فرهنگ اسلامی : لطفاً از خودتان برای ما بگویید.
شهریار : بنده سید احمد حسین حسینی هستم، متخلص به شهریار. متولد ۲۵ ژوئن ۱۹۸۳م. هستم و زادگاهم کویته (بلوچستانِ پاکستان) است. تحصیلاتم را تا مقطع لیسانس، در زبان و ادبیات اردو، از دانشگاه دولتی بلوچستان کسب کردم. پس از آن، در یک مدرسۀ غیرانتفاعی به مدت سه سال، به تدریس زبان و ادبیات اردو پرداختم. اکنون چند سال است که مهمان کشور ایرانم و در شهر مقدس قم، به تحصیل علوم دینی در حوزۀ علمیه مشغولم. در ایران نیز چهار سال در یک مدرسۀ بینالمللی غیرانتفاعی به تدریس زبان انگلیسی پرداختم. نیز در آموزشگاه زبان انگلیسی «نور»، یک سال زبان انگلیسی تدریس کردهام. اولین مجموعه شعرم، «اقلیم»، در سال ۱۳۹۲ در کویته به چاپ رسید که با استقبال بسیار خوبی روبهرو شد. آثارم در مجلههای معروف پاکستان و هند، از قبیل «ادبیات» (اسلامآباد)، «لوح» (اسلامآباد)، «دنیازاد» (کراچی)، «نقاط» (لاهور)، «سنگت» (کویته)، «تفهیم» (هند)، «سیاق» (کشمیر) و «استفسار» (هند) به چاپ رسیدهاست.
اشعار فارسیام در مجلههای «دانش» (مجلهای فارسی که با همکاری خانۀ فرهنگ ایران در اسلامآباد منتشر میگردد) و «سروش» (اسلام آباد) به چاپ رسیدهاست. سال گذشته، مجموعه شعری در شهر اسلامآباد با عنوان «غزل زنده میماند» منتشر شد، که در آن ۲۰ تن از شاعران تأثیرگذار ۲۵ سال اخیر معرفی شدهاند و اشعارشان آمدهاست. بنده نیز یکی از آن شاعران هستم. تاکنون، صدها مقاله و مستند که بنده آنها را ترجمه کردهام، در وبسایتها و شبکههای تلویزیونی پخش شدهاند. چند ترجمۀ کتاب نیز از بنده چاپ و منتشر شدهاست که بعضاً در دست چاپ هستند؛ از جمله: «نقشهای رنگرنگ» (برگزیدۀ اشعار شاعران معاصر ایرانی)، «دختران حوا» (برگزیدۀ اشعار بانوان ایرانی)، «فرنگیس» (خاطرات فرنگیس حیدرپور)، «آخرین سکانس دنیا» (ترجمۀ اشعار استاد علیرضا قزوه)، «رنگینکمان در مِه» (برگزیدۀ اشعار محمدجواد آسمان)، «شهدای عصر پیامبر»، «ترجمۀ منظوم توحید مفضل برای کودکان» و….
فرهنگ اسلامی : شما چگونه با زبان فارسی آشنا شدید و چند سال است که به این زبان شعر میگویید؟
شهریار : اولین شعرم را زمانی که سوم راهنمایی درس میخواندم نوشتم، که طبیعتاً به زبان اردو سروده شد و با کمک یکی از استادهای مدرسه، در روزنامۀ معروف پاکستان به نام «جنگ» چاپ شد. در کتابی به نام «تاریخ بلوچستان» که تألیف کوثر علی کوثر ـ شاعر و محقق اهل بلوچستان ـ است، به عنوان نوجوانترین شاعر بلوچستان معرفی شدم. در آغاز شاعری، اسم مستعارم «شیدا زیدی» بود، اما بعد از چند سال، به جای آن، اسم مستعار فعلی ـ یعنی «احمد شهریار» ـ را انتخاب کردم.
بیشتر اشعارم به زبان اردوست، ولی پس از آشنایی و ثبت نام در کلاسهای فارسی استاد علی کمیل قزلباش در خانۀ فرهنگ ایران کویته، به نوشتن شعر فارسی نیز رو آوردم و پس از خواندن گلستان سعدی، دواوین شاعران بزرگ ایران ـ از جمله حافظ ـ را چندین بار خواندم. در این زمان، غزلهای فارسیام در مجلۀ دانش، سروش و پیغام آشنا به چاپ میرسید (البته با اسم «شیدا زیدی»). بیدل دهلوی اولین شاعر سبک هندی بود که اشعارش را خواندم و سعی کردم غزلهایم را در سبک این شاعر بزرگ بسُرایم. زمانی که به ایران آمدم، به دلیل اینکه با کسی آشنا نبودم و مشغول تدریس و ترجمه بودم، چهار سال هیچ شعری (نه به زبان اردو، نه به زبان فارسی) نسرودم، اما پس از ورود به فضای مجازی، ارتباط من دوباره با دوستان پاکستانی و هندی برقرار شد، که این در واقع، انگیزۀ دوباره شد برای سُرایش شعر اردو. از طرفی هم از طریق دوستی، با جلسات استاد محمدعلی مجاهدی پروانه آشنا شدم که محبت و تشویق ایشان برایم زمینۀ سرودن اشعار فارسی را بیش از پیش، فراهم ساخت.
تقریباً دو سال قبل، در جلسۀ شعرخوانی با عنوان «آیینه در کربلا» که توسط مؤسسۀ فرهنگی اِکو در تهران برگزار شد، با استاد علیرضا قزوه آشنا شدم که ایشان بنده را به جامعۀ ادبی ایران معرفی کردند. بنده در این مدت، در کنار غزلیات، شعرهای آیینی و دفاع مقدسی زیادی نوشته و در جشنوارههای مختلفی برگزیده شده و مقام آوردهام؛ از جمله، جشنواره بینالمللی «آیینۀ مهر تهران» (مقام اول در بخش ویژه، با موضوع «بانوی آبها و آیینه»)، جشنوارۀ «لبیک یا حسین (ع)» زنجان (کسب مقام اول)، کنفرانس بینالمللی اقبال لاهوری (یکی از سه شاعر برگزیده)، یادوارۀ امام موسی صدر، جشنوارۀ علیاکبر(ع) در شیراز و…. چند سال است که مسئولیت انجمن شعر و ادب طلاب اردوزبان را بر عهده دارم، و افتخار داشتم که ماه رمضان امسال، در محضر مقام معظم رهبری نیز شعرخوانی داشته باشم.
فرهنگ اسلامی : چهطور شد که به شعر فارسی رو آوردید؟
شهریار : زبان و شعر اردو از فارسی هرگز بیگانه نبوده و نیست. حدود ۶۰ درصد واژگان اردو، فارسی است. سرود ملی پاکستان نیز این حرف را تأیید میکند که تنها یک حرف اضافۀ «کا» (که همان کسره در فارسی است) در این سرود وجود دارد و بقیۀ سرود کاملاً به زبان فارسی نوشته شدهاست. برخی زبان اردو را دختر زیبای زبان فارسی مینامند. زبان فارسی قدمت بالای ۹۰۰ سال در شبهقاره داشتهاست. هرچند امروز این زبان در پاکستان بسیار کمرنگ شده و غریب افتادهاست، هنوز هم به صورت زبان اردو، وجود خودش را اعلام کرده و هنوز هم مردمان زیادی با این زبان آشنایی دارند و بعضاً به این زبان شعر هم میسُرایند. هفت هزار از ۱۲ هزار بیت شعر شاعر ملی پاکستان، اقبال لاهوری، به زبان فارسی است که ارزش این زبان فاخر در پاکستان را نشان میدهد.
بنده هم تا سالیان زیادی فقط در زبان اردو شعر میگفتم، اما با تشویق برخی از دوستان، بهخصوص استاد گرانقدرم، دکتر علی کمیل قزلباش، اشعار بزرگان شعر فارسی ـ از جمله حافظ، سعدی و بیدل ـ را خوانده و پس از مدتی، شروع نوشتن اشعار به زبان فارسی کردم که همگی در مجلات به چاپ رسیدند. زمانی هم که به ایران آمدم، طبیعی بود که عشق و علاقهام به زبان و شعر فارسی زیاد شود که این اتفاق هم بحمدالله افتاد. در ایران اگر در جلسات استاد مجاهدی در قم شرکت نکرده بودم و اگر با استاد علیرضا قزوه آشنا نشده بودم، شاید هنوز هم فقط به زبان اردو شعر میگفتم. باید عرض کنم که همهنوع فعالیتهای ادبی خود در ایران را که در زمینۀ فارسی انجام میدهم (از قبیل شعر و ترجمه) مدیون استاد مجاهدی و استاد علیرضا قزوه میدانم.
فرهنگ اسلامی : شما به عنوان یکی از شاعران قدرتمند زبان اردو در پاکستان و شبهقاره مطرح هستید. وضعیت شعر اردو را چگونه ارزیابی میکنید؟
شهریار: شعر و ادبیات هر کشور در طول تاریخ و پس از هر چند دهه، تغییراتی اساسی را تجربه کردهاست. این تغییرات گاه در ماهیت، و گاه در موضوع اتفاق میافتد. جریانات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم نقش اساسی را در این تغییرات ایفا میکنند. ادبیات پاکستان هم به عنوان ادبیات زنده و پویا، از این قاعده مستثنی نیست. از زمان استقلال این کشور، جریانهای زیادی ادبیات و بهخصوص، شعر کشور پاکستان را به شدت تحت تأثیر خود قرار دادهاند. اولین جریانی که ادبیات اردو را تحت تأثیر قرار داد و به آن رنگ و بوی تازهای بخشید، مدتها قبل استقلال پاکستان به وجود آمد، و آن شکست مسلمانان هند از انگلیس بود که در سال ۱۸۵۷م. رخ داد. بعد آن جریان، نهضت سر سید به وجود آمد و شاعرانی مانند اکبر اللهآبادی، اشعار و غزلیات مقاومتی خود را علیه انگلیس و نظام آنها نوشتند. در آغاز استقلال، ادبیات جنگ به اوج خود رسید و شاعران زیادی در این راستا شعر نوشتند و انزجار خود را از این کشتارها نشان دادند.
پس از آن، نویسندگان و شاعرانی به وجود آمدند که تحت تأثیر مکتب رُمانتیسم، شعر نوشتند؛ مانند جوش ملیحآبادی. آنان دربارۀ حُسن و زیباییهای طبیعت، شعرهای بسیار زیبا نوشتند. جریان بعدی که در ادبیات اردو ـ بهویژه، شعر ـ اتفاق افتاد، جریان ادب پیشرفت بود، که شاعرانی همچون فیض احمد فیض، حبیب جالب و احمد ندیم قاسمی اشعارشان را تحت تأثیر آن نهضت سرودند. از طرفی هم اشعار اسلامی از همان ابتدا، به شکل مرثیه، سلام و منقبت در زبان اردو رواج داشتهاست و در هیچ زمان، کمرنگ نشدهاست. میر ببرعلی انیس، میرزا دبیر، جوش ملیحآبادی، نسیم امروهوی و ریحان اعظمی از این قبیل شاعران هستند که خدمات ایشان به زبان و ادبیات اردو، هرگز فراموششدنی نیست.
باید این را نیز عرض کنم که تا همین چند سال اخیر، اشعار اسلامی در شعر اردو یک سبک جداگانه دانسته میشد و در غزل جایی نداشت. افتخار عارف (که تا چند ماه پیش در ایران، رئیس مؤسسۀ فرهنگی اِکو بود)، اولین شاعر اردو است که کربلا را اساس و پایۀ غزل خود قرار داد. شاعران بسیار زیادی از سبک و روش او استقبال کرده و در غزل، واقعۀ کربلا را به طور مستقیم و غیرمستقیم، جا دادند و غزل را وارد عرصۀ جدیدی ساختند. گروهی از شاعران هم غزلهای مدرن و پُستمدرن مینویسند که طلایهداران این نهضت شمرده میشوند. از جملۀ آنان، از ظفر اقبال میتوان نام برد که فضای غزل او کاملاً متفاوت، و سرشار از تجربیات جدید و موضوعاتی است که همزمان، طرفداران و منتقدان زیادی دارد. از طرفی هم نهضت شعر آزاد در پاکستان، با فاصلۀ نه چندان زیاد با نیما در ایران به وجود آمده، که شاعرانی مانند ن. م. راشد، مجید امجد و میراجی را میتوان از جمله شاعران این سبک دانست.
شعر امروز پاکستان دستخوش تحولی شده که شعر را با فضای تازهتری آشنا کردهاست. در نتیجه، گروه بزرگی از شاعران سپیدسرا به وجود آمدهاند که به موضوعات زندۀ دنیا میپردازند و به ادبیات خود، ادای دِین میکنند. غزل به عنوان زندهترین سبک شعری، هنوز هم با تغییرات بسیار و مثبت، راه خود را ادامه میدهد. نسل جوان کشور پاکستان موضوعات مبتلابِه را با زبان امروزی، وارد غزل کردهاند، که در این گروه، میتوان از شاعرانی همچون شاهین عباس، شاهد ذکی، علی زریون، رحمان فارس، طالب حسین طالب و دانیال طریر نام برد.
فرهنگ اسلامی : زبان فارسی چهقدر در شعر اردو حضور دارد؟
شهریار : همانطور که عرض کردم، برخی زبان اردو را دختر زیبای زبان فارسی نامیدهاند. ۶۰ درصد واژههای اردو، فارسی است. سرود ملی پاکستان تقریباً به زبان فارسی سروده شدهاست که این نیز نزدیکی این دو زبان را نشان میدهد. وقتی صحبت از شعر اردو میشود، میبینیم که همۀ قالبهای شعری (به علاوۀ چند قالب محلی، مانند «ماهیا» و «کافی») و برخی از قالبهای خارجی (مانند «هایکو»، که ژاپنی است و در زبان اردو، توسط استاد بنده، مرحوم محسن بهوپالی رواج یافت)، بقیۀ قالبهای شعری همگی برگرفته از زبان فارسی است؛ مانند غزل، مثنوی، قصیده، مرثیه و…. حتی آنهایی که در زبان عربی رواج دارند نیز توسط زبان فارسی در زبان اردو رواج پیدا کردهاند.
ضربالمثلهای زیادی که امروز در زبان اردو داریم نیز از فارسی گرفته شدهاست؛ مانند «مُشک آن است که خود ببوید، نه آن که عطار بگوید»، «من آنم که من دانم». حتی اسامی کتابهای فراوانی از شعر اردو، به زبان فارسی است؛ از جمله، «مهرِ دونیم» (افتخار عارف)، «میرقصم» (انور شعور)، «خاکم به دهن» (مشتاق احمد یوسفی)، «فرات فکر» (محسن نقوی). نیز، ترکیبهای فارسی در اشعار شاعران معاصر به کار میروند؛ مانند: داستان لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد و…. پارسال، یکی از شاعران ایرانی با بنده تماس گرفت و از من خواست که راجع به عید غدیر خم، ترانهای بنویسم که واژههای آن بین زبان فارسی و اردو مشترک باشند. بنده نیز این کار را کردم و آن ترانه از شبکۀ «سحر» صدا و سیمای ایران، خوانده و پخش شد.
اشعاری که در پاکستان نوشته میشوند نیز به دو دسته تقسیم بندی میشوند. دستۀ اول را اشعار «مُفرس» میگویند که بیشتر کلمات و تراکیب آنها به زبان فارسی است؛ مانند: «شمارِ سبحه، مرغوبِ بتِ مشکلپسند آیا / تماشای به یک کف بردنِ صد دلپسند آیا» (از غالب دهلوی). این بیت در دیوان اردوی غالب قرار دارد، اما به جز ردیف آن (آیا = آمد)، تمامی کلمات آن به زبان فارسی است. آن ردیف را نیز میشود بهراحتی، بدون اینکه وزن شعر هیچ لطمهای بخورد، با «آمد» عوض کرد، که در این صورت شعر کاملاً فارسی خواهد بود. اینها مشترکات کمی میان زبانهای فارسی و اردو نیستند. واقعاً جای تأسف است اگر ما این دو زبان را از همدیگر جدا بدانیم یا جدا بخواهیم. خودِ کلمۀ «آیا» هم مخفف «آیدا» است.
فرهنگ اسلامی : شعر فارسی پس از انقلاب اسلامی در ایران، تحول چشمگیری داشتهاست. آیا تحولات و نوآوریهایی که در شعر فارسی ایران اتفاق افتاده، تأثیری بر زبان و ادبیات اردو داشتهاست؟
شهریار: به نظر من، به دلیل اینکه ایران کشوری است که واقعاً در زمینۀ شعر و ادبیات در هر دوره موفق بودهاست، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، زمینه را برای تغییرات انقلابی و مثبت تا حدودی آماده داشته، و بقیۀ کار را هم شاعران و نویسندگان زحمتکش انقلاب انجام دادند. به دلیل همسایگی و سابقۀ همزبانی با کشور ایران، تأثیر ادبیات انقلابی ایران بر ادبیات پاکستان هم دیده میشود، اما این تأثیر زیاد چشمگیر و آنطور که باید و شاید، نیست. فکر میکنم دلیل، این باشد که ادبیات انقلاب ایران برای مردم پاکستان، به طور کامل ارائه نشدهاست، و فقط به فضای حوزههای علمیۀ پاکستان محدود ماندهاست. بنده فکر میکنم این کار نیاز به ترجمۀ هرچه بیشترِ ادبیات انقلاب دارد، تا مردم پاکستان از آنچه اتفاق افتاده و آنچه دارد اتفاق میافتد، آگاه شوند و شعر اردو نیز رنگ و بوی انقلابی به خود بگیرد.
متأسفانه این تغییرات بر فضای شعر و ادبیات زبان اردو، تأثیر بسزایی نداشتهاست. مردم پاکستان باوجود اینکه شیفتۀ ادبیات ایران هستند، با ادبیات غنی انقلاب ایران خیلی آشنایی ندارند. اگر بتوان این ادبیات را در میان شاعران و اُدبای پاکستانی معرفی نمود، بنده مطمئنم که از این ادبیات استقبال خواهد شد، و شاید این زمینهای در زبان اردو برای ظهور یک سبک جدید باشد که تاکنون در اردو به این صورت، و با رویکرد اسلامی گسترده وجود نداشتهاست.
فرهنگ اسلامی : از وضعیت زبان فارسی در پاکستان و شبهقاره بگویید.
شهریار: همانطور که عرض کردم، زبان فارسی در شبهقاره، قدمت بالای ۹۰۰ سال دارد و در این مدت طولانی، فارسی زبان رسمی شبهقاره بودهاست. فارسی با گسترش قلمرو محمود غزنوی به هند آغاز شد، ولی با حمله و نفوذ انگلیس تضعیف شد و امروزه تقریباً از بین رفتهاست. علاوه بر شاعران ایرانی که به دلایلی از ایران به شبهقاره مهاجرت کرده و در پیشبُرد زبان و ادب فارسی نقش بسزایی را ایفا کردند، شاعران هند نیز به زبان فارسی اشعاری سروده و سرآمد روزگار شدند؛ مانند امیرخسرو دهلوی، بیدل دهلوی، غالب دهلوی و اقبال لاهوری. عنوان ملکالشعرای قرن بیستم را مخصوص به اقبال لاهوری باید دانست. این شاعران در زبان فارسی چنان شعر گفتند که بهراحتی میتوان آنان را در صف بزرگترین شاعران زبان فارسی ـ مانند حافظ و سعدی ـ جا داد.
در آن زمان، یاد گرفتن زبان فارسی از هر لحاظ ضروری دانسته میشد و مردم داشتن کتابهای فارسی در خانههایشان را باعث آبرومندی میدانستند. هیچ شکی در این نیست که فارسی یکی از شیرینترین زبانهای دنیاست. به گفتۀ اقبال: «گرچه هندی در عذوبت شکر است / طرزِ گفتارِ دری شیرینتر است.» با اینکه غالب دهلوی را پس از میرتقی میر، بزرگترین شاعر اردوزبان میدانند، اما او نیز دیوان فارسی خود را بیشتر از دیوان اردو دوست داشته و چنین میگوید: «فارسی بین تا ببینی نقشهای رنگرنگ / بگذر از دیوان اردویم که بیرنگِ من است.»
پس از سلطه و نفوذ انگلیسیها و جنگی که در سال ۱۸۵۷م. میان انگلیسیها و مسلمانان اتفاق افتاد و به شکست مسلمانان منجر شد، وضعیت فارسی دگرگون شد. انگلیسیها نتوانستند این زبان را به یکباره از بین ببرند و در اوایل کار خود، به مدت ۲۵ سال، به زبان فارسی کتاب چاپ میکردند، ولی همزمان، زبان اردو را تقویت بخشیده و خودشان نیز در این زبان، فرهنگ لغات ساختند و اشعاری سرودند، تا به این بهانه، فارسی را هرچه بیشتر تضعیف کنند. پس از اینکه موفق به این کار شدند، همان بلایی را که بر سر فارسی آوردند، بر سر زبان اردو نیز آوردند و امروز این زبان انگلیسی است که متأسفانه در شبهقاره، جای هر دو زبان مذبور را گرفته و زبان رسمی کشورهای پاکستان و هند شدهاست.
اما دوستداران و هواداران زبان فارسی (هرچند به تعداد نه خیلی زیاد) در هر زمان وجود داشته و دارند. امروز هم در پاکستان، علاوه بر اینکه فارسی در دانشگاهها تدریس میشود، خانۀ فرهنگ ایران در هر شهر پاکستان اهتمام ویژهای نسبت ترویج زبان فارسی دارد و برخی از ارگانهای دولتی پاکستان نیز در حفظ زبان فارسی و نُسخ خطی این زبان، میکوشند. مؤسسۀ اقبال لاهوری در لاهور که توسط نوۀ دختری ایشان، جناب اقبال صلاحالدین اداره میشود نیز در این راستا خدمات خوبی را به فارسیدوستان ارائه میدهد. امیدوارم وضعیت این زبان بزرگ در پاکستان، پیش از پیش بهبود یافته و جایگاه راستین خود را به دست بیاورد.
مؤسسهها و ارگانهای دولتی ایران، مانند فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی و حوزۀ هنری هم که چنین مسئولیتی را بر عهده دارند، بهتر است فعالیتهای بیشتری را با همکاری ادیبان و نوسندگان فارسی کشورهای پاکستان و هند انجام دهند و فعالیتهای دوجانبه صورت دهند، تا اُدبای هر دو کشور در ترویج و تبلیغ زبان فارسی، نقش خود را ایفا کنند.
فرهنگ اسلامی : شما آثار زیادی را به فارسی و از فارسی به اردو ترجمه کردهاید. در مورد ترجمه و وضعیت ترجمه برای ما بگویید.
شهریار : ترجمه بهترین وسیله برای معرفی و فرهنگ یک کشور به کشورها و زبانهای دیگر است. امروز کتابهایی که در یک کشور نوشته میشود و کتاب پُرفروش آن سال قرار میگیرد، به سرعت به زبانهای زنده دنیا ترجمه شده و در کشورهای دنیا توزیع میگردد. رمانِ «کیمیاگر» که نوشتۀ پائولو کوئلیو است، به ۴۵ زبان زندۀ دنیا ترجمه شده و تاکنون میلیونها نسخه از آن به فروش رفتهاست.
مانند همۀ کشورهای دنیا، پاکستان نیز در بخش ترجمه فعالیت خوبی داشته و دارد، اما متأسفانه بیشترین ترجمههایی که در پاکستان صورت میگیرد، ترجمۀ کتابهای غربی در زمینههای مختلف است. در این میان، فرهنگ غنی ایران در کشور پاکستان غریب واقع شده و در همۀ زمینهها، نیاز به معرفی و ترجمه دارد. یکی از راههای بسیار مفید معرفی فرهنگ، همین ترجمه است. ادبیات ایران، مخصوصاً ادبیات انقلاب ایران، در پاکستان و هند متأسفانه آنطور که باید و شاید، معرفی نشدهاست. مردمان فارسیدوست کشور پاکستان هنوز هم تا حد شناخت دیوانهای حافظ و سعدی و شاهنامه، یا پروین اعتصامی و سهراب و چند تن از شاعران معاصر که در دانشگاهها تدریس میشوند، محدود ماندهاند. بنابراین، ضروری به نظر میرسد که ادبیات ایران و انقلاب به زبان اردو ترجمه و معرفی شود.
بنده در مدت هفت ـ هشت سالی که در ایران هستم، صدها مقاله و دهها کتاب را به زبان اردو ترجمه کردهام، که بعضاً در وبسایتها قرار گرفتند و برخی از کتابها به چاپ رسیدهاند. من فکر میکنم این فرصتی که خدا در اختیار من قرار داده، مسئولیت سنگینی را با خود همراه دارد و این توفیقی است برای من که بتوانم شعری، کتابی یا مقالهای را به زبان اردو برگردانده و آن را در اختیار اردوزبانان کشورم قرار بدهم. خرسندم که تاکنون هر اثری که ترجمه کردم، با استقبال خوب مردم کشورم روبهرو بوده است. خیلی از دوستانم ـ نه تنها از پاکستان که از کشورهای دیگر نیز ـ مدام از من میخواهند که ترجمههایم را حتماً برای آنها نیز بفرستم، تا بتوانند با ادبیات ایران آشنا شوند. این نشانگر آن است که این مردم چهقدر ادبیات فارسی ـ بهخصوص، ادبیات ایران ـ را دوست دارند. باشد که در آیندۀ نه چندان دور، شاهد انبوهی از ترجمه آثار فارسی به زبان اردو باشیم، ان شاء الله.
فرهنگ اسلامی : از اشعار خود برای ما بخوانید.
شهریار : غزلی را که در محضر مقام معظم رهبری (مدّ ظله العالی) قرائت کردم، میخوانم:
جز حرف راست، هیچ نگوید زبان ما
تیر شکسته را نرهاند کمان ما
پا در رکاب باش که در راه زندگی
شور نفَس بود جرس کاروان ما
بلبل بیا به غمکدۀ ما که از فراق
شاخ گل است هر مژۀ خونچکان ما
پرواز ماست رو به تجلی، وگرنه خلق
در زیر خاک ساختهاند آشیان ما
ما را به عشق کُشتی و ما زندهتر شدیم
رنگی به جز بهار ندارد خزان ما
یارب هزار بار به عنقا حلال باد
بر خوان صبر مائدۀ استخوان ما
ای شهریار، از نفس واپسین نترس
جان میدمند بر بدن نیمهجان ما
این شعر هم تضمین شعر خواجه حافظ است که میخوانم:
شبِ عاشور گرفت آنچه تقاضا میکرد
«سالها دل، طلبِ جامِجم از ما میکرد»
حُر به تدبیرِ خودش رفت ز دوزخ به بهشت
«آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد»
غافل از کوثر و تسنیمِ شهادت، رهِ خویش
«طلب از گمشدگانِ لبِ دریا میکرد»
من و صد عقده و یک بابِ حوائج گفتن
«کو به تأیید نظر، حلّ معما میکرد»
آسمان خیره به آیینۀ اوصافِ حسین
«واندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد»
گفتم: از نقطۀ آغازِ عزا گوی به من
«گفت: آن روز که این گنبد مینا میکرد»
جانبِ حضرت عباس دوان بود حسین
«او نمیدیدش و از دور، خدایا میکرد»
ریختند اهل ریا خون خدا را هیهات
«جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد»
آنچه در باب حسین بنِ علی کرد یزید
«سـامری پیـش عصا و یدِ بیضا میکرد»
کمی از خاک شفا داشته باشند اگر
«دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد»
شهریارا! سبب ناله و شیون جُستم
«گفت حافظ گلهای از دل شیدا میکرد»
قصیدهای برای مادرم، حضرت زهرا(س)
بگیر کلک درختان را، بگیر جوهر دریا را
به نام حضرت حق بنویس، صفات حضرت زهرا را
صفات نور ازلانشا، صفات حور بشرسیما
صفات سادگی مطلق، صفات عمق معما را
صفات معجزۀ داور، صفات عصمت پیغمبر
صفات آینۀ حیدر، صفات نور هویدا را
به رنگزار خیال تو، همیشه دامن گُل خالی است
ز بوی منع پرافشانی، صدای بلبل شیدا را
و ذرهذرۀ درگاهت که باغِ رویش آیینه است
گرفتهاست به حیرانی، ز دیده اذن تماشا را
به آتش نفسم، عمری است، که خاکِ سوختهام قمری است
که نقش پای کدامین سرو، شدهاست طوقِ گلو ما را؟
محمد و علی و آلش، خدای فاطمه را خواندند
خدای آن شرفالابناء، خدای اُم ابیها را
خدا کسی است که از زهرا، هزار معجزه میسازد
به طور مظهر حق دیدند، به نیل، ناجی موسی را
رخ تو مصدرِ «و الشمس» است، و چشم تو بدل از «و اللیل»
کنار مهر تماشا کن، فصاحت شب یلدا را
خدیجه، آسیه و مریم، چه شرحهاست، ولی عالم
به لطف چادر تو فهمید دلیل عصمت حوا را
و آیه آیه در این قرآن، زلال نام تو جاری شد
و دید دیدۀ شبنمزار، میان آینه دریا را
و در حوالیِ یاسین دید، و در جوانب طاها یافت
فروغ دیدۀ یاسین را، و پارۀ تن طاها را
و در حدیث کسا دیدم، هنوز فاطمه در بر داشت
نبی، ولی و امامش را، چنان که کُل، همه اجزا را
نه غیر خلق که انساناند، ائمه غیب نمیدانند
مگر ز مُصحف تو خوانند، حدیث رفته و فردا را
اراده کرد پشیمانی، بزرگ دستۀ نجرانی
وگرنه زیر و زبر میدید تمام عالم اشیا را
یهود و گر تو نصارایی، بیا به خانۀ زهرا بین
جلاگر ید بیضا را، شفادهِ دم عیسی را
گل محمدیاش زیباست، بهشت اهل زمین اینجاست
صبا ز خانۀ تو آورد خبر ز عالم بالا را
چه فاطمه چه علی، هر دو، به فیض حضرت حق دیدند
به «راکعون» و به «اعطینا» جمال همدم و همتا را
قداست شب قدر از تو، جلال خیبر و بدر از تو
تو شأن آیۀ تطهیری، شهامتی دل مولا را
محیط خانۀ مولا… نه! که قلب پاک علی را نیز
چراغ عشق تو روشن کرد چو مهر و ماه که دنیا را
و بر ظروف سفالینت، دعای خیر بشر حک بود
و داشت کاسۀ چوبینت، شکوه شاخۀ طوبی را
ازل، ابد همه پیدا بود، میان سجدۀ طولانیت
و سجدهگاه تو حس میکرد جلال عرش معلی را
اگرچه رفت ز دنیا زود، کنار فاطمه هم میبود
هنوز آمنه میفهمید دلیل اُم ابیها را
اباذریم و نه سلمانیم، بهجز تو هیچ نمیدانیم
کجا رویم کجا گر تو، بِرانی از در خود ما را؟
در این دیار غریبم من، و در هوای تو بیش از پیش
تو ای غریب دیار خویش، بخوان بخوان منِ تنها را
من از اهالی مظلومی، من از دیار غم و رنجم
من از قبیلۀ واویلا، ز ملک شیشۀ بر خارا
مرا بخوان به صدایی که پُر از تمازت و دلگرمی است
به آن صدا که تو میخواندی حسین و زینب کبری را
در آرزوی بقیع تو، مدینۀ دل من تنگ است
مرا بخوان و عطایم کن شروع تازۀ صحرا را
گدای خانۀ زهرا را مقام و منزلتی باشد
که شهریار و مَلَک دیدند گدای خانۀ زهرا را
خدا کند که دگرباره به یاد چشم تو اندازد
مرا کلام خموشیرنگ و این سکوت سخنآرا
غزل
من نیستم آنجا که عدم، عینِ حضور است
عنقا ز منِ گمشده صد مرحله دور است
آن دل که جگرخون نتوان شد، دل خاک است
وآن لب که سخنساز نگردد، لب گور است
آنجا که مهیّاست مرا گوشِ شنیدن
آهنگ سکوتم چه کم از شور نشور است؟
این خال و خدت باعث حیرانیِ کس نیست
خود را عبث آراستهای، آینه کور است!
هر ذرّه زند کوسِ «أنا الشّمس» و أنا العشق
باری، مژه بر هم نزنی! وقتِ ظهور است
غزل
خاک، آتش، باد، آتش، آب دریا آتش است
گر برآیی چون سپند از خویش، دنیا آتش است
آن که آه سرد ما را طعنه میزد، گو بیا
بنگر امروزش که تا اوج ثریّا آتش است
دیدۀ عشّاق میباید که گُل بیند به باغ
چشم موسی را وگرنه صد تماشا آتش است
مدتی شد لطمههای آتش دل میخوریم
یاد ایامی که میگفتیم: صحرا آتش است
جز عرَق چیزی ندارد خجلتآباد جهان
وآنچه من دارم هوس، پنهان و پیدا، آتش است
سینۀ گرمم تماشاگاه تغییر است و بس
آنچه زخمش دیدهای امروز، فردا آتش است
کس برونِ این دو عبرت مشکل است آید پدید
هر کسی را بنگری، یا خس بوَد یا آتش است
همچو آبی میگدازد استخوانم، چون مرا
همچو خورشید از فراقت، جمله اعضا آتش است
بس که ما جِدّتپسندِ راه خویش افتادهایم
سایۀ دست بزرگان بر سر ما آتش است
پنبهزار عشق، همچون راه دنیا ساده نیست
لغزش پا، هر کجا شرم است، اینجا آتش است
خوشنشینان / حمید سبزواری
خوشنشینان ساحل بدانند
موج این بحر را رامشی نیست
دل به امید رامش نبندند
بحر را ذوق آسایشی نیست
زیارت / فاضل نظری
مستی نه از پیاله، نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبهشب قم شروع شد
آیینه خیره شد به من و من به آینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد
خورشید ذرهبین به تماشای من گرفت
آنگاه، آتش از دل هیزم شروع شد
وقتی نسیم آه من از شیشهها گذشت
بیتابی مزارع گندم شروع شد
موج عذاب یا شب گرداب؟ هیچیک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد
در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم «السلام علیکم…» شروع شد
نور عشق / فریدون مشیری
رهروان کوی جانان سرخوشاند
عاشقان در وصل و هجران سرخوشاند
جان عاشق سر به فرمان میرود
سر به فرمان سوی جانان می رود
راه کوی میفروشان بسته نیست
در به روی بادهنوشان بسته نیست
بادۀ ما، ساغر ما، عشق ماست
مستی ما در سر ما شقّ ماست
دل ز جام عشق او شد مِیپرست
مست مست از عشق او شد مست مست
ما به سوی روشنایی میرویم
سوی آن عشق خدایی میرویم
دوستان! ما آشنای این رهیم
میرویم از این جدایی وارهیم
نور عشق پاک او در جان ما
مرهم این جان سرگردان ما
زبان نگاه / هوشنگ ابتهاج
نشود فاش کسی، آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامهرسان من و توست
گوش کن، با لب خاموش سخن میگویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مَرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همهجا زمزمۀ عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ار نه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصۀ فردوس و تمنای بهشت
گفتوگویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچۀ عقل
هرکجا نامۀ عشق است، نشان من و توست
سایه ز آتشکدۀ ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و توست