* چکیده:
با توجّه به احیاء و رشد کمّی و کیفیِ مضامین اسلامی در شعر دوران انقلاب اسلامی، و همینطور بروز و همهگیریِ دغدغههای اجتماعی در این دوران، یکی از پُررنگترین موضوعات در شعر شاعران انقلاب اسلامی، موضوع «انتظار» و «جهان موعود» است. این موضوع، از سویی با «موعودباوریِ» تشیّع مرتبط است و از سوی دیگر با «آرمانخواهی» نهفته در همهی انقلابهای اجتماعی ـ سیاسی ارتباط دارد. از این رو میتوان موضوع «انتظارِ جهانِ موعود» را که در دوران انقلاب اسلامی با دو پشتوانهی اسلامی و اجتماعیِ فوق پشتیبانی میشود، نقطهی عطف و کلیدیترین موضوع در میان موضوعات اشعار شاعران دوران انقلاب اسلامی به شمار آورد. با عنایت به جایگاهِ تثبیتشده و غیرقابلخدشه و برجستهی زندهیاد قیصر امینپور در میان شاعران دورهی انقلاب اسلامی، این مقاله به بررسی جنبهها و جلوههای این موضوع در اشعار این شاعر فقید اختصاص یافته است.
* مقدّمه:
دکتر محمّدرضا شفیعی کدکنی در کتاب فاخر «ادوار شعر فارسی»، دورههای گوناگون تطوّر شعر فارسی را از آغاز تا «سقوط سلطنت» اجمالاً مورد بررسی قرار دادهاست.[۳] بر اساس آن تقسیمبندی، ما اینک در دورانِ «پس از سقوط سلطنت» قرار داریم. امّا به راستی، پس از سبکهای خراسانی، [آذربایجانی]، عراقی، اصفهانی(هندی)، بازگشت، مشروطه و نیمایی، شعر دوران کنونی را به لحاظ سبکشناختی، باید چه نامید؟ و آیا شعر در دورانی که ما در آن به سر میبریم، به تمایز و تشخّصی سبکشناسانه رسیده است؟
به زعم من، با توجّه به تأثیرگذاریِ عمیقِ واقعهی انقلاب اسلامی بر همهی شئون زندگی انسان ایرانی، و از جمله، تأثیر تشعشعاتِ فجرِ انقلاب بر شعرِ دورانِ ما، شایستهترین نام در امتدادِ دورههای سبکشناختیِ شعر فارسی برای دورانِ ادبییی که ما در آن قرار داریم، «دوران انقلاب اسلامی»ست. انقلاب اسلامی، به راستی و بدون تعارف، توانسته است شعر ما را هم از حیث سلایق مضمونی، هم مختصات زبانی، هم نوجوییهای شکلی، و از همه مهمتر، جهانبینی و محتوای فکری، دگرگون کند.
به نظر میرسد که شعر فارسی در دوران انقلاب اسلامی، توانسته است با مدد گرفتن از سنّتهای ریشهدار شعر کهن فارسی، نیمنگاهی به دستآوردهای نظری نیما و شاگردانش، و همچنین استفاده از فرصتهای روزآمدِ فنّآورانه برای آشنایی با شعرِ جهان، تجربههای خودیافتهی تازهای نیز به داشتههای خود بیفزاید و خود را از حیث جهانبینی و دغدغههای شکلی و محتوایی، فربه و متمایز نماید. همهی این ویژگیها در کنار یکدیگر، خصوصیاتی به شعر این دوران داده است که میتوانند به مثابهی ویژگیهای سبکیِ «سبکِ شعرِ دورانِ انقلاب اسلامی» مدّنظر قرار گیرند.
از آن رو که قصد ما در این مقال، برشمردن ویژگیهای «شعر سبک انقلاب اسلامی» نیست، به همین حد اکتفا میکنیم تا عجالتاً از کاربرد عنوان «شعر دوران انقلاب» در این مقاله دفاع کرده باشیم و به سرِ مقصود اصلی خویش بازرَویم.
بیشک، شعر فارسی در سبک انقلاب اسلامی، از دو منبع اصلی تغذیه کرده است؛ یکی منویات اسلامی، و دیگری خواستهای اجتماعی. بافت مذهبی ایران، به انقلاب اسلامی رنگی شیعی بخشید و باعث شد که تودهی مردم ایران و نخبگان آنان در عرصههای گوناگون پیروزی و ادامهی مسیر انقلاب اسلامی، از منظر آرمانخواهی شیعی به قضایا بنگرند؛ حتّی به خواستهای صنفی و اجتماعی خویش. و محلّ تلاقی این دو (آرمان اسلامی و آرمان اجتماعی)، تفکّری بود که ـ علاوه بر استقلالطلبی و آزادیجویی ـ به «عدالتخواهی» انجامید؛ مفهومی که هم با موعودباوریِ شیعی و هم با ایدهآلهای اجتماعی سازگار بود.
تحلیل و تلقّیِ فوق، با آنچه که در خلال اشعار دوران انقلاب اسلامی ـ به مثابهی آیینهی فکری و عاطفیِ نخبگان ملّت در این دوران ـ مشاهده میکنیم نیز همخوان است. در واقع، در شعر دوران انقلاب اسلامی نیز، اشعار اسلامی و از آن میان، اشعاری که حاوی منویات آرمانخواهانهی شیعی، و به طور خاص، دربردارندهی دغدغهی «انتظار موعود» و «ترسیم جهان موعود» هستند، بسامد بالاتری دارند.
امروزه دیگر کمتر کسیست که بتواند جایگاه «زندهیاد قیصر امینپور» را به عنوان یکی از برجستهترین اعاظم شعر دوران انقلاب اسلامی، انکار کند. از برجستگیِ شعر قیصر که درگذریم، او را میتوان پس از شاعرانِ «پیشاانقلابی» ـ مانند علی موسوی گرمارودی، زندهیاد دکتر طاهره صفّارزاده، و… ـ در کنار کسانی چون زندهیاد سیّدحسن حسینی، زندهیاد سلمان هراتی، علی معلّم دامغانی و… از نخستین پیشآهنگانِ «پساانقلابیِ» کاروان شعر انقلاب اسلامی قلمداد کرد.
این مقاله بر آن است تا با کنکاش در چهار مجموعه شعر اصلی قیصر امینپور (تنفّس صبح، آینههای ناگهان، گلها همه آفتابگردانند، دستورزبان عشق)، به بررسی جلوهها و تجلّیات «انتظار موعود» و «تصویر جهان موعود» در شعر این شاعر بپردازد.
* انتظار و تصویرِ جهانِ موعود در شعر قیصر امینپور:
آرزوی رسیدن بشر به جهانی «بهتر» و «خوب»، مطلوبِ همهی هنرمندان است. شاعران در این میان با ابزار کلمه و به مدد تخیّل و دیگر ارکان شعر، آن جهان آرمانی را تجسّم میبخشند. شاعران، حتّی هنگامی که از زشتیهای جهان کنونیِ ما سخن میگویند، غیرمستقیم از علاقه به تغییر وضع موجود سخن گفتهاند. قیصر امینپور، درخواست تغییر را در یکی از اشعارش با آرزوی بازگشت از بیاصالتیِ شهری به اصالت روستایی متجلّی ساخته است:
«… فصل کشت و موسم برزیگریست
عاشقان! این فصل، فصل دیگریست
فصل دیگرگونه، دیگرگونه فصل
فصل پایان جدایی، فصل وصل
فصل سکر وحشی بوی قصیل
شیههی خونین اسبان اصیل
… دارد آن فصل کسالت میرود
باز امّید اصالت میرود».[۴]
این خواست و آرزو و امید، در شعر شاعران پس از انقلاب، بسامد و جلوهی ویژهتری دارد؛ شاید به این دلیل ساده که با وقوع انقلاب اسلامی، شاعران با دیدن تغییرات ساختاری، به وقوع تغییرات عمیق و محتوایی امیدوارتر شدند. آنچه که از نظر قیصر در سطرهای بالا گمشدهی جهان امروز است و بشر باید در جهان آرمانیاش به آن برسد، بازیافتنِ «اصالت»هاست.
او در شعر دیگری که صراحتاً به امام زمان (عج) تقدیم شده است، تصویر ذهنی خویش از جهان موعود را وضوح بیشتری میبخشد و مخاطب را به کلیدواژههایی همچون «صبح، مهربانی، عشق و مهربانی و…» توجّه میدهد و به این بیت میرسد که:
«ناگهان قفل بزرگ تیرگی را میگشاید
آن که در دستش کلید شهر پرآیینه دارد».[۵]
در شعر بالا، یکبارگیِ آن دگرگونیِ بزرگ و پیروزی محتوم آن علیرغم میل بدخواهان نمود دارد. تصویری که قیصر در این شعر از جهان آرمانی ارائه میدهد، بیش از هر چیزی بر روابط حسنهی انسانها تأکید دارد. شاید تنها عنصر خارج از اختیار انسانها در صحنهی نمایشی که قیصر در این شعر ترسیم کرده است، طلوعِ «صبح» باشد که آن را نیز میتوان استعاری و انتزاعی قلمداد کرد. امّا این تجرّد تصاویر آرمانشهری و انتزاعی بودن آنها در همهی اشعار قیصر اطلاق ندارد. مثلاً شعر زیر:
«مبادا آسمان بی بال و بی پر
مبادا در زمین دیوارِ بی در
مبادا هیچ سقفی بی پرستو
مبادا هیچ بامی بی کبوتر».[۶]
که در آن، قیصر به روشنی از استعاراتی چون «کبوتر، پرستو، در، و بال و پر»، رهایی انسان از قید و بندهای دست و پا گیر را اراده و آرزو کرده است. امّا «طراوت و سرزندگی» و از همه مهمتر «نور»، تصویر و تصوّر دیگریست که قیصر از جهان آرمانی انتظار دارد:
«خوشا هر باغ را بارانی از سبز
خوشا هر دشت را دامانی از سبز
برای هر دریچه، سهمی از نور
لب هر پنجره، گلدانی از سبز».[۷]
نور، پربسامدترین تصویریست که قیصر در سرودههای خود برای دنیای بهتر آرزو کرده است. در نمونههای بعد، تجلّیهای دیگرِ نور (مانند صبح، آیینه، پنجره و…) را در شعر قیصر بیشتر خواهیم دید. با نگاه به نمونههای بالا، شاید اینگونه به نظر برسد که قیصر نگاهی آرمانی و رؤیایی به جهان موعود دارد؛ امّا صرفاً با دیدن سطرهای فوق، نباید دربارهی تصویر جهان موعود در شعر قیصر پیشداوری کرد. او در نمونههای دیگری از شعرش، واقعبینانه، انتظارات اجتماعی و عدالتخواهانهی خویش را نیز مطرح میکند و از آنها غافل نیست:
«چشمها پرسش بیپاسخ حیرانیها
دستها تشنهی تقسیم فراوانیها
… فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزلها و غزلخوانیها».[۸]
برای درک دقیقترِ آنچه که از منظر قیصر در جهان کنونی ما ناخواستنیست و باید در جهان موعود تغییر کند، در این شعر، باید پرسید که قیصر از چه چیزهایی ناراضیست و چه چیزهایی را به مثابهی درمان میجوید؟ «بیپاسخی، حیرانی، تشنگی، زخم، داغِ دل، بیسرپناهی، بیسروسامانی، ناشکوفایی، وحشت، عریانی، پریشانی» چیزهایی هستند که قیصر در آمیزهای از استعاره و واقعگرایی، از آنها گلایه دارد. و چارهی اینهمه از دید قیصر، «تقسیمِ فراوانیها، کرامت، سرپناه، گلافشانی و شکوفایی، تقسیمِ گل و گندم و لبخند و غزل، روشنایی، و بهار» است. آن روشنایی که قیصر در این شعر از آن سخن گفته است، میتواند توان بصیرت و شناخت و بینش باشد؛ آنچه که قیصر در شعر دیگری، از آن با عنوان «آفتاب پنهانی» یاد کرده است:
«طلوع میکند آن آفتاب پنهانی
ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی»[۹]
و آیا ـ با وسواسی که از قیصر در انتخاب واژگان و همنشینیِ آنها سراغ داریم ـ اشاره به عرفان و اشراق در این بیت اتّفاقیست؟ و تأکیدی بر همان بینش و شناختِ آرمانیِ بشر نیست؟ در شعرِ بالا، قیصر کاملاً ایجابی دربارهی جهان موعود سخن میگوید و آن را به تصویر میکشد؛ «طلوع آفتاب، رسیدن مهمان، بهاروارگی، شگفتگونگی، صاف شدن هوای بارانی، لنگر گرفتن کشتی عشق و رسیدن به آرامشی توفانی» تصویرهایی هستند که قیصر در این سروده، از جهان آرمانی رقم زده است.
سه نکتهی شایستهی توجّه و اشاره در حاشیهی این شعر وجود دارد. یکی این که «باران» معمولاً در نظر شاعران، شخصیتی مثبت دارد؛ امّا قیصر در اینجا بارش ابرها را «گریه» دیده و آرزو کرده که با آمدنِ آن «آفتابِ پنهانی»، هوا صاف شود. نکتهی دیگر، آن که قیصر در این شعر و بسیاری از شعرهای نخستین دفترهای خویش، وقوع تغییر و آغاز دوران آرمانی جهان را منوط به آمدن شخصی دیگر دانسته است. امّا با نزدیک شدن به دو دفترِ پایانیِ این شاعر، مخصوصاً واپسین مجموعهی شعر او، میبینیم که گویی شاعر، آغاز بایستهی تغییرات را از خود انسانها و توسّط همهی انسانها میداند. به بیان دیگر، او با نزدیک شدن به واپسین شعرهای خود، انسانها را زمینهساز ظهورِ «وضعِ خوب» دانسته است. نمونههای این موضوع را در ادامه خواهیم دید. سومین نکتهی قابل اشاره در این شعر، آن است که به زعم قیصر، طلوعِ آن آفتابِ پنهانی، تازه آغاز حرکتِ دیگر انسانهاست. آن، هنگامیست که عشق تکامل مییابد، ولی تازه باید از آنجا حرکت را شروع کرد:
«کسی که نقطهی آغاز هرچه پرواز است
تویی که در سفر عشق، خطّ پایانی»[۱۰]
جالب است که قیصر در شعر دیگری نیز باز به همین موضوع اشاره میکند که آن روز، آن روزِ موعود، تازه روز آغاز حرکت است:
«آن روز،
پرواز دستهای صمیمی
در جستوجوی دوست
آغاز میشود».[۱۱]
امّا یکی دیگر از استعاراتی که معمولاً در شعر قیصر برای توصیف وضعیت جهان موعود میبینیم ـ و در شعر «مهمانی» (ص ۳۰۴) نیز وجود داشت ـ «بهار» است. شاید شهرهترین شعر قیصر که بر اساس این استعاره شکل گرفته است، شعر زیر باشد:
«چه اسفندها… آه!
چه اسفندها دود کردیم
برای تو، ای روز اردیبهشتی!
که گفتند اینروزها میرسی
از همین راه».[۱۲]
ولی به راستی، مهمترین خصوصیت روز آرمانی بشر چیست؟ به بیان دیگر، اگر بخواهیم تنها یک ویژگی را به عنوان شاخصهی وضع جهان موعود برشماریم، آن چه خواهد بود؟ قیصر در شعرش به موجزترین و مختصرترین شکل، به آن ویژگی، آن واژهی بایسته اشاره کرده است:
«وقتی تو نیستی،
نه هستهای ما
چونان که بایدند
نه بایدها…».[۱۳]
و حقیقتاً چنین است؛ بشر در یک کلمه به دنبال تحقّق آرزوها و آرمانها و «باید»های خویش در وضع موعود جهان است. «باید»هایی که حتّی با تصوّراتِ امروزینِ بشر از بایدهایش متفاوتتر و از بایدهای امروزینش شگفتتر است. قیصر از بایدهایی سخن گفته است که بشرِ امروز حتّی تصوّری هم از آنها ندارد. و این برداشتِ درست و واقعبینانهایست. ما انسانها بر اساس روحیهی تکاملطلبیمان، پیوسته به دنبال وضع بهتر هستیم. و بهترین وضعی که امروز برای ما قابل تصوّر است، در مقایسه با وضعِ برترینی که در روزِ رسیدن به آرمانِ امروزینمان خواهیم داشت، تازه نقطهی آغازی دیگر خواهد بود! بر این مبناست اگر (با تکیه بر شعر قیصر) ادّعا میکنم که بهترین ویژگیِ قابلِ برشماری برای وضعِ موعودِ جهان، همین است که بشر در آن روز به «وضع بایسته» خواهد رسید.
قیصر در شعر دیگری (شعر روز ناگزیر؛ که یکی از برجستهترین سرودههای این شاعر با موضوع جهان موعود است) برای بهتر به تصویر کشیدن آن روز، «آن روزِ ناگزیر که میآید»، از استعاراتی دیگر کمک گرفته است؛ «نور، نوروز، روز، آفتاب، صمیمیت، پرواز، وفور لبخند بیدریغ، صلح، صداقت و…». شاعر در پایان این شعر، آرزو میکند که در چنان روزی حضور داشته باشد و چنین روزی را ببیند:
«ای روز آفتابی!
ای مثل چشمهای خدا آبی!
… این روزها که میگذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم
امّا
با من بگو که آیا من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟».[۱۴]
با آن که پرسشِ موجود در این بند از شعرِ قیصر را میتوان نوعی «استفهامِ انکاری» فرض کرد و آن را به حسابِ نومیدیِ شاعر از «دیدنِ آن روز» گذاشت، امّا اگر خوشبین باشیم، میتوانیم این پرسش را فقط حکایتگرِ آرزوی شاعر برای درکِ آن روز به شمار آوریم. بر اساس این شعر، آن روز، روزیست که یک آشنای دور، انسانها را، به نام، صدا میزند. عابران در آن روز، فرصت دارند که لحظهای سر بلند کنند و آفتاب را ببینند. آن روز، روز توقّفِ «تکرار» و روز آغازِ دیگرگونه دیدن است. آن روز، روزیست که در آن، التماس و گردنِ کج، گناه و ممنوع خواهد بود و انسان که دارای «فطرتِ خدائی»ست، مجبور نیست روی روزنامه بخوابد و خواب نان تازه ببیند. آن روزهای خوب، درواقع، پایانِ خوشِ روزهای امروزند؛ پایانِ خوشِ روزهایی که به افسانهها پیوستهاند و مانند افسانهها پایانی خوش یافتهاند. در آن روز، نمیتوان روی «احساس» قیمت گذاشت. از جنگ خبری نیست؛ دهان مسلسلها خمیازه میکشد و پوتینهای سربازی در کنج موزه آرام گرفتهاند. در آن روز، گلها هر جا که دوست داشته باشند میرویند، دیوارها پنجره دارند، و آسمانها پُرستارهاند. میبینیم که قیصر در تصویرپردازیِ جهان موعود در سطرهای بالا، فقط به تصاویر انتزاعی و قابل تأویل بسنده نکرده و حقیقتاً روی خواستهای اجتماعیِ مشخّصی نیز انگشت نهاده است.
در شعر دیگری از قیصر، دوباره «روشنایی» استعارهای از آن روز موعود میشود:
«…کی میشود به روی تو روشن چراغ چشم؟
روشن نشد جواب سؤالی که داشتم
باری مگر ز شرق نگاه تو بردمد
آن آفتاب رو به زوالی که داشتم».[۱۵]
استعارهی روشنایی، در شعر دیگری از قیصر نیز، با تأکید بر «پنجره» نمود مییابد:
«… ای کاش جای اینهمه دیوار و سنگ،
آییینه بود و آب و کمی پنجره…».[۱۶]
در این شعر، قیصر، کلبهای مخروبه را به عنوان استعارهای از وضع موجود به تصویر کشیده است که نیازمندِ ذرّهای «آفتاب» و اندکی «پنجره» ـ به مثابهی تمثیلی از وضع موعود ـ است. آن روز به زعم قیصر، روز مجاب شدن چشمها و دلهاییست که اینک در «این سیاهچالِ سراسر سؤال» زندانیاند. و شعر با نقب زدن به آرمانهای مادّی و معنویِ قیصر و آرزوهای خوبِ او برای بشر در آن وضع موعود، سرانجام مییابد:
«… بویی ز نان و گُل به همه میرسید
با برگی از کتاب و کمی پنجره…».[۱۷]
تنها در همین بیت بالا، حدّاقل میتوان تأکید بر «محو فقر»، «مهربانی» و «دانایی» را به عنوان انتظارات قیصر از جهان موعود، سراغ گرفت. امّا در واپسین دفترِ سرودههای قیصر، با تصاویری عینیتر و جهانشمولتر از وضع موعود روبهرو میشویم:
«پشتِ میله
بر کفِ زندان
کُپّهای زنجیر!».[۱۸]
یا پردهای دیگر از همین آرزو…؛ آرزوی در هم شکستنِ زندان و قفس:
«پرنده
نشسته روی دیوار
گرفته یک قفس به منقار».[۱۹]
قیصر که در روزگار دفاع مقدّس نمونههای درخشانی از شعر برای جنگ (مانند شعرِ «شعری برای جنگ») را سروده بود و در این قبیل سرودهها از لزوم دفاع از میهن سخن گفته بود، اینک در سالهای میانسالی، چهرهای ژرف تر از خود در شعرش به تصویر میکشد:
«شهیدی که بر خاک میخفت،
سرانگشت در خون خود میزد و مینوشت
دو سه حرف بر سنگ:
به امّید پیروزی واقعی
نه در جنگ
که بر جنگ».[۲۰]
با این حال، نباید اینگونه انگاشت که این شعرهای متأخّرِ قیصر با شعرهای «دفاع مقدّسیِ» او تنافر و تباین بنیادین دارند. نمونههایی چون «شعری برای جنگ»، سرودههایی جنگطلب نیستند. شعرهایی از آن دست نیز، شعرهایی برای توقّفِ جنگاند. پس میتوان آن دسته از اشعار قیصر را نیز، شعر «شعرِ دفاع» نامید. باید انصاف داد؛ قیصر چگونه میتوانسته بر جنگی که بر هموطنان و همنوعان او تحمیل شده بوده چشم ببندد و در آن شرایطِ خصمانه، دفاع از کیانِ اسلامی و ملّی و فرهنگیِ خویش را وابنهد؟ با این طرز نگاه، همهی شعرهای قیصر ـ به عنوان شاعری که همواره دغدغهی آرامش و تعالیِ بشر را داشته است ـ شعرهایی برای دفاع و صلحطلبانهاند. درست است که دفاع از وطن در برابر زورگویی و توسعهطلبی و هژمونی دشمن، از نظر قیصر، امری واجب بوده است، امّا آنچه که قیصر به طور ریشهای با آن مخالف است، خودِ جنگ است؛ جنگی که حاصل طمعورزی و دشمنخوییِ انسانهاست:
«شهیدی که بر خاک میخفت،
چنین در دلش گفت:
اگر فتح این است
که دشمن شکست،
چرا همچنان دشمنی هست؟!».[۲۱]
قیصر هم مانند همهی انسانها گاهی از رسیدن به آن روز موعود و آن وضع برترین، نومید شده است. این نومیدی مقطعی در این قطعهشعرِ زیر قیصر هویداست:
«خدا روستا را
بشر شهر را…
ولی شاعران، آرمانشهر را آفریدند
که در خواب هم خوابِ آن را ندیدند».[۲۲]
با اینهمه، وجه غالب در مضامین و تصاویر شعر قیصر، امید است و نویدِ تحقّق جهان موعود؛ چیزی که همهی انسانها انتظارش را میکشند، امّا شاید بیش از همه، شاعراناند که تصوّرش میکنند و به تصویرش میکشند.
* نتیجهگیری:
با بررسی کلیدواژههای پربسامد مربوط به جهان موعود در شعر قیصر، آنچه که بیش از همهچیز نمود دارد، استعاراتِ انتزاعی و کلّیِ «مثبت» است. در میان این قبیل استعارات که جز «شرایط بهتر» بر چیز عینی خاصّی تأکید ندارند، شاید برجستهترین و پربسامدترین استعارات، آنهایی باشند که بر نور و روشنایی تکیه دارند. از این حیث، شاید بتوان آرزوی تحقّق بینش و بصیرت و شناخت را بهترین تأویل برای اینگونه استعاراتِ انتزاعی دانست. از این گذشته، معدود مواردی در شعر قیصر هستند که عینیترند و بر تصویر ذهنی قیصر از جهان موعود دلالت دارند. این موارد، عموماً بر پایان جنگها، بسته شدن زندانها، و از همه پربسامدتر، تقسیم عادلانهی همهچیز انگشت نهادهاند. بر این اساس، مهمترین دغدغهی آرمانی قیصر را در ارتباط با تصویر او از جهان موعود، باید «آگاهی»، «صلح» و «عدالت» دانست.
* منابع:
ـ امینپور، قیصر؛ مجموعهی کامل اشعار؛ مروارید؛ چاپ چهارم؛ ۱۳۸۹؛ تهران.
ـ شفیعی کدکنی، محمّدرضا؛ ادوار شعر فارسی؛ سخن؛ ۱۳۸۶؛ تهران.
[۱] امینپور، قیصر؛ ۱۳۸۶ ـ ۱۳۳۸٫
[۳] ن.ک.: شفیعی کدکنی، محمّدرضا؛ ادوار شعر فارسی؛ سخن؛ ۱۳۸۶؛ تهران.
[۴] امینپور، قیصر؛ مجموعهی اشعار؛ دفتر تنفّس صبح؛ شعر فصل وصل؛ صص ۴۱۲ ـ ۴۱۰٫
[۵] هماو؛ همان؛ شعر صبح بیتو؛ ص ۴۰۹٫
[۶] هماو؛ همان؛ دفتر آینههای ناگهان؛ شعر نیایش، ص ۳۶۱٫
[۷] هماو؛ همان؛ شعر سبز؛ ص ۳۶۰٫
[۸] هماو؛ همان؛ شعر فصل تقسیم؛ صص ۳۵۶ ـ ۳۵۵٫
[۹] هماو؛ همان؛ شعر مهمانی؛ صص ۳۰۵ ـ ۳۰۴٫
[۱۰] هماو؛ همان.
[۱۱] هماو؛ همان؛ شعر روز ناگزیر؛ ص ۲۳۶٫
[۱۲] هماو؛ همان؛ شعر پیشواز؛ ص ۲۸۷٫
[۱۳] هماو؛ همان؛ شعر روز مبادا؛ صص ۲۵۲ ـ ۲۵۱٫
[۱۴] هماو؛ همان؛ شعر روز ناگزیر؛ صص ۲۴۰ ـ ۲۳۵٫
[۱۵] هماو؛ همان؛ دفتر گلها همه آفتابگردانند؛ شعر حال غزال؛ ص ۲۲۲٫
[۱۶] هماو؛ همان؛ شعر پنجره؛ ص ۲۱۸٫
[۱۷] هماو؛ همان.
[۱۸] هماو؛ همان؛ دفتر دستورزبان عشق؛ شعر آرمانی (۳)؛ ص ۳۳٫
[۱۹] هماو؛ همان؛ شعر آرمانی (۲)؛ ص ۳۲٫
[۲۰] هماو؛ همان؛ شعر طرحی برای صلح (۳)؛ ص ۱۷٫
[۲۱] هماو؛ همان؛ شعر طرحی برای صلح (۲)؛ ص ۱۶٫
[۲۲] هماو؛ همان؛ دفتر گلها همه آفتابگردانند؛ شعر مدینهی فاضله؛ ص ۱۵۴٫
تاریخ مقاله: آذر ماه ۱۳۹۳
نویسنده: محمّدجواد شاهمُرادی (کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی)