ایران، خانه دوّم من است

مصاحبۀ اختصاصی با دکتر فایزه زهرا میرزا

0 421

فرهنگ اسلامی : با سلام و خوشامد خدمت شما. لطف کنید خودتان را برای خوانندگان ما معرفی فرمایید.

میرزا : اسم بنده فایزه زهرا میرزا است، فرزند اعجاز علی بیگ میرزا، با تابعیت پاکستانی، اما اصالتاً گرجی هستم؛ چون اجداد من از اهالی گرجستان بودند و در عهد تالپوران، از گرجستان به ایران، و از ایران به سِند آمدند. تاریخ آمدن اجداد من در کتاب «گرجی‌نامه» چاپ مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان مفصل ذکر شده‌است. پدرم نوۀ شمس‌العلما میرزا قلیچ‌بیگ است. پدر و پدر بزرگ مادری میرزا قلیچ‌بیگ اهل گرجستان بودند. میرزا قلیچ‌بیگ یکی از شخصیت‌های علمی و ادبی معروف استان سِند است.

تحصیلات ابتدایی من در مدرسۀ دخترانۀ زرتشتیان به نام «ماما پارسی گرلز اسکول» صورت گرفته‌است. لیسانس را از کالج «سنت جوزف» و فوق‌لیسانس را در رشتۀ ادبیات فارسی، در سال ۱۹۹۵م. از دانشگاه کراچی گرفتم. بعد از آن، چهار سال در دو مدرسۀ غیرانتفاعی تدریس کردم؛ دو سال در مدرسۀ فاطمیه و دو سال در «حبیب گرلز اسکول» در کراچی. در ۱۹۹۸م. در آزمون کمیسیون فدرال قبول شدم و به عنوان مربی زبان فارسی، در دانشکدۀ دخترانۀ اسلام‌آباد استخدام رسمی شدم.

در اسلام‌آباد، در یک دورۀ دانش‌افزایی در دانشگاه «نمل»، با رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، جناب دکتر رضا مصطفوی سبزواری ـ استاد کنونی دانشگاه علامه طباطبایی تهران، و مدیر مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، جناب آقای دکتر سعید بزرگ بیگدلی ـ استاد فعلی دانشگاه تربیت مدرس ـ و دکتر محمدحسین تسبیحی ـ کتابدار مرکز تحقیقات فارسی اسلام‌آباد در آن وقت که الآن در دایره‌المعارف بزرگ اسلامی به عنوان محقق علمی خدمت می‌کنند ـ آشنا شدم. دکتر مصطفوی برای بورس دکترای ادبیات این‌جانب اقدام کردند و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی ایران خیلی زود پذیرفت. بنابراین، در سال ۲۰۰۱م. برای تحصیل در دکترای زبان و ادبیات فارسی عازم تهران شدم. اول به دانشگاه امام خمینی(ره) در قزوین معرفی شدم، اما بعد از حضور در آزمون کتبی و شفاهی، در فاصلۀ دو روز به دانشگاه تهران بخش دانش‌جویان خارجی معرفی شدم. در سال ۲۰۰۷م. از پایان‌نامۀ دکترای فارسی با عنوان «محک خسروی» با درجۀ عالی دفاع کردم. استاد راھنمای من جناب دکتر شفیعی کدکنی و اساتید مشاور، دکتر تقی پورنامداریان و دکتر محمدحسین تسبیحی بودند. پایان‌نامۀ من از طرف انتشارات میراث مکتوب، در سال ۲۰۱۱م. به چاپ رسیده و در سال ۲۰۱۲م. برندۀ جایزۀ پروین اعتصامی شده‌است. از سال ۲۰۰۷م. به این سو، به سمت استادیاری در بخش فارسی دانشگاه کراچی، به طور رسمی مشغول خدمت هستم.

فرهنگ اسلامی : تاکنون چه آثار و تألیفاتی داشته‌اید و بیشتر در چه موضوعاتی؟ آیا همۀ آن‌ها به زبان اردو نوشته شده، یا به زبان فارسی نیز تألیف یا مقاله ای از شما به چاپ رسیده‌است؟

میرزا : تاکنون این آثار زیر از من به چاپ رسیده‌اند: ۱) تصحیح «گرجی‌نامه»، تألیف شمس‌العلما میرزا قلیچ‌بیگ (مجموعۀ اشعار میرزایان گرجی سِند و اشعار دربارۀ آن‌ها)؛ ۲) تصحیح «محک خسروی»، تألیف میرزا خسروبیگ گرجی (جُنگ شعر ۵۲ شاعر از ایران و هند)؛ ۳) میراث خیر (ترجمۀ رباعیات ابوسعید ابوالخیر)؛ ۴) ارمغان عشق (ترجمۀ دوبیتی‌های اقبال لاهوری از زبان اردو به فارسی)؛ ۵) مصاحبه با دکتر محمدحسین تسبیحی (رها)؛ ۶) مقالات فارسی و اردو در مجلۀ «دانش» و «پیغام آشنا» (جدیدترین مقالۀ من دربارۀ مرثیه‌گویی در سِند، در شمارۀ ۱۲۴ مجلۀ «دانش» چاپ شده‌است).

فرهنگ اسلامی : شما استاد زبان فارسی هستید و زمان زیادی را با ادبیات فارسی به سر برده‌اید. آیا به زبان فارسی شعر هم سروده‌اید؟

میرزا : قبل از آمدن به اسلام‌آباد و دوران تدریس، هیچ وقت شعر نسروده بودم. شاید حس شعرگویی در من بود، ولی منتظر یک جرقه و تلنگر بود. نمی‌دانستم که می‌توانم شعر هم بسُرایم. یادم می‌آید که سالروز امام خمینی (ره) بود و آقای اسکندری از صدا و سیمای ایران در اسلام‌آباد، به مرکز تحقیقات فارسی زنگ زد که آیا کسی هست که به زبان اردو برای امام شعری سروده باشد؟ می‌خواستند برای برنامۀ اردوی شبکۀ سحر ضبط کنند. من برای مطالعه و تصحیح «گرجی‌نامه» به مرکز تحقیقات می‌رفتم. دکتر تسبیحی از من سؤال کرد که دربارۀ امام شعری دارم؟ گفتم: نه. من شعر نمی‌گویم. دکتر گفت: چرا؟ از خانواد ۀ شاعران هستید. چرا شعر نمی‌گویید؟ من با یک لبخند، حرف دکتر را شنیدم و دوباره مشغول کار شدم. عصر همان روز، وقتی به خوابگاه رسیدم، بر خودم تأسف خوردم و با خود گفتم که چرا من نمی‌توانم شعر بگویم؟!

همین که روی حرف دکتر تسبیحی فکر می‌کردم، یکی دو بیت شعر در قالب مثنوی به ذهنم خطور کرد. آن را دنبال کردم و در مدت نیم‌ساعت، ۱۵- ۲۰ بیت دربارۀ امام و انقلاب، شعر نوشتم. از نوشتن این چند بیت خیلی خوشحال شدم. فوری پیش یک دوست شاعرۀ اردو در همان خوابگاه رفتم و ابیاتم را به او نشان دادم که اصلاح کند. او گفت که شعر شما خوب است و به اصلاح احتیاجی نیست، اما چون خیلی اصرار داشتم، یکی ـ دو کلمه را جابه‌جا کرد. فردای آن روز، به دکتر تسبیحی زنگ زدم که من شعر دارم و از صداوسیما می‌توانند بیایند و شعر را ضبط کنند. با تشویق دکتر، چند غزل هم به زبان فارسی سرودم که رنگ کلاسیک دارند. ادعا نمی‌کنم که از سرودن این چند غزل فارسی یا مناقب اردو، من شاعرۀ برجسته‌ای شدم، اما چون علاقه دارم، بعضی وقت‌ها شعر می‌نویسم.

برای نوشتن باید حتماً انگیزه داشته باشم. این‌طور نیست که روزی ۱۰ـ۲۰ بیت شعر بسرایم. به نظر من، خواندن ادبیات فارسی هم در شعرگویی بسیار کمکم کرد. از همان اول، قرائت شعر را یاد گرفتم و با اوزان عروضی آشنایی حاصل کردم. در فهم مطالب بسیار لطیف و موضوعات عرفانی شعرا، ادبیات فارسی بسیار مفید واقع شد. اگر ادبیات فارسی را به عنوان رشتۀ تحصیلی نمی‌گرفتم، شاید علاقه به شعر و شعرگویی هم ھیچ‌وقت در من ایجاد نمی‌شد.

فرهنگ اسلامی : از آنجا که دکترایتان را از ایران گرفته‌اید، باید سالیان زیادی در ایران بوده باشید. ایران را از نظر فرهنگ و مردم، چگونه می‌بینید؟

میرزا : بدون هیچ تملق و اغراق، می‌توانم بگویم که ایران را خانۀ دوم خود می‌دانم. خوش‌بختانه قبل از گرفتن بورسیۀ تحصیلی، چندین بار همراه خانواده برای زیارت به ایران سفر کرده بودم. به علت این مسافرت‌ها، زبان فارسی را خوب یاد گرفتم و سعی کردم که روان حرف بزنم. با چندین فامیل ایرانی هم دوستی خانوادگی داشتیم. بنابراین، از آداب و رسوم ایران آگاهی داشتم، و بی‌مبالغه می‌خواهم بگویم که در دوران اقامتم در ایران، هیچ وقت با مشکلی مواجه نشدم. مشکل آن وقت می‌شود که کسی با زبان و رسم و رواج یک کشور آگاهی نداشته باشد. دوستان ایرانی همیشه برای من باعث تشویق بودند و تا امروز مرا بسیار دوست دارند.

فرهنگ ایران فرهنگ باشکوهی است. ایران کشوری است که هر کوچک و بزرگ، زن و مرد، ادب‌دوست و اهل فضل و آگاهی هستند. آمار بی‌سوادی در ایران نسبت به کشورهای جهان سوم کمتر است؛ کشوری است که اھل علم را بسیار تشویق می‌کند و برای آن‌ها احترام قائل است. مردم ایران عاشق طبیعت و سیر و سیاحت‌اند. مردم ایران دوست‌داشتنی‌اند. آن‌ها نظافت را رعایت می‌کنند و به دین و شریعت احترام می‌گذارند. نیز، مردم ایران هنرشناس و هنرپرور و هنرمندند.

فرهنگ اسلامی : دیدگاه شما دربارۀ شعر امروز پاکستان (چه به زبان اردو و چه فارسی) ـ به‌خصوص، شعر زنان این کشور ـ چیست؟

میرزا : در پاکستان، شعر زنان شاعر نه فقط از پیشرفت جنبش اجتماعی خبر می‌دهد، بلکه سیاست کشور و اوضاع اجتماعی را نیز نقد می‌کند. زنان شاعر امروز بیشتر شعرهایشان به زبان اردو است و کسی به فارسی شعر نمی‌سُراید. بیشتر اشعارشان دربارۀ اوضاع اجتماعی و محیط خودشان است. آن‌ها تشخص خود را حفظ نمودند و تجربه‌های زندگی و مشاھدات اجتماعی خود را در شعر گفته‌اند. در اشعارشان هیچ تصنعی دیده نمی‌شود. شیوۀ بیانشان، روان و مبنی بر حقیقت است. آن‌ها استعاره‌ها و کنایه‌ها را از محیط خودشان گرفته در شعر گنجانده‌اند. مسائل زنان را به نحو احسن در شعر بیان کردند. مسائل روزانه، عشق و مصالحت، بی‌حسی جامعه، احساس تنهایی و خیلی چیزهای دیگر در شعرشان قابل مشاهده است.

چند تن از شاعرات معروف پاکستانی، این‌ها‌ هستند: ادا جعفری، پروین شاکر، شبنم شکیل، کشور ناهید، فهمیده ریاض، زهرا نگاه، یاسمین حمید، شاهده حسن، نوشین گیلانی، فاطمه حسن، ثمینه راجه، انجم عثمان، شاهین مفتی، عشرت آفرین، حمیرا رحمان، عارفه شهرزاد، ثروت زهرا، صبیحه صبا و ناهید ورک.

فرهنگ اسلامی : با توجه به شرایط امروز در پاکستان، شما آیندۀ شعر پاکستان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

میرزا : آیندۀ شعر پاکستان هم ان‌شاءالله، خوب و روشن خواهد بود. شاید دیگر اقبال لاهوری و غالب دهلوی نداشته باشیم، اما باز هم شاعران جوان موجودند و در محافل ادبی و شعرگویی، با علاقه شرکت می‌کنند. اما این امر مسلم است که برای شعرگویی برجسته و شیرین در زبان اردو، شاعران اردوزبان باید تا حد برطرف کردن نیاز خودشان، فارسی بدانند و از اصطلاحات و جزئیات هر دو زبانِ اردو و فارسی باید آگاھی داشته باشند. شعر یک احساس درونی است، اما الفاظ و لغات آن را معنی و مفهوم می‌بخشند.

فرهنگ اسلامی: دوباره به ادبیات ایران برگردیم. ادبیات انقلاب اسلامی چه جایگاهی در شعر پاکستان دارد؟

میرزا : در پاکستان، فقط در مدارس حوزوی که با ایران آشنایی دارند، ادبیات انقلابی بیشتر رواج دارد. خانه‌های فرهنگ ایران در پاکستان سعی می‌کنند که کتاب‌های شعر یا نثر مربوط به انقلاب اسلامی را ترجمه، و در برنامه‌های مخصوص، آن‌ها را به مهمانان معرفی کنند.

فرهنگ اسلامی : وضعیت انعکاس اسلام در شعر پاکستان به چه صورت است؟

میرزا : در زبان اردو، شاعرانی داریم که اشعار مذهبی می‌نویسند. به‌تازگی، شاعری به نام آقای مرتضی جونپوری دو کتاب منقبت و نوحه را منتشر کرده‌اند؛ یکی «العجل» و دوم «رزق سخن». قبل از این دو کتاب، کتابی به نام «خامۀ عقیدت» از او چاپ شده‌است. همچنین، کتاب «نماز علم» از جناب یدالله حیدر که دارای مرثیه‌ای دربارۀ حضرت سیّدالشهدا(ع) است، در سال ۲۰۱۶م. منتشر شده‌است. در همین موضوع، سرکار خانم معصومه شیرازی نیز مجموعۀ شعری دارند. بنده هم چند مناقب و سلام نوشته‌ام.

شاعران هر ساله اشعار عقیدتی می‌نویسند که در روضه‌خوانی‌ها و ایام عزا خوانده می‌شوند. مرحوم معروف‌ترین مناقب و نوحه‌سرای پاکستان آقای ریحان اعظمی است. جوش ملیح‌آبادی، نسیم امروهوی، سید آل‌رضا از شاعرانی بودند که شعر آیینی نوشته‌اند.

فرهنگ اسلامی : شما روند ترجمۀ ادبیات ایران به زبان اردو یا به‌عکس را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

میرزا : خیلی از کتاب‌های ادبیات نه فقط به زبان اردو، بلکه به زبان سِندی نیز ترجمه شده‌اند؛ مانند ترجمۀ اردوی دیوان حافظ و مثنوی مولانا از قاضی سجاد حسین. شاعری به نام آقای فیروزشاهی ترجمۀ منظوم مثنوی مولانا به زبان سِندی را انجام داده‌است. شما باید بدانید که اولین ترجمۀ قرآن حکیم که در سِند انجام شد، به زبان فارسی بود. این ترجمه را مخدوم نوح(ره) (۱۵۰۶ـ۱۵۹۰م.) انجام داد که در سال ۱۹۸۳م. از طرف «سِندی ادبی بورد» (انجمن ادبی سند) به چاپ رسید. همچنین، «گلستان سعدی»، «مکلی‌نامه»، «تزک بابری» یا «بابرنامه» و چندین کتاب دیگر به زبان اردو ترجمه شده‌است. به‌تازگی، کتاب خانم زهرا حسینی (دا) نیز توسط آقای بشیر عالمی به زبان اردو ترجمه شده و بنده نیز سعادت ویرایش آن را داشتم. این ترجمه از طرف خانۀ فرهنگ جمهوری اسلامی ایران، در سال ۲۰۱۵م. به چاپ رسید.

همچنین، به‌تازگی آقای علی بیات ـ استاد بخش اردوی دانشگاه تهران ـ اشعار آقای پرفسور افتخار عارف ـ شاعر معاصر و رئیس فرهنگستان پاکستان ـ را ترجمه کرده‌است و این ترجمه به نام «پنجره‌ای به سمت باغ گمشده» در ایران منتشر شده‌است. اشعار فارسی بیدل دهلوی نیز توسط چند تن از پاکستانی‌ها، به اردو و انگلیسی ترجمه شده‌اند. بعضی تراجم اشعار بیدل این‌هاست: «دل بیدل» از ظهیر احمد صدیقی، «بهار ایجادی بیدل» و «نغز بیدل» از سید نعیم حامد علی الحامد، «جهان معانی» از علی باباتاج. آقای مشرف فاروقی هم ۴۳ بیت بیدل را به انگلیسی ترجمه کرده‌است. کلیات فارسی اقبال نیز به زبان اردو ترجمه شده‌است. ھمچنین، کلام اردوی اقبال به فارسی ترجمه شده‌است. کتاب «ارمغان عشق» نیز یک کاوش بسیار کوچکِ بنده و خانم ملیحه پیشواست که ترجمۀ دوبیتی‌های اقبال لاهوری به زبان فارسی است.

فرهنگ اسلامی : شما برای آشنایی بیشتر مردم پاکستان با زبان فارسی در پاکستان، چه پیشنهادهایی دارید؟

میرزا : برای ترویج زبان فارسی، صحبت‌هایی با رؤسا و دست‌اندرکاران گسترش زبان فارسی در ایران و پاکستان شده‌است، اما تاکنون اقدام مثبتی به عمل نیامده‌است. مشکل اساسی این است که فارسی نفوذ پیشین خود را در پاکستان از دست داده، و عصر حاضر عصر تکنولوژی است. مردم دنبال آن درس یا کار می‌روند که درآمد خوبی داشته باشد. چون در کشور پاکستان، زبان فارسی زبان سوم یا چهارم به حساب می‌آید، کسی به زبان فارسی توجه نمی‌کند. از طرفی هم حمایت دولت پاکستان در این بابت تقریباً صفر است. پس فارسی فقط در بعضی دانشگاه‌ها و دانشکده‌ها یا در خانه‌های فرهنگ پاکستان تدریس می‌شود.

من مقاله‌ای در این خصوص نوشته‌ام. راهکارهایی را که در آن مقاله ذکر کرده‌ام، به طور خلاصه اینجا می‌شمارم: هماهنگی وزارت آموزش عالی ایران با وزارت آموزش عالی پاکستان؛ احیای زبان فارسی در مدرسه‌های انتفاعی و غیرانتفاعی در پاکستان؛ ایجادِ شغل برای دانش‌آموختگان زبان فارسی؛ اعطای بورس به دانش‌جویان برای یاد گرفتن زبان فارسی؛ معاهده‌های علمی و فرهنگی بین دانشگاه‌های ایران و پاکستان؛ حضور استادان اعزامی ایرانی در بخش فارسی دانشگاه‌ها و خانه‌های فرهنگ در پاکستان؛ به کارگیری وسایل کمک آموزشی سمعی ـ بصری در بخش‌های فارسی دانشگاه‌ها؛ برگزاری کلاس‌های متون ادبی در خانه‌های فرهنگ در پاکستان؛ آموزش زبان فارسی به وسیلۀ صدا و سیما (در برنامه‌های اردو زبان)؛ استفاده از فناوری‌های جدید روز؛ ایجاد کرسی به نام شخصیت‌های بزرگ ایرانی در دانشگاه‌های پاکستان؛ پخش فیلم‌ها و کانال‌های ایرانی در پاکستان؛ تشکیل انجمن فعال دوست‌داران فارسی در پاکستان.

فرهنگ اسلامی : علاوه بر دانشگاه‌ها، چه اُرگان‌هایی در پاکستان در راستای ترویج زبان فارسی کار می‌کنند؟ آیا شما هم در این رابطه با مؤسسه یا اُرگانی همکاری دارید؟

میرزا : همان‌طور که عرض کردم، زبان فارسی غیر از دانشگاه‌ها، در خانه‌های فرهنگ پاکستان و حوزه‌های دینی تدریس می‌شود. بنده از سال ۲۰۱۰م. تا چند ماه پیش، با خانۀ فرهنگ همکاری داشتم و سه روز در هفته آنجا تدریس می‌کردم. همچنین در دانشگاه پزشکی «آغاخان» کراچی، هر ساله برای شش هفته، برنامه‌ای به نام HASS (Humanities and Social Sciences) برگزار می‌شود و عده‌ای از دانش‌جویان که زبان فارسی را انتخاب می‌کنند را بنده درس می‌دهم. من با برنامۀ HASS تقریباً از شش سال پیش همکاری دارم.

فرهنگ اسلامی : بعضی نظرشان این است که شعر اردو باید از ترکیبات زبان فارسی محروم شود. آیا این کار باعث محرومیّت شاعران پاکستان از زبان فارسی و انزوای بیش از پیشِ این زبان در پاکستان نمی‌شود؟

میرزا : تا آنجا که من خبر دارم، چنین حرفی که شعر اردو از کلمات فارسی جدا شود، نشنیدم. فارسی را به هیچ عنوان نمی‌توان از اردو جدا کرد؛ چون الفاظ و ترکیبات فارسی داخل زبان اردو هستند. فارسی جزو لاینفکّ زبان اردو است. چه‌طور می‌شود آن را از اردو جدا ساخت؟ اگر کسی هم این فکرها را کرده، به نظرم خام‌خیالی آن شاعر و اشتباه بزرگی است. چون جدایی اردو و فارسی اصلاً امکان‌پذیر نیست. آیا ممکن است غالب و میر و ذوق و سودا و داغ و امیر و اقبال را از ادبیات اردو خارج کرد؟ این هرگز امکان‌پذیر نیست. شعر کلاسیک اردو مملو از فارسی است و این فکر اصلاً اشتباه بزرگی است. در مصارع ذیل بیدل دهلوی، چه کسی می‌تواند بگوید که این مصراع‌ها اردوست یا فارسی؟

«لاله داغ و گل، گریبان‌چاک و بلبل، نوحه‌گر»؛ «بندگی ، شاهی، گدایی، ، مفلسی، گردن‌کشی»؛ «دل وفا، بلبل نوا، واعظ فسون، عاشق جنون»؛ «نه سراغ چشم روشن، نه چراغ آشنایی».

فرهنگ اسلامی : اگر برای مخاطبان فارسی‌زبان خود پیامی دارید، بفرمایید.

میرزا : پیغام من برای دوستان فارسی‌زبان این است که ما شما را بسیار دوست داریم. زبان و فرهنگ شما برای ما بسیار قابل ستایش است. روابط فرهنگی و علمی ایران و پاکستان به هیچ عنوان قطع نخواهد شد. زبان فارسی مانند تاجی است بر سر همۀ اهل علم و دانش. به گفتۀ دکتر اکرم‌شاه ـ شاعر اردو، و فارسی‌زبان پاکستان:

«ای خوشا لطف بیان فارسی / حرف دل گوید زبان فارسی

هر که خواهد بر سر خود تاج عِلم / سر نهد بر آستان فارسی.»

برای همۀ اهل ایران و پاکستان، آرزوی موفقیت و پیروزی دارم. زنده باد انقلاب اسلامی ایران! زنده باد دوستی ایران و پاکستان! و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته.

 

 

نمونه‌هایی از اشعار فارسی دکتر فایزه زهرا میرزا

۱) به مناسبت بزرگ‌داشت مولوی

کاشفِ کلّ حقیقت شد بیان مولوی

نکته‌های اهل ایما در زبان مولوی

تاج جمله اهل عرفان و طریقت او بوَد

گر که حال و قال مردم شد نشان مولوی

گشته او شیدای شمس عهد خود در آسمان

عشق شمس‌الحق بود جان و توان مولوی

نامۀ نی از نیستان وجودش شد عیان

وز نفیرش بلبل و گل ترجمانِ مولوی

رازدانِ عشقِ حق، الفاظِ نابِ مثنوی

هم توکل، هم تعهد در روانِ مولوی

هرکه خواهد مقصد عرفان بجوید در وفا

هم وفا و هم صفا شد آستانِ مولوی

جملگی ای عاشقان، از نی‌نوازان بشنوید

مردمان، خُرد و کلان از پیروانِ مولوی

خاکِ پاکِ درگهِ آن عارفِ والامقام

توتیای دیدۀ پیر و جوانِ مولوی

مثنوی معنوی تفسیر قرآن آمده

وحی مُنزل آمده صدق‌العیانِ مولوی

جست‌وجوی مرد کامل هر کسی دارد به دل

این بوَد روشنگرِ خورشیدسانِ مولوی

مفتخر گشته زمین اهل عرفان و ادب

از شعاعِ پرتو علم‌اللسانِ مولوی

«فایزه» شد تا ابد مداح آن فخرِ علوم

هرکجا و هر زمان شد گُل‌فشانِ مولوی

۲) اقبال ما، اقبال ما

باز آمد این نوا، اقبال ما، اقبال ما

شرق تا غرب این ندا، اقبال ما، اقبال ما

فکرت والای او شد رهنمای زندگی

مردِ میدانِ صفا، اقبال ما، اقبال ما

سِرّ اسرارِ الهی را همیشه پاسبان

دولتِ عقل و ذکا، اقبال ما، اقبال ما

زنده و جاوید ماند چون سراپا گشته عشق

صاحب شعر رسا، اقبال ما، اقبال ما

او لوای وحدت امت بگسترد و برفت

راهی ملک بقا، اقبال ما، اقبال ما

عیسی دوران ما گشت و به دست او رسید

قوم و ملت را شفا، اقبال ما، اقبال ما

گل، بهار از او گرفت و گلسِتان، رخشندگی

داد به نرگس لقا، اقبال ما، اقبال ما

شد حُدی‌خوان عجم، هم ساربانِ ملکِ جم

شش جهت آمد صدا، اقبال ما، اقبال ما

«فایزه» عرضِ خودت را با نشاط و شوق گو

کُن تن و جان را فدا، اقبال ما، اقبال ما

۳) تفسیر کوثر ـ به مناسبت ولادت باسعادت حضرت فاطمه زهرا(س)

مرحبا، صد مرحبا، ای بنتِ پاکِ مصطفی

می‌گشایم لب چو هستی لایقِ مدح و ثنا

بانوان را فخر گشتی، هم شدی خیرالنساء

دخترانِ هر زمان را عصمت تو رهنما

گفت پیغمبر همیشه «بضعهٌ منی» تو را

با لبان جان‌فزا «امّ ابیها» زد صدا

می‌شناسانید وقتی پنج تن را کردگار

فاطمه شد محورِ تمجیدِ خاصانِ کسا

با چنان اجماع اهل‌بیت بر روی زمین

قدسیان عرش را فرمود ربّ کبریا

مونس مادر شدی قبل از ولادت دم‌به‌دم

دختری چون باوفا دیده نشد در این سرا

خو گرفتی سال‌ها با رنج و فقر زندگی

از پدر آموختی صبر و توکل با رضا

شد گواه عقد زهرا اختر زهره‌جبین

نیست ممکن کُفو او غیر از علیّ مرتضی

فاطمه تفسیر کوثر، آیت قرآن حق

«تحتها الأنهار تجری» شد وجودش باصفا

نزهت فردوس بهر دوست‌دارانش مدام

نار قوتِ دشمنانش باد تا روزِ جزا

شد خجسته اسم تو با نام زهرا، «فایزه»

از عطای فاطمه همواره باشی دلگشا

۴) کاروانِ عشق

بوی خوش از کوی جان آید همی

یادِ یارِ مهربان آید همی

گر امید وصل او بر جان رسد

روحِ تازه گُل‌فشان آید همی

کلبۀ احزان گلستان می‌شود

یوسفم روشن‌روان آید همی

می‌شود ظلمات شب روشن چو روز

هادی من خوش‌بیان آید همی

بلبلِ شیدای گل، شادان شده

گلشن و گل شادمان آید همی

کاروانِ عشق را منزل مکن

این نوا از ساربان آید همی

چون شود دل بی‌شکیب از هجر او

قلب من زار و تَپان آید همی

«فایزه» از بخشش یزدان خوش است

لطف حق از آسمان آید همی

۵) نعت حضرت ختمی مرتبت( ص)

صبح و مسا ثنای محمد به هر زبان

هردم امید دیدن آن روضۀ جنان

شاها تویی سبب ز برای نجات ما

خوف و هراس ما نبوَد اندرین جهان

یا مصطفی تو ملجأ و مأوای عاصیان

ذکر تو شد برای دل غم‌زده، امان

ای سرور اُمم ز کرم مرحمت نما

محفوظمان بدار از این جورِ آسمان

تو بحرِ جودی و زِ عنایت نما کَرم

ما همچنان به درگه جود تو امتنان

عشقِ تو باعثِ گل و گلزار هست و بود

خورشید هم ز عشق تو پیوسته ضوفشان

ما مرتبط به حسن و جمال تو از ازل

قرآن شده به وصف جمالِ تو ترجمان

ورد و درود حق همه دم بر زبان ما

باشد که از درود بوَد خُلد جایمان

بار دگر زیارت مرقد شود نصیب

آیم به درگه تو همیشه دوان دوان

دیدار «فایزه» شده از شوق منبسط

پرواز جان او همه‌دم سوی تو روان

۶) لطف خدایی

مبادا در وفا هرگز جدایی

بوَد الفاظ آن لطف رسایی

وفاداری نشد رسم زمانه

مکن با من تو هرگز بی‌وفایی

سیه گشته دل پُردردم از غم

دهد روی تو بر من روشنایی

خیال روی تو اندر نمازم

مرا گردانده سوی پارسایی

در این فصل بهاران بلبل من

خوش است آوازِ او، ای گل کجایی؟

امید و آرزویم شد فروزان

از آن روزی که با من آشنایی

حریم دل شده محراب رازم

منم از پیروان، تو رهنمایی

در این دنیا گریزان از نفاقم

محبت می‌کنم دور از ریایی

همه شاهان عالم بر در او

به پاکوبی کنند هر دم گدایی

رهایی یابم از گرداب مشکل

اگر باشی مرا مشکل‌گشایی

به جز آن دولت دیدار یارم

نباشد در دلم هرگز نوایی

خوش آن روزی که اندر وادی غم

دل هر عاشقی یابد رهایی

منم پیوستۀ اقلیم خوبان

به خوبی بهر من دل می‌نمایی

لبم هر دم کند ورد و ثنایت

به امیدی که از این در، درآیی

قدم زد «فایزه» بر آستانش

رسد بر من ازو لطف خدایی

۷) شمع سوزان

رهرو راه خدا هستم و می‌نازم من

بلبل باغ وفا گشتم و شهبازم من

هر کسی ناز کند بر دل و بر جان خود

گلشن روح خدا هستم و در رازم من

می‌روم راه صفا، مروۀ عشقم در پیش

زمزم پاک همی نوشم و جان‌بازم من

چشم بینای دلم سوی حرای جانان

زآن سبب کعبۀ مقصود خوش‌آوازم من

طائرم در قفس عالم امکان، محبوس

تا که آزاد شود، روح سرافرازم من

می‌شود طور کلیم از رخ حق جلوه‌نما

آتش عشق خدا هستم و پروازم من

گاه در گوشۀ خلوت به خودم می‌گویم

شمع سوزانم و پروانۀ خودسازم من

سبزه‌زاران محبت همه جا خوش‌بو شد

«فایزه» هستم و مهرش به سر اندازم من

۸) دُرّ مکنون (۱)

ثامنِ آلِ عبا، حاجت‌روای مؤمنان

مظهرِ لطف و سخا، بخشندۀ دار جنان

بقعۀ رضوان شده آن مرقد والاامام

قدسیان پَر می‌زنند در آن مقدس آستان

زائر مشهد بود هم‌رتبه با حجاج دین

چون به دست آورده‌است او کعبۀ دل شادمان

پیشوای هشتمین، هشتاد و هشت دارد کلام

نور گفتارش درخشان می‌کند کلّ جهان

علم و تفسیر و فقاهت در وجودش موج‌زن

حکمت و عقل و توکل، خُلقِ خوش او را نشان

دُرّ مکنون شد کلامش چون گهر اندر صدف

نقش می‌بندد همیشه قول او بر قلب و جان

می‌نویسم بحر افکارش به نظم فارسی

تا همیشه حرزِ جان گردد برای دوستان

عقل را دانسته وی از بخشش پروردگار

می‌شود حاصل ادب، با کوشش و رنج و بیان (۲)

درس تقوی می‌دهد هم آشکار و هم نهان

بهر آن کس کو بخواهد بهترین نام و نشان (۳)

گر عمل همراه با تدبیر چون عادت شود

می‌دهد انسان را از هر پشیمانی امان (۴)

آینه پاک است و ظاهر می‌کند افکار تو

می‌دهد هر نیکی و زشتی تو هر دم نشان (۵)

با تواضع آن‌چنان رفتار تو باید بوَد

چون تو خواهی در جوابش خلق خوش از دیگران (۶)

دوست هر کس عقل او شد، دشمن آمد جهل او

خامُشی درهای حکمت باشد و اعلی‌مکان (۷)

اصل ایمان واجبات و دوری از کار حرام (۸)

در ترازوی عمل اخلاق نیکو جاودان (۹)

آشکارا حق اگر باشد، مشو تو خشمگین (۱۰)

کن توکل بر خدا خواهی چو باشی قهرمان (۱۱)

«فایزه» پیوسته باشد زائر هشتم امام

یاور و همراه وی آمد امام مهربان

 (۱) «دُرّ مکنون» را شاعره، مبنی بر اقوال امام ھشتم نوشته‌است. این شعر از طرف رایزنی فرھنگی ایران در اسلام‌آباد، در مسابقۀ شعری برندۀ جایزۀ سوم شده‌است.

(۲) «اَلعَقلُ حِباءٌ مِنَ اللّهِ و الأدَبُ کُلفَهً.»

(۳) «مَن أرادَ أن یکونَ أعَزَّ النّاسِ فَلیتَّقِ اللّه فی سرِّهِ و علانِیَتِهِ.»

(۴) «التَّدبیرُ قَبلَ العَمَلِ یؤمِنُکَ مِنَ النَّدَمِ.»

(۵) «التّفکر مرآتک تراک سیئاتک و حسناتک .»

(۶) «التّواضُعُ أن تُعطی الناس من نفسک ما تُحبُّ أن یُعطوک مثلُه.»

(۷) «الصَّمتَ بَابٌ مِن أبوَابِ الحِکمَهِ.»

(۸) «ألایمانُ أداءُ الفَرائِضِ وَ اجتِنابُ المَحارِمِ.»

(۹) «ما مِن شَیءٍ أثقَل فِی المیزانِ مِن حُسنِ الخُلُقِ.»

(۱۰) «لا تغضبوا من الحق إذا صدعتم به.»

(۱۱) «مَن أرادَ أن یکُونَ أقوَى النَّاسِ فَلیتَوَکَّل عَلَى اللَّه.»

۹) فخر دین (۱)

آسمان بارید خون و خاست آهی از زمین

از ملال کشتن پورِ امیرالمؤمنین

آیۀ «ذبح عظیم» از ذبح وی تعبیر گشت

مذهب اسلام شد منت‌پذیر فخرِ دین

دعوت حق داد و راضی بر رضای حکم رَب

سرنوشت خود سپرده او به خیر الحاکمین (۲)

گفت مرگ از بهر انسان آن‌چنان لازم بوَد

هم‌چنان آثار گردن‌بندِ دختِ نازنین (۳)

قلب او از دیدن اسلاف خود هر دم تپید

زآن سبب او مرگ را دانست امر رازبین (۴)

قتلگاه خویش را می‌دید از چشمِ بصیر

داد آگاهی همه را از چنان جای حزین (۵)

گفت: «می بینم هزاران گرگ وحشی در کمین

می‌درند و می‌خورند این پیکر اندوهگین»

بهر اجرای شریعت لحظه‌ای غافل نبود

آگهی بخشید از قول نبیِ آخرین (۶)

گفت: «قول مصطفی این است، گویم من عیان

حاکم جابر کسی دیده است با عین‌الیقین (۷)

کو کُند تغییر در احکام شرعی روز و شب

عهد و پیمان هم شکاند با خدای مسلمین

ظلم و استبداد بر مردان حق هر دَم کند

وز اطاعت سر بپیچد از نبی مرسلین (۸)

پس خدا هرگز نبخشد تا قیامت آن کسی

کو ببیند جور حاکم، بر جبین آرد نه چین

همره ظالم چنین مردی همیشه در عذاب

چون نه هرگز از زبانش گفت حرف راستین

مرد کوفی در رهی پرسید از آقا حسین

ترک چون کردید قبرِ جد خود تو ای فطین؟ (۹)

با شکیبایی امام آن مرد را پاسخ بداد

گفت با تفصیل، استبداد و ظلم غاصبین (۱۰)

علت رفتن ز یثرب بهرِ او روشن نمود

هم خبر دادش ز قتلِ خویش از قومِ لعین

ذلت و خواری قوم اُموی داد او نوید

گفت ایزد تا ابد گرداند آن را شرمگین

می‌رساند ایزد منان برِ قومِ ذلیل

قوم دیگر غالب و هم رزمگان و پُر ز کین (۱۱)

تا دمار از روزگار سفلگان آرند زود

هم کشانند قوم اُموی را به اسفل سافلین

کاروان آن امام آمد به دشت کربلا

همره اصحاب و فرزند کهین و هم مَهین

روبه‌رو، هفتاد و دو تَن با هزاران در هزار

هم توکل بر خدا با عزم و جزم راسخین

سر بدادند و ندادند افتخار خود ز دست

تا ابد مغلوب کردند آستان شه‌نشین

«فایزه» با دست خالی آمده پیشِ حسین

می‌نگردد تا سخا و لطف او باشد عجین

(۱) در این شعر، شاعره اقوال و فرمایشات امام حسین(ع) را به شعر آورده‌است.

(۲) «فَمَن قَبِلَنی‌ بِقَبولِ الحَقِّ فَاللهُ أولی‌ بِالحَقِّ، وَ مَن رَدَّ عَلَیَّ هذا أصبِرُ حَتَّی‌ یَقضِیَ اللهُ بَینِی‌ وَ بَینَ القَومِ بِاْحَقِّ وَ هُوَ خَیرُ الحاکِمینَ.»

(۳) «خُطَّ المَوتُ عَلى وُلدِ آدَمَ مَخَطَّ القَلادَهِ عَلى جیدِ الفَتاهِ.»

(۴) «و ما أولهنی إلی أسلافی إشتیاق یعقوب إلی یوسف.»

(۵) «وَ خَیَّر لی مَصرَعاً أنَا لاقیه کَأنَّی بِأوصالی تَتَقَطَّعها عُسلان الفَلَواتِ بَینَ النّواویس وَ کَربَلا فَیَملانَّ مِنِّی أکراشاً جوفاً وَ أجرِبَه سُغباً.»

(۶) «أیُّها النّاسُ إنَّ رَسُولَ اللّهِ صلّی اللّه علیه و آله قالَ…»

(۷) «مَن رَای سُلطاناً جائراً مُستَحِلاًّ لِحَرامِ اللّه ناکِثاً عَهدَهُ مُخالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِ اللّه…»

(۸) «یعمَلُ فی عبادِ اللّهِ بالإثمِ و العُدوانِ فَلَم یُغَیِّر علَیه بِفعلٍ و لا قولٍ کانَ حقّاً علَی اللّه أن یُدخِلَه مَدخَلَه.»

(۹) «یَابنَ رَسُولِ اللّه، ما الّذی أخرَجَکَ عَن حَرَمِ جَدِّکَ؟»

(۱۰) «یا اَباهِرَم! إنَّ بَنی‌اُمَیَّهَ شَتَموا عِرضِی فَصَبَرتُ و أخَذوا مالی فَصَبَرتُ وَ طَلَبوا دَمِی فَهَربتُ وَ أیمُ اللّه لِیَقتُلونی فَیَلبَسهُمُ اللّهُ ذُلاّ شاملاً وَ سیفاً قاطِعاً.»

(۱۱) «وَ یُسلِّطُ عَلَیهِم مَن یُذِلَّهُم حَتَّی یَکُونوا أذَلَ مِن قَومِ سَبَإٍ إذ مَلِکَتهُمُ إمرَأهٌ فَحَکَمَت فی أموالِهِم وَ دِمائهِم.»

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.