و نابود ساخت و این کشور را حداقل ۱۰۰ سال عقب بُرد. پس از اشغال کامل عراق، آمریکا بهسادگی اعلام کرد که در عراق سلاح نامتعارف پیدا نکرد و اطلاعات اعلام شده که بهانۀ جنگ بود، کاملاً اشتباه از آب در آمد. کشتار چند صد هزار نفر از مردم غیرنظامی عراق توسط اشغالگران و تروریستها مهمترین سوژۀ خبری الجزیره شد. با جنگ عراق، الجزیره ضد آمریکاییتر و ضد جنگتر شد؛ تا جایی که دیوید بلانکت ـ وزیرکشور بریتانیا ـ خواهان بمباران دفتر الجزیره در بغداد شد؛ کاری که آمریکاییها انجام دادند و آقای بلانکت در دفاع از آن، گفت همانگونه که در جنگ جهانی دوم، ایستگاههای رادیویی آلمان نازی به عنوان جنگافزار تبلیغاتی، هدف مشروع بود، الجزیره نیز اکنون همان کارکرد را دارد و حمله به آن، هدفی مشروع در جنگ است.
فشار بالا گرفت و امیر قطر، احمد جاسم محمد آلثانی مدیر الجزیره را برکنار کرد و به جای او، وضاح خنفر ـ روزنامهنگار فلسطینی ـ را قرار داد که قبلا مدیر دفتر بمبارانشدۀ الجزیره در بغداد بود. در این مدت، الجزیره چندین خبرنگار خود را از دست داد که عامدانه از سوی جنگندهها یا نیروهای آمریکا مورد هدف گلوله قرار میگرفتند. البته در این دوره، الجزیره در پوشش اخبار عراق، از حالت بیطرف خارج شد و خود را به عنوان مدعیالعموم بعثیها و سنیهای عراق قرار داد. الجزیره شیعیان را که مهمترین عنصر مقاومت ضد اشغالگران بودند، به همکاری با اشغالگران متهم میکرد و این موضع، همزمان با استقبال سنیهای متعصبِ کنار رفته از قدرت و دلخوری شیعیان منطقه مواجه شد.
۵) آغاز جنگ ۳۳ روزۀ رژیم صهیونیستی ضد حزبالله در سال ۲۰۰۶م.، اوج شکوفایی و موفقیت الجزیره بود. این شبکه با استفادۀ بهینه از فردی حرفهای مانند غسان بن جدو (تونسیتبار) که مدیر دفتر بیروت بود و سابقۀ فعالیت در شبکۀ «المنار» حزبالله و نیز ارتباطات بسیار گسترده با مقامات این حزب داشت، به گستردهترین پوشش خبری از یک حادثه دست زد. در این رویداد، الجزیره بر موج احساسات ضد صهسونیستی مردم منطقه سوار شد و پایگاه اجتماعی خود را توسعه داد. بن جدو در این زمینه میگوید: در روزهای آغازین جنگ، امیر قطر ـ و نه مدیر شبکه ـ با من تماس تلفنی گرفت و گفت: چک سفید در اختیار دارید تا بهترین پوشش را ارائه دهید. در جریان جنگ ۳۳ روزه و حمایت الجزیره از مجاهدتهای حزبالله، بخش وسیعی از شیعیان دلخور منطقه، به الجزیره بازگشتند و از رفتار این شبکه در عراق چشمپوشی کردند. الجزیره در طول زمان حساس جنگ، تنها شبکهای بود که موفق شد با سیدحسن نصرالله ـ دبیرکل حزبالله ـ مصاحبه کند. اقدام بعدی امیر قطر تأمین هزینههای بازسازی شهر بنتجبیل در جنوب لبنان بود که عملاً قطر و الجزیره را به عنوان شریک این پیروزی تبدیل کرد. این شرایط در سفر امیر قطر به لبنان، انعکاس مهمی داشت و مردم لبنان از امیر قطر به عنوان یک قهرمان استقبال کردند. قطر و الجزیره به گونهای از قهرمانیهای حزبالله یاد میکردند که گویا این کشورِ کاملاً وابسته به غرب، بخشی از محور مقاومت است. این در حالی است که قطر امروز حزبالله را تروریست میخواند و شدیداً ضد آن تبلیغ میکند. نقش الجزیره در لبنان، در آن دوره به گونهای بود که سبب شد دولت سعد حریری ـ نخستوزیر لبنان، دولتی که طرفدار عربستان سعودی بود، سقوط کند. هواداران حریری چنان از شیوۀ پوشش دادن الجزیره به خشم آمدند که هرجا خبرنگاران الجزیره را میدیدند، به سویشان سنگ پرتاب میکردند و واحد سیار پخش مستقیم الجزیره را هم در شهر طرابلس، به آتش کشیدند.
تکثر شبکههای خبری در منطقه
موفقیت الجزیره به حدی بزرگ بود که بسیاری از کشورهای منطقه برای ایمن بودن، تلاش میکردند که با قطر رابطۀ دوستانه داشته باشند. به گفتۀ بسیاری از تحلیلگران سیاسی، قطرِ ناشناخته به واسطۀ الجزیره، به کشور مهمی در منطقه جلوهگر شد و در تشدید یا حل بحرانها نقش قابل توجهی ایفا میکرد. این تجربه بسیاری از کشورها را وادار کرد که «الجزیرۀ خود» را داشته باشند تا قدرت منطقهای خود را دو چندان کنند.
اولین کشوری که دست به تأسیس شبکه زد، دولت امارات متحدۀ عربی بود که شبکۀ «ابوظبی» را راهاندازی کرد. اگرچه این شبکه دچار اضطراب در تعریف بود و تلفیقی از یک شبکۀ خبری و عمومی به شمار میرفت، اما جذابیتهای آن کم نبود. در این شبکه، علاوه بر برنامههای خبری، مجموعهای از برنامههای سیاسی و مسابقات ارائه میشد. یکی از برنامهها، مسابقهای به نام «وزنک ذهب» (=هموزن شما، طلا!) بود که در آن، واقعاً به برندگانی که به همه یا حداقل چند سؤال جواب میدادند و از مرحلۀ اول میگذشتند، چند یا چند ده کیلو طلا داده میشد و راه بُردن تا سقف وزن افراد، باز بود. میزان ریختوپاش شبکۀ ابوظبی بسیار بالا بود. البته این شبکه در چند سال اخیر، با همکاری شبکۀ «اسکای نیوز» انگلیسی، به یک شبکۀ حرفهای خبری با نام «اسکای نیوز عربیه» تبدیل شدهاست.
عربستان سعودی که نسبت به رفتار الجزیره بهشدت عصبانی بود، با تأسیس شبکۀ «العربیه» وجذب بخشی از کادر الجزیره با پیشنهاد حقوق بیشتر، شبکهای رقیب تأسیس کرد که در سال ۲۰۰۳م. کار خود را آغاز کرد. جالب اینجاست که عربستان سعودی به علت ماهیت محافظکارانۀ نظام سعودی، در این شبکه محدودیتهای سیاسی قابل توجهی اعمال میکرد و میکند، ولی در زمینۀ اخلاقی، با استخدام تعداد زیادی از زنان بیبندوبار غیرمسلمان، آزادیهای زیادی در پوشش و انتخاب موضوعات اجتماعی داده بود. در مراحل بعد، عربستان سعودی با ایجاد شبکههای «الحدث» و «الاخباریه»، شبکههای خبری خود را افزایش داد.
جمهوری اسلامی ایران نیز در سال ۲۰۰۳م.، همزمان با آغاز به کار «العربیه»، شبکهای راه اندازی کرد که «العالم» نام گرفت. این شبکه از همان آغاز، گرفتار محدودیتهای سیاسی داخلی و ضوابط اخلاقی بود و موفق به جذب افراد حرفهای نشد، اما بهرغم این موانع، موفق شد یک شبکۀ خبری فرامرزی قابل احترام ارائه دهد. البته متأسفانه، بودجۀ محدود العالم با گذشت زمان محدودتر شد و اجازه نداد تا این شبکه رقابتی جدی با الجزیره و العربیه داشته باشد.
با افزایش تأثیرگذاری شبکههای خبری، بسیاری از قدرتهای جهانی نیز وارد این عرصه شدند. بی.بی.سی انگلیس یک شبکۀ خبری عربی تأسیس کرد. آمریکا نیز با تأسیس شبکههای «الحره» و «الحره عراق» سعی کرد سیاستهای خود را از این طریق، تبلیغ کند. فرانسه با تأسیس شبکۀ «فرانس ۲۴»، روسیه با تأسیس شبکۀ «روسیا الیوم»، ترکیه با تأسیس شبکۀ «تی.آر.تی»، چین با تأسیس شبکۀ «سی.سی.تی.وی» (CCTV) و آلمان با «دویچهولۀ عربی» تلاش کردند در این بازار برای خود جایگاهی به هم زنند.
البته در حال حاضر، دهها شبکۀ خبری به زبان عربی روی ماهوارههای «عربست» و «نایلست» و «هاتبرد» وجود دارد که همگی از سوی دولتها یا افراد متمول راهاندازی شدهاند، اما هیچکدام نتوانستهاند جایگاه قابل توجهی در این عرصه به دست آورند.
علل افول الجزیره
با آغاز حملۀ آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳م.، روند صعودی شبکۀ الجزیره متوقف شد و جایگاه آن نوسان پیدا کرد. اگرچه الجزیره از زمان تأسیس هیچگاه بیطرف نبود، اما تلاش میکرد چنین تصویری از خود ارائه دهد و این تصویر برای مردم استبدادزدۀ منطقه به طور نسبی قابل احترام بود. شعار این شبکه، «نظر و نظر مخالف» بود و طبیعی است که مردم انتظار این توازن و بیطرفی را طبق ادعای آن داشتند، ولی الجزیره در بحران اشغال عراق درگیر تعصبهای مذهبی و طرفداری کورکورانه از یک گروه اجتماعی در عراق شد و این رفتار قطعاً ریزشهایی را به دنبال داشت.
در جنگ رژیم صهیونیستی ضد حزبالله لبنان نیز الجزیره به نفع حزبالله وارد شد و این موضع با سیاستهای عربستان سعودی که مفتی آن کمک به حزبالله و دعا برای پیروزی آن در برابر رژیم صهیونیستی را حرام اعلام کرد، در تعارض کامل بود. شبکههای طرفدار عربستان در این جنگ، بر تعداد کشتهها و حجم وسیع ویرانی تمرکز میکردند و میکوشیدند تا حزبالله را مسئول آن اعلام کنند. همچنین، این سیاست با موضع رسمی دولت مبارک در مصر تعارض داشت که حزبالله را متهم به ماجراجویی میکرد. البته بهرغم همۀ این مخالفتها، ثبت اولین پیروزی ضد رژیم صهیونیستی در شش دهۀ اخیر از سوی حزبالله، همۀ جوامع عرب را خوشحال کرد. آرزوی دیرینۀ آنها در پایان یافتن شکستها در برابر این رژیم تحقق یافت و این دستاورد بزرگ اجازه نداد ریزشهایی در پایگاه اجتماعی الجزیره صورت گیرد.
آغاز قیامهای جوامع عرب که تحت نام «بهار عربی» یا «بیداری اسلامی» معرفی شد، نقطۀ عطفی برای شبکۀ الجزیره بود. در این فرایند، شبکۀ الجزیره تلاش کرد که ادارۀ این قیامهای مردمی را بر عهده گیرد و جریان اخوانالمسلمین را محور این قیامها تعریف کند؛ در حالی که همه میدانند اخوان از گروههای سیاسیای بودند که با تأخیر، سوار قطار بیداری اسلامی شدند. شبکۀ الجزیره روی اخوان سرمایهگذاری بسیاری کرد و امیدوار بود که با به قدرت رسیدن اخوان در تونس، لیبی، مصر، یمن، و سوریه، جایگاه ویژهای در منطقه پیدا کند. دربارۀ اینکه آیا این سیاستها مستقل از آمریکا یا سیاست دیکته شدۀ آمریکاییها آن بود، حرف و حدیث بسیاری وجود دارد که همگی بر این دلالت دارد که قطر توان برنامهریزی خارج از ارادۀ آمریکا را ندارد و با دو پایگاه بزرگ هوایی «عدید» و «سلیله» عملاً قطر را در اشغال خود دارد.
این تبلیغات تأثیر بسیاری داشت و مردم خسته از احزاب ملی و قومی، منطقه را به سوی اخوان کشاند. البته کارنامۀ ناآزمودۀ اخوان اقبال مردم به این حزب را افزایش داد. مردم به طور طبیعی، در پی گروهی بودند که در ناکامیها، عقبماندگیها وشکستهای گذشته نقشی ایفا نکرده بودند. پیروزی نامزدهای «حرکه النهضه» اخوانی در تونس به رهبری راشد غنوشی در اولین انتخابات، و سپس به قدرت رسیدن حزب اخوانیِ «آزادی و عدالت» به رهبری محمد مُرسی در مصر، قطر را به وجد آورد. این کشور با تقدیم کمکهای میلیارد دلاری به تونس و مصر، سعی کرد این پیروزیها را تثبیت کند، اما تجربۀ اخوان در حاکمیت موفق نشد اعتماد مردم به این جریان اسلامی را حفظ کند. اخوان به عنوان یک جریان مترقی و وحدتی اسلامی، نتوانست انتظارات مردم را برآورده سازد. مُرسی ـ اولین رئیسجمهور منتخب مردم مصر ـ در عمل، نه در مرزبندی با رژیم مرتجع سابق و نه در مرزبندی با گروههای تکفیری، نتوانست الگو ورفتار متفاوتی ارائه دهد. به عبارت دیگر، اخوان از همان آغاز بلکه حتی قبل از آن، با آمریکا وارد گفتوگو شد و با دادن اطمینان به پایبندی به توافق کمپدیوید با رژیم صهیونیستی، سعی کرد نظر غرب را جلب کند.
مُرسی برای ماندن در حاکمیت، با معرفی سفیر جدید برای اعزام به تلآویو و ارسال نامۀ تملقآمیز کذایی به شیمون پرز ـ رئیسجمهور رژیم اسرائیل ـ عملاً نشان داد که در این زمینه، میان مبارک و مُرسی تفاوتی وجود ندارد. همچنین حضور مرسی در اجتماع تکفیریها در استادیوم قاهره و همراه شدن با آنها در اعزام نیرو به سوریه برای سرنگونی بشار اسد، و اعلام اینکه او به عنوان فرماندۀ کل قوا، به زودی واحدهای ارتش مصر را نیز برای تسریع در براندازی نظام در دمشق به سوریه اعزام خواهد کرد، عملاً همۀ نهادهای نظامی را از این سیاستهای ماجراجویانه به وحشت انداخت و آنان را به واکنش سریع وادار ساخت. علاوه بر این، رفتارهای ناهنجار و دور از انتظار مردم و رفتار انحصارگرایانۀ اخوانیها در قدرت، موجب دور شدن همۀ احزاب ملی و قومی از آنها شد. مرسی در دور اول، ۲۶ درصد آرا را به دست آورد و در دور دوم، با ائتلاف با دیگر احزاب اسلامی و نیز ناسیونالیستهای ناصری، موفق شد ۵۱ درصد آرا را به دست آورد، اما به محض اعلام نتایج، به همۀ همپیمانان خود پشت کرد.
وضعیت شکنندۀ اجتماعی وئسیاسی اخوان ایجاب میکرد که پایگاه اجتماعی خود را گسترش دهد، اما قدرتطلبی رهبران اخوان را چنان کور کرده بود که بسیاری از واقعیتها را نادیده گرفتند و در نهایت، هزینۀ سنگین این رفتار را پرداختند. شکست اخوان در مصر که با کودتای ژنرال سیسی از قدرت حذف شدند، نیز خروج حکیمانۀ النهضه از قدرت در تونس و نیز درگیر شدن آنها در جنگ داخلی در لیبی، و نیز ابزار شدن برای دولتهای غرب و اسرائیل در سوریه، نشان داد که اخوان در ترسیم الگوی جدید از نظام اسلامی در منطقه شکست خورد و طبیعی بود که الجزیره نیز هزینۀ این ناکامی را بپردازد. البته برخی معتقدند که پراکندگی و جنگها و ناامنیهای موجود در منطقه هدفی بود که آمریکا دنبال میکرد که با مشارکت تکفیریها و رسانههای بومی آن را تحقق داده و تاکنون استمرار میبخشد. شبکۀ الجزیره پس از این ناکامیها، میتوانست با تغییر رفتار از این شرطبندی اشتباه عبور کند، اما تاکنون بر این موضع اصرار دارد و حاضر نیست به اشتباه خود اقرار کند. الجزیره پس از کودتا در مصر، همچنان از اخوان حمایت میکرد و این رفتار در نهایت، به بسته شدن دفتر این شبکه در قاهره انجامید. بسیاری از کارکنان این دفتر نیز بازداشت و محاکمه و محکوم شدند.
البته رفتار شبکه الجزیره در طول شش سال گذشته، بهویژه در بحث بیداری اسلامی، از معیارهای حرفهای فاصلۀ زیادی پیدا کرد. این شبکه در قبال حوادث سوریه، عراق، مصر، لبنان و حتی ایران، کاملاً یکجانبه عمل میکرد؛ دیگر از نظر مخالف در خبر و برنامههای سیاسی هیچ اثری نبود و این رفتار غیر حرفهای به جایگاه این شبکه ضربۀ بزرگی وارد ساخت. شبکۀ الجزیره قیام مردم بحرین را به طور کامل نادیده گرفت و این اقدام به هیچوجه از لحاظ حرفهای قابل توجیه نبود. بسیاری از مسئولان شبکه الجزیره، مانند وضاح خنفر ـ مدیر شبکه، غسان بن جدو ـ مدیر دفتر بیروت، محمدحسن بحرانی ـ مدیر دفتر تهران ـ و دهها نفر از مجریان، دبیران خبر و گویندگان به عنوان اعتراض به سیاستهای این شبکه استعفا دادند .غسان بن جدو در نامۀ سرگشاده، سیاستهای قطر در حمایت از اخوان را محکوم کرد و با تأسیس شبکۀ جدیدی به نام «المیادین»، اعلام کرد که این شبکه صدای واقعی مردم حاضر در میدان خواهد بود و روی هیچ گروهی جز مردم شرطبندی نخواهد کرد. مجریان مجربی مانند خانم لونا الشبل، لینا بدرالدین و جومانه نمور نیز استعفا دادند و این شبکه را ترک کردند.
در آغاز سال ۲۰۱۵م.، سیاست قطر در حمایت آشکار مادی و رسانهای از گروههای تکفیری، مورد اعتراض آمریکا قرار گرفت. البته خود آمریکا نیز از این گروهها حمایت کرده و میکند، ولی برای حفظ نوعی توازن لازم، اقدام به تشکیل ائتلاف بینالمللی ضد جریانهای تروریستی تکفیری کرده و عملاً این گروهها را به عنوان ابزار، در چارچوب حفظ توازن در مقابل جریان مقاومت در منطقه و ادامۀ جنگ فرسایشی ضد آن، اداره میکند؛ گاهی نیز به آنها کمک میکند و گاه آنها را مورد حمله قرار میدهد.
عربستان سعودی با بهرهبرداری از این شرایط، در اعتراض به شبکۀ الجزیره و سیاستهای آن ضد دولت جدید ژنرال سیسی در مصر، سفیر قطر در ریاض را اخراج کرد و نیروهای خود را درمرز قطر به حالت آمادهباش در آورد. دیگر کشورهای شورای همکاری به نفع عربستان وساطت کردند و سرانجام، حمد ـ امیر قطر ـ استعفا کرد و فرزندش تمیم با سیاستهایی هماهنگتر با آمریکا و عربستان، در دوحه به قدرت رسید. دولت جدید قطر شبکۀ الجزیرۀ مصر را بست و با سفر امیر تمیم به مصر، عملاً سیاستهای الجزیره به طور جدی گروگان عربستان شد. حملۀ عربستان به یمن در سال گذشته و همراه شدن قطر و الجزیره با این تجاوز، عملا این شبکه را به وجهالمصالحۀ سیاستهای جدید قطر در آورد.
در دو سال اخیر، اخبار تجاوز گسترده نظامی سعودی ضد مردم مظلوم یمن، با لطایفالحیل توجیه میشد و جنگ ویرانگر ضد این کشور، نجاتبخش مردم یمن به تصویر کشیده میشد. الجزیره صدها گزارش سازمانهای حقوق بشری ـ مانند «هیومن رایت واچ» و «سازمان عفو بینالملل» ـ دربارۀ جنایات مسلم جنگی عربستان ضد مردم بیگناه یمن را نادیده گرفت و تصویری مغایر از این جنگ را منعکس کرد.
تلاش الجزیره در نوسازی برنامهها و ارائۀ برنامههای جدید به مناسبت بیستمین سالگرد این شبکه، تلاشی در جهت بازسازی ریزشهای این شبکه بود، اما این اقدامات شکلی نتوانست مخاطب را تحت تأثیر جذابیتهای تصویری و ابتکارات برنامهسازی قرار دهد. مردم دنبال شبکهای هستند که با آرمانهای انسانی آنها همراه باشد و خود را در این شبکه ببینند. دیگر مسائل از نگاه مردم، در سایۀ این اصول قرار دارد.
جمعبندی
شکی نیست که شبکۀ الجزیره در راهاندازی شبکههای فراملی در خاورمیانه و خطشکنی در این زمینه، حق بزرگی بر همۀ رسانههای منطقه دارد. الجزیره یک مدرسه بود که بسیاری از فعالان شبکههای خبری فارغالتحصیل آن بودند و اصول حرفهای را در این شبکه یاد گرفتند. درست است که الجزیره مولود بی.بی.سی بود، اما شکی نیست که با شناخت جوامع منطقه، کلاس و مکتبی بزرگتر از بی.بی.سی خلق کرد و زمانی که بی.بیسی دست به تأسیس شبکۀ عربی زد، به گَرد پای الجزیره نرسید. این مسئله میزان تجددگرایی و نوآوری در این شبکه را نمایان میسازد.
الجزیره با تأسیس شبکۀ «الجزیره مباشر» برای پخش مستقیم کنفرانسها و سخنرانیها و اظهارات سیاسی، و سپس با تأسیس شبکۀ «الجزیره مستند» و سپس «الجزیره کودک» و «الجزیره ورزش» و چندین شبکۀ دیگر، عملاً مجموعۀ بینظیری ایجاد کرد که هر مخاطب و هر گرایش با هر ردۀ سنی را به خود مجذوب میکند. الجزیره در سال ۲۰۰۶م. «الجزیره بینالمللی» را راه انداخت که اخبار و برنامههای سیاسی و مستند خود را توسط بهترین گویندگان خارجی، به زبان انگلیسی پخش میکرد ومخاطب بینالمللی را تحت تأثیر قرار میداد. بسیاری از تحلیلگران غربی اذعان داشتند که الجزیره انگلیسی از معدود شبکههای جهان سوم است که مخاطب غربی را تحت تأثیر قرار میدهد. الجزیره همچنین با تأسیس سایت «الجزیره نت» عملاً یک مرکز خبری مکتوب و تحلیل رویدادها و نیز ترجمه و معرفی کتابها ایجاد کرد که برای نخبگان، از خودِ شبکه اهمیت بیشتری یافت. اکثر متن مصاحبهها پیاده میشد و به فاصلۀ چند روز، در این سایت ارائه میگردید. حجم اطلاعات ارائه شده در این سایت، چند برابر شبکه بود و معروفترین نویسندگان و تحلیلگران نظر کلان خود را دربارۀ حوادث منطقه، در این سایت ارائه میدادند.
صعود شبکۀ الجزیره نشان داد شبکهای که به اصول حرفهای پایبند، و با آمال و آرمانهای مردم همراه باشد، در قلب و عقل این مردم جا پیدا میکند، اما هرگاه شبکهای از مردم فاصله بگیرد و ضد آرمانهای آنها فعالیت کند، پایبندی ظاهری به اصول حرفهای، نجاتبخشِ آن نخواهد بود و با این بضاعت، نمیتواند جایگاه تأثیرگذاری پیدا کند؛ هرچند در گذشته، در دل مردم جایگاه ویژهای داشته باشد.
منابع و مآخذ
۱) aljazeera.com
۲) ar.wikipedia.org
۳) sahafa.net
۴) قناه الجزیره، صحیفه الأخبار اللبنانیه، العدد ۲۰۳۹، الخمیس ۲۷ یونیو ۲۰۱۳٫
۵) تأسیس الجزیره و اراده النصر، ۲۰۱۶٫
۶) الرجل الذی باع الحرب، جیمس بامفورد ورولینجستون، ۲۰۱۵٫
۷) تأسیس الجزیره و اراده التغییر، ۲۰۱۶٫
۸) الجزیره الانجلیزیه، ۲۰۰۶٫
۹) داستان غمانگیز الجزیره از زبان مهرداد فرهمند ـ خبرنگار بی.بی.سی.