بهشتی پور: بسم الله الرحمن الرحیم. بحث امروز ما یکی از مسائل مهم کشور یعنی ویژگیهای مدیریت جهادی است. این موضوع از دو جنبۀ مهم مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد. یکی این که اصلاً از لحاظ نظریهپردازی مدیریت جهادی چیست و مشخصات آن کدام است؟ از طرف دیگر کشور ما چقدر به این مدیریت نیاز دارد؟ البته همیشه این نیاز بوده ولی در شرایطی که انواع تحریمها و توطئههای مختلف علیه ما وجود دارد قاعدتاً بیش از هر زمان دیگری کشور ما به مدیریت جهادی نیاز داریم. بحث ما در مورد این مسئله است. ابتدا من تصور خودم را از این موضوع را عرض میکنم. من فکر میکنم همانطور که در جهاد به مدیریت نیاز داریم، یعنی در بطن جهاد یک نوع مدیریت وجود دارد که البته باید به روز شود. مدیریت جهادی نوعی مدیریت است که در بطن آن جهاد وجود دارد. مدیریت جهادی نوعی مدیریت است که در بطن آن جهاد وجود دارد. ممکن است جهاد در عرصههای مختلف باشد. چه جهاد نفس و چه جهاد علیه دشمن خارجی. ما به مبانی مدیریت و اصول مدیریت در جهاد و به جهاد در مدیریت نیاز داریم. یعنی به شدت نگاه جهادی به بحث مدیریت نیاز است. من فکر میکنم این دو مکمل و متقابل هم هستند. جهاد محور بحث است ولی مدیریت هم بسیار مهم است. ما میخواهیم بدانیم اگر یک مدیر بخواهد جهادی عمل کند باید چه کارهایی بکند. شاخصههای این نوع مدیریت چیست؟ از طرف دیگر در خود جهاد چگونه میشود مدیریت کرد. چقدر اصول مدیریت در جهاد به کمک میآید. کسانی نظیر برادر دکتر مهندس رحماندوست هم در جبهۀ جهاد و هم در جبهۀ مدیریت حضور داشتهاند. بهتر است که ایشان بحث را شروع می کنند و از نظر مفهومی مدیریت جهادی را تعریف کنند و مشخصّه های آن را نام ببرند و بعد به ضرورت آن و ارتباط آن با انقلاب اسلامی و اندیشۀ انقلاب اسلامی بپردازند.
رحمان دوست: من مدیریت جهادی را چنین تعریف کردم. به نظر من کسی میتواند مدیریت جهادی بکند که خودش مدیر جهادی باشد.
ذات نایافته از هستیبخش
کی تواند که بود هستیبخش!
باید مدیر، مجاهد باشد تا بتواند مدیریت جهادی بکند. هرکدام از دو عنصر مدیریت و جهاد را نداشته باشد خروجی عملکرد او مدیریت جهادی نمیشود. در اصطلاح امروزی مدیر جهادی کسی است که دورههای نظری را گذرانده و کتابهای مدیریتی و مهارتهای عملی و اجرایی در عرصۀ مدیریت جهادی را خوانده و در سطح مورد نیاز باید بتواند اینها را به کار گیرد. این یک نکتۀ مدیریتی است. در مورد مجاهد بودن من به کلمه مجاهدت پرداختهام. من معتقدم یک مدیر قوی، عالی و ماهر کسی است که بتواند انواع کارهای مدیریتی را با سرعت زیاد به سامان برساند. ولی اگر بعضی از مشخصاتی که من در مورد مدیریت جهادی نوشتهام نداشته باشد نمیتوانیم به او مدیر جهادی بگوییم. من معتقدم کلمۀ مدیر بدون هویت مکتبی است ولی مدیر جهادی هویت مکتبی پیدا میکند. گرایش اعتقادی و مومنانه و مجاهدانه پیدا میکند. اگر کسی بخواهد جهادی عمل کند باید مجاهد فی سبیل اللّه باشد. در فرهنگ ما مجاهدت بدون تقوا معنی ندارد. مجاهد لائیک نمیتوانیم داشته باشیم. مجاهد لائیک همان منافق است. حتی ممکن است مسلم هم نتواند مجاهد باشد مجاهد باید مؤمن باشد. مؤمن به تمام قرآن مجید، مؤمن به معصومین (ع)، مؤمن به انقلاب اسلامی و رهبران آن: امام خمینی و مقام معظم رهبری. یعنی مجاهد بودن لازمهاش متقی بودن است. من برای این مفهوم به نهجالبلاغه مراجعه کردم. در نهجالبلاغۀ صبحی صالح در شمارۀ ۱۹۳ خطبهای هست که در نهجالبلاغههای دیگر شماره ۱۸۵ است. امیرالمؤمنین در خطبۀ ۱۹۳ متقین میفرمایند به بعضی افراد که نگاه میکنی بنظر می آید که در یک دنیای دیگری هستند. بعد میگوید این آدمها به کارهای کوچک خودشان راضی نیستند. کار زیاد بزرگ را هم که انجام دهند زیاد حساب نمیکنند. شاید اینها را بتوان از ویژگیهای مدیریت جهادی بر شمرد. مدیران جهادی اولین کسی را که متهم میکنند خودشان هستند. از کارهای خودشان نگرانی و بیم دارند. اگر کسی بگوید درود بر تو خیلی عالی کار کردی از این تعریفها میترسد. میگوید من خودم را بیشتر از دیگران میشناسم. تازه خدا من را از خودم بیشتر میشناسد. خدایا من را به این چیزهایی که اینها به من میگویند و تحویلم میگیرند مؤاخذهام نکن. خداوند کریم در قرآن میفرماید: ما آن امانت را به زمین و آسمان عرضه کردیم و ابا کردند که آن را بپذیرند. انسان آن را پذیرفت. خداوند میگوید: انه کان ظلوماً جهولا! ظلوم و جهول هر دو صیغۀ مبالغه است. نمیگوید ظالما و جاهلاً بلکه میگوید خیلی ظالم است. خیلی نادان است. مدیر جهادی کسی است که معنی این امانت را می داند و در نتیجه نه ظلم می کند و نه جهل می ورزد.
به اعتقاد من ممکن است یک مدیر غیر مجاهد و غیر مؤمن مدیر بسیار خوب و فعال و تأثیر گذاری باشد اما از جهاد و ایثار بیبهره باشد. قطعاً تأثیر گذاری او در حد یک مدیر جهادی نخواهد بود. هر چند بالاترین توانمندی علمی و مهارت عملی مدیریت را داشته باشد. مدیریت جهادی برخاسته از ایمان و با رشادت کارکردن است. اعتقادمدار کارکردن و تا پای جان کار کردن است. از بذل جان دریغ نکردن است. از بذل مال دریغ نکردن است. یک مدیر اگر هم خیلی عالم و ماهر نباشد. اما یک مدیر جهادی هست، چون تکلیف مدار است یا آن تعبیری که امام فرمودند ما مأمور به تکلیفیم. شاید در آن مقطع و در آن موضوع خاص فرمودند، مأمور به تکلیفیم. اما الآن به نظر میآید که هم مأمور به تکلیفیم و هم مأمور به نتیجه! یعنی اکنون در این مقطع باید به نتیجه هم فکر کرد. در فرهنگ مدیریت جهادی مفهوم «نمیتوانم»، «نمیشود»، «امکان ندارد» نیست و اصولاً خستگی و نومیدی نیست. پیدا کردن راههای میان بر ویژگی مدیریت جهادی است. هم متن کار و هدف و مقصد و هم مسیر کار و حصول به مقصد مهم است. لذا در مدیریت جهادی هدف وسیله را توجیه نمیکند. آن گروههای قبل از انقلاب را که یادتان هست. آن گروههای جهادی که میگفتند هدف وسیله را مباح میکند و به یک سری کارها متوسل میشدند که از دید ما این بود که میگفتیم اینها در کار جهادی نمیگنجد. به اعتقاد من مدیر جهادی با حضور خود در جمع خون اثر بخشی را در رگهای یک نهاد جاری می کند. مدیر جهادی همواره نشاط دارد. از نظر اعتقاد یک مدیر جهادی یک مؤمن درست و حسابی و راستین و متقی است و متعبد به احکام الهی است.
اشعری: من فکر کردم چند تا موضوع را تیتروار بگویم که به بعضی از آنها جناب آقای رحمان دوست اشاره کردند. مدیریت جهادی فقط در چارچوب تفکر اسلامی قابل بحث و گفتگو است. برای این که جهاد یکی از موضوعات مهم در فرهنگ اسلامی است. طبیعتاً وقتی به این نکته توجه میکنیم پیامدهایی هم به دنبال دارد. مثلاً ایشان فرمودند: کسی که اهل جهاد و مجاهده است قدم اولش ایمان به خداوند است. نکتۀ دوم این است که کلمۀ جهاد در لغت به معنی کاری است که همراه با مشقت و سختی باشد. به همین دلیل هم قرآن فضیلت مجاهدین بر قاعدین را مطرح میکند. قاعدین ممکن است بیاجر هم نباشند ولی مجاهدین به دلیل قبول زحمتی که از نظر بذل جان و مال میکنند از اجر بیشتری برخوردارند. نکتۀ سوم این که من منابع را که جستجو کردم دیدم خیلی جدی روی تئوریزه کردن مدیریت جهادی کار نشده است. شاید از این بحث محورهایی بیرون بیاید و فتح بابی شود که دوستان بروند و کار عمیقتری بکنند. منتها اجمالا یکی از پیامدهای مدیریت جهادی که خیلی مهم است و باید به آن توجه بسیار کرد عنایت و حمایت الهی است. یعنی حتماً مدیریت جهادی با مختصات خودش [که بعداً راجع به آن صحبت خواهد شد] مورد حمایت و عنایت خداوند تبارک و تعالی هم قرار میگیرد. با توجه به این که همۀ این تجارب را ما از اول انقلاب تا الآن در جمهوری اسلامی داشتهایم. نکته مهمی که اشاره کردم این است که مدیریت جهادی فرقی که با مدیریتهای متعارف دارد این است که مدیریت جهادی یا جهادگر از جان و مال خود در راه کارش بذل و بخشش میکند. یعنی بر خلاف مدیریت امروز که در ازاء کاری که میکند به دنبال درآمد و منفعت است، او این جوری نیست. ما در مهر ماه ۵۶ اعلامیهای نوشته بودیم مبنی بر این که در نظام اسلامی هر کس به اندازۀ توانش باید کار کند و به اندازۀ نیازش از بیتالمال بهره میبرد. بعداً بعضیها خرده گرفتند و ما خدمت امام رسیدیم و از ایشان پرسیدیم فرمودند: همین طوری است. یعنی کسی حق ندارد بیش از نیازش در مدیریت جهادی از بیتالمال بهره بگیرد.
رویوران: بحثی که جناب آقای اشعری تحت عنوان مدیریت جهادی مطرح کردند، مفهوم جدیدی است که قطعاً جلسه ما هم برای تعریف آن برگزارشده است. فلسفۀ جلسه همین مسئله است. این اصطلاح از ترکیب دو کلمۀ مدیریت و جهاد تشکیل شده و مورد بررسی قرار میگیرد. خود مدیریت یک رشته علمی است و تئوری ها و نظریه های مفصلی را در بر دارد. ولی مدیریت به تنهایی مد نظر ما نیست. ما به دنبال یک مفهوم جدید هستیم که با اسلام و اعتقادات ما پیوند دارد. اخلاق حاکم بر این نوع مدیریت را تحت عنوان مدیریت جهادی تعریف کردیم. دانش مدیریت به دلیل این که روی آن کار شده است تا حدودی مشخص است. در این باره تئوریهای مختلفی وجود دارد. اما جهادی بودن مدیریت آن بحث مهمی است. شاید اگر در میراث اسلامی خودمان بگردیم بحث مدیریت امیرالمؤمنین (ع) به عنوان مدیریت جهادی که، شامل بحثهای مفصلی در حوزه اخلاص، ایثار، سلامت مالی و حساسیت نسبت به بیتالمال باشد می شود. خود را وقف خدمت کردن این که یک نفر بگوید: وقت اداری! در مدیریت جهادی ما چنین محدودیتی نداریم. ولی درعین حال از آن طرف لا یکلف الله نفساً الا وسعها! هر کس به اندازۀ وسعش کار کند. بحث دیگر، بحث داشتن اسوه است. در زمان پیامبر اکرم(ص) و هم در زمان امیرالمؤمنین (ع) مدیریت جهادی به عنوان اسوۀ مدیریت در جامعه در مدیریت آنان مشهود بوده است. اساساً جهاد در دو بخش مبارزه با دشمن بیرونی و مبارزه با دشمن درونی تعریف شده است. بنابراین مدیریت جهادی عمدتاً شامل جهاد اکبر یعنی جهاد با نفس می شود هر چند خالی از جهاد اصغر نیز نیست. آقای رحمان دوست به دو واژه ظلوماً و جهولاً اشاره کردند که اتفاقا بحث همین است. انسان بدون عنایات الهی قطعاً به فرآیند ظلم و جهل دچار خواهد شد. و لو لا فضل الله ما زکی من احدکم ابداً. یعنی اگر فضل خدا و عنایات خدا نباشد انسان درفرایند جهاد نفس دچار مشکل خواهد شد. به همین دلیل بحث توکل بسیار مهم است. لذا بدون جهاد نفس، مدیریت جهادی امکانپذیر نیست. یعنی ویژگیهای اسوههایی که ما درباره مدیریت جهادی داشتیم این است. جهاد با نفس یا دشمن درونی لازمه پیروزی در جهاد با دشمن بیرونی است. نکتۀ دیگر این است که اتفاقا ویژگی های جوان با موقعیت مدیریت جهادی تناسب بهتری دارد نسبت به کسی که شخصیّت او قالب بندی شده است. ما اسوههایی مثل حضرت رسول (ع) حضرت علی(ع) و سایر معصومین (ع) و عمار و ابوذر را به عنوان یک نمونه در صدر اسلام داریم بسیاری از آنان در سنین جوانی قرار داشتند. اساساً جوان در جنگ و پذیرش فرمان الهی، پیشرو تر است چون کمتر اسیر تمنیّات مادی است. در حالی که نسلی که پا به دوران کهنسالی گذاشته و از قبل قالب بندی شده ممکن است نتواند باندازه لازم چابک و پیشرو باشد. اساساً اختلافی که بعد از پیامبر پیش آمد به همین دو نسل برمیگردد. نسلی که کاملاً تسلیم اسلام شده و نسلی که کاملاً تسلیم نشده و خودش معتقد است که در مقابل اسلام من هم نظر دارم. حتی اگر به قول سید عبدالحسین شرفالدین اجتهاد در مقابل نص باشد، تا اینجا در خود پسندی پیش میرود. اگر با تحولات زمانی به یک مصداق نزدیکتر انقلاب را بررسی کنیم میبینیم نهادهایی مثل سپاه و جهاد سازندگی که از دل انقلاب بیرون آمدند، بسیار در کار خود موفق بودند. در حالی که آنهایی که وصله پینه شدهاند در بعضی جاها دچار تعارض، تضاد و مشکل شدند. به همین دلیل من تصور میکنم عنصر جوان، عنصر بسیار مهمی درامر کار جهادی است.
رمضانی: با شنیدن عنوان مدیریت جهادی کمابیش این مفهوم به ذهن میرسد که آیا منظور ما این است که همین علم و دانش مدیریت رایج که به عنوان مدیریت علمی یا یکی از شاخههای رشتۀ علوم انسانی مطرح است را مبنا قرار دهیم و یک وصف جهادی را از آموزههای اسلامی بر این بیفزاییم و یک صفت و موصوف یا مضاف و مضافالیه به عنوان مدیریت جهادی درست کنیم. اصولاً چنین چیزی امکانپذیر هست یا نیست؟ همانطور که در فرمایشات عزیزان هم بود از ابتدای انقلاب اسلامی بحث مدیریت اسلامی مطرح بود و همچنان مطرح هست. تا جایی که من یادم هست در اوایل دهۀ ۸۰ بعضی از دوستان به شناسایی منابع و کتب و مقالاتی که درخصوص مدیریت انقلاب اسلامی نگارشیافته بود، مبادرت کردند. تا آن زمان بالای هزار منبع وجود داشت که شاید یک سوم آنها کتاب و دو سوم مقاله بود. ولی تا الآن شاید به دو برابر هم رسیده باشد. همانطور که ما درخصوص اقتصاد و اقتصاد اسلامی و درخصوص سیاست وسیاست اسلامی بحث داشتیم طبیعتاً درخصوص مدیریت رایج و مدیریت اسلامی هم مباحث زیادی داریم. اگر وجه علمی مدیریت همین چیزی است که در علوم انسانی کار شده و در دانشگاه تدریس میشود ما همان را ملاک قرار دهیم باید بگوییم در این خصوص صحبتی نداریم. یعنی در آموزههای دینی و عرفانی ما سخنی نیست. اگر بحث جهادی بودن و تقوا را به عنوان یک موتور محرکه به همان فرمولها و راهکارها و مفاهیم و گزارههای علمی اضافه کنیم به مقصد رسیدهایم و آنچه به دنبالش بودیم انجام شده است. ولی با این بضاعت اندک حداقل تلقی بنده این است که مدیریت جهادی باید ذیل یک مفهوم گستردهتر و موجهتری به عنوان مدیریت اسلامی مطرح شود. سؤال این است که آیا ما میتوانیم دانشی به عنوان مدیریت اسلامی داشته باشیم؟ یا باید از همین آموزههای مدیریت علمی که در خود آنها هم یک مکتب و نظریه و رویکرد وجود ندارد استفاده کنیم. رویکردهای مختلف و متفاوت که بعضاً تعارض هم دارند و متناقض هم هست. به طور کلّی در علوم انسانی مشهور است که جنگل نظریهها و تئوریها وجود دارد. اگر ما بخواهیم از همین مدیریت رایج استفاده کرده، فقط وصف جهادی بودن را به آن اضافه کنیم باید ببینیم که از کدام آنها استفاده میکنیم. از مکتب مدیریت علمی که از تیلور آغاز شد یا از سایر مکاتب مدیریت آغاز کنیم؟ بعنوان مثال مکتب مدیریت سیستمی یا مکتب مدیریت اقتضایی را بگیریم؟ و یا مکتب مدیریت پست مدرن یا گرایش روابط انسانی را بگیریم؟ کدام را ملاک عمل قرار دهیم. بحثی که میخواهم خدمتتان داشته باشم یک بحث کلیدی است. در دنیای علم به معنی علوم تجربی اکثریت خود غربیها مکتب مدیریت علمی را پذیرفتهاند و ما الآن مدیریت علمی را در دانشگاهها یاد میدهیم. بعد دانشآموختگان در مسندهای مدیریتی قرار میگیرند و آن فرمولها را میخواهند به منصۀ ظهور و عمل در آورند. خود غربیها هم این را پذیرفتهاند. در مکاتب فلسفی اسلامی هم پذیرفتنی است که هیچ نظریهای در دنیای علوم تجربی و علوم انسانی و علوم طبیعی و فنی وجود ندارد، الا این که دارای یک سری مبانی فلسفی و نظری است. یعنی اگر آقای تیلور ۱۲ اصل را در مورد انسان مطرح کرد مبتنی بر نوع نگرشی بود که ازانسان داشت. بعدها خود غربیها گفتند آقای تیلور شما نگاهی که به انسان داشتید یک نگاه ماشینی است. نگاه مکانیکی است. یعنی ، عواطف، احساسات و اعتقاداتش را در نظر نگرفتهاید. تصور کردی که انسان ماشین است و برای آن قانون نوشتهای. انسان ماشین نیست و ویژگیهای دیگری هم دارد. بنابراین به عنوان گونه دوم مدیریت و مدیریت کلاسیک جدید مطرح شده است. همچنان که فهمهای جدید نسبت به انسان، مفاهیم سازمان، مدیریت، جامعه، سبک زندگی را در خود غرب دگرگون کرد در نتیجه مکاتب جدیدی مطرح شد. حالا این سؤال برای ما مطرح است. آیا شناخت ما از آموزههای اسلامی چنین ظرفیتی را ندارند که ما بخواهیم شناخت، اهداف، حاکمیت و ادارهی انسان را از آموزههای دینی مثل قرآن کریم دریافت کنیم و به جای دیدگاههایی که پس ذهن آقای تیلور و مک گریگور و دیگران بود قرار دهیم؟ با تکیه بر این نوع انسانشناسی و هستیشناسی و جهانشناسی مفهوم سازمانشناسی را از دایرۀ مفاهیم اسلامی دریافت کنیم بطور جدیدی به انسان نگاه کنیم و نسخه جدیدی بنویسیم؟ چون خیلی متفاوت میشود. یک موقع براساس جهان بینی مادّی میگویند انسان گرگ انسان است. بنابراین در اقتصاد، سیاست و مدیریت طوری نظریهپردازی میشود که بتواند این گرگها را نسبت به همدیگر کنترل کند. ولی یک موقع میگوید لقد کرمنا بنیآدم! آن وقت بحث چیز دیگری میشود. انسان وقتی که بعنوان موقعیّت خلیفۀ الهی مطرح باشد دیگر نمیتوانیم بگوییم انسان گرگ انسان است. اصلاً به قول امروزیها تغییر گفتمانی ایجاد میشود. بنابراین میخواهم بگویم این مبحث نیاز به گفتگوها و جلسات متمادی دارد. اما میخواهم عرض کنم که مدیریت جهادی یکی از اوصاف مدیریت اسلامی است. یعنی اگر ما مدیریت اسلامی را تعریف کنیم طبیعتاً این نوع مدیرّیت جهادی هم خواهد بود زیرا مبتنی بر تقوا خواهد بود. مبتنی بر آخرتگرایی خواهد بودو ناگزیر ساده زیستی و عدالت طلبی و رعایت حقوق دیگران بویژه زیر دستان و بسیاری از مباحث دیگر را شامل خواهد بود، به شرطی که بخواهیم نگاه توحیدی هم به انسان داشته باشیم و هم به روابط انسان با خود، جامعه و محیط که مدیریت نیز در چهارچوب این روابط قرار می گیرد. مقام معظم رهبری کتابی قبل از انقلاب با عنوان طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن منتشر کرده بودند. مرحوم علامه طباطبایی هم در ابتدای تفسیر المیزان بحث نظام فکری را از توحید شروع میکنند و بعد به صفات الهی و جامعه، فرد و راهنما و راهنماشناسی میپردازند. بعد کسانی مثل آیتالله مصباح به تأسی از ایشان با تفسیر بیشتری در ابتدای معارف قرآن خود این زحمت را کشیدهاند. میخواهم عرض کنم که اگر نگاه این گونه باشد باید از سرچشمۀ توحید بحث را شروع کنیم. همچنان که میگوییم حاکمیت ما باید حکمرانی اسلامی باشد در این حکمرانی ولایت از آن خدا و پیامبر (ص) و معصومین (ص) است و به تبع آنها به ولی فقیه میرسد. بنظر میرسد نوع مدیریت هم باید برگرفته از همین نوع نگاه به موضوعات اسلامی باشد. ما نمیتوانیم ولایت فقیه را با مدیریت غربی پیوند بزنیم. یا جمهوری اسلامی را با اقتصاد غربی اداره کنیم. اینها نرمافزارهای ادارۀ امور در جمهوری اسلامی باید با آن در تناسب قرار گرفته باشد. یعنی مدیریت، سیاست، اقتصاد و سایر علوم انسانی که نرمافزارهای ادارۀ جامعه اند متناسب با جهان بیبنی توحیدی و الهی باشند. اگر ما انقلاب کردیم و گفتیم میخواهیم بر اساس اسلام کشور را اداره کنیم، قطعاً باید نرمافزارمان را متناسب با آرمانمان تغییر دهیم. با هر کلیدی نمی توان هر قفلی را باز کرد. به همین ترتیب و از همین زاویه میتوانیم به بحرانهایی که داریم بپردازیم. شما میگویید ما به دنبال آدم خوب هستیم. آدمی که متقی و جهادی باشد. شکی در این نیست منتها به دنبال سازمان، ساختار، فرآیند، قانون و تعریف خود مدیریت اسلامی بر نیامدیم که بگوییم این ساختار و سازمان و فرآیند و قانون که درست شد یک آدم متقی جهادی را هم که آنجا بگذاریم میتواند آن اداره یا سازمان مربوطه را اداره کند. بیشتر به ظواهر وشاخ و برگها پرداختیم. البته کاچی بعض هیچی است. پرداختن به ظواهر بهتر از هیچ است ولی بحث بر سر این است که درس خواندههای مدیریت چه آموزههای اخلاقی و جهادی را باید یاد بگیرند و به کار ببندند. اگر فقط ظواهر را بکارگیرند بهتر از این است که به کار نگیرند. ولی کار ریشهای و بنیادی نیست. جای عرضۀ معارف بیشتری هست. از خود قرآن کریم استفاده کنیم. اصول و مبانی در مورد انسانشناسی، هستیشناسی، اهداف خلقت، اهداف حاکمیت و آخرتگرایی را میتوانیم از قرآن کریم استخراج بکنیم. در سایر مفاهیم هم به این ترتیب میتوانیم عمل کنیم ما میتوانیم نظام ارزشها را از قرآن مجید استخراج کنیم. معرفت شناسی و شناختشناسی را از قرآن مجید استخراج کنیم. خود قرآن کریم به ما الگوهای مدیریت اسلامی و جهادی را داده است. مثل مدیریت انبیاء و در رأس آنها پیامبر گرامی اسلام که قرآن فرمود و لقد کان لکم فی رسولالله اسوه حسنه. در آن طرف هم فرعون را به عنوان الگوی مدیریت شیطانی معرفی میکند. میفرماید: برای این که قوم فرعون از او اطاعت کنند آنها را استخفاف میکرد. توسریخور و خوار میکرد تا از وی اطاعت کنند. ولی این طرف بحث تعالی و بالا بردن و هدایت است. عرض کلی من این است که ما بهتر است فراگیرتر و عمومیتر به عنوان مدیریت اسلامی بپردازیم و بعد وارد بحث مدیریت جهادی بشویم.
بهشتی پور: خیلی متشکرم. به هر حال بحث شما در مورد این بود که ما باید هم مدیر جهادی داشته باشیم و هم نظام و سیستم ساختار متناسب با مدیریت جهادی داشته باشیم که آن مدیر در آن سیستم جهادی بتواند کار کند. یعنی صرف این که یک مدیر بخواهد مدیر جهادی باشد کفایت نمیکند. بلکه باید یک سیستم جهادی هم درست کنیم که درون آن سیستم بتواند این مدیریت جهادی تبلور پیدا کند.
آل اسحاق: اظهار نظر من عمدتاً جنبه کاربردی دارد تا این که در برگیرنده جنبه های نظری و نظریههای فلسفی و یا علمی باشد. همانطور که فرمودند مدیریت جهادی از دو واژۀ مدیریت و جهاد ترکیب شده است. در رابطه با مدیریت، دانشگاهها، منابع و مطالعات مختلف وجود دارد. جهاد را هم با برداشتهای مختلف که فرمودند قابل طرح است. مهم ترکیب این دو بعنوان یک عنصر جدید است. مدیریت و جهاد! با توجه به نظامات و ارزشهای اسلامی و نگاه کاربردی به مجموعۀ مدلهای مختلفی که از این دو واژه میتوان در نظر گرفت باید دید کدام مکتب مدیریت عملاً در اقتضائات ما قابل پیاده کردن است. ترکیب این دو و مدلی که متناسب با اقتضائات ما هست و از آن گرفتیم باید بررسی شود. بر این اساس عرض میکنم، در تعاریف جهاد که عزیزان فرمودند چند نکتۀ عمده هست. اوّل کوشش فراوان در حد بالا! دوم باور به ارزشهای اسلامی واعتقادات! سوم توکل چهارم نیت خالص و قصد قربت که به آن ها اشاره کردند. ولی ازمجموعۀ این واژگان چیزی که در عمل خیلی مهم هست، مسئلۀ ، باور به ارزشها و اعتقادات اسلامی است. مستحضرید که علم و باور و عمل سه واژه هستند ولی باهم مرز هائی دارند. ممکن است کسی علم داشته باشد ولی باور نداشته باشد یا باور داشته باشد ولی به باور خود عمل نکند و عمل نداشته باشد. از خصوصیات انبیاء و اولیاء این است که این سه را با هم دارند. یعنی انبیاء و اولیاء علم و باور و عملشان یکی است. هرچه را که علم داشتند باور داشتند و هرچه را که باور داشتند عمل کردند. مدیر جهادی وقتی میتواند مدیر جهادی باشد که ارزشهای اسلامی را باور داشته باشد. نه تنها علم بلکه باور داشته باشد. به عنوان مثال لازمهی این که یک نفر بتواند مدیریت جهادی کند این است که این آیات را باید باور داشته باشد: من یتق الله یجعل له مخرجا! یعنی باید باور داشته باشد که اگر خدا را در کار های مدیریتی در نظر داشته باشد، خدا برای او راه گشائی می کند یا: و من یتوکل علی الله فهو حسبه یا :و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا! باید این مبانی را باور داشته باشد. باید باور داشته باشد که ان الله یدافع عن الذین آمنوا! باید باور داشته باشد که: ان الله لا یضیع اجر المحسنین، باید به گوش جان سپرده باشد که: الیس الله بکاف عبده! و به این مبانی و اصول باید واقعاً باور داشته باشد و در عمل بتواند بر اساس این باور عمل کند. در رابطه با مباحث مدیریت همانطور که فرمودند تئوریها و مدلهای متعدد مطرح هست. به عنوان مثال سه بُعد در مسئلۀ مدیریت به صورت عام مطرح است. در مدیریت جهادی بیشتر از آن نگاه عام لازم است به مباحث نگاه شود. آن سه عاملی که در مسئلۀ مدیریت مهم است اول روحیه است. مدیر با چه روحیهای وارد فضای مدیریت میشود. روحیۀ فعال یا منفعل؟ امیدوار یا مایوس؟ افسرده یا با نشاط؟ ۵۰درصد ضریب تأثیر مدیریت و موفقیت به روحیه مدیر مربوط است. یکی از مشکلاتی که ما در کشور داریم این است که گاهی روحیه قوی نیست. گاهی مدیر مایوس است. خیلی نشاط و با انگیزه و دارای روحیۀ تهاجمی نیست. مسئلۀ روحیه در مدیرّیت نقش کاملاً اساسی دارد. به نظر من ۵۰درصد موفقیت مدیریت، مربوط به روحیه است. در مدیریت جهادی موضوع روحیه بسیار شاخص است. روحیه نیرومند مدیر جهادی مربوط به ایمان، اخلاص و توکل اوست. تمایزی است که یک مدیر جهادی نسبت به دیگران دارد. روحیه او تردید ناشناس و شکست ناپذیر ست. او به اطرافیانش نیز روحیۀ مثبت میدهد. نکتۀ دوم که به صورت کلی لازم است مدیر جهادی داشته باشد فضاشناسی است. یعنی کسی که میخواهد مدیر جهادی باشد باید فضایی را که میخواهد بر آن مدیریت انجام دهد را بشناسد. اگر نشناسد قطعاً نمیتواند مدیریت کند. مسئله این است که فضاشناسی چیست ؟ آیا مدل و الگویی برای فضاشناسی هست یا نیست؟ من مدعی هستم برای فضاشناسی مدل و الگوی سه بعدی وجود دارد. یعنی یک هرم سه وجهی هست. در رابطه با مسئلۀ فضاشناسی عوامل مؤثر خارجی، بازیگران مؤثر خارجی، روابط بازیگران با هم، وضع بازیگران با هم، چگونگی ارتباط بازیگران خارجی نسبت به آن موضوع مهم است. فرض کنید که من مسئول بازرگانی هستم. میخواهم استراتژی بازرگانی را تنظیم کنم و وزارت بازرگانی را مدیریت کنم. اگر من عوامل و بازیگرانی که نسبت به استراتژی بازرگانی کشور نقش دارند را نشناسم قطعاً نمیتوانم مدیریت کنم. یعنی اگر من ندانم استراتژی آمریکا، چین و اروپا در مقابل جمهوری اسلامی ایران و سایر مسائل و روابط بین المللی چیست نمی توانم یک مدیریّت جهادی داشته باشم.
تقوی: من عذرخواهی میکنم. آیا فقط یک مدیر جهادی باید فضاشناسی مدیریت را بداند؟
آل اسحاق: من عرض کردم بحث من تا حدّ زیادی عمومی است. میخواهم بگویم که دررابطه با مسائل مدیریت همۀ مدیران روحیه لازم دارند. ولی مدیر جهادی از این نظر شاخص است. در رابطه با فضاشناسی هم به همان ترتیب! مدیری که فضا را نشناخته باشد نمیتواند مدیر جهادی باشد. به صرف آدم خوب بودن یا حتی از مسائلی مطلع بودن نمیتواند مدیر جهادی خوبی باشد. هر کس باید فضای مدیریتی خود را بشناسد ولی مدیر جهادی باید بهتر بشناسد. التزام به شناخت دقیق فضای مدیریت، از تقوای مدیر جهادی بر می خیزد. مدیر جهادی هر مسئولیّتی را نمی پذیرد مسئولیت کاری را می پذیرد که فضای آن کار را بدّقت و به درستی می شناسد.
نکتۀ سوم مسئلۀ داشتن علم و تجربۀ حرفهای است. مدیر جهادی نباید کسری داشته باشد. باید از نظر علمی و تجربی در حوزۀ خودش یک حرفهای به معنی کامل کلمه باشد. یک سری مسائل دیگر هم هست که آیا فقط داشتن مدیر جهادی کافی است؟ یا فضای مدیریت هم باید جهادی باشد. یعنی مقررات، آییننامهها و سیاستها هم باید جهادی باشد. اگر قرار باشد فضایی مدیریت جهادی باشد حتماً قوانین و مقررات و آئین نامه و همۀ آن نهادها و ساختار ها هم باید جهادی باشند. نمیشودیک مدیر جهادی و دیگری غیر جهادی عمل کند و در ارتباط ارگانیک باهم نیز باشند. بنابراین در زمینۀ مدیریت جهادی قواعد و روابط موجود هم باید بر اساس فضای جهادی عمل کند. از خصوصیات مدیر جهادی این است که باید جنبه و عُرضه داشته باشد. مدیر جهادی حتماً باید آدم ریسکپذیری باشد. آدم بیحالی که برای ترک محل کارش مدام ساعتش را نگاه کند نمیتواند مدیر جهادی باشد. مدیر جهادی باید جرأت تصمیمگیری داشته باشد. خطر کند. یک مدیر جهادی باید خصوصیات اخلاقی نیک داشته باشد. رفتار وی با زیر دستان الگوی رفتار نیکو و اخلاق حسنه باشد.
نکتۀ دیگر این که مدیر جهادی در محیط مدیریتی خودش باید الگوی رفتار عاقلانه باشد. یعنی حتماً باید اهل تعقّل و اندیشه ورزی باشد. همانطور که ما در ردهبندی عقل، عاقل، احمق، سفیه و دیوانه داریم. عاقل کسی است که ماشین محاسبه دارد و قبل از این کهکاری کند محاسبۀ زشتی و زیبایی را میکند و بعد تصمیم میگیرد. احمق همین ماشین محاسبه را دارد ولی بعد از وقوع عمل محاسبه را انجام میدهد. سفیه ماشین محاسبه درستی ندارد. دیوانه اصلاً ماشین محاسبه ندارد. سازمانها هم همینطور هستند. ما سازمان عاقل و سازمان احمق هم داریم. سازمان سفیه و دیوانه داریم. سازمان عاقل سازمانی است که مجموعۀ روابط حاکم بر آن عاقلانه است. یعنی نظام تصمیمگیری و نظام تصمیمسازی و بکارگیری ارزشهای اسلامی در آن بر مبنای شاخصهای عقلائی است. یعنی یک ماشین محاسب دارد که محاسبه میکند یعنی اگر سازمانی سفیه یا دیوانه شد آن وقت مدیر جهادی اولین کاری که باید بکند سازمان خود را بر مبنای عقل عاقلانه کند یعنی روابط حاکم بر آنجا باید بر مبنای عقل تنظیم کند. واقعیت این است که ما در جمهوری اسلامی نگاه جامع به مدیریت جهادی نداریم. گاهی فکر میکنیم که آدم خوب جهادگر است. لازم نیست دانش آن را هم داشته باشد. خیلی مهم نیست که در آن رشته وارد باشد یا نباشد. همین که یک آدم با جرأت جوهرۀ مدیریت داشته باشد و ریسکپذیر باشد کافی است. الآن چرا بعضی از مدیران در فضای فعلی کشور تصمیمگیری نمیکنند. برای این که جرأت تصمیمگیری ندارند. ریسکپذیری در آنها نیست. چرا؟ چون مجموعۀ مقررات حاکم بر آنها در وادی دیگری توپ میزند، در صورتی که فضای جهادی، فضای تصمیم ریسک دار است. مدیر جهادی قبل از دیگران اقدام میکند. یعنی فضا را قبل از دیگران میشناسد و قبل از دیگران عمل میکند. این قبل از دیگران اقدام کردن ها هزینه دارد. ممکن است خطا کند. به مجرد این که خطا کند مورد توبیخ قرار میگیرد. قوانین و مقررات هم باید نگاه جهادی داشته باشد.
بهشتی پور: دکتر مهندس رحمان دوست تعریفی از دیوانگی در مدیریت ارائه داد که با تعریفی که دکتر آل اسحاق ارائه کرد متفاوت است. یعنی دو نگاه کاملاً متفاوت مطرح شد. دیوانگی بمعنی عشق به اثر بخشی به حدی است که مدیر جهادی گاهی در ریسکپذیری از جانش هم میگذرد، ولی کاری بزرگ و مؤثر را انجام میدهد کار او به ظاهر دیوانگی است ولی در عمق آن که نگاه میکنی میبینی خیلی هم عاقلانه و عاشقانه است. یعنی دارد کاری را انجام میدهد که معمولاً آدمهای عادی انجام نمیدهند.
تقوی: قبل از این که وارد بحث مدیریت جهادی شوم باید بگویم من به فرمایشات آقای دکتر رمضانی معتقدم. خصوصاً اخر بحث ایشان که بحثهای پایهای و اساسی بود. بحث را از همان جا هم باید شروع کرد. ای کاش بحث مدیریت اسلامی مطرح میشد که یکی از شاخههای آن مدیریت جهادی است. روی این موضوع خیلی میتوان بحث کرد. قرآن و نهجالبلاغه و منابع حدیثی ما انباشته از مطالب نکات ارزشمند در مورد مدیریت است. متأسفانه هنوز هم همان نگاه ترجمه ای در مدیریتحاکم است. این قدر که بچههای ما از تیلور و تیلوریسم آگاهی دارند، از منابع و مسائل اسلامی آگاهی ندارند. موضوع بحث ما مدیریت جهادی است بنابراین ما درباره مدیریت عمومی و یا مدیریت اسلامی بحث نمی کنیم. بیشتر مطالب دکتر آل اسحاق درباره مدیریت اسلامی بود. عناوینی که طرح شد بیشتر در مورد مدیریت اسلامی بود ولی به نظرم مدیریت جهادی یک مدیریت ویژه است. از طرف دیگر یکی از ارکان زندگی اجتماعی مدیریت است. از زمانی که انسان خلق آموخت که شد باید به کمک یکدیگر زندگی را اداره کرد از این رو نیاز به مدیریت را در رأس نیازهای خود یافت. بنابراین مدیریت از آغاز زندگی انسان با انسان بوده است. اگر ما این اصل را بپذیریم که مدیریت در زندگی اجتماعی یک ضرورت اساسی است و بدون مدیریت نمیتوان جامعه را اداره کرد به اهمیت این بحث توجه خواهیم کرد من نمیخواهم بحث های گذشته را تکرار کنم ولی فقط یک روایت از حضرت امام رضا نقل می کنم که ضرورت مدیریت را طرح می کند در بحار جلد ۲۳ صفحۀ ۳۲ این مطلب را که شنیدم که امام فرمود:انّا لا نجد فرقه من الفرق و لا ملّه من الملل بقوا و عاشوا الّا بقیّم و رئیس لما لابدّ لهم منه فی الامر الدین و الدنیا (۳) پس لازم و ضروری است که ما یک مدیر یا امیر یا حاکم در جامعه داشته باشیم که بتواند امور را به نظم در آورد. این ضرورت است. پس از نگاه اسلام ضرورت مدیریت تا انجاست که میگوید اگر در سفر سه نفر همراه هم شدید حتماً یکی را رئیس کنید. در روایتی پیغمبر اکرم فرمود: اذا کان ثلاثه فی سفر فلیأمروا احداً! اگر در سفر سه نفر شدید، یکی باید فرمانده و امیر شود تا امور به سادگی پیش رود. این است که اندیشمندان مدیریت را ضرورت زندگی بشر دانستهاند. من جملهای از تاریخ فخری در اینجا نقل میکنم. میگوید: مملکت با سخاوت، فراوانی و با عدل آبادانی مییابد و با خرد ثبات میپذیرد و با شجاعت نگهداری میشود و با ریاست میچرخد. پس در این مسیر باید به نقش ریاست توجه داشته باشیم. در بینش شیعی هم مدیریت امت بر عهدۀ امام است که آقای رویوران هم به ولایت فقیه اشاره کردند که مدیریت در این سطح از آن امام است و امامت ریاست عمومی در امور دین و دنیای مردم است که اصل اعتقادی هم شمرده میشود. الامامه ریاسه عامه فی امور دین و الدنیا! این مسئله در شیعه مطرح بوده و شیعه هم معتقد است که امّت بدون امام نمیتواند به حرکت خودش ادامه دهد. تعریف مدیریت هم معلوم است. هنر هماهنگ ساختن یک مجموعه و هدایت آن بر اساس آگاهیهای مناسب به خاطر رسیدن به هدف را مدیریت میگویند. حالا در مورد مدیریت جهادی، هر گاه واژۀ مدیریت را به کلمهای اضافه کنیم که پسوند کلمۀ مدیریت باشد نوع و جهت مدیریت را مشخص میکند. مدیریت فرهنگی، مدیریت اقتصادی، مدیریت آموزشی، مدیریت سیاسی جهتگیریهای مدیریت را مشخص میکند. کلمۀ جهاد در مدیریت جهادی جهت و سمت و سو و نوع مدیریت را برای ما مشخص میکند. ما بر اساس این قاعدهای که از اثر پی به مؤثر میبریم مشخصات مدیریت جهادی را بیان کنیم. ببینیم مدیریت جهادی دارای چه مشخصاتی است. بعد از اینها میتوانیم یک تعریف در بیاوریم.
۱- مدیریت جهادی صرف تلاش نیست. بلکه تلاش مقدس است. زیرا این قداست از عنوان جهاد گرفته میشود. برای این که هر جنگ و درگیری جهاد نیست. جهاد تعریف خاصی دارد. جهاد یک اصطلاح اسلامی است که در چارچوب معارف اسلامی باید این اصطلاح را معنا کنیم تا جهت مدیریت معلوم شود. جهاد یک عمل عبادی هم به حساب میآید که در ارتباط با ذات اقدس متعال معنی پیدا می کند. به همین دلیل قداست پیدا میکند. فقها جهاد را چگونه تعریف کردهاند؟ مرحوم صاحب جواهر در جلد ۲۱ میگوید: بذل نفس و المال و الوسع فی الکلمه الاسلام و اقامه شعائر الایمان! این جهاد است. اگر غیر از این باشد جهاد نیست. ویتکنگها هم در ویتنام میجنگیدند. کار خوبی در مقابل آمریکا برای حفظ مملکتشان می کردند، ولی جهاد نبود. به کشتههای آنها هم نمیتوان شهید گفت. زمانی که جنگ ویتنام با آمریکاییها بود کتابی به نام یک ویت کنگ یک میلیون دلار نوشته شد. مبارزاتی که کردند خیلی برای خودشان ارزشمند است. روحیۀ آزادی خواهی داشتن آنها برای جامعۀ بشری هم خوب بود ولی آنها نه مجاهدند و نه کشتهشان شهید و نه مجروحشان جانباز است. این تعاریف باید در قالب جهان بینی اسلامی معنا شود تا بتوانیم مدیریت جهادی را تعریف کنیم. مقام معظم رهبری جهاد را این طور تعریف میکنند. وقتی انسان برای اعلای کلمۀ حق، اعلای کلمۀ اسلام، عزت بخشیدن به امت اسلامی و ملت مؤمن و مسلمان تلاش میکند، این جهاد فی سبیلالله میشود. همۀ این جملات بار ارزشی دارد. اگر حرکت در این جهت و با این محتوا باشد جهاد است.
۲- مدیریت جهادی تلاشی مانند سایر مدیریتها در شرایط معمولی نیست. بلکه تلاشی است که در مقابله با دشمن انجام میگیرد. زیرا هر تلاشی جهاد نیست و هر تلاشگری مجاهد محسوب نمیشود. بلکه به تلاشها و کوششهایی جهاد گفته میشود که در مقابله با خنثی کردن طرحها، برنامهها و حملههای دشمن اسلام باشد. این جهتگیری دشمنشناسانه تا به آنجا ارزش تلاشها را بالا میبرد که عنوان جهاد پیدا میکند. جهاد یکی از دربهای بهشت است. در خطبه ی۲۷ نهجالبلاغه آمده است: فان الجهاد باب من ابواب جنه فتح الله به خاصه اولیائه و هو لباسُ التقوی! یکی از درهای بهشت جهاد است. پس دومین مشخصه در مقابله با دشمن است.
۳- سومین مشخصه حرکت بر محور تکلیف است. مدیر در این عرصه تکلیف محور عمل میکند. زیرا هر وقت عزت و کرامت جامعه از طرف دشمن مورد هجمه قرار بگیرد باید مجد و عظمت خویش را مجداً به دست بیاورد. بجنگید و برزمید تا عظمت و مجد و بزرگواری را به دست بیاورید. این هم مشخصۀ سوم!
۴- مدیریت جهادی معنویت گرا است. یعنی توجه به معنویت و عوامل ماورایی در این نوع مدیریت جایگاه والایی دارد. چنانچه پیامبر اکرم وقتی لشکر و نیروهای جهادی را به سمت دشمن گسیل میدادند میگفتند: با نام خدا و برای خدا و در راه خدا جهاد کنید. اُغزوا بسمالله و بالله و فی سبیلالله! پیامبرجهت حرکت را دارد مشخص میکند.
۵- قاطعیت در تصمیمگیری در مدیریت جهادی! یکی از صفات پیامبران عزم و قاطعیت است. هیچ پیامبری مبعوث به رسالت نشد مگر این که از صفت عزم و قاطعیت برخوردار بود. برخی از پیامبران اولوالعزم هستند. یکی از خصوصیات مالک اشتر همین بود که امیرالمؤمنین در بارۀ وی میفرماید: ای مردم مصر! کسی را به سمت شما میفرستم فانه سیفُ من سیوفالله! که شمشیری از شمشیرهای خداست. که تیزی او کند نمیشود و هر جایی فرود آید بیاثر نیست. اینها چند مشخصۀ مدیریت جهادی بود.
یک بحث دیگر ضرورت مدیریت جهادی است. کجا ما به مدیریت جهادی نیازمندیم؟ این مسئلۀ بسیار مهمی است. در بعضی از مقاطع زمانی مثل شرایط زمان ما به خاطر برخی از تحمیلها بر جامعه حتماً باید با مدیریت جهادی جامعه اداره شود. مدیریتهای معمولی نمیتوانند. من به دو مورد آن اشاره میکنم. مدیریت جهادی در دو مقطع ضرورت پیدا میکند. نه این که مدیریت جهادی خوب است و باید به دنبال آن باشیم، بلکه جزء ضرورت است.
۱- زمانی که ملتی مورد هجمههای بی رحمانه خارجی قرار میگیرد.
۲- هرگاه بدلیل سستیهای درونی، مدیران درون جامعه نتوانند جامعه را اداره کنند. در اینجا باید با مدیریت جهادی پیش رفت و مدیریت قبلی را کنار زد و جامعه را از تنبلی و سستی و بیتوجهی و افسردگی نجات داد. در این دو مورد مدیریت جهادی یک مؤلفه است. نمیشود شخصی را به صرف این که آدم خوبی است در رأس یک وزارتخانه قرار دهیم و وی مدیر جهادی شود. وقتی مدیریت جهادی تحقق پیدا میکند که سه موضوع دست به دست هم بدهد و کنار هم قرار بگیرد و به هم تألیف شود. یک شخص مدیر باید تمام مشخصههایی که عرض کردم را داشته باشد.
۳- دوم همراهان! و اجعل لی وزیراً من اهلی هارون اخی اُشدد به أذری! وقتی حضرت موسی به رسالت مبعوث شد به خداوند گفت من یک یاور میخواهم که از اهل خودم باشد. این که پیغمبر هم میگوید: یا علی انت اخی! تو برادر من هستی! اوست که باید به پیامبر کمک کند و کار را پیش ببرد. پس بنابراین مدیریت جهادی با شخص مدیر است و دوم همراهانی که مثل مدیر جهادی باشند امکان پذیر است. و الا شما یک مدیر را در رأس وزارتخانهای که صد یا ۵۰ هزار نیرو دارد و آنها بیتفاوت هستند بگذارید مگر مدیر میتواند کاری بکند؟
۴- سازمان جهادی! اگر سازمان جهادی نباشد بازهم نمیشود. باید کارها بر اساس اعتمادسازی و روان سازی و بخشنامهها، آییننامهها، بازرسی، دیوان محاسبات باشد. در این صورت مدیر لکوموتیوی است که واگنها را بحرکت در می آورد. اگر این واگنها چرخهای روان نداشته باشند پس نمیتواند تحرک لازم را داشته باشد. اگر آن جاده و ریل گذاری درست نباشد به مقصد نمیرسد. بنابراین این سه عامل باید درکنار هم قرار گیرد تا مدیریت جهادی اتفاق بیفتد. شک نداشته باشید که با ۱۰ها واسطه توانستند مجلس را متقاعد کنند که جهاد سازندگی را در وزارت کشاورزی ادغام کند. میخواستند با سپاه هم این کار را بکنند ولی نتوانستند. امروز خلأ یک سازمان جهادی که بتواند به محرومین و محرومیتها برسد حس میشود. اگر جهاد سازندگی وجود داشت حتماً این بحران سیل و زلزله بهتر اداره میشد. الآن بچههای سپاه از نقاط مختلف آمدند در مناطق سیل زده وخیلی هم خوب کار کردند. به رئیس دولت اصلاحات تذکر داده شد که جهاد سازندگی را برهم نزنید ولی در وزارت کشاورزی ادغام شد بعد گفتند حالا که ادغام شد یک نیروی جهادی در رأس این وزارتخانه بگذارید! نهاد جهاد سازندگی با وزارت کشاورزی ادغام شد و وزارت جهاد کشاورزی شد. من طی یک سال به ۲۲ استان سفر کردهام. ولی جهاد هنوز در ذهن مردم زنده است. مردم همچنان زیباییها و خدمات نیروهای جهاد این سنگرسازان بیسنگر و بچههای مؤمن و مخلص به یاد دارند که الآن همه پیر و بازنشست شدند و با حقوق ناچیز زندگی میکنند.
مسئله دیگر تفاوت مدیریت جهادی در نگرش است! نگرش مدیر جهادی باید با دیگران تفاوت کند و او باید مدیریت را بیش از دیگران امانت بداند. ان عملک لیس لک به طعمه و لکن فی عنقک امانه! این جملهای از امیرالمؤمنین در نامۀ ۵ نهجالبلاغه به اشعث ابن قیس استاندار آذربایجان است. این فرد فاسدترین و مرموزترین عنصر در آن زمان بوده است. به یکی از مدیرانش می فرماید مبادا خیال کنی که طعمهای پیدا کردهای و باید آن را ببلعی!
ویژگی دیگر مدیریت جهادی خدمت عاشقانه به مردم است. باید مدیر جهادی با انگیزۀ خدمت صادقانه به مردم کار کند. شهید مدرس در نطق پیش از دستور خود در مجلس نوشته بود ما همه خادم و نوکر مردمیم و انبیاء هم برای خدمت به مردم آمدند. امام بزرگوار هم فرمود اگر به من خدمتگزار بگویید بهتر است. آن جملۀ معروف شهید مظلوم بهشتی را همهی شما میدانید که فرمود ما شیفتگان خدمتیم، نه تشنگان قدرت! اینها همه بر اساس مبانی اسلامی آمده است. نگاه مدیر جهادی باید نگاه خدمت گذاری باشد.
نکتۀ دیگر این که مدیر جهادی امتیاز طلب و افزون خواه نیست. افزون خواهی نمیتواند با مردم خواهی و عشق به خدمت و حب خدا جمع شود. اصلاً روحیۀ افزون خواهی با روش و منش جهادی بودن در تضاد است. افزون طلبی نمیتواند در حوزه مدیریت جهادی حضور بیاید. امیرالمؤمنین به مالک میگوید: بپرهیز از این که چیزهایی که برای عموم مردم است به خود اختصاصدهی. در شمال از بودجۀ وزارتخانه ویلا سازی کنی تا خودت و زن و بچهات به آنجا بروی. امکانات وزارتخانهها را برای خودتان میگیرید. امکانات بیتالمال را برای خودتان استفاده میکنید. مدیریت جهادی و حرکتهای جهادی با این گونه کارها سازش ندارد.
دیگر اینکه مدیریت جهادی حق مدار است. در فعالیتهای مدیریت جهادی اساس کارها را حق مداری شکل میدهد. این هم یکی از توصیههای امیرالمؤمنین به خلیفۀ دوم است که فرمود اگر میخواهی حکومت تو به ثمر نشیند و به نتیجه برسد حق را در مورد هر کس که سزاوار آن است [نزدیک باشد یا دور، خویش باشد یا بیگانه] عمل کن! برادر من است باشد. رئیس ستاد من است و برای من رأی جمع کرده باشد نباید بگویم بنابراین باید از خجالتش در بیایم. پس باید یک پست به او داد. اینها اصلاً اسلامی و جهادی نیست. من هر کجا میروم فریاد میزنم که این انتخاباتی که انجام میشود با احکام اسلام خیلی فاصله دارد. ازهمین الآن بعضی از کاندیداها پول تقسیم میکنند. یکی از آقایان از شهرستان به من زنگ زد که کسی ۱۰ میلیون تومان به فلان مسجد پول داده است. آن وقت اینها میخواهند به مجلس بروند!. این روشها نباید به نام اسلام تمام شود. پیامبر فرمود : کسی که میگوید به من پست بدهید، نباید به او پست داد. ای مسئولان، هرکس که دنبال پست است به او پست ندهید! اگر راجع به مدیریت نبوی و مدیریت علوی یا مدیریت اسلامی خواستیم صحبت کنیم منابع آن موجوداست و خدمت شما عرض خواهم کرد.
ماباید در خدمت مردم باشیم. کسانی که زیر پوشش نظام اسلامی هستند اسلام به همۀ آنها اعم از مسلمان یا یهودی یا مسیحی خدمت میدهد. مدیر جهادی چنین نگاهی به جامعه دارد.
مدیر جهادی نگاهش تنها به زمین نیست. نگاه به آسمان هم دارد. به امدادهای الهی معتقد است. مدیر جهادی به دعا، توسل و توکل اعتقاد و ایمان دارد و بخشی از توانمندیهایش را با این عوامل در میدان عمل بروز و ظهور میدهد.
مدیر جهادی در اخلاق نمونه است.
— مدیر جهادی پرکار است.
— مدیر جهادی باید از جنس مردم باشد. رنج و درد مردم بر او سخت وگران بیاید. اگر دید در گوشهای از این مملکت گرسنهای هست او هم فریادش بلند شود.
— مدیر جهادی برای رشد و سعادت مردم تلاش میکند.
— مدیر جهادی کم خرج و پرفایده است. این ویژگی مدیریت جهادی است. بعضی از مدیران ما در سیستم مدیریتی خرجشان خیلی بالاست. شما نگاه کنید یک مدیر چقدر برای جامعه اسلامی ما خرج دارد و در مقابل چقدر برای نظام منفعت دارد؟ مدیری که خیلی منفعت دارد و باید با تمام وجود حفظش کرد. اما مدیر جهادی هزینۀ مدیریتی او کم ولی بهرهاش فراوان است.
— پیامبر فرمود قلیل معونه و کثیر معونه! مدیر جهادی دنیادار و دنیا مدار نیست. در مورد امیرالمؤمنین ببینید حکومت کرد. خلافت کرد ولی خشتی را برای خود بر خشت نگذاشت و آجری را بر آجری نگذاشت و باغی و بوستانی و خانهای در شمال و جنوب و جاهای مختلف برای خودش باقی نگذاشت. وقتی به کوفه آمد کیسۀ نان خشکش را در آورد و به مردم نشان داد و گفت: بدانید این نان خشک و غلام و اسب من است که به همراه دارم. اگر روزی خواستم بروم بیش ازاین داشته باشم خائن هستم. من با اینها آمدم و با این ها خواهم رفت. اگر بیش از این باشد خائن هستم.
— مدیر جهادی مستضعف گراست و به مستضعفان علاقهمند است و با مستضعفان پیوند ایمانی و انسانی و عاطفی برقرار میکند. اینها بعضی از مشخصات مدیریت جهادی است که اگر ما اینها را پیاده کنیم مدیریت جهادی حاصل خواهد شد.
بهشتی پور: خیلی متشکر، استفاده کردیم. البته در به در باید به دنبال این مدیران جهادی بگردیم چون در این دوره و زمانه نمونۀ آن کم است. یا شاید ما نمیشناسیم. به هر حال متأسفانه هرچه جلوتر میرویم از اینها کم میشود. در اوّل انقلاب این قبیل مدیران فراوان بودند.
آل اسحاق: من از جناب آقای تقوی یک سؤال دارم. فرمودید خصوصیات جهاد این است که حتماً در مقابل آن یک دشمن باشد. به نظرتان فعالیتهای توسعهای و رفاهی برای جامعهای که دشمن هم نیست شامل جهاد نمیشود؟
تقوی: فقر دشمن جامعه است. نفس اماره نیز دشمن دیگری است مبارزه باآنان یک نوع جهاد است.
آل اسحاق: ببینید تکنولوژی فناوری است اگر تلاش شود سطح تکنولوژی کشور را بالا برود.
تقوی: تمام وسایل که در خدمت امید و رشد وسعادت جامعه باشد را با هم باید فراهم کرد آنها که امروز در جبهه صنایع نظامی فعالیّت می کنند مشغول جهاد هستند.
آیت اللهی: البته بحثهایی که شد جامع بود و فکر میکنم دیگر من جایگاهی برای حرف زدن نیست. چیزی که به نظرم میرسد این است که روی محور تجربه مدیریت جهادی تأمل بکنیم. تجربۀ مدیریت جهادی در جمهوری اسلامی ایران آسیبشناسی شود. ما همۀ حرفهای خوب را میزنیم و میشنویم ولی در آخر چرا حالت یاس به ما دست میدهد که میگوییم باید چراغ برداریم و مدیر جهادی را پیدا کنیم. من فکر میکنم روی این محور باید بیشتر تأمل و کار کنیم که چه اتفاقی افتاد که امروز میگوییم باید چراغ بگیریم و مدیر جهادی را پیدا کنیم.
رمضانی: من پیشنهاد میکنم بحث آسیبشناسی مدیریت جهادی یک بحث جداگانه باشد. یعنی وقتی ما مدیریت را بسط دادیم به آسیبشناسی برسیم. چون آسیبهای مدیریت خیلی فراوان است. در تجربه ما هم مطالب فراوانی وجود دارد که نیاز به آسیبشناسی دارد.
آیت اللهی: دوستان به خاطر دارند که در اوایل انقلاب بحثی راه افتاد که تخصص مهمتر است یا تعهد؟ خیلی خلط مبحث شد. در حقیقت نوعی عملیات روانی بود. خیلیها معتقد بودند کسی که میخواهد مدیر شود باید حتماً تخصص داشته باشد. شهید چمران یک جواب کلیدی و خیلی زیبا داد. او فرمود: قطعاً تعهد مهم است. اماهیچ متعهدی مسئولیتی را که تخصص آن را ندارد قبول نمیکند. یعنی بحث را به زیبایی جمع کرد. واقعیت این است که مدیر جهادی قطعاً باید با اهداف مکتب آشنا باشد و مکتب را بشناسد. او باید علم داشته باشد و اعتقاد به عمل داشته باشد و برای عمل کردن به اهداف مکتب آماده باشد، وگرنه نمیتواند به عنوان یک مدیر جهادی مطرح باشد. باید در زمینۀ مسئولیتی که میپذیرد تخصص کامل داشته باشد. یکی از موارد آسیبشناسی این است که ما آمدیم آدمهای متخصص را به عنوان مدیر گذاشتیم. مثلاً چشم پزشک مدیر بیمارستان شد در صورتی که چشم پزشک تخصص مدیریت بیمارستانی نخوانده، حتی اگر پروفسور چشم باشد. مدیریت بیمارستان یک تخصص جداست. در دنیا عدهای متخصص مدیریت بیمارستان هستند. یا مدیر بخش سلامت هستند. بحث این است که مدیر باید خصوصیات لازم را برای مدیریت و رهبری داشته باشد. یعنی بتواند عدهای را اداره کند. بتواند تخصصهای مختلف را کنار هم بگذارد و نتیجۀ کار آن جمع را افزایش دهد. باید آموزش مستمر داشته باشد و در دانستههای خودش متوقف نشود. مرتب باید محیط پیرامونی، تهدیدها و فرصتهای مختلف لحظه به لحظه را بشناسد و با آن برخورد کند. مدیر باید به مدیریت استراتژیک و راهبردی مسلط باشد و مکاتب مختلف دانش مدیریتی را بشناسد. این جور نباشد که صرفاً در یک مکتب خاص متوقف شود. باید از گوشههای مختلف مدیریتی بهرۀ لازم را بگیرد و در محیط خودش از آن استفاده کند. چون با توجه به آسیبهایی که دیدیم معمولاً یک فرد در زمینهای که تخصص داشت همان تخصص را به عنوان یک جزیره پیش برده است. اما به محیطهای پیرامونی خودش مثل محیط زیست و صنعت آسیب زده است. مسئلۀ مشکل آب اصفهان نتیجۀ توسعۀ صنعتی بیرویۀ استان اصفهان است. الآن در منطقۀ اصفهان دچار بحرانهای انسانی، کشاورزی و زیست محیطی هستیم. اینها به خاطر توسعۀ بیش از ظرف توانایی ان منطقه بوده است. مدیرانی هم که این کار را کردند فکر میکردند کار خوبی کردهاند و خیلی هم زحمت کشیدهاند و شبانهروزی تلاش کردهاند. ولی متأسفانه به دلیل جزیرهای فکر کردنشان آسیبهایی زدهاند. این کار قطعاً مدیریت جهادی نیست. جملهای را یک کسی گفته که الآن وزیر آموزش و پرورش فرانسه است. او میگوید: آنها که آن قدر دیوانه هستند که فکر میکنند دنیا را تکان میدهند اتفاقا همانهایی هستند که دنیا را تغییر میدهند. به این جهت مدیر جهادی ضمن ریسک پذیری با تکیه بر دانش و اعتقاد به آن، عامل به آن علم باید باشد. مدیر باید با توجه به علم ریسک، ریسکپذیر باشد ولی توانایی تشخیص ریسک و آسیبهای ریسک را هم داشته باشد.
بهشتی پور: بحث مدیریت و جهادی دو مفهوم است که از ترکیب آن یک مفهوم جدید به دست آمده است. همانطور که آقای آل اسحاق اشاره کردند که ترکیب این دو کلمه مفهومساز شده است. خود آن مفهوم نه مدیریت صرف و نه جهادی کار کردن صرف است. من میخواهم بدانم آیا مثل اصطلاح مدیریت جهادی مدیریت فرهنگی است؟ برداشت من از مجموعه اشاراتی که عزیزان داشتند این است که ما در حال ساختن یک مفهوم به نام مدیریت جهادی هستیم که خودش اهم از مدیریت جهاد است. یعنی خود اصطلاح، یک مفهوم شده است. یعنی از ترکیب دو کلمۀ معنا دار یک مفهوم جدید ایجاد شده است. آنچه که از مدیریت جهادی فهم میشود خیلی مهم است که ما از درون آن میخواهیم کاری را به دست بیاوریم که هم باید نتیجۀ آن درست باشد و هم خود عمل باید منطبق با اعتقادات باشد. هم درون یک سیستم باشد که هویت آن سیستم جهادی و اسلامی است. یعنی تمام آن ابعاد را در برمیگیرد. در عین حال که یک کلمۀ ترکیبی هم هست.
زورق: من فکر میکنم تفاوتی که بین مدیر جهادی و مدیر غیر جهادی وجود دارد در مبدأ میل است. مبدأ میل بعضی وقتها شهوت است. بعضی وقتها فطرت با شرط خداآگاهی است. اگر مبدأ میل شهوت قدرت و یا شهوت ثروت باشد و اصولاً شهوت به معنی نسبتاً وسیع کلمه باشد، یک جور مدیریت میشود. بنابراین شما باید در آن مدیریت متناسب با آن مبدأ میل کار کنید. استاد عزیز مطلب خیلی دقیقی فرمودند. فرمودند که اول باید از جهانبینی شروع کنیم. من عقیده دارم مشکل اصلی مملکت ما این است که جایگاه فلاسفه در چرخۀ تصمیمگیری کشور ما گم شده است. خود اساتید فلسفه ما نیز با جایگاه اجتماعی خود آشنا نیستند. توسعۀ باید از فلسفه شروع شود، بعد به اقتصاد، مدیریت، صنعت و کشاورزی و.. برسد. این اتفاق در غرب افتاده است. جهانبینی ماتریالیستی همه چیز غرب را ساخته است. یعنی هنر، صنعت، فرهنگ، سیاست غرب محصول فلسفه غرب است. امروز ترامپ خیلی رو راست حرف میزند. میگوید: پول بدهید! البته مقداری لاتی صحبت میکند، ولی او مافی الضمیر فلسفه و اندیشه و تمدن غرب را آشکار کرده است. قبلیها مؤدبتر و شسته روفتهتر بودند. در غرب جهانبینی یک منظومه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را ساخته است. مشکل ما این است که از نظر جهان بینی و اندیشه تا حدّی قاطی کردهایم. یک جا الهی و در جای دیگر مادی هستیم. یعنی نگرش ما ترکیبی و التقاطی شده که در نتیجه خودمان هم نمیدانیم چکار باید بکنیم. به هر حال یکی از حلقههای گم شده در ایران جایگاه فلسفه است. اگر بخواهم متناسب با مدیریت جهادی بحث خود را عرض کنم باید بگویم مبدأ میل در مدیریت جهادی با مبدأ میل در مدیریت سکولار فرق میکند. بنابراین نظام ارزشها در مدیریت جهادی با نظام ارزشها در مدیریت سکولار فرق میکند. چون جهان بینی در مدیریت جهادی با جهان بینی در مدیریت سکولار متفاوت است. مسئلۀ دیگر که به دنبال بحث مبدأ میل باید مطرح شود مسئله حب خداست. در مدیریت جهادی حب خدا بر همۀ حبهای دیگر غلبه دارد و همۀ حبهای دیگر در طول حب خدا و نه در عرض آن قرار می گیرد. نمونۀ های این پدیده را در زندگی رزمندگان اسلام مشاهده کرده ایم. رزمندگانی بودند که زن و بچۀ جوان داشتند و می گفتند: من زن و بچهام را دوست دارم اما خدا را بیشتر دوست دارم. معصومین همخانوادههایشان را به خاطر خدا دوست داشتند، نه این که خدا را بیشتر دوست داشتند. اصلاً خدا را محور زندگی خود قرار داده بودند. این مسئلۀ حب خدا هم باید به گونهای برای ما حل شود تا بتوانیم مدیریت جهادی داشته باشیم. وقتی حب خدا بیاید زندگی جور دیگری میشود. اگر حب چیزهای دیگر بیاید مثل حب شهرت یا حب ثروت یا حب شهوت همه چیز دگرگون و واژگون می شود. ما قبل از انقلاب به مارکسیستها میگفتیم اقتصاد اصل نیست، در دورۀ بعد از جنگ عملاً گفتیم جز اقتصاد، اصلی نیست. اگر به زبان هم نیاوردیم در عمل این نکته را گفتیم. شرط داشتن مدیریت جهادی این است که کسانی که مدعی این نوع مدیریت هستند در جهاد اکبر پیروز شده باشند. یکی از دلایلی که رؤسای جمهوری روحانی ما من حیث المجموع بهتر عمل کردند بخاطر این است که در حوزههای علمیه ما تزکیه هم در کنار تعلیم هست. فقط شرح امثله و تصریف و سیوطی و چیزهای دیگر نمیخوانند، بلکه نماز شب هم می خوانند، نماز اول وقت هم می خوانند. معراج السعاده هم می خوانند ما نمیتوانیم مدیریت جهادی داشته باشیم ولی تزکیه نداشته باشیم. این هم یکی از شرایط مدیریت جهادی است. مدیر جهادی نمیتواند مزد خود را از مردم بخواهد. مدیر جهادی باید مزدش را از خدا بخواهد. اصلاً شرط قبولی عمل، نیت خالص برای خدا داشتن است. الآن نظام حقوق و دستمزدی که ما درست کردیم یک نظام کاملاً سکولار است. میگوید شما اگر کارمند ساده هستی یک مقدار میگیری. مدیر کل شدی بیشتر، معاون وزیر باز هم بیشتر، وزیر شدی خیلی بیشتر و رئیس جمهور شدی خیلی خیلی بیشتر میگیری. یعنی به ازاء خدمتی که به نظام میکنی ما به تو پول میدهیم. اتفاقا اولین کسی که در تاریخ اسلام نظام حقوق و دستمزد پلکانی درست کرد عمر بود. علت این که به عمر عادل میگویند برای این است که این نظام دیوانی را درست کرد و براساس ضوابطی حقوق نابرابر داد و عثمان آن را بر هم زد. عثمان به هرکس هر چقدر میخواست میداد. اما حضرت علی نه روش عمر را در پیش گرفت و نه روش عثمان را. حضرت علی بیتالمال را بطور مساوی تقسیم میکرد. تقسیم مساوی بیت المال منافاتی با مالکیت خصوصی ندارد. اگر کسی با سرمایه و کار خودش تولید ثروت بکند و وجوهات شرعی آن از قبیل خمس و زکات را هم بدهد هر چه هست با طیب خاطر مال خودش است. این اشکال ندارد. اما بیتالمال مسلمین را حضرت علی وقتی تقسیم کرد سهم خودش و غلامش یکی شد. علت ناراحتی طلحه و زبیر هم همین شد. غلام علی طبق قوانین بردهداری جزء ملک حضرت علی بود. ولی حضرت علی به خودش و غلامش سهم مساوی داد. آیا واقعاً ما الآن در مورد بیت المال و امکانات و مواهب عمومی این کار را میکنیم؟ یکی آمده بود و میگفت ما از منابع طبیعی، زمین طاهر گرفتهایم و مصادره شده هم نیست. پاک پاک در آن موقع متری مثلاً چند ریال گرفته بود ویلاسازی کرده بود و متری چندین ریال میفروخت. چه جوری است که چنین تبعیض هائی وجود دارد؟ در مدیریت جهادی باید به تعاونو علی البّر و التقوی و مسابقه درخیر ایمان داشت که قرآن برآنها تأکید کرده است. در مدیریت جهادی خداگرایی، عدالتگرایی، مستضعفگرایی و جوانگرایی مطرح هست. به این دلیل جوانان را میگویم نه چون که تنها نیروی بدنی آنها بیشتر است بلکه آلودگی آنها به تمنیات مادی کمتر است. یعنی فطرت انسان در دوران جوانی سالمتر است. بنابراین زودتر میشود آنها را جذب کار خیر کرد. یکی از سیاست مداران که مرحوم شده و در نوع خودش هم آدم جالبی بود گفته بود من نمیدانم چه جوری امام خمینی جوانها را دور خودش جذب کرده است؟ چون خودش نمیتوانست جوانها را جذب کند. دانشمند و فاضل هم بود. ولی مسیرش مقداری فرق میکرد. آن چیزی که امام را به جوانها پیوند میداد فطرت سالم و پاک الهی بود. امام خمینی تا پایان عمر فطرت الهی خود بطور سالم حفظ کرده بود. یک جوان هم در ابتدای زندگی نسبتاً فطرت سالم تری دارد بعدها در اثر عدم تزکیه چرک روی چرک جمع میشود و اصلاً آدم دیگری میشود. اگر بخواهیمگریزی به مدیریت علمی بزنیم باید بگوئیم که راندمان در مدیریت اسلامی و جهادی به حداکثر خود میرسد. علتش این است که انگیزه به حداکثر خود میرسد. ولی بهرحال ما بینیاز از مدیریت علمی نیستیم. یک وقت یک کسی مدیریت علمی را خوب میخواند و مکاتب مختلف آن را هم میداند، بعد ازاسلام الهام میگیرد و چیزی به آن اضافه میکند. این خوب است. اما این که ندانسته و جاهلانه دانش مدیریّت را نفی کنیم کار درستی نیست.
مؤمنی راد: در چهل سالگی انقلاب خوب است از خود بپرسیم که چند درصد از مدیران ما روحیۀ جهادی دارند؟ به نظرم آسیبشناسی میتواند کمک کند که رهیافت هائی را برای آینده پیدا کنیم. بگوییم ۴۰ سال گذشت و در گام دوم انقلاب به سمتی برویم که وضعیت خودمان را اصلاح کنیم. به نظرم مدیر جهادی الزاماتی دارد از آن جمله:
۱- نهادینه شدن فرهنگ جهادی!
۲- ایجاد یک سامان و سازمان و نظام متناسب با عمل به مدیریت جهادی و پیاده کردن آن!
۳- انتخاب مدیر جهادی متناسب!
توفیقات ما در بعضی ابعاد خیلی خوب است. اما باید از زاویۀ دیگری هم نگاه کنیم و ببینیم ضعفها و کاستیهای ما کجاست. ما رویش های زیادی در حوزۀ مدیریت داشتیم. ولی ریزش هم زیاد داشتیم. به نظرم باید یکی یکی اینها را بررسی کنیم. چرا فرهنگ جهادی نهادینه نشده است؟ برای این که ملّت ما جمهوری اسلامی را بنا نهاد و ساختارهای آن را هم ایجاد کرد ولی هنوز نتوانستیم در بُعد فرهنگسازی، فرهنگ اسلامی را پیاده کنیم. بخشی از فرهنگ غربی و بخشی از فرهنگ دوران سلطنت هنوز در ذهن و فکر و اندیشه و عمل ما وجود دارد و رسوب پیدا کرده و بدون مجاهده پاک شدنی نیست. چون این رسوب در نظام آموزشی ما ادامه پیدا کرده و وجود دارد. ما نباید فکر کنیم که این رسوبات با شعار قابل حل است. این رسوبات تنها با شعور انقلابی قابل حل است. فرهنگ جهادی به شعار نیست. مثلاً با صدای بلند بگوییم مدیریت باید غنیمت و طعمه نباشد. درعین حال خودمان به مدیریت بصورت یک طعمه رفتار کنیم. بین سنت و تجدد سرگردان هستیم. در حالیکه اسلام نه یک سنّت اجتماعی است ونه برگرفته از تجدد است. ما بخشی از اندیشه خود را از غرب گرفتیم و میخواهیم بدان عمل کنیم. در حالیکه معتقد به اسلام نیز هستیم ما درتئوری و عمل به اندیشه و فرهنگ اسلامی ناب محمدی نرسیدهایم. البته رسیدن به این هدف بزرگ کار دارد و مشکل است. این طور نیست که در ۴۰ سالگی انقلاب با تمام موانع و مشکلاتی که داشتیم بگوییم این کار هم شدنی بود و نبود. به علل و عوامل مختلف این هدف محقق نشده است. باید از این به بعد در گام دوم به این هدف برسیم.
مسئله دوم اینکه ما سامان وسازمان و نهاد متناسب هم نداریم و باید بوجود آوریم. این هم برای خود علل و عواملی دارد.
سومین مسئله موضوع نیروی انسانی است. این که ما چرا نتوانستیم نیروی انسانی متناسب با ۴۰ سالگی انقلاب را تربیت کنیم باز به یک سلسله عوامل و علل باز میگردد. اگر به عقب نگاه کنیم میبینیم از آموزش و پرورش به ویژه پرورش که در آن تزکیه هم هست غافل شدیم. یعنی از نظام آموزش و پرورش غافل شدیم. چرا غافل شدیم؟ ما قبل از انقلاب و در دورۀ طاغوت و در جایی که از در و دیوار فساد میبارید تعدادی مدرسۀ اسلامی داشتیم. آنها به گونهای عمل کردند که نیروهای نورانی تحویل جامعه و انقلاب دادند. بسیاری از آنها در دفاع مقدس و جنگ بودند و پس از جنگ عدهای از آنها مدیر شدند. ما بعد از انقلاب نیامدیم این مدارس را به عنوان یک مدل تکثیر کنیم. من خودم در مدرسۀ فلسفی بودم که پسر آقای فلسفی آن را اداره میکرد. مدارسی مثل علوی، رفاه و نیکان هستند ولی میخواهم بگویم ما اینها را تکثیر نکردیم. آقای اشعری میدانند قبل از انقلاب چند درصد از نیروهای متعهد و ولایی ما جذب آموزش و پرورش شدند. ولی الآن شما جذب آموزش و پرورش را چگونه میبینید. چه کسانی در آموزش و پرورش میروند؟ منظورم این است که نظام آموزش و پرورش پایه است. متأسفانه افرادی که هیچ جا نمیتوانند بروند جذب شغل معلمی میشوند. ما شعار میدهیم که معلمی کار انبیاء است بنابراین معلمان باید ادامه دهندگان راه انبیاءِ باشند. ولی وضع آموزش و پرورش این جوری است. در ژاپن به معلمان ابتدایی خود چنان ارزش و بهایی میدهند که آنها را در جایگاه نخست میبرند. میگویند اینها دارند کار اساسی را میکنند. برای این که بچه را از سن ۶ سالگی جوری تربیت میکنند که من میخواهم. من که هدایت گر این نظام هستم. ولی ما از این امر غافل شدیم. دانشآموز که به دانشگاه میآید تازه میخواهیم روی آن کار کنیم. من معلم دانشگاه تازه میخواهم یک آدم ۲۱ ساله را تربیت کنم. نمیشود در این سن کار تربیتی کرد. برای این که شخصیت او ساخته شده است. به نظرم آموزش و پرورش مسئلۀ خیلی مهمی است. اگر آموزش و پرورش ما نخبۀ نورانی تحویل ندهد ما نمیتوانیم به هیج جا برسیم. این هم نیازمند به فرهنگسازی و ایجاد سیستم و هماهنگی در اجزاء نظام است. یک جا از سنت و در جای دیگر از تجدد صحبت نکنیم! همه جا از اسلام ناب محمدی صحبت کنیم. تکنولوژی و فناوری در خدمت فرهنگ انقلاب اسلامی در آید. ما باید این فرهنگ را بنیاد کنیم تا بتوانیم از آسیبهای غربزدگی رهایی پیدا کنیم. ما این توانایی را هنوز بکار نگرفته ایم. علوم انسانی که باید و در شرایطی میتواند این فرهنگ را ایجاد کند در محاق و حاشیه است. چرا؟ هنگام کنکور در نظام فعلی ما با هدایت تحصیلی که درمدارس صورت میگیرد میگویند شما به سمت پزشکی و یا فنی مهندسی بروید. بعد به هنر و بعد کشاورزی و در آخر همه میگویند به سراغ علوم انسانی برو! یعنی شاخص در آمد است نه درایت. من در زمینه تحول در علوم انسانی دارم کار میکنم و براساس مطالعه سخن می گویم. تا ما در ورودیهای رشته های علوم انسانی نخبه نداشته باشیم نمیتوانیم درعلوم انسانی نظریهپردازی کرده و جامعه را متحول کنیم. به واسطۀ دیدگاهی که بعد از جنگ حاکم شد تعدادی از نیروهای جهادی را در حاشیه قرار دادیم. درصدی از آنها حذف شدند. درصدی از نیروهای جهادی که سابقۀ جهاد در دفاع مقدس داشتند و جنگ را با دست خالی جلو بردند، شهید شدند. آنها که ماندند و متأسفانه آزاده و جانباز بودند از حلقۀ مدیریتی دور ماندند.
تعدادی هم استحاله شدند.بعضی از مدیران جهادی که در دفاع مقدس کار کرده بودند خودشان ریزش پیدا کردند. یعنی ماهیت آنها تغییر کرد. بعد هم عملکرد جناحهای سیاسی باعث شد که بر عکس اوّل انقلاب که میگفتند مدیران قدیس هستند امروز میگویند مدیران کاسه لیس هستند. البته این گونه نیست ولی این احساس در جامعه وجود دارد. من معتقد نیستم که همه این گونه هستند. درصدی از مدیران ما شاید این گونه هستند ولی این احساس دردناک در جامعه وجود دارد. بعضی به طعنه می گویند پول و پارتی و پر رویی و پخمگی [چهارپ] زمینهساز رسیدن پ پنجم یعنی پست بالا است. کسی که با پر روئی خودش را بیشتر به وسط میاندازد و پول و پارتی هم دارد و از پخمگی خود اراده و ابتکار ندارد جلو می افتد. درحالیکه آموزههای دینی ما برعکس این را میگویند. میگویند هر کس بیشتر طلب پست کرد به او ندهید. مسئولیتی که به من پیشنهاد کردهاند را اگر فرد دیگری بهتر انجام میدهد و من قبول کنم این پذیرش خیانت به مردم است. ولی الآن دقیقاً برعکس شده است. اینها آسیبها است و ما باید به این سمت برویم که چگونه در گام دوم این آسیب ها را برطرف کنیم.
عیوضی: بحثهای خوب و جدی مطرح شد و ما علاقه داشتیم این بحثها بیشتر پیگیری شود. سؤالات زیادی مطرح و مباحث زیادی بحث شد. اما به ناچار بدلیل محدودیت وقت بعضی از نکات رها شد. در واقع ما شاهد بودیم که هریک از اساتید سمینار یک روزهای را برگزار کردند. چون فرصت نیست بنده فقط چند نکته را عرض میکنم. به نظر من مدیریت جهادی یک یادآوری است. یکی از آسیبهای مهمی که در این رابطه دیده میشود این است که وقتی وارد این عرصه میشویم میخواهیم بحث را از نقطه آغاز شروع کنیم. درحالیکه مدیریت جهادی امری نیست که الآن میخواهیم آن را به وجود بیاوریم. اگر مدیریت جهادی در انقلاب اسلامی نبود این انقلاب گردنههای سخت را به این راحتی طی نمیکرد. خود پدیدۀ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و موارد دیگر با مدیریت جهادی اداره شد. به هر حال این یک یادآوری است. ما باید برای تعریف مدیریت جهادی حدی را تعریف کنیم و وارد یک تونل بیانتها نشویم که در مفاهیم و بحثهای تئوریک بمانیم و به یک مقصد عملیاتی نرسیم. خود مقام معظم رهبری مدیریت جهادی را در سه کلمه مطرح کردند. کار پرتلاش، توکل به خدا و سوم علم و عقلانیت! این سه مفهوم را در تبیین مدیریت جهادی بیان کردند. ما میبینیم که غربیها کار پر تلاش را انجام دادند و موفق شدند. توکل به آنچه که اعتقاد داشتند انجام دادند و موفق بودند. البته توفیقات آنها محدود به نگرش مادی آنها بود. آنها دنیا داری کردند ولی دین داری نکردند. ما می خواهیم هم دین داری کنیم و هم بر اساس آن دنیا را اداره کنیم پس کار ما در حقیقت دشوارتر و تأثیر آن هم البته بیشتر است. هر محور حاوی در مدیریت جهادی چندین مسئله را در بر می گیرد. ما به دنبال این هستیم که رویکردهای مطلوبیت بخش مدیریت جهادی در دهۀ پنجم انقلاب اسلامی تبیین کنیم؟ سه رویکرد را میتوان تعریف کرد.
یک رویکرد، رویکرد کلاننگر است. یعنی مدیریت جهادی باید در منظومهای دیده شود که اگر آن منظومه نباشد مدیریت جهادی به موفقیت نمیرسد. چه بسا مدیران جهادی را داشته باشیم که تلاش آنها به نتیجه نمیرسد. مثلاً مدیر جهادی قوی و خوب در سازمانی که فاقد راهبرد مناسب است این نکته مهم است. بنابراین مدیریت جهادی کلاننگر است. نکته دیگر اینکه جهاد یک مفهوم است که در ذره ذرۀ زندگی ما دیده میشود. یعنی ما دائماً در معرض جهاد هستیم و ضرورت جهاد همه جا دیده میشود. این نکته مهم است که مدیریت جهادی باید با زندگی جهادی قرین شود. نکتۀ دیگر، مدیریت جهادی آیندهنگر است. اصلاً به نظر من مدیریت جهادی داشتن یعنی دغدغۀ آینده داشتن است. ایثار و تلاش و سرعت از کلید واژههای مهم مدیریت جهادی است. آخرتگرایی نوعی نگاه آرمانی و ایدهآل برای یک مدیر جهادی و هدفهایی که تنظیم میکند بشمار می رود. یعنی ایستگاههایی مثل تمدنسازی، جهانی شدن انقلاب و جهانگرایی و امثال اینها در مدیریت جهادی مطرح است. بنابراین مدیریت، آیندهپردازانه است. مدیر جهادی باید نگرش آیندهپرداز داشته باشد. یعنی باید برای ساختن آیندۀ مطلوب عمل کند. در این مورد میتوانیم مثال بزنیم. کسی که از زن و فرزند میگذرد و میرود شهید میشود یا آن که از زرق و برقها میگذرد و خود را وقف انقلاب و مردم می کند این ها هستند که مفهوم مدیریت جهادی مدیون آنهاست. اینها همه یک پیام معطوف به آینده را نشان میدهند. یعنی نسلهای آینده و جهانی که قرار است در آینده ساخته شود پیشران های آینده نگر می خواهد و این پیشران ها مدیران جهادی هستند. روندها در آینده تولید مسائل نوظهور میکنند عملکرد مدیران جهادی متأثر ازبینش و منش انقلاب اسلامی است. لذا مدیریت جهادی معطوف به آینده است. الآن مدیران جهاد گر ما مرحلههای مدیریت جهادی انقلاب اسلامی را پشت سر گذراندهاند وما مراحل زیادی را طی کردیم. امروز می بینیم که نظام جمهوری اسلامی از پدیدهای به نام تمدن نوین اسلامی در آینده صحبت میکند. از آرمان مهدویتگرایی صحبت میکند. اگر در قرآن مجید دقت کنیم می بینیم که بسیاری از آیات قرآن معطوف به آینده است. آن آرمانها را مبنای سنجش دستاورد مدیران جهادی باید دانست قرآن مجید می فرماید: الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا! این آیه سه کلیدواژۀ مهم دارد. جهاد به معنای عام که دوستان به زیبایی مطرح کردند. فینا یعنی در مسیر خدا و بعد هدایت الهی که همان هدایتی است که فلسفه و لایههای مختلف را در بر دارد. این دومین رویکرد است که نقش مهمی را دارد.
رویکرد سوم هم رویکرد اخلاق محور است. متأسفانه امروز در کل جامعه اعم از مدیران و اجتماع ذرهای از رفتارهای اخلاق مدارانه را نمی بینید. مدیریت جهادی را در ابعاد ساختاری، رفتاری و زمینه ای باید بررسی کنیم. در بعد ساختاری با بحث ساختار جهادی روبرو هستیم. در بُعد رفتاری با کنشها و واکنشها و رفتار جهادی روبرو می شویم. مدیریت جهادی بدون اخلاق را نمیتوانیم داشته باشیم. منظور از اخلاق، اخلاق عمومی نیست که رسانه ها در این زمینه مسئولیّت دارند اخلاق پل بین مفاهیم مختلف می سازد. اخلاق عمومی است که زمینه ساز مدیریت جهادی می شود.
فهیمی فر: اصطلاح مدیریت جهادی برای اولین بار در سال ۹۳ توسط رهبر معظم انقلاب مطرح شد. مدیریت نیازمند شناخت دقیق محیط و طراحی و برنامهریزی و تدوین استراتژیها و تاکتیکها و ارادۀ قوی جهت تحقق انهاست. اما مدیریت جهادی همۀ اینها را به علاوۀ انگیزۀ الهی دارد. ماهیت آن جهاد فی سبیلالله است. از ویژگیهای دیگر آن که در صحبتهای دوستان هم بود عملکرد انقلابی است. سرعت، قاطعیت، اخلاقی بودن، اعتماد به نفس، متأثر نبودن از مصلحتهای گوناگون، انتقادپذیری، بکارگیری نیروهای کارآمد و لایق از ویژگی های آن است. ارزیابی نوبهای و ناگهانی در این نوع مدیریت، برخورد شدید با مدیران خاطی، داشتن بیشترین راندمان و بهرهوری از کمترین سرمایهگذاری ها، کاهش کاغذ بازی، شفاف بودن فرآیندها، ترویج فرهنگ روحیۀ ایثار و از خود گذشتگی از ویژگیهایی است که در مدیریت جهادی مطرح است. اما تا زمانیکه یک نظام روشن و مشخص نباشد که آدمها در آن نظام عمل و کنش کنند نتیجه دلخواه اتفاق نمیافتد. ما مشکل نظام مدیریتی داریم. شما گفتید پس این مدیران جهادی کجا هستند؟ به نظر من کشور ما مدیر جهادی بسیار دارد. مگر غیر از این بود که انقلاب شد. این مدیران جهادی کجا بودند که جنگ را اداره کردند. الآن هم هستند. همین که یک اتفاق میافتد همۀ مردم بسیج میشوند. این نشان دهندۀ تعهد انهاست. من فکر میکنم بحث در مورد مدیریت جهادی اولاست. اگر مدیریت جهادی اتفاق بیفتد و در مملکت نهادینه شود مدیران جهادی خودشان میآیند زمینه پیدایش مدیریت جهادی اعتماد به متن مردم بویژه مستضعفین است.
زارعی: یک سؤال اساسی این است که اصلاً ما چرا به مدیریت جهادی نیاز داریم؟ مگر مدیریت عادی و طبیعی و علمی چه اشکالی دارد که ما به مدیریت جهادی احتیاج داریم. به نظرم پاسخ را میتوان در سه عنوان بیان کرد که در فرمایشات آقای دکتر عیوضی هم بود.
یکی از اینها ساخت تمدن اسلامی است. بالاخره ما داعیۀ تمدنی داریم. داعیۀ تمدنی ما نه از لحاظ هویتی و نه از نظر زمانی که ما برای ساخت این تمدن باید در نظر بگیریم با روال عادی نمیخواند. بنابراین ما برای انجام این مأموریت بزرگ به مدیریت جهادی احتیاج داریم.
دومین مرحله جبران عقب ماندگیها است که مقام معظم رهبری در بیانیۀ گام دوم به این مسئله اشارۀی صریح داشتند. البته در جاهای دیگر هم فرموده بودند. ما واقعاً در بسیاری از حوزهها عقب ماندگی داریم. بخصوص درحوزههای علوم انسانی ما بسیار عقب افتادگی داریم. بنابراین باید کار بکنیم.
سوم، مسئلهای که در صحبتهای آقای دکتر عیوضی بود که ما حتماً با تحولات پر شتاب در آینده مواجه خواهیم بود. در همین ۲۰ سال گذشته چقدر تحولات شتاب گرفته است؟ حتماً هرچه جلوتر میرویم این شتاب بیشتر و بیشتر میشود. بنابراین لازمۀ این که ما با چنین صحنههایی مواجهۀ سازنده داشته باشیم مدیریت جهادی است. این سه عنصر مهم در پاسخ به این سؤال است که چرا ما به مدیریت جهادی احتیاج داریم. اما نکتهی برجستهای به نام مردم در فرمایش آقای دکتر فهیمی فر بود. موضوع بسیار مهمی است. میخواهم بگویم بستر مدیریت جهادی به تعبیری، نظام نیست. یعنی تدارک مستقیم نظام که مسئولین بنشینند مدیریت جهادی را تعریف و تولید کنند و به کار بگیرند واقعاً نیست. بستر مدیریت جهادی طبقات پایین جامعه است. همانطور که در ابتدای انقلاب بستر مدیریتهای جهادی طبقات پایین بودند. منتها کسانی که از طبقات پایین بالا آمدند حالا خودشان جزء طبقات بالا شدهاند. ما هنوز هم جنب و جوشی در طبقات پایین جامعه داریم. وقتی میگوییم مردم، همانطور که آقای دکتر زورق اشاره کردند معانی متفاوتی به ذهن متبادر میشود. همه هم از مردم حرف میزنند. از سرمایهداران تا چپگرایان همه از مردم میگویند. ولی مردم انقلاب اسلامی، سطوح پایین جامعه است. همان که حضرت امام تعبیراتی مثل پا برهنگان، زاغهنشینان در مورد آن داشتند. بنابراین باید متن جامعه وارد مدیریت جهادی شود. آنها که آلوده نیستند. آنها که باطن پاکشان هنوز گرفتار نشده است. آنها که درگیر مفاهیم مادی غرب نیستند. مثل ماهای دانشگاه رفتهای که آمدیم و ظرف آلودهای پیدا کردهایم. آنها که در متن پایین کمتر گرفتار شدهاند. در اینجا هم باید الزاماتی را در نظر بگیریم. یعنی باید سه عنصر را در اینجا در نظر بگیریم. حتماً جامعۀ ما با مدیریت جهادی فاصله دارد. در بخشهایی از جامعه مدیریت جهادی وجود دارد ولی اکثریت جامعۀ ما را مدیریت غیر جهادی دارد اداره میکند. البته مدیریت غیر جهادی، مدیریت غیر علمی و غیر فعال در بخش اعظم جامعۀ ما هست. اما برای انتقال از این وضعیت به مدیریت جهادی به سه عنصر نیاز داریم.
عنصر اول هجرت است. هجرت یعنی چی؟ یعنی نفی وضع موجود! یعنی باید نیروهای انقلابی پیدا شوند و با جرأت و جسارت وضع موجود را نفی کنند. نه نفی به این معنا که دستاوردها نفی شود. این وضعی نیست که در انقلاب بتواند به جایی برسد. این را باید صریح بگوییم و مدعی آن هم باید خودمان باشیم. بنابراین عنصر اول هجرت است. یعنی بپذیریم که ما نیاز به هجرت داریم.
عنصر دوم در حین هجرت و مرحلۀ سوم مسئلۀ تزکیه است که باید در افکار و خیلی چیزهای دیگر این اتفاق بیفتد و روی آن کار شود تا به مرحلۀ مدیریت جهادی برسیم. مدیریت جهادی حتماً باید از یک عقبۀ هجرت و تزکیه برخوردار باشد. کما این که جهاد اول انقلاب ما همین بود.
مگر جهاد اول انقلاب توأم با نفی وضع موجود و مدعی نفی توسط این نیروها و با تلاش تزکیهای نیروهای انقلاب همراه نبود؟ آن برنامههایی که برای پرورش و آمادهسازی نیروها انجام میشد که اشاره کردند. آن برنامههایی که در مدارس آن زمان بود کجاست. یک مسئلۀ دیگر که به نظرم در صحبتهای آقای دکتر زورق آمد این است که ما یک مدیریت جهادی اول انقلاب داریم. یک الزامات مدیریت جهادی دهۀ پنجم داریم. اینها یکی نیستند. اینها باید تفاوتشان در نظر گرفته شود.وظیفۀ مدیریت جهادی اول انقلاب ساخت بود. ساخت یک نظام، ساخت یک وضعیت، ساخت یک منظومه فکری! یعنی وظیفۀ آن تأسیس بود. وظیفۀ ما در دهۀ پنجم پرداخت است. یعنی ما یک ساخت داریم حالا که به دهۀ پنجم رسیدهایم دست و پای ما را در جاهایی گرفته است و میخواهیم آن را پردازش و اصلاح کنیم. یعنی پارادایم و فضای مدیریت جهادی در اینجا فضای اصلاحات است. پاسخی که مردم به اصلاحات سال ۷۶ دادند. آن چیزی که در متن مردم در بحث اصلاحات گذشت با آن چیز که در رأس جامعه و آن احزاب اصلاحات گذشت بسیار با هم متفاوت بودند. مردم به سیاستهای دوره سازندگی پشت کردند. خیلی واضح بود ولی آن چیزی که اتفاق افتاد ادامۀ سیاستهای دوره سازندگی با چرخشی در بحث سیاسی و حوزۀ توسعۀ سیاسی بود. بنابراین ما حداقل از اواسط دهۀ ۷۰ احتیاج مبرم و بارز و همه فهمی نسبت به اصلاح و یا پرداخت در نظام سیاسی داشتیم. ولی این به تأخیر افتاد. زمانی حرکتهایی شد. همیشه مردم پشتیبانی کردند. همین الآن شما نگاه کنید آقای رئیسی کار زیادی نکرده است ولی موجی دربین مردم ایجاد شده و اشتیاق درست کرده است. این نشان میدهد که جامعه تشنۀ این موضوع است. بنابراین همانطور که عرض کردم متن پایین جامعه باید وسط بیاید. مبنا باید اصلاح واقعی باشد. به نظر من اصلاحات هم دارای حوزههایی است که من ۹ مورد آن را نوشتهام و فقط تیتر آن ها را میخوانم.
۱- خانه و خانواده! ما در خانه و خانواده نیاز به آرامش داریم.
۲- توزیع عادلانه ثروت و موقعیتها!
۳- عدالت!
۴- تربیت در آموزش و پرورش!
۵- دعوت وعزت در سیاست خارجی
۶- در حوزۀ ساخت سیاست و مدیریت عنصر تقوا در انتخابات و گزینشها کنار رفته است.
۷- در تقنین! قانونگرایی و ضابطهگرایی در جامعۀ ما مخدوش شده است.
۷- در حوزۀ قضایی نیاز به تغییر ساختار در جهت مردم محوری داریم.
۸- در روابط نظام اداری و مردم سیستم آمرانهای که دوستان اشاره کردند باید کنار برود. این سیستم هرمی که در ذهن همه نشسته، سیستم اسلامی نیست. یک جای آن مارکسیستی و جای دیگر کاپیتالیستی است. سیستم اسلامی سیستم دور است که وقتی کسی وارد مسجد پیامبر میشود نمیتواند پیامبر را بشناسد. نظام اداری را به یک هرم تبدیل کردهایم و هر مخالفتی را مخالفت با خدا و پیغمبر تلقی میکنیم. ساخت فکری نظام سیاسی ما نیاز به باز نگرش و باز تعریف دارد.
۹- در حوزۀ معارف دینی و اخلاق پای مسئلۀ تکامل معنوی به میان میآید. به نظر من اگر تعریف دقیقی داشته باشیم میتوانیم گامی در این جهت برداریم.
واقعا مطالب این میزگرد مفید و کاربردی است من مدتهاست که به دنبال تعریف ساده مدیریت جهادی و نحوه اجرای آن در مجموعه تحت مدیریت خودم هستم که با مطالعه این مطلب پاسخ بسیاری از سوالاتم را گرفتم.