منتخب اشعار – شماره ۱۰ مجله فرهنگ اسلامی- اردیبهشت ماه

0 130

 

منتخب اشعار – شماره ۱۰ مجله فرهنگ اسلامی- اردیبهشت ماه

 

تو زنده ای …

 

تقدیم به روان پاک شهید راه امر به معروف و نهی از منکر، علی خلیلی

 

اباصلت رضوانی

فواره ی رگان تو در شهر پا شده است

فواره از گلوی شما تا خدا شده است

فواره های آب و میادین شهر ما:

این بار خون، تموّج فواره ها شده است

اثبات کرده ای که میادین شهر ما

با غیرت تو آینه ی کربلا شده است

آن غیرتی که کوه تر از کوه در تو بود

آتشفشان شده ست و چنین برملا شده است

آن غیرتی که داشتی احساس می کنم

در ما کمی ز جای خودش جابجا شده است

معروف و منکر است و جهان سرنوشت ما

تنها نوشته ایم که چون و چرا شده است

تو می روی که شهر بماند همیشه شهر

شهری که با بهشت شما آشنا شده است

تو زنده ای و شهر نفس می کشد هنوز

پر، از فرشتگان شبیه شما شده است

 

 

 

 

بیدار شو …

 

نغمه مستشارنظامی

 

از بید، مشک می چکد ،از برگ گل، گلاب

بیدار شو درخت جوانم،چه وقت خواب؟

 

بیدار شو که پیچک و میخک،نسیم و برگ

در رقص آمدند از این شعرهای ناب

 

بیدار شو که پنجره دلتنگ عطر توست

دلتنگ رنگ پیرهنت در میان قاب

 

پیراهن شکوفه ای گل بهی بپوش

تا شبنم از طراوت رویت شود شراب

 

دلواپس حسودی چشم چمن مباش

اسپند دود کرده برای تو آفتاب

 

آیینه را مقابل لبهای من بگیر

من زنده ام به عشق غزل های بی کتاب

 

بیزارم از دریچه بی برگ و بی درخت

من را به انتظار چرا می دهی عذاب

 

بیدار می شوی تو … بهاران خجسته است

بیدار شو جوانه بختم…دگر نخواب!

 

 

 

 

شب عید

دلبر تاشماتوا- شاعر فارسی زبان روسیه

بر روی سقفِ تیره‌ی شب،

با، مدادِ صبح،

خورشید می‌کشم.

بر سفره‌ی سیاهِ فقیران،

دو قرصِ نان

چون آفتاب و ماه[۱]

در فصلِ احتکار، (شبِ عید) می‌کشم!

 

پاورقی:

[۱]در قرصِ ماه و گِرده‌ی خورشید بنگرم / هر گه که دیده‌ها شودم رهنمای نان (خاقانی).
 

 

 

بهار آمده…

حمیده میرزاد- شاعر افغانستانی، نروژ

 

بهار آمده ، دل بی قرار غربت ماست

هنوز دشت جنون وامدار حیرت ماست

 

کدام قافله از این دیار می گذرد

که التیام دلش با زبان حسرت ماست

 

مگر نه اینکه تمام جهان غریبِ غریب

نشسته در خم این کوچه ، محو غیرت ماست؟

 

چرا لبی به تبسم گشوده نتوانیم

همین نوای من و تو، طنین غفلت ماست

 

از این خزان گذشته، شب تباهی ها

غروب غمزده ی جمعه ها غرامت ماست

 

هزار بار شکستیم، باز برخیزیم

شکوه رستم دستان ،نشان هیبت ماست

 

به یمن آمدن یک مزار لاله ی سرخ

بیا که سبز بروییم! این فخامت ماست

 

 

 

 

بر فراز نیزه می ارزد غزلخوانی مرا

رضا کرمی

 

سایه ی سنگین اوهام است ارزانی مرا

عاقبت زنجیر شد بر پای، حیرانی مرا

 

پای رفتن نیست آدم را در این حیرت سرا

می برد با خویشتن سیلاب ویرانی مرا

 

هر طرف رو می کنم دریایی از پوشیدگی ست

سوی غربت می کشاند موج عریانی مرا

 

آشکارا کفر می ورزد دلم با زندگی

این همه پنهان نمی خواهد مسلمانی مرا

 

تا زمینگیرم نمی سازد جنون با طبع من

بر فراز نیزه می ارزد غزلخوانی مرا

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.