اشعار علامه اقبال لاهوری از کتب درسی پاکستان حذف شدهاند
مصاحبۀ اختصاصی با اقبال صلاحالدین، نوۀ دختری علامه اقبال لاهوری
بسماللهالرحمنالرحیم. جناب آقای اقبال صلاحالدین، شما نوۀ دختری فیلسوف و شاعر نامدار، اقبال لاهوری هستید. اگر ممکن است، خودتان را برای خوانندگان «فرهنگ اسلامی» بیشتر معرفی بفرمایید.
اقبال صلاحالدین هستم؛ دارای کارشناسی مدیریت از دانشگاه پنجاب و مدیر اجرایی یک سازمان تجاری. برای ترویج اندیشهها و آرمانهای علامه اقبال، دبستان اقبال را بنیان گذاشتهام و بیشتر تلاشم در راستای ترویج اندیشههای اقبال به وسیلۀ تعلیم و تربیت نسل امروز است.
بسیار عالی است! دبستان اقبال برای بقا و ترویج زبان فارسی، چه نقشی ایفا میکند؟
صلاحالدین: در دبستان اقبال، تاکنون چند دوره کلاسهای زبان فارسی را توسط یک خانم معلم ایرانی که به زبان و ادبیات فارسی تسلط دارند ، برگزار کردهایم. اما متأسفانه تاکنون حرکت ما چندان مؤثر نبودهاست. از طرف دیگر، تعداد علاقهمندان به زبان فارسی همواره بسیار کم بودهاست و این مسئله در پیشرفت کار ما اثر منفی میگذارد.
آیا در خانوادۀ علامه اقبال لاهوری، کسی به شکل حرفهای زبان فارسی را دنبال نکردهاست؟
صلاحالدین: درمیان نوههای اقبال لاهوری، فقط من فارسی آموخته و اشعار فارسی اقبال را خواندهام. دیگران هنوز نتوانستهاند زبان فارسی را بیاموزند و این توفیق را پیدا نکردهاند.
آیا شما یاد و خاطرهای از اقبال لاهوری دارید؟
صلاحالدین: من هیچ خاطرهای از اقبال لاهوری ندارم؛ زیرا ۲۰ سال پس از وفات ایشان متولد شدم.
برای ترویج زبان و ادب فارسی ـ که در حقیقت زبان دوم جهان اسلام است ـ در پاکستان، شما به دولت پاکستان، دانشگاهها و دیگر مؤسسات فرهنگی پاکستان چه پیشنهادی میدهید؟
صلاحالدین: ترویج زبان و ادبیات فارسی در پاکستان مشکل به نظر میرسد. هرکس فارسی بیاموزد، تنها به دلیل علاقه و عشق خودش این کار را انجام میدهد؛ چون هیچ حمایتی از زبان فارسی صورت نمیگیرد. متأسفانه ترویج هر رشتهای که سود اقتصادی نداشته باشد، بسیار دشوار است. این وضعیت کنونی پاکستان است، اما دبستان اقبال همواره در راستای ترویج فرهنگ و زبان ارزشمند فارسی تلاش کرده و در آینده نیز چنین خواهد کرد؛ ان شاء الله.
آیا پس از کمرنگ شدن نقش زبان فارسی در شبهقاره هند و بهخصوص در پاکستان، دایرۀ مخاطبان شعر علامه اقبال محدود شدهاست؟
صلاحالدین: بله. در این واقعیت هیچ شکی نیست که به دلیل انحطاط و زوال فارسی در شبهقاره هند و نیز پاکستان، تعداد خوانندگان و مخاطبان شعر علامه اقبال کم شده و فقط در حد همان اشعار اردوی ایشان باقی ماندهاست.
با توجه به خدمات علامه اقبال لاهوری به عالم اسلام، دولت ترکیه امسال جایزه «خدمت به اسلام» را به او اعطا کردهاست. به نظر شما این جایزه چه اندازه اهمیت دارد؟
صلاحالدین: ظاهراً این بسیار خوب است، اما پرسش اصلی این است که آیا پاکستان و تمام کشورهایی که ادعای ترویج افکار و اندیشههای اقبال را دارند، واقعاً در مسیر اهداف و آرمانها و اندیشههای اقبال لاهوری گام برمیدارند یا خیر. به نظر من، پاسخ این پرسش «منفی» است. با وجود اینکه اقبال شاعر ملی کشور اسلامی پاکستان است، در سطح دولتی، اهمیت او از حدّ تمجید کلامی تجاوز نمیکند و این یک حقیقت تلخ است. مدتهاست که افکار و اندیشهها و شعرهای اقبال از کتابهای درسی پاکستان حذف شدهاند. به گفتۀ اقبال:
«مکتب از مقصود خویش آگاہ نیست / تا به جذب اندرونش راہ نیست!
نور فطرت را ز جانها پاک شُست / یک گل رعنا ز شاخ او نرُست!
خشت را معمار ما کج مینهد / خوی بط با بچۀ شاهین دهد!»
اگر راستش را بخواهید، چه در پاکستان و چه جاهای دیگر، اگر جمهوریت وجود هم داشته باشد، به گفتۀ اقبال اینگونه است: «دیو استبداد، جمهوری قبا میں پاۓ کوب / تو سمجھتا ہے یہ آزادی کی ہے نیلم پری» (= دیو استبداد در قبای جمهوریت پای میکوبد و تو او را پریِ نیلگون آزادی میپنداری!) اگر ما دچار رکود وجمود فکری نبودیم، مسلمانها اینقدر خوار و ذلیل نبودند. اگر ما واقعاً میخواهیم افکار واندیشههای اقبال را دنبال کنیم، باید همانگونه که او به جهان پیرامونش نگاه میکرد، نگاه کنیم و ببینیم: «نظر آۓ گا اسی کو یہ جہان دوش و فردا / جسے آ گئی میسر مری شوخئ نظارہ» (= فقط کسی که شوخچشمی من را داشته باشد، میتواند دنیای دیروز و فردا را تماشا کند.) البته جایزۀ دولت ترکیه هم تا حدی عشق و دوستی مردم ترکیه نسبت به علامه اقبال لاهوری و جایگاه بزرگ علامه اقبال را بین ترکها نشان میدهد.
به نظر شما شعر و اندیشههای علامه اقبال لاهوری بر شعر و اندیشههای شاعران شبهقارۀ هند چه تأثیری داشته است؟
صلاحالدین: به نظر من تأثیر شعر اقبال لاهوری بر شاعران شبهقاره هند زیاد قابل اعتنا نیست. شما میتوانید تنها چند تن از شاعران را ببینید که به سبک اقبال شعر گفتند و از نظر فکری راه او را ادامه دادند، و در میان آنان نیز کسی آنچنان معروف و مورد تصدیق همه واقع نشدهاست.
ولی تأثیر شعر و اندیشههای اقبال لاهوری بر شاعران و متفکران ایران بسیار زیاد بوده؛ تا حدی که شاعر ایرانی، ملک الشعراء بهار، قرن بیستم را «قرن اقبال» نامید. شما این تأثیرگذاری را چگونه ارزیابی میکنید؟
صلاحالدین: بیتردید، سدههای نوزدهم و بیستم برای مسلمانان، زمان انحطاط بودهاست. در چنین زمانی، فکر اجتهادی اقبال برای مسلمانها با یک شوق تازه همراه بود و باعث امیدواری آنان به آینده شد. به نظر من، به همین دلیل است که ملک الشعراء (بهار) سدۀ بیستم را سدۀ اقبال نامید و شعری بسیار پُرشکوه دربارۀ آن اندیشمند سترگ (علامه اقبال لاهوری) سرود. هیچ شکی در این نیست که فکر و اندیشۀ علامه اقبال لاهوری بر متفکران شبهقارۀ هند و ایران، تأثیر بسزایی گذاشت: «اک ولولۂ تازہ دیا میں نے دلوں کو / لاہور سے تا خاک بخارا و سمرقند» (=از لاهور گرفته تا خاک بخارا و سمرقند، من شوقی تازه به دلها بخشیدم.)
سال گذشته، شما در کنفرانس بینالمللی علامه اقبال لاهوری که در ایران برگزار شد، شرکت کردید. این کنفرانس را چگونه دیدید؟
صلاحالدین: سفر سال گذشتۀ من به ایران، برای من تجربۀ بسیار خوبی بود که توانستم برای اولینبار، دربارۀ افکار و اندیشههای علامه اقبال صحبت کنم. برای من، سفر به ایران همیشه باعث نشاط بودهاست و در ایران احساس صمیمیت میکنم، اما دوست دارم این نکته را به برادران ایرانی خود بگویم که برای درک درست افکار و اندیشههای اقبال، خواندن و درک کتاب «احیای فکر دینی در اسلام» بسیار ضروری و مهم است و نمیشود تنها با اکتفا به خواندن اشعار او، به افکارش کاملاً پی برد.
شما در آن کنفرانس، علاقه و احترام ایرانیان را نسبت به علامه اقبال و شعرهایش چگونه دیدید؟
صلاحالدین: من تاکنون چهار بار به ایران آمدهام و در میان ایرانیان، علاقه و دوستی عجیبی نسبت به علامه اقبال دیدهام. دلیل دیگر این امر این است که خود اقبال نیز ایرانیها را بسیار دوست داشت و نسبت به مردم ایران بسیار امیدوار بود. ایشان میفرماید: «تہران ہو گر عالم مشرق کا جنیوا / شاید کرۂ عرض کی تقدیر بدل جاۓ» (= اگر تهران، ژنوِ شرق گردد، ممکن است سرنوشت کرۀ زمین عوض شود.) علاوه بر این، من معتقدم که از آنجا که بیشتر اشعار اقبال به زبان فارسی است، مردم ایران او را بهتر (از مردم دیگر سرزمینها) میشناسند.
دکتر علی شریعتی کتابی به نام «ما و اقبال» دارد. نکتۀ جالبی که وجود دارد، این است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، اقبال در ایران بیش از پیش مشهور شد. نظر شما چیست؟
صلاحالدین: به نظر من، یکی از کوششهای اساسی اقبال در راستای عوض کردن طرز فکر مسلمانها بودهاست. او میخواست مسلمانها از طرفی به سنت خود پایبند بمانند، و از سویی با بهکارگیری اجتهاد، قابلیت کشف راههای تازه را در خودشان به وجود بیاورند؛ زیرا این تنها راهی است که توسط آن میتوان با تحولات عصر جدید مطابقت پیدا کرد و پیشرفت کرد. اقبال لاهوری میگوید: «رسول خدا (ص) درمیان زمان گذشته و زمان حاضر، مانند یک پُل است؛ یک گام او در زمان گذشته است و گام دیگر، در عصر حاضر. با زمانِ گذشته، توسط وحی مربوط است و با عصر حاضر، ارتباط او توسط اجتهادی است که در دوران حیات خود به آن اجازه داد.» من فکر میکنم بسیاری از کشورهای اسلامی هنوز برای ترویج این اندیشه و فکر انقلابی، آماده نیستند.
اقبال از اتحاد مسلمانها سخن گفته است، اما این آرمان محقق نشد. به نظر شما دلیلش چه بودهاست؟
صلاحالدین: شکی در این نیست که آرزوی اقبال دربارۀ اتحاد مسلمانان، هنوز محقق نشدهاست و فکر نمیکنم این آرمان و آرزو در آیندۀ نزدیک هم به وقوع بپیوندد. ما هنوز در دوران انحطاط و زوال به سر میبریم؛ همانطور که اقبال میگوید: «باقی نہ رہی تیری وہ آئینہ ضمیری / اے کشتۂ سلطانی و ملائی و پیری» (= دیگر آن آیینه ضمیری تو باقی نیست، ای کشتۀ [راه] شاهی و ملایی و پیری!) عوامل اصلی انحطاط مسلمانان هنوز به قوّت خود است. ریشۀ همه مشکلات ما به همین انحطاط برمیگردد.
دلیل دیگر، کشمکشی است که در میان دو گروه بزرگ شیعه و سنی همواره ادامه داشتهاست. تا زمانی که میان این دو گروه تفاهمی به وجود نیاید، اتحاد در دنیای اسلام چیزی جز یک رؤیا نخواهد بود. تهران تنها زمانی میتواند «ژنوِ شرق» باشد که بتواند این تفریق و جدایی از میان بردارد، و از طرف دیگر، در تمامی کشورهای عربی هم نظام سلطنتی پایان یابد.
آیا شما پیغامی دربارۀ اقبال و زبان فارسی دارید؟
صلاحالدین: به نظر من، اوضاع موجود به گفتۀ اقبال، اینگونه است:
«سب اپنے بناۓ ہوۓ زنداں میں ھیں محبوس / خاور کے کواکب ہوں یا افرنگ کے سیار
پیران کلیسا ہوں یا شیخان حرم ہوں / نے جدت گفتار ھے ، نے جدت کردار
ہیں اہل سیاست کے وہی کہنہ خم و پیچ / شاعر اسی افلاس تخیل طمیں گرفتار
دنیا کو ھے اس مہدئ برحق کی ضرورت / ہو جس کی نگہ زلزلۂ عالم افکار»
(= کواکب آسمان و سیارههای افرنگ، تمامیشان زندانی زندانهایی هستند که خودشان ساختهاند. چه پیران کلیسا و چه شیوخ حرم، نه جدیّت در گفتار دارند و نه جدیّت در کردار. اهل سیاست در همان پیچوخمهای قدیمی، و شاعران اسیر همان تخیل همیشگی خود ماندهاند. جهان به مهدی بر حق نیاز دارد که یک نگاهش در عالم افکار، زلزله برپا میکند.)
بنابراین، درچنین اوضاع، پیغام من این است:
«با نشئۀ درویشی درساز و دمادم زن / چون پخته شوی خود را بر سلطنت جم زن
گفتند جهانِ ما، آیا به تو میسازد / گفتم که نمیسازد، گفتند که برهم زن.»
تاریخ مقاله: بهمن ماه ۱۳۹۵