فرصت سازی یا فرصت سوزی ترامپ؟ وقتی که آمریکا سپر بلای اسرائیل قرار می گیرد

0 101

ترامپ رئیس جمهور امریکا به گونه ای حرف می زند و رفتار می کند که گویی از همه باهوش تر است و دستی بالاتر از وی در داخل و خارج نیست اما دقت در تصمیمات و سیاست های که وی اتخاذ و اجرا می کند نشان می دهد که وی به الت دست نتانیاهو تبدیل شده و امریکا را سپر بلای رژیم صهیونیستی قرار داده و در مواردی هم  به اقداماتی دست زده که خواسته یا ناخواسته برای رقباء و حتی دشمنان خود فرصت سازی کرده است.

ازهمان ابتدا که سرداران مبارزه با داعش یعنی حاج قاسم و ابومهدی مهندس به همراه همرزمانشان در فرودگاه بغداد با دستورمستقیم دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا ترور شدند، حدس زده می شد که رژیم صهیونیستی بخصوص سرویس اطلاعاتی و جاسوسی آن موسوم به موساد نقش اصلی را در این زمینه ایفاء کرده است. در چند روز گذشته منابع رسانه ای هم در امریکا و هم در فلسطین اشغالی با اذعان به این موضوع داده های اطلاعاتی در این باره منتشر کرده اند. روزنامه امریکایی نیویورک تایمز فاش کرد که نتانیاهو تنها فرد خارجی بود که از قبل در جریان این ترور قرار داشته است. روزنامه اسرائیلی هارتض به نقل از تحلیلگر نظامی خود نوشته است همه ادله نشان می دهد اسرائیل پس از ترور حاج قاسم سلیمانی فعالیت های نظامی هجومی خود را در جبهه شمالی کاهش داده است. در این میان روزنامه راستگرای اورشلیم( بیت المقدس)پست با نقد تلویحی رویکرد محافظه کارانه دولت نتانیاهو بر افشای این نقش تاکید کرده و نوشته است افشای کمک اسرائیل به امریکا در عملیات ترور حاج قاسم سلیمانی جایگاه تل اویو را نزد افکار عمومی امریکا تقویت می کند.

وقتی نتانیاهو در انتخابات سال ۲۰۱۶ امریکا و روند منتهی به پیروزی مشکوک دونالد ترامپ آشکارا دخالت کرد و در خلال بیش از سه سال گذشته دولت ترامپ را به اقداماتی همچون خروج از برجام ، ایجاد توقف در روند خروج نیروهای نظامی امریکایی از خاورمیانه و تقویت حضور نظامی آن در خلیج فارس، انتقال سفارت امریکا به بیت المقدس و جایگزینی طرح رسمی دو دولت با طرح موسوم به معامله قرن و به رسمیت شناختن اراضی اشغالی جولان بعنوان قلمرو و رژیم صهیونیستی وادار کرد ، در چنین شرایطی طبیعی است که متقاعد کردن وی به صدور فرمان ترور حاج قاسم کار سختی نیست . ضمن اینکه باید توجه داشت که فریب سرویس اطلاعاتی امریکا از سوی رژیم صهیونیستی مسبوق به سابقه است و اشغال عراق از سوی امریکا در سال ۲۰۰۳ و در زمان حاکمیت جمهوریخواهان در زمان جرج بوش که بیش از دهها هزار کشته و زخمی و بیش از دو تریلیون دلار خسارات مستقیم و غیرمستقیم نظامی برجای گذاشت، حاصل همین فریب بود چراکه دولت وقت بوش بر اساس گزارش دستگاه های اطلاعاتی این کشور مدعی شده بود که رژیم وقت عراق هنوز دارای تسلیحات کشتارجمعی است که کشورهای غربی برای استفاده در جنگ تحمیلی به صدام تحویل داده بودند اما بعد از حمله به عراق و اشغال این کشور این ادعا به اثبات نرسید و در نتیجه اساس مشروعیت حمله زیر سوال رفت و نیروهای نظامی امریکایی به عنوان نیروهای اشغالگر در سیبل حملات مخالفان اشغال قرار گرفتند. اکنون با توجه به مصوبه اخیر مجلس عراق در خصوص خروج نیروهای امریکایی از این کشور ، امتناع امریکا از اجرای این مصوبه می تواند اوضاع را به دوران اشغال برگرداند.

از دیگر سو از اواسط دوره ریاست جمهوری باراک اوباما این فرضیه مطرح شد که امریکا در راهبرد جدید خود تصمیم گرفته است حضور نظامی خود را در خاورمیانه و خلیج فارس کاهش دهد و به جای آن نیروها و حضور نظامی خود را در شرق آسیا افزایش دهد. این فرضیه بر این پیش فرض همراه بود که مهمترین تهدید امریکا از جانب چین است و این کشور توانسته است خود را به قدرت دوم اقتصادی جهان ارتقاء دهد و با ادامه روند فعلی طولی نخواهد کشید که جای امریکا را به عنوان قدرت اول اقتصادی خواهد گرفت. اما بعد از به قدرت رسیدن ترامپ هرچند رویکرد تهاجمی امریکا علیه چین افزایش و گسترش یافته است ودر مواردی به یک جنگ تمام عیار تجاری تبدیل شده است اما به لحاظ نظامی تا حدودی از شدت و گسترش درگیری ها و تنش ها در شرق اسیا کاسته شده و بجای آن قدرت های رقیب منطقه ای همچون چین و ژاپن با اتخاذ سیاست تهاجمی پیشدستانه کوشیده اند حوزه درگیری را درست برعکس از شرق آسیا به سمت خاورمیانه و خلیج فارس بکشانند و خطر درگیری را از مرزهای خود دور کنند. در این راستا در پی تلاش های چین برای تقویت حضور نظامی خود در خاورمیانه و خلیج فارس( از جمله شرکت در رزمایش مشترک دریایی با ایران و روسیه در دریای عمان و اقیانوس هند) که به موازات گسترش دامنه پروژه عظیم تجاری جاده ابریشم جدید به این مناطق همراه است، ژاپن نیز رویکردی مشابه اتخاذ کرده و در پی اعزام ناو جنگی خود به خلیج فارس شین زو آبه نخست وزیر این کشور نیز در راس یک هیات سیاسی ، اقتصادی و تجاری بلندپایه به عربستان و امارات عربی متحده سفر کرده است که هر دو از متحدان منطقه ای جناح راستگرای حاکم بر امریکا به ریاست ترامپ هستند . هرچند نمی توان از کاهش نسبی بحران کره بر تغییر رویکرد قدرت های رقیب منطقه ای مثل چین و ژاپن غافل شد اما هیچ تردیدی نیست که تغییررویکرد دولت ترامپ از راهبرد دولت قبلی مبنی بر کاهش حضور نظامی در خاورمیانه و خلیج فارس و به جای ان افزایش و تقویت حضور نظامی در شرق آسیا برای مهار چین نقش اصلی در تغییر رویکرد قدرت های رقیب منطقه ای چین و ژاپن ایفاء کرده است و ان ها را بر آن داشته است صحنه درگیری را از شرق اسیا به منطقه خلیج فارس و خاورمیانه منتقل کنند و بدین ترتیب امریکا را در این منطقه گرفتارکنند که البته در این زمینه نمی توان از نقش رژیم صهیونیستی و عربستان نیز غافل شد.

البته دولت تندرو و تجدید نظر طلب ترامپ در آخرین اقدام خود که این روزها در راس اخبار رسانه های جهان قرار گرفته است، با تحمیل توافقنامه جدید بر چین آن را مجبور کرده است ۲۰۰ میلیارد دلار کالای جدید از امریکا بخرد و در عین حال دولت های اروپایی عضو برجام را تهدید کرده است که برای در امان ماندن از اعمال تعرفه های جدید برخودروهای ارزان قیمت آن ها در بازار امریکا سازوکار حل اختلافات در برجام موسوم به ماشه را علیه ایران فعال کنند. این دو شاخص یک پیام واحد را نشان می دهد و آن اینکه دولت ترامپ چه علیه دوستان و متحدان و چه علیه رقبا از یک ابزار استفاده می کند و ان وابستگی اقتصادی است که طی دهه ها و سالیان گذشته بین امریکا و این کشورها برقرار شده است . اگر مورد ایران را نیز به این مجموعه اضافه کنیم مشخص می شود که علیه دولت های مستقل و پیشرو نیز از این شیوه استفاده می کند.اتخاذ این رویکرد چند نکته را اشکار می کند: نخست اینکه امریکا در دیگر عرصه ها حرفی برای گفتن ندارد هرچند که با بیش از ۶۰۰ میلیارد دلاربزرگترین بودجه نظامی را در جهان دارد دوم اینکه جناح حاکم بر امریکا به رهبری ترامپ خود ناقض همان اصولی است که سال ها مبلغ ان بوده و ان اینکه نظام اقتصادی باید آزاد و بدور از مداخله دولت باشد؛اما درست برعکس دولت حاکم بر امریکا به حدی در بازار مداخله می کند که حداقل به این شکل در تاریخ نظام سرمایه داری سابقه نداشته است. سوم اینکه با اقدامات دولت ترامپ دیگر هیچ تردیدی باقی نمانده است که اگر دولت های جهان حتی اگر از دوستان و متحدان این کشور باشند راه خود را از امریکا جدا نکنند و یا حداقل وابستگی اقتصادی خود را کاهش ندهند،هر ان در معرض سلطه اقتصادی این کشور قرار خواهند گرفت. عملکرد تجدید نظرطلبان حاکم بر دولت ترامپ این ذهنیت را تقویت می کند که گویا نظام لیبرالیستی که طی چندین دهه و قرن درباره آن گفتمان سازی شده و به عنوان فرشته نجات مسائل اقتصادی تبلیغ شده، دامی برای ایجاد وابستگی به امریکا به عنوان رهبر نظام سرمایه داری بوده است و حتی اگر چنین نباشد هیچ تردیدی در این است که راستگرایان حاکم بر دولت ترامپ بر این تاکید دارند که امریکا باید از وابستگی اقتصادی سایر کشورها به خود حداکثر سوءِ استفاده را بکند و از آن به عنوان اهرم فشاری برای کسب امتیاز اقتصادی و سیاسی از سایرکشورها ولو دوستان و متحدان خود استفاده کند . البته کسانی که قربانی سلطه و تروریسم اقتصادی امریکا شده اند دست روی دست نگذاشته و به صورت آشکار و پنهان به اقدامات متقابل دست زده اند و اگرچه این اقدامات تاکنون به نتایج و اهداف مورد انتظار نرسیده است اما به نظر می رسد بدعتی که راستگرایان حاکم بر دولت ترامپ گذاشته اند دیر یا زود دامن این کشور را نیز خواهد گرفت و شاید در ان مقطع امریکا دیگر بدیلی برای جبران نداشته باشد چراکه دولت ترامپ آخرین برگه خود را رو کرده است.

و در نهایت باید گفت که ترامپ با صدور فرمان ترورسردار بزرگ مقاومت و جهان اسلام  ، امریکا را وارد تونل تاریک کرده است. هرچند این برای رژیم صهیونیستی و عربستان که سال ها در حسرت ایجاد رویارویی نظامی بین ایران و امریکا بوده اند موفقیت محسوب می شود اما برای امریکا و شخص ترامپ که روسای جمهور قبلی را به سبب وارد کردن امریکا به جنگ های بیهوده و پرهزینه مورد نکوهش قرار می داد شکستی سخت و رسوایی بزرگ محسوب می شود چه انکه لطمات و صدمات وارده به امریکا در جریان حملات تلافی جویانه سپاه حیثیتی بوده و مخاطب اصلی رهبرمعظم انقلاب اسلامی در خطبه های نمازجمعه هفته گذشته( که بازتاب گسترده ای در سطح رسانه های جهان پیدا کرد و برخی از شبکه های تلویزیونی با قطع برنامه های عادی خود به طور مستقیم این سخنان را پوشش دادند) امریکا و جناح افراطی و آشوب طلب حاکم بر این کشور بود چه آنکه مسبب اصلی رخدادهای اخیر که باعث شد رهبر معظم انقلاب بعد از ۸ سال شخصا اقامه نماز جمعه را جهت ارسال پیام به مخاطبان داخلی و خارجی برعهده بگیرند امریکا بوده است. با وجود اینکه خصومت امریکا با جمهوری اسلامی ایران به قدمت انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران است و در این مدت با افت و خیز جریان داشته است اما بر همگان آشکار است که این امریکا و دولت ترامپ بوده است که در ملاء عام ۹ نفر از اعضاء و رهبران مقاومت و ضد جریان تروریسم تکفیری و داعش و در راس آن حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس را ترور کرد و ترامپ ضمن پذیرش مسئولیت آن کوشید آن را به عنوان موفقیتی بزرگ در کارنامه خود ثبت کند و حتی در تبلیغات انتخاباتی روی ان مانور دهد. این ترور باعث خروش و قیام مردم ایران شد و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به تلافی این اقدام تروریستی  به درخواست عموم مردم که فریاد انتقام سر می دادند پایگاه عین الاسد را موشک باران کرد که در حین آن فاجعه تاسف بار و غم انگیزسقوط هواپیمای مسافربری اوکراین و جان باختن تعدادی از هموطنان ایرانی پیش آمد که هرچند خطای انسانی اعلام شده اما در عین حال این احتمال که امریکا و رژیم صهیونیستی در یک جنگ الکترونیکی و سایبری در سقوط این هواپیما نقش داشته باشند به عنوان یک فرضیه جدی مطرح است. بنابر این آنچه مسلم و مبرهن است اینکه امریکا به طور مستقیم و غیرمستقیم نقش اول را در جریان رخدادهای اخیر بازی کرده است و به همین دلیل مخاطب اصلی رهبر معظم انقلاب در سخنان و خطبه های نماز جمعه هفته گذشته قرار گرفت و البته رژیم صهیونیستی  و سه کشور اروپایی نیز دو ضلع دیگر این مثلث را تشکیل می دادند که هر کدام بخش های دیگر از پازل جدید را علیه ایران تشکیل می دهند . با اینحال در سخنان رهبر معظم انقلاب اسمی از همپمانان عرب این بازیگران به چشم نمی خورد و این می تواند ناشی از دو دلیل باشد نخست تغییر رویکرد این کشورها که حداقل در ظاهر برخلاف ماه های گذشته عریان نیست و این تغییر در رفتار مثلث عربستان، امارات و بحرین تا حدودی اشکار است و جمهوری اسلامی ایران همین را به فال نیک گرفته و دوم اینکه می تواند دال و تاکیدی بر این باشد که جمهوری اسلامی ایران در عین حالی که بر پایان حضور نظامی قدرت های خارجی و در راس ان امریکا از عراق و منطقه تاکید دارد اما در همان حال دست یاری و دوستی به سمت کشورهای عربی و همسایه دراز کرده است و امید دارد بدیل پایان حضور قدرت های خارجی شکل گیری دور جدید همگرایی فراگیر منطقه ای که در ان نه تنها دولت ها بلکه ملت ها هم در کنار هم باشند و این پیام کاملا در خطبه دوم رهبر معظم انقلاب کاملا آشکار است و به نظر می رسد یکی از دلایل ایراد خطبه دوم به زبان عربی که در رسانه های غربی خبرساز شد همین بوده است .

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.