فرهنگ اسلامی : بسم الله الرحمن الرحیم. استاد گرانقدر مطلع شدیم که اخیراً از شما تفسیر جدید قرآن مجید منتشر شده است .به دنبال کار مفصلی که در مورد دانشنامۀ قرآن مجید انجام دادید، نخستین کتابی که در این زمینه به دست ما رسید تفسیر ساختاری سورۀ حمد است خواهش میکنم برای خوانندگان ماتوضیح دهید چطور شد که به این نقطه نظر و نگرش در تفسیر قرآن مجید رسیدید.
دکتر صفوی: من ابتدا یک معرفی از جهت صورتی بکنم این کتاب مشتمل بر ۳۶۱ صفحه است و از دو بخش اصلی تشیکل شده، بخش اول آن تفسیر ساختاری سورۀ حمد است که اصل کتاب است بخش دوم تاریخ خوشنویسی و تفسیر قرآن همراه با ۴۳ تابلوی خوشنویسی و تفسیر سورۀ حمد از قرن ششم تا چهاردهم میباشد. این بخش هنری را از این جهت آوردیم که جنبۀ هنری قرآن را هم نشان بدهیم و تجلی هنری سورۀ حمد را در قلههای هنری جامعه اسلامی نشان بدهیم. نشان بدهیم که قرآن چگونه آمیخته با زندگی مسلمانان شده است. این که حالا چگونه شد که به این دیدگاه رسیدیم خود مبحث مستقلی است. ضرورت آن چه بود، ضرورت آن یک بُعد داخلی و یک بُعد خارجی دارد همانطور که مستحضر هستید من بیش از ۲۰ سال هست که در انگلستان و در دانشگاه لندن هستم و بیشتر در ارتباط با محافل آکادمیک آنجا هستم کارهای غربیها را پیگیری میکنم و میخوانم. سوالی که در غرب مطرح شده و به این بهانه برخی از مستشرقین به اسلام و به ساحت مقدس قرآن کریم حمله کردند این است که با توجه به سورههای قرآن بخصوص سورههای بلند[ آنها میگویند] مطالب پراکنده ای در این سورهها هست مثل سوره بقره، آل عمران و نساء، مطالبی از قبیل احکام ازدواج، احکام ارث، جنگ، اخلاق، تاریخ، بنی اسرائیل، ابراهیم، عیسی و… مجموعه ای از مطالب است و این عدم انسجام و انتظام در این سورهها بیانگر آن است که این کتاب نمیتواند کتاب وحیانی باشد اگر کتاب وحیانی باشد این حالت را نخواهد داشت. کسانی مثل Noldeke و Goldisiehr از این گونه مطالب گفته اند و مطالب سمی زیادی منتشر کرده اند و متاسفانه برخی از کتابهای آنها ترجمه هم شده و در جهان اسلام منتشر شده و برخی روشنفکران هم آلوده به چنین توهماتی شده اند و حملاتی به اسلام میکنند مثلاً ممکن است بگویند قرآن کلام حضرت محمد مصطفی (ص ) است نه کلام خدا این ادعا ها متاثر از این گونه مطالبی است که مستشرقین ساخته و پرداخته کردند.به نظر ما رسید که باید به این شبهات جواب دهیم یعنی این شبهۀ جدیدی است که وارد شده و این شبهه جدید را باید با روش علمی جواب دهیم دوم اینکه ما همانطور که مشغول مطالعۀ قرآن بودیم و این مطالب را میدیدیم، کم کم متوجه میشدیم که این مطالب به هم پیوسته هست اما پیوستگی آن ناآشکار هست و فهم قرآن یک روش خاص می طلبد . ائمه فرمودند که قرآن دارای متون متعدد هست. امام خمینی میفرمایند که اجتهاد باید مبتنی بر زمان و مکان باشد یعنی ما از روشهای نوین در فهم اسلام استفاده بکنیم یعنی نیاز زمانی و مکانی را ببینیم یعنی با سوال جدید با قرآن برخورد بکنیم و جواب گم شده را از قرآن بگیریم. قرآن اقیانوس بیکران معرفت هست که ما همۀ آن را نمیتوانیم بفهمیم. آن بخشی را که میتوانیم بفهیم بستگی به نوع سوالی است که ما از آن میکنیم. بخش دیگر آن بخش مربوط به مسائل قلبی و تهذیب قلب است که تا قلب مهذب نشده باشد اصلاً نمیتواند قرآن را بفهمد. شرط اولیۀ فهم قرآن این است که شما از« مطهرون» شوید. برای آن که از مطهرون باشد چه باید بکنید نه اینکه با وضو قرآن را لمس کنید به این معنی درست هم هست ولی معنی اصلی آن است که فهم معارف قرآن برای کسی حاصل می شود که در مرحله اول خودش را مهذب کرده باشد این قدم اول برای فهم قرآن است ولی پس از آن ما با روشهای جدید در هر عصری میتوانیم مطالب جدیدی را از قرآن بفهمیم و معنی جدیدی از قرآن را کشف کنیم که بیشتر متناسب با نیاز زمان و مکان هست. این بحث در روشهای تفسیری که در اسلام مطرح هست مطرح بوده است تفسیر قرآن از زمان خود پیغمبر شروع شد یعنی آیات نازل میشد و مردم میآمدند سوال میکردند و پیغمبر معنی آن را میگفت و دربارۀ شأن نزول مطالبی را میفرمود و بعد ائمه توضیح و تفسیر قرآن را ادامه دادند لذا تفاسیری که تا قرن سوم هست، تفاسیر روایی است پس از آن مرحله هست که تفسیر عرفانی و اجتهادی شروع میشود و مردان بزرگی نظیر شیخ طوسی دست به تفسیر قرآن مجید می زنند.
مشکلی که در تفسیر روایی وجود داشت این است که کم کم روایات ناصحیحی وارد عرصه شد، اسرائیلیات وارد شد و احادیث صحیح و ضعیف با یکدیگر مخلوط شدند و همه هم از قول صحابه یا ائمه هست و در بین برادران اهل سنت که بیشتر است چون فقط قول معصوم برای ما حجت است برای آنها قول همه صحابه و تابعین حجت و ملاک است. و به این دلیل خیلی احادیث نامربوط و اسرائیلیات وارد بحث شدند. شیخ طوسی اول کسی است که آمد با رویکرد انتقادی به نقد این احادیث پرداخت و بعد با روش عقلی به تحلیل و تفسیر قرآن نشست و کتاب تبیان را تألیف کرد و کتاب تبیان نمونه شد و طبرسی براساس کتاب تبیان تفسیرمجمع البیان را نوشت و آن را گسترش داد و چینش آن را تکامل داد وآن را منّقح کرد پس از آن تفاسیر کلامی بیشتر شد وتفاسیر فلسفی هم مطرح شد، البته تفاسیر عرفانی ادامه پیدا کرد تفسیر سلمی، تفسیر میبدی که معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری بود ولی بعد معلوم شد که متعلق به میبدی است. تفسیر مرحوم گنابادی «بیان السعاده»، تفسیر فلسفی مثل تفسیر ملاصدرا و تفسیرهای ادبی که تفسیر کشاف زمشخری از آن جمله هست که تفسیری بسیار عالی از جهت بحثهای صرف و نحوی و ادبی قرآن هست و پس از آن در قرن بیستم تفسیرجدیدی مطرح شد که سیدقطب پیشتاز بود و بعد مرحوم آیت الله طالقانی و پس از آن هم تفسیر المیزان علامه طباطبایی نوشته شد که به نظر من شاهکار تفسیر، تفسیر علامه طباطبائی است و به نظر من بهترین تفسیر است که تا کنون نوشته شده است و تفسیر بسیار جامعی است تفسیر روایی و تفسیر عقلی است و تفسیری با رویکرد Critical و نقّادی است و در عین حال در ارتباط با علوم جدید هم هست تفسیر المیزان که یک شاهکار هست.
فرهنگ اسلامی : تفسیری هم بریک جزءقرآن مجید استاد محمد تقی شریعتی نوشت
دکتر صفوی : بله تفسیر جزء سی ام قرآن است ولی آنچه من گفتم درباره تفاسیر کامل بود که عرض کردم وگرنه حضرت امام خمینی هم یک تفسیر دارند همانطور که مستحضر هستید سوره حمد را در تلویزیون تفسیر عرفانی کردند، مطالبی که ایشان در باب حمد گفتند مطالب بسیار کم نظیری بود که ای کاش جامعۀ ما این فرصت را می داشت وامام خمینی می توانستند این بحث را کامل بگویند که واقعاً یک شاهکار بزرگ عرفانی در فهم قرآن بود از سوی شخصیتی که او نیز یک شخصیت جامع بود امام هم فقیه بودند، هم فیلسوف بودند و هم عارف بودند و هم سیاستمدار و هم عالم به زمان و مکانشان بودند. البته تفسیر ایشان تفسیر عرفانی بود ولی با توجه به هندسۀ معرفت امام خیلی اهمیت داشت همین قدر هم که توسط ایشان گفته شده بسیار مهم است. من هم در این کتاب از آرای حضرت امام استفاده کردم چون مسائل بسیار مهمی را طرح کردند. بهرحال همه این تفاسیر با اینکه اختلاف روشی دارند ولی در یک وجه مشترکند و آن این است که تفسیر آنها خطی است بقول انگلیسیها Sequential است. یعنی تفسیر آیه به آیه است و پی در پی مطالب را نگاه میکند ولی رابطه و تناسب دیگری را بین آیات نمیبیند. اینجا یک مشکلی بروز میکند و بروز کرده است وبویژه ذهن انسان مدرن را دچار سوال کرده است. چون نگاه انسان با توجه به تحولات مختلف فرهنگی و تمدنی متفاوت میشود. ما برخی نیازهای ثابت داریم ولی نوع نگاه و سوالات انسان هم با تغییر فرهنگ و تمدن ، تغییر پیدا میکند لذا انسان مدرن یا انسان پسامدرن سوالات جدیدی دارد مثلاً این سوره چه است؟ آیا این سوره یک هویت مستقل دارد یا ندارد؟ این ها بحث های فلسفی است در عین حال که بحث قرآنی است بحث فلسفی هم هست. یعنی تعریف سوره یک بحث فلسفی و یک بحث قرآنی است. در اینجا راجع به مسئلۀ سورهها و ترتیب سورهها اختلافی هم بین صاحبنظران وجود دارد ولی علی الاجمال ما در قرآن کلمه داریم و آیه داریم، سوره داریم ودر قرآن با چهار سطح روبرو هستیم. آقایان علمای سلف صالح که اجرشان با خدا باد و کارهای بزرگ انجام دادند کلمات را توضیح دادند. یعنی مثلاً مرحوم زمشخری آمدند و اپیستمولوژی ( Epistemology) یا شناسایی لغت رامطرح کرده، اشتقاقات را گفته، جنبۀ صرفی و نحوی و بلاغی آن ها راگفته، اینها را در تفسیرکشاف بسیار خوب گفته و هر مفسری هم به یک کشاف نیاز دارد. بعد آمدند گفتند که این آیه یعنی چه؟ ولی اینکه موضوع خود این سوره چیست و آیا تناسب دیگری بین آیات غیر از تناسب خطی وجود دارد یا ندارد؟ به این پرسش ها جواب ندادند ، اصلاً ذهنشان هم به اینجا کشیده نشده که یک تناسبات دیگری هم امکان پذیر هست. همین طور که حضرتعالی مستحضر هستید علی العموم هم نگاه سیستماتیک وجود نداشته و سوره را به عنوان یک سیستم ندیدند و بعد مسئلۀ قرآن به عنوان یک کل مطّرح است؛ در حالی که به نظر ما تحت تأثیر فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه، تحت تأثیر شبهاتی که مستشرقین کردند و کوشش برای پاسخ دادن به اینها، ما به این نتیجه رسیدیم که یک پیشفرضهای فلسفی هم داریم : خدا ناظم جهان است و خدایی که ناظم جهان است و جهان را براساس نظم و انسجام آفریده است قرآن هم که تجلی کلمات خداست و جهان کلمات خداست این هم طبیعتاً دارای انتظام و انسجام و نظم و سیستم هست منتها این ساختار و این نظم و این سیستم حاکم بر سوره به عنوان یک کل را باید کشف کرد.در نگاه اولیه این ساختار و سیستم را نمیبینید، و حتی تا حدّی پراکندگی میبینید وانسجام دیده نمیشود. اینجاست که متدولوژی به کمک ما میآید که با روش شناسیهای جدید میتوان به بازخوانی قرآن نشست و جنبۀ اعجاز ساختاری قرآن را با زبان مدرن و روش مدرن برای انسان امروز اثبات کرد. لذا پس از تجربه ای که در کشف ساختار مثنوی معنوی پس از هفتصد سال با روش ساختارشناسی و هرمنوتیک داشتم در حدود ۵ سال درگیر این پروژه بودم و از ۱۹۹۷ تا الان که ۲۰۱۸ هست در این ۲۰ سال من درگیر این پروژه بودم و یک تجربۀ غنی پیدا کردیم در اینکه چگونه میشود با این یک متن کلاسیک را بازخوانی کرد به ذهنمان رسید وقتی شما با متدولوژی جدید میتوانید ساختار پنهان -مثنوی را که کتاب بندۀ خداست – کشف کنید قرآن که اثر خداست مسلماً یک نظم بسیار بالاتر از مثنوی دارد منتها چون در این باره سوال مطرح نشده وکسی به دنبال کشف آن نرفته است حقیقت آن آشکار نشده است. در این باره ما دیدیم با آن پیشفرض که خدا ناظم است پس کتابش هم منظم هست و خدا طراح جهان است پس قرآن هم سیستم دارد و طراحی دارد با این نگاه وارد تفسیر قرآن شدیم که ببینیم ساختار آن چیست بر من که مسلم بود که قرآن نظم دارد و هر سوره ساختاری دارد ولی مهم این بود که ما آن را کشف کنیم و بحمدالله تا حالا در طی سال های گذشته که مشغول کار دانشنامه قرآن بودیم، بنده مسئول بخش سورهها بودم وتمام سورههای قرآن رادر دانشنامۀ معاصر قرآن کریم، ۱۱۴ سوره را نوشتم. به بحث ساختار آنها پرداختیم و معلوم شد که قرآن همانطور که عرض کردم در سطح کلمه، در سطح آیه، در سطح سوره، و در سطح کلّ قرآن هر کدام یک ساختاری وجود دارد. بنابراین ما یک ساختار خُرد داریم، یک ساختار کلان داریم، ویک ساختار موسیقیایی داریم. ساختار خُرد به بررسی نسبت کلمات با همدیگر میپردازد، ساختار کلان به بررسی تناسبها و روابط کلان و کلی آیات در یک سوره با رویکرد کل نگر میپردازد. رویکرد کل نگر برخلاف رویکرد Sequential یا رویکرد خطی، رویکرد متوالی نیست بلکه رویکرد کل نگرانه است یعنی اولاً سوره را به عنوان یک واحد نگاه میکند و کوشش میکند بفهمد موضوع و مقصد اصلی سوره چیست و علاوه بر این نقشه سوره چیست و روابط و تناسب آیات با یکدیگر در یک سوره چه میباشد کار ساختارشناسی ما چه تفاوتی با تناسب الایات بقایی و سلوتی دارد و همچنین تفسیر کاشف آقایان دکتر حجتی و بی آزار شیرازی. تفاوت آن این است که آنها آمدند آیات سورهها را طرازبندی کردند هر مجموعه آیات را گفتند که با هم یک مجموعه هستند. ما در انگلیسی میگوییم پاراگراف بندی کردن کار بسیار مهم و بزرگی هست اما ساختار ورای آن است ورای طرازبندی و پاراگراف بندی است. پاراگراف بندی کمک میکند و مقدمه هست ولی بیان میکند که نسبت آیات سوره فقط نسبت خطی نیست بلکه همانطور که در علوم قرآنی گفته شده افتتاح و اختتام سورهها با هم مرتبط است (پارالل است) افتتاح و اختتام سورهها را که همه متفقند که در ترادف با یکدیگر هستند که یک رابطۀ خطی نیست بقیۀ آیات هم به همین نسبت یک سیستم است یعنی یک رابطۀ غیرخطی وجود دارد که بصورت حلقوی است و در توالی و توازی است.
در سورههای بلند، مجموعه آیات را به عنوان یک پاراگراف میبینیم یک بخش [Section] یک سوره بلند ممکن است ۹ بخش داشته باشد و روابط این بخش های بلند را با هم معرفی میکنیم غالبا وقتی تعداد بخش ها فرد است [مثلاً ۹، ۱۱، ۱۳] آن عدد فرد وسطی یعنی در ۹ بخش، بخش پنجم مفهوم مرکزی سوره را بیان میکند و اینها بصورت توالی یعنی افتتاح و اختتام با هم مربوطند ۱ و ۹ با هم مربوطند و ۲ به ۸ مربوط است روابط این بخش ها بر چه اساسی تنظیم شده؟ یا تقابل است یعنی میگوید مؤمنان رستگارشدند در آخر میگوید ما گناهکاران را به سرانجام بد میرسانیم و توبیخشان میکنیم یعنی از طریق تقابل بین مومنین و فاسقین کوشش میکند [تعرف الاشیاء باضدادها] معرفت را بیشتر برای شنونده ملموس میکند یا تکامل معنا است یعنی یک وجهی از موضوع را گفته در آن بخش بعدی وجه دیگرش را باز میکند. یا تشابه است تا جنبههای شباهتهای دو کارکرد را بگوید تمثیل است یعنی مثلاً طبیعت را میگوید و بعد میگوید شما هم اگر این طور کار کنید این نتیجه را میگیرید. اگر در دنیا این طور کار کنید در آخرت هم همین نتیجه را میگیرید مثل مزرعه که اگر در آن بکارید، بعداً در پاییز برداشت میکنید این عالم هم [عالم دنیا] همچنین وضعی دارد یا متعالی است یعنی یک وجه بالاتر از موضوع را طرح میکند در اینجا فلسفه تکرارها هم معلوم میشود یعنی این نیست که یک کلمه اگر تکرار شد همان معنی را میدهد همان معنی را نمیدهد در قرآن تکرارها به این معنی نیست که همان معنی را بدهد تکرارها هر کدام از باب تأکید است از باب بیان وجه دیگری است، از باب توسعۀ مفهوم است یک بحث مهم دیگر به نام وجوهات قرآنی داریم همه علمای علم تفسیر قرآن بر سر مسئلۀ وجوه قرآنی متفق هستند در روش ساختارشناسی این وجوهات بهتر کشف میشود یعنی وقتی که شما نقشۀ ساختار سوره را بدست آوردید آن وقت میفهمید در اینجا کدام وجه این واژه و کلمات برجسته میشود و روی آن تأکید میشود و چرا این تأکید میشود بخاطر چه این تأکید صورت گرفته است آیا جنبۀ اصطلاحی آن را میگوید، یا جنبۀ تقابلش را میگوید،یا جنبه تکاملش را میگوید یا جنبه تشابه اش را میگوید بهرحال با روش ساختار شناسی ما معتقد هستیم که نقشۀ سورهها بدست میآید. نقشه سوره که بدست آمد پیوستگی و انسجام سوره و اینکه یک سوره یک هویت واحد دارد و همۀ کلمات و آیات آن به هم مرتبط هستند و در ترابط و تناسب با یکدیگر قرار دارند آشکار می شود. بنابراین یک نوع اعجاز دیگر از قرآن مجید اثبات میشود و در این روش بایستی که از حلقه تأویل شناسی استفاده شود. تحت عنوان «انا لله و انا الیه راجعون» و «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا و لا تفرّقوا». این و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا و لا تفرّقوا یک دستور روش شناسانه هم هست. آن ریسمانی که این دانههای تسبیح را به یکدیگر متصل میکند در این سوره چه است؟ آن حبل الله چه است که همۀ اینها را بهم وصل میکند؟ با این روش ساختاری ما نشان میدهیم که این «حبل الله» که تمام این آیات پراکنده را در یک سوره به هم وصل میکند چه است و مفسر وقتی روش اجتهاد را بکار میبرد باید نشان دهند نسبت اینها با هم چگونه است و چگونه این کلمات و آیات متعدد با همدیگر یک هویت واحد را میسازند در اینجا ما از روش [Hermeneutic Circle] استفاده میکنیم که ارجاع جزء به کل است ونیز ارجاع کل به جزء است. ارجاع جزء به کل و کل به جزء را در دو آیه «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا و لا تفرّقوا» و «انا لله و انا الیه راجعون» مشاهده می کنیم هم قاعدۀ فلسفی وحدت در کثرت و کثرت در وحدت است ما کثرات در آیات را در سایۀ وحدت باید تفسیر بکنیم. کثرات را به وحدت ارجاع دهیم و وحدت را در کثرات ببینیم. این یک قاعده فلسفی است که این قاعده فلسفی قابل کاربرد در تفسیر قرآن است تا هویت مستقل سوره بیان شود بحث هویت سوره مثل بحث فرد و جامعه است که آیا جامعه هویت مستقل دارد یا ندارد یا جامعه تشکیل شده از افراد است. در جامعه شناسی یک بحث مفصل وجود دارد مبنی بر این که جامعه چه است جامعه مرکب از افراد است خودش وجود مستقل ندارد ولی هم فرد هویت دارد و هم جامعه یک هویت مستقل دارد. مرحوم مطهری این بحث را مطرح کرده و بحث مفصلی کرده علی الاجمال دیدگاه ما این است که هم فرد هویت دارد و هم جامعه یک هویت مستقل از فرد دارد. نسبت سوره هم با آیه همین طور است. آیه یک هویت دارد و سوره هم یک هویت مستقل دارد و این سه هویت [کلمه، آیه، سوره] و کل قرآن این چهار هویت در ارتباط هدفمند با یکدیگر هستند و در تفسیر اجتهادی باید حاصل گفتمان تبیین کشف ارتباط این چهار سطح با یکدیگر باشد از طریق ارجاع جزء به کل و کل به جزء در نظریه سیستمها این بحث خیلی خوب مطرح شده ما آیه را در محیط کلی سیستم باید ببینیم و تعریف و تفسیر بکنیم نه جدای از محیط سیستم. روش تفسیر ساختاری در برابر تفاسیر گذشتگان نیست که ادامۀ تفاسیر سلف صالح است و تکمیل راه آنها هست. ما بر شانههای آنها سوار شدیم و از کارهایی که آنها کردند کمال استفاده را کردیم بخصوص در زمینه اپیستمولوژی و در زمینه روایات، در زمینۀ شأن نزولها، در زمینۀ فهم آیه اما درک ما بالاتر رفته و ساختار سوره را کشف کرده و ممکن است شما سوال بکنید که آیا معنی جدید هم پیدا میشود؟ بله، معانی جدید پیدا میشود. در این کتاب ما آمدیم فقط سوره حمد را در سه نمودار نشان دادیم و نشان دادیم که این سوره سه ساختار دارد. در ساختار اول نشان داده میشود که این سوره قوس نزول و قوس صعود را بیان میکند. این سه آیه اول قوس نزول را بیان میکند آیه پنجم بخش رابط است که عالم نزول را به عالم صعود وصل میکند از طریق معرفت و عشق شما وارد مرحلۀ قوس صعود میشوید و علت فاعلی و علت غایی با یکدیگر مرتبط میشوند. «هو الأول والآخر» خدا علت فاعلی جهان است و در «مالک یوم الدین» خدا به عنوان علت غایی معرفی میشود منتها این رابطه، رابطه این چنینی است رابطه قوس نزول و صعود است در این نما باید مسئله را دید که ابتدا و انتهای جهان بهم مربوط است و بر خلاف نظر ارسطویی، در جهان بینی قرآن جهان واحد است. عالم شهادت و عالم غیب یک جهان هستند در دو مرتبه. همۀ آن هستی است و هستی واحد است و همه کار یکی است یعنی علت فاعلی و علت غایی یکی است و آن حضرت حق جل وجلاله است در نمودار بعدی نشان دادیم این دایره وجود [Existence] است که خدا چگونه خودش را در آن بروز داده و تجلی داده است او ذات ناشناخته است که «هو» اشاره به او است در بسم الله الرحمن الرحیم گفته میشود که اول تجلی بیرون از ذات خدا، الله است و با قاعده ی« الواحد لا یصدر عنه إلا واحد» این یک قاعده فلسفی است از واحد فقط یک واحد استخراج میشود « الواحد لا یصدر» از الله رحمان استنتاج شده و تجلی پیدا شده از رحمان، رحیم و از رحیم، رب العالمین است که وارد جهان میشود میگوید عالم غیب و عالم شهادت و پس از آن فرمانروای عالم آخرت است. این مراتب تجلی حضرت حق است که بصورت دایره نشان داده شده که این دایره شکل کاملی هست و اول و آخر آن به هم مربوط است و شکل کامل است بر این اساس بسم الله الرحمن الرحیم این گونه معنا پیدا میکند که مُهر مِهر خدا بر همۀ جهان حک شده است. این یک حدیث است امام فرمودند که یکی از معانی «اسم» یعنی مُهر کردن و رحمان یعنی مِهر یعنی مِهر خدا بر همۀ جهان حک شده است و همۀ جهان عاشقانه خدا را میپرستند و به سوی او فطرتاً حرکت میکنند. و پس از آن در ساختار سوم براساس حدیث است ببینید این احادیث آمده ولی کسی پرسش روشمندانه نداشته است. حدیث را همه نقل کردند ولی تحلیلش نکردند. برای ثواب نقل کردند. در حدیث هست که قرآن به دو بخش تقسیم شده است. یعنی ساختار این سوره دو بخش است و از دو قسمت تشکیل شده است قسمت اول مربوط به خداست که خدا خودش را معرفی میکند که من که هستم یک راه شناخت خدا راه فطری است، قلبی هست، عقلی هست یک راهش راه وحی است یعنی از راههای معرفت راه عقل را داریم، راه قلب را داریم، راه وحی را داریم خدا از طریق وحی خودش را معرفی کرده که من که هستم بعد گفته راه بازگشت به من چه است، پیام مرکزی سوره «ایاک نعبد و ایاک نستعین» هست از طریق معرفت و عشق به خدا ما میتوانیم به او بازگشت دهیم. همه بازگشت مینمایند ولی دو صراط هست یک صراط مستقیم هست یک صراط جهیم هست که این مغضوب علیهم وضالین هست اینهایی که میخواهند اهل صراط مستقیم شوند، باید آیه ۴ را پیگیری کنند، از آیه ۵ باید پیروی کنند این صراط مستقیم ۶ است ولی باید به آیه ۵ ارجاع پیدا کند آیه ۵ دارد میگوید خدا میگوید من دنیا را آفریدم صراط مستقیم هم هست چه کار باید بکنیم؟ میگوید این راه ارتباط گیری با من، لقاءالله، همنشینی با من، این است که من را بشناسید و هر چه میخواهید از من بخواهید چیز دیگری را علت فاعلی، مبقی، غائی، رزاق و قدرت ندانید. همۀ جهان تحت سیطره اوست. همۀ جهان تجلی اوست تو باید با آن مبدا اعلا ارتباط برقرار بکنی تا بتوانی به او بپیوندی بنابراین در این روش ساختاری مفاهیم جدیدی از سوره کشف میشود و جنبۀ اعجازی قرآن با روش مدرن معرفی میشود.
فرهنگ اسلامی: شما روی تفسیر ساختاری قرآن دارید کار میکنید اولین جلد از کتاب تفسیر شما کتاب تفسیر ساختاری سورۀ حمد است آیا این به این معنی است که به تعداد سورههای قرآن کتاب تفسیر خواهید داشت؟
دکتر صفوی: نه اینکه ما ۱۱۴ کتاب دربیاوریم ما هر ۱۱۴ سوره را تفسیر میکنیم ساختار همه آنها را درآوردیم و الان در حال ویرایش و تنقیح و اضافه کردن آرای مفسران دیگر هستیم که چه گفتند و بعد اینها را به ترتیب منشتر میکنیم. ما امیدواریم به یاری حضرت حق بتوانیم طی پنج سال آینده این مجموعه را منتشر کنیم. هر سال یک تعدادی منتشر کنیم یعنی هر سال یک جلد در میآوریم حالا این چند سوره را دربرمی گیرد فعلاً برنامۀ ما ۱۴ جلد است ممکن است توسعه هم پیدا بکند و بیش از این شود.
فرهنگ اسلامی: الان تفسیر ساختاری سورۀ حمد یک کتاب شده است، آن وقت ممکن است تفسیر سورۀ بقره و نساء و آل عمران یک جلد شود؟
دکتر صفوی: نه نمیشود/ ما در تفسیر ساختاری سوره حمد یک فصل را به متدولوژی اختصاص دادیم. یعنی متدولوژی ساختارشناسی را توضیح دادیم، فواید ساختارشناسی را هم گفته ایم. کسی میخواهد این کتاب را بخواند این قسمت خیلی مهم هست در کتابهای دیگر -بنابراین- این فصل را نداریم یعنی این فصل متدولوژی را نمیگذاریم چون در اینجا گفته شده و وارد خود سوره میشویم. البته در آنجا شکلهای دیگر ساختاری معرفی میشود توضیحات بیشتری راجع به مسئلۀ ساختار میدهیم علی الاجمال به نظر میرسد سورههای بلند هر کدام یک کتاب شوند
فرهنگ اسلامی: و چند سوره کوچک هم یک کتاب شود؟
دکتر صفوی: بله. مثلاً ممکن جزء سی ام همه یک کتاب شود.
فرهنگ اسلامی: شما روی تفسیر قرآن مجید کار میکنید اگر سوال شود از حضرتعالی که انسان طراز قرآن چه ویژگیهایی دارد شما با توجه به تفسیری که با تدّبر به آن رسیدید پاسختان چه خواهد بود؟
دکتر صفوی: انسان طراز قرآن دو بُعد دارد یک بعد معنوی و یک بُعد اجتماعی دارد. بُعد معنوی آن است که فنای فی لله پیدا کرده باشد و بقای بللّه پیدا کرده باشد. یعنی چه؟ یعنی رذایل نفسانی را در خودش نابود کرده باشد و صفات حسنه الهی را در وجود خودش متمرکز کرده باشد و ملکۀ وجوش شده باشد. راستی، صداقت، امانتداری، خداجویی، حقیقت جویی ملکۀ وجودش شده باشد و چیزی جزء خدا در سویدای دلش نباشد. معشوقش خدا باشد و از جنبۀ معرفتی مسئلۀ خدا و همنشینی با خدا و لقا با خدا مسئلۀ اصلی زندگی و حیاتش باشد. یعنی هم معرفت و هم زندگی او خدامحور باشد. اولین نشانۀ این هویت نماز است اول نشانۀ انسان طراز قرآن این است که مراقب نمازش است. نمازش نماز الهی است با حضور قلب است با توجه است و همه واجبات الهی را انجام میدهد و از گناهان اجتناب میکند. نمیگوید اینها همه گیر شده است پس ما هم انجام دهیم. انسان طراز قرآن موج ساز است نه. اینکه تسلیم موج شود. بر محیط اثر میگذارد نه اینکه تحت تأثیر سیاهیهای محیط واقع شود. از جهت تقوایی و الهی و اخلاقی برجسته است. اینکه الان فسق و فجور در جامعه زیاد شده انسان طراز قرآن در مقابل اینها میایستد. نمونه خوب آن اصحاب کهف است. حتی اگر جامعه به کل فاسد شود او تسلیم نمیشود. اگر بتواند جامعه را می سازد وگرنه راه خود را از جامعه جدا می کند. نکتۀ مهم دیگری که میخواهم عرض کنم بُعد اجتماعی انسان طراز قرآن است. بخصوص برای متدینین و مقیدین انسان طراز قرآنی فقط تقوا به معنای ذکر و ورد و نماز شب و دعا نیست معنویت و ربانیت و تهذیب نفس و ارتباط شخصی انسان با خدا خیلی مهم است. ولی اسلام فقط این جنبه ارتباط شخصی و معنوی انسان با خدا نیست انسان طراز قرآن بُعد اجتماعی هم دارد. اول نشانۀ بعد اجتماعی انسان طراز قرآن « لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» انسان طراز قرآن پیام آور عدالت و قسط است، حامل عدالت و قسط است، عامل عدالت و قسط است و حامی عدالت و قسط است هم خودش به آن عامل است و هم حمایت میکند و در هیچ ظلم و فسادی بخصوص اقتصادی و اجتماعی مداخله نمیکند و مشارکت نمیکند او در برقراری عدالت و قسط اجتماعی مشارکت میکند. و بُعد دوم آن که عام تر است، فتوت است. انسان طراز قرآن اهل فتوت است. اساس فتوت بر صفا و سخاست دل او مصفا باشد و در اجتماع اهل سخا باشد احسان داشته باشد مردم قبل از اینکه نیازشان را اعلام کنند تو نیازشان را برطرف بکن.
فرهنگ اسلامی: بنابراین از فرمایشان شما نتیجه میگیریم که جامعۀ طراز قرآن هم جامعه ای است که هدف اصلی آن خدا باشد.
دکتر صفوی: جامعۀ قرآنی دو بخش دارد ۱- جامعه ای است که توحیدی است در آن جامعه عطر خدا استشمام میشود هر کجا میروید شما نشانۀ خدا را میبینید. ۲- در بُعد اجتماعی این جامعه تمام روابط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی براساس عدالت و قسط است جامعه ای که در آن عدالت نباشد از جامعۀ قرآنی و جامعۀ توحیدی دور است هر چه به عدالت و قسط نزدیک میشوید، به جامعۀ قرآنی نزدیکتر شدید.
فرهنگ اسلامی: این صحبتهای شما را در کنار این گزاره چگونه میشود گذاشت که عده ای می گفتند برای اینکه ما توسعه پیدا کنیم اول به انباشت ثروت پردازیم و بعد به عدالت. یعنی در این تئوری توسعه، درجه اوّل و عدالت درجه دوم شد به نظر شما تئوری توسعه ای که جامعۀ اسلامی باید داشته باشیم عدالت در آن شاخص اول است یا ارزش درجه دوم؟
دکتر صفوی: ببینید غربیها این را میگویند در توسعۀ پایدار در واقع توسعه نباید به محیط زیست ظلم بکند و محیط زیست را به بهانۀ توسعه تخریب بکند و نه به حقوق اساسی انسانها خدشه شود و پایمال شود این میشود توسعۀ پایدار. بنابراین نظام توسعۀ پایدار در عین حالی که به دنبال انباشت سرمایه و توزیع عادلانه آن هست، مسئلۀ عدالت هم هست حال در اینجا عدالت مقدم است یا چیز دیگر؟ ما براساس قرآن میگوییم که همیشه عدالت قاعده ای است که بر همه چیز حکومت میکند. قاعدۀ عدالت بر جمیع قواعد دیگر حکومت میکند و آن قاعده طراز است رابطۀ کارگر و کارفرما و هرچه با هم توافق کردند همان است. این برای دورۀ فئودالیته است دوره ای است که ماشین نیست در دوره ای که ماشین آمده و ماشین جای کارگر را گرفته و ما با ازدیاد نیروی کار روبرو هستیم دیگر قاعدۀ تراضی در دورۀ فراصنعتی کار نمیکند براساس قاعدۀ عدالت که بر قواعد دیگر حکومت میکند باید خط مشی گذاری کرد کارگر از طریق اضطرار مجبور است حرف کارفرما را بپذیرد حکومت نباید اجازه دهد کارفرما از طریق اضطرار به کار، کارگر را استثمار بکند پس اینجا قاعدۀ عدالت به فریاد ما میرسد و نمیگذارد یک حکم فقهی نامربوط برقرار شود بنابراین در همه تصمیم گیری ها معیار صحت تصمیم، عدالت و قسط است در تفکر شیعه خدا عادل است نه اینکه هر چه خدا بکند عدل باشد بلکه خدا طبق عدل عمل میکند این فلسفه سیاسی اسلام است که حاکم باید براساس عدل عمل بکند نه هرآنچه حاکم کرد عدل است. خلفای اموی و عباسی میگفتند خلیفه، خلیفه الله است هر کاری او بکند یعنی کار خدا است و چون کارخداست پس درست است درحالیکه شیعه اثنی عشری گفت عدالت و امامت دو اصل اساسی در اسلام است هم در خدا هم در فلسفه سیاسی هم در فلسفه اقتصادی تمام روابط و مناصبات در جامعه اسلامی و باید تمام امور براساس عدالت باشد روابط و مناسبات سیاسی هم همین طور است. یعنی توزیع مناصب سیاسی و مناصب قضایی باید براساس عدالت باشد نه براساس روابط فامیلی و روابط حزبی. تنها ملاکی که باید باشد عدالت است مصداق عدالت در هر مورد فرق میکند عدالت در انتصابات این است که فرد صلاحیت انجام کار را داشته باشد شما اگر صلاحیت کاری را ندارید و به شما پیشنهاد کردند اگر عدالت داشته باشید آن مسئولیت را نخواهد پذیرفت بنابراین عدالت خیلی مفهوم مهمّی است اسن نظر قرآن است که در سورۀ حدید می گوید نهضت انبیاء دو هدف اساسی دارد دعوت الی الله تعالی بر اساس توحید و پرستش خدای یگانه است و برقراری عدالت و قسط اجتماعی در جامعه است این تفاوت رویکرد اسلام ناب محمدی است با تفکر طالبانی و داعشی ها.
فرهنگ اسلامی: شما روی نقطۀ اصلی قضیه دست گذاشتید اصلاً دعوت اصلی قرآن به عدالت است و خدا میفرماید ما پیامبران را برای اقامۀ قسط و عدل فرستادیم در حقیقت اگر بخواهیم در دو کلمه توضیح دهیم که هدف غائی چیست هدف غائی قرآن مجید عدالت و آزادی است عدالت به معنی عکس العمل مساوی در مقابل عمل مساوی است اگر بچههای مردم درس میخوانند تا مهارتی را بیاموزند این طور نشود که کسی ۵ تا کار داشته باشد و از این طرف کسی یک کار هم نداشته باشد. آنقدر نباید تفاوت باشد دوم مفهوم آزادی است معنی آزادی هم این است که بین انسان و خدا هیچ مانعی نباید وجود داشته باشد وگرنه آن آزادی که غربیها تعریف میکنند بی معنی است اینکه می گویند هر کسی آزاد است هر کاری خواست بکند به شرط آن هم به دیگران ضرر نرساند هر کسی دیگران است چون سرنوشتش با دیگران گره خورده و هر تصمیمی که در مورد خودش میگیرد در مورد جامعه یا بخشی از جامعه دارد میگیرد. چون قرآن مجید کتاب عدالت و آزادی است و به همان دلیل دشمنان زیادی دارد گفته میشود در برخی از کشورهای غربی پروژه ای مبنی بر اینکه نسخ قدیمی قرآن مجید را بررسی کنند و از قبل هم درباره آن تصمیم گرفتند که بگویند ما بررسی کردیم فهمیدیم همۀ اینها متعلق به قرن دوم هجری است پس قرآن در قرن دوم هجری نوشته شده و کتاب وحی نیست. نظر شما درباره این پروژه چیست؟
دکتر صفوی: بله متاسفانه الان چندین پروژه مهم در غرب توسط نهادهای استعماری برای ضربه زدن به اسلام و اصلاً کلاً ادیان الهی کلید خورده و شروع شده است.این پروژه میخواهد جهان را خالی از هر گونه معنویت و پیام الهی بکند و بگوید همه پیامبران یا ساحر بودند یا دانشمند بودند، نه عیسی، نه موسی و نه محمد معجزات هم همه تغییر و تحولات طبیعی بوده است و به این صورت همه چیز را انکار کنند و یک اخلاق سکولار و علم سکولار بسازند یعنی اخلاق را هم سکولار کنندمی گویند اخلاق خوب است اخلاق را رد نمیکند ولی برای اخلاق نیازی به دین نداریم این پروژۀ اینهاست که کلاً دین را ضایع بکنند بالاخص اسلام را که الان به عنوان قدرت سیاسی هم مطرح شده تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران و در معادلات سیاسی جهان و روابط بین الملل تأثیر گذار شده است وقتی کارتونها را برای تضعیف ایمان به پیغمبر اسلام(ص) درست کردند، من با یکی از اینها صحبت کردم که این چه کار احمقانه ای است که شما میکنید شما که بیش از یک و نیم میلیارد مسلمان را نمیتوانید نابود کنید چرا به جنگ اسلام آمدید چه میخواهید بکنید؟ شما که نمیتوانید اسلام و مسلمانها را نابود کنید. گفتند آری ولی تحقیر که میتوانیم بکنیم. با صراحت گفتند این پروژۀ برای تحقیر اسلام و تحقیر مسلمانان است. در همین کتابهایی که امروز تاریخ صفویه را نوشته ببینید چگونه صفویه را که اوج بازگشت به دوره فرهنگ و تمدن اسلامی است یک چهره بسیار ضعیف، آشفته، بی در و پیکر از دوره صفویه نشان میدهند. اصلاً فرهنگ و تمدن اسلامی را میخواهند انکار کنند در حوزۀ هنرشناسی همین طور است میخواهند بگویند همه اینها تحت تأثیر معماری رومی و چینی و یونانی ساخته شده در فلسفه میگوید همه اینها از یونان باستان گرفته شده در عرفان میگویند این عرفان مسیحی و بودایی است اصلاً ربطی به اسلام ندارد بنابراین اینها از جاهای مختلف از شئون و جنبههای مختلف به اسلام حمله کردند حالا این پروژه جدید چیست؟ چرا؟ چون دنیای غرب الان روی قرآن متمرکز شده و میخواهد قرآن را از میان بردارد و ما به عنوان یک عالم متعهد مسئولیم که با زبان علمی به این شبهات جدید جواب دهیم و از قرآن دفاع کنیم و پروژۀ آنها همین است که میخواهند بگویند قرآن وحی نیست یک کتاب حکیمانه است و پیغمبر حکیمی بوده و با استفاده از آرای یهودیان و مسیحیان و زرتشتیان و بوداییان این مطلب را گفته است. در دانشگاه یکی از اساتید میگفت آیات نور از زرتشت است اینها را قرآن از آنها گرفته است. آنها احمق هستند و وحدت استعلایی ادیان را نمیفهمند که اگر آیۀ نور در قرآن است قرآن در استمرار نهضت انبیاءِ یک کتاب مستقل است و کتاب برتر است. برای چه برتر است؟ برای اینکه معارف عمیق تری را بیان کرده. معارف عمیق تر چه هست؟ با همین ساختار شناسی نشان میدهیم بهترین معارف عقلی معارف قلبی و معارف اخلاقی و معارف اجتماعی در قرآن است که در هیچ کتاب دیگری نیست یعنی ذهن فلسفی انسان امروز مطالبی که در انجیل و تورات تحریف شده از کُشتی یعقوب با فرشته و خدا میگوید حال در قصۀ کشتی گرفتن یعقوب چه با خدا چه با فرشته، اینها میگویند خدا نبود فرشته بود هیچ ذهن معقولی نمیتواند این را بپذیرد که یک انسان با فرشته کشتی بگیرد و از او مغلوب شود قرآن تفکر عقلی را ترویج کرده است یعنی شما با عقل که به قرآن نگاه میکنید میبینید یک کتاب منسجم و سازمان یافته ای است که پیام معقولی دارد هم شهید مطهری و هم علامه طباطبایی خیلی راجع به جنبۀ متافیزیک عقلی قرآن کار کردند و بعد نهج البلاغه که مطهری در مورد نهج البلاغه کارکرده است. پروژه ضد قرآن در غرب هست ولی متاسفانه حوزههای علمیۀ ما غافل هستند از این کارها و پروژههایی که در غرب شروع شده برای ضربه زدن به اسلام وبه تاریخ اسلام و به اصل قرآن و هنوز در حال و هوای گذشته دارند فکر میکنند در حالی که تفسیر مفسر امروز باید مسائل انسان امروز، سوالات انسان امروز و جامعۀ امروز را در نظر گرفته باشد قرآن را با این نگاه بازخوانی بکند و تفسیر جدید ارائه بکند چون قرآن کتاب هدایت است از دل این تفسیر باید هدایت برای این افراد داشته باشد یعنی باید جواب دهد راجع به محیط زیست چه کار میخواهد بکند حرفش درباره محیط زیست و بحران محیط زیست چه است؟ راجع به حقوق بشر چه میگوید؟ راجع به مسئلۀ حقوق زنان چه میگوید؟ راجع به مسئلۀ تکنولوژی چه میگوید؟ این میشود تفسیر با توجه به مسائل امروز. در حالی که یکی از اعجازهای قرآن این است که اگر قرآن ابدی است و پیام آن برای همه عصرها و نسلها است این است که قرآن دارای بطون مختلف است و کار مفسر این است که با روش اجتهادی بطنش را که متناسب با نیاز زمان برای هدایت مردم است، آشکار و ابلاغ کند این ضعفی است که ما الان در این حوزهها داریم و ما امیدواریم که این نسل جدید بتواند به این نیازها پاسخ دهد البته علامه طباطبایی کار بسیار بزرگی کردند به نظر من تفسیر علامه طباطبایی تفسیر مهمی است و پاسخ برخی از مسائل فلسفی و مسائل علمی این دوران است ما باید این نوع نگاه را داشته باشیم.
فرهنگ اسلامی: همانطور که فرمودید در غرب از همه جهات به اسلام حمله نمودند بعضی از کتابها هم هست که ظاهرش خیلی جنبۀ حمله ندارد اما باطنش حمله است مثلاً در کتاب لاپیدوس A History Of Islam society آمده به تعداد مناطق جغرافیایی اسلام درست کرده: اسلام خاورمیانه ای، اسلام آفریقایی، اسلام آسیایی، اسلام اروپایی.و این دقیقاً به معنی نفی اسلام است اسلام را پدیده ای عارض شده بر مختصات جغرافیایی و تاریخی دانستن به نحوی نفی اسلام است ولی این حملات دارد میشود متاسفانه ما میبینیم که روشنفکران مسلمان به جای اینکه در مقابل این حملات مقاومت کنند عیناً ترجمۀ همین مطالب را به زبان مادری خودشان بیان میکنند و باعث گمراهی بیشتر مردم کشورشان میشوند
دکتر صفوی: البته برخی از روشنفکران، هم حقیقتاً از ساحت قرآن دفاع میکنند مثل مرحوم استاد محمدتقی شریعتی حقیقتاً تلاشهای قرآنی ایشان خیلی تلاشهای بزرگ و خوبی بود
فرهنگ اسلامی: و نیز دکتر شریعتی در حوزۀ جامعه شناسی کشور های اسلامی.
دکتر صفوی: خود مرحوم دکتر علی شریعتی نقش اسلام را از منظر جامعه شناسی مطرح کرد و آن را به عنوان یک مکتب زندۀ و مترقی اجتماعی در مقابل دیگر مکاتب معرفی نمود. بنابراین کار شریعتی از این جهت خیلی اهمیت داشت هر که آثار شریعتی را بخواند باید توجه داشته باشد که شریعتی نگفت که من فیلسوف هستم، یا من عارف هستم یا من متکلم هستم او گفت من جامعه شناس هستم و به عنوان جامعه شناس مکتب اجتماعی اسلام و ابعاد اجتماعی اسلام را در مقابل مکتبهای زندۀ امروز معرفی کرد و این کار در نوع خودش یک کار اجتهادی بود و این کار اجتهادی بسیار اثرگذار بود و انقلاب ایران از جهت فکری تحت تأثیر اندیشه های شهید دکتر علی شریعتی بود بیش از هر کس دیگر چون ما نسل انقلاب هستیم شاهد این حادثه بودیم برای خود من کتاب «مسئولیت شیعه بودن» شریعتی نقش مهمی در این داشت که احساس مسئولیت شدید بکنیم که باید در مقابل طاغوت بایستیم «از کجا آغاز کنیم» نیز به همین ترتیب. میخواهم بگویم روشنفکران دینی متدینی داریم که نقش خوبی در دفاع عقلی از اسلام ایفا نمودند.
فرهنگ اسلامی:
از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید کمال تشکّر را داریم.