مـیــزگــرد مـاه: تشـیّع انگلیسی و پیـامدهـای آن
با حضور: علـیاکبر اشعـری، حسن بهشتیپور، حمیدرضـا دهقانی، حسن رویوران، حسین رویوران، محمـدحسن زورق، حسن سبحانی، سیدهادی سیدافقهی، حسین شیخالاسلام، محمد هادی فلاحزاده، اصغر فهیمیفر، احمد کاظمزاده، ابراهیم متقی، احمــد مؤمنیراد، محمــدعلی مهتدی.
حسین رویوران : بسم الله الرحمن الرحیم. در جلسۀ گذشته در ارتباط با تسنن آمریکایی بحث شد که عمدهترین نمایندۀ آن، عربستان سعودی است. از این واقعیت بحث شد که این جریان به دلیل افراطیگری و حمایت از تروریسم، بین برادران و خواهران اهل سنت دچار انزوا شدهاست. چندی پیش اجلاسی در کویت برگزار شد و برگزارکنندۀ آن عربستان سعودی بود. عنوان اجلاس، تعریف اهل سنت بود. در این اجلاس اعلام کردند که اشاعره، طرفداران تصوف و عدهای دیگران از برادران اهل سنت اصولاً مسلمان نیستند. کل مذاهب اربعه جزء اشاعره هستند و این نشان میدهد که متأسفانه وهابیت، اهل سنت را هم خارج از اسلام میداند.
عربستان سعودی اجلاس کویت را در مقابل اجلاس گروزنی برگزار کرد و ریاست افتخاری اجلاس را به یک مفتی اهل موریتانی سپرد. علمای نامدار و سرشناس اهل سنت در اجلاس کویت شرکت نکرده بودند؛ در حالی که در اجلاس گروزنی، شاخصترین علمای اهل سنت و جماعت شرکت کرده بودند. به هر تقدیر، ما در میزگرد قبل دربارۀ تسنن آمریکایی صحبت کردیم و در این میزگرد میخواهیم دربارۀ «تشیّع انگلیسی» صحبت کنیم. بیتردید، تسنن آمریکایی و تشیّع انگلیسی لازم و ملزوم یکدیگر، و دو جزء تفکیکناپذیر از سیاست غرب دربارۀ جهان اسلام هستند؛ یعنی تا شیعۀ لندنی نباشد، وهابی آمریکایی نمیتواند به مأموریت خود ادامه بدهد و عکس آن نیز صادق است. قطعاً این دو جریان مکمل همدیگر هستند.
گزارشهای زیادی در مورد تشیّع انگلیسی وجود دارد. یکی از بزرگترین افرادی که این جریان را نمایندگی میکند، یک جوان روحانینمای کویتی است. جریان تشیّع انگلیسی با این شدت و قدرت، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به وسیلۀ انگلستان شروع شد؛ همانطور که سیاسی شدن وهابیت هم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به تحریک آمریکا آغاز شد و فعالیتش را در تقابل با انقلاب اسلامی شروع کرد. تشیّع انگلیسی که بعد از انقلاب قدرت گرفته، با ظهور ماهواره متأسفانه شدت بیشتری پیدا کرد و تریبونهای زیادی برای خود ساخت و الآن حداقل ۲۰ شبکه ماهوارهای در اختیار خود دارد. اغلب این شبکهها فعالیتهای خود را در لندن آغاز کردهاند و از اسامی محترم و مقدس برای پوشش فعالیتهای ضدّ اسلامی خود استفاده میکنند؛ نام مقدس خاندان پیامبر(ص) ـ نظیر امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) و امام صادق(ع) ـ را پوشش اقدامات تخریبی خود علیه اسلام و مسلمانان نمودهاند. بعضی از این شبکهها فعالیت خود را تخصصی کردهاند. مثلاً یکی از این شبکهها صرفاً به توهین به یکی از همسران پیامبر(ص) میپردازد، یکی دیگر در مورد مرجعیت کار میکند. همۀ این شبکهها دو ویژگی و دو مأموریت دارند: اول، ایجاد اختلاف بین اهل تسنن و اهل تشیع، و دوم، حمله به جمهوری اسلامی ایران؛ کما اینکه شبکههای ماهوارهای تسنن آمریکایی نیز دقیقاً و اصولاً همین دو مأموریت را دارند.
بنابراین، مأموریت شبکههای ماهوارهای تشیّع انگلیسی و تسنن آمریکایی دقیقاً یکی است. منابع مالی شبکههای ماهوارهای تشیّع انگلیسی و تسنن آمریکایی نیز به نظر میرسد به طور مستقیم و غیرمستقیم، به وسیلۀ غرب تأمین میشود؛ هرچند منابع مالی آنها ظاهراً از خمس و زکات است، ولی پیداست که این هزینۀ هنگفت از طریق دیگری تأمین میشود. یکی از عمدهترین کارهایی که این شبکهها انجام میدهند، ترویج فرهنگ سبّ و دشنام است. شبکههای تشیّع انگلیسی به دشنامگویی به چهرههای محترم و مورد علاقۀ اهل سنت میپردازند و در ضمن، به جمهوری اسلامی ایران هم حمله میکنند؛ هر دو وظیفه را با هم انجام میدهند، این مأموریت را با شور و شوق زیاد انجام میدهند. تشیّع انگلیسی سعی میکند با تمسک به برخی کارهای عوامانه و استناد به برخی کتب و منابع، رفتار ضدّ اسلامی و ضدّ قرآنی خود را توجیه کنند. قرآن مجید فتنه را بدتر از قتل میداند، ولی اینها شب و روز در پی ایجاد فتنه هستند. تخریب چهرۀ اسلام، ترویج قمهزنی، نشر خرافات و توهین به همسران پیامبر و صحابه مأموریت اصلی تشیّع انگلیسی است. آنها میکوشند تشیّع را مذهبی افراطی، غیرعقلایی، احساساتی و بدزبان معرفی کنند.
متأسفانه نامهایی نظیر سلام، ابوالفضل، امام صادق، بقیع، مرجعیت و اهلبیت، پوشش فعالیت یکی از فعالترین چهرههای تشیع انگلیسی، یعنی یک جوان کمسواد و کم سن و سال کویتی شدهاست که در لندن مستقر است. این شهروند کویتی متولد سال ۱۹۷۹م. است. او در جوانی، در رسانه و روزنامههای متعددی کار کرده بود و خیلی موفق نشد و تصمیم گرفت که خودش یک کار مستقل انجام دهد. مجلهای به نام «المنبر» در کویت منتشر کرد و در این مجله یک سلسله فحش به یکی از همسران پیامبر(ص) داد. دولت کویت هم این مجله را بست و ایشان را بازداشت و به دلیل تشویش افکار عمومی و ایجاد تفرقه، به ۱۵ سال زندان محکوم نمود، ولی عجیب اینجاست که بعد از سه ماه، عفو امیری به او تعلق گرفت و آزاد شد و یکمرتبه سر از لندن در آورد. دولت پادشاهی انگلیس به او تابعیت داد و مقیم انگلیس شد؛ با حقوق و مقرری مشخص که دریافت میکند. این روحانی لندنی در سال ۲۰۰۱م. در انگلیس هیأتی به نام «خدام المهدی» ایجاد کرد. در اطراف لندن، در یک منطقۀ نسبتاً اعیاننشین، یک کلیسا را به قیمت یک میلیون پوند خرید و آن را به مسجد تبدیل کرد و آن را مسجد «محسن شهید» نام گذاشت.
نوع انتخاب اسامی توسط تشیّع انگلیسی خیلی مهم است. آنها از اسامی مقدس که برای شیعیان خیلی محترم است، سوءاستفاده میکنند؛ نامهایی نظیر: فدک، محسن شهید و…. عناصر تبلیغی تشیّع انگلیسی علیه چهرههای تاریخ اسلام کتاب مینویسند و با بعضی از اصحاب و همسران پیامبر اسلام، با بدترین وجه ممکن برخورد میکنند. هدف آنها جنگ داخلی در جهان اسلام به نفع سلطۀ انگلیس بر جهان اسلام است. آنها این مأموریت را با دقّت انجام میدهند و برای اینکه بتوانند دستورات اکید امامان اسلام را در مورد حفظ وحدت و رعایت بعضی از مرزها زیر پا بگذارند و برخلاف دستورات امامان عمل کنند، صریحاً اعلام میکنند که عصر تقیه سپری شدهاست. یکی از همین افراد، کتابی نوشته تحت عنوان «آزادسازی انسان شیعه» و اعلام کرده عصر تقیه سپری شده و الآن دیگر زمان تقیه نیست، تا بتواند با ناسزاگویی به برادران اهل سنت، تیغ تیز تروریسم را در عراق و سوریه بر گلوی فرزندان اسلام بکِشد. این فرد در حالی که خود در خدمت استکبار و صهیونیسم جهانی است، تا میتواند، به چهرههای محترم و مورد علاقۀ اهل سنت توهین میکند. این قبیل افراد در انگلستان دارای دفتر و بودجه و پول و پایگاه و امکانات گسترده هستند، روزنامه منتشر میکنند و ماهواره دارند. خدمتی که این افراد به سیاست انگلستان میکنند، از خدمتی که سلمانرشدی به انگلیس کرد بیشتر است؛ چون سلمانرشدی با گوشه و کنایه به یکی از همسران پیامبر(ص) و به پیامبر(ص) توهین کرد و حکم شرعی اعدام او از سوی امام خمینی(ره) صادر شد، اما اینها بیپروا و گستاخ، ناسزا میگویند و زیر سایۀ حمایت انگلیس، به فتنهپردازی و اختلافافکنی در میان مسلمانان مشغول هستند.
یکی از فعالان سیاسی اهل سنت علیه همان روحانی انگلیسی که از کویت به انگلیس رفته، به دلیل توهینها و ناسزاهای او اعلام شکایت کرد، ولی دولت انگلیس ترتیب اثری بر این شکایت ندادهاست. علمای اسلام مانند شیخ نمر که در عربستان به شهادت رسید، شیخ حسین مختوف که در کویت است، شیخ حسن صفار که در شرق عربستان زندگی میکند، شیخ علی آلمحسن، شیخ امری و شیخ هاشم سلمان، رفتار خیانتآمیز و فتنهگرانۀ مأموران تشیّع انگلیسی را محکوم کردهاند و مقام معظم رهبری اتهام زدن به همسران پیغمبر(ص) و خلفا را حرام دانستهاند، اما این روحانینمای انگلیسی جواب داده که این فتواها برای من هیچ ارزشی ندارد و اصلاً آنها را قبول ندارم. حضرت آیتالله مکارم شیرازی گفتند این فرد بیسواد و روحانینما است؛ یا مزدور و مأمور است یا سفیه و دیوانه است. یکی دیگر از مراجع قم گفتهاند او فردی است کمعلم و افراطی و نباید به گفتههای او هیچگونه توجهی بشود.
این روحانینمای انگلیسی روشهای عرفانی امام خمینی، علامه طباطبایی، آیتالله بهجت، آیتالله سیستانی، آیتالله سیدمحسن حکیم و شهید محمدباقر صدر را انحراف از اسلام معرفی، و محکوم میکند. این روحانینمای انگلیسی در برنامههای تلویزیونی در ارتباط با سید حسن نصرالله، میگوید: «نمیدانم این واژه را از کجا پیدا کردند و به سیّدحسن نصرالله میگویند مجاهد. اگر بنلادن و ظواهری مجاهد هستند، ایشان هم مجاهد است و ایشان یک انسان منحرفی است و خیلی پایبند مسائل اصلی نیست.» خیلی جالب است که اسنادی وجود دارد دال بر اینکه دولت انگلیس به این فرد کمکهای مالی کرده، و ایشان اقرار میکند که از دولت انگلیس کمک گرفتهاست. این روحانینما ملکۀ انگلیس را ذریۀ پیغمبر اسلام معرفی میکند و میگوید او از اهلالبیت و علویه است و گرفتن پول از ایشان افتخار است. میگوید اینها ساداتی هستند که به دلیل ظلم و جور، به اروپا فرار کردند و الآن هم سر سلسلۀ پادشاهی انگلیس هستند.
ایشان میگوید بعضی از سنیهای فلسطین، اردن و کشورهای مختلف، به من زنگ میزنند و میگویند ما دوست داریم بیاییم انگلیس. میگوید من به آنها میگویم اگر عایشه (ام المؤمنین) را فحش بدهید، من کمک میکنم پناهندگی بگیرید و ۷۵۰ پوند در هفته هم حقوق بگیرید و میتوانید روبهروی هاید پارک خانه هم بگیرید. آنقدر پول به شما میدهم که بتوانید آنجا زندگی شرافتمندانهای داشته باشید.
عکسالعمل فحاشیها، ناسزاگوییها و هتک حرمتهایی که به وسیلۀ چنین کسانی صورت میگیرد، سر بریدنهایی است که گروههای تروریستی صورت میدهند. گروه داعش ۱۷۰۰ نفر از دانشجویان دورۀ خلبانی را در کنار دجله، یکی پس از دیگری، تحت عنوان گرفتن انتقام به خاطر توهین به یکی از همسران پیامبر(ص) سر برید. ۱۷۰۰ نفر از همافران که قرار بود در آینده خلبان شوند و دانشجوی دورۀ خلبانی نظامی بودند را در کنار رودخانۀ دجله، یکی یکی میکشتند و میگفتند برای گرفتن انتقام از فحاشی نسبت به عایشه امالمؤمنین است. میخواهم بگویم یکی از کارکردهای تشیّع انگلیسی همین است. زمانی که ریگی را گرفته بودند و او را دستگیر کردند، از او پرسیدند چگونه جوانان اهل سنت را علیه برادران شیعۀ آنها تحریک میکنی؟ صحبتهای زیادی کرده؛ میگوید ما بسیاری از فیلمهایی را که عدهای در آنها به فحاشی به خلفا میپردازند، ضبط میکنیم و به بچههای نوجوان و جوان نشان میدهیم و میگوییم به این دلیل، شیعه کافر است و باید آنها را کُشت؛ یعنی آموزش خاصی که گروههای تروریستی تکفیری میدهند، بر پایۀ موادی است که تشیّع انگلیسی تولید میکند. همین شیعۀ لندنی برای اینها این موارد را فراهم کرد. گروههای تروریستی با استفاده از این نوع سخنرانیها و فحاشیها به تربیت نیرو برای مسلمانکُشی پرداختند و این جنایات را انجام دادند.
فلاحزاده : این جریان سیاسی همۀ مراجع را به یک نوع زیر سؤال میبرد تا بتواند یکی از افراد خود را در این منصب اثبات کند. نکتهای که میخواهم عرض کنم، بحث شیعۀ لندنی یا افراطیگری شیعی است. ما در جهان اسلام، گذشته از جریان تکفیر که در حوزۀ اهل سنت است، در حوزۀ شیعی بحث افراطیگری شیعی را داریم. یک خاندان مشخص الآن به عنوان نماد افراطیگری شیعی محسوب میشود. این جریان از پایگاه فقه و فقاهت پایگاه حوزوی استفاده میکند و از آن پایگاه به شخصیتهای اسلامی و همچنین نسبت به مراجع سلف و علمای سلف توهین میکنند و همه را زیر سؤال میبرند.
اگر بخواهیم این جریان را تجزیه و تحلیل کنیم، میشود گفت اینها از گفتمان حاکم بر حوزههای علمیه و فقاهت و مرجعیت عدول کردهاند. اگر شما در طول تاریخ تشیع نگاه کنید، حوزۀ فقاهت و مرجعیت در عین اختلاف نظر بین عالمان این حوزه، همپوشانیها و همراستاییها و همراهیهایی با هم دارند، ولی این جریان (افراطیگری شیعه) از گفتمان مسلط بر حوزههای علمیه در فقاهت و مرجعیت عدول کرده، و اگر هم بعضی جاها همراهی میکند، تحت عنوانی است که میخواهد پایگاه خودش را حفظ کند؛ لذا این یکی از ویژگیهای این جریان است. آنها نگاه تقلیلگرایانه به مذهب دارند و به جای کلنگری، جزءنگر هستند. آنها مذهب شیعه را به صورت کلان نگاه نمیکنند و یک نگاه کاملاً تقلیلگرایانه نسبت به ارزشهای مذهبی دارند. نسبت به ارزشهای مشترک بین مذاهب اسلامی هم همینطور است؛ یعنی به ارزشهای خاص بیشتر توجه دارند تا به ارزشهای مشترک در جهان اسلام. سعی در طرد سایر مسلمانان دارند. امام حسین(ع) نزد همۀ شیعیان مقدس است، حضرت ابوالفضل بین همۀ شیعیان محترم است، عزاداری مقدس است، حضرت فاطمه زهرا(س) مقدس است. از این منظر و این جایگاه استفاده میکنند، به ارزشهای خاص شیعی تکیه میکنند و آنها را وسیلۀ تفرقه قرار میدهند. صرفاً به ارزشهای مقدس شیعی تکیه میکنند، نه ارزشهای مشترک جهان اسلام.
ما در اسلام اصول مشترکی داریم (توحید، نبوت، معاد) و ارزشهای مشترک (مثل حج، جهاد، قرآن و…). اینها ارزشهای مشترک ماست. آنچه اینها بر آن تکیه میکنند، ارزشهای خاص شیعی با نگاه تقلیلگرایانه است، نه نگاه عام. ما حرکت امام حسین(ع) را میتوانیم به گونهای تجلّی بدهیم که جهان اسلام از آن بهره ببرد؛ همانطور که در جامعۀ ایران هم میبینیم که در خیلی از مناطق، اهل سنت برای امام حسین(ع) عزاداری میکنند. ما در ایران روستاها و شهرهایی داریم که مداح هیأتهای عزاداری امام حسین(ع) از برادران عزیز اهل سنت هستند. سال گذشته تلویزیون برنامهای را به نام «شکوه نی» تهیه کرد که عمدتاً به عزاداریهای اهل سنت پرداخت.
عزاداریهای خرافی تشیّع انگلیسی میکوشد پیرایههایی را به تشیّع نسبت دهد تا بتواند بدینوسیله، اختلافات را در جهان اسلام توسعه دهد. این جریان رویکرد جامعی به ارزشهای برون مذهبی ندارد و برداشتهای تقلیلگرا و خاصگرا و تمایزگرا را ترویج میکند. اینها به ارزشهای خاص شیعی با نگاه تمایزگرایانه ـ نه نگاه همگرایانه ـ نگاه میکنند. ما میتوانیم عزای امام حسین(ع) را به نماد وحدت تبدیل کنیم و در یکی از فرمایشهای مقام معظم رهبری به این نکته تأکید شدهاست، ولی این جریان ارزشهای شیعی را با نگاه تمایزگرایانه مطرح میکند؛ دقیقاً رویکرد ضدّ تقریبی دارد. اگر تقریب را به عنوان یک ارزش مشترک در جهان اسلام مطرح میکنیم، این جریان که بهحق به عنوان جریان «تشیع انگلیسی» مطرح است، یک رویکرد کاملاً ضدّ تقریبی دارد. آنها عملاً در حوزۀ سیاست فعال هستند؛ در عین اینکه ادعا میکنند که دین از سیاست جداست. در سطح تبلیغ در حوزۀ مبانی نظری خود، رویکرد جدایی دین از سیاست را تبلیغ میکنند، ولی در عینحال میبینید بهرهگیری سیاسی از دین میکنند و از دین به عنوان ابزار استفاده میکنند.
این جریان به نوعی معتقد است دین را نباید به عنوان یک محور ایدئولوژیک مطرح کرد، ولی دقیقاً دارد به حوزۀ دین به عنوان یک ابزار سیاسی و ایدئولوژیک نگاه میکند. اگر ما ایدئولوژی را به عنوان اندیشۀ عملزا مطرح کنیم، دقیقاً از نحوۀ عزای امام حسین(ع) و از قمهزنی به عنوان یک ابزار که بتواند عکسالعمل و مقابله ایجاد کند و بتواند نوعی تخاصم و تمایز را ایجاد کند، استفاده میکنند. این واقعیت را کاملاً دارید میبینید که این جریان در کل دارد اینگونه حرکت میکند. همانطور که اشاره کردم، بهرهگیری از مقدسات مشترک که مورد توجه کلیۀ مذاهب اسلامی است ـ مثل ظهور امام زمان(ع)، شهادت امام حسین(ع) و… ـ میتواند محور وحدت و همدلی همۀ فِرق اسلامی شود، ولی این جریان هم «خود دینپندار» و هم «خود دین نگهدار» است؛ میگوید دینی که ما تفسیر میکنیم، عین دیانت است و ما هستیم که پاسداشت دین و اهل بیت را داریم. آری، هم به نوعی خود دینپندار است و هم خود دین نگهدار. در تمام برنامهها و در شبکههایش این ویژگی نمایان است. نفی کامل جریانهای فکری دینی غیرخودشان، محور کارشان است. تمام جریانهای دینی، هم علمای سلف و هم علمای دیگر (چه در قم ،چه در نجف)، بهویژه علمایی که به نوعی همراه آنها نشدند و با نظام جمهوری اسلامی همراه هستند، مورد نفرت آنها قرار دارند. حضرت آیتالله بهجت را به تمسخر گرفتند، حضرت آیتالله مکارم را به تمسخر میگیرند، به شهید مطهری توهین میکنند و….
در حوزۀ سیاست، نفی نظام سیاسی اسلامی در دستور کارشان است. با جمهوری اسلامی در ایران مخالفاند؛ در عینحال که میگویند ما مروج مکتب اهل بیت هستیم! چه کسی میتواند این واقعیت را انکار کند که نظام جمهوری اسلامی بیشترین تبلیغ را نسبت به مکتب اهل بیت داشتهاست؟ چه کسی میتواند انکار کند که بعد از پیروزی انقلاب، مکتب اهل بیت در دنیا بیشتر معرفی شدهاست؟ این جریان در عینحال که مدعی طرفداری از مکتب اهلبیت است، با نظام سیاسیای که دارد مکتب اهلبیت را ترویج میکند، کاملاً مقابله میکند. از ویژگیهای این جریان در حوزۀ سیاست، عدم پایبندی به قانون اساسی و نظامات مرتبط با آن است. اربعین امسال، آقایی که از او به عنوان «مرجع اعلی» در کلیۀ شبکههایشان تبلیغ میکنند، اعلام کرد احتیاج به ویزای سفر به عراق نیست و رسماً همه را دعوت به قانونشکنی کرد. یکی از فتواهای ایشان این است که مسلمانان احتیاج به گذرنامه و ویزا برای تردد ندارند. اگرچه میتوانیم بگوییم که توطئۀ استعمار باعث تجزیۀ کشورهای اسلامی شد، ولی الزامات امنیت ملی جموری اسلامی ایران و جمهوری عراق اقتضا میکند که مقررات عبور و مرور رعایت شود. وقتی یک کشوری الزاماتی دارد و شما از مزایای آن کشور کاملاً بهره میبرید، آیا میتوانید الزامات آن را نپذیرید؟ لذا میبینید در این حوزه هم نقض قوانین و تضعیف منافع ملی و دینی و مذهبی و… را در دستور کار دارند و این هدف را دنبال میکنند. همگرایی با جریانات معارض با گفتمان انقلاب، امام و مقام معظم رهبری در حوزۀ مسائل نظری را در آنها کاملاً میبینیم.
یکی از ویژگیهایی که این جریان را متمایز از سایر جریانهای مذهبی میکند، در حوزۀ مناسک است؛ بحث حمایت از خرافات و ـ اگر نگوییم بدعتها ـ در سبک عزاداری برای امام حسین(ع) است که امروز دشمن کاملاً از آن بهرهبرداری میکند. بعضی از کسان ممکن است ناآگاهانه آلوده به خرافات شوند، ولی جریان تشیّع انگلیسی عالمانه و عامدانه، بهوسیلۀ ترویج خرافات، تیغ دشمنان تشیّع را تیز و آنها را علیه شیعیان تحریک میکند. به عنوان مثال، کوشش در ترویج قمهزنی و ملکوک ساختن چهرۀ عزاداری امام حسین(ع) و توهین به ارزشهای پیروان سایر مذاهب، رفتاری است که مخالف با آبرو و حیثیت عزاداری و مخالف مصالح اسلام و تشیع است. کسانی که گروههای تروریستی را شستوشوی مغزی میدهند، فیلم این رفتارها را برای تروریستها، در آخرین لحظهای که میخواهند آنها را برای عملیات انتحاری آماده کنند، میگذارند و به وسیلۀ آنها، مراکز فرهنگی و مراکز تجمع شیعیان را مورد حمله قرار داده و در هر حمله، دهها نفر را به شهادت میرسانند. در حقیقت، جریان تشیّع انگلیسی نوعی همگرایی با گروههای تروریستی دارد.
نکتۀ دیگر، کمک این جریان به جریانهای تکفیری است. برخی از افراد که جریانات تکفیری را برای عملیات انتحاری همراهی کردهاند، حرفشان این است که در لحظات آخر که ما را برای عملیات انتحاری آماده میکردند، نوارهای این مراسم را برای ما میگذاشتند که چگونه در این مراسم به مقدسات ما توهین میکنند. وقتی که نوارهای اینها را برای ما میگذاشتند، ما را برای عملیات انتحاری آماده میکردند. آن تروریست که در زاهدان عزاداران حسینی را میکُشد، به وسیلۀ این فیلمها تحریک شده است. وقتی در شیراز یک حسینیه را منفجر میکنند و زن و بچۀ مردم و عزاداران امام حسین(ع) را میکُشند، این را علاوه بر آموزههای تکفیری، میتوان به نوعی عکسالعمل اقداماتی دانست که جریان تشیّع انگلیسی با عنوان عزاداری امام حسین(ع) و مخالفت با دشمنان اهل بیت(ع)، از خود نشان میدهد. این جریان به شدّت مورد حمایت جریانهایی در انگلستان است. شما اگر بخواهید در لندن و جاهای دیگر شبکۀ تلویزیونی راه بیندازید، احتیاج به حمایت و امکانات فراوان دارید. عوامل تشیّع انگلیسی این همه امکانات را در لندن چگونه به دست آوردهاند؟ چگونه تشویق میشوند که در لندن، علیه همسر پیامبر، کتاب تألیف و منتشر کنند و این کتاب را در شبکۀ تلویزیونی ماهوارهای تبلیغ کنند؟
یک روحانینمای انگلیسی در تلویزیون خود، رسماً این کتاب را تبلیغ میکند، و بعد هم مینویسد فلان همسر پیامبر «رأس کل کفر» و درخواست میکند این جمله تیتر همۀ تلویزیونهای منطقه شود. همین کتاب در اردوگاه تکفیریها و داعش مطرح، و سندی برای اثبات کفر شیعه میشود و برای اینکه جوانان اهل سنت را تحریک کنند تا بچههای مسلمان را سَر ببُرند، به آن استناد میکنند. لذا، همانطور که اشاره شد، اگر بخواهیم تعریفی از افراطیگری شیعه داشته باشیم که این جریان شیعۀ انگلیسی هم تحت همان تعریف شناخته میشود، میتوان گفت هرگونه اظهارنظر، فعالیت یا اقدام به عنوان تشیّع در مسائل مذهبی که موجبات چالش، تنش و درگیری در میان اقوام و مذاهب اسلامی را فراهم ساخته و باعث تضییع حقوق تشیع و سوءاستفادۀ دشمنان گردد، تحت عنوان تشیّع انگلیسی یا افراطیگری شیعی قابل تعریف است.
اینها عمدتاً از این روش تبلیغی دارند استفاده میکنند، از پایگاههایی مثل حسینیه، استفاده ـ یا بهتر بگوییم، سوءاستفاده ـ میکنند. یعنی اگر شما دقّت کنید، میبینید حسینیه بیشتر دایر میکنند تا مسجد، از مداحی بیشتر استقبال میکنند تا بحث و بررسی. از همۀ ابزارهای حوزۀ رسانه ـ بهویژه، شبکههای ماهوارهای که قدرت نشر بیشتر دارند ـ بهره میبرند. در اکثر کشورها اول حسینیه دایر میکنند. مداح بیشتر تربیت میکنند، مبلغ بیشتر تربیت میکنند تا آدم فاضل و فقیه. محور اصلی کار آنها توهین به علمای شیعهای است که عقاید آنها را باور ندارند و نیز اهل سنت. در عینحال، رفتوآمد روحانینمایان تشیّع انگلیسی به عربستان سعودی کاملاً آزاد و برقرار است. در طول سالیان سال، چه مواقعی که عربستان رفتار خصمانهای با ما داشت و حتی در سال جاری ـ خصوصاً آن موقع که دولت جدید عراق نبود ـ همۀ مراجع از طریق بعثۀ جمهوری اسلامی در مکۀ مکرمه دفتر دایر میکردند. تنها بعثۀ این جریان که هم در برنامههای تلویزیونی و هم در سخنرانی بیشترین توهینها را به مقدسات اهل سنت میکند، میتواند در مکه و مدینه خودش را ظاهر کند و به صورت مستقیم و بدون همراهی با سازمان حج و زیارت، ویزا بگیرد. علمای شیعۀ سایر کشورها نمیتوانستند به بعثۀ ایران رفتوآمد کنند، ولی رفتوآمد به بعثۀ آنها ممکن و آزاد بود. همین سال جاری، هیچیک از علمای شیعه از ایران به عربستان نرفتند، ولی اینها رفتند و در مکه و مدینه بعثه دایر کردند. البته بعضی از مراجع عراق نیز دایر کردند که ضرورت داشت.
میخواهم عرض کنم در عربستان بهراحتی حضور مییابند و هیچ مزاحمتی برایشان نبود و نیست و هیچ دردسری برایشان نبود و نیست. اینها مدعی هستند که ما طرفدار شیعه هستیم و تندترین حملات را به مقدسات و ارزشهای اهل سنت دارند، ولی در عربستان سعودی هم کاملاً آزادی عمل دارند و تلویزیون عربستان زیرنویس حساب مالی کمک به شبکۀ تلویزیونی اینها را تبلیغ میکند. این نشاندهندۀ چیست؟ اگر در یک جمله بخواهیم تحلیل کنیم، باید بگوییم اگر غرب به نوعی و در یک مقطع، جریان تکفیر را توسعه داد و پشت جریان تکفیر، چند کشور اسلامی ـ نظیر سوریه، عراق، افغانستان، پاکستان، نیجریه و یمن ـ را به خاک و خون کشید و اگر ریشۀ تاریخی این جریان به محمد بن عبدالوهاب و ابنتیمیه میرسد و همین جریان امپراطوری عثمانی را متلاشی ساخت، از طرف دیگر، تشیّع انگلیسی نیز مکمل همان جریان تروریستی است که زمینۀ فعالیت گروههای تروریستی علیه تشیع را به وجود میآورد. استعمار با دو حربۀ تکفیر و تشیّع انگلیسی به جنگ اسلام و مسلمانان آمدهاست.
حسین رویوران : تشیع انگلیسی تنها به چهرههای مورد احترام اهل سنت توهین نمیکند. این جریان فرهنگ سب و لعن و نفرین و تکفیر را در داخل جامعۀ تشیع نیز گسترش میدهد. من حتی دیدم یکی از علمای تشیع انگلیسی، عقیل ـ برادر امام علی(ع) ـ را نیز نفرین میکرد. تکفیر و تفسیق دو حربۀ تسنن آمریکایی و تشیّع انگلیسی است.
سید صدرالدین قبانچی : بنده خودم متولد نجف اشرف هستم. هم درس حوزه خواندم و هم آخوندزاده هستم. از همان ۴۰ سال پیش که ما در نجف بودیم، به روحانیون این جریان، «آخوند انگلیسی» میگفتند. آن موقع وسایل جدید و امکانات جدید نبود. دو استاد داشتیم. استاد ما یکی شهید عمادالدین طباطبایی بود که به وسیلۀ صدام اعدام شد؛ برادر بزرگ آقا سید جلالالدین است که الآن امام جمعۀ نجف اشرف است. استاد منطق هم بود. آن زمان تذکر میدادند که باید متوجه انحرافات بود. این جریان که مقرشان بیشتر در کربلا بود، در آن زمان جزء جریانهای پیشرو و روشنفکرمآب بودند؛ علیه صهیونیسم، کتابی تحت عنوان «دنیا بازیچۀ یهود» نوشته بودند. بعضی از آنها آن زمان جزء جریانهای پیشرو به حساب میآمدند و مورد توجه قرار داشتند؛ چون هم به زبان فارسی تسلط داشتند و دارند و هم به زبان عربی؛ یعنی بعضی از آنها ایرانیالاصل، ولی بیشتر زاده و مقیم و پرورشیافتۀ حوزههای علمیۀ کربلا هستند؛ لذا خوب توانستند در میان اقشار کشورهای عربی و جریانهای روشنفکری آن زمانِ جهان عرب پیشروی کنند. مخصوصاً در میان عربهای خلیج فارس؛ یعنی در میان شیعیان تحصیلکردۀ کشورهای خلیج فارس ـ مثل بحرین و امارات و کویت و عربستان ـ نفوذ خوبی پیدا کردند. حتی از میان آنها، گاهی گروههای نسبتاً انقلابی هم پیدا شدند که راه خود را از این جریان انحرافی جدا کردند و سعی کردند در مقابل انحراف و تغییر رویکرد انقلابی و پیشرو و پیشگام (با توجه به مسائل همگرا و همبسته و همافزای جهان اسلام و تشیع) مقاومت کنند.
نقطۀ عطف این جریان هم به لحاظ اندیشهای و هم به لحاظ سیاسی، از بعد از انقلاب اسلامی شکل گرفت. این نکته خیلی مهم است. یکی از چهرههای این جریان هنگامی که در کویت بود، ادعای اجتهاد کرد. تجار کویت نسبت به این ادعا مردّد بودند که ایشان واقعاً مجتهد است یا خیر. کی این ادعا مطرح شد؟ بعد از فوت آیتالله العظمی حکیم. وضعیت آیتالله العظمی حکیم در عراق و در جهان تشیع عرب، مثل وضعیت آیتالله بروجردی بود؛ یعنی ایشان مرجعیت عامه داشت. بقیۀ مراجع بودند، ولی چنین وضعی را آیتالله حکیم داشت. بعد از فوت آیتالله حکیم، بحث مرجعیت مراجع دیگر مطرح شد؛ آیتالله شاهرودی، آیتالله خویی و…. در همین شرایط، یکی از افراد این جریان ادعای مرجعیّت کرد و مدعی شد از حضرت آیتالله خویی و از حضرت آیتالله شاهرودی اجازۀ اجتهاد دارد؛ ادعایی که به اثبات نرسید.
به همین دلیل، در نقد این جریان و نقد جایگاه علمی بعضی از چهرههای آنها یک نوع تردید و تشکیک هست که اینها نزد چه کسی درس خواندند و از چه کسی اجازۀ اجتهاد دارند. به اینها میگویند «مراجع خودخوانده!» خودشان اعلام کردند که مرجع هستند. مراتب فضلشان به تأیید مراجع سلف نرسیدهاست. مثلاً حضرت امام(ره) نزد آیتالله العظمی بروجردی، آیتالله رفیعی و آیتالله شاه آبادی، در فقه و فلسفه و عرفان تلمذ کردهاند و مشخص است که نزد چه کسانی درس خواندهاند. شاگردانی که نزد ایشان فارغالتحصیل شدند ـ نظیر شهید بهشتی، شهید مطهری ـ مشخص هستند. چهرههای این جریان نه نزد اساتید برجسته درس خواندند که گواهی به اجتهادشان داده شود و نه شاگردان فاضل به حوزۀ علمیه قم یا کربلا تحویل دادند. بیخ و بُن بطلان این جریان از این نقاط شروع میشود؛ یعنی جایگاه اینان مورد تشکیک است و اجتهادشان ثابت نشدهاست.
انقلاب اسلامی که شکل میگیرد، بحث مرجعیت یکی از چهرههای این جریان در کویت مطرح میشود و توقع داشت از او حمایت شود؛ حتی انتظار داشتند پرچمدار حرکت اسلامی در سطح عراق شناخته شود. از آن به بعد، اینها دیگر کمر همت به مقابله با انقلاب اسلامی بستند. تا آن هنگام بحث تشیع لندنی مطرح نیست. نیروهای طرفدار انقلاب اسلامی به وحدت جهان اسلام در مقابل استعمار میاندیشیدند و اختلاف بین مذاهب اسلامی را به مصلحت جهان اسلام نمیدانستند و از این رو توهین به چهرههای مورد احترام اهل سنت را سزا و روا نمیدانستند، ولی این جریان برعکس میکوشید دقیقاً نقاط اختلاف بین مذاهب اسلامی را برجسته کند و کوچکترین توجهی به مصالح جهان اسلام نداشته باشد؛ کما اینکه در سایر موارد نیز میکوشید نگاه بستهای داشته باشد. به عنوان مثال، هنگام استفتا از حضرت امام راجع به شطرنج، حلیت شطرنجِ بدون برد و باخت و شطرنج به عنوان ریاضت فکری، این جریان به مخالفت پرداخت. بحث دیگر بحث قمهزنی است. از حضرت امام استفتا شد، گفتند یک عمل موهن و در واقع خلاف است. امروز یکی از محوریترین مباحث تبلیغات علیه اسلام و جمهوری اسلامی همین بحث قمهزنی است. این جریان میکوشد چنین رفتاری را که برای تبلیغ علیه تشیع، بهانه به دست دشمن میدهد، ترویج و تبلیغ کند و میگوید از اعاظم و بزرگان شیعه در حد تواتر، بحث جواز و استحباب قمهزنی مطرح است؛ میگوید چرا این آقایان (با نفی قمهزنی) خودشان را جهنمی میکنند؟! یکی از آنها میگوید نفی قمهزنی خلاف است و دیگری مدعی میشود که حرام است و هرکه قمهزنی را نفی کند، به جهنم میرود. میگوید چرا شما از خونریزی برای سیدالشهدا میترسید؟ اگر انقلاب اسلامی دهۀ فجر را مطرح میکند، آنها چندین دهۀ دیگر مطرح با اسامی مقدس میکنند؛ نظیر دهۀ فاطمیه، دهۀ زینبیه، دهۀ محسنیه و دهههای دیگر! انقلاب بحث هفتۀ وحدت را مطرح میکند، آنها هفتۀ برائت را مطرح میکنند؛ نه برائت از مشرکین، که برائت از خلفا برای تفرقه در میان مسلمین.
من اجازه میخواهم به اهداف این جریان را اشاره کنم:
۱) اول، ایجاد اختلاف در درون بیت شیعه است. این گسل متأسفانه در درون بعضی از حوزههای علمیه ایجاد شدهاست و اینها سعی میکنند از جوانان کمسواد و احساساتی یارگیری کنند. خیلی خواستند خودشان را به حضرت آیتالله بهجت نزدیک نشان دهند، ولی وقتی حضرت آیتالله بهجت فتوا به عدم جواز قمه زدن دادند، ناچار از ایشان فاصله گرفتند. سپس کوشیدند خودشان را به حضرت آیتالله وحید خراسانی نزدیک نشان دهند، ولی وقتی حضرت آیتالله وحید خراسانی دفاع شدیدی از انقلاب اسلامی و مقام معظم رهبری کردند، باز از ایشان فاصله گرفتند. درون بیت شیعه متأسفانه دارند ایجاد گسل میکنند؛ ۲) تضعیف جریان مرجعیت انقلابی حوزه علمیه؛ چه در عراق، چه در ایران، چه در لبنان، چه در عربستان، چه در پاکستان میکوشند مرجعیّت انقلابی را تضعیف کنند؛ ۳) مقابله و ضدیت با انقلاب اسلامی؛ ۴) تضعیف جایگاه ولایت فقیه؛ ۵) تخریب وجهۀ اسلام در جهان؛ ۶) ترسیم چهرۀ خشن، خونین و افراطی و «دگرستیز» مخصوصاً از تشیع. بر اصطلاح «دگرستیز» تأکید میکنم. یک وقت من با شما اختلاف دارم، ممکن است توافق ما به نتیجۀ مشخصی نرسد، حالا بحثی هم با هم کردیم ولی یکدیگر را مورد تعرض قرار نمیدهیم، بلکه به هم احترام میگذاریم؛ هرچند با هم اختلاف نظر داشته باشیم، ولی این جریانِ «دگرستیز» تا شما را تسلیم خودش نکند، همینطور با شما میجنگد و به سوی شما دشنام و ناسزا و تکفیر شلیک میکند و شما را تعقیب میکند. این متأسفانه یکی از ویژگیهای این جریان است. ۷) تشدید اختلافات مذهبی میان شیعه و سنی؛ ۸) حرکت در راستای اهداف استکبار جهانی؛ خصوصاً سیاستهای استعماری که دولت انگلیس دارد ـ یعنی مخصوصاً سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن.»
این جریان سه رویکرد دارد: یکی رویکرد اعتقادی و فقهی، دیگری رویکرد سیاسی، و سوم، آیینی. در رویکرد فقهی ـ اعتقادی، این موارد قابل ذکر است: اول، مخالفت با اصل ولایت فقیه و مسئلۀ تأسیس جمهوری اسلامی، با تمسّک به حدیث «کل رایه تخرج قبل المهدی…» (= هر پرچمی قبل از ظهور امام زمان برافراشته شود، با او بجنگید)، اما اینجا حدیث را تحریف میکنند. بحث در این حدیث، رایت الضلال است نه هر رایتی! قیامهای قبل از ظهور حضرت صاحب(ع) در روایات فراوان مورد بحث واقع شدهاست. بحث اصل ولایت فقیه را میگویند سندیت شرعی و حدیث و روایت قوی ندارد. یک حدیث ضعیف است که میگویند حضرت امام بیشتر بر آن تکیه کردهاست و مانور دادهاست؛ در حالی که دیدگاههای علامه نائینی و خود آیتالله بروجردی مطرح است و حتی در شرایطی، آیتالله خویی ولایت فقیه را ـ البته با مقیدات ـ مطرح میکند.
موضوع دیگر، بحث ترویج مسلک اخباریگری و مخالفت شدید با فلسفه و عرفان است و از این جهت، این جریان به وهابیت شبیه است. اینها آدمهایی بهشدت منفیگرا و سطحینگر و مخالف تعقّل و ضدّ فلسفه و در واقع ضدّ هر تحرک عقلانی در استنباط احکام و تفسیر هستند؛ در حالی که شدیداً آلوده به تفسیر به رأی هستند و در جهت اختلافافکنی، نسخۀ دوم جریان تکفیرند. از این جهت، اقداماتی در عراق کردند و با مخالفت شدید حضرت آیتالله سیستانی مواجه شدند. ایشان فرمود: توهین به اهل سنت حرام است. فتوای ایشان معروف است. حتی به جایی رسید که فرمود: «إنهم إخواننا بل أنفسنا» (= برادران اهل سنت برادران ما، بلکه جان ما هستند.) اینها با حضرت آیتالله سیستانی مخالفت کردند. رویکرد سیاسی این جریان تلاش برای تضعیف مرجعیت است؛ با بسترسازی بیگانگان برای تضعیف حوزۀ علمیه قم در بُعد سیاسی و تضعیف نقش حوزه در بسیج مردم و در تقویت وحدت و در ادامه و پیمودن راه انقلاب.
آنها مخالفت صریح و آشکار با انقلاب اسلامی میکنند. یکی از روحانینمایان تشیّع انگلیسی خطاب به جوانان میگوید: «جوانان مثل پدرانتان گول نخورید که بعضی از آنها گول خوردند. شما فریب نخورید» و اشاره به مقام معظم رهبری میکند و میگوید هرچه میگوید، «نگویید راست میگوید.» تخریب شخصیت حضرت امام و مقام معظم رهبری در دستور کار آنها قرار دارد؛ میگویند امام و مقام معظم رهبری با مخالفت با صهیونیسم و استکبار، جهان اسلام را به آشوب میکشند و حتی تهمت میزنند و میگویند مسلمانان را به طرف وهابیت و تسنن و حذف اهل بیت میبرند و این دروغ است. این جریان با مسئلۀ آزادی فلسطین هم مخالفت صریح و آشکار میکند که عجیب است! شبکههای تلویزیونی این جریان یک کلمه علیه آمریکا و صهیونیسم پخش نمیکنند، ولی هرچه بخواهند و هرچه بتوانند، علیه جمهوری اسلامی ایران پخش میکنند. حتی علناً از منافقین حمایت میکنند و با جریان فتنه و هر جریانی که علیه انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی باشد، همراهی میکنند.
از طرف دیگر، در مقابل گروههای تکفیری سکوت میکنند و یک فتوا علیه داعش و تروریستهایی که عراق را اشغال کردهاند، صادر نمیکنند. قمه میزنند، ولی در راه مبارزه در میدان جنگ علیه تکفیریها و داعش، یک قدم بر نمیدارند. میگویند با قمهزنی برای سیدالشهدا خون بریزید، ولی در راه دفاع از شیعیان در عراق مبارزه نمیکنند و خون نمیدهند و علیه داعش فتوا صادر نمیکنند. میگویند دین از سیاست جداست، ولی دقیقاً از سیاست انگلیس پیروی میکنند.
عرض شد که رویکرد آیینیشان دارای سه ویژگی است: اول فقهی و علمی، دوم رویکرد سیاسی و سوم، آیینی. رویکرد آیینی آنها بیشتر جنبۀ سمبلیک دارد. در واقع سرمایۀ اصلی اینها الآن بحث مسائل آیینی است. برجستهترینِ آن که خیلی برادران اهل سنت را عصبانی میکند، برگزاری مراسم ساختگی و بدعتآمیزی تحت عنوان جشن «عیدالزهرا» است. اینها که خود را به عنوان محبان زهرا معرفی میکنند، هر چه از دهنشان در میآید فحاشی میکنند، هتاکی میکنند، حرکات زشت بدنی از خودشان نشان میدهند و میگویند این کارها اصلاً گناه نیست. استثنائاً هر کاری میخواهید، امشب بکنید. فیلمهای این مجالس را به ترکمنستان، سیستان، بلوچستان و کردستان که اهل سنت هستند، میفرستند و به آنها میگویند ادعای وحدت که جمهوری اسلامی دارد و ندای وحدت که از زبان رهبران انقلاب اسلامی به شما میرسد، صحیح نیست. قمه میخرند و در میان هیأتهای عزاداری توزیع میکنند. دهههای محسنیه، کاظمیه، سجادیه، قاسمیه به راه میاندازند. پارسال آمار داشتیم که ۲۰ هزار قمه از زنجان خریداری شد که بین هیأتها توزیع شود. در مقابلِ نظر جمهوری اسلامی که اعلام شده این عمل، عمل موهن و کار زشتی است، مخالفت میکنند و اعمالی نظیر قمهزنی را مقدس جلوه میدهند. وقتی که عملی وارد وجدان دینی عدهای شد، مشکل میتوان آن را نهی کرد.
البته پول کلانی هم در اختیار دارند. ۲۰ شبکه ماهوارهای ۲۴ ساعته دارد کار میکند. الان «العالم» حقوق کارمندان خود را ندارد بدهد. ۲۰ شبکه ماهوارهای ۲۴ ساعته دارد به نفع آنها کار میکند. این همه پول از کجاست؟ به نظر میرسد پول گروههای تروریستی وهابی و گروههای شیعۀ انگلیسی از یک جا تأمین میشود و هر دو از یک جا دستور میگیرند. استفادۀ ابزاری از مسئلۀ محبت اهل بیت(ع) و مراسم سوگواری سیدالشهدا(ع) برای مقابله با اسلام ناب محمدی در دستور کار آنهاست. تضعیف جمهوری اسلامی و تشدید اختلافات مذهبی و تقویت انگلستان نتیجۀ عملی برنامههای آنهاست. هم تسنن آمریکایی و هم تشیع انگلیسی، مخالف آرمان آزادی قدس و رهایی ملت فلسطین هستند و هر دو در خدمت اسرائیلاند. هر دو جریان بهشدت ضد نظام جمهوری اسلامی هستند؛ هم داعشیها و هم شیعیان لندنی. هر دو جریان بهشدت با سازمانهای جهادی اسلامی در سطح منطقه ضدیّت دارند. بعضی از جریانهای تشیع انگلیسی شدیداً علیه اصل فقاهت و مرجعیت و حوزههای علمیه تبلیغ میکنند. اینها خرافهگرا و خوابنما هستند. مرتب خواب میبینند و با حضرت زهرا(س) شام و صبحانه میخورند. میگوید من خواب دیدم حضرت زهرا آمد، دست روی کتف من گذاشت گفت: پسرم، تو وقتی میگویی «اللهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم»، چرا نمیگویی «و العن اعدائهم؟» این را هم بگو. آنچه وحشتناک است، این است که میگوید میدانید خون قمهزنها چهقدر مقدّس است؟ لباس خونی قمهزنها زنان عقیم را بچهدار میکند! خانمهای نازا را در تشت بگذارند، آب پُر کنند و در آن آب خونین بنشینند تا به برکت خون این قمهزنهای سیدالشهدا، بچهدار میشوند. این هم متأسفانه چهرۀ تشیع شده که اینها تبلیغ میکنند.
فلاحزاده : در جریان شیعه ما چهار جریان انحرافی کلان داریم. اول، افراطیگری مذهبی؛ دوم، مدعیان دروغین مهدویت؛ سوم نفوذ جریان سکولاریسم و چهارم، نوعی وهابیت شیعه. اینها تقریباً ویژگیهای مشترک دارند، زیرساخت و خاستگاه حوزوی دینی دارند، دنبال برجستهسازی یک وجه خاص هستند و بخشهای زیادی از دین را کتمان میکنند یا نادیده میگیرند. تقلیلگرایی باورها و اعتقادات دینی و ترویج اندیشههای خرافی، وجه مشترک این جریانات است. عدم بنیان معرفتی قوی و غلبه وجه کارکردی بر وجه معرفتی، جهتگیری سیاسی در مقابل رویکرد انقلابیِ وجه معرفتی به عنوان پادگفتمان دین اصیل، حمایت از جانب جریانهای بینالمللی (هر چهار جریان از طرف قدرتهای بینالمللی حمایت میشوند و تلاش میکنند خود را به عنوان یک جریان دینی، در عرصۀ عمومی معرفی کنند)، جزمیت فکری و تفکرات شبه فرقهای از ویژگیهای مشترک اینهاست.
متقی : بحثی که وجود دارد، این است که آیا فرایندی که شما میگویید، مربوط به یک جریان خاص است؟ و آیا طی سالهای گذشته در ساختار اجتماعی کشور خودمان گسترش پیدا نکردهاست؟ بحث مربوط به خود مجموعههایی است که هستند. چند درصد از ما در این فضا قرار داریم؟ علمایی که در مجامع عمومی هم حمایت میشوند. نکتۀ دیگر این بحث که خود حضرتعالی هم فرمودید بعضی این نشانهها در ساخت اجتماعی ما هم گسترش پیدا کردهاست. حضرتعالی هم احاطه دارید و هم یک رویکرد ایدئولوژیک و تحلیلی دارید و هم اطلاعات دارید. من نگران این جریان نیستم. چرا؟ چون تحلیلی دارم. من نگران یک وضعیت دیگر هستم که این جریان در پناه یک ساختار، رشد پیدا کند و گسترش پیدا کند. اگر این وضعیت به وجود بیاید، نه تنها دیدگاههای انقلاب در غربت قرار میگیرد، بلکه الگوهای امنیتسازی که ما در چارچوب رویکرد حضرت امام داشتیم که مبتنی بر وحدت و تقریب بودهاست، نادیده گرفته میشود. بعضی از این نشانهها که در ساخت اجتماعی وجود دارد، گسترش پیدا کردهاند.
فلاحزاده : دقیقاً نکات شما را تایید میکنم و تحلیل میکنم. اینها دقیقاً از ارزشهای مشترک بین تمام جریانهای فکری شیعه استفاده میکنند: حسینیه، حوزه، نام مقدس امام حسین(ع)، فدک، حضرت ابوالفضل، دهههایی که مدام دارد توسعه پیدا میکند. دهۀ حضرت رقیه (س) را همین امسال به وجود آوردند. از حیث جامعهشناختی، به نکات دقیقی را اشاره کردید که این فرآیندی که دارد طی میشود، به چه سرانجامی خواهد رسید. بحثهای مربوط به فضای مجازی هم مطرح است.
مهتدی : در صدر اسلام هم دو جریان وحدتگرا و تفرقهافکن وجود داشت. در صدر اسلام جریان منافقین را داریم. قرآن کریم از همان اول سورۀ بقره تا سورههای دیگر، از نفاق و منافقین صحبت کردهاست.(و من الناس من یقول آمنا بالله و الیوم الآخر و ما هم بمؤمنین) و بقیۀ آیات. من خیلی به این مسئله فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که تمام مشکلات در نتیجۀ نوعی همپیمانی بین جریان نفاق و یهود است. این همه آیات در قرآن راجع به جریان نفاق هست. وقتی میگوییم «منافقین»، منظور چه کسانی هستند؟ میگویند عبدالله بن ابی. عبدالله بن ابی که شناخته شدهاست، دیگر منافق نمیتواند باشد. منافق کسی است که تظاهر به تدین میکند و در واقع کفر خودش را مخفی نگاه میدارد. این همه آیات در قرآن راجع به نفاق و یهود و خطر یهود هست و ما میدانیم که به محض اینکه حضرت رسول(ص) وفات میکنند، در جریان سقیفه، ابوسفیان به حضرت علی(ع) میگوید: برو حقّت را بگیر. اینها اینجا نشستند که حق تو را ضایع کنند و حضرت علی(ع) رد میکند؛ چون میداند هدف ابوسفیان حق نیست و میخواهد ایجاد تفرقه کند. بعد از همین جریان سقیفه، میبینیم کسی مثل کعبالاحبار همهکاره میشود و جریان نفاق اصلاً فراموش میشود. یعنی چه شد؟ اینها کجا رفتند؟ این همه آیات برای چه کسی آمد؟ از همان زمان تفرقه شروع میشود.
آنچه در مکتب اهل بیت(ع) است، در همین بحث است. علی(ع) با خلفا همراهی کرد، به عمر مشورت میداد و در محاصرۀ خانۀ عثمان، فرزندان خود را به کمک او فرستاد. بعد هم ائمۀ ما همین راه را ادامه دادند. امام صادق(ع) دستور میدهد که در جماعت آنها باشید و خود را جدا از مردم ندانید. چرا بعضی از شیعیان طبق این دستورات عمل نمیکنند؟ مگر ائمۀ ما اُسوه نیستند؟ در صلوات شعبانیه ـ منقول از امام زینالعابدین(ع) ـ میخوانیم که «المتقدم لهم مارق و المتأخر عنهم زاهق و اللازم لهم لاحق.» حالا اگر یک عدهای متقدم بر ائمه هستند، اینها از نظر ائمه و از نظر تشیع راستین، «مارق» هستند، از خط خارج شده هستند و نمیشود اینها را شیعۀ اهلبیت خواند. مسئلۀ تقیه هم که فرمودند، به معنی مخفی کردن مذهب است، نه دشنام دادن. در شرایطی که فرد شیعی و ولایی جانش در خطر است، تقیه میکند. امام صادق(ع) این همه تأکید کرد که شما متمایز از جامعه نباشید، داخل جامعه باشید. این همه تأکید شدهاست که در نماز جماعتشان شرکت کنید، پشت سر عالم سنی نماز بخوانید. این همه تأکید امام صادق(ع) بر این است که در مقابل کلیت اسلام، یک گسست و جدایی در جامعۀ اسلامی پدید نیاید. این وحدت همان چیزی است که پیامبر اکرم(ص) توصیه کرده، حضرت علی(ع) و ائمۀ طاهرین دنبال آن بودند. تقیه به این معنا نیست که حالا که ما قدرت گرفتیم، پس صبح تا شب دشنام بدهیم. امام صادق(ع) تأکید میکند که شیعۀ ما نباید فحاش باشد و سب کند و فحش بدهد.
با این حال، وضعیتی که اکنون در جهان اسلام پدید آمده، نتیجۀ برنامهریزی دشمنان اسلام است. ما در این دورۀ جدید، از زمانی که انقلاب اسلامی ایران پیروز شده، شاهد یک روند جدید هستیم. وقتی که انقلاب پیروز میشود و آوازۀ این انقلاب کل منطقه را میگیرد و همه تحت تأثیر قرار میگیرند و ما مردمانی را میبینیم که تحت تأثیر پیام انقلاب اسلامی قرار میگیرند، ناگاه دو جریان تبلیغاتی در منطقه راه میافتد. از یک سو، بحث اختلافات تاریخی فارس و عرب را مطرح میکنند و از سوی دیگر، اختلاف سنی و شیعی را. این را همه جا دارند تبلیغ میکنند. خود سعودیها، انگلیسیها، اروپاییها، آمریکاییها، اسرائیلیها همه تبلیغ میکنند. وقتی پیگیری میکنیم، میبینیم این افکار از کسانی مثل اسلامشناسان یهود منتشر شده و بعد شبکههای اجرایی به راه میافتادهاند. ما این را شاهد بودیم. از زمانی که در جنگ ۳۳روزۀ اسرائیل شکست میخورد و نمیتواند حزبالله را نابود کند، میبینیم دو جریان افراطی سنی و شیعی از زیر خاکستر بیرون میآیند؛ یعنی این پدیده در خود لندن شکل میگیرد.
شیعۀ لندنی آنجا کار میکند، آنجا فعالیت میکند و دارد برای خودش یک پایگاه درست میکند؛ در کاخی که در اختیار دارد، فعال است و دارد تروریست شیعی تربیت میکند. در همان لندن هم دارند داعشی درست میکنند. آقای رولان دوما ـ وزیر امور خارجۀ فرانسه ـ در سال ۲۰۰۷م. به لندن میرود و بعد در مصاحبهای میگوید من به آنجا رفتم و دیدم که در راهروها بحث این است که ما بایستی جوانهای مسلمان تندروی سنی را پیدا کنیم و داعش را درست کنیم و اینها را برای سرنگون کردن رژیم سوریه، به سوریه بفرستیم. انگلیس در عینحال که دارد شیعۀ لندنی را درست میکند، در عینحال دارد داعش را نیز درست میکند. همه چیز برنامهریزیشده است و میبینیم از کجا و به چه شکل دارد اجرا میشود.
البته این پدیده جدید نیست و از مدتها پیش وجود داشت و علیه تشیع راستین عمل میکرد. من یک خاطره بگویم. سالهای متمادی در لبنان، خبرنگار صدا و سیما بودم. در لبنان، احزاب و جریانهای سوسیالیست و ناسیونالیست کار میکردند. امام موسی صدر آمده بود و یک حرکت جدید برای مقاومت راه انداخته بود؛ از یک طرف، گفته بود که اسرائیل شرِّ مطلق است و هرگونه تعامل با اسرائیل حرام است و مقاومت لازم است؛ از طرف دیگری میگفت تهیۀ سلاح برای مقاومت در برابر اسرائیل، از نان شب واجبتر است. یک مبارزه راه انداخته بود در مقابل فئودالهای سیاسی و خیلیها در این حرکت آمده بودند؛ نه فقط شیعیان، بلکه شخصیتها و افرادی از همۀ مذاهب و فرقهها. در آنجا جریانی که امروز مورد بحث ماست (یعنی شیعۀ لندنی) نمایندهای داشتند که با نام مستعار «عبدالرسول» کار میکرد. این عبدالرسول چه کار میکرد و با چه کسانی ارتباط داشت؟ ارتباط او در جهت مقابله با حرکت وحدتبخشی بود که امام موسی صدر برای سربلندی شیعه و هم برای ایجاد وحدت بین مسلمانان و وحدت ملی در خود لبنان به وجود آورده بود. این عبدالرسول بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران آمد و بعد از مدتی به لندن رفت و الآن در لندن است و منکر امام زمان و ضدّ تشیع.
اسناد ساواک راجع به امام موسی صدر در سه جلد چاپ شدهاست. من این اسناد را خواندم. در آنجا هم میبینیم زمانی که حرکت امام موسی صدر بهشدت بالا گرفت، همه را ترساند. فئودالهای سیاسی را که قدرت فئودالی را در دست داشتند، از این حرکت ترسیدند. برنامهریزی زیادی صورت گرفت که چهطور میشود با حرکت امام موسی صدر مقابله کرد. در نهایت، یکی از تصمیمات این بود که بایستی یک شخصیت روحانی را پیدا کنند و به لبنان بیاورند و او را مقابل موسی صدر، علم کنند. قرعۀ فال به نام یکی از روحانینمایان تشیع انگلیسی افتاد که آن وقت در زینبیۀ شام بود. چهطور شد که او را آوردند؟ جلسهای در حومۀ جنوبی بیروت تشکیل شد. این منطقه شیعهنشین است؛ در منزل شخصی که یک حقوقدان شیعی، و از کسانی بود که با جریان مارونی کمیل شمعون کار میکرد و با سفارت شاه ایران و با ساواک ارتباط داشت. در آنجا جلسهای تشکیل شد و آنجا بحث شد که چه کسی را بیاوریم. قرار شد آن روحانینما را بیاورند. ساواک هم خطش را داده بود.
او را به لبنان آوردند و در هتلی بسیار شیک در بیروت به نام «بیروت اینترنشنال»، برای او یک آپارتمان گرفتند؛ آپارتمانی بسیار شیک در داخل هتل پنج ستاره که خیلی گران بود. از آن پس، پول هنگفتی به سمت این شخص سرازیر شد. آن زمان که سه لیرۀ لبنان معادل یک دلار بود، این آقا شروع به دادن ۶۰۰ یا ۸۰۰ لیره پول به این و آن کرد و ما شاهد بودیم که تعدادی از کسانی که با امام موسی صدر کار میکردند، آمدند و عذر خواستند و گفتند ما بالاخره زندگیمان نمیچرخد و به سوی آن روحانینما رفتند. یک رابط هم بین ساواک و او ـ که الآن فراری است ـ وجود داشت. این آقا بین ساواک شاه و آن روحانینما در تردد بود. جالب است که این جریان ضدّ شیعی و ضدّ وحدت و ضدّ خط مقاومت و ضدّ خط انقلابی جامعۀ شیعی همیشه وجود داشته و عمل میکرده و همیشه من فکر میکردم که شخصی مثل این روحانینما چهطور این کار را از نظر شرعی برای خود توجیه میکند؟ آیا معتقد است که این راه حق است و بایستی همین راه را برود، یا اینکه هیچ اعتقادی ندارد و منافق و دنبال پول و رفاه و لذت است و دارد از اسم دین استفاده میکند؟ این سؤال همیشه مطرح بودهاست؛ همین که مقام معظم رهبری هم فرمودند که اینها یا مزدور هستند یا جاهل و نادان. همیشه این سؤال مطرح بود. حالا جالب است که بدانیم وقتی امام موسی صدر ناپدید شد و انقلاب اسلامی تأثیری روی شیعیان گذاشت و در زمان مقاومتی که بعداً صورت گرفت، تمام کسانی که اطراف آن روحانینما بودند، ناگهان همه از مخالفان جمهوری اسلامی ایران حمایت نمودند. من در بیروت متوجه بودم که چه توطئههایی علیه انقلاب اسلامی و امام دارد آنجا میشود.
الآن هم ما دو جریان افراطگرایی داریم که هر دو این جریانها از لندن بر میخیزند. ریشههای داعش در آنجاست و اصلاً فکر اینکه داعش را درست کنند، از آنها بود. بعد از شکست اسرائیل در جنگ ۳۳ روزه، یک ماه بعد، خانم کاندولیزا رایس ـ وزیر وقت امور خارجه آمریکا ـ به قاهره رفت و در آنجا با مسئولان امنیتی پنج کشور مصر، عربستان، قطر، امارات و اردن جلسه گذاشت. آنجا بررسی کردند و ابوبکر بغدادی را که در عراق در زندان آمریکاییها بود، از زندان درآوردند و عدۀ زیادی از سران بعثی را هم همراه او کردند. الآن هم حلقۀ اول اطرافیان ابوبکر بغدادی افسران بلندپایۀ بعثی هستند و اینها نسبت به ایران و تشیع، دیدی کینهتوزانه دارند؛ نمیتوانند با تشیع و با ایران کنار بیایند. من مقصودم این است که هر دو جریان، چه داعش و چه تشیع انگلیسی ساخته و پرداختۀ اسرائیل و دستگاههای اطلاعاتی غرب، انگلیس، آمریکا و کشورهای عربی هستند.
حسن رویوران : متأسفانه، تشیع لندنی یا انگلیسی با استفاده از اختلاف نظر بین علمای شیعه و بهرهگیری از نظرهای شاذ یا ثابتنشده، شیعۀ دیگری را ترویج میدهند. آنها ادعا میکنند که تاکنون شیعه تحت سلطۀ دیگران بوده و نمیتوانسته حقایق خود را اعلام کند. بین مسلمانان اجماع وجود دارد که مسلمین نباید غیرمسلمان را ولیّ خود قرار دهند و آیۀ شریفه مصداق این اندیشه است: (لا یتَّخِذ المُؤمِنُونَ الکَافِرینَ أولِیاءَ مِن دُونِ المُؤمِنینَ و مَن یفعَل ذَلِکَ فَلَیسَ مِنَ اللّهِ فِی شَیءٍ إلّا أن تَتَّقوا مِنهُم تُقَاهً و یحَذِّرُکُم اللّهُ نَفسَهُ وَ إلَى اللّهِ المَصیرُ) (آلعمران: ۲۸) (= مؤمنان به هیچ بهانهاى نباید کفار را ولى و سرپرست خود بگیرند، با اینکه در بین خود کسانى را دارند که سرپرست شوند، و هرکس چنین کند دیگر نزد خدا هیچ حرمتى ندارد؛ مگر اینکه از در تقیه، سرپرستى کفار را قبول کرده باشند و فراموش نکنند که در بین کسانى که ترس آورند، خدا نیز هست و بازگشت همه به سوى خداست؛) در حالی که مصداق بارز این آیه و قرار گرفتن زیر ولایت غیرمسلمین، همین تشیع لندنی و تسنن آمریکایی و اسرائیلی است. متأسفانه برای سرپوش گذاشتن بر روی این مسئله ادعای مضحک سیده و اهل البیت بودن ملکه الیزابت را مطرح کردند.
وانگهی در همین آیه، مطلب تقیه صراحت دارد که باید شیعیان تقیه کنند و برای خود و دیگر شیعیان مشکلی ایجاد نکنند. علاوه بر آن، روایات بسیار از ائمۀ اطهار (ع) در مورد تقیه آمدهاست. مطلب مهم این است که تقیه فقط در مورد اصالت فرد نیست؛ بلکه نص آیه که به صورت جمع آمدهاست، در مورد جمع و اصالت جمع است. بر همین اساس، از امام جعفر صادق(ع) روایت شدهاست که: «قَد یترُک أحَدِکُم التَقِیهَ فِی الکُوفَه فَیقتَل بِقوْلِهِ رَجلٌ مِن شِیعَتِنا فِی الحِجاز» (مجلسی، بیتا: ۴/۱۲۱) (= همانا یکی از شما تقیه را در کوفه رعایت نمیکند. پس به سبب عمل او، مردی از شیعیان ما در حجاز کشته میشود.) اگرچه در سند این روایت بحث وجود دارد، اما آیه مؤید روایت است.
بنابراین، تقیه شامل فرد و جامعه است و چهار صورت بر آن متصور است: فرد ـ فرد، فرد ـ جامعه ، جامعه ـ فرد، و جامعه ـ جامعه. در جواب شیعیانی که میگویند ما اکنون قدرت داریم و در جهان یا در جامعۀ شیعیان و در ماهواره و تلویزیون میتوانیم به صورت علنی برخی مطالب را بگوییم، باید گفت که ائمۀ اطهار(ع) همواره به شیعیان نصیحت میکردند که با مخالفان به صورت منطقی و مستدل، بدون توهین یا ایجاد تنش مباحثه کنید. پس ادعای تشیع لندنی یا انگلیسی مبنی بر اینکه ما در قدرت و امنیت قرار داریم و میتوانیم مطالبی بگوییم یا عقایدی مطرح کنیم و هیچ ضرری به ما نمیرسد، درست نیست؛ چرا که شیعیان دیگر با مشکل روبهرو خواهند شد.
بله، باید مطالب حق را تبیین کنیم، اما مطالب مستدل و مورد قبول علمای شیعه، بدون توهین یا ایجاد تنش یا تعرض به ناموس پیغمبر اکرم(ص). بهترین نمونه و تأییدکنندۀ این مطلب برخورد امیرالمؤمنین علی(ع) در زمان خلافت ایشان است. علی (ع) با داشتن قدرت، به شیعیان و محبان خود توصیه میکرد به معاویه فحش و ناسزا نگویید؛ بلکه مردم را با حقانیت ما آشنا سازید. بنابراین، باید گفت تا زمانی که بین علمای شیعه اختلاف نظر وجود دارد، دشمنان از آن سوء استفاده خواهند کرد و حل این مشکل با اجماع علما و فرهیختگان خواهد بود.
دهقانی : فکر میکنم راجع به توصیف جریان تشیع انگلیسی، به طور مستفاد بحث شد. بیان شد که این جریان چه ویژگیهایی و چه اعتقاداتی دارند، در گذشته چه کارکرد و عملکردی داشته اند و از حیث دیدگاه فکری و اعتقادی و رویکردی و آیینی این جریان، مباحث مهمی مطرح شد. خوب است روی چند موضوع دیگر هم بحث کنیم. یکی اینکه مرحوم استاد شهید مطهری در ارتباط با مشکلات اساسی روحانیت در کتاب «ده گفتار» خود، بحثی را مطرح کردهاند که ضرورت دارد حداقل بخشی از آن را که مربوط به روحانیت شیعه است، مرور کرده و مورد توجه قرار دهیم. شهید مطهری احتمالاً این مطالب را در دهۀ ۴۰ یا ۵۰ بیان فرمودهاند؛ شخصیت بزرگی که امروز جای خالی او کاملاً مشهود است.
نکتۀ دیگر اینکه ما بخشهای زیادی از تعالیم امام خمینی(ره) را مورد غفلت قرار دادهایم. حضرت امام خمینی نامهای را تحت عنوان «منشور روحانیت» منتشر کردند؛ در آن نامه، به دو جناح سیاسی «روحانیت» و «روحانیون» تأکید میکنند اگر شما به جان هم بیفتید، آن وقت گروه سومی از فرصت استفاده خواهد کرد که هیچیک از شما را قبول ندارد و مبارزه را هم قبول ندارد. اگر این موارد مورد توجه قرار بگیرد، شاید بتوانیم بعضی سؤالها را مطرح کنیم؛ از جمله اینکه آیا اختلافات ما مذهبی است یا خیر؟ اگر اختلافات مذهبی باشد، آن وقت شاید روشهایی که در جلسه مطرح شد مفید باشد، ولی ممکن است بعضیها معتقد باشند که این اختلاف، اختلاف مذهبی نیست و شاید خاستگاه آن سیاسی و امنیتی باشد. اگر اختلاف مذهبی بود ـ مثلاً پیرامون شطرنج، قمهزنی یا تقیه ـ روشهای مطروحه در جلسه میتوانست مورد عمل قرار گیرد، اما ظاهراً بحث فراتر از یک اختلاف نظر فقهی است.
صنعت فرقهگرایی و طایفهسازی سیاست استعمار پیر است. مسئلۀ فرقهسازی موضوع خیلی مهمی است. به نظر میرسد در بسیاری از موارد، میتوان شواهدی از دست خارجی در آن مشاهده کرد. بنده معتقدم در مورد داعش باید میان پیدایش داعش و گرایش به داعش تفاوت قائل شویم. پیدایش نمیتواند حاصل کار چهار نفر جوان شورانگیز و دانشجوی دارای احساسات باشد، ولی گرایش میتواند توسط اینها صورت گیرد. این قاعده بر موضوع مورد بحث ما هم منطبق است؛ زیرا پیدایش چنین مجموعهای با چنین استخوانبندی و اسکلتی نمیتواند کار چند تا آدم باشد که عشق به قمهزنی دارند و برای رسیدن به منویات خود، قمه میزنند. این صنعت و تولید از یک جای دیگر نشأت میگیرد که از درونش این فرقه زاییده میشود و بعد از پیدایش و ظهور، از حمایت مالی و تبلیغی برخوردار میگردد. از نظر امنیتی و از همه نظر حمایت میشوند. تعبیری که مقام معظم رهبری به کار بردند، تعبیر بسیار قابل توجهی است. ایشان تعبیر «شیعۀ انگلیسی و سنی آمریکایی» را به کار بردند. به نظر من، پیدایش این جریان بدون برنامه نیست.
نکتۀ دیگر آنکه ما در بعضی از جنگها در دورۀ صفویه و بعد از آن شکست خوردیم. علت این بود که ما با همان سلاحهای سردی میجنگیدیم که قبلاً میجنگیدیم، ولی آنها سلاح گرم پیدا کرده بودند. ما میخواهیم با روشهای گذشته، با یک مجموعه که با روشهای نوین کار میکند مبارزه کنیم و قطعاً شکست میخوریم. الآن این جریان دارای مزیتهایی است. تمرکز و سازماندهی و وضعیت مالی از مزیتهای این جریان است. پول به آنها میرسد. کسی که پول و امکانات داشته باشد، میتواند کار کند. یکی دیگر، داشتن ابزار بسیار بزرگ ماهواره و بالاخره حضور در خارج است. اینها امکانات بزرگی است. ارتباطات ایجاد کردند، ماهواره دارند، فضای مجازی دارند.
حضرت امام همواره میفرمود به پدر پیرتان از این مارهای خوش خط و خال چه رنجی رسیدهاست. میگوید مصطفای من از کوزه آب میخورد، گفتند کوزه را آب بکشید؛ چون پدرش فلسفه میگوید. ایشان در منشور روحانیت در سوم اسفند ۶۷ میفرمایند: «واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون میگریست که چگونه آمریکا و نوکرش پهلوی میخواهند ریشۀ دیانت و اسلام را برکنند و عدهای روحانی مقدسنمای ناآگاه یا بازیخورده و عدهای وابسته که چهرهشان بعد از پیروزی روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار مینمودند. آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانینما ضربه خوردهاست، از هیچ قشر دیگر نخوردهاست و نمونۀ بارز آن، مظلومیت و غربت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که در تاریخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقهها را بیش از این تلخ نکنم، ولی طلاب جوان باید بدانند که پروندۀ تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدسمآبی و دینفروشی عوض شدهاست. شکست خوردگان دیروز، سیاستبازان امروز شدهاند. آنها که به خود اجازۀ ورود در امور سیاست را نمیدادند، پشتیبان کسانی شدند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفته بودند. دیروز مقدسنماهای بیشعور میگفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز میگویند مسئولین نظام کمونیست شدهاند! تا دیروز مشروبفروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) را مفید و راهگشا میدانستند، امروز از اینکه در گوشهای خلاف شرعی که هرگز خواست مسئولین نیست رخ میدهد، فریاد وا اسلاما سر میدهند!
دیروز حجتیهایها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحۀ مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمهشعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابیتر از انقلابیون شدهاند! ولایتیهای دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریختهاند و در عمل پشت پیامبر و اهلبیت عصمت و طهارت را شکستهاند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبودهاست، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را میخورند! راستی اتهام آمریکایی و روسی و التقاطی، اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر میشود؟ از آدمهای لامذهب یا از مقدسنماهای متحجر و بیشعور؟! فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعنها و کنایهها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ کار عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهی؟ از بهظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است.»
به نظر اینجانب، گاهی به عنصر وحدت در کشورمان و در سطح اسلامی و شیعی کمتوجهی میکنیم. تفاوت بین تقریب و وحدت خیلی بالاست. ما خیلی که حرف میزنیم، از تقریب حرف میزنیم. تقریب یک چیزی مثل حقوق تطبیقی است. حقوق تطبیقی در دنیا هست. میگویند آقا حقوق من اینگونه است، اما پروژۀ وحدت یک پروژۀ عظیم سیاسی است که به دنبال تبیین و تأکید بر مبانی اصلی و اولویت دادن آن بر فرعیات است. عنصر وحدت گاهی فراموش میشود.
حسین رویوران : ضرورت دارد به موضع خودمان هم بپردازیم. ما در مورد یک جریان داریم صحبت میکنیم. این جریان فکر دارد، پول دارد، رسانه دارد و یک کارکردی دارد که انجام میدهد. اتفاقاً ما که موضع خودمان را نسبت به این جریان داریم تعیین میکنیم، نکند خودمان هم با بعضی از عملکردهایی که داریم انجام میدهیم، گاهی این جریان را تقویت میکنیم؟ شیعه هیچ وقت اهل قبله را تکفیر نکردهاست، اما الآن در مباحثی که تشیّع انگلیسی مطرح میکند، بحث تکفیر مطرح است. پس وظیفۀ ما مبارزه با انحرافات است. این نباید فراموش شود.
متقی : وقتی گفته میشود «شیعۀ انگلیسی»، به این معناست که یک مرجعیت بینالمللی یک جریان فکری را هدایت میکند. حالا بحث این است که آیا هدایت میکند، یا اینکه دارد شکل میدهد. اگر هدایت کند، یک امر طبیعی است. هر سرویس اطلاعاتی پویا در هر جای جهان میتواند متناسب با منافع خودش عمل کند. مأموریت ذاتی آن اصلاً همین است. همانطور که دیپلماتها مأموریت ذاتیشان جمعآوری اطلاعات از محل مأموریت است. به همین دلیل است که به آنها پاسپورت سیاسی میدهند و به همین دلیل است که در فضای هر کشور، زمینه برای تبادل وجود دارد. میگویند سرویسهای اطلاعاتی با همدیگر تبادل میکنند؛ یعنی این مسئله به رسمیت شناخته شده است. حتی نمیتوانیم در این موضوع به دیگران اشکال وارد کنیم.
بحثی که وجود دارد، این است که آیا نسبت به این الگوی رفتاری وقوف داریم یا نداریم؟ ما وقوف داریم. سرویسها مجموعهها را هم شکل میدهند؛ یعنی تأسیس میکنند و هم مدیریت میکنند. حالا اینجا وظیفۀ ما چیست؟ وظیفهای که ما داریم، این است که بتوانیم زمینههای لازم را برای بازدارندگی و کنترل این فرایندها به وجود آوریم. بخشی از فضای بازدارندگی و کنترل مربوط به حوزۀ سرویسهای اطلاعاتی است؛ البته بخشی محدود، ولی بخش اساسیترِ آن مربوط به بنیان محیطی است که یک گفتمان و یک ادبیات را شکل میدهد. اگر آن کسانی که در فضای دینی کار میکنند، نتوانند این پادگفتمانها را هضم کنند یا جذب کنند یا مدیریت کنند، کار پیش نمیرود. به نظر من تکفیر زمانی شکل میگیرد که فضای عقلی با دشواری روبهرو میشود. اگر ما بحثمان این است که فضای تکفیر علیه ماست، ما چهقدر به مبانی حتی همین اندیشههای سلفی، قبل از این موضوعات وقوف داشتیم؟
به عنوان جمعبندی نهایی، این مسئله مفروض است که سرویسهای اطلاعاتی از این روش استفاده میکنند. ما باید اینجا چه کاری انجام بدهیم که زمینۀ عقیم شدن فضای کار سرویسهای اطلاعاتی را به وجود آوریم؟ بخشی از آن مربوط به سرویسهای اطلاعاتی خودمان است و بخشی مربوط به فضای حوزهای که میتواند این هویت را بازتولید کند.
مهتدی : دشمن به روشهای پیچیدهای عمل میکند که برخی از آنها در کتاب «پروتکلهای دانشوران صهیون» ذکر شدهاست. جریانهایی افراطی در درون یک جامعه درست میکنند. مدتی فعالیت این جریانها تبلیغاتی است. چنان شعارهای تند انقلابی میدهند که انقلابیان واقعی را از صحنه خارج میکنند. بعد، کار به مرحلۀ عملیات تروریستی میرسد. مثلاً در مقاومت فلسطین، زمانی که جنبش «فتح» در اوج قدرت بود، جنبشی به نام «فتح انقلابی» درست کردند، به رهبری شخصی به نام ابونضال. این تشکیلات به جای اینکه با اسرائیل بجنگد، با سازمان فتح میجنگید؛ به این بهانه که فتح انقلابی نیست. آنها نمایندگان سازمان فتح را در اروپا، در لندن، پاریس، در جاهای دیگر ترور کردند. چرا؟ چون فتح را تکفیر انقلابی میکردند. داعش را درست کردند که نه فقط شیعه را، بلکه سنیهای مخالف خود را نیز تکفیر میکند. ما باید آیندهنگری کنیم. فردا ممکن است تشیّع انگلیسی علما و مراجع شیعه در نجف و قم را تکفیر کند و دست به ترور آنها بزند. معتقدم باید این احتمال را مدّ نظر داشته باشیم و از هماکنون به فکر این مرحله باشیم.
تاریخ میزگرد: بهمن ماه ۱۳۹۵