ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی و ظرفیت تغییر تاریخ جهان

بنیانهای معرفتی و شناخت شناسی تحول هندسه قدرت جهانی

0 623

۱- چکیده:

در ظرف جغرافیایی حوزه تمدن اسلامی که از دامنه های غربی سلسله جبال هیمالیا و هندوکش در آسیا آغاز می شود و تا اقیانوس اطلس و جزایر قناری و دامنه های جنوبی سلسله جبال پیرنه در شبه جزیره ایبری امتداد می یابد و در طول تاریخ یک ملت آفریده شده است که اگر به خودآگاهی تاریخی دست یابد می تواند سرنوشت تاریخ جهان را در دست بگیرد.

استعمار به تجزیه جغرافیای سیاسی این حوزه دست به ساختن هویت های جعلی زده است تا از نوزائی و بازخیزی این ملت جلوگیری نماید درحالیکه تنها راه نیل به آزادی برای این ملت از نو کشف کردن خویشتن خویش است. در آن صورت بار دیگر این حوزه کانون اصلی قدرت جهانی خواهد شد.

۲- هدف پژوهش:

هدف این پژوهش نشان دادن ویژگی ها و حدود ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی است. به عنوان یک زمینه بالقوه که می تواند تغییرات مهمی را در تاریخ بوجود آورد.

* در ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی در طول تاریخ یک ملت آفریده شده است.
* ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی از دامنه های غربی سلسله جبال هیمالیا و هندوکش در آسیا آغاز شده و تا شبه جزیره ایبری امتداد می یابد.
* تجزیه از نظر حافظه تاریخی منجر به نگارش تاریخ نوشته های ویژه ای شده که در آنها سعی می شود انگاره های مناسب با تجزیه ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی تقویت شوند.
* تجزیه از نظر اقتصادی منجر به پیدایش چرخه های ناقص تولید و توزیع با مشارکت غرب در هر قطعه ای از ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی شده است.
* مسلمانان جهان در ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی یک ملتند ولی از چهار بحران هویت، مشارکت، مشروعیت و عدالت رنج می برند.
* به عقیده علامه علی اکبر دهخدا ملت گروهی از افراد انسانی که که بر خاک معینی زندگی می کنند و تابع یک حکومت باشند، اتلاق می شود.
* دکتر عبدالحمید ابوالحمد عناصر تشکیل دهنده ملت را اشتراک در سرزمین، زبان، فرهنگ و گذشته تاریخی می داند.
* به نظر آنتونی اسمیت ملت یک جمعیت انسانی استبا سرزمین، فرهنگ، اسطوره ها و خاطرات تاریخی مشترک.
* بیش از هفتاد درصد عوامل ملیت در ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی وجود دارد.
* نقش تاریخی هویت ملی تحت تأثیر ذات تاریخ است ولی وجود ذهنی آن به معنی برداشتی که یک ملت از چیستی خود دارد تحت تأثیر نوع روایت آن قرار می گیرد.
* باستانگرایی تخیلی به معنی قربانی کردن هویت ملی در آستانه معبد قدرت قدرتهای مسلط جهانی است.
*هویت ملی یک فرایند تاریخی است که باید آن را شناخت و آن را دید و تایید کرد تا همبستگی و امنیت و قدرت ملی از آن به دست آید.
* نویسندگان غربی به نقش اسطوره و افسانه و داستانهای تخیلی و ساختگی در هویت سازی بیش از واقعیات تاریخی بها داده اند.
* هویت ملی امری انباشتی و تراکمی است و در فرایند یادگیری اجتماعی تکوین می یابد.
* هویت دارای سطوح و سلسله مراتب مختلف است.
* فرد آنگاه که احساس کند هویت او پاسخگوی حقوق او نیست سعی می کند خود را از آن جدا کند.
* هویت ملی از آن جهت که پاسخگویی به پرسش یک ملت درباره گذشته، حال و حتی آینده آن را بر عهده دارد در سرنوشت ملت اهمیت اساسی و تردید ناپذیری دارد.
* اگرچه هویت ملی در مجموعه ای جغرافیایی –تاریخی خود را نشان می دهد ولی بی تردید با فرهنگ پیوند ناگسستنی دارد.
* گاه استعمارگر خود هویت ملی استعمارزده را تعریف می کند و استعمارزده نیز آن هویت را از آن خود می پندارد.
* پس از جنگ جهانی اولی غرب با حمایت از چهره هایی نظیر آتاتورک، و میشل عفلق نوعی ناسیونالیسم افراطی ایجاد کرده و نتیجه آن پیدایش جریانهائی به نام پان ترکیسم، پان عربیسم و... بوده است.
* متفکرین اسلامی نظیر سید قطب، مودودی، اقبال لاهوری، شریعتی، امام موسی صدر و امام خمینی در پی تجدید حیات جهان اسلام و بازآفرینی ملت اسلام بوده اند.
* دکتر سریع القلم: اگر از منظر واقع بینانه به ظرف جهانی نگاه کنیم آنرا یک ظرف غربی می یابیم و قواعد این ظرف را غرب تعیین می کند.
* برخی کوشیده اند در کوره گمان خود ایران باستانو ایران اسلامی را با هم ترکیب کنند و از آن معجون جدیدی بسازند.
* ترکیب اساطیر باستانی با تاریخ اسلامی در نقاط مختلف جهان اگرچه منجر به پیدایش ذستاویزی برای پاره پاره کردن هویت اسلامی می شود ولی سبب تقویت مبانی هویت ملی، وحدت ملی و قدرت ملی نمی گردد.
* ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی شکسته شده و این ظرف به دهها کشور جدید منقسم شده و نتیجه این شکستگی بحران هویت و بحران مشروعیت است.
* نوزائی ملت اسلام در حوزه جغرافیایی تمدن اسلامی یک محور جدید قدرت در جزیره جهانی به وجود خواهد آورد.

محمد حسن زورق بنیانهای معرفتی و شناخت شناسی تحول هندسه قدرت جهانی

 

 

۳- مقدمه:

در یک هزاره اخیر، جهان اسلام دوران ایستائی –نه ایستادگی- و رکود- و نه پیشرفت را سپری کرده است. در جهان اسلام در سده های اخیر دو حوزه سیاسی شیعی (به نمایندگی امپراطوری صفوی) و سنی (به نمایندگی امپراطوری عثمانی) تصویری از حرکت های تأسیسی و تثبیتی در جهان اسلام را از خود نشان داده اند. هرچند ظهور و سقوط آنها نشانه آخرین پایداری های انسان مسلمان در برابر انسان یک چشمی بود که از اروپای غربی بر می خواست و بی رحمانه با سلاح آتشین دنیا را به خاک و خون می کشید تا آنچه آنها را کامیابی های خود می خواند به دست آورد.

ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی که از دامنه های غربی سلسله جبال هیمالیا و هندوکش در آسیا آغاز می شود و تا اقیانوس اطلس و جزایر قناری و دامنه های جنوبی سلسله جبال پیرنه در شبه جزیره ایبری امتداد می یابد پس از ظهور امویان و فرار بقایای آنان به شبه جزیره ایبری ترک برداشت و با جنگ های صلیبی شکستو با قیام صفویان و عثمانیان به دو قطعه اصلی تبدیل شد و با تجزیه این دو امپراطوری خورد شد و از دل قطعات آن دهها شرکت سهامی قدرت با مشارکت مستقیم غرب تحت عنوان دولت-ملت (Nation State) به وجود آمد و انسان یک چشم غربی این ویرانگری را ستود و آنرا آغاز عصر جدید و دوران مدرن نامید.

سیاست غرب در برابر جهان اسلام سیاست تجزیه بوده است. تجزیه در تمام ابعاد و به معنی کامل کلمه.  تجزیه از نظر سیاسی به تلاشی تدریجی دنیای اسلام و پیدایش واحدهای سیاسی جدید –یکی پس از دیگری- انجامید. این واحدها اگرچه معمولاً با یکدیگر و با گذشته تاریخی خود بیگانه اند ولی هریک قوی ترین پیوندها را با غرب برقرار کرده اند و گاه اساساً در چهارچوب منافع غرب تعریف شده اند.

در نهایت پس از جنگ جهانی اول و دوم دهها کشور نوزاد از درون گهواره تمدن اسلام سر برآوردند که کارشان از بامداد تا شامگاه نگریستن به دست های نامادر غربی بوده که با چماق قدرت نظامی برسرشان می کوبد و هویچ وعده های دروغین مدرنیزاسیون را فرارویشان می گیرد و گریستن بر حال زار خود و نهایتاً پیدایش کشور اسرائیل میخی بود بر تابوت حوزه جغرافیایی تمدن اسلامی کوبیده شد و آن تابوت به سوی یک مقبره تاریخی حرکت داده شد و دفن گردید.

تجزیه از نظر فرهنگی منجر به ایجاد زبانها و خطوط جدید در دنیای اسلام شد و موجب انقطاع بخش های مختلف این مردم از دیرینه و پیشینه فرهنگی خود گردید. در شبه جزیره ایبری از آمیزش زبان عربی و زبان لاتین، زبان اسپانیولی زائیده شد. در حقیقت زبان لاتین با زبان عربی عروسی کرد و نوزاد زبان اسپانیولی را به وجود آورد. در آسیا همین عروسی به شکل دیگری تکرار شد و این بار زبان لاتین با زبان فارسی عروسی کرد و زبان اردو را زائید و طومار زبان فارسی را که زبان مردم شبه قاره هند توصیف بود در شبه قاره هند در هم پیچید. اگرچه برخی می کوشند این کودک را فرزند طبیعی تاریخ هزار ساله اخیر شبه قاره هند توصیف کنند ولی کیست که نداند که نام این زبان ها از اردوگاههای نظامی در شبه قاره هند گرفته شده است. در شبه جزیره آناتولی نوشتن با رسم الخطی که ملای رومی اشعار خود را با آن نوشته است ممنوع شد و به دستور یک افسر یونانی رسم الخط لاتین جانشین رسم الخط قرآنی گردید. هرچند این افسر خود را آتاتورک می نامیدند ولی او ترک نبود. او از مقدونیه بود و آمده بود تا رومیه را ترکیه کند و مسلمانان رومیه را ترک کند و مسلمانان رومیه را به راه و رسم دیگری برد که موجب خرسندی انسان یک چشمی شود که از اروپای غربی سربرداشته بود.

در بخش دیگری از آسیای غربی  رسم الخط قرآنی جای خود را به رسم الخط روسی داد. کار تجزیه فرهنگی به همین حدود محدود نماند و کوشش شد دامنه لغات مشترک بین زبانهای رایج در جهان اسلام کاهش پیدا کند و تا حد امکان از حروف مشترک بین زبانهای رایجدر جهان اسلام کاسته گردد و لغات مشترک نیز تا حد امکان با نگارش های متفاوت به کار گرفته شود. هدف تجزیه فرهنگی انقطاع فرهنگی مسلمانان جهان از یکدیگر و از گذشته خویشتن و منابع مشترک فرهنگی است. از طرف دیگر تجزیه از نظر مذهبی منجر به ایجاد مذاهب جدید و تشدید اختلاف در میان مذاهب قدیم شده است.

گذشته از مذاهبی که در اولین دوره از حکومت عباسیان به وجود آمدند که در آن دوره عباسیان در ستیزش با اسلام ناب محمدی از قدرت نرم استفاده می کردند، در قرون جدید نیز مذاهب نوینی در ایران، هند، کشورهای عربی و… پدیدار شده اند که در تجزیه مذهبی جهان اسلام مؤثر واقع شده اند. این مذاهب عموماً و عملاً مورد حمایت غرب قرار دارند و سرپل های نیرومندی برای غرب در میان مسلمانان به وجود آورده اند.

تجزیه از نظر تاریخی به نگارش تاریخ منجر به نگارش تاریخ نوشته های ویژه ای برای نقاط گوناگون جهان اسلام شده است و در این تاریخ نویسی ها سعی می شود انگاره های مناسب با تجزیه ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی تقویت شوند. در این تاریخ نویسی ها پیش از اسلام هر منطقه درخشان تر و جذاب تر از عصر اسلامی آن –که تا امروز امتداد پیدا کرده است- می شود. به عنوان مثال عصر رامسس ها در مصر، دوران کلده و آشور در عراق و دوران هخامنشیان و ساسانیان در ایران مورد توجه خاص قرار می گیرد و حتی کوشش می شود برای انسان عرب در نجد و حجاز سیمای ابولهب و ابوسفیان درخشان تر از چهره تاریخی پیامبر(ص) ترسیم شود و از این رو تا سال ۱۳۶۱ بازار مکه به نام ابوسفیان و بزرگترین خیابان آن شهر به نام ابولهب نام گذاری شده بود در حالیکه به نام پیامبر اسم یک کوچه را نیز نگذاشته بودند.

ولی با این همه بنابر مصالح و منافع سیاسی غرب، تاریخ روم شرقی و بیزانس در شبه جزیره آناتولی مورد غفلت قرار می گیرد، زیرا غرب دوست ندارد که اعتراف کند که رومیان –که غرب خود را وارث آنان می نامد- خود به اسلام گرویده اند.

به هر تقدیر مبنای تاریخ نویسی جدید تضعیف حافظه تاریخی جاری مسلمانان به وسیله تکیه بر اساطیر و افسانه ها و یا لااقل یک حافظه تاریخی دور است. این تکیه حتی اگر صادقانه صورت بگیرد موجب اختلال در تعریف هویت مسلمانان می شود.

تجزیه از نظر اقتصادی منجر به پیدایش چرخه های ناقص تولید، توزیع و مصرف با هدایت و مشارکت و سیاستگذاری غرب شده است، در صورتیکه جهان اسلامی می تواند به صورت کامل چرخه تولید، توزیع و مصرف را پدید آورد و دور رونق اقتصادی را آغاز کند. مجموعه فرآیندهای تجزیه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در جهان اسلام موجب پیدایش چهار بحران بزرگ در جهان اسلام شده است که عبارتند از: بحران هویت، بحران مشروعیت، بحران مشارکت و بحران عدالت. این بحران ها سبب شده اند تا مسلمانان جهان به ویژه در ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی نتوانند به این حقیقت محض پی ببرند که آنان یک ملت اند و باید بتوانند به عنوان یک ملت نقش نوین خویش را در تاریخ بشر بر عهده بگیرند.

 

 

 

 

۴- بحرانهای مسلمانان در ظرف جغرافیایی تمدن اسلام

مسلمانان جهان به ویژه در ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی یک ملت هستند و تمام شاخصه های یک ملت را دارندولی از چهار بحران بزرگ رنج می برند که عبارتست از: بحران هویت، بحران مشارکت، بحران مشروعیت و بحران عدالت.

۴-۱- چهار بحران

از میان چهار بحران جهان اسلام که ایران نیز قبل از پیروزی انقلاب اسلامی از آنها رنج می برد، مهمترین بحران، بحران هویت است.

۴-۲- بحران هویت:

بحران هویت هنگامی بروز می کند که یک فرد و یا یک جامعه در درک ریشه های تاریخی خود و فهم هویت ملی دچار مشکل می شوند. اغتشاش در فهم هویت ملی ممکن است ریشه در ناکاستی های درون فرهنگی و ناراستی های نظام سیاسی و ملاحظات خارجی داشته باشد. با توجه به اهمیت بحران هویت، شناخت دقیق هویتد ملی یک ضرورت اجتناب ناپذیر به نظر می رسد.

۴-۲-۱- مفهوم ملت

ملت در لغت به معنی «دین، کیش، شریعت، آئین و مذهب» آمده است[۱].

فرخی می گوید:

امیر عالم عادل محمد محمود

جلال دولت و ملک و جمال ملت و دین

و منوچهری می گوید:

«… و آنانکه مفسدان جهانند و مرتدان از ملت محمد و توحید کردگار …»

و عنصری:

امین دولت و دولت بدو گرفته شرف

امین ملت و ملت بدو گرفته جمال

و ناصر خسرو:

از روزگار و خلق ملولم کنون از آنک

پشتم به کردگار است و رسول است و ملتش

و سوزنی می گوید:

موحدی است گذشتن ز ملت ثنوی

ولیکن از ثنوی زادگی گذر نبود[۲]

و تاریخ غازان می نویسد: «… چون به دین اسلام در آمد و ملت نبوی و دین حنفی به گوش هوش و سمع رضا اصغار فرمود… در اخلاص از اویس و مسلمان صادق تر شد…»

در تمام موارد فوق ملت به معنی دین، آئین، شریعت و مذهب بکار گرفته شده است.

دومین معنای ملت یک گروه انسانی است که به یک کیش و آئین معتقد باشند. در این معنی مراد پیروان یک دین می باشد.

جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی شاعر قرن ششم هجری می گوید:

دل ملت بدو شده است قوی

بازوی دین بدو گرفته ظفر

ویا:

هم ز کلکت شرع او اندر حریم احترام

هم ز عدلت ملت او با ردای کبریا

علامه علی اکبر دهخدا از قول تاریخ غازان می نویسد: «… چون به دین اسلام درآمد و ملت نبوی و دین حنفی را به گوش هوش و سمع رضا اصغا فرمود… در اخلاص از اویس و سلمان صادق تر شد…»[۳]

معنی دیگر ملت در لغت گروه است «گروه مردانی که بر یک کیش و آئین باشند» در این معنی از آن پیروان یک دین مراد می شوند.

و در این معنی نیز شواهد بسیاری در ادبیات کهن یافت می شود. از آن جمله جمال الدین عبد الرزاق می گوید:

دل ملت بدو شده است قوی

بازوی دین بدو گرفته ظفر

و یا

هم ز کلکت شرع او اندر حریم احترام

هم ز عدالت ملت او باردار کبریا[۴]

علامه علی اکبر دهخدا معنی سوم ملت را چنین باز می نمایاند:

«گروهی از افراد انسانی که بر خاک معینی زندگی می کنند و تابع قدرت یک حکومت می باشند.» و این تعریف را به صورت زیر تکمیل می کند: «دسته ای از افراد انسانی که عموما در خاک معینی سکوت اختیار کرده دارای وحدت نژاد و زبان و مذهب می باشند بطوریکه این وحدت بر آن افراد طرز فکر و تاریخ مشترک بدان گونه ایجاد کند که پیوند همزیستی بین آنها پدید آورد» و اضافه می کند که «در فقه اصطلاح امت به همین معنی استعمال می شود»[۵]  که البته وحدت سرزمینی و نژادی و… در امت مطرح نیست بلکه تنها وحدت اعتقادی ملاک عضویت در امت است.

۴-۲-۲- معنی اصطلاحی ملت در علوم سیاسی:

دکتر عبدالحمید ابوالحمد استاد دانشگاه تهران در کتاب مبانی سیاست می نویسد: «ملت این پدیده تاریخی و سیاسی به مفهوم تازه آن در مرحله ای از تاریخ –تقریبا همراه با رشد بورژوازی صنعتی- نخستین بار در اروپا پدید آمده است و دولت به عنوان پاسدار و مدافع منافع ملی که متکی به قوانین و مجهز به تشکیلات پیچیده است حاصل تشکل و تشکیل ملت است»[۶]

و «درباره عناصر تشکیل دهنده ملت به طور کلی اشتراک زبان، خاک یا سرزمین فرهنگ و گذشته تاریخی را از مهمترین عناصر می دانند و به این عناصر، عناصر غیر ارادی یا عینی می گویند چون این عوامل یا عناصر به اراده افراد تحمیل می شود، مثل زبان یا تابعیت. عده ای دیگر از متفکران عامل و عنصر اصلی ملیت را ارادی می دانند که عبارتست از احساس تعلق فرد به یک اجتماع معین و آگاهی به همبستگی او با سرنوشت بقیه افراد آن اجتماع است و با توجه به این علائق و همبستگی هاست که فرد اراده می کند با یک گروه انسانی زندگی مشترک داشته باشد. عناصر غیر ارادی ملیت به مکتب آلمانی و عناصر ارادی ملیت به مکتب فرانسوی مشهور است.»[۷]

رسول جعفریان عضو گروه تحقیقات اسلامی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی عناصر اصلی هویت ملی را بستگی جغرافیایی، بستگی نژادی، قومی، طایفه، بستگی های فکری، دینی، اخلاقی و اجتماعی می داند.[۸]

برخی صاحبنظران عنصر نژادی، جغرافیایی، وتاریخی را به عنوان شکل و صورت ملیت و عنصر فکری و اعتقادی و فرهنگی را به عنوان ماده و محتوای ملت توصیف می کنند.[۹]

و من حیث المجموع زبان، خط، نژاد، آداب، سنناجتماعی و تمامیت ارضی را به عنوان عناصر شناسایی هویت ملی معرفی می نمایند.[۱۰]

به نظر آنتونی اسمیت ملت عبارتست از «یک جمعیت انسانی که به این اسم شده اند و اعضای آن دارای سرزمین تاریخی، اسطوره ها، خاطره های تاریخی، فرهنگ عمومی، اقتصادی و حقوق و وظایف قانونی مشترکی هستند.»[۱۱]

همان طوریکه از مضمون تعریف او بر می آید عناصر تشکیل دهنده ملت را می توان به دو گروه اصلی تقسیم کرد: گروه نخست شامل عناصر عینی و گروه دوم شامل عناصر ذهنی است. عناصر سرزمینی جزء گروه نخست و عناصر اسطوره ای ۳، خاطره ها، باورها و فرهنگ ها جزء گروه دوم محسوب می شوند.[۱۲]

به نظر می رسد از نظر آنتونی اسمیت جنبه ذهنی و اعتقادی به معنی باورهای مشترک و نگرش مشترک به خویش، جهان و هستی و در یک کلمه جهان بینی مشترک در کنار آداب، رسوم، سنن اجتماعی و اسطوره های تاریخی یک بخش تفکیک ناپذیر از هویت ملی محسوب می گردد. بنابراین وقتی که از «ملت» صحبت می کنیم منظور ما صرفا بیان یک رشته مشخصات جسمانی و نژادی نیست بلکه منظور ما این است که آنان چگونه خود را اعضای یک مجموعه بزرگتری به عنوان ملت می دانند و با آن احساس یکپارچگی و همبستگی ذهنی و عاطفی می نمایند. به عقیده یکی از نویسندگان معاصر : «در این میان عنصر آگاهی نقش کلیدی در تداوم ملت ها ایفا می کند»[۱۳] زیرا همانطوریکه دیوید براون می گوید: «ملت ها بوسیله وجدان اخلاقی و آگاهیشان به خود به عنوان یک ملت باز شناخته می شوند.»[۱۴]

بنابر عقیده دیوید براون بطور کلی نویسندگانی که برای ملت اصالت قائلند و جنبه های نیاکانی، خویشاوندی، سرزمینی و اسطوره ای ملت را مهم تلقی می کنند و معمولا نیاز فرد به دارا بودن هویت، انسانیت و پایگاه اخلای را درک می کنند، بر این موضوع تاکید می کنند که از طریق این ارزشها می توان پیچیدگی ها و بی اطمینانی های دوران معاصر را چاره کرد.»[۱۵]

حقیقت این است که تکیه بر جنبه نیاکانی و خویشاوندی در تعریف ملت امروزه کمتر از گذشته است زیرا در این صورت کشورهائی که از اقوام گوناگون پدید آمده اند بدون آنکه آن اقوام سابقه همزیستی تاریخی با یکدیگر داشته باشند نظیر آمریکا، استرالیا، نیوزلند و کانادا فاقد عنصر ملیت خواهند شد بلکه امروزه بیشتر ابعاد فرهنگی و ذهنی هویت ملی مورد توجه صاحبنظران است.

در زیر مجموع عوامل و عناصر تشکیل دهنده ملیت با توجه به دو مکتب آلمانی و فرانسوی مشخص شده اند:

 

 

 

جدول عوامل و عناصر ملیت

 

ملاحظات مکتب نوع نام عوامل و عناصر شماره
آلمانی غیر ارادی زبان مشترک ۱
سرزمین نیاکانی مورد نظر است آلمانی غیر ارادی سرزمین مشترک ۲
شامل همبستگی های عقیدتی و فکری می شود. فرانسوی ارادی دین ۳
شامل آداب و سنن اجتماعی نیز می شود. آلمانی غیر ارادی فرهنگ ۴
شامل اسطوره ها و خاطرات تاریخی می شود. آلمانی غیر ارادی گذشته تاریخی ۵
فرانسوی غیر ارادی احساس تعلق به یک جامعه خاص ۶
آلمانی غیر ارادی نژاد ۷
آلمانی غیر ارادی قوم ۸
فرانسوی ارادی آمادگی همبستگی با سرنوشت بقیه افرا آن جامعه ۹
آلمانی غیر ارادی خط ۱۰
فرانسوی ارادی دولت مشترک ۱۱

 

البته نباید انتظار داشت که همه عناصر ملیت در مورد یک ملت با هم جمع شوند. به عنوان مثال مردم سوئیس زبان مشترک ندارند و مردم آلمان در دوران نظام دوقطبی دولت مشترک نداشتند و مردم امریکا از نژاد و قومیت مشترک نیستند و… . مسئله این است که هرچه عناصر و عوامل ملیت بیشتر کنار هم قرار گیرند میزان همبستگی ملی افزایش خواهد یافت.

مسلمانان جهان به ویژه در حوزه جغرافیایی آسیای غربی و شمال آفریقا که شامل خاور میانه نیز می شود بسیاری از عوامل و عناصر ملیت را دارا هستند. نمودار زیر این عوامل را نشان می دهد.

 

 

 

جدول عناصر ملیت و جهان اسلام (منهای آسیای جنوب شرقی)

ملاحظات مکتب نوع نام عوامل و عناصر شماره
آلمانی غیر ارادی سرزمین ۱
آلمانی غیر ارادی گذشته تاریخی ۲
فرانسوی ارادی دین ۳
سه زبان اصلی فارسی، عربی و ترکی وجود دارد. در پاکستان و بنگلادش زبان اردو رواج دارد زبان ۴
آلمانی غیر ارادی خط ۵
آلمانی غیر ارادی فرهنگ ۶
انسان گونه تمدن اسلامی در این حوزه زندگی می کند. آلمانی غیر ارادی نژاد ۷
در حال بوجود آمدن و باز زائی است. فرانسوی ارادی احساس تعلق به یک جامعه خاص ۸
به نظر می رسد این آگاهی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بیشتر شده است. فرانسوی ارادی آگاهی به همبستگی با سرنوشت بقیه افراد آن جامعه ۹
اقوام گوناگون در جهان اسلام از نظر نژاد و زبان و فرهنگ بسیار به هم شبیه هستند. قوم ۱۰
سابقه تاریخی دولت مشترک وجود دارد ولی دولت مشترک با اضمحلال امپراطوری عباسی از بین رفته است. دولت مشترک ۱۱

 

همانطوریکه در جدول فوق مشاهده می شود از ۱۱ عامل و عنصر ملیت، هشت عنصر آن در جهان اسلام وجود دارد. یعنی جهان اسلام در آسیای غربی و شمال آفریقا  بیش از هفتاد درصد از عوامل و عناصر ملیت را در ذات خود دارد و عملاً طی یک فرآیند تاریخی که بیش از هزار سال طول کشیده است، از خود یک ملت را ساخته است. در نمودار فوق مسلمانان مغولستانو مسلمانان آسیای جنوب شرقی که شامل کشورهای مالزی، اندونزی و برونئی می شود در نظر گرفته نشده اند. عوامل و عناصر مشترک در تمام جهان اسلام که شامل مسلمانان آسیای مرکزی و جنوب شرقی نیز می شود در نمودار زیر نشان داده شده است.

جدول عناصر ملیت و تمام جهان اسلام

ملاحظات مکتب نوع نام عوامل و عناصر شماره
سرزمین ۱
گذشته در تاریخ ۲
فرانسوی ارادی دین ۳
زبان ۴
خط عربی امروز به وسیله خط لاتین در آسیای شرقی تهدید می شود. آلمانی غیر ارادی خط ۵
اشتراک در عناصر اسلامی فرهنگ آلمانی غیر ارادی فرهنگ ۶
نژاد ۷
فرانسوی ارادی احساس تعلق فرد به یک اجتماع ۸
فرانسوی ارادی آگاهی به همبستگی با سرنوشت بقیه افراد آن جامعه ۹
قوم ۱۰
دولت مشترک ۱۱

 

در نمودار فوق نشان داده شده است که کمی بیش از نیمی از عناصر و عوامل ملیت در کل جهان اسلام با احتساب کشورهای آسیای مرکزی و آسیای شرقی وجود دارد. ولی با توجه به عناصر مشترک ملیت در جدول فوق و مقایسه آن با جدول پیشین بیشتر به این نتیجه نزدیک می شویم که مسلمانان جهان در ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی یعنی در حوزه جغرافیای آسیای غربی و شمال آفریقا عملاً یک ملت را ساخته اند. ملتی که سرزمین، نژاد، دین، فرهنگ، تاریخ و خط مشترک دارد ولی دولت مشترک ندارند. علت آنکه کشورهای مسلمان آسیای شرقی نتوانسته اند از عناصر مشترک ملی بیشتری با سایر مسلمانان جهان بهره مند شوند آن است که آنها در دوران جهانی سازی که به وسیله اسلام در جهان صورت گرفت به دنیای اسلام نپیوسته اند و بسیار دیرتر وارد این دنیا شده اند.

۴-۲-۳- ملت و هویت ملی:

هویت ملی تنها بر جنبه های غیر ارادی نظیر سرزمین مشترک و نژاد استوار نیست بلکه امری است که بعد ذهنی آن هم از اهمیت بسزایی برخوردار است. بعد ذهنی ملیت در طول زمان شکل می گیرد و وجود آن مانند تاریخ با نحوه پیدایش آن در تعامل است.

نقش تاریخی هویت ملی تحت تأثیر ذات تاریخ است ولی وجود ذهنی آن به معنی برداشتی که یک ملت از چیستی خود دارد تحت تأثیر نوع روایت آن قرار می گیرد و بحران هنگامی آغاز می گردد که وجود تاریخی عوامل هویت ملی از روایت ان فاصله داشته باشد. و در حقیقت چیزی به نام هویت ملی روایت شود که عملاً وجود تاریخی نداشته باشد. در این صورت هویت ملی خدشه دار خواهد شد.

به گزارش حمید احمدی، «ارنست رنان ملت را نتیجه یک همه پرسی می داند که هر روز تکرار می شود.»[۱۶]

و دیوید میلر  «به رسمیت شناخته شدن متقابل باورهای مشترک را پیش شرط اصلی تشکیل ملت می داند»[۱۷]  و «بنابراین تداوم یک ملت تنها به وجود وجوه مشترک مادی و فرهنگی وابسته نیست بلکه افراد و آحاد ملت باید بپذیرند که هموطن یکدیگرند و از هویت واحدی زیر عنوان هویت ملی برخوردارند و از آنجا که هویت ملی تا حدود زیادی جنبه روانی و زهنی دارد نمی توان نقش ذهنیت را در تکوین و تداوم ملت ها نادیده گرفت.»[۱۸]

جنبه روانی و ذهنی و جنس خودآگاهی ملی تحت تاثیر روایاتی قرار دارد که از هویت ملی می تواند در اختیار جامعه قرار گیرد. و این روایات می توانند حتی نوعی از بحران هویت را بوجود آورند و بدان دامن بزنند و بحران هویت می تواند به تضعیف وحدت وحدت ملی و قدرت ملی بیانجامد.

بنا به نظر دیوید براون، ملت ها بوسیله وجدان و آگاهیشان به خود به عنوان یک ملت باز شناخته می شوند.[۱۹]

برخی نویسندگان که آگاهی عمیقی از مفهوم ملت ندارند تصور می کنند که همواره این اگاهی به خود و اگاهی ملی صرفاً به یک سرزمین و جغرافیای خاص و یا یک گونه نژادی ارجاع پیدا می کند. در حالیکه عکس قضیه نیز صادق بوده است. گاه پاره ای از گروهههای انسانی در شرایطی که فاقد وحدت سرزمینی بوده اند و خصوصیات نژادی متفاوتی نیز داشته اند، وحدت و هویت ملی نیرومندی داشته اند و یکی از این گروهها اقوام یهود هستند که دارای ویژگی های نزادی متفاوت (از سفید اروپائی گرفته تا ویژگی های نژادی گونه های آسیایی و آفریقایی) تحت عنوان یک ملت در سرزمین های مختلف زیست کرده اند.

به نظر دکتر عبدالحمید ابوالحمد ملت به مفهوم تازه آن در مرحله ای از تاریخ تقریبا همواره با رشد بدرژوازی صنعتی برای نخستین بار در اروپا پدید آمده و دولت به عنوان پاسدار و مدافع منافع ملی که متکی به قوانین و مجهز به تشکیلات پیچیده است حاصل تشکل و تشکیل ملت است.[۲۰] در این مفهوم جدید ملت از فضای «یک گروه هم دین» و یا «امت» فاصل می گیرد و به همه یک گروه هم عهد که در سرزمین مشخص بر اساس قوانین موضوعه خود تحت عنوان قراردادهای عمومی که همه ملزم به رعایت انها هستند نزدیک می شود و این سرآغاز نوعی ملت سازی نوین است که در سراسر جهان بر اساس موازنه های قدرت شکل می گیرد.

برخی از نویسندگان که از تحولات مفهوم ملت غافل هستند تصور می کنند که مفهوم مدرن ملت قابل تعمیم به دوران گذشته است و از این رو نوعی باستان گرائی که به به طور شگفت آوری با غرب گرائی پیوند دارد را با مباحث جامعه شناختی ترکیب می کنند و از آن معجون بی خاصیتی بوجود می آورند که هرگز نمی تواند در شناخت مسائل ملی راهگشا و در تبیین آن مفید و مؤثر باشد.

این باستانگرایی تخیلی سرانجام به معنی قربانی کردن هویت ملی در آستانه معبد قدرت قدرتهای مسلط جهانی است. زیرا در آن عناصر اصلی هویت بخش  دین و فرهنگ و آداب و رسوم مشترک و خاطرات مشترک به ویژه در یک هزاره اخیر رنگ باخته و نوعی افسانه ها و اساطیر باستانی متعلق به گذشته های بسیار دور جانشین خاطرات واقعی تاریخی می گردد.

به عنوان مثال برای آنها در ایران آرش ملموس تر از حسین فهمیده ، رستم معنی دار تر از صیاد شیرازی ، خسرو پرویز شخصیت مؤثرتری از شیخ صفی الدین اردبیلی و افشین چهره ملی تری از سلمان فارسی است. آنها همین فرآیند را در سایر نقاط اسلامی پیگیری می کنند و اقوام مسلمان را به تاریخ پیش از اسلام آنها ارجاع می دهند تا یک واقعیت تاریخی که هزار و چهارصد سال از تولد ان می گذرد را قربانی کنند و بدین وسیله قدرت ملی که برآمده از وحدت ملی است را با مسخ هویت ملی به نفع قدرتهای جهانی نابود سازند.

از این روست که باستان گرائی و ملی گرائی کاذب در ایران نتوانست از تضعیف ایران و اشغال ایران در زمان جنگ جهانی دوم جلوگیری کند کما اینکه پان عربیسم با آن شدت وحدت خود در زمان ناصر نتوانست مانع از شکست برق آسا و مفتضانه اعراب در جنگ شش روزه شود و پان ترکیسم نتوانست باعث تجدید حیات قدرت و موقعیت مردم شبه جزیره آناتولی در قرن بیستم گردد. در حالیکه هرگاه مسلمانان به مبانی وحدت بخش و هویت بخش خود رجوع کرده و با اسلام آشتی کرده اند توانستند بزرگترین دشمنان خود را شکست دهند و از حقوق خود به شایستگی دفاع نمایند و نمونه بارز آن پیروزی ایران در دفاع مقدس در برابر اراده و خواست قدرتهای جهانی زیر پرچم اسلام و دقیقاً با شعارها و سمبل های اسلامی بوده است و نمونه دیگر ان پیروزی حزب الله لبنان در جنگ سی و سه روزه در برابر اسرائیل است.

هویت ملی یک فرایند تاریخی است که در طول زمان شکل می گیرد و پدیدار می شود. هویت ملی را باید شناخت و آنرا دید و تایید کرد تا همبستگی جمعی و امنیت و قدرت ملی از آن به دست آید. وحدت ملی نتیجه درک صحیح از هویت ملی است و هویت ملی «به یک رشته کار ویژه های خاص مربوط می شود. این هویت جمعی منوط به وجود یک خاطره جمعی است که از طریق آن، گروه گذشته اش را تشخیص می دهد و آنرا تفسیر می کند»[۲۱]

در کنار تاریخ مشترک، نقش خاطره های جمعی و سنتها نیز در پیوند با روایت هویت قابل درک است. «کارل دویچ» مدلی را در خصوص نقش خاطره را در نظام اجتماعی – تاریخی ارائه کرده است که بیانگر نقش خاطره در تداوم هویت های جمعی می باشد.  طبق این الگو «داده ها در درون نظام خاطره به صورت نمادین مرزبندی یا منتزع می شوند و در مرحله دوم به طریقی انبار می شوند و در مرحله سوم برخی اطلاعات از بقیه جدا می شود. در مرحله چهارم اطلاعات جدا شده به یاد آورده می شود و در مرحله پنجم آنچه به یاد آمده دوباره در الگوی جدیدی به صورت یکپارچه در می آید. این الگوی جدید قبلا در درون داده های نظام وجود نداشت. در مرحله ششم از این ترکیب یک الگوی جدید فراهم می آید و نوآوری پدیدار می شود و در مرحله هفتم این شکل جدید به کار گرفته می شود»[۲۲]

گفته می شود «دویچ مدل بالا را برای نشان دادن ساز و کار خاطره در نظام هائی با ماهیت اجتماعی و از سنخ هویت های فرا شخصی و جمعی بکار می برد. در این طرز تلقی خاطره سازی با الگو سازی تداوم و نوآوری پیوند می خورد و سنت ها از طریق ذخیره اطلاعات و به یاد آوردن فعال می شوند و یا مورد بازنگری قرار می گیرند. به هر میزان درجه نوآوری بیشتر باشد سنت ها متحول تر خواهند شد. از این رو می توان گفت که هویت های مشترک ساختاری شکل گرفته بر پایه خاطرات مشترک می باشند. این هویت ها بر اساس یک فرمان یا شعار بنا شده اند: «بیاد بیاور!» این یادآوری مداوم و تجدید خاطره با ایجاد احساس «تداوم تاریخی» ارتباط نزدیکی دارد.»[۲۳]

در مدل دویچ اگر به خاطره جمعه ملت ما از حادثه عاشورا نگاه کنیم این خاطره الگوهای ویژه ای در تاریخ بوجود آورده و در تداوم آن سنت های نوینی ایجاد شده است.

از این رو عاشورا به بخش تفکیک ناپذیری از هویت ملی ما تبدیل شده  و در مقاطع حساس تاریخی منشاء اثر و منبع الهام و سرچشمه قدرت برای ملت ما بوده است و یکی از عوامل وحدت بخش در تاریخ ماست.

برخی از نویسندگان غربی به نقش اسطوره و افسانه ها و داستانهایی تخیلی و ساختگی  در هویت سازی بیش از قدرت هائی می آیند که بنابر منافع خود دست به جعل هویت می زنند. از این رو است که جان آرمسترانگ به نوبه خود می گوید: «… اسطوره ها مشروعیت بخش قدرت نیز هستند»[۲۴] و این قدرت مشروعیت بخش روائی را بیش از آنچه واقعاً هست، نشان می دهد.

۴-۲-۴- هویت فردی، هویت ملی و وحدت ملی:

اگرچه کلمه «هویت» از نظر لغوی به معنی تشخیص است ولی«به معنی هستی، وجود، ماهیت و سرشت»[۲۵] نیز هست و ریشه لغوی آن «هو» است که اشاره به غایب و کمال دارد و نیز موجب شناسایی و تمایز فرد از دیگری می شود ولی معنی علمی آن به معنی چیستی شناسی یا کیستی شناسی است و در روانشناسی برای اولین بار توسط اریک اریکسون[۲۶] برای بیان مرحله ای از تحول جسمی و شخصیتی انسان که به هویت فردی معنا شد به کار برده شد.

مفهوم «هویت ملی» به مثابه پدیده ای سیاسی و اجتماعی زاده عصر جدید است از مفاهیم علمی است که از اواخر قرن نوزدهم میلادی در مشرق زمین و سرزمین های دیگر راه یافت اما به عنوان مفهومی علمی از ساخته های علوم اجتماعی است که از نیمه دوم قرن بیستم میلادی به جای خلق و خوی ملی و «خصیصه ملی»[۲۷] رو به گسترش نهاده است.

در معنی اجتماعی هویت تنها وجه تمایز افراد یک جامعه از دیگران و تفکیک کننده «من» و ما از «غیر» و «دیگری» نیست بلکه وجه پیوند دهنده آن که موجب پیدایش یک کلیت اجتماعی می گردد نیز مورد نظر است. از این رو می توان تاکید کرد که «هویت ملی عبارتست از احساس تعلق و تعهد اعضای جامعه به رموز و نهادهای فرهنگی شامل دین، ارزش ها، هنجارها، زبان، ادبیات و تاریخ است»[۲۸]

از این رو باید گفت که هویت ملی مفهومی چند وجهی است که شامل قلمرو جغرافیایی، تجربه تاریخی، زبان و میراث علمی و ادبی مشترک، نمادها و دین مشترک می شود و در عین حال بعد بعد سلبی یعنی جداکننده و تمایز دهنده و شناساننده خود از دیگری نیز دارد و دیگران را در طیفی از غیر تا بیگانه، رقیب، مخالف، حتی دشمن متصور می کند.[۲۹]

۴-۲-۵- سطوح و لایه های هویت:

برخی عقیده دارند که «هویت ملی امری انباشتی و تراکمی است و در فرآیند «یادگیری اجتماعی» تکوین یافته و از سیالیت و پویائی برخوردار است. بر این اساس رخدادهای مهم و ماندگار سیاسی، فرهنگی و اجتماعی به مرور زمان به لایه های هویتی افراد و گروهها می افزاید و ساختمان هویتی آنها را متحول و متأثر می کند. از دید این گروه، عناصر هویت افراد، چه بسا واجد لایه ها و عناصر افزون تری از امروز باشد.»[۳۰] به همین دلیل حوادث عظیم و رویدادهای عمده نظیر پیدایش اسلام، نهضت عاشورا، جنگ های صلیبی، حمله مغول، قیام سربداران، نهضت صفویه، انقلاب صنعتی و بازتاب آن در ایران، جنگهای ایران و روس، جنگهای جهانی اول و دوم، دفاع مقدس در جنگ تحمیلی هریک به نوبه خود در تکوین و تبلور و لایه بندی هویتی ما تأثیر تردیدناپذیری بر جای گذاشته اند.

هویت دارای انواع سطوح و سلسله مراتب مختلفی است که در یک دسته بندی کلی می توان دو نوع هویت را از یکدیگر تفکیک و متمایز نمود: «هویت فردی» و دیگری «هویت جمعی». هویت فردی ویژگی ها و خصوصیات فردی اشخاص را باز می نمایاند ولی هویت جمعی منعکس کننده خصوصیان اجتماعی آنان است. به عنوان مثال در کلی ترین نگاه، هویت جمعی ما، «هویت انسانی» است. که ما را از سایر موجودات زنده در کره زمین جدا می گرداند. در نهفت «هویت انسانی» ما «هویت اسلامی» قرار گرفته استکه ما را از پیروان سایر ادیان جدا می گرداند و این هویت ها همه در هم طنیده شده اند و لایه های هویتی ما را از دیدگاه دینی به وجود آورده اند. در دایره ای کوچکتر، هویت جمعی نیز چنین لایه هائی وجود دارد. در کلی ترین نگاه هویت ملی ما قرار گرفته که ما را از سایر ملل جدا می کند ولی در داخل آن لایه های دیگر نظیر لایه های قومی (فارس، آذری و…) شغلی (کشاورزی، پیشه ور، آموزگار و…) جنسی (زن و مرد) طبقاتی (ثروتمند، فقیر) سنی (کودک، جوان، میانسال و…) و… قرار گرفته است.

همانطوریکه انسان می تواند عضو مجموعه های متعدد به صورت همزمان باشد (نظیر خانواده، مدرسه، باشگاه ورزشی، انجمن خیریه و…) به صورت همزمان می تواند هویت های گوناگونی را داشته باشد. بنابراین:

۱- برخورداری از هویت های متفاوت از اقتضائات زندگی اجتماعی انسانها است.

۲- هویت افراد چه فردی و چه جمعی محصول «تعامل اجتماعی»[۳۱] است.

۳- الویت و ارجحیت هویت جمعی هر فرد تابعی از کم و کیف و درجه ای از تعلق و وابستگی است که وی یه یکی از اجتماعات و گروههای عضو دارد.

۴- روابط و تعامل افراد شامل چهار دسته روابط سیاسی، فکری، اقتصادی و عاطفی می شود. محصول روابط سیاسی در سطح جامعه، تولید قدرت سیاسی مشترک است. محصول روابط اقتصادی در سطح جامعه، تولید ثروت مشترک است. محصول روابط فکری در سطح جامعه تولید دانش و اندیشه و فرهنگ مشترک است و محصول روابط عاطفی نیز احساسات مشترک می باشد.[۳۲]

۵-  هریک از عناصر سازنده هویت ملی ارزش و وزن یکسان نداشته وبرای هرکدام نقش و اهمیت متفاوتی می توان قائل شد. در این حالت به نظر می رسد نقش عناصر اجتماعی و فرهنگی نظیر دین، ادبیات، زبان، مناسک عام، اعیاد، آداب، رسوم  بیشتر از عناصر سیاسی سیاسی مثل دولت، سرزمین یا عناصر اقتصادی در شکل گیری هویت ملی باشد. زیرا عناصر فرهنگی-اجتماعی جزء عناصر پایدار و دیرپای هویت ملی و عناصر سیاسی جزء عناصر ناپایدار آن به حساب می آیند.

۶- هویت ملی محصول آن دسته از مناسبات و تعاملات اجتماعی است که با «سوگیری های ارزشی» و «هنجارهای اجتماعی» معینی فعال گردند و بتوانند تعلق خاطر افراد و تعهد آنان نسبت به اجتماع ملی را تقویت نمایند.

۷- هویت ملی همچون مفهوم فرهنگ، جامعه و ملت دارای خصلتی فرازمانی و فرانسلی است. یعنی در طول زمان و نسل های مختلف تداوم دارد.

۸- هویت ماهیتی پیچیده و تو در تو دارد و گاه ممکن است متناقض جلوه کند. به عنوان مثال اگرچه هویت ملی در طول زمان استمرار دارد ولی همواره در حال تغییر و تحول تدریجی است یعنی در ضمن پایداری، پویائی دارد و نیز همانطوریکه گفته شد شامل لایه های تو در توئی می شود (نظیر هویت ملی، هویت قومی، هویت شغلی، هویت جنسی و…) و نیز همواره دارای باری احساسی و عاطفی است و همواره توزین عقلی می شود و از این رو همواره هویت می تواند در برابر فرصت ها و تهدیداتی قرار بگیرد و تقویت یا تضعیف شود.

مهم ترین تهدید هویت در هر سطحی ستم و تبعیض است. فرد آنگاه که احساس کند هویت او پاسخگوی حقوق او نیست سعی می کند خود را از آن جدا کند. بنابراین کشورهایی که توانسته اند درصدی از رفاه و آستیش را برای اعضای خود فراهم آورند از هویت ملی نیرومند تری نیز برخوردار شده اند و در نتیجه نه تنها دافعه برای گروههایی که کمتر احساس تعلق می کنند نداشته اند، بلکه برای گروههائی در خارج از حوزه هویت ملی خود جاذبه نیز داشته اند.

از دیگر تهدیدات هویت ملی، باز تعریف آنها  از سوی مراکز قدرت است که در خارج از آنها قرار گرفته اند. به عنوان مثال بازتعریف اقوام بوسیله مستشرقان و کارشناسان سیاسی-فرهنگی غرب می تواند به ایجاد و یا تقویت نیروهای گریز از مرکز در سایر هویت ای ملی کمک کند.

فرآیند تجزیه در کشورهای جهان سوم همواره با نوعی باز تعریف قومی همراه بوده است. این فرآیند تاکنون موجب پیدایش کشورهای جدیدی در تاریخ شده است نظیر سنگاپور، برونئی، چک، اسلواکی، تایوان، افغانستان، تاجیکستان، و… . در بازتعریف قومی روایاتی از تاریخ خلق یا تقویت می شوند که موجبات پیدایش یک واحد سیاسی نوین را توجیه کنند. هویت ملی زیربنای وحدت ملی است و اصلی ترین عنصر هویت ملی دین مشترک است که قوی ترین مبنای وحدت ملی نیز می تواند محسوب شود.

۴-۲-۶- اهمیت شناخت هویت ملی:

مطالعه و شناخت هویت ملی با توجه به سیر تکامل و چالش های پیش روی آن، از جهات مختلف ضرورت و اهمیت دارد از آن جمله[۳۳]:

۱- دوران معاصر دوران حل معمای هویت لقب گرفته است. هویت ملی به ویژه با توجه به عناصر معنوی و ذهنی آن، فراگیرترین و در عین حال مهم ترین سطح هویت در تمامی نظام های اجتماعی کنونی شناخته می شود و بر تمام زیر سیستم های اجتماعی تأثیر گذار است و سنگ بنای اولیه وحدت ملی محسوب می شود.

۲- هویت ملی از آن جهت که پاسخگویی به پرسش یک ملت درباره گذشته، حال و حتی آینده آن را بر عهده دارد در سرنوشت ملت اهمیت اساسی و تردید ناپذیری دارد.

۲- مفهوم «ملت» از مفاهیم جدید علوم اجتماعی به شمار می رود و تبیین صحیح آن می تواند بسیاری از چالش های فراروی وحدت ملی را زایل کند و مآلاً سبب افزایش قدرت ملی گردد.

۴- «یکی دیگر از دلایل اهمیت شناخت و بررسی هویت ملی را بای در جایگاه این مقوله در فرآیند توسعه ملی جستجو کرد. به عبارت دیگر «هویت ملی» در فرایند نوسازی و توسعه اهمیت و جایگاه اساسی دارد.»[۳۴]

۵- ایران در خاورمیانه و در مرکز جزیره جهانی قرار گرفته است و همواره بخش مهم و تأثیرگذاری از جهان اسلام به شما می آمده است. عدم شناخت صحیح و علمی هویت ملی-که در یک چارچوب اسلامی معنی تاریخی یافته است- باعث کاهش قدرت ملی و تضعیف موقعیت جهانی آن می گردد.

۶- یکی دیگر از دلایل ضروری این تبیین علمی درک زیر جامعه های جامعه ایرانی –به عنوان یک جامعه اسلامی- از نظر قومی، طبقاتی و… می باشد و با درک علمی این هویت انسجام و وحدت ملی ایرانیان تقویت و تضمین می گردد.

۷- انقلابی که در عرصه ارتباطات چه از نظر فناوری یا از نظر محتوائی اتفاق افتاده است و هر روز در حال گسترش است قادر است هویت های ملی را با بحران و چالش جدی مواجه سازد.[۳۵]

۴-۲-۷- فرهنگ و هویت ملی:

نقش فرهنگ در هویت ملی به اندازه ای است که برخی از صاحبنظران بر این باورند که هویت ملی تابعی از فرهنگ ملی است. به نظر آنان «دست آفریده ها و اندیشه آفریده های بشری که به عمل در می آید را می توان زیر عنوان فرهنگ درآورد.»[۳۶]

اگرچه هویت ملی در مجموعه جغرافیایی-تاریخی خود را نشان می دهد ولی بی تردید با فرهنگ پیوند ناگسستنی دارد. این پیوند به اندازه ای نیرومند است که به عقیده برخی از اندیشه ورزان در حوزه هویت ملی، وقتی می گوئیم هویت ایرانی یعنی هویت فرهنگ ایرانی»[۳۷] که خواه ناخواه زمینه های گوناگونی را می تواند دربر گیرد.

هسته مرکزی در مسئله فرهنگ مسئله دین، زبان و ادبیات است. به صورتیکه تضعیف زبان و دین و ادبیات به تضعیف هویت ملی می انجامد. دکتر محمود روح الامینی می گوید: «آیا به راستی زبان خود گونه ای از هویت فرهنگی است؟ آیا از بین رفتن یک زبان لطمه ای به فرهنگ می زند؟ بی تردید می توانیم هر دو را عنوان کنیم.»[۳۸]  از دیدگاه تاریخی هنگامی که از هویت صحبت می کنیم حفظ زبان، عاما عمده ای در پاسداری از ما به شمار می رود. برای حفظ هویت ملی، در کنار مجموعه ای از عوامل، باید به عامل زبان هم تکیه داشت، زبان عامل عمده ای برای این هویت است.

عوامل مهم هویت از منظر فرهنگی در کنار زبان، دین و مذهب و سایر عناصر اصلی فرهنگ است. دین اسلام، مذهب تشیع و زبان فارسی از ارکان اصلی هویت در بسیاری از مناطق آسیای غربی به شمار می آید. زیرا «هویت ملی عبارتست از مجموعه ویژگی ها، وابستگی ها، پیوندهای جغرافیایی، تاریخی، فرهنگی، حماسی، قومی و… که زندگی انسانی را در بر می گیرد و عضو جامعه به آن می بالد و افتخار می کند.» در این مجموعه تشخص بخش و پیوند آفرین و حماسه ساز که وحدت ملی بر آن استوار است، پیوست های زبانی، دینی و مذهبی همواره نقش اساسی خود را حفظ کرده اند بگونه ای که گاه با تغییر زبان بخشی از مردم یک ملت، سرنوشت آنان از بقیه جدا شده و یا با گروش یک قوم به یک دین جدید –نظیر گروش اقوام مختلف به اسلام- زبان آنها نیز تحت تأثیر این گروش قرار گرفته و تغییر کرده است. اهمیت بخش معنوی، ذهنی و فرهنگی هویت نباید ما را از اهمیت سایر بخش های آن غافل سازد. بی تردید همواره «یکی دیگر از مؤلفه های هویت ملی قلمرو جغرافیایی سیاسی است.»[۳۹] کما اینکه تاریخ مشترک، موجب می شود تا در ریشه های هویت احساس سگانگی کنیم. ما و کسانی که در ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی زندگی می کنیم تاریخ مشترک داریم و این تاریخ مشترک سایر مشترکات ما را تقویت می کند.

۴-۲-۸- غرب و هویت ملی:

در سده های اخیر دامنه نفوذ و ابزارهای ارتباطی آن بر فرهنگ ملی گسترش یافته و بر آن تأثیر گذاشته است. در کشورهای استعمار زده از هر الگویی که به وسیله کشور استعمارگر ارائه شده به صورت کورکورانه استقبال شده است. گاه استعمارگر خود هویت ملی استعمار زده را تعریف می کند و استعمارزده نیز آن هویت را از خود می پندارد و این استقبال بوسیله کارگزاران کشور استعمارگر که از میان استعمارزدگان دست چین شده اند و با زبان و فرهنگ و آداب و رسوم آنها پیوند ذاتی دارند و به روش های نوین ارتباطات و مهندسی افکار عمومی آشنا می باشند تقویت و توجیه و ستایش می شوند.

غرب می کوشد الگوهای رفتاری و آداب و رسوم متناقض با فرهنگ عمومی و منافع ملی ما را در میان ما رواج دهد و تعلق ما به آداب و فرهنگ ملی را کاهش دهد و هویت و وحدت ملی و قدرت ملی ما را تضعیف کند.

دکتر محمود سریع القلم دایره بحث پیرامون رابطه فرهنگ و هویت ملی را به لایه های عمیق تر و جدی تر گسترش می دهد و می گوید: «برای فهم موضوع هویت ملی باید دید که در چه ظرف فرهنگی و تمدنی در جهان هستیم.[۴۰]» و اضافه می کند که: «ما در واقع با یک بحران شناخت ظرف تمدن جهانی رو به رو بوده ایم.[۴۱]»

پدیده هایی نظیر ارزش فرد، پاسخگویی و مسئولیت، پیگیری منافع پایدار و اهداف جمعی و رجحان آنها بر منافع زودگذر فردی، نوآوری و خلاقیت، فرهنگ کار و تلاش و تولید ثروت، حفظ تعادل در هنجارهای فردیو اجتماعی حرمت خانواده، حقوق بشر، آزادی های مدنی، حق آموزش و حقوق شهروندی اگرچه همه در فرهنگ اسلامی ریشه داشته و مورد تأیید و تکریم بوده ولی تمدن بشری امروز جبراً در مسیر توجیه هرچه بیشتر به این ارزشها حرکت کرده است. از بین رفتن آپارتاید و نژادپرستی و زوال سیستم های تک حزبیکه نماد دیکتاتوری و استبداد حزبی بوده اند نمونه هائی از حرکت جهان به سوی نقطه تعادل جدید به شمار می روند. عقلانیت امروز یک ملاک در گزینش معیارها شده است و هرچه این ملاک بیشتر مورد توجه قرار گیرد حرکت به سوی تعادل را تسریع می کند و به صورت یک ارزش در آموزش های خانوادگی، مدارس و رسانه ها مورد تأیید جدی قرار می گیرد. در غیر این صورت هرگز نمی توان از آسیب پذیری هویت ملی در ابعاد فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در امان بود. ملاک عقلانیت ملاکی است که عمیقاً مورد توجه و تأکید قرآن مجید نیز قرار داشته است.

۴-۳- هویت ملی و جهان اسلام:

دکتر محمود سریع القلم سابقه فرهنگی،دین، قومیت، جغرافیای سیاسی، مقدورات و توانایی های ملی، نظام آموزشی و نوع رابطه حکومت و مردم را از عوامل موثر در نوع تعریف هویت ملی می داند[۴۲]. او می گوید: «در دورانی خاص، ناسیونالیسم افراطی در ایران وجود داشته و آن خمیرمایه هویت ملی ما بوده است و در دوره ای دیگر جغرافیای ایران اهمیت خود را از دست داده و آنچه اهمیت داشته سرزمین وسیعی از مراکش تا مرزهای شرقی هند بوده است.[۴۳]»

منظور دکتر سریع القلم از «ناسیونالیسم فوق العاده افراطی» آن ملی گرائی است که پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراطوری عثمانی و نیز جنگ جهانی دوم بوسیله غرب و با حمایت چهره هائی سیاسی نظیر آتاتورک، رضاخان، میشل عفلق و… در نقاط مختلف از شبه جزیره آناتولی و آسیای صغیر گرفته تا ایران و کشورهای عربی به وجود آمده و تقویت شده و نتیجه این فرایندها پیدایش پان عربیسم و پان ترکیسم و پان ایرانیسم و تجزیه قدرت و وحدت ملی در جهان اسلام بوده است و منظور او از «توجه به سرزمینی از مراکش تا مرزهای شرقی هند» ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی و ظهور افکار نوین و پیدایش اندیشه های متفکرین اسلامی نظیر سید قطب (از مصر)، مودودی و اقبال لاهوری (از پاکستان) دکتر علی شریعتی و امام موسی صدر و امام خمینی (از ایران) و سید محمد باقر صدر (از عراق) بوده است که در پی تجدید حیات جهان اسلام و بازآفرینی ملت اسلام بوده اند تا وحدتی که تا یک هزار سال پیش وجود داشت مجدداً احیاء شود. زیرا امروز جهان اسلام تنها یک «امت» به معنی پیروان یک دین نیست بلکه یک ملت است و تمام ضوابط و معیارها و عناصر هویت ملی را داراست. وحدت دینی، وحدت فرهنگی، اشتراک تاریخی از ویژگی های این قلمرو است و اگر از استثناهائی نظیر اندونزی و مالزی بگذریم دارای وحدت جغرافیایی نیز هست و وحدت سیاسی آن نیز مربوط به گذشته بسیار دور یعنی پنج هزار سال پیشو یا ده هزار سال پیش نیست بلکه تا قرون اخیر نیز کما بیش وحدت سیاسی آن رسماً حفظ شده بود ولی در اینجا دکتر سریع القلم به حقیقتی اشاره می کند و می گوید: «شاخص چهارم [پس از سه شاخص الف: شناخت منابع هویتی، ب:ظرفیت داخلی و جهت گیری اجتماعی، ج: حساسیت ملی]  این است که مقدورات یک کشور را باید در نظر گرفت[۴۴]» و یادآوری می کند که: «ارزیابی دقیق، عاقلانه و علمی از مقدورات یک کشور که در تبیین هویت ملی اثرگذاری مستقیمی دارد، حائز اهمیت است.[۴۵]»

دکتر سریع القلم نمی گوید که معیارهای هویت ملی بر قلمرو تمدن اسلامی صدق نمی کند، بلکه می گوید این تصدیق با مخالفت قدرتهائی که جانشین تمدن اسلامی شده اند روبرو می گردد و واحد سیاسی ایران به تنهائی قدرت مقاومت با این مخالفت را ندارد و این سخن سریع القلم در جای خود سخن دقیق و حائز اهمیتی است ولی نکته اینجاست که در موضع یک پژوهشگر باید بپذیریم که هویت ملی در قلمرو اسلامی یکی است که بوسیله عوامل سیاسی پاره پاره شده است. اینکه معیارهای هویت ملی –اعم از معیارهای عینی نظیر وحدت جغرافیایی و تاریخی و یا معیارهای ذهنی نظیر وحدت دینی و یا فرهنگی –بر قلمرو تمدن اسلامی صدق می کند یک مسئله است و اینکه قدرت های جهانی مخالف وحدت ملی جهان اسلام به عنوان یک ملت هستند مسئله دیگری است. نکته جالب توجه آنکه جهان اسلام کمابیش دارای وحدت نژادی نیز هست و در این حوزه انسانهائی زیست می کنند که نتیجه آمیزش های بین اقوامی و بین نژادی در حوزه تمدن اسلام هستند و این گونه انسانی از هیمالیا در شرق تا جنوب سلسله جبال پیرنه در غرب گسترده است.

۴-۴- غرب و وحدت ملی مسلمانان جهان:

سریع القلم همچنین می گوید: «… فکر می کنم اگر از منظر واقع بینانه به ظرف جهانی نگاه کنیم آنرا یک ظرف غربی  می یابیم. قواعد این ظرف جهانی را غرب تعیین می کند.[۴۶]» و ادامه می دهد که: «مسلمان بودن و غربی بودن همیشه با همدیگر قابل جمع نیست.[۴۷]» و «بی دلیل نیست که خاورمیانه با دنیا مشکل دارد.[۴۸]» و «… از اینجاست که مشکلات ما آغاز می شود زیرا جمع بستن بین ایرانی بودن، مسلمان بودن و ضمنا در یک ظرف جهانی به نام غرب زندگی کردن، کار راحتی نیست.[۴۹]»

و به این نتیجه می رسد که: «… بنابراین تا زمانی که غرب بر دنیا مسلط است ما ناچار باید در تناقض زندگی کنیم. در این جیبمان غرب و در جیب دیگرمان دین و در آن جیب دیگر هویت ایرانی باشد. لازم است به نکته ای اشاره کنیم. کاری که اعراب انجام دادند و باعث شد آنها جلوتر باشند این است که عرب بودن و مسلمان بودن در کشورهای عربی تناقض ندارد. یعنی به لحاظ قومی عرب و منابع فکری او اسلام است. آنان خیلی با این دو عنصر راحت هستند ولی ما این دو را نتوانسته ایم با همدیگر تفکیک کنیم. یعنی یک نفر ایرانی نمی تواند بگوید منابع فکری من ایران باستان و تشیع است. «این دو عنصر با همدیگر مشکل دارند. نمی گوییم قابل جمع نیستند ولی حداقل مرزبندی هایشان به گونه ای دقیق قابل تشخیص نیست. از این رو روشنفکر مذهبی در ایران با روشنفکر ملی مرزبندی هایشان از دقت و صراحت برخوردار نیست و همواره این دو دسته در برخورد با یکدیگر هستند.[۵۰]»

اینکه منابع فکری ایران باستان با تشیع قابل جمع نیست حرف صحیحی است ولی اینکه منابع فکری قومی عرب و اسلام یکی است محل تأمل است. زیرا اگر منظور از منابع فکر قومی عرب، منابع قبل از اسلام اعراب باشد که آنهم به طریق اولی با اسلام در تعارض و تضاد است و پیامبر اسلام بزرگترین جنگها را علیه همان منابع آغاز کرد و آنها را نفی و طرد نمود و رسالت خود را نفی و طرد آن منابع می دانست و جنگهای پیامبر با اعراب در صدر اسلام برای نفی همان هویت آغاز شد ولی اگر منابع فکری اعراب پس از اسلام باشد که باز آشکار است منابع فکری که پس از اسلام در ایران تولید شده نیز در تعارض با هویت ملی ایرانیان نیست بلکه مؤید آن است.

۴-۵- باستانگرایی و مسخ هویت ملی:

برخی دیگر از صاحبنظران کوشیده اند مسئله تناقضی که به آن اشاره شد را با جعل نوینی حل کنند و راه جعل این هویت جدید را یا در نفی بیش از هزار و چهارصد سال از تاریخ اخیر کشوری مانند ایران و نفی هویت مردم آن دیده اند و از این رو به رویکردهای باستانگرایانه روی آورده اند و یا کوشیده اند در کوره گمان خود ایران باستان و ایران اسلامی را با هم ترکیب کنند و از آن معجون جدیدی بسازند.

یکی از راههای چنین آفرینشی آن است که کوشیده اند فره ایزدی را از ایران باستان وام بگیرند و آنرا به عنوان بنیاد آئین شهریاری با ولایت ترکیب کنند. یکی از نویسندگان[۵۱] می نویسد: «تفکر و آئین فرهی مزدائی در ساحت شهریاری و دینداری و نمایندگی و خلافت الهی در اسلام با «وَلایت» و «ولایت» نسبت دارد. این دومی به معنی سیاستو حکومت و امامت مردم به سوی حق است. حقی که انسان در مرتبه ولایت بدان قرب پیدا می کند. «روح القدس» چونان فره ایزدی انبیاء و اولیاء را حمایت می کند.[۵۲]»

ترکیب اساطیر باستانی با تاریخ اسلامی در نقاط مختلف جهان اگرچه منجر به پیدایش دستاویزی برای پاره پاره کردن هویت اسلامی می شود ولی سبب تقویت مبانی هویت ملی، وحدت ملی و قدرت ملی نمی گردد. می توان با بافتن آسمان و ریسمان بهم، تاریخ مصر در عصر اسلامی را به عصر فراعنه و رامسس ها پیوند داد و تاریخ کشور ترکیه را به اساطیر تورانی متصل کرد و تاریخ عربستان امروز را ادامه ابولهب و ابوجهل قلمداد نمود و ایران اسلامی را نیز ادامه امپراطوری ساسانی وانمود نمود ولی این کوشش ها در حقیقت برای سلب هویت و نفی هویت مسلمانان جهان صورت می گیرد، نه اثبات آن و دقیقاً مانند باستانگرائی افراطی پان عربیستی موجب تضعیف قدرت ملی و نفی هویت ملی در کشورهای اسلامی می گردد. تلاش برای مسخ تاریخ و کوشش برایسلب هویت ملی گاه نویسندگانی که در این مسیر حرکت می کنند را دچار تناقض می کند.

یکی از نویسندگان می نویسد: « ملت ایران در آغاز قرن شانزدهم میلادی، به هنگام حکومت سلسله صفوی از بهم پیوستن مردمان سرزمین هائی بوجود آمد که قبلا دین، آئین، زبان، شیوه تولید و هویت ویژه خود داشتند و زیر سلطه امیری، خانی و بیگی به صورت خورده دولت زندگی می کردند بدون اینکه دولت فراگیر واحدی، با ایدئولوژی شیعه، دین دولتی شده، بر آنها چیره شده باشد. آنها با خود مختاری نسبی، با سازمان اقتصادی و شیوه تولید ویژه و وضع اجتماعی و فرهنگی کم و بیش ایستا می زیستند. پیدایش امپراطوری عثمانی در غرب ایران و اعلام خلافت سنی بار دیگر ایرانیان را واداشت که همانند عهد باستان با تورانیان به مقابله برخیزند. در پی همزمانی صفویه با ترکان و تنوع فرهنگ ها و ادیان در چهار چوب ایران، نخستین شاهان صفوی ناچار شدند که دین شیعه را به عنوان ایدئولوژی دولتی یا شاخص هویت ایرانی برگزینند. بدینسان علاوه بر مرزهای خاکی، مرزهای معنوی دینی نیز «تولید»[۵۳] کرده و وجه تمایز ایرانیان از ترکان قرار دادند و قدرت متمرکز دولتی را بنیان گذاشتند گرچه بعد از قریب به سه قرن قدرت سیاسی صفویه به زوال گرائید و آن وحدتدولتی بار دیگر به کثرت انجامید ولی این شیعه به عنوان «ملوط اتفاق» و وجه تشخص از دیگر مسلمانان ترک و عرب بجا مانده.[۵۴]» درحالیکه میدانیم تشیع یک پدیده صفوی نیست و یا حتی یک پدیده ایرانی نیست. پیش از صفویه نیز دولت های شیعه وجود داشتند و بوسیله حکومت های مرکزی (خلفا) از میان از میان برداشته می شدند نظیر دولت ادریسیان در آفریقا، علویان در طبرستان، آل بویه در گیلان، سربداران در خراسان، مرعشیان در طبرستان، آل کیا در گیلان و… .

به علاوه همانطوریکه پیش از این یاد شد تشیع به معنی یک گزارش اجتماعی که مظهر و نمونه کامل آنها بعد از پیامبر امام علی(ع) بود و در زمان پیامبر(ص) حضور داشت و خود پیامبر(ص) در راس این گرایش اجتماعی محسوب می شد و حمایت های او از علی(ع) و مشی انقلابی او زبان زد خاص و عام بود. تشیع به عنوان یک نهضت انقلابی که به اعتراض علیه انحراف اموی از مسیر نبوی و تبدیل نظام امامت محمدی(ص) به خلافت و سپس سلطنت اموی دست زد از زمان امام حسین(ع) آغاز گردید و با قیام مدینه (حره) در سال ۶۳ هجری که منجر به قتل عام مردم مدینه گردیدو قیام توابین و مختار (سال ۶۴ هجری قمری) و محمد نفس زکیه و شهدای فخ (۱۶۹ هجری قمری) در مدذینه و کوفه و مکه تداوم پیدا کرد و در تمام این قیام ها موالی و بردگان و مستضعفان از گروندگان اصلی به حرکت به شمار می آمدند و سادات علوی و حسینی و یا فرزندان اصحاب علی(ع) نظیر ابراهیم بن مالک اشتر (در قیام مختار) از عناصر اصلی رهبری کننده و قیام کننده به شمار می رفتند.[۵۵]

نهضت زیدبن علی در عراق و ایران و یمن دامن گسترد و یکی از بقایای شهدای فخ ادریس بن عبدالله به مغرب اقصی رفت و درفاس سلسله ادریسیان را بنا نهاد. در شمال افریقا بعدها شاخه ای از شیعیان اسماعیلی (فاطمیان) به قدرت رسیدند[۵۶] و گذشته از آنان، نهضت های مرابوطن و موحداندر شمال آفریقا که تا شبه جزیره ایبری نیز توسعه یافتند، گاه رنگ و بوی شیعی می یافتند و از مهدی دم می زدند.[۵۷] و امروز اگرچه ایران از معدود کشورهای جهان است که در آنها شیعیان اکثریت مطلق دارند[۵۸] ولی شیعیان در سراسر جهان امروز حضور جدی داشته اند و برای قرن ها در شبه قاره هند نفوذ تعیین کننده داشته اند.[۵۹] گذشته از همه اینهامردم شبه جزیره آناتولی (ترکیه امروز) نیز ادامه اساطیر تورانی نیستند بلکه آنها ادامه تمدن بیزانس و روم شرقی هستند.

کوتاه سخن آنکه با روایت و رهیافت شیعی دوازه امامی، تحت عنوان اسلام ناب محمدی(ص)، بخش اصلی وحدت ملی ما و عنصر اساسی هویت ملی ما ایرانیان است. ولی مخلوق تاریخ ملی ایران و یا تولید شاهان صفوی و یا نتیجه احساسات ملی گرایانه ایرانیان نیست بلکه نتیجه زنجیره تأسیس حرکت تاریخ و پیروزی مسلمانان معتقد به اسلام ناب که مخالف ارتجاع اموی و عباسی بوده اند در این سرزمین می باشد و از مظاهر اصلی و روشن زندگی و حیات حرکت اسلام ناب محمدی(ص) در طول تاریخ تمدن اسلامی در کالبد تاریخ بشر به شمار می رود.

اسلام گذشته از آن که خود بخشی –آنهم بخش اساسی- از هویت ملی ماست بر ادبیات و زبان و فرهنگ ما تأثیر تردیدناپذیری گذاشته است.[۶۰]  و در حوادث جدی تاریخ ما به ویژه در دوران معاصر حضور تعیین کننده ای داشته است.

۴-۱۰- جهان اسلام در چهار بحران

ایران به عنوان پاره ای از جهان اسلام قبل از انقلاب اسلامی از چهار بحران هویت، مشروعیت، مشارکت و عدالت رنج می برد.

فراموش نباید کرد که چهار بحران ایران –پیش از پیروزی انقلاب اسلامی- بحرانهائی هستند که معمولاً همه کشورهای اسلامی –از شرق تا غرب- با آن درگیر هستند و ایران یک نمونه از جوامع اسلامی است که پیش از بقیه کشورهای اسلامی برای پاسخ دادن به این چهار بحران دست به یک انقلاب بزرگ زده است. این چهار بحران زمینه ساز اصلی تحولاتی شدند که امروز در شمال آفریقا و خاورمیانه در جریان است ولی این تحولات هرگز به نتیجه قطعی نخواهد رسید مگر هنگامیکه مردمی که در این جغرافیا زندگی می کنند بدانند که یک ملتند و یک تاریخ را داشته اند و باید با هم متحد شوند.

۵- نوزائی ملت اسلام و تاریخ جدید

پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و پیدایش نهضت های اسلامی در جهان اسلام به معنی آغاز نوزائی ملت اسلام است. با آغاز حرکت های اسلامی در رف جغرافیایی تمدن اسلامی به نظر می رسد انسان مسلمان اندک اندک پی به این حقیقت محض می برد که یک ملت است با سرزمین مشترک.، دین مشترک، خط مشترک و در بسیاری از مناطق با زبان مشترک و بالاخره هویت ملی مشترک و این ملت حق دارد که یک رهبری مشترک و ساختار سیاسی مشترک داشته باشد و توحید، نبوت و عدالت سه شعار اصلی و مشترک او باشد و همه مواهب و امکانات جهان اسلام را صرف رفاه مادی و معنوی همه فرزندان اسلام بنماید و رهبری آن در راه خداپرستی پیشتاز مردم و امامت امت باشد. نوزائی ملت اسلام در حوزه جغرافیایی تمدن اسلامی یک محور جدید قدرت در جزیره جهانی به وجود خواهد آورد و این محور جدید می تواند صلح و ثبات و پیشرفت همه جانبه را برای بشریت به ارمغان آورد.

 

 

فهرست منابع:

۱- ابوالحمد- دکتر عبدالحمید: مبانی سیاست، جلد نخست، چاپ سوم، انتشارات طوس، تهران، ۱۳۶۵

۲- احمدی- دکتر حمید: هویت، ملیت و قومیت، چاپ دوم، موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، تهران، ۱۳۸۶

۳- قوال- فرانسوا: ژئوپلتیک شیعه، ترجمه کتایون باهر، انتشارات ویستار، تهران، ۱۳۸۳

۴- حسینیان مقدم- حسین و دیگران: تاریخ تشیع، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و سازمان سمت، تهران، ۱۳۸۱، جلد اول

۵- چلونگر- محمدعلی: زمینه های پیدایش خلافت فاطمیان، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، قم و تهران، ۱۳۸۶

۶- دهخدا- علی اکبر: لغت نامه، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۴

۷- زورق- دکتر محمدحسن: دو حرکت در تاریخ، جلد دوم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ۱۳۹۰

۸- شیخ آوندی- دکتر داور: زایش و خیزش ملت، انتشارات ققنوس، چاپ اول، ۱۳۶۹

۹- قاضی- دکتر ابوالفضل: حقوق اساسی و نهادهای سیاسی، جلد اول، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ ششم، ۱۳۷۹

۱۰- گروه تحقیقات سیاسی اسلامی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی: مولفه های هویت ملی در ایران، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۱

۱۱- علیخانی- علی اکبر و همکاران: اندیشه سیاسی در جهان اسلام، پژوهشگاه علوم انسانی، فرهنگ و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی، جلد اول، ۱۳۸۴

۱۲- عنان- محمد عبدالله: تاریخ دولت اسلامی در اندرس، ترجمه عبدالحمید آیتی، جلد سوم، انتشارات کیهان، تهران، ۱۳۶۹

۱۳- منصورنژاد- محمد: دین و هویت، موسسه مطالعات ملی، تهران، ۱۳۸۵

۱۴- میرمحمدی- داوود: هویت ملی در ایران، موسسه مطالعات ملی، تهران، ۱۳۸۳

۱۵- ناصری طاهری- دکتر عبدالله: فاطمیان در مصر، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، قم و تهران، ۱۳۷۹

۱۶- Ira M. Lapidus: A History Of Islamic Societies, Cambridge University Press, 1999

[۱] علی اکبر دهخدا: لغت نامه، دانشگاه تهران، ۱۳۷۴، چاپ اول، ذیل ماده ملت

[۲] همان

[۳] همان

[۴] همان

[۵] همان

[۶] عبد الحمید ابوالمحمد: مبانی سیاست، جلد نخست، چاپ سوم، انتشارات طوس ۱۳۶۵، ص۵۹

[۷] همان پاورقی ص ۵۹-۶۰

[۸] گروه تحقیقات سیاسی اسلامی (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) مؤلفه های هویت ملی در ایران، مقاله هویت ایرانی در کشاکش تحولات سیاسی ایران در چهار قرن اخیر، نوشته رسول جعفریان، ص ۷-۵

[۹] همان، مقوله غربگرائی و استحاله هویت ملی ایرانیان، نوشته مظفر نامدار ظالشانی، ص۱۵۴

[۱۰] همان ص ۱۶۱

[۱۱] دکتر الحمید احمدی: ایران، هویت، ملیت و قومیت، چاپ دوم، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، تهران ۱۳۶۸، ص ۲۷به نقل از

Umut Oz Kirimli, Theories of nationalism, Mac millan, 2000, P175

[۱۲] پیشین ص۲۷

[۱۳]  حمید احمدی: ایران، هویت، ملیت، قومیت، چاپ دوم، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۶، ص ۲۸

[۱۴] همان

[۱۵] همان ص ۳۰-۲۹

[۱۶] دکتر حمید احمدی: ایران، هویت، ملیت و قومیت، چاپ دوم، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، تهران، ۱۳۸۶، ص۲۸

[۱۷] همان

[۱۸] همان

[۱۹] همان

[۲۰] عبدالحمید ابوالمحمد، مبانی سیاست، جلد نخست، چاپ سوم، انتشارات طوس،۱۳۶۵، ص۱۳۶۵

[۲۱] دکتر حمید احمدی: ایران، هویت، ملیت و قومیت، چاپ دوم، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، تهران، ۱۳۶۸، ص۲۱

[۲۲] همان

[۲۳] همان

[۲۴] همان ص۳۵ به نقل از

Anthony Smith: Nationalism, London, Roullege, 2000, Voll, P221

[۲۵] داود میرمحمدی: هویت ملی در ایران، مؤسسه مطالعات ملی، ۱۳۸۳، تهران، ص۷

[۲۶] Erikson

[۲۷] National Character

[۲۸] همان

[۲۹] همان ص۹

[۳۰] همان ص۹

[۳۱] Social Interaction

[۳۲] نگاه کنید به: داود میر محمدی: هویت ملی در ایران، مؤسسه مطالعات ملی، ۱۳۸۳، تهران، ص۱۱

[۳۳] نگاه کنید به: همان ص ۱۳-۱۲

[۳۴] همان ص۱۶

[۳۵] نگاه کنید به همان ص ۱۵-۱۴

[۳۶] همان ص۲۰

[۳۷] همان

[۳۸] همان

[۳۹] همان ص۲۳

[۴۰] همان ص۲۳

[۴۱] همان ص۳۰

[۴۲] همان، نگاه کنید به صفحات ۳۴-۳۳

[۴۳] همان ص۳۴

[۴۴] همان، ص۲۷

[۴۵] همان

[۴۶] همان، ص۳۸

[۴۷] همان، ص۳۹

[۴۸] همان

[۴۹]  همان

[۵۰] همان ص۴۰

[۵۱] عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد و عضو پژوهشی گروه تحقیقات سیاسی اسلامی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعاتد فرهنگی وابسته به وزارت علوم و فن آوری

[۵۲]  گروه تحقیقات سیاسی اسلامی، مألفه های هویت ملی در ایران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۸۱، ص۸۵

[۵۳]  در «» قراردادن واژه تولید از نویسنده متن مذکور است.

[۵۴] دکتر داور شیخاوندی: زایش و خیزش ملت، انتشارات ققنوس، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص۱۸۰

[۵۵] درباره تاریخ شیعه نگاه کنید به: تاریخ تشیع، نوشته حسین حسینیان مقدم، منصور داداش نژاد، حسین مرادی نسب و محمدرضا هدایت پناه، زیر نظر دکتر احمد خضری، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و سازمان سمت، تهران، ۱۳۸۶، جلدهای ۱ و ۲

[۵۶] و درباره فاطمیان نگاه کنید به: عبدالله ناصری طاهری، فاطمیان در مصر، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، قم و تهران، ۱۳۷۹ و نیز دکتر محمد علی چلونگر: زمینه های پیدایش خلافت فاطمیان، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، قم و تهران، ۱۳۸۶

[۵۷] نگاه کنید به: محمد عبدالله عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندولس، ترجمه دکتر عبدالمحمد آیتی، جلد سوم، انتشارات کیهان، ۱۳۶۹، باب دوم (ص۲۹۵-۱۵۳)

[۵۸] گذشته از شیعیان ایران امروز در کشورهای آذربایجان، بحرین و عراق اکثریت مطلق دارند.

[۵۹] نگاه کنید به: فرانسوا توال: ژئوپلتیک شیعه، ترجمه کتایون باصر، انتشارات ویستار تهران، ۱۳۸۳، ص۹۷

[۶۰] درباره نقش دین و اسلام به عنوان یکی از عناصر مهم شکل گیری ادبیات فارسی نگاه کنید به: محمد منصورنژاد؛ دین و هویت، مؤسسه مطالعات ملی، تهران، ۱۳۸۵، ص۷۱-۵۷

تاریخ مقاله: فروردین ۱۳۹۳

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.