بهشتی پور:
بسم الله الرحمن الرحیم. بحث یمن در حوزه بیداری اسلامی یک بحث جدی است. در این مبحث هم وضعیت گذشته یمن، هم وضعیت فعلی و هم آینده یمن [که دارد به کدام سمت می رود]. باید مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد.
رویوران:
اهمیت بحث یمن در این است که یمن بخشی از فرآیند بیداری اسلامی است. هرچند که این فرآیند در وضعیت پایداری قرار ندارد. از زمانی که در یمن با حضور مردم در صحنه تحولاتی رخ داده است و یا کنار رفتن علی عبدالله صالح و تغییراتی که منجر شد عبد ربه منصور به قدرت برسد، بحران هر لحظه افزایش یافته و یمن می رود تا تبدیل به یک کشور ورشکسته شود این کشور چندان قادر به حفظ امنیت خود نیست. دخالت عنصر خارجی یعنی آمریکا، در یمن، مخصوصاً در دوسال اخیر بسیار جدی است و حضور گسترده ای که آمریکایی در یمن دارد مسئله مهمی است. از حملات هوایی گرفته تا ترورها و تا حضور مستقیم سفیر آمریکا در فرآیند سیاسی این کشور همه نشان حضور تعیین کننده آمریکا دارد.. حضور بازیگری به اسم سازمان ملل که متاسفانه با قطعنامه اخیری (قطعنامه ۲۱۴۰) که زیر فصل هفتم تصویب شده است، عملاً یمن را تحت قیمومیت بین المللی و تحت قیمومیت سازمان ملل درآورده است. از طرف دیگر حضور مردم در صحنه همچنان قوی هست، و حضور بازیگران منطقه ای به ویژه عربستان و شورای همکاری در درجه دوم و حضور بازیگران بین المللی، نظیر آمریکا و سازمان ملل، همه این عناصر شرایطی را در یمن به وجود آورده است که قابل توجه هست. بررسی حوادث یمن به دلیل همین تحولاتی که مخصوصاً در سه سال اخیر اتفاق افتاده است، یمن را مورد توجه قرار می دهد. همین ناامنی که در رابطه با شرایط سومالی و مسئله دزدان دریایی اتفاق افتاد موجب شد تا بخش وسیعی از نیروهای دریایی کشورهای مختلف از جمله کشور ما در این منطقه حضور پیدا کنند و این حضور نشان می دهد که تنگه باب المندب یک موقعیت استراتژیک است. بخش وسیعی از نفت دنیا، بخش وسیعی از کالاهای مصرفی دنیا از این منطقه عبور می کند و در نتیجه ناامنی در این منطقه برای هیچکس قابل قبول نیست. یمن هیچ وقت به طور کامل پایدار نبوده است. اگرچه گاه در چارچوب یک توافق جمعی، آرامشی در این کشور حاکم بوده است. اما متاسفانه در این کشور دولتی نهادینه نشده است. الان همین ساختار محدودی که حاکمیت توافقی و اجتماعی و قبیله ای را به وجود می آورده الان متزلزل شده است و شاید به همین دلیل، قطعنامه ای که در سازمان ملل به تصویب رسیده است برای کنترل شرایط در آینده است.
حضور حوثی ها مخصوصاً در چند ماه اخیر و پیش روی آنها از استان صعده به سمت عمران و خمری [الان می شود گفت که در نزدیکی پایتخت یمن، صنعا قرار دارند] و حضور سیاسی تعیین کننده و تأثیرگذار آنها، دارند. فرایند گفتگوی ملی که در چندماه اخیر بازهم اتفاق افتاد و خیلی نمی شود گفت که به نتایج قطعی رسیده اند ولی توافقاتی حاصل شده است. به نظر من همه اینها حوادث قابل توجهی هستند که در یمن اتفاق افتاده اند و من فقط با ذکر عناوین دارم وارد بحث می شوم. والا بحث یمن یک بحث بسیار گسترده است. لذا به نظر من باید از یک موضوع مشخصی شروع کرد به عنوان مثال می توان از بحث ساختار سیاسی یمن بررسی و مطالعه را آغاز کرد.
شیخ الاسلام:
می خواهم یک نکته کوچک را بگویم و آن نکته این است که باید ماهیت یمن را دریابیم. اگر ما اعتقاد داشته باشیم که کانال سوئز آبراه جهانی است، یمن ۵۰% آن است. برای همین هم می بینید که دو طرف باب المندب در طول تاریخ جنگ سرد دستخوش تغییرات زیادی شده است. و حتماً کنترل دو طرف دریای سرخ در جنگ سرد توسط یک ابر قدرت قابل قبول نبوده است. اگر بلوک شرق بر کانال سوئز مسلط بوده است، مقبول بوده که همه باب المندب دست شرقی ها نباشد. برای همین است که شما یمن جنوبی را در کنار یمن شمالی می بینید. و این است که می بینید در اتیوپی چه اتفاقاتی می افتد و… . به نظر من این یک نکته مهم است. نکته مهم دیگر این است که بعد از عراق، لبنانو سوریه، یمن کشوری است که در نقطه کانونی تحولات خاورمیانه قرار دارد. یعنی اگر می خواهیم دید راهبردی به منطقه داشته باشیم باید به اهمیت یمن توجه کافی داشته باشیم و شاید بعضی ها که در یمن یک مقدار با عجله دارند کار می کنند به خاطر همین اهمیت هست. نقش زیدی ها در یمن یک نقش اساسی و تعیین کننده است. آنها از نظر اعتقادی نیز بسیار به ما نزدیک هستند.
بک:
عناوینی که در رابطه با یمن مطرح است هرکدام یک بحث مفصل را می طلبد. باتوجه به وضعیتی که در یمن وجود دارد باید اولیت بندی کرد. اگر بخواهیم وارد ساختار اجتماعی یمن بشویم، باید بگویم که ساختار یمن یک ساختار قِبَلی یا قبیله ای است. ساختار قبیله ای هم از تعاریف اجتماعی خودش برخوردار است. یعنی در طول این دورانی که در یمن حاکمیت برقرار بوده است، افرادی بر سر حکومت آمده اند که از حمایت قبیله ای بیشتری برخوردار بوده اند و در حقیقت توانسته اند یک ائتلاف قبیله ای به نفع خود به وجود بیاورند. شما می بینید که علی عبدالله صالح نزدیک سی سال حکومت می کند، از قبلیه ای بوده به نام قبیله هاشد که یکی از تأثیرگذارترین قبایل یمن بوده است و توانسته سایر قبایل را هم تحت تأثیر خودش قرار بدهد و تحت نفوذ خودش قرار بدهد و بتواند به حکومت برسد و به حکومت خودش ادامه بدهد. آری، حقیقتاً ساختار اجتماعی یمن یک ساختار قبیله ای است و این ساختار قبیله ای می تواند تعریف خاص خودش را داشته باشد. ساختار سیاسی که از زمان علی عبدالله صالح بر یمن حاکم بوده است، یک ساختار ریاستی بوده است. یعنی رئیس جمهور در رأس حکومت بوده است و بقیه قوا مانند پارلمان و یا قوای قضائیه و… به صورت جداگانه در یمن حکومت داشتند. نقطه مهم بحث ما در حقیقت نگاه به تحولات از زمانی است که اتحاد یمن صورت گرفت. یعنی از موقعی که یمن شمالی و یمن جنوبی رهبری مشترک پیدا کردند و ساختار سیاسی نوین در یمن شکل گرفت. علی عبدالله صالح به عنوان رئیس جمهور یمن ، بر یمن حکومت می کرد، پارلمان یمن قوه مقننه آنرا تشکیل می داد، قوه قضائیه هم به صورت جداگانه کار خودش را انجام می داد. رئیس جمهور معاون اول داشت و نخست وزیر هم به عنوان هیئت دولت ، امور اجرائی کشور را مدیریت می کرد. ولی اینکه ما یمن را به عنوان نظام ریاستی معرفی بکنیم و بگوییم که این نظام ریاستی منطبق بر قوانین دموکراسی بوده، چنین چیزی صحیح نیست. یعنی علی عبدالله صالح باتوجه به نفوذی که داشت و بعضاً هرازگاهی انتخابات برگزار می کرد و تنها فرد کاندید هم خود او بود و برنده نیز خودش. یعنی در حقیقت رفراندوم بود. یعنی در حقیقت یا به علی عبدالله صالح رأی مثبت می دادند یا رأی نمی دادند. اصطلاحی که خود یمنی ها در مورد علی عبدالله صالح می گویند این است که علی عبدالله صالح کسی است که بر سر ماران افعی بازی می کند. یعنی چنین خصوصیتی داشت که بتواند با همه این گروهها و همه اختلافات قومی و قبیله ای که داخل یمن وجود داشت و اختلاف دیدگاههایی که با خیلی از کشورهای منطقه داشت تعامل کند و شما می بینید که به حکومت خودش ادامه می دهد. مثلاً شما می بینید که در جنگ عراق، علی عبدالله صالح و یمن از کشورهایی بود که از اشغال کویت توسط عراق حمایت کرد. این در حقیقت روندی بود که معکوس کل کشورهای شورای همکاری خلیج فارس بود. و اینکه نه کشورهای شورای همکاری توانستند یمن را به عضویت خود بپذیرند و نه یمنی ها خواستند که به نحوی وارد این شورا بشوند. لذا علی عبدالله صالح با همه تعارضاتی که با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس و بعضاً کشورهای فرامنطقه ای داشت ولی توانست در این مدت سی ساله حکومت بکند و تا اندازه ای امنیت را بر یمن حاکم کند. یعنی این وضعیت ناامنی که ما در یمن می بینیم، قاعدتاً در زمان علی عبدالله صالح شاهد نبودیم. لذا با شکل ساختار سیاسی که در یمن به وجود آورده بود توانسته بود یک مقدار اوضاع را کنترل کند. از لحاظ نوع فضای سیاسی که در این کشور وجود داشت، علی عبدالله صالح اجازه داده بود که احزاب تا حدی فعالیت داشته باشند. یعنی اگر ما به کشورهای عربی شبه جزیره یک نگاهی بکنیم می بینیم که در هیچ یک از کشورهای شورای همکاری اجازه تشکیل احزاب را نمی دهند. ولی یمن از همان ابتدا اجازه داده بود که احزاب فعالیت داشته باشند و فعالیت های سیاسی مختلفی هم به وجود آید. اگر در میان احزاب نام حزب لقاء مشترک را می شنویم، این حزب از جمله احزابی است که معارض علی عبدالله صالح شناخته می شدند. یعنی حزب لقاء مشترک جزو احزاب معارض حکومت شناخته می شد. به جز حزب کنگره که یک حزب دولتی بود و وابسته به علی عبدالله صالح بود بقیه احزاب [یعنی حزب سوسیالیست ها، حزب اصلاح، حزب ناصری و بقیه احزاب] احزاب معارض حکومت بودند. و به هر جهت در مجلس نماینده داشتند و اجازه فعالیت سیاسی در چارچوبی که خود علی عبدالله صالح آنها را تعیین می کرد را داشتند. به مرور زمان حضور احزاب معارض کم شد و در حقیقت حزب کنگره که حزب خود علی عبدالله صالح بود، عمده کرسی های وزارت را تصاحب کرده بود. می خواهم عرض کنم که علی عبدالله صالح تلاش داشت که نمودهای دموکراسی را به صورت حداقلی و به صورت نمادین در کشورش ایجاد کند. روی همین اصل شما می بینید که مردم یمن، سیاسی تر از بقیه کشورهای عربی هستند. روند تظاهرات یا اعتراضاتی که شما می بینید در یمن وجود دارد به تحولات اخیر برنمی گردد. قبل از بیداری اسلامی در شمال آفریقا شاهد اعتراضات مردمی در یمن به واسطه سیاسی بودن مردم یمن می بینید.
بهشتی پور:
یک سوال اساسی که مطرح است این است که این احزاب مثل حزب کنگره یا حزب سوسیالیست یا حزب اصلاح که در فعالیت های سیاسی یمن شرکت داشتند تا چه میزان منعکس کننده خواسته های آن قبایل هستند؟ یعنی آیا این حزب در یمن به عنوان ساختار حزبی و مفهومی که در غرب مطرح است وجود دارد؟
بک:
حزب اصلاح، حزبی بود که از گرایش های اخوانی در یمن تغذیه می شد. البته عده ای اعتقاد دارند که حزب اصلاح دو گرایش دارد، یکی گرایش اخوانی و یکی هم گرایش سلفی تند. قبیله «هاشد» هم از این حزب حمایت می کرد که الان هم کم وبیش می کنند.
بهشتی پور:
یعنی همان قبیله ای که طرفدار علی عبدالله صالح بود؟
بک:
بله. همان قبیله که طرفدار صالح بود. در حقیقت قبیله هاشد از حزب کنگره هم حمایت می کرد. اینها (حزب اصلاح و حزب کنگره) نسبتاً گرایشاتشان به هم نزدیک بود به این دلیل که آبشخور هر دو حزب عربستان بود. یعنی هم حزب اصلاح از عربستان تغذیه می شد و هم حزب کنگره که در حقیقت حزب خود علی عبدالله صالح بود. اینها عمده حمایت مالی شان را از طرف عربستان می دیدند. در حقیقت این گرایش ها به هم نزدیک بود.
حزب سوسیالیست هم در حقیقت یک گرایشی سیاسی بود که از خود جنوب به وجود آمد آنها درواقع طیفی از جنوب هستند. مثلاً احزابی مثل حزب ناصری ها و احزابی مثل حزب بعث که گرایش سوری داشتند، اینها گرایشهایی بودند که از نخبگان و روشنفکران جدید یمن ریشه می گرفتند و مورد حمایت مردم شهر تعز بودند. اینها یکسری گرایشهای قبیله ای بود و یکسری هم گرایشهای نخبگان سیاسی صنعا و شهرهای دیگر یمن بود. این یک فضای سیاسی بود که در زمان علی عبدالله صالح بر یمن حاکم بود.
بهشتی پور:
مجلس یمن تا چه اندازه انعکاس دهنده تمایلات این قبایل بود؟
بک:
بیش از ۳۰۰ نماینده از شهرهای مختلف برای مجلس شورای یمن انتخاب می شدند. و این نمایندگان قاعدتاً بر حسب نفوذهای قبیله ای که داشتند و گرایش های قبیله ای که داشتند از شهرهای مختلف یمن چه صنعا، چه تعز، چه عدن و… انتخاب می شدند و در مجلس حضور داشتند. یعنی مجلس شورای یمن برگرفته از آراء مردم یمن بود. یک مجلس هم هست به نام مجلس نمایندگان، که آن مجلس در حقیقت مجلس سنا بود. اعضای این مجلس را خود رئیس جمهور انتخاب می کرد و بیشتر به کارهای شکلی می پرداختند. یعنی این طور نبود که بگوییم همه نمایندگان مجلس شورای یمن نمایندگان دولت بودند ولی بالاخره اینها افرادی بودند که توانسته بودند با هزینه های مادی که در قبیله خودشان انجام می دادند، این آراء را به طرف خودشان جلب کنند و در مجلس حضور پیدا کنند. ولی اینکه مجلس شورا چه قدر بر تصمیمات سیاسی علی عبدالله صالح تأثیر گذار بود یا اینکه چه میزان می توانست هیئت دولت را کنترل کند جای بحث دارد. این مجلس بیشتر حالت سوری داشت و علی عبدالله صالح از آن به عنوان نماد دموکراسی استفاده می کرد. اینکه وزیری را بخواهند و از او سوال و جواب کنند و تحت فشار قرار بدهند، تا حدی این کار را انجام می دادند امام تا جایی که علی عبدالله صالح اجازه می داد. یعنی خارج از آن چارچوب اقدامی انجام نمی داد.
رویوران:
چون آقای علی بک از ساختار سیاسی اجتماعی یمن شروع کردند من هم به همین بحث می پردازم:
جامعه یمن یک جامعه قبیله ای است. در جامعه قبیله ای نمی توان گفت یک فرایند توسعه سیاسی وجود دارد. لذا حزب، در این جامعه تعریف متفاوت پیدا می کند و ساختار قدرت نیز یک تعریف متفاوت پیدا می کند. اساساً وفاداری در این جامعه دوگانه است. وفاداری یکسره نیست. وفاداری قبیله ای گاهی وقت ها از وفاداری ملی قوی تر هست. لیبی هم تقریباً چنین وضعیتی دارد. لذا این دو کشور [یعنی لیبی و یمن] تفاوت بسیار فاحشی با سایر کشورها دارند. در بحث حزب هم قطعاً حزب به معنای غربیش در این کشور وجود ندارد. مثلاً قبیله هاشد به عنوان بزرگترین قبیله یمن با جمعیتی حدود ۴ یا ۵ میلیون نفر است. از نظر مذهبی نیمی از جمعیت این قبیله زیدی هستند. آنچه که تحت عنوان «اصلاح» تعریف شده بود، بیشتر تحت تأثیر آل احمر قرار دارد نه عشیره هاشد و به عنوان ابزار قدرت استفاده می شود. در مورد حزب کنگره ملی که علی عبدالله صالح در رأس این حزب قرار داشت آنهم بر اساس یک تشکل ملی نبود بلکه بر اساس یک نوع ائتلاف سازی قبیله ای بود. یعنی علی عبدالله صالح افرادی را در چارچوب این حزب جذب کرده بود و امکانات دولت را بین آنها تقسیم می کرد و در مقابل وفاداری آنها را بدست می آورد. یکی از افسران ارشد که از آل احمر است و تا آخر هم با علی عبدالله صالح باقی ماند، برای حفظ وفاداری این فرد نظامی، نوزده چاه نفت به او داده شده است. یعنی این موضوع خودش نشان می دهد که در این ساختار، حزب سازی دارد صورت می گیرد. لذا زمانی که ما در یمن موقعی که از ساختار سیاسی داریم صحبت می کنیم واقعاً در مورد یک ساختار ویژه با ویژگی های محلی داریم صحبت می کنیم. هیچگاه حزب به معنای اینکه یک گرایش سیاسی که مردم باور دارند و قبول دارند و بر اساس این باورها حرکت می کنند، اینگونه در یمن نبوده و نیست. یک نوع ائتلاف سازی است که در چارچوب های مختلف اتفاق افتاده است. در داخل یمن متاسفانه نیروهای سیاسی مستقیماً درگیر اتحاد و ائتلاف های منطقه ای به ویژه با عربستان هستند. این هم مشکلی است که بسیاری از سران قبایل از عربستان حقوق ماهیانه می گیرند. الاحمر این کار را انجام می داد، بچه های او هم به همین منوال هستند که این موضوع خودش یک سوال جدید را مطرح می کند. عربستانی که در ارتباط با اخوان با قطر این قدر مشکل پیدا کرده است در مصر کاملاً جبهه گیری مخالف اخوان دارد چرا در یمن در کنار آل احمر و به گونه ای کنار حزب اصلاح قرار می گیرد. این به این خاطر نیست که در اینجا موضع عربستان متفاوت است بلکه به این دلیل است که بحث جریان اخوانی و اصلاحی در یمن وضعیت متفاوتی دارد. این اخوان همان اخوان مصر نیست. این یک اخوان دیگر است با تعریف متفاوت قبیله زده و به همین دلیل است که عربستان این اخوان را خطر تعریف نکرده است. لذا در یمن بین جامعه مدنی و جامعه قبیله ای خط کشی دقیق وجود ندارد. به نظر من این ویژگی ها پایه اصلی جامعه یمن است.
بهشتی پور:
همانطور که آقای علی بیک درباره ساختار سیاسی یمن توضیح دادند در یمن ساختار قبیلهای و ساختار حزبی هر دو با هم و مکمل هم هستند، همچنانکه بعضی از احزاب از قبایل یمن و بعضی هم در خارج از یمن مانند عربستان سعودی پشتیبانی میشوند. آقای دکتر رویوران درباره رهبران احزاب و بحث ساختار سیاسی حاکم بر یمن توضیح دادند، در واقع از فرمایشات اقای علی بیک استنباط میشود که در یمن شاهد نوعی مردم سالاری قبیلهای هستیم که ریشه آن در ساختار قبایل قرار دارد. اما طبق توضیحات آقای رویوران این قدرت در دست رهبران قبایل است و البته شکل حزبی هم پیدا کرده است و ایشان تاکید داشتند که عربستان نیز نقش تعیین کنندهای دارد چه در آلاحمر که در حزب اصلاح جلوهگرند و توسط عربستان سعودی حمایت میشوند و چه حزب کنگره به رهبری علی عبدالله صالح که در گذشته روابط خوبی با عربستان سعودی داشت. جالب است که بدانیم در یک دوره علی عبداله صالح با صدام و شاه حسین اتحادیهای جدا از شورای همکاری با خلیج فارس به نام مجمع عرب تشکیل دادند که اتحاد سه جانبه میان عراق، اردن و یمن شکل گرفت و بر آن بود که با شورای همکاری خلیج فارس رقابت کند که البته شکل نگرفت بزودی پرونده اش بسته شد.
مطهرنیا:
من متخصص یمن نیستم ولی در ادبیات سیاسی و مفاهیم جامعه شناسی سیاسی باید بین ساخت و ساختار تفاوت قائل شد. چیزی که باعث شده دیدگاههای متفاوتی در این موضوع بیان شود و در یمن و جاهای مختلف این مشکل بوجود بیاید همین تمایز بین ساخت و ساختار است که باید این دو را از هم جدا کرد. Nation state آیا در یمن و جغرافیاهایی مانند یمن شکل گرفته؟ Nation state در ادبیات سیاسی معنای خاص خودش را دارد. لذا ساختی که از نظر اجتماعی وجود دارد یک ساخت قبیلهای، نژادی و قومی است و در این ساخت نژادی و قومی میخواهند ساختار سیاسی دموکراتیک بنیان کنند؛ نمودهای حداقلی دموکراسی در یمن. لذا این نمودهای حداقلی دموکراسی در یمن ساختن کاخ دموکراسی روی شنهای روان است و آدم عاقل روی شن روان خانه نمیسازد. چون نوع ساخت قبیلهای است و در جهانی که ارتباطات گسترده میشود قرار میگیرد ساختارهای سیاسی میخواهند آن را به شکل دموکراسی نشان دهند. لذا ساختارهای به ظاهر دموکراتیک ولی با محتوای متأثر از ساخت اجتماعی ایجاد میکنند. یعنی علی عبداله صالح رئیس جمهور یمن است ولی در واقع پادشاه یمن است و ۳۲ سال حکومت میکند. کدام رئیس جمهور ۳۲ سال حکومت میکند؟ در ساختار دموکراتیک نهایتاً ده سال طرف قدرت اصلی را میتواند داشته باشد. یعنی در دولتهای ملی (nation state) چنین چیزی را نمیپذیرد و لذا ساخت آن اجتماعی و بسیار قبیلهای و نژادی است و از طرفی ساختار سیاسی آن کاذب و کاخی روی شن روان است و از این جهت دو راه دارد که یا باید تبدیل به دیکتاتوری شود مطابق آنچه عبداله صالح عمل کرده که نوعی دیکتاتوری مدرن است یا باید متوجه تلاطم بحران در بحران باشد شامل درگیریهای قومی قبیلهای که هم اکنون تا حدودی درگیر آن است. اینجاست که شکافهای فعال از منظر جامعه شناسی سیاسی ایجاد میشود. شکافهای عمودی و افقی در هم تنیده میشوند. شکاف مذهبی، نژادی، قومی و قبیلهای درگیر شدهاند و این شکافها به باور من تحرکات موجود در یمن را ادراه میکند. ساخت اجتماعی در یمن سنتی و ساختار سیاسی در یمن شبه مدرن و فاقد ریشه است. همان اشتباهی که محمدرضا پهلوی کرد حال پرسش من این است، آیا ساخت اجتماعی در یمن را میتوان یک ساخت مدرن دانست که ساختارهای مدرن سیاسی برای آن قائل شد؟ تا این مشکل حل نشود ما به نتایج اشتباه میرسیم که مکرراً اتفاق خواهد افتاد.
امیریان:
میخواهم به دو نکته مختصر اشاره کنم. یکی در خصوص قبایل است. قبایل در یمن به این صورت که خیلی پررنگ شده نیست. درست است که ساختار یمن قبیلهای است ولی یمن یکی از پیچیده ترین کشورهای عربی است که احزاب در آن ریشه بسیار قوی دارند. هر حزبی در هر کشوری که دیده میشود به تبع اولی در یمن هم وجود دارد و اکثر سران احزاب یا وزیرخارجه و یا رئیس مجلس و همه تحصیلکرده بودند. یعنی نه به واسطه رئیس قبیله بودن بلکه به واسطه تحصیلات و گرایشات رئیس حزب بودند. مثلا حزب سوسیالیست سالها در جنوب حاکم بوده است.
اشعری:
- نسبت قبائل با احزاب چگونه است؟
امیریان:
- عرض می کنم؛ به عنوان مثال حزب تجمع الیمنی للاصلاح، از ۷ جریان (طیار) در داخل آن تشکیل شده است. عبدالمجید زندانی طیار سلفی، یاسین قباطی طیار اخوان المسلمینی، آنسی طیار مسلمینی ولی سرمایه دار، حمیدالاحمر طیار قبایلی، ژنرال علی محسن طیار نظامی این جریان که وابستگیهای انصارالشریعه و القاعده و بخشی از القاعده و بخش قابل توجهی از ارتش یمن را اداره میکند. آقای قاضی جریان متجدد خواه و از شبابیه و جوانان است. یعنی یکی از پایه های اساسی قدرت قبائل هستند و اینطور نیست که همه سیستم قبائلی باشد.
هرگاه کسی خواست این ساختار قبیله ای را در یمن به هم بزند عملاً از صحنه سیاسی حذف شد. ابراهیم الحمدی رئیس جمهور قبل عبداله صالح که خواست این کار را بکند توسط قبائل ترور شد. یکی از موفقیتهای علی عبداله صالح این بود که بازی با قبائل را بلد بود. همانطوری که امروز حوثی ها بلد هستند. حوثی ها امروز برای شکست آل احمر از جبل مروان نیرو نیاورد بلکه از جبل عذر که یکی از زیرشاخههای قبیله هاشد است بر علیه هاشدیها استفاده کردند. لذا این نکته مهم است که مثلاً تعز که استانی تحصیلکرده و مثقف [فرهنگی] است و بخش قابل توجهی از مثقفین یمن تعزی هستند و جمعیت بسیار بالایی دارند.
بهشتی پور:
این هفت جریان بر چه اساسی و بر پایه چه منافع مشترکی با هم در حزب اصلاح جمع شدند؟ اینها با گرایشات متضاد هستند اگر نظام قبیله ای اینها را با هم یکی نکرده پس بر چه اساسی به یک حزب روی آوردند؟
امیریان:
- در هنگام حکومت علی عبداله صالح قرار بود بعد از او ژنرال علی محسن حکومت کند که پسرش فرمانده گارد ریاست جمهوری بود و علی محسن فرمانده لشکر یکم و دارای ۸۵ هزار نیرو، یعنی ارتش تقسیم شده بود که بخشی از آن در پایتخت صنعاء قدرت داشت و بخشی در اختیار پسر عبداله صالح که هم اکنون سفیر در امارات است. وقتی عبداله صالح فهمید که ژنرال علی محسن نمیخواهد به قولش وفا کند به این حزب پیوست. اینها در انقلابی که در یمن شکل گرفت شریک دزد و رفیق قافله شدند یعنی عناصر حزب اصلاح هم در حاکمیت بودند و هم در میدان صنعاء و تعز چادر زدند. و بخش قابل توجه ، همین آقای علی محسن از نیروهای ارتشی که کنار لشکر یکم و میدان تقریر چادرها را از دو سه هزار نفر پر کرد به خاطر اینکه علی عبداله صالح را از حکومت ساقط کند. هم اکنون وجهه غالب حزب تجمع اصلاح یمنی اخوانی بسیار شدید است. تنها کشور و تنها جریان اخوان المسلمینی که به اخوان مصر کمک کرد فقط از یمن و حزب تجمع اصلاح بود. طوریکه دولت مصری فقط ۲۵۰میلیون دلار سرمایه حمیدالاحمر را در مصر بلوکه کردند. علی محسن اخوانی است و اگرچه نظامی است و نامه خود را به رئیس اخوان المسلمین با عنوان سیدی و مولایی شروع کرد و آمادگی خود را اعلام کرد. اینها یک مشروع و پروژه بین المللی دارند و یمن را به عنوان یک جایگاه و سر پل در نظر گرفتهاند و بخش قابل توجهی شاید بتوان گفت دو سوم از یمن امروز در اختیار اخوان المسلمینیها و در اختیار حزب تجمع اصلاح است. اتفاقاً قویترین، منظم ترین، ثروتمندترین با سلاح ترین، با رسانه ترین و منسجم ترین حزب امروز در یمن حزب تجمع یمنی للاصلاح است که برای به همراه داشتن مردم احزاب دیگر از جمله حزب اشتراکی، حزب ناصری، حزب بعث، حزب حق که زیدی هستند، حزب قوای شعبیه را با خود همراه کرده است.
اشعری:
نسبت قبائل با احزاب چیست؟
بک:
قبل از وارد شدن به بحث قبائل باید در رابطه با ساخت اجتماعی مردم یمن بگویم که کشوری فقیر است و عمده درآمد مردم شاید به چندصد دلار در سال نرسد. البته منابع و ذخایر زیادی دارد. اما در طول زمان این کشور به دلائل مختلف فقیر مانده است. اکنون در سطح قبائل یمن یا سطح خود صنعاء یا شهرهای مختلف صنعا فقرا بسیار زیادند و طبق آمار داده شده نزدیک به ۵۰ درصد جمعیت یمن اصلاً قادر به تأمین مایحتاج عمومی خود نیستند. لذا با در نظر گرفتن این فقر یمن میتوان بیان کرد آن احزابی که میتوانند در یمن جولان داده و قدرت پیدا کنند احزابی هستند که بتوانند این قبائل و افراد مورد حمایتشان را تغذیه کنند. پس مخرج مشترک گرایش های احزاب اولویت داشتن آنها برای رسیدن به قدرت و سهمشان در قدرت است. یعنی برای رسیدن علی محسن الاحمر به قدرت در حزب اصلاحی که از طرف عربستان سعودی تغذیه میشود و حمیدالاحمری که یکی از بزرگترین سهامداران یمن است و در جاهای مختلف سرمایهگذاری کرده و با هزینه کردن و خرج کردن نیرو جمع میکند. لذا اگر بخواهیم نسبت قبائل به احزاب را در نظر بگیریم یکی از مهم ترین عوامل تأثیرگذاری بر قبائل برای جذب احزاب همین تغذیههایی است که انجام میشود.
اشعری:
- سوال من این است که آیا مثلاً همه افراد قبیله الف عضو یک حزب هستند یا در میان احزاب مختلف پراکنده شده اند؟
بک:
در احزاب مختلف به علت داشتن گرایشهای مختلف ، مثلاً بخشی از قبیله هاشد جذب حزب کنگره شدند.
اشعری:
پس یک تعارض بین تعهد قبیلهای و تعهد حزبی ایجاد میشود؟ چگونه میتوان این تعارض را از بین برد؟
بک:
نه. نباید تعهد حزبی را به این شکل تصور کرد که حزب یعنی اینکه وفاداری در آن به معنای عمل کردن درچهار چوب ترسیم شده حزب.
اشعری:
اگر یک نفر در یمن بخواهد انسجامی را به وجود بیاورد، سراغ قبایل میرود یا احزاب؟
بک:
به علت اینکه ساختار اجتماعی یمن قبیلهای است شما باید برای ادامه دادن حکومت نهایتاً قبایل را در یمن مدیریت کنید. نیازی به تقویت مثلاً حزب کنگره نیست، اگر شما قبیله را بتوانید مدیریت کنید و با قبایل در زمانهای مقتضی ائتلاف های قبیلهای بوجود بیاورید خود به خود حزب خودتان تقویت میشود. بنابراین در یمن اولویت با قبیله است نه حزب. اما نباید تصور کرد که تنها قبیله میتواند در ساختار سیاسی تأثیرگذار باشد یعنی احزاب نیز خطدهی سیاسی و جریانهای اجتماعی را توسط نخبگان سیاسی در چهارچوب جریانهای حزبی انجام میدهند. لذا وجود گروههای مختلف در حزب اصلاح بیشتر به خاطر سهم در قدرت است نه تعارض برای رسیدن به قدرت. یعنی علی محسن الاحمر میخواهد به عنوان رئیس کشور باشد و سایرین پستهای مختلف را میخواهند بر عهده بگیرند و لذا سهم در قدرت موجب ایجاد اختلافات می شود. حزب اصلاح تقریباً مؤثرترین و قدرتمندترین حزب از لحاظ تأثیرگذاری اجتماعی است. حزب کنگره حزبی بوده که علی عبداله صالح آن را هدایت میکرد و قدرتی که در حزب اصلاح چه از نظر نظامی و چه سیاسی وجود دارد در حزب کنگره دیده نمیشود.
بوجانی:
من در سالهای اخیر با یمن خیلی ارتباط نداشتم ولی به لطف فیسبوک با دوستان قدیمی ارتباط داشتم و خیلی در فضای امروز یمن نیستم. ولی بعضی از سوال های دوستان را فکر میکنم بتوانم جواب بدهم. این سوال که : گرایشهای سیاسی متنوع داخل یمن چگونه تجمیع میشوند؟ اصلاً مکانیسمی که اینها را شکل میدهد چیست؟ و سوال دیگر این که : چرا یمن به صورت طبیعی این اندازه در سیاست خودش چرخش دارد؟ یعنی علی عبداله صالح یک روز با صدام، روز دیگر ضد صدام است یک روز با ما و روزی ضد ماست؟ دولت کنونی چرا همین چرخش را اعمال میکند؟
درک این پیچیدگی درونی یمن بر میگردد به همان نکته نخست و دومی که در محورهای بحث شما قرار داده شده است. برای رسیدن به جواب نباید دوره علی عبداله صالح را به کلیات تاریخ یمن تعمیم بدهیم. دوره او محدود و معاصر ماست. یمن کشوری است با چند هزار سال تاریخ و تأثیرگذاری عظیم در قلمرو اسلامی و در دنیای معاصر. بنابراین نمیتوانیم با این رهیافتها و تجاربی که از این سی چهل سال اخیر داریم بگوییم که مشکلات و زیرساختها و نوع تبادلات درون این سیستم بر اساس چیزی است که ما پیدا کرده ایم. ولی طبق یافتههای من یمن مولدترین کشور در دنیای عرب است. بهشتی پور:
مولد چه هستند؟
بوجانی:
مولد نیروی مهاجر هستند یعنی قبایلی که رفتند. عقبه اینها امروز تا شمال آفریقا تا مرکز عراق یا حتی سرتاسر شبه جزیره و یا حتی تا مناطق شمال گسترش پیدا کردند. اگر این اصل را بپذیریم اینها حتی در قبایل خودشان به بطن ها میرسند یعنی به شاخه های ریز و تیرههایی تقسیم میشوند که به شدت به این موضوع توجه دارند و دستهبندی میشود. یعنی به این صورت نیست که یک قبیله تعریف مشخصی داشته باشد و آن تیرهها که ما میشناسیم که مثلاً هاشد به هفت شاخه فقهی و سیاسی تقسیم میشوند باید به این توجه کرد که آن بطونی که در این شاخهها هستند زیرساختشان به کجا میرسد. که نیاز دارد خیلی ریز به این نکات بپردازیم. میخواهم به این سوالات با توجه به همین نکته جواب بدهم. گاهی اوقات میگوییم چه عاملی سبب میشود که در یمن این چرخش سیاسی اتفاق بیفتد. بسیاری از مواقع ریشه این چرخش در داخل یمن نیست. بلکه از پیوستهای قبایل یمنی است و چرخش اساسی که در نظام درونی دنیای عرب اتفاق میافتد سبب میشود که در یمن این مورد را ببینیم. پس عموما حوادث اتفاق افتاده در یمن محیطی و اقلیمی نیست. مثلا حزب ناصری که به وجود می آید و گرایش صدامی که بوجود میآید از بطون قبائلی که ریشه در مصر دارند فعال شده و آن هیجان و فضا را در یمن ایجاد میکنند. یمن این ویژگی را دارد که به صورت طبیعی آیینه تمامنمای تحولات کلی دنیای عرب است و بسیاری از تنازعات در آن انجام میشود. و به همین خاطر برای خود کشورهای عربی کشور بسیار مهمی از لحاظ استراتژیک و ژئوپولتیک میباشد چون در بی ثباتسازی محیط و اقلیم عربی هم خیلی مؤثر است. اگر گاهی اوقات این تجمعها در قالب مثلاً حزب کنگره و .. شکل میگیرد ما ریشه آن را باید در بیرون هم جستجو کنیم. عامل محیطی و پیرامونی در یمن مهم است. یعنی ما به عنوان ایران چه قبل از اسلام در دوره ساسانی چه بعد از اسلام و در اواخر دوره قاجار در یمن نماینده سیاسی داریم همین سبب مانیتور دائمی مسائل یمن و حضور در یمن و ارتباط با او است، چرا که بسیاری از بازیهای سیاسی که در دولتهای ما چه در دوران صفوی و چه قبل از آن اتفاق افتاد بخشی از آن در محیط اقلیم عربی یعنی قلمرو عثمانی بزرگ شده ای که در این چهارصد سال با آن روبرو بودیم اینها انعکاس صدایی بود که از یمن خارج میشد. پدیده مهمی در یمن اتفاق افتاده که نباید آنرا از نظر دور داشت این است که با وجود تنوع قبایل و تمایزات تیرههای درونی قبایل از حدود ۱۲۰۰ تا ۱۱۰۰ سال پیش بخش قابل ملاحظه ای از آنها بر اساس یک فقه حکومتی که داشتند و فقه زیدی یمنی که امامان یمن را داشته به لحاظی مستدام ترین و پیوسته ترین حاکمیت فقاهتی تشیع در طول تاریخ است. ممکن است جغرافیای این قلمرو گاهی اوقات در حد شهر صعده بوده باشد ولی بعضی مواقع به حدی وسیع بوده که حتی در تحولات بخارا در قرن چهارم و پنجم هم تأثیرگذار بود. ما باید به این نکته توجه کنیم که این تفکر مذهبی یا قرائت مذهبی، بسیاری از تناسبات درونی سیستم یمن را به هم زده و شکل تازهای به آن بخشیده است. همین سبب شده که تا امروز تأثیر خود را بگذارد و مورد توجه قرار گیرد. اگر بخواهیم از لحاظ اجتماعی مهاجرت های انجام شده به یمن را تقسیم کنیم میتوان آن را به سه حوزه اجتماعی تقسیم کرد. بخش اول دستهای هستند که از عراق به یمن مهاجرت کردند یعنی المهاجرون الی الله و اینها به نوعی بعد از حوادثی که در عراق قرن دوم اتفاق افتاد به نوعی علوی و گرایشهای علوی را شکل دادند و امروز هم خیلی محترم هستند. بسیاری از اینها در سالهای اخیر به شیعه امامیه گرایش پیدا کردند و به این دلیل که این منطقه کاملاً تحت اشراف تفکر سلفیها میباشد چرا که زیر عربستان است و عربستان به آن دسترسی دارد. بخش دیگر بخش جنوبی و تعز را شامل میشود که به جهت دسترسیها و ویژگیهای محیطی و اقلیمی که داشته است زندگی در آنجا راحت بوده و رشد و توسعه شاید زیرساخت طبیعی مدرن شدن در آن وجود داشته است و یک منطقه کوهستانی که شامل سعده می شود مناطقی هستند که حوثیها و زیدیها در آنجا بیشتر هستند به و صورت سنتی همیشه نا آرام بوده. ولی گرایش به انقلاب از زمان پذیرش فقه زیدی در این منطقه ذات این جامعه شده است. یعنی باید دائما کسی که بخواهد رهبر این جامعه شود قیام به سیف بکند. بنابراین در تمام قرون متعدد این تلاطم در داخل یمن به صورت یک ذات طبیعی و جوهری نهادینه شده است. برای ورود به موضوع باید ظواهر سی چهل سال اخیر که برخی ناشی از شناخت ذهنی ما میباشد را تغییر دهیم میتوانیم با استقراء بیشتر و با درکی واقع بینانهتر حوادث در حال وقوع را تحلیل کنیم. در یمن جنس بیداری اسلامی یا فضای مستعدی که میبینیم کاملاً متمایز است از بقیه دنیای اسلام.
رویوران:
من میخواهم در چهارچوب موضوعی که دکتر مطهرنیا بیان کردند، بحث شکافهای اجتماعی را توضیح دهم. چون از این زاویه فهم جامعه آسان تر است . در یمن ۳ شکاف وجود دارد. یکی شکاف مذهبی که عمدتاً بین سنیها و شیعیان زیدی است. البته در کنار زیدیها ما شیعه اسماعیلی و اثناءعشری هم در آنجا داریم. زیدیها در قسمت شمالی هستند در حالی که در مناطق مرکزی و جنوب عمدتاً سنی (شافعی) هستند. در دورهی امامان متوکلی آنها زیدی بودند که به گونهای برای مدت نسبتاً طولانی حاکم بودند. خود زیدیها شامل چندین دسته هستند که حتی برخی از آنها آنقدر به سنیها نزدیک شده اند که تفاوتی با آنها ندارند به دلیل تضادی که در دهه ۱۹۶۰ میلادی و قیامی که عبداله سلال و طرفداران ناصر و ناسیونالیست ها انجام دادند باید گفت بخشی از مسائل سیاسی ریشه در این شکافها دارد حزب حق، حزب انصارالله الان زیدی هستند و اعضاء حزب اصلاح سنی هستند. شکاف دوم شکاف فرهنگی است بین جامعه قبیلهای به جامعه مدنی. یک نویسنده عراقی به نام الوردی کتابی با ۶۰۰-۷۰۰ صفحه مطلب در رابطه با بحث فرهنگ بدوی و فرهنگ مدنی در کشورهای عربی نوشته است. در جامعه مدنی عقلانیت حاکم است و مجموعهای از نهادها که در یک جامعه وجود دارد. در این جامعه وقتی افراد با هم اختلاف پیدا کنند از کلانتری، دادگاه، زندان و مجموعه ای از نهادها رسیدگی و حل و فصل استفاده میکنند. و فرقی نمی کند که شخص خلافکار کیست از کدام عشیره است. او درگیر مشکلی شده و خود او باید پاسخگو باشد. در جامعه قبیلهای و بدوی اساساً عدم عقلانیت حاکم است یعنی به عبارتی تصور غلط اینکه یک قبیله یکدست است و دو نفر از یک قبیله در یک شهر نزاع کنند و اشخاص دیگر در شهرهای دیگر انتقام بگیرند. به تصور اینکه اولاً قبیله یک کل است و نوعی فرهنگ دارد و دوم همبستگی خونی بینشان برقرار است. لذا جامعه قبیلهای با جامعه مدنی بسیار متفاوت است. در جامعه قبیلهای که عدم عقلانیت حاکم است فرد از خود نمیپرسد چرا او را باید بکشی؟ چرا او ازدواج میکند من باید پول بدهم؟ شکاف جامعه بدوی و مدنی در یمن به شدت دیده میشود و بخشی از احزاب در این رابطه قابل درک است. آنها هم از ائتلاف قبیلهای و هم از ساختار حزبی که یک ساختار مدنی است استفاده میکند. هر دو را باهم در یک پدیده سیاسی بوجود آورده اند. شکاف سوم موجود در یمن شکاف جغرافیایی بین جنوب و شمال است. این هم به دلیل انفکاکی که در دوره استعمار انگلیس بوجود آمده بود، یمن شمالی و یمن جنوبی ایجاد شد که هر دو جزء ۱۰ کشور فقیر جهان بودند با این تفاوت که اوضاع یمن شمالی کمی بهتر از یمن جنوبی بود. یکی دو کشور بالاتر از یمن جنوبی بود. زمانی نظام چپ که در یمن جنوبی تحت عنوان یمن دموکراتیک برقرار بود بعد از فروپاشی بلوک شرق و بعد از پایان جنگ سرد این نظام از هم پاشید مردم انتظار داشتند از فقر خارج شوند در حالیکه چنین اتفاقی نیفتاد و به این دلیل شکاف جغرافیایی حل نشد و همچنان برقرار است. تشکلی که امروز تحت عنوان تحرک جنوبی بر اساس مجموعهای از سرخوردگیهای سیاسی یعنی اهدافی که تحقق نیافته ایجاد شده و دوباره یا بحث جدایی یا بهبود شرایط خودش را مطرح میکند. یکی از تقسیمات یمن به شش منطقه فدرال که در گفتگوی ملی مطرح شد و اکنون نیز برای اجرا مطرح میباشد به تعریف این نوع شکافها و تفاوت سطوحی که به دلایل منطقهای و یا اقتصادی و یا مذهبی و فرهنگی اتفاق افتاده است بر می گردد.
زورق:
در شبه جزیره عربستان سابقه تمدن در یمن از همه جا بیشتر است. پیغمبر(ص)، خالدابن ولید را برای دعوت اهالی یمن به اسلام به یمن میفرستند. خالدابن ولید بدون کوچکترین موفقیتی برمیگردد. بعد از خالد ابن ولید حضرت رسول(ص)، حضرت علی (ع) را به یمن میفرستد و ایشان در یمن تولید یک جاذبه قوی میکند و بسیاری از یمنی ها به مریدان و عاشقان حضرت علی تبدیل میشوند. بعد در جنگ صفین مهمترین قبیلهای که رکاب حضرت علی(ع) و در مقابل معاویه میایستد قبیله همدان است اردوگاه حضرت علی(ع) در حدود ۲۵ هزار کشته میدهد که بخش قابل توجهی از آنها از همدانی ها هستند. البته کیفیت نیروهایی که از مدینه آمدند و در رکاب حضرت علی(ع) جنگیدند بالاتر بود چون آنان انصار رسولالله(ص) بودند کسی مانند عمار یاسر در این جنگ به شهادت رسید ولی کمیت اجتماعی سپاه حضرت علی (ع) به یمنیها برمیگردد.
رویوران:
همدانیها، نخعی ها یمنیهایی هستند که با حضرت علی (ع) بیعت کردند و تا آخر با او بودند.
زورق:
بعد از فاجعه عاشورا که زید ابن علی ابن حسین میخواست قیام کند هیچ جایی مناسبتر از یمن پیدا نمیکند. تولید نفرت به وسیله خالد ابن ولید و تولید ارادت و عشق توسط امام علی (ع) و جنگ صفین و رودرویی بزرگترین قبیله یمنی با جریان اموی که خالدابن ولید هم به ان جریان تعلق دارد و سپس قیام زیدابن علی ابن حسین و سپس مهاجرت آنها به مکانهای مختلف از جمله عراق، آسیای غربی یک سرشت ویژه سیاسی را در یمن به وجود می آورد. از طرف دیگر اساس جامعه مدنی در اسلام است. اسلام هویت فردی را جانشین هویت قومی کرد. قبل از ظهور حضرت رسول در عربستان هویت قومی بر هویت فردی سایه انداخته بود. یکی از کارکردهای پیامبر (ص) جانشینی هویت و مسئولیت فردی در قبال هویت و مسئولیت قومی بوده است و بحث عقلانیت را اسلام ایجاد کرد. پیدایش اسلام و بعثت حضرت رسول منجر به یک انقلاب جهانی شد. قابل اثبات است که آنچه باعث گسترش اسلام شد شمشیر عرب نبود بلکه منطق قرآن بود. یمن با دو عنصر گره خورده است. یکی عنصر تقاضای تغییر و دیگری عنصر عشق به اهل بیت. بحث اهل سنت و تشیع که در تاریخ اسلام مطرح میشود در حقیقت بحث ادبیات قدرت حاکم و ادبیات مقاومت است. شیعیان کسانی بودن که قدرت موجود را که عادلانه نمیدانستند نفی میکردند. اهل سنت به دو دسته تقسیم میشوند اهل جماعت یعنی کسانی که به سکوت و مدارا با قدرت موجود گرایش دارشتند که حنفیها، مالکیها و شافعیها در این دسته هستند. شافعیها در میان اینها از همه به شیعه نزدیکتر هستند و اهل سنت که به معنی طرفداران و توجیه کنندگان قدرت حاکم تحت هر شرایطی می باشد همان پیروان احمدبن حنبل هستند که از مذهب احمدابن حنبل وهابیت ظهور کرد و از وهابیت طالبان و از طالبان القاعده در آمد.
یمنیها حنبلی نیستند آنها شافعی هستند و به اهل بیت پیامبر(ص) علاقه دارند. آنها اعتقاد به قیام به سیف دارند و این عقیده در داخل جامعه یمن نهادینه شده است. این سابقه انقلابی و گرایش های مذهبی اکنون با چندین عامل و مسئله تعیین کننده برخورد کرده است.
۱- جمعیت یمن جمعیت بسیار جوانی است و چون جوانان آرمان گرا هستند. طبیعتاً حرکت های انقلابی در میان آنها زمینه دارد.
۲- یمن کشور بسیار فقیری است و همانطور که میدانیم فقرا طرفدار انقلاب هستند. ثروتمندان طرفدار حفظ وضع موجود هستند.
۳- سابقه انقلابی در یمن نهادینه شده و با پدیدهای به نام انقلاب اسلامی ایران مصادف شده است. یعنی شرایط برای تغییر در یمن وجود دارد فقط نیاز به یک ایدئولوژی و چارچوب فکری و یک برنامه کار و به یک چشم انداز نیاز دارد. تفاوت آنها با ما این است که آنها به تسلسل امامت معتقد نیستند. ولی این موضوع را دارند که اگر فرزندی از فرزندان پیغمبر(ص) قیام به سیف کرد و عده قابل توجهی از او پیروی کردند به او بپیوندند. به این صورت است که جریان حوثی در یمن شکل میگیرد و گرایش به مذهب شیعه شدید میشود و آن چیزی که الان برای غرب مطرح است این است که مرکز کنش و تغییر و فعل و انفعالات نیروی بالقوه تاریخی که در یمن بوجود آمده و چشماندازی که انقلاب اسلامی در مقابل آن بوجود آورده است را چگونه میتوان به وسیله قومیت و تبلیغات و پول و ترور خنثی کرد و چگونه میتوان این نیروی پتانسیل در یمن را به وسیله استفاده از تنازعات قومی، حزبی و تولید وحشت و خرید نخبگان خنثی کرد.
بهشتی پور:
سوالی که مطرح است این است که آیا این حرکتی که در یمن شکل گرفت ادامه حرکت تونس، مصر و.. است و تابعی از آن حرکت است یا درون خود زایشی داشته و تبدیل به حرکتی شبیه به حرکتی که ما به آن بیداری اسلامی میگوییم شده است.
بوجانی:
پیوستگی که انقلاب ما با یمن دارد خیلی مهم است. و دنیای عرب با همه اختلافاتی که دارند نمیخواهند اجازه دهند انقلاب اسلامی وارد حوزه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی یمن بشود. چون باعث بیداری و آزادی یمن می شود. در اقلیم عربی یعنی همان پیوستها و بطون ظرفیتهایی را میسازد که می تواند بسیار با اهمیت باشد. غرب می خواهد این فرصت را از نیروهای مترقی و اسلامی در یمن بگیرد. جالب این است که وقتی با خود یمنیها در شهرهای مختلف ارتباط برقرار میکنیم نگاهشان به ما نگاه خاستگاه اصلی هویتی آنهاست. بویژه قلمرو زیدی و آنهایی که گرایش به امامیه پیدا کردند. تربت ناصر اطروش و ناصر کبیر در شمال ایران برای آنها مهم است. هیچ یمنی نیست که ایران بیاید و آنجا را زیارت نکند. آنها می دانند که اینها بخشی از هویت آنهاست. یا در سعده قبرستان علمای طبرستان قرار گرفته است. ۳۰۰ نفر از برجستهترین مجتهدان طبرستان در آنجا قبورشان در کنار قبور شهدای طبرستان است که پا به پای امام هادی (ع) جنگیدند وشهید شدند. پس این ظرفیتها به طور ذاتی برای انقلاب در انجا وجود دارد. چگونه این فضای بسته می تواند باز شود و ظرفیت های آشکار کند، مسئله قابل توجهی است.
شیخ الاسلام:
- البته در این بحث موضوعی که بهتر است دیده شود قضیه القاعده، آمریکاییهاست و نیروهایی که صدام در یمن تقویت کرد ،بعثیها، و عربستانیها، نیروهایی که شاهنشاهی ها را تقویت میکنند اینکه از اول انقلاب خطی در منطقه کشیده شد که یک طرف اسرائیلیها، امریکاییها، شاهان عرب، صدام، تروریست های منافقین و در طرف دیگر اسلام، شیعه مقاومت، ملتها، فلسطین قرار دارد. این خطی است که تجلی آن امروز در سوریه است به گونهای دیگر هم در یمن وجود دارد. یعنی همین تفکیک باعث میشود ما قسمت اصیل یمن را که اعتقاد داریم [که ملکه سبا که در یمن بوده است و از همان ابتدا دارای تمدن بودند چرا که خود قرآن میفرماید در مقابل قدرت حضرت سلیمان که یک قدرت الهی بود انها یک قدرت دنیایی داشتند که چنین تمدنی در آنجا بوده است تا به امروز] حضور یمن در همین جبهه ای است که عرض کردم یعنی یمنی ها در جبهه انقلاب قرار دارند. دور نیست که شکوفائی انقلابی در یمن مشاهده شود. علی الخصوص که نظام سیاسی عربستان سعودی با بحران رو به روست و کارهایی که این نظام در یمن کرده است عکس العمل خود را نشان می دهد.
امیری:
اینکه موضوع یمن از بیداری اسلامی نشأت گرفته کاملاً درست است. در واقع علی عبداله صالح با همه عوام نگری به خوبی توانسته بود بین قبائل بازی کند و بازی بین قبائل را ادراه کند. بیداری اسلامی هم بر آن تأثیر گذاشت البته با توجه به اینکه زمینه آن در آنجا کاملاً فراهم بود. یعنی مخالفتهای با علی عبداله صالح خیلی قبل از آن بود. ۶ تا جنگ حوثیها با دولت داشتند قبل از تحولات بیداری اسلامی. اما انچه در صنعاء و یمن جنوبی اتفاق افتاد تابع بیداری اسلامیست. منتها آنجا به دلیل مقاومتی که علی عبداله صالح و دستپاچگی ای که کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس نشان دادند شاید دیرتر از کشورهای دیگر در یمن سرایت کرد. آنها توانستند مسئله را مهار کنند یعنی اجازه ندادند آنچه در تونس، لیبی، مصر اتفاق افتاد اتفاق بیفتد و به اسقاط حکومت منتهی شود. چون اسقاط حکومت تبعاتی برای کشورهای حوزه خلیج فارس ایجاد میکرد که آنها نمیتوانستند آن توابع را بپذیرند. آمدند با همکاری غربیها طرح شورای همکاری خلیج فارس که به طرح خلیجی معروف شد، ارائه کردند و با همکاری غربیها علی عبداله صالح را متقاعد کردند که از قدرت کنارهگیری کند و به این شکل ساختار و نظام راسعی کردند حفظ کنند. هر چه زمان به جلو رفت از یک طرف ما شاهد عمیق تر شدن شکاف شمال و جنوب در یمن هستیم یعنی جنوبیها دیگر حالت گذشته را ندارند و عمده گروه های جنوبی خواهان تجزیه و جدایی از یمن شمالی هستند. حوثی ها در شمال قدرتشان نسبت به گذشته خیلی افزایش پیدا کرد یعنی در ۶ جنگ گذشتهای که دولت یمن نتوانست آنها را سرکوب کند. عربستان سعودی به آنجا لشکرکشی کرد و شکست خورد. نیروی هوایی عربستان در مقابل حوثیها شکست خورد. در بحث یمن، صنعاء و حکومتی که در حال فعالیت است باید گفت ظاهر قضیه این است که اثر تحولات به این روند پیوستند و تقریباً باید اظهار کرد که یکی از جاهایی که کشورهای غربی با کمک کشورهای عضو شورای خلیج فارس توانستند علی الظاهر در رابطه با حکومت مردم را به انفعال یا انحراف بکشانند یمن بود. آقای عبدربه عضوی از اعضای کنگره است. ولی از طرفی عمده جنوبی ها خواهان انفصال هستند و شمالیها که عمدتاً حوثیها هستند اجازه دخالت به کسی را نخواهند داد. بنابراین ما میتوانیم بگوییم که بله، بیداری اسلامی بر یمن هم تأثیرگذاشت. آنها سعی کردند که این تأثیر را مهار کنند ولی بهر حال یمن امروز به جایی رسیده است که بین جدایی و فدرال قرار گرفته و تقریباً تمامی دولتمردان امروز یمن به فدرالی تن دادهاند ولی شمالیها و حوثیها فدرالی را با این ترتیبی که آنها طراحی کردند نمیپذیرند. آنها جوری فدرالی را طراحی کردند که حوثیها نمیتوانند بر سرزمینشان به طور یکپارچه و نیز بر صنعاء و پایتختشان تمرکز داشته باشند. و آینده یمن آیندهای بین جدایی و فدرالی است. زمامداران یمن خودشان هم میدانند که باید حتماً فدرالی را بپذیرند و البته به نظر من بعد از عراق دومین کشوری که دارد در آن نظام فدرالی پیاده میشود و کشورهای غربی با آن موافقند یمن است. کشورهای منطقه از جمله عربستان خیلی از نظام فدرالی حمایت نمیکند ولی یمن البته راهی جز این ندارد. بنابراین بعید است که یمن به گذشته برگردد؛ مسئله دیگری که ما باید به آن اشاره کنیم مسئله روندی است که شروع شده است. روندی که اکنون دولت شروع کرده است روندی است که هم غربیها آن را میخواهند و هم کشورهای حوزه خلیج فارس از این روند حمایت میکنند. یعنی این را روندی مشروع میدانند و میخواهند این روند را ادامه دهند و نگذارند بیداری اسلامی که شروع شده حاکمیت را ساقط کند به نتیجه برسد. در این چنین شرایطی آنچه ما از بیداری اسلامی انتظار داشتیم که متأسفانه در تونس و مصر و لیبی نیز به این نتیجه نرسیدیم در یمن نیز چنین شد و مردم به پیروزی نرسیدند در یمن خیلی زودتر حرکت بیداری اسلامی مهار شد و غربی ها نمیخواهند سررشته امور از دستشان خارج شود و به نظر من این روند پیش خواهد رفت و به این صورت نیست که این روند به عقب برگردد. البته کانون های قدرت جنوبیها و حوثیها هم قابل هضم نیستند. و بازیگرانی که در آنجا هستند [به طور طبیعی عربستان سعودی بازیگر جدی و انقلاب اسلامی عامل حقیقی در ساحت یمن است.] غربی ها مانند امریکا نیز بازیگر هستند. شاید امروز نگرانی عربستان از نفوذ گرایش اسلامی در یمن از عراق بیشتر نباشد ولی کمتر نیست. یعنی آنها انجا را حوزه امنیت ملی خود میدانند و خوشبختانه باید گفت هم شمالیها و هم جنوبیها گرایش خیلی عمیقی به گرایش ها و حرکتهای انقلابی اسلامی دارند. حوثیها خیلی به یک شخص خاص قائل نیستند. یعنی در یک مقطعی میگفتند سید حسن نصراله رهبر است. در مورد مقام معظم و امام که از قدیم چنین اظهاراتی می کردند و آقای مقتدی صدر را هم در یک مقطعی مصداق قیام به سیف میدانستند. بله آنها آقای سید حسن نصرالله را هم مصداق قیام به سیف می دانستند. یعنی فقط به یک نفر اعتقاد نداشتند. بنابراین روند آینده یمن به نظر من این چنین خواهد شد که بیداری اسلامی با آن شرایطی که ما فکر میکردیم در یمن محقق نیست اما از آنجا ریشه گرفت و حوثیها و جنوبیها را قدرتمند کرد. به نظر میرسد که یک حکومت مرکزی ضعیف و یک یا دو کانون قدرت در شمال و در جنوب پیدا شود، حالا تلاش غرب این است که یک نظام فدرالی در انجا پیاده کند.
امیریان:
یمن یک زمینه مذهبی بسیار بالایی دارد همانطور که گفته شد آنها به شدت محب اهل بیت هستند حتی شافعیها، و صوفی هایشان . از طرفی ظلمهایی که در شمال یمن به عموم مردم شده موجبات رنجش عمیق آنها را فراهم کرده است. در گفتگوهای ملی دو مورد مطرح شده هم بحث سعده و هم بحث قضیه جنوب، یعنی به جنوبی ها هم ظلم مضاعف شده است شاید در خیال هم نگنجد که چقدر به مردم جنوب ظلم شده است. اگر یک تأسیساتی در جنوب باشد حتماً نگهبانان آن شمالی هستند. یعنی هیچگاه کسی در جنوب به کار گرفته نمیشود. تمام فرماندهان نظامی جنوبیها را بازنشسته کردند. فرماندهان و نیروهای لشگری و کشوری را خانهنشین کردند. در شمال ۶ جنگ خود دولت با حوثی ها در جریان بود یعنی سیاست علی عبداله صالح ایجاد بحران بود که بتواند به واسطه آن کشورهای غربی را وادار به دخالت کند. میدانید که عربستان به ۴۵ هزار نفر که نفر که در رأس آنها عبداله صالح است حقوق ماهانه میداد. حسین عبداله احمر ۸۰۰ هزار دلار ماهانه از عربستان دریافت میکرد. اکنون قطع شده است به خاطر اینکه عربستان در یک پارادوکس قرار گرفته است از طرفی با اخوانیها به خصوص در حوزه خلیج فارس مقابله میکند و از طرفی دیگر عوامل آنها در یمن فقط همین اخوانیها هستند. یعنی عربستان نمیتواند غیر از این ظرفیت استفاده کند و اگر استفاده نکند دیگر کاری نمیتواند بکند. چون علی عبداله صالح دیگر مرعوب نیست. علی عبداله صالح خیلی سعی میکند که طوری حرکت کند که پشتیبانیهای عربستان را به خود جلب کند. شما ۳ منطقه اساسی را درنظر بگیرید. منطقه وسط که عمدتاً شافعیها هستند و منطقه جنوب و شمال که زیدیها هستند به همه اینها ظلم شده است فقط تعدادی محدود از اوضاع بهرهبرداری کردند. از طرفی بنیه مذهبی در یمن بسیار قوی است در همه جای یمن این شرایط بیداری اسلامی که فراهم شد و از طرفی پایههای قدرت علی عبداله صالح تضعیف شد مردم بلافاصله به خیابانها ریختند. روز اول هم جنوبیها خواستار انفصال نبودند جدایی طلبی را به عنوان تهدید مطرح میکردند. ولی هر چه به سمت جلو رفتند کسی به حرفهای آنان گوش نداد. شمال به اضافه تعز محور اساسی تحول بود. تعز را خیلی جدی بگیرید ۸۰ درصد مثقفین [فرهنگی های] یمنیها از تعزیها هستند یعنی یک شهر باز با جامعه مدنی و عمدتاً افراد تحصیلکرده و خارج رفته دارد. یعنی به این صورت نیست که تنها به واسطه تسلط به بابالمندب و آبهای آزاد ، ارتباطات خوبی با کشورهای مختلف دارند[سطح فرهنگی بالایی هم دارند] لذا این زمینه تاریخی و اینکه یمنی ها اساس عرب را از خودشان میدانند از طرفی امروز در یمن از شرق، جنوب گرفته تا غرب، شمال و همه جای آن نفرت عجیبی از عربستان دارند. علیرغم این پولی که خرج کرده است. این شرایط موجب شد با توجه به بنیه مذهبی قوی در هنگام ایجاد بیداری اسلامی شعلههای آن بلافاصله در یمن فروزان شد. منتها شکست آنها اولاً به خاطر مشکلی است که در یمن است و آن اینکه جریانات یمن یک هدف مشخص را دنبال نمیکند. شمال آن یک هدف و جنوب هدفی دیگر دارد. و از طرفی جریانها و احزاب مثل حزب اصلاح که نام آن انقلاب جوانان برای تغییر است [و جوانان موتور محرک آن هستند.] آنها در واقع این انقلاب را دور زدند. بلافاصله ۵ کشور شورای امنیت به اضافه ۵ کشور شورای همکاری خلیج فارس طرح مبادله خلیجی [ابتکار شورای همکاری خلیج فارس] را مطرح کردند با این ادعا که در قالب گفتگوهای ملی مسائل خود را حل کنند. با توجه به اینکه در یمن به ازای هر یک نفر ۳ قبضه اسلحه موجود است یعنی ۲۵ میلیون جمعیت ۷۵ میلیون قبضه سلاح در آنجا وجود دارد و کلاشینکف در خیابان هم دیده میشود. یعنی رانندههای تاکسی در آنجا کلاش همراه دارند با دو خشاب اضافه. یا مانند فیلمهای وسترن هنگام ورود به رستوران کلاش را تحویل میدهند و وارد میشوند. اوضاع یمن در آینده را باتوجه به این حقایق باید گمانه زنی کرد. مسئله دیگر مسئله حوثی هاست. عبدالملک حوثی بعد از شهادت سید حسین حوثی رهبری حوثی ها را بدست گرفت. سید حسین حوثی و پدرش در واقع متأثر از افکار انقلاب اسلامی شدند. همانطور که میدانیم زیدیها به طور عام معتقد به بطنین هستند. یعنی امام به سیف باید از فرزندان حضرت امام حسن و یا امام حسین باشد. او حتماً باید فرزند حضرت زهرا (س) باشند. درو قیام به سیف و آنها ۱۴ شرط داشتند. ولی سید حسین این شروط را تعدیل کرد. او با یک سری جزوات تفاسیر قرآن شروع به تبلیغ کرد اول جریان شباب المؤمن را ایجاد کرد او در یمن تأثیر گذاشت. و در اولین جنگ با نامردی او و خانوادهاش را شهید کردند. و سپس در زندان صنعاء او را دفن کردند. سید عبدالملک در همه جنگها در کنار او بود. امروز فردی با چهرهای حکیمانه علیرغم سن کم یعنی زیر ۳۵ سال محبوبیت فراوانی دارد. یعنی در یمن به عنوان سید حسین دوم شناخته شد. محل استقرار او در سعده است. در جنوب نفوذ حوثی ها بعد از درگیریهایی که با قبیله هاشد داشتند تقریباً میتوان گفت حوثیها در همه جا از نظر مقبولیتی نفوذ پیدا کردند. ولی جنوبی ها به علت فعالیت سوسیالیستها در جنوب از این جهت نسبت به شمالیها متفاوت هستند. ولی در جامعه، زیدیها امروز هیچ راهی ندارند حتی زیدیهایی که در ارتش هستند به علت اطلاع داشتن از اخوانی بودن حزب اصلاح و ترسیدن از آینده همه به حوثیها گرایش پیدا کردند. مثلاً در مراسمی که میگذارند مثلاً مولود نبوی ۴۰۰ هزار نفر در صنعاء جمع می شوند آنهم در صنعا نه سعده. علاوه بر زیدیها بخش قابل توجهی از شافعیها نیز به حوثیها پیوستند. به خاطر رهبری حکیمانه آنها و نیز ارتباطی که با حقایق اسلامی پیدا کردند امروز حوثیها نظم بیشتری پیدا کردند و در واقع نشان دهنده تأثیر انقلاب اسلامی بر روی آنهاست. در رابطه با علی بخیطی سخنگوی آنها در گفتگوهای ملی که آدم اشتراکی است میگویند چطور شده حوثیها که اینقدر متعصب هستند سخنگوی سوسیالیست دارند. این موضوع معلوم می کند که یک انفتاح در آنها به وجود آمده است.
سلفی ها با حوثیها جنگیدند. افکار و اعتقادات مردم یمن در حال تغییر است. فقه زیدی ها فقه حنفی بوده است هر چه بیشتر به حقیقت اسلام نزدیک شوند بیشتر تغییر خواهند کرد. فقه زیدیها حنفی است ولی همسایه های آنها شافعی اند. ۶۰درصد و اکثریت مردم یمن شافعی اند. یک بخشی هم صوفی اند اما زیدی ها که تابع فقه حنفی اند ولی اعتقاداتشان زیدی و افکارشان متأثر از انقلاب اسلامی است.
بک:
در ارتباط با شروع بحث تحولات در یمن همانطور که دوستان اشاره کردند به هر جهت موج بیداری اسلامی که در منطقه ایجاد شده بود این فرصت و جرأت را به مردم یمن داد که اعتراضات [که از قبل مردم یمن مکرراً بیان میکردند] خود اظهار کنند تظاهرات و جنگ و مخالفت حوثیها با علی عبداله صالح هم زمینه لازم را ایجاد کرد لذا این موجی که آغاز شد به مردم یمن جرأت بیشتری داد برای حضور بیشتر در خیابانها. همانطور که اشاره شد شروع حرکت شباب التغییر در دانشگاه صنعاء بود. یعنی جوانان به اعتراض و تحصن در دانشگاه پرداختند و سپس فراگیر شد. هنگام بوجود آمدن این موج، حزب اصلاح و علی محسن الاحمر برادر ناتنی علی عبداله صالح بواسطه اختلافاتش که با علی عبداله صالح داشت فضا را به نفع خود تغییر داد. همین حزب اصلاح توانست جمعیت بسیار زیادی از هواداران خود را در میادین صنعاء مستقر کند و کمکم حرکتی شباب التغییر را ایجاد کردند تحت الشعاع هواداران حزب اصلاح و سایر احزاب، لقای مشترک قرار گرفت. همه احزاب لقای مشترک و شباب التغییر در یک محور برکناری عبداله صالح باهم مشترک بودند. لذا با این فرصت ایجاد شده فشار بر عبداله صالح را افزایش دادند و این فضا در یمن فراهم شد. شورای همکاری با مشاهده ایجاد این فضا در یمن اعلام کرد ما در تحولات یمن دخالت نمیکنیم مگر زمانیکه احساس کنیم تحولات یمن ممکن است تأثیری بر سایر کشورهای عضو شورای همکاری داشته باشد. لذا زمانیکه احساس خطر کرد و به هر حال علی عبداله الاحمر آبشخورش در عربستان بود یعنی عربستان ماهانه هزینههای فراوانی به او و حزب اصلاح میداد و به هر حال با علی عبداله صالح مخالف بودند و این را به عربستان نیز منتقل کردند که ما فعلاً با علی عبداله صالح نمیتوانیم کار کنیم. در همین حال شورای همکاری و عربستان تصور کردند که بتوانند با یک کار سیاسی این موج به وجود آمده را کنترل کنند. ابتدا علی عبداله صالح با هر گونه دخالت شورای همکاری مخالفت کرد. حتی هنگامی که امیر قطر در شورای همکاری صحبت کرد و خواستار اقداماتی توسط شورای همکاری بود، علی عبداله صالح سخنان بسیار تندی علیه امیر قطر ایراد کرد و گفت امیر قطر حق دخالت در امور یمن ندارد و بسیار تند علیه امیر قطر صحبت کرد. ولی وقتی علی عبداله صالح احساس کرد که حمایت چندانی هم از سوی کشورهای همکاری شورای خلیج فارس نمیشود انتقال قدرت را پذیرفت. شورای همکاری طرحی مصوب کرد که در جوهره آن این بود که علی عبداله صالح، ۶۰ به اضافه ۳۰٫ یعنی ظرف یک ماه قدرت را به معاون خود واگذار کند و در مدت ۶۰ روز فضا و مقدمات برگزاری انتخابات ریاست جمهوری فراهم شود. این طرح اجرایی شد و علی عبداله صالح در عربستان و در حضور احزاب معارض لقای مشترک [یعنی همه لقای مشترک در عربستان حضور پیدا کردند و] این سند انتقال قدرت به صورت رسمی در عربستان امضا شد و این کار در مدت یک ماه صورت گرفت. عبداله صالح قدرت را به شخص علی عبدالمنصور که معاون رئیس جمهور و معاون حزب کنگره هم بود واگذار کرد. شورای همکاری درصدد حفظ ساختار حکومتی یمن بود چون احساس میکرد که اگر این روند تظاهرات در یمن ادامه یابد بالاخره ممکن است به سرنگونی نظام و حکومت منجر شود و ساختار به صورت کلی تغییر کند. عربستان از زمان عبدالعزیز گفته “خَیرُنا مِن یمن و شَرنا مِن یمن” یعنی خیر شر ما از یمن سرچشمه میگیرد. یعنی اگر در یمن حکومتی موافق عربستان باشد عربستان در امنیت است و اگر حکومتی مخالف عربستان باشد عربستان هم تحت الشعاع آن قرار میگیرد. وقتی طرح شورای همکاری به امضای احزاب لقای مشترک رسید، حزب اصلاح و سایر احزاب طرفداران خود را از خیابانها جمع کردند. و این نشان میدهد این هواداران در روند تأثیرگذار هستند. حزب اصلاح هزینه هواداران را که در میدانها حدود صدهزار نفر بودند و بیشتر خیمه می زدند را می داد. یعنی شام و ناهار آنها را حدود دو ماه به طور شبانه روزی تأمین میکرد. زمانی که این انتقال قدرت انجام شد حزب اصلاح و سایر احزاب [به خاطر اینکه احزاب معارض تبدیل به قدرت شدند و داخل قدرت و جزو کابینه دولت قرار گرفتند.] طرفداران خود را از خیابانها جمع کردند. این نقطه آغازی برای انحراف حرکت آغاز شده در یمن بود. یعنی تنها کسانی که در میدان ماندند در حقیقت شبابالتغییر بودند و هنوز هم هستند. که آن نفوذ و تأثیر گذشته را نتوانستند اعمال کنند ولی با این وجود کماکان حضور دارند. مرحله بعدی در حقیقت طرح همکاری شورای خلیج فارس برگزاری یک رفراندوم میباشد. یعنی عبد ربه منصور به عنوان تنها کاندید معرفی شد و بالاخره با یک درصد جمعیتی انتخابات برگزار شد و به عبد ربه منصور رأی داده شد. آمارهای مختلفی درباره تعداد شرکت کنندگان در انتخابات داده شد. یعنی از حکومت که اعلام کرد حدود ۶۸ درصد در این رفراندوم شرکت کردند تا احزاب معارض و گروههای مخالف این جریان که اعلام کردند نزدیک ۴۰ درصد در انتخابات شرکت کردند. آماری که خود دولت عبد ربه منصور هم اعلام کرد گفته حدود ۹۵ درصد به عبد ربه منصور رای مثبت برای ریاست جمهوری دادند. یک کابینه وفاق ملی بلافاصله با حضور تمام احزاب و لقای احزاب معارض قبلی تشکیل شد ولی ۵۰ درصد آن کماکان به سهم حزب کنگره که وابسته به حزب علی عبداله صالح و خود عبد ربه منصور بود تعلق داشت. بعد از آن حزب اصلاح بالاترین تعداد وزرا را داشت و بقیه احزاب نیز با یکی دو وزیر سهمشان ارائه شد. مرحله بعد از تشکیل کابینه وفاق ملی تشکیل کمیته فنی بر اساس طرح شورای همکاری خلیج فارس بود و سپس کنگره گفتگوی ملی در یمن تشکیل شد. این کمیته فنی مقدمات ایجاد کنگره گفتگوی ملی را فراهم کرد. کنگره گفتگوی ملی با حضور ۵۶۵ نفر از نمایندگان همه احزاب و گروهها و تعدادی به انتخاب رئیس جمهور که سهم هر یک مشخص بود، وارد مذاکره شده و گفتگوهای اصلی خود را در ۹ کمیته بررسی کردند. که این ۹ کمیته موضوعات مختلفی را از جمله تشکیل دولت، قانون اساسی، جامعه مدنی، برگزاری انتخابات، تحت بررسی قرار دادند و کمیته سعده که موضوعات سعده را بررسی کنند. کمیته جنوب در ارتباط با بررسی موضوعات جنوب، و این کمیتههای نه گانه در حقیقت موضوعات خودشان رابررسی کرده و پیشنهاداتشان را به کنگره گفتگوی ملی ارائه کردند. کنگره گفتگوی ملی در مهر ماه سال گذشته پایان یافت و بعد از آن مصوباتی داشت که تعداد آنها زیاد بود ولی مهمترین مصوبات این بود که نظام فدرال در یمن مورد تأیید قرار گرفت. تمدید یک ساله عبد ربه منصور و دولت و فراهم کردن مقدمات انتخاباتی که در یک سال آینده باید انجام شود.
کمیتهای که در ارتباط با بناءالدوله یعنی برای تصمیمگیری در مورد حکومت تشکیل شده است هنوز به جمعبندی نرسیده است. دو موضوع تحت بررسی است که حکومت، پارلمانی باشد یا ریاستی. و اینها بر عهده کمیته کوچکتری است که الان تشکیل شده و در دستور کار کمیته است. بعد از تصویب نظام فدرالی دولت یمن یعنی عبد ربه منصور با استفاده از آن کمیته نظام فدرال را به ۶ اقلیم یا فدرال تقسیم کرد که هم جنوبیها و هم شمالیها به این موضوع معترض هستند. جنوبیها معتقد بودند که درصورت تشکیل نظام فدرالی باید دو ایالت باشد یعنی تقریباً مثل همان نظام قبلی یعنی یک فدرال شمال و یک فدرال جنوب. حوثیها اکنون به عنوان یک فدرال یا اقلیم مستقل شناخته نشدند یعنی جزو هیچ کدام از ۶ اقلیم نیستند. سعده جزو اقلیم صنعاء قرار گرفت. این یکی از مشکلات آن هاست و مشکل دیگر این است که تمام امکانات در اقلیمهای مختلف بوجود آمده مستقر شده است و از طرفی حوثیها به دنبال دسترسی به دریا بودند معتقدند استان حجه که در کنار دریا قرار گرفته است و سعده و حجه و عمران و … یک اقلیم شوند ولی اکنون سعده جزو صنعاء و حجه جزو استان دیگری شده است.
مطهرنیا:
فدرال را به چه معنایی در نظر گرفته اند؟ الان ما میگوییم (دو تا فدرال) فدرال یا کنفدرال که بیشتر نداریم. فدرال در واقع به عنوان مثال واشنگتون دی سی مرکز نظام فدراتیو ایالات متحده آمریکا است ۵۰ ایالت هم دارد با در واقع ویژگی های خاص خودش ، حکومت مرکزی در واقع دولت فدرال در باب های سیاست خارجی و دفاع و … تصمیم گیری میکند ایالت های ۵۰ گانه هر کدام ساختار سیاسی خودشان را دارند مثلا مجلس جداگانه دارند.آیا در یمن این شرایط موجود است . یا کنفدراتیو است به معنی این که که یک مرکزیت را برای سمبلیک میخواهند اجرا کنند که البته این بعید به نظر میرسد لذا نمیتواند ۲ تا فدرال باشد که … . فدرال که میگویم مثلا باید صنعا مرکز فدراتیو باشد،یعنی نمیتوانند در دنیا بگویند که ۲ تا فدراتیو باشد.جنوبی ها آخر که نمیشود که فدراتیو باشد.
امیریان:
ببینید منظور ایشان این هست که کل جنوب یک اقلیم یا یک فدرال حساب شود.این نظام فدراتیو ۲ ایالت بیشتر نداشته باشد ایالت جنوبی و ایالت شمالی حالا اینها به شمال خیلی حساس نیستند به شمال حساس هستند میگویند که جنوب یک اقلیم بشود.
بوجانی:
به صورت طبیعی شاید تنها جامعه بیدار عربی یمن بوده است یعنی بیداری اسلامی در یمن به صورت یک ظرفیتی بوده است که در تمام این ۳۰ سال اخیر خودش را نشان میداده است این جامعه جامعه آگاهی است.شکلی که ما در سال ۲۰۱۱ از بیداری اسلامی تعریف کرده بودیم و آنچه تعریف کردیم اصلا در رابطه با یمن مصداق پیدا نمیکند . من میخواهم بگویم که حوادث یمن عوامل تاثیر گذاری را که به تعبیری آقای امیریان اشاره کردند و بعد تداوم بیداری اسلامی که از شمال آفریقا شروع شد در یمن ترمزی شد و شکل مناسبات این تحول را کاملا تغییر داد. اما چرا این اتفاق رخ داد؟ یمنی ها بیداری اسلامی را پذیرفتند و مردم به خیابان ها آمدند ، تظاهرات کردند، حضور داشتند ولی همه ی این مسائل در چارچوب قبیله تعریف شده بود.نه در چارچوب های خاص جامعه .پس با این شعور نبود هر کس با یک حسی بود که در اول جلسه هم به آن اشاره شد حس وفاداری به قبیله خود وجود داشت قبیله درخواست میکرد و مردم در چارچوب قبیله همگی حضور میافتند وقتی هم قبیله توافق کرد همه مردم به نوعی جمع شدند . نکته ای که وجود دارد این است که یمن آمد و بر خلاف استانداردی که بیداری اسلامی در مصر و تونس تعریف کرده بود پذیرفت که سیستم خلیجی وارد شود و راه کار را بدهد و فرمول را بدهد. این را پذیرفت، یعنی به مردم یمن پذیراندند و آنها تمکین کردند و این دست مایه ای شد برای آن چیزی که شما در بحرین هم مشاهده کردید یعنی قرار شد که یک شبه جزیره و مجموعه کشورهایی که در شبه جزیره هستند در چار چوب سیستم خلیجی به یک تفاهم برسند. از این جهت این موضوع واقعا یک ترمز بود برای بیداری اسلامی که میتوانست به صورت موجی وارد شود. این موضوع فدرالی هم که اشاره شد این نظام فدرالی بعد از عراق این دومین جاییست که نظام فدرالی دارد اتفاق می افتد. تفاوت بارزی که در رابطه با عراق وجود دارد این است که در عراق فدرالی بر مبنای دو اقلیم قومی و زبانی است که با یکدیگر اختلاف دارند اما در یمن نژاد مختلف نداریم و همه یک جامعه هستند. به لحاظ زبانی هم تفاوتی نیست. بلکه می توان درباره یک فدرالیسم فرهنگی صحبت کرد که مذهب را هم شامل می شود.
بهشتی پور:
-آقای رویوران سه شکاف را مطرح کردند، شکاف مذهبی، فرهنگی و جغرافیایی. دسته بندی که ایشان انجام دادند بر اساس کتابی که خود یمنی ها نوشته بودند، این شکاف در جامعه امروز یمن مشهود است.
بوجانی:
این کتاب برای سی سال پیش است. تحولات زیادی اتفاق افتاده است .
بهشتی پور:
الان جنوبی ها به شدت دنبال این هستند که هویت خودشان را ثابت کنند و خودشان را جدا از شمالی ها تعریف می کنند.
بوجانی:
در این که شکی نیست. عرض من این است که فدرالیستی که ما در یمن می بینیم اگر شکلی پیدا بکند بزرگترین تهدیدی است که متوجه دنیای اسلام می شود. به چه تعبیری؟ ببینید آقای رزان والان رئیس کالج دو فرانس بحث خیلی جالبی می کند و می گوید به صورت طبیعی ما در اروپا تقسیمات متعددی را بر اساس نژاد؛ فرهنگ و جنگ ها تجربه کردیم اما جز به جز شدن در قلمرو دنیای اسلام به رقم همه تفاوت هایی که وجود دارد شکل نگرفته است یعنی شما در مصر که یک کشور بسیار بزرگ است ؛ در لیبی ۳ اقلیم متفاوت وجود دارد و لیکن این ها باز هم در جمهوری لیبی خودشان را تعریف کردند.چه چیز میتواند این ها را عوض بکند این که یک جنگ تاریخی یا جنگ فدرالی به وجود آید که در این صورت دیگر اصلا تعارف ندارد اینجا قلمرو اسلامی بهم میخورد .در حال حاضر انتخاب این الگوی نیم بند که یمن هم هیچ تعریفی از آن ندارد [یعنی یمنی ها نیامده اند بگویند که ما از فدرالیسم یک کنفدراسیون در نظر گرفتیم یا یک شکل مشخص دیگر را می توانند تهدیدات جدی فرامرزی هم بوجود آورد.]
به لحاظ اداری میشود گفت که یک سری ماموریت ها و مسئولیت هایی را این فدرالها دارند اما این چیزی که در حال رخ دادن است میتواند بی نهایت تهدید زا باشد زیرا غربی ها برای کل قلمرو دنیای اسلام به این شکل الگوسازی می کنند. در رابطه با عراق این الگو در این حد واقعیت ندارد به این دلیل که فقط کردی عربی است ولی در یمن که اصلا این ویژگی وجود ندارد و این میتواند خیلی موثر باشد. و به راحتی شبیه سازی شود.
قزوه:
نقش رسانه ها نظیر الجزیره و بی بی سی قابل توجه است. خبر گزاری ها در ماجرای انعکاس انقلاب مردم و سرکوب انقلابشان در یمن یا کلا در حوزه بیداری اسلامی در مورد یمن به شکل دیگری عمل کردند یعنی مقداری به نفع نظام سلطه و به نفع عربستان و به نفع آمریکا در این ماجرا خیلی از گزارش ها را مثلا به نقل از خود تلویزیون یمن میگذاشتند. ودر واقع به ان شکلی که در انقلاب مصر و تونس گزارش میدادند در یمن عمل نکردند یک اراده جهانی بر این بود که در ماجرای یمن اتفاق دیگری رخ دهد .
بهشتی پور:
ولش شبکه العالم در وسط تظاهرات حضور داشت.
قزوه:
بله حالا العالم حضور داشت ولی مسئله در مورد سایر شبکه هاست.
نکته دوم هم این که در شعار های ملی خودشان هم عنصر انقلاب آمده است. ۴ نکته را در شعار ملی خودشان اظهار می دارند خدا، ملت، انقلاب و اتحاد و به هر حال با درنظر گرفتن ماجرای ۶ انقلاب حوثی ها در طول هفت سال که در حقیقت پشت سر هم انقلاب بود و بعلاوه آن جنگی که سال ۹۴ رخ داد. اینحا اصلا محل درگیری ها بوده است و دولت علی عبدالله صالح اصلا دولت بحران ها نام گرفته است یعنی حالتی بوده است که در یمن بحث انقلاب بسیار جدی بوده. بحث جدایی شاید وجود داشته باشد و بعلاوه این انقلاب به انقلاب بحرین نزدیک است یعنی یمن در حدود تعداد ۴۲% شیعه دارد بحرین بیشتر جمعیت آنها شیعه است شاید بتوان گفت که اراده جهانی ابر قدرت ها بر این بوده است که انقلاب یمن باید سرکوب شود لذا افرادی که در انقلاب صاحب نفوذ بوده اند به یک شکلی همه را وعده وعید دادند که جز توده مردم کس دیگری در این انقلاب باقی نمانده است. من احساس میکنم که رسانه های غربی انقلاب یمن را سانسور کرده اند.
بک:
عربستان و قطر در مورد یمن در یک مقطعی از لحاظ رسیدن به اهداف و کنترل وضعیت داخل یمن کاملا مشترک بودند یعنی در رفتن علی عبدا… صالح. زمانی که عربستانیها به این واقعیت رسیدند که دیگر علی عبد ا… صالح ماندگار نخواهد بود با قطری ها که از همان ابتدا با علی عبد ا… صالح مخالفت میکردند و علی عبدا… صالح هم با قطری ها خیلی تند برخورد میکرد به اشتراک نظر رسیدند ولی بعد از سه سال الان قطری ها با عربستان سر موضوع یمن شدیدا اختلاف پیدا کردند شما الان میبینید که یکی از موضوعاتی که عربستان مطرح میکند که برای فرا خواندن سفیرش از قطر، دخالت قطر در امور دیگران از جمله مصر و از جمله یمن است . الان به این دلیل که وضعیت دولت یمن با دولت عربستان وضعیت خیلی خوبی نیست یعنی اختلافات بسیار زیادی پیدا کرده است علی عبدالمنصور با عربستان اختلاف نظر داردو به همین دلیل میبینیم که عربستانی ها در طول چند ماه صدها هزار نفر از کارگران یمنی را از خاک عربستان اخراج میکنند و یک فشارمضاعف را به دولت یمن وارد کرده است؛ در همین بین قطری ها تعداد زیادی از یمن هایی که عربستان اخراج کرده بود را جذب خودش کرد یعنی این افراد را به عنوان نیروی کار وارد قطر کرد. این موجب رنجش و عصبانیت عربستانی هاشد این در واقع یک جهت ماجرا بود. جهت دیگر این که قطری ها شاخه اخوان در داخل قطر را حمایت می کنند. یعنی با پولهای بسیار زیاد و هزینه بسیار زیاد شاخه اخوانی داخل یمن را حمایت می کنند و این موجب میشود که عربستان به مشکل بخورد در ارتباط با نیمچه طرفدارهایی هم که داخل یمن داشته که گرایش هایی هم از این اخوان با عربستان همراه بودند قطری ها حمایت می کند.الان می بینیم که بحثی که شما درباره تظاهرات در یمن مطرح کردید برعکس شده، یعنی الان اگر شبکه الجزیره را نگاه کنید ، افرادی را که برای گفتگو با نیروهایی که بیشتر بتوانند در داخل یمن گرایش قطری را تقویت کنند میاورند و الجزیره از آنها استفاده میکند.یعنی الان به نظر می رسد حداقل در ظاهر اهداف قطر و عربستان در موضوع یمن با هم همپوشانی ندارند و این موضوع باعث شده که عربستان فشار بیشتری روی قطر وارد بکند.
الان اگر بخواهیم چالش های پیش روی عبدربه منصور را در حکومت یک ساله اش ارزیابی کنیم می بینیم که چند چالش مهم دارد. چالش امنیتی که در داخل یمن وجود دارد یعنی می توان گفت یمن در ناامن ترین شرایط که تاکنون داشته به سر می برد ، هر روز در یمن ترورهای مختلفی در حال انجام است و حتی چندین بار برنامه ترور منصور پیش بینی شده و آخرین باری که به مرحله اجرا هم رسید بحث حمله به بیمارستانی بود که منصور برای مداوا به آنجا رفته بود که به بیمارستان حمله شد و همه را کشتند . لذا چالش امنیتی مهمترین چالش این شخص است .چالش بعدی او موضوعات اقتصادی است یعنی در یمن به هیچ وجه زیرساخت های اقتصادی وجود ندارد یعنی شما الان در یمن نه برق دارید مثلا روزانه بیشتر از یک ساعت در خود صنعا برق وجود ندارد. آب هم که از ابتدا به وسیله ماشین به دست مردم میرسید و سایر مسائل اقتصادی هم که وجود دارد یعنی نه کارخانه های فعالی دارد ونه مردم درآمد مشخصی دارند . اما اینکه چقدر میتواند بر این مشکلات موفق شود با شخصیتی که این فرد دارد شاید او یکی از ضعیف ترین رهبران یمن در طول تاریخ یمن باشد، یعنی کسی که هیچ گونه ابتکار عملی در بحث مدیریت یمن نداشته است و یکی از ضعیف ترین افراد حاضر در اشخاص علی عبدالله صالح بوده است . لذا در حال حاضر این چالش ها در یمن وجود دارد و اینکه با این شرایط حاکم وضعیت مستقری برای دولت یمن پیش بینی نیست. لذا آن چیزی که در این زمان بیشتررواج دارد حرکت احزاب برای پیدا کردن جایگاه و سهم بیشتر در قدرت آینده یمن است. در حال حاضر حزب انصار الله یا خود حوثی ها در وضعیت نسبتاً خوبی به سر می برند ولی به هر جهت خود این حزب هم با سه چالش مهم روبرو است یا میتوان گفت که سه گروه مختلف علیه این حزب فعالیت میکنند که یکی حزب اصلاح و افراد این حزب که در دماج و بقیه شهر ها حضور دارند دوم خود جامعه سلفی که با حمایت عربستان علیه این گروه اقداماتی را صورت میدهد و دیگری هم بخشی از جامعه زیدی که در حال ورود به حکومت است خود آن گروه های زیدی هم مقابل حزب انصارالله هستند ولی به نظر می رسد این حزب جایگاه خودش را در یمن پیدا خواهد کرد چون مردم یمن طرفدار آن هستند. ببینید تنها چیزی که برای اینها غیر قابل پیش بینی بود این موضوع بود که حوثی های تحت عنوان انصارالله وارد روند سیاسی یمن شوند یعنی هیچ وقت فکر نمیکرند که حوثی هایی که همیشه سلاح بردست داشته اند بیایند به صورت دموکراسی وارد روند سیاسی شوند و در گفتگوهای ملی هم حضور فعالی داشته باشند که این موضوع یک زنگ خطری شده است برای حکومت یعنی دیگر حتی بهانه سرکوب حوثی ها هم از آنها گرفته شده است ولی با این حال بحثی که در یمن به وجود آمده است برای تقسیم اقالیم و مخالفتی که یمنی ها با این کار انجام دادند موجب شد که مصوبات گفت و گوی ملی را به شورای امنیت بردند که در آنجا هم یک قطعنامه صادر شد که شاید برای آینده حوثی ها خطرناک باشد.در این قطعنامه به سه گروه اشاره شده است که اگر در آینده بخواهند خللی در گفت و گو های ملی ایجاد کنند باآنها برخورد خواهد شد و مورد تحریم قرار خواهند گرفت که یک اشاره آنها به حوثی ها بود یک اشاره به علی عبدالله صالح بود و یک اشاره هم به انفصالیون یمن هست این سه گروه از اهداف مورد نظر این قطعنامه بود که در شورای امنیت مصوب شد .
بهشتی پور:
عجیب است که کشور های روسیه و چین هم به این قطعنامه رای مثبت داده اند یعنی یمن را زیر فصل هفتم برده اند، و به عنوان تهدید کننده صلح و امنیت جهان شناخته اندو حالا این دو کشور هم آمده اند و رای مثبت به این موضوع داده اند که موجب تعجب بنده است . خوب حداقل میتوانستند رأی ممتنع بدهند.
امیریان:
درخصوص فدرالیسم اینها خوب چاره ای ندارند یعنی بعضی افراد این را اینطور تعریف میکنند که این یک نوع عقب نشینی از طرف نظام است که سیستم فدرالی را تقویت کند و دوباره برگرددد به همان زمان قدرت علی عبدالله صالح و بتواند یک حکومت مرکزی قوی تشکیل دهد و همه را هم زیر پرچم خودش بیاورد . در خصوص جنوب هم الان به دنبال این موضوع هستند که رهبران جنوبی که خارج از یمن هستند را با محوریت حیدرعطاس که نخست وزیر یمن جنوبی بوده است و یک فرد آمریکایی است و با سعودی ها رابطه قوی هم دارد مطرح کنند. او را مامور کرده اند که در کنفرانس کویت که حضورداشته باشد. او با عبد ربه دیدار کرد و عبد ربه او را مامور کرد که هم فدرالی ها را و هم انفصالی هارا همه را جمع کند که الان هم در قاهره پیگیر این موضوع است که به این شکل داستان جنوب را حل کنند عبد ربه هم قول داده است و گفته است که من این دو اقلیم را یکی خواهم کرد با همان مرز ۱۹۹۰ که یمن جنوبی بوده است یعنی درحال کاری هستند که جنوبی هارا جذب کنند . در شمال هم به این نتیجه رسیده اند که اصلا یکی از دلایلی که یمن را برده اند زیر فصل هفتم این است که دیدند هیچ قدرتی در یمن وجود ندارد که با حوثی ها مقابله کند. بنابراین مسئله یمن را بین المللی کردند حزب اصلاح که اخوانی است به دنبال این است که با حوثی ها یک درگیری ایجاد کند یعنی بوسیله خشونت و جنگ و درگیری، قدرت های بین اللملی وارد یمن کنند و از آن طرف هم آمریکایی ها به دنبال ارتباط گیری با حوثی ها هستند که به گونه ای بتوانند تغییر رفتار در آنها ایجاد کنند همین حالا هم اعلام کرده اند که هرکس که قصد شرکت در انتخابات را دارد باید حزبی سیاسی باشد یعنی نمیشود که سلاح داشته باشد و بتواند کاری کند. یعنی همان بلایی که قصد داشتند سر حزب الله لبنان در بیاورند بگویند شما باید حزب سیاسی باشید و اسلحه را کنار بگذارید در شمال یمن هم همین تفکر را دارند.در کنار این موضوع خود حزب اصلاح یکی از تهدیدات اصلی یمن است و از همه مهم تر هم بحث دموکراسی نیم بندی که امروز در یمن وجود دارد خودش سمی است برای عربستان و هم برای کشور های شورای همکاری خلیج فارس و همین طور که گفته اند زمانی که عبدالعزیز پادشاه عربستان درهنگام فوت بوده است گفته “شرکم یهدی من هنا” و انگشتش را به سمت یمن اشاره کرده است و گفته است که یمنی ها را همیشه باید فقیر نگه داشت .خوب یمن هم همه ی فاکتور های یک کشور جامع را دارد، مساحت بزرگی دارد جمعیتی دارد بالغ بر کل جمعیت شورای همکاری خلیج فارس. نیروهایی که ورود خارجی نمی پذیرند ؛ شما هیچ وقت یمن را تحت اشغال ندیده اید. لذا چالش هایی وجود دارد ولی نکته ای که هست این است که انقلاب اسلامی شدیداً در آنجا زمینه دارد.به این دلیل حساسیت های دولت یمن نسبت به این پدیده بسیار شدید است.
تاریخ مقاله: اردیبهشت ماه ۱۳۹۳