اشرف غنی در عرصههای حکومت داری موضع دارد و در تطبیق موضع خود با کسی ملاحظه و مصلحت اندیشی ندارد. هژمونی قومی در فرهنگ و سیاست از مواضع ثابت اشرف غنی است که از ارگ ( کاخ ریاست جمهوری) تا کابینه و… قابل مشاهده است و هر روز بر گسترۀ این هژمونی قومی افزوده میشود. ظاهراً معلوم میشود که اشرف غنی ، خارج از محدوده هژمونی قومی به افراد اقوام دیگر اعتماد ندارد. بنابراین با برنامهریزی، صلاحیت وزیران اقوام دیگر را دور میزند یا آنها را از وزارت برکنار میکند و افراد مورد اعتماد خود را بر اساس توسعۀ هژمونی قومی بکار می گیرد.
واقعیت این است که افغانستان، دارای چهار قوم نسبتاً مساوی و برابر از نظر جمعیت ، قوم پشتون، تاجیک، هزاره و اوزبک است. از نظر زبان و فرهنگ ،اکثریت را فارسیزبانان تشکیل میدهند و زبان پشتو در اقلیت قرار میگیرد. از نظر مذهب، اکثریت را پیروان مذهب حنفی تشکیل میدهند و سپس مذهب شیعه قرار می گیرد. با آن که از نظر جمعیت، هیچ قومی در افغانستان بیشتر از ۳۰% نیست ، ولی طبق یک سنت که از زمان سلطه انگلیس در افغانستان اعمال شده قدرت سیاسی همیشه در اختیار افرادی از قوم پشتون افغانستان بوده است و اکثریت مطلق مردم افغانستان که دارای فرهنگ و زبان فارسی هستند تحت فشار قرار دارند. در قدرت سیاسی هژمونی قومی مطرح است، تلاش صورت میگیرد در مناسبات زبانی و فرهنگی نیز این هژمونی صورت بگیرد. اما مشکل اینجا استکه زبان و ادبیات فارسی واقعیت فرهنگی و مناسبات زبانی جامعۀ افغانستان را در مناسبات سیاسی، آموزشی، اقتصادی و سایر مراودات مردمی تحت تأثیر خود قرار می دهد و این واقعیّت گفتمان غالب فرهنگی در افغانستان و منطقه است. بنابراین، بیشتر از صد سال هرچه سیاستمداران مورد حمایت انگلیس در افغانستان تلاش کردند نتوانستند این گفتمان غالب فرهنگی و زبانی را در افغانستان عقب برانند و هژمونی فرهنگی زبان پشتو را به عنوان گفتمان غالب مطرح کنند. قوم پشتون یکی از اقوام ایرانی است. زبان پشتو نیز یکی از شاخه های زبانهای ایرانی است. اما در بین زبانهای ایرانی این زبان جایگاه و پیشینۀ فرهنگی زبان فارسی را ندارد، زیرا مانند زبان کُردی، بلوچی و سایر زبانهای ایرانی زبان قومی است نه زبان بین الاقوام . البته زبان پشتو که یکی از زبانهای رسمی کشور است و باید حفظ شود ولی مبارزه با زبان فارسی در شبه قاره هند و اخیراً در افغانستان بر اساس سیاست های انگلیس صورت گرفته است؛ سیاستگذاریهای فرهنگی کشور افغانستان نباید به طور مشخص برای تقویت یک زبان محلّی و حذف زبان ملّی مردم افغانستان باشد. زبان فارسی زبان ملّی مردم افغانستان است اگر دربارۀ عدم شکلگیری یک نظام با ثبات سیاسی در افغانستان از نظر فرهنگی تحقیق شود، شاید دیده شود که چگونه هژمونیسازی فرهنگی، زبانی قومی بر سیاستگذاری کلی در کشور تأثیر منفی گذاشته و باعث شده که نظام با ثبات سیاسی شکل نگیرد و مردم افغانستان از نظر فرهنگی به وحدت ملی نرسند. سیاستگذاری فرهنگی و زبانی انگلیس این است که زبان فارسی به دولحجه فارسی و دری تجزیه شود. این ادعا که زبان فارسی فقط زبان ایرانیان است و زبان دری زبان مردم افغانستان است یک ادعای استعماری است. سالها است که برنامۀ جدا سازی فارسی و دری جریان دارد. نخست قرار بود که زبان فارسی حذف شود و برنامۀ فرهنگی و زبانی « محمود طرزی » تطبیق شود، محمود طرزی معمولاً در نوشتههای خود از زبانی بهنام زبان افغانی صحبت میکند و میگوید که زبان فارسی زبان ایرانیان است و به افغانستان وارد شده است، باید این زبان کنار گذاشته شود و زبان افغانی که زبان نیاکان ما است، رواج پیدا کند. در سال ۱۳۱۵ از طرف حکومت فرمانی صادر شد که در مدت سه سال همۀ ماموران لشکری و کشوری مکلف به یادگیری اجباری لسان افغانی هستند تا در محاوره و کتابت فقط از زبان افغانی استفاده شود. در دوره ای ، آموزش در معارف به زبان پشتو سراسری شد. کتابهای مکتب به پشتو چاپ شد، در سراسر کشور توزیع شد اما از نظر اجتماعی، فرهنگی و مناسبات منابع بشری این برنامه اقبال تطبیق نیافت. بنابراین، تصمیم به این گرفته شد که زبان پارسی دری را به دو نام پارسی و دری تجزیه کنند. پارسی را ایرانی بدانند و دری را زبانی در افغانستان بدانند. در حالی که پارسی و دری را به هر اسمی یاد کنیم، یک زبان است. در لویه جرگۀ ۱۳۴۲ تلاش صورت گرفت که تنها زبان پشتو در قانون، زبان رسمی دولت باشد اما این اقدام مورد اعتراض جرگه قرار گرفت. قرار بر این شد زبان پارسی نیز زبان رسمی باشد اما با این شرط که زبان فارسی و دری از هم جدا است؛ بنابراین نام زبان فارسی در این قانون دری شد. اشرف غنی چند هژمونی فرهنگی را در کنار هم به پیش میبرد. اصولاً پیشبرد و تطبیق این هژمونیها یک هدف کلان فرهنگی را در سیاستگذاری هژمونی فرهنگی دنبال میکند که آن سیاست کلان فرهنگی، تشکیل هویت ملی بر اساس هژمونی قومی است. اشرف غنی قانون ثبت احوال نفوس را دور زد و آن قانون را به تعلیق درآورد برای اینکه باید در شناسنامه، هویت ملی و سیاسی شهروندان تحت عنوان « افغان» یاد شود. درحالیکه اعتراض گسترده نسبت به «افغان» خوانده شدن همه مردم افغانستان وجود دارد. زیرا اعتراضکنندهگان به این نظر اند که«افغان» نام قوم پشتون افغانستان است. برای این که اشرف غنی بتواند این هویت «افغان» را به عنوان هویت ملی بقبولاند، نیاز دارد که پیش از آن از بار فرهنگی زبان فارسی و جشنهای ملی مانند نوروز بکاهد؛ زیرا گفتمان غالب فرهنگی و معرفتی زبان فارسی و جشنهای فرهنگی مانند نوروز میتواند از نظر فرهنگی مانع هویتسازی براساس هژمونی قومی شود که اشرف غنی آن را در نظر دارد. اشرف غنی در سخنرانی خود در بلخ نشان داد که از گفتمان فرهنگی که در فرهنگ مردم افغانستان پیشینه دارد هراس دارد و میخواهد این گفتمان را کمرنگ کند. او بهعنوان رییسجمهور افغانستان در این سخنرانی که در جشن نوروز و آغاز سال نو آن هم در بلخ ارایه شد، باید به پیشینۀ جشن نوروز، به جایگاه و پیشینۀ فرهنگی بلخ در افغانستان و منطقه میپرداخت و جناب غنی در سخنرانی خود پیشینۀ فرهنگی و تاریخی بلخ را به «شاه اولیاء » اختصاص داد و گفت:” اگر بلخ برکت، آبرو و عزتی دارد به حضور شاه اولیا، ( شیر خدا، حضرت علی) ارتباط دارد ، که این حرف درستی است ولی اشرف غنی سال نو را به مردم افغانستان و جشن نوروز را به ایران، تاجیکستان و کشورهای آسیای میانه تبریک گفت؛ این تبریکی معنادار بود که در افغانستان سال نو شده است اما جشن نوروز از ما نیست و به ما ارتباط ندارد. جشن نوروز از ایران، تاجیکستان و… است. در حقیقت چنین برخوردی با جشنها و فرهنگهای مردمی در افغانستان آن هم از سوی رییسجمهور افغانستان محلّ سئوال است. در این سخنرانی اشرف غنی تأکید به اشتراکهای تاریخی و فرهنگی با کشورهای آسیای میانه کرد ولی از روابط و فرهنگ مشترک افغانستان و ایران یاد نکرد. این برخورد نیز معنادار است. زیرا اشرف غنی منبع گفتمان غالب فرهنگی زبان و ادبیات فارسی را در ایران میداند و به این نظر است، هرچه روابط فرهنگی بین افغانستان و ایران وجود داشته باشد این گفتمان توسعه و تقویت بیشتر پیدا میکند. تجزیه زبان فارسی به دری و فارسی نیز بنابه این هدف صورت میگیرد که حکومت بتواند مرز ایجاد کند و بگوید این واژه فارسی و ایرانی است؛ آن واژه دری و افغانی است. معمولاً از طرف حکومت با چنین قضاوتهایی رو بهرو بودهایم. وزیر قوم گرای اطلاعات و فرهنگ دورۀ کرزی نیز ، نگارستان را از نگارستان ملی برداشت و به جای آن گفت گالری ملی بگویید. تأکیدش این بود که نگارستان فارسی و ایرانی است؛ گالری افغانی است. درحالیکه گالری یک کلمه لاتین است معمولاً این گونه برخورد ها صورت میگیرد،اینکه: دانشگاه ، خیابان ، و…. واژههای فارسی هستند و باید واژه های : پوهنتون ، سرک، جایگزین آنها شوند، این سیاست ها اعمال می گردد ، درحالیکه «سرک» واژه هندی است. تنها طالبان و داعش با فرهنگ مردم و با گفتمانهای غالب فرهنگی در منطقه مخالف نیستند؛ بلکه این سیاست حساب شده استعماری است که متأسفانه در افغانستان اعمال می شود. تجزیه فرهنگی یک سیاست استعماری است که عوامل استعمار در سراسر منطقه آن را پیگیری می کنند و یکی از دلایل مخالفت آنها با اسلام هم نقشی است که اسلام می تواند در همگرائی و وحدت اقوام مسلمان ایفا کند. قوم گرائی برنده ترین حربه استعمار برای تجزیه فرهنگی است جشن نوروز هم مورد مخالفت کمونیست ها در زمان اتحاد جماهیر شوروی بود و هم مورد مخالفت طالبان و داعش چون یک عامل انسجام و همگرائی اقوام مسلمان در این منطقه است. شوروی مخالف اسلام بود، مخالفت شوروی، داعش، طالب و هر حکومت و قدرتی با جشن نوروز برای از بین بردن گفتمان فرهنگ غالب مردمی در کشور است، زیرا تا مردم کشور گفتمانهای فرهنگی غالب داشتهباشند؛ کسانی که قصد هژمونیسازی با هر پیشفرضی داشته باشند، نمیتوانند هژمونی فرهنگی مورد نظر را ترویج کنند. اشرف غنی در معرفی « وحید عمر» مشاور رئیس جمهور، ضمن تبریک سال نو و حذف عبارت نوروز، گفت:” زبان دری متعلق به افغانستان است. “منظور رییسجمهور بحث جداسازی فارسی و دری به دو زبان بود. اشرف غنی در این سخنرانی تأکید کرد که صد مین سالگرد استقلال افغانستان جشن گرفته شود، بناهای دوران « امانالله خان »ساخته شود، از زبان دری نیز پاسداشت شود تا بتوانیم هویت ملی و فرهنگ ملی را تعریف کنیم و مشخص بسازیم. رییسجمهور میخواهد این نشانهها را بههم ربط بدهد و پروژۀ فرهنگی ناتمام دروۀ امانی را که توسط محمود طرزی تدوین شد، تمام کند. جناب اشرف غنی برای ساختن هویت سیاسی افغانی و تعمیم زبان افغانی نیاز به تهدید و تحدید زبان فارسی دارد.نگرانی اشرف غنی برای ساختن هویت ملی، فرهنگ ملی و… قابل درک و قابل اعتنا است؛ ولی باید توجه داشت که افغانستان بخشی از ظرف جغرافیائی تمدن اسلامی است که در آن زبان فارسی جایگاه رفیعی دارد و جداکردن افغانستان از تاریخ تمدن اسلام خدمتی به مردم این کشور نیست بنابراین مهم این استکه این هویت ملی و فرهنگی چگونه و بر اساس کدام مولفهها شکل بگیرد. برای شکلگیری هویت ملی و فرهنگ ملی باید جامعهشناسی فرهنگی و اجتماعی افغانستان درنظر گرفته شود تا هویت ملی و فرهنگ ملی شکل بگیرد. جشن نوروز که یکی از جشنهای ملی و مردمی کشور افغانستان است، که مورد بیمهری قرار میگیرد؛ رییسجمهور چگونه و با چه عناصر، فرهنگ ملی را خواهد ساخت ؟ . معمولاً اشرف غنی از تاریخ پنج هزار ساله سخن میگوید؛ بهتر است از ایشان بپرسیم عناصر و نشانههای تاریخ پنج هزار ساله این کشور چیست؟ جشن نوروز که یکی از عناصر فرهنگی پنج هزار سالۀ مردم این سرزمین است، که حکومت از آن یاد نمیکند؛ رییسجمهور میخواهد بهنوعی وانمود کند که جشن نوروز به ما تعلق ندارد. زبان فارسی و عناصر فرهنگی و معرفتی زبان فارسی از مهمترین عناصر فرهنگی مردم افغانستان است؛ موقعیکه بخواهیم زبان و ادبیات فارسی و عناصر فرهنگی و معرفتی این زبان را بیگانه قلمداد کنیم و یک زبانی تازه بهنام زبان دری تأسیس کنیم دچار سردرگمی می شویم. با دری خواندن زبان فارسی اگر میخواهیم زبان فارسی را از عناصر فرهنگی تهی کنیم در حقیقت به از خود بیگانگی فرهنگی کمک کرده ایم. افغانستان زادگاه مولوی ها و سنائی ها است آیا می توان تاریخ را انکار کرد؟ و نقش افغانستان را در غنای زبان فارسی ندیده گرفت؟ قلمرو تمدن اسلامی با شمشیر روس و انگلیس در سه سده اخیر تجزیه شده، رئیس جمهور افغانستان نباید زخم این تجزیه را با سیاست های فرهنگی اشتباه عمیق تر کند. هویت ملی و فرهنگ ملی را باید بر اساس نظریۀ فرهنگشناسی و جامعهشناسی بسازیم که استوار بر نظریۀ «وحدت اقوام مسلمان» است. درروزگار معاصر باید در فکر تجدید بنای ملّت اسلام در ظرف جغرافیائی تمدن اسلامی بود وظیفه ای که همه صاحبنظران، اندیشمندان و سیاستمداران از جمله اشرف غنی باید نسبت به آن متعهد و حساس باشند در ساختن هویت ملی و فرهنگ ملی هرگونه حسرت، نوستالژی قومی و… باید کنار گذاشته شود و بنابه دریافتهای جامعهشناسی، مردمشناسی و فرهنگشناسی معاصر به ساختن هویت ملی و فرهنگ ملی پرداخته شود تا وحدت ملی مردم افغانستان با پیوستن به جامعه امّت اسلامی تأمین شود.