مقدمه:
بسیاری همواره این سئوال را مطرح می کنند که چرا فلسطین اولویت اول سیاست خارجی ایران شده است. از آن گذشته چرا مردم منطقه اینهمه در مورد فلسطین از خود حساسیّت نشان می دهند؟ این گروه می گویند در طول تاریخ، فلسطین اولویت ایران نبوده تا الان باشد و اساسا حوزه تمدنی ایران به سوی جهان عرب نیست بلکه شواهد تاریخی نشان می دهد که جهت گیری ها به سوی قفقاز، اسیای مرکزی ، افغانستان وشبه قاره هند بوده است. این تحول چرا صورت گرفته و جمهوری اسلامی چرا نگاه تمدنی خود را از شرق به غرب معطوف کرده است؟ واقعیّت این است همانقدر که شوهاد تاریخی به نفع یکپارچگی تمدنی ما با آسیای مرکزی و قفغاز وجود دارد از آن بیشتر به نفع یکپارچگی تمدنی ما با عراق و سوریه خلیج فارس وجود دارد. گذشته از همه شواهد و قرائن انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) در سال ۱۳۵۷ با ماهیت اسلامی شکل گرفت و به پیروزی رسید و این انتخاب مردم ایران باید در ابعاد مختلف انعکاس پیدا می کرد. مردم ایران در نگاهی دیگراین انقلاب خود را مقدمه ای برای ظهور منجی عالم بشریت وگستراننده عدل در جهان می شمارند و به همین دلیل آنها شعار «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار می دادند» و یا اکنون شعار «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی به لطف خود نگهدار» را مطرح می کنند. انقلاب اسلامی آمده بود تا معادلات ظلم و جور را برهم زند و مقدمات ظهور را فراهم سازد. اولین تحولی که انقلاب اسلامی نشانه رفت موضوع وحدت امت اسلامی و اولویت فلسطین است. این دو هدف در راستای ظهور است و شاید مقدمه آن به شمار می آید.
نگاهی تاریخی:
هنگامی که دولت عثمانی در جنگ جهانی اول(از ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸) پس از هفت قرن حاکمیت در حال سقوط بود ، غرب استعماری در صدد بود تا امکان قیام دولتی با نام اسلام را برای همیشه از بین ببرد وبه نقش تمدن سازی اسلام در عرصه جهانی خاتمه دهد. تاسیس دولت عثمانی به عنوان واکنشی به دو قرن جنگهای موسوم به صلیبی بر ضد جهان اسلام، در قرن سیزدهم میلادی که شرق اروپا را تصرف و به سوی دروازه های وین پیش تاخت و در این راه از حمایت مردم روسیه که همگی مسلمان شده بودند برخوردار بود و این واقعیّت، خاطره ای شد که همواره غرب نو مسیحی که ماهیت صهیونیستی یافت بود را به طور جدی تهدید می کرد و آن را از بیداری مجدد ملّت اسلام هراسناک می ساخت و به دلیل ترس از قیام مجدد ملّت اسلام تصمیم گرفت تا مکانیزمی برای جلوگیری از تجدید حیات اسلام ایجاد کند. اعلام وعده بالفور از سوی دولت انگلیس در سال ۱۹۱۷ میلادی مهمترین تدبیر مراکز فکری امپریالیزم غرب برای جلوگیری از قیام مجدد ملّت اسلام بود. غرب که ریشه در یک پویش مشترک با صهیونیستهای یهودی دارد برنامه ریزی کردند تا قلب جهان اسلام را تصاحب کنند و فرصت ایجاد دولت پیوسته اسلامی را کاملا ازبین ببرند. ساده لوحانه است که تصور کنیم ایجاد رژیم صهیونیستی بر اساس خواسته چند یهودی اروپایی صورت گرفته بلکه این تصمیم مهم، برنامه مشترک انگلیسی- صهیونیستی بود که اسلام را هدف قرار داده بود. همکاری دولت انگلیس در تاسیس اسرائیل و اعلام موجودیت این رژیم در سال ۱۹۴۸ نتیجه این همکاری بود و حمایت غرب از این رژیم در هفتاد سال گذشته نیز این حقیقت را کاملا نمایان می سازد. جایگزینی امریکا بجای انگلیس در راس اردوگاه غربی حامی اسرائیل این برنامه را تغییر نداد بلکه استمرار آن را تضمین کرد. امریکا با کمک های بیشتر مالی، نظامی، وسیاسی زمینه تداوم این رژیم را فراهم و خود را موظف می دانست تا هرگونه تهدید بر ضد رژیم صهیونیستی را از بین ببرد. این حمایت به حدی جدی است که اسرائیل با دلگرمی بی پایانی به آمریکا بصورت یک دولت فرا قانونی در جهان در آمده است. برقراری پل هوائی تدارکات نظامی در هر جنگ تجاوزگرانه اسرائیل بر ضد ملّت های عربی یا نوارغزه مهمترین شاخص این اتحاد و ائتلاف استراتژیک به شمار می آید ساده لوحی است اگر تصوّر شود وجود اسرائیل صرفاً تهدیدی علیه اعراب است اسرائیل بصورت یک پایگاه بزرگ نظامی غرب در منطقه بصورت یک تهدید حیاتی برای تمام مردم آسیای غربی و شمال آفریقا در آمده و دست درازی های آن به سوی قفغاز، کردستان عراق، جمهوری آذربایجان، مصر، سودان و… بر کسی پوشیده نیست.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ میلادی یکی از مهمترین حوادثی است که برنامه های امپریالیزم غرب را دچار مشکل ساخت چرا که این انقلاب با ماهیت امتی و با هدف وحدت جوامع اسلامی آفریده شد و طبیعی است که اولویت این تفکر امتی آزادی فلسطین باشد. تفاوت بحران فلسطین با مشکلات دیگر جهان اسلام مانند کشمیر، قره باغ، بوسنی،کوزوو و میانمار این است که همه این جبهه ها مهم است ولی در محدوده مرزهای جهان اسلام قرار دارند و ماهیت اختلاف مرزی دارد در حالیکه فلسطین در قلب جهان اسلام است و موجودیت امت را تهدید می کند. در حقیقت صهیونیسم تیری که از آن کمان امپریالیزم به سوی قلب اسلام پرتاب شده است.
در هفتاد سال گذشته امپریالزیم غرب نه تنها امکان ایجاد و گسترش اسرائیل را فراهم کرده که تلاش داشته تا موجودیت آن را تثبیت کند. طرحهای سیاسی بسیاری از سوی غرب مانند قطعنامه ۱۸۱ ، طرح روجرز، اسلو ،آناپولیس، وطرح دو دولت یهودی و فلسطینی بخشی از طرح های غرب برای کسب مشروعیت برای این رژیم اشغالگر است. اعلان طرح معامله قرن از سوی ترامپ رئیس جمهور کنونی امریکا یک حلقه جدیدی از زنجیره تلاش های غرب برای تثبیت این مولود نامشروع در منطقه اسلامی است که به علت مخالفت جهان اسلام با آن انتظار تحقق پیدا نخواهد کرد.
راهبرد انقلاب برای مقابله با این غده سرطانی:
غرب برای محاصره جهان اسلام دو کار انجام داد .از درون تلاش کرد همه امکانات قدرت را به این رژیم دست نشانده بدهد تا استمرار داشته باشد. و از طرف دیگر با بکارگیری همه امکانات جهان اسلام را عقب مانده و ناتوان نگه داشت و به همین علت و بدلیل خیانت رژیم های مرتجع عرب همه جنگهای دولتهای عربی بر ضد اسرائیل با شکست مواجه شد و نه تنها زمین های اشغالی را آزاد نکردند که به علت عدم دلبستگی به ملّت و کشور و سرزمین خود زمین های بیشتری به دشمن واگذار کردند.
در سال ۱۳۶۱ که دشمن صهیونیستی به لبنان حمله کرد و دومین پایتخت عربی را به اشغال خود درآورد، انقلاب اسلامی احساس کرد که ناگزیر است برای دفاع از جان و مال و ناموس مردم منطقه وارد عمل شود زیرا اگر اسرائیل در اشغال لبنان موفق می شد آن گاه به سوریه حمله می کرد و دست در دست صدام فشار مصتاعفی را به ملّت ایران و سایر ملّت های منطقه وارد می آورد. شکل گیری حزب الله و مقاومت اسلامی در لبنان و انتقال این تجربه به فلسطین و سپس شکل گیری محور مقاومت مهمترین اقدام عملی انقلاب در راستای دفاع ازاسلام و مسلمانان است. امروزه همه مراکز مطالعاتی و اتاقهای فکری این رژیم اعلام می کنند که چالش اصلی برای صهیونیسم و امپریالیزم جهانی، بیداری اسلامی و انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران و متحدین منطقه ای آن هستند که سلطه امپریالیزم و موجودیت اسرائیل را تهدید می کنند و پرسش اصلی اینجاست است که چرا اسرائیل ایران را بزرگترین تهدید برای موجودیت خود می داند. اسرائیل تاکنون با یک جامعه نظامی که در آن همه شهروندان تا پنجاه سالگی سرباز اند ، برتری نظامی وحمایت بی حد و حصر غرب استمرار یافته است اما اکنون شرایط معادلات منطقه در حال تغییر است. حزب الله به تنهایی و به عنوان یکی از اعضای محور مقاومت به اعتراف دشمن بیش از صد هزار موشک در اختیار دارد و اگر دشمن دست از پا خطا کند می تواند اسرائیل را نابود سازد. معادله برتری نظامی دشمن تا کنون به برکت انقلاب تغییر یافته و ظهور روحیه انقلابی و گسترش فرهنگ جهاد و شهادت عاشورایی معادله نیروی انسانی را نیز تغییر داده است. در سال ۱۳۸۵ یعنی در جنگ سی و سه روزه اسرائیل بر ضد حزب الله همه مشاهده کردند که چگونه جوانان رزمنده حزب الله از مردم لبنان دفاع کردند و اسرائیل را شکست دادند کاری که ارتش های عربی از انجامش تاکنون عاجز بودند و یا از انجام آن بدلیل سر سپردگی و وابستگی به امپریالزیم سرباز زدند. وقتی که پادشاه اردن خود افسر ارتش انگلیس است دیگر چه توقعی می توان داشت؟
نتیجه گیری:
تلاش اقای ترامپ رئیس جمهور امریکا برای تداوم حاکمیت غرب در منطقه و تثبیت موجودیت اسرائیل از طریق پیشنهاد طرح معامله قرن در سایه شرایط سیاسی کنونی و تغییر معادلات راهبردی نمی تواند به نتیجه برسد. تا کنون امریکا در هفتاد سال گذشته دهها طرح برای به اصطلاح حل بحران خاورمیانه ارائه داده اما همه این طرح ها طرحی برای صلح نبودند که برای تداوم اسارت مردم فلسطین بودند وبه همین دلیل طرح معامله قرن سرنوشتی جز شکست در انتظارش نیست. چون مردم منطقه پی به ماهیّت امپریالیستی طراح های آمریکا برده اند. اسرائیل در منطقه پس اواره سازی یک ملت مسلمان نماد ظلم عظیم وتجسم زوال باطل است که به گفته قران امکان استمرار ندارد( ان الباطل کان زهوقا). البته درست است که ناپایداری ظلم و باطل یک سنت الهی است ولی از بین رفتن آن با اسباب است که مؤمنین آن را فراهم می کنند و انقلاب اسلامی ایران یکی از اسباب اللهی است در این رویارویی است زیرا بفرموده امام خمینی وعده خدا به مستضعفین زمین نزدیک شده است.