مبانی تبلیغ اسلام در سیره اهلبیت (ع)

0 962

چکیده

دستیابی به مبانی تبلیغ اسلامی در سیره معصومین علیهم‌السلام از آن رو اهمیت فراوان دارد که این بزرگواران حاملان دین الهی هستند و تبیین و تبلیغ دین اسلام، وظیفه ذاتی آنان محسوب می‌شود و لذا است که مقام امامت و پیشوایی امت را در اختیار داشته و قول و فعل و تقریر آنان حجت شمرده شده است. بدین ترتیب مطالعه حرکت تبلیغی آنان و استخراج مبانی آن، بهترین و موثق‌ترین دستمایه برای مبلغان اسلام خواهد بود. در این نوشتار، عناصر زیر به عنوان مهم‌ترین مبانی تبلیغ دینی در سیره معصومین مورد بررسی اجمالی قرار گرفته است:

تبلیغ به معنای واقعی کلمه، اصالت پیام و سرمنزل مقصود، نهایت ارشاد و خیرخواهی برای مردم، مخالفت اصولی با نظریه “هدف وسیله را توجیه می‌کند”، نکته‌سنجی و بهره‌گیری از موقعیت‌های طبیعی و روال جاری زندگی، اقناع توأمان عقل و دل مخاطب، به رسمیت شناختن حق مخالفت و سؤال کردن، شجاعت و ثبات قدم، عدم دریافت اجر و مزد، تبلیغ عملی و تخلق واقعی به اخلاق الهی.

 

مقدمه

در باب تبلیغ اسلامی از زوایای گوناگونی می‌توان به بررسی و مطالعه پرداخت و تا کنون نیز آثار درخوری در این زمینه منتشر گردیده است. این نوشتار نیز تلاش دارد تا با بررسی سیره اهل بیت، مبانی حرکت تبلیغی آنان را آشکار سازد.

اهمیت این امر در این است که حضرات معصومین (ع) به سبب اشراف کامل بر معارف دینی در موقعیتی هستند که قول و فعل و تقریر آنان، حجت شمرده شده است.  از سوی دیگر مقام امامت و پیشوایی آنان، ایجاب می‌کند که تمام حرکات و سکنات آنان در جهت تبلیغ، ترویج و یاری دین خدا بوده باشد.

بدین ترتیب دستیابی به مبانی تبلیغ دینی در سیره معصومین (ع) بهترین و بلکه تنها دستمایه مورد اطمینان مبلغان دینی خواهد بود. با تذکر این نکته که تلاش‌های آتی صاحبنظران موجب استحکام و جامعیت هرچه بیش‌تر این بضاعت مزجاه خواهد بود، به بیان این مبانی می‌پردازیم:

 

تبلیغ به معنای واقعی کلمه

تبلیغ در لغت به معنای رساندن چیزی به منتهای مقصد خویش است و وقتی در بُعد فرهنگی به کار گرفته می‌شود به معنای رساندن پیامی توسط مبلّغ (پیام‌دهنده) به مخاطب (پیام‌گیرنده) می‌باشد. (۱)

تبلیغ در معنای اسلامی خود به معنای رساندن پیام اسلام به مخاطبان است که البته صرف رساندن پیام به گوش مخاطب و حواس ظاهری او نیست، بلکه باید به عقل و فکر او نفوذ کند و علاوه بر آن به دل و عمق روح مخاطب برسد. (۲)

پیداست که چنین کاری بسیار دشوار خواهد بود و قرآن کریم در خلال ذکر داستان انبیا به این موضوع اشاره‌های فراوانی دارد و خصوصاً در آیات مربوط به رسالت حضرت موسی و همچنین مبعوث شدن پیامبر اسلام، با صراحت بیش‌تری به این مطلب می‌پردازد. از جمله در سوره مزمل خطاب به پیامبر اکرم آمده است که “انا سنلقی علیک قولاً ثقیلاً؛ یعنی به زودی بار سنگینی بر دوش تو خواهیم نهاد”! (مزمل/۵) همچنین در خلال آیات ۲۵ تا ۳۲ سوره طه از جانب حضرت موسی درخواست‌هایی را مطرح می‌کند که از سختی‌ و صعوبت وظیفه‌ای که بر عهده‌اش گذاشته شده است حکایت دارد.

بنابر این باید گفت که مهم‌ترین ویژگی حرکت تبلیغی انبیا الهی، درک اهمیت موضوع ابلاغ پیام الهی و آگاهی نسبت به دشواری‌های مسیر پیش رو بوده است و این قضاوت و رویکرد، از احاطه کامل آنان نسبت به “پیامی” که می‌بایست به مخاطبان خود برسانند نشأت گرفته است. در واقع محتوای پیام دین که از سرمنزل وحی الهی سرچشمه می‌گیرد – و دقیقاً به همین خاطر تمام جنبه‌ها و ابعاد زندگی بشر را در بر می‌گیرد – به حدی سنگین و ثقیل است که اصولاً غیر از شایستگان و برگزیدگان، تاب تحمل آن را ندارند.

از اینجا می‌توان دریافت که حاملان اصلی دین آنانند که دین را به تمام معنا و با همه جوانب و زوایای آن دریافت می‌کنند و خود تجسم عینی انسان مورد نظر دین هستند. مباحث مربوط به عصمت انبیا و اهل بیت علیهم‌السلام و حجیت قول و فعل و تقریر آنان نیز در همین چارچوب است که معنا و مفهوم پیدا می‌کند.

بنابر این حاملان دین در واقع بیش‌ترین آگاهی و شناخت را نسبت به دین خدا دارند و این شناخت و آگاهی تام و تمام، مهم‌ترین رکن تحقق تبلیغ به معنای واقعی کلمه است زیرا همان‌طور که می‌دانیم در هر فعالیت تبلیغی چهار عنصر اصلی وجود دارد که عبارتند از: پیام، پیام‌دهنده، پیام‌گیرنده و ابزار پیام‌رسانی و در این میان عنصر “پیام” از همه اصلی‌تر و اساسی‌تر است. در واقع هدف اصلی تبلیغ در این عنصر نهفته است و قرار است که توسط مبلّغ، با روش‌هایی مناسب به مخاطب انتقال یابد. (۳)

اهل بیت (ع) در خصوص عامل دوم یعنی “پیام‌دهنده” نیز در رأس هستند، زیرا همان‌طور که گذشت آنان خود تجلّی انسان مورد نظر دین هستند و به واسطه شایستگی‌هایشان به مرتبه‌ی دریافت و انتقال پیام دین نایل آمده‌اند. این شایستگی‌ها، برخی به مکارم اخلاقی و مقام معنوی و سلوک انسانی آنان مربوط می‌شود و برخی از دریچه هوشمندی و موقعیت‌سنجی آنان در انتخاب بهترین شیوه تبلیغی متناسب با مخاطب قابل بررسی است. به عبارت دیگر حاملان دین هم مخاطبان را به خوبی می‌شناسند و هم روش متناسب با هر کدام را، و می‌دانند که در هر موقعیتی و در مواجهه با هر فرد یا گروهی چگونه رفتار کنند؛ آنان به گروهی آگاهی می‌دهند، به گروهی دیگر تذکر؛ گروهی را با تبشیر امیدوار می‌سازند و گروهی را با تنذیر، هراسان؛ آنجا که حکمت کارساز است، حکیمانه سخن می‌گویند و آنجا که جای وعظ و پند است، موعظه می‌کنند و اگر با مجادله روبرو شوند، بهترین شیوه جدل را در پیش می‌گیرند و در عین حال در هیچ دلی نفرت و انزجار نمی‌آفرینند؛ حتی در دل دشمنان سرسخت و قسم‌خورده‌شان! از همین روست که حتی در زبان دشمنان خود نیز به بزرگی یاد می‌شوند و این خود جنبه دیگری از حرکت تبلیغی و ارشادی این بزرگان را آشکار می‌سازد که حتی مخالفت‌ها و مبارزه های آنان هم از سر کینه و حب و بغض‌های شخصی نیست؛ در اینجا فقط و فقط انجام وظیفه الهی تعیین‌کننده‌ی گفتار و کردار مبلغ است و هیچگونه ناخالصی – اعم از دفع خطرات و یا جلب منافع شخصی – وجود ندارد و راز ماندگاری، عمق و گستره‌ی نفوذ پیام بزرگان دین نیز همین است. (۴)

 

اصالت پیام و سرمنزل مقصود

تبلیغات در معنای مصطلح و امروزین خود، نسبت به اصالت، حقیقت و مطلوبیت واقعی پیامی که در بر دارد تعهدی ندارد و هرگز این جنبه‌ها را تضمین نمی‌کند، بلکه بعضاً در مسیر مقابل حرکت می‌کند و دربردارنده  پیام‌هایی است که از اصالت و حقیقت تهی‌اند و به هیچ روی مطلوب و مفید نیستند. تبلیغات بازرگانی نمونه ظاهراً بی‌ضرر این عرصه‌اند که لااقل در ایجاد نیازهای کاذب نقش بسزایی دارند و شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خانواده و جامعه را به سختی تحت تأثیر قرار می‌دهند. انواع رفتارهای نابهنجار و خلاف آداب اجتماعی و اخلاق انسانی، نمونه دیگری از پیام‌هایی است که در حال حاضر با شیوه‌های تبلیغاتی گوناگون در معرض دیده و دل مخاطب قرار می‌گیرد و بواقع زیستِ انسانیِ آدمی را در تمام جوامع با بحران و چالش جدی مواجه ساخته است.

در کنار این‌ها باید به فعالیت‌های تبلیغی فرقه‌ها و نحله‌های بی‌رگ و ریشه‌ – که در شرایط احساس نیاز به معنویت و نبودِ پاسخ‌های مناسب و اصیل سر برآورده‌اند – نیز اشاره داشت که نه اصالت دارند، نه حقیقت و نه مطلوبیت واقعی!

اما پیام رهبران راستین دین اصالت محض، حقیقت محض و محضِ سود و منفعت واقعی مخاطب است. این پیام، تمام ابعاد وجودی انسان را مورد توجه قرار می‌دهد؛ مضامین آن با یکدیگر همخوانی دارد و از هرگونه افراط و تفریط به‌دور است و حاصل آن – یعنی انسان تربیت شده بر اساس آن – در نهایت اعتدال و اعتلا است. بنابر این جهت‌گیری و رویکرد تبلیغی حاملان دین، از یک سو با تبلیغات مصطلح امروزی متفاوت و متعارض است و از سوی دیگر روش‌های تبلیغی برخی از مبلغان دینی را نیز به چالش می‌کشد؛ آنجا که بعضاً شاهدیم این روش‌ها و یا آموزه‌ها تنها بخشی از رفتار و کردار مخاطبان را هدف قرار می‌دهد و نسبت به سایر جنبه‌ها – دانسته یا نادانسته – غفلت می‌ورزد. در حالی که امامان معصوم ما مهم‌ترین حرکات مصلحانه خود را در مواقعی به منصه ظهور رسانده‌اند که بسیاری از ظواهر دینی در جامعه مورد رعایت و احترام قرار داشته و چه بسا در بهترین وجه خود به اجرا درمی‌آمده است!

جنبه دیگری از تفاوت روش تبلیغی بزرگان دین با روش برخی از مبلغان دینی به نفوذ افکار التقاطی در اندیشه و عمل آنان مربوط می‌شود که این امر یا به دلیل عدم باورمندی به توانایی دین در پاسخگویی به نیازهای روز است و یا به دلیل بهره‌گیری از جذابیت مکاتب جدید و اثبات انطباق دین با دیدگاه‌های این مکاتب است و در هر دو صورت نشأت گرفته از باور نداشتن به اصالت، ارزشمندی و انسجام دین می‌باشد. مرحوم مطهری در میان آثار خود به طور مکرر خطر التقاط را گوشزد کرده است و بر ضرورت تسویه افکار دینی پای فشرده است و از جمله ضعف منطق برخی از مبلغان را از حیث تأثیری که بر گرایش به مادیگری دارد نیز مورد توجه قرار داده است و می‌گوید: “ضعف منطق‌هایی که غالباً دیده می‌شود که افراد ناوارد در مسایل مربوط به حکمت الهی، عدل الهی، قضا و قدر الهی، اراده و مشیت الهی، قدرت کامله الهی، جبر و اختیار، حدوث و قدم عالم، قبر و برزخ و معاد و بهشت و جهنم و صراط و میزان و غیره از خود نشان می‌دهند و غالباً مستمعان آن‌ها می‌پندارند که آنچه این جاهلان و بی‌خبران می‌گویند، متن تعلیمات دینی است و این‌ها به عمق آن تعلیمات رسیده‌اند، یکی از موجبات بزرگ لامذهبی و گرایش‌های مادی است. (۵) در حالی که یکی از نقاط قوت اهل بیت (ع) در ابلاغ پیام الهی، اتقان دیدگاه‌ها و استحکام پاسخ‌هایی که برای انواع شبهات علمی و اعتقادی پیشامد می‌کرد، بوده است.

این ویژگی مهمِ حرکت تبلیغی بزرگان دین موجب شده است که آنان بدون هیچ واهمه‌‌ای با سنت‌های ناروای اجتماعی که در تعارض با تعالیم اصیل دینی است به مبارزه بپردازند و نگران کاهش تعداد هواداران خود نباشند و به توصیه جاهلانی که این مبارزه را بر خلاف مصلحت می دانند، وقعی ننهند. نمونه‌های فراوان این مبارزه را می‌توان در رویه امام علی علیه السلام در دوران حکومت کوتاهش به‌خوبی مشاهده نمود. پافشاری حضرت بر اجرای احکام الهی و مخالفت با هرگونه انحراف و عدول از این احکام به حدی است که نزدیکان و فرزندانش نیز از دایره شمول آن خارج نیستند (۶) و این خود شاهد دیگری است بر اصالت محتوا و مقصدی که مورد تأکید و باور حضرت بوده است. زیرا اگر غیر از این بود حضرت می‌توانست تنها به حفظ ظواهر اکتفا کند و یا از اساس – با استفاده از موقعیت برتر خود در جامعه – حتی به تغییر و تبدیل قوانین و معیارهای دینی در جهت منافع خود و پیروانش مبادرت کند! (۷)

 

نهایت ارشاد و خیرخواهی برای مردم

یکی از نقاط برجسته و بسیار مهم در حرکت تبلیغی معصومین، ظهور حد اعلای خیرخواهی برای مردم است. این بزرگواران به معنای واقعی کلمه دلسوز و خیرخواه مردمند و ارزش ارشاد و هدایت ولو یک نفر را از ارزش همه آسمان و زمین بیش‌تر می‌داندد. وصف “ناصح” که در قرآن کریم به طرق مختلف برای پیامبران الهی به کار رفته، به همین نکته اشاره دارد. این واژه از ریشه “نصح” که در مقابل “غش” و ناخالصی قرار دارد اخذ شده است و نشان می‌دهد که انبیاء الهی و اخلاف شایسته آنان، به معنای واقعی کلمه خیرخواه مردم بوده و از سر شفقت و مهربانی طالب هدایت آنان بوده‌اند و در این راه هرگونه سختی و مشقتی را به جان می‌خریدند. کما اینکه قرآن کریم در چندین نوبت به این ویژگی نبی مکرم اسلام اشاره می‌کند؛ در سوره توبه، آیه ۱۲۸ آمده است که “به درستی فرستاده‌ای از خود شما به نزدتان آمد که رنج کشیدنتان بر او سخت است و بر گرویدن شما به اسلام حریص است و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است”. در آیه ۶ سوره کهف نیز آمده است “ای پیامبر! نزدیک است که خود را از اندوه اینکه چرا به قرآن ایمان نمی‌آورند، هلاک سازی”. همچنین در آیات نخست سوره طه چنین می‌خوانیم: “ای پیامبر! ما قرآن را آز آن جهت به تو نازل نکردیم که به رنج افتی”. در کلام امیرالمؤمنین نیز به طور متعدد و مکرر به این نکته اشاره شده است که تمام هم و غم حضرتش اجرای احکام الهی و یاری به بندگان خدا در جهت تمیز میان راه و چاه و حق و باطل بوده و حتی حکومت را برای تحقق این مهم پذیرفته است. امام حسین (ع) نیز در یکی از جملات معروف خود در جریان عظیم عاشورا می‌فرماید: “من از سرِ شادی و سرمستی و تبهکاری و ستمگری قیام نکردم، بلکه برای ایجاد اصلاح در امت جدم به پا خاستم و اکنون می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به روش جدم و پدرم علی بن ابیطالب گام بردارم”. (۸)

بی‌جهت نیست که خلق و خوی خوش جزء لاینفک شخصیت اخلاقی اهل بیت (ع) است، چراکه این بزرگواران با کسی سر جنگ ندارند و همه اعمال و رفتار آنان از سر لطف است. حتی سخت‌گیری‌ها و عتاب و خطاب‌ها و بالاتر از آن اجرای حدود الهی نیز در چارچوب نگاه محبت‌آمیز و پرملاطفت آنان، رنگ و بوی دیگری دارد و هدف همه یک چیز است؛ هدایت و راهنمایی مردم به مقصد و مقصودی که همه خیر و خوبی است و سرور و سعادت ابدی را در پی دارد.

از نگاه این بزرگواران همه مردم با یکدیگر برابرند و همگی شایستگی و ظرفیت نیکبختی را دارا هستند. در این نگاه ضعیف و قوی، فقیر و غنی، شهری و روستایی، سیاه و سفید، عرب و عجم، همه و همه مورد خطاب پیام تبلیغی دین هستند. این خصوصیت بویژه در مورد نبی مکرم اسلام بسیار برجسته است و مرحوم مطهری آن را چنین تبیین می‌کند: “یکی دیگر از خصوصیات بسیار بارز سبک تبلیغی پیغمبران – که شاید در مورد رسول اکرم بیش‌تر آمده است – مسأله تفاوت نگذاشتن میان مردم در تبلیغ اسلام است. دوران جاهلیت بود، یک زندگی طبقاتی عجیبی بر آن جامعه حکومت می‌کرد. گویی اصلاً فقرا آدم نبودند، تا چه رسد به غلامان و بردگان. آن‌ها که اشراف و اعیان و به تعبیر قرآن “مَلَأ” بودند، خودشان را صاحب حق و مستحق همه چیز می‌دانستند و آن‌هایی که هیچ چیز نداشتند، مستحق چیزی نمی‌شدند؛ حتی حرفشان هم این بود. نه اینکه بگویند ما در دنیا همه چیز داریم و شما چیزی ندارید، ولی در آخرت ممکن است خلاف این باشد؛ بلکه می‌گفتند دنیا خودش دلیل آخرت است! اینکه ما در دنیا همه چیز داریم، دلیل بر این است که ما محبوب و عزیز خدا هستیم؛ خدا ما را عزیز داشته است و همه چیز به ما داده است. پس آخرت هم همین طور است، شما در آخرت هم همین طور هستید. آن که در دنیا بدبخت است، در آخرت هم بدبخت است. به پیغمبر می‌گفتند یا رسول الله! آیا می‌دانی عیب کار تو چیست؟! می‌دانی چرا ما حاضر نیستیم رسالت تو را بپذیریم؟! برای اینکه تو آدم‌های پست و اراذل را اطراف خودت جمع کرده‌ای. این‌ها را جارو کن، بریز دور، آن وقت ما اعیان و اشراف می‌آییم دور و برت! قرآن می‌گوید به این‌ها بگو: “و ما انا بطارد المؤمنین”! (شعرا/۱۱۴) من کسی را که ایمان داشته باشد به جرم اینکه غلام است، برده‌ است، فقیر است طرد نمی‌کنم! “و لا تطرد الذین یدعون ربهم بالغداوه و العشی یریدون وجهه” (انعام/۵۲)؛ این اشخاص را هرگز از خودت دور نکن، اشراف اگر می‌خواهند اسلام اختیار کنند باید آدم شوند. (۹)

بنابر این هیچ فردی به دلیل قرار داشتن در موقعیت ضعیف و فرودست از محدوده توجه و دایره مخاطبین پیامبران الهی خارج نیست. کما اینکه هیچ فردی به دلیل قرار داشتن در موقعیت قوی و فرادست نیز چنین نبوده است. نبی اکرم بسیاری از دشمنان سرسخت خود را با کلام ملایم و دلنشین، به اصحابی جان‌نثار و فدایی تبدیل کرد و حتی دشمنانی هم که به او نگرویدند از ستایش اخلاق حمیده و نیکوی او گریزی نداشتند و اگرچه به حضرت اتهامات فراوانی می‌زدند، ولی هیچکدام از این اتهامات در حوزه مسایل اخلاقی و خلق و خوی فردی و اجتماعی ایراد نگردیده است. نمونه برجسته دیگری از نصح و خیرخواهی حتی برای مستکبران و زورمندان  را می‌توان در حکایت حضرت موسی و دعوت فرعون به پرستش خدای متعال مشاهده نمود که موسی موظف می‌گردد با قول لیّن و بیان ملایم و محبت‌آمیز این کار را انجام دهد. نکته قابل توجه در اینجا، تصریح قرآن کریم بر طغیان‌گری و تکبرورزی شدید فرعون است و در عین حال تأکید بر بهره‌گیری از قول لیّن و کلام ملایم است که چه بسا فردی مانند فرعون را از خواب غفلت بیدار سازد و او را به خداترسی وادارد؛ اذهبا الی فرعون انه طغی و قولا له قولاً لیّنا لعله یتذکر او یخشی (طه/ ۴۳و۴۴)

درس دیگری که از این آیات شریفه می‌توان گرفت این است که وقتی خداوند تبارک و تعالی به پیامبرش می‌فرماید که با فرعون با قول لین گفتگو کند تا شاید متذکر شود به راه راست هدایت گردد، معلوم می‌شود که کلام ملایم چقدر می‌تواند در تأثیرگذاری پیام تبلیغات اهمیت داشته باشد و متقابلاً لحن پرخاشگرانه و خالی از نزاکت و آرامش تا چه اندازه تبلیغات را سست و ضعیف می‌کند و از ارزش آن می‌کاهد و گاهی سبب می‌شود که به جای نتایج مثبت، نتایج منفی و سوء عاید گردد.

موضوع دیگری که در ذیل عنوان “نصح و خیرخواهی” قابل ذکر و بررسی است، موضوع قابل فهم بودن پیام‌ها و آموزه‌های تبلیغی است. به عبارت دیگر مبلغ راستین به سبب اینکه هدف خود را ارشاد و هدایت مردم می‌داند و نه اظهار فضل و علم، از عباراتی استفاده می‌کند که همه مستمعین به اندازه فهم خود، بهره‌ای از مجلس او ببرند و این خصوصیتی است که در کلام معصومین علیهم‌السلام جلوه ویژه‌ای دارد. کلام این بزرگواران همان طور که برای عامه مردم مفید و سودمند است، برای اهل دقت و نظر دستمایه مباحث عمیق کلامی و فلسفی و عرفانی و اجتماعی است.

نشانه دیگر نهایت نصح و خیرخواهی حاملان دین برای مردم، گذشت و مهربانی و حتی دعا کردن در حق آنان است که نمونه‌های فراوانی از آن در سیره و تاریخ اهل بیت به چشم می‌خورد.

خصوصیت دیگر فعالیت تبلیغی بزرگان دین که قبلاً هم مورد اشاره قرار گرفت و از منظر نصح و خیرخواهی نیز قابل بررسی است، مبارزه جدی با عوامل انحراف و موانع ابلاغ پیام دین می‌باشد. عموم جنگ‌های پیامبر اکرم، امام علی و قیام خونین امام حسین در همین چارچوب معنا پیدا می‌کند. در واقع آنجا که ابلاغ پیام الهی با ممانعت و مخالفت زورمداران مواجه می‌شد و یا توسط منحرفین و مغرضین مورد تهدید قرار می‌گرفت، همان بزرگوارانی که در برخورد با توده مردم با نهایت رفق و مدارا رفتار می‌کردند، با صلابت تمام وارد صحنه کارزار می‌شدند و تا سرحد شهادت در راه تبلیغ دین راستین پیش می‌رفتند. در عین حال صحنه کارزار این بزرگواران خود عرصه دیگری از ظهور و بروز کرامات اخلاقی و فضایل انسانی بود و در آن هیچ خبری از رفتارهای ناپسندی که معمولاً در جنگ‌ها موجه و مجاز شمرده می‌شد نیست. در این جنگ‌ها حقوق انسانیِ طرف متخاصم به رسمیت شناخته می‌شد و از آن مهم‌تر در همان بحبوحه هم از ارشاد و روشنگری فروگذار نمی‌شد. یعنی تا جایی که امید بود کسی راه هدایت را برگزیند، به جنگ مجال داده نمی‌شد! زیرا در این دیدگاه اصالت و اولویت از آنِ راهیابی افراد به بهشت و سعادت است، نه منتهی شدن آنان به دوزخ و شقاوت!

 

مخالفت اصولی با تز “هدف وسیله را توجیه می‌کند”

این دیدگاه که “هدف وسیله را توجیه می‌کند”، در حال حاضر مهم‌ترین و شاید تنها عامل تعین‌کننده وسیله و شیوه پیام‌رسانی در عرصه عرضه کالاهای مختلف محسوب می‌گردد. با چنین نگاهی در واقع تمام ملاک‌ها بی‌اعتبار می‌شوند و چنانچه دستیابی به هدف ایجاب کند، استفاده از هر روشی ولو بر خلاف اخلاق و کرامت انسان باشد، مباح می‌گردد. همان طور که اینک بهره‌گیری از جاذبه‌های جنسی در تبلیغ انواع کالاها به رویه‌ای عادی تبدیل شده و تنها مسأله‌ای که در آن مورد توجه قرار نمی‌گیرد، شأن انسانی فردی است که دستمایه تبلیغ شده است. هرچند روی دیگر اینگونه از تبلیغات، اهانت به فهم و درک انسانیِ فرد مخاطب است که یکسره اسیر شهوات و امیال حیوانی قلمداد می‌گردد.

البته خسارت حاکمیت تز “هدف وسیله را توجیه می‌کند” در عرصه تبلیغات به همین مورد محدود نمی‌شود و مواردی از قبیل دروغ، تهمت، کتمان حقایق، خرافات، مغالطه، سانسور و … راهکارهایی هستند که هر جا لازم باشد به کمک تبلیغات می‌آیند تا هدف مورد نظر را محقق سازند. اما نگاهی حتی گذرا به سیره تبلیغی معصومین (ع) نشان می‌دهد که این بزرگان به طور اصولی با تز مزبور مخالفت داشته‌اند. منظور از مخالفت اصولی این است که در این سیره نه تنها از هیچ ابزار نامشروعی استفاده نشده است، حتی در مواردی که به طور ناخواسته عامل نامشروع و یا ناصوابی با مسیر حق تقارن پیدا می‌کرد، اصرار بوده است که مرزها شفاف شوند و سره از ناسره بازشناخته شود. به عنوان مثال در روزی که عبدالله فرزند هجده ماهه پیامبر اکرم (ص) از دنیا رفت، از قضا خورشید نیز گرفت و مردم پنداشتند که بین این دو واقعه رابطه‌ای وجود دارد و گرفتگی خورشید در غم از دست رفتن فرزند پیامبر است. ولی پیامبر در مقابل این پندار جاهلانه سکوت نکرد و از آن به نفع خود بهره نبرد، بلکه بر منبر رفت و فرمود: ای مردم! ماه و خورشید دو آیت از آیات الهی هستند و برای مردن کسی دچار گرفتگی نمی‌شوند. در واقع حضرت با این عمل خود نشان داد که نمی‌توان از جهالت و باورهای خرافی مردم حتی به نفع تثبیت باورهای مذهبی بهره برد!

اساساً آگاهی‌بخشی و دعوت به علم و اندیشه و دقت نظر از مبانی اصلی تعالیم دینی است و باید به جرأت گفت که تمام تلاش حاملان دین بر همین مبنا استوار گشته است، تا جایی که امیرالمؤمنین در بحبوحه جنگ جمل آنگاه که با سؤال فردی مواجه می‌شود که در حقانیت حضرت دچار تردید شده بود و به سوابق درخشان و موقعیت خاص افراد شاخص حاضر در سپاه مقابل استناد می‌کرد، او را دعوت می‌کند که به جای توجه کردن به افراد، تلاش کند که نخست حق را بشناسد و تشخیص دهد و سپس هر کسی را که بر مدار حق حرکت می‌کند یاری دهد و هر کسی را که بر این مدار حرکت نمی‌کند دشمن قرار دهد. (۱۰) این مثال‌ و ده‌ها و بلکه صدها مثال دیگر از این دست جای تردید باقی نمی‌گذارد که بزرگان دین هیچگاه از جهالت و نادانی مردم در جهت تثبیت باورهای دینی و یا همراه کردن آنان با خود بهره نبرده‌اند، بلکه برعکس، اقلیت آگاه و فهیم را بر اکثریت ناآگاه و نفهم ترجیح داده‌اند.

بی‌جهت نیست که بخش زیادی از روایاتی که از معصومین علیهم‌السلام به ما رسیده پیرامون موضوع تفکر، تعقل، علم‌آموزی و پرهیز از رفتارهای جاهلانه است. در قرآن کریم نیز فراوان به موضوع تعقل و تفکر و آزاداندیشی توجه و تأکید شده است و آزاداندیشی را چنین تبیین می‌کند که آدمی ابتدا اقوال و دیدگاه‌های مختلف را بشنود و پس از سنجش هریک از آن‌ها، از بهترینشان تبعیت کند؛ فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولوالالباب (زمر/۱۷و۱۸)؛ بشارت بده آن بندگانی را که چون سخنی بشنوند به نیکوترین آن عمل کنند. آنان هستند که با لطف خاص خدا هدایت شده‌اند و ‌آنان به حقیقت خردمندان‌اند.

همین یک آیه کافی است که نشان بدهد تبلیغ دین هرگز بر پایه ناآگاهی مردم استوار نمی‌شود و اسلام به طور اصولی با اموری همچون سانسور، مغالطه، تخریب رقیب، کتمان حقایق، تمسک به خرافات و در یک کلام تحمیق مردم مخالف است.(اشاره شد که امروزه تبلیغات تجاری اصولاً بر همین پایه استوار است).

البته این یکی از جنبه‌های مخالفت با تز “هدف وسیله را توجیه می‌کند” در تبلیغات دینی است. جنبه دیگر آن مخالفت با بهره‌گیری از روش تهدید و تطمیع است؛ یعنی در تمام فعالیت‌های تبلیغی بزرگان دین هیچ اثری از زوز و اجبار و یا وعده‌های دروغین دیده نمی‌شود. در خصوص زور و اجبار مسأله کاملاً روشن است و به تصریح قرآن کریم هیچ اکراه و اجباری در پذیرش دین وجود ندارد (۱۱) و وظیفه پیامبر و داعیان حق تنها تبیین حق و باطل و صلاح و فساد امور و متذکر کردن افراد است. (۱۲) زیرا اصولاً مقوله باور قلبی و ایمان واقعی، اجبار بردار نیست و اساس دین هم بر همین باور قلبی و ایمان واقعی استوار است، والا اظهار دین کردن و از حقیقت دین فاصله داشتن نه فایده‌ای به حال انسان دارد و نه مطلوب بزرگان دین بوده است. (۱۳) اما در خصوص وعده‌های دروغین دنیایی نیز آشکار است که اصل موضوع، در تعارض جدی با تعالیم دینی است، زیرا غرض نهایی این آموزه‌ها توجه دادن و اصالت بخشیدن به زندگی اخروی و سعادت ابدی و تأکید بر این نکته است که زندگی دنیوی صرفاً به منظور توشه‌اندوزی برای سفر آخرت تدارک دیده شده است.

درعین حال در سیره اهل بیت (ع) تطمیع افراد به منظور پیوستن ظاهری به جبهه دینی و تقویت این جبهه در برابر دشمنان نیز جایی ندارد. یعنی در هیچ صفحه‌ای از تاریخ زندگی این بزرگان دیده نشده است که افرادی با وعده‌های دنیایی به حمایت از دین برخاسته باشند و از این بالاتر در مواقعی که حاکمیت در اختیار این بزرگواران بوده، حتی حضور دنیاطلبان را در حاکمیت برنمی‌تافتند. همان گونه که سراسر حکومت چند ساله امیرالمؤمنین به دفع شر چنین افرادی گذشت و حضرت در برابر توصیه‌های فراوانی که او را از برکنار کردن افراد ناباب – تا زمان رسیدن به ثبات و قدرت بیش‌تر – برحذر می‌داشتند، هرگز تسلیم نگشت و راضی نشد که بنای حکومت خود را بر عدول از معیارهای اصیل استوار سازد. بنابر این پیام تبلیغی حاملان دین اگرچه در نهایتِ ارزش و مطلوبیت قرار دارد، ولی به هیچ وجه تمسک به هر وسیله‌ای را توجیه نمی‌کند و در این سیره هیچ خبری از تحمیق، تهدید و یا تطمیع مردم نیست! اگرچه تذکر، انذار و تبشیر که معطوف به حیات اخروی است، حضوری پررنگ دارد.

 

نکته‌سنجی و بهره‌گیری از موقعیت‌های طبیعی و روال جاری زندگی

زیباترین و دلنشین‌ترین فراز سیره تبلیغی اهل بیت علیهم‌السلام مربوط به مواقعی است که با یک برنامه از پیش تعیین شده، به تعلیم نکات دینی پرداخته‌اند و یا از رخدادهای طبیعی و جاری در جهت تبیین آموزه‌های اخلاقی و اجتماعی دین بهره گرفته‌اند. این راهکارهای ابتکاری که موجب می‌شده مخاطب به خوبی و سادگی پیام مورد نظر را دریافت کند، در عین حال نشان می‌دهد که نکته‌سنجی و صرف وقت برای یافتن راه‌های مناسب برای ابلاغ پیام دین جزء ضرورت‌های کار تبلیغ است و همیشه ساده‌ترین راه، بهترین راه نیست! اینک نمونه‌هایی از این شیوه در سیره اهل بیت؛

  • برخورد پیامبر با گروهی از جوانان مسلمان که سرگرم مسابقه وزنه‌برداری بودند و توجه دادن آنان به اینکه از همه قوی‌تر و نیرومندتر آن کس است که اگر از چیزی خوشش آمد و مجذوب آن شد، علاقه به آن چیز او را از مدار حق و انسانیت خارج نسازد و اگر در موردی عصبانی شد، تسلط برخویشتن را حفظ کند و جز حقیقت نگوید و کلمه‏ای دروغ یا دشنام بر زبان نیاورد. و اگر صاحب قدرت و نفوذ گشت، زیاده از میزانی که‏ استحقاق دارد دست‌درازی نکند. (۱۴)
  • درخواست پیامبر از یارانش برای جمع‌آوری هیزم از صحرای خالی از آب و علف و تشبیه آن به گناهان کوچک که اگرچه در نگاه اول به چشم نمی‌آیند، اما با مقداری جستجو انبوهی از آن‌ها را می‌توان شناسایی کرد.(۱۵)
  • مشایعت مرد غیرمسلمان توسط امیرالمؤمنین در زمان خلافتش و نشان دادن نمونه‌ای از تعالیم پیامبر اسلام که زمینه ساز اسلام آوردن آن مرد شد. (۱۶)
  • آموزش شیوه صحیح وضو گرفتن توسط امام حسن و امام حسین (ع)، به گونه‌ای که پیرمرد ناوارد رنجیده نگردد. (۱۷)
  • مداومت امام سجاد (ع) بر سلام فرستادن بر امام حسین (ع) و گریستن بر صحنه‌های ذبح حیوانات.
  • تلاوت قرآن کریم با صوت زیبا و صدای بلند توسط امام باقر (ع). (۱۸)
  • استفاده از یک جمله کوتاه ولی تأثیرگذار توسط امام کاظم (ع)، در حق “بشر حافی” و تبدیل کردن او به یکی از پرهیزکاران بزرگ دوران. (۱۹)

این نمونه‌ها و صدها نمونه دیگر مانند این‌ها، این درس بزرگ را در خود جای داده است که بسترسازی و فراهم کردن زمینه مناسب برای القای پیام، نقش بسزایی در توفیق فعالیت‌های تبلیغی دارد. (۲۰)

 

اقناع توأمان عقل و دل مخاطب

تقریباً عموم تبلیغات تجاری که امروزه در معرض دید مخاطب قرار می‌گیرد، عواطف و احساسات او را هدف قرار داده است و سعی می‌کند به هر طریق ممکن علاقمندی و گرایش مخاطب را به سوی کالای مورد نظر تحریک و تشدید کند و در این راه چه بسا که نیازمند باشد عقل و منطق مخاطب را ولو برای مدت کوتاهی از کار بیاندازد تا عواطف تحریک‌شده، هیچ مانعی بر سر راه خود نبیند و فقط با دستیابی به کالای تبلیغ‌شده به آرامش برسد! ولی بدیهی است که برای تبلیغ کالایی اعتقادی که درصدد است نوع نگرش فرد را تغییر بدهد، دیگر تمسک به عواطف و احساسات به تنهایی کافی نخواهد بود و چنانچه عقل و اندیشه مخاطب مجاب نشود کاری از پیش نخواهد رفت. حال ویژگی مهم سیره تبلیغی معصومین (ع) که از متن آموزه‌های دینی برآمده است، اقناع توأمان عقل و دل مخاطب است. در واقع در این سیره هیچیک از این دو فرودگاه پیام‌های تبلیغی مورد غفلت قرار نمی‌گیرد و همان طور که برای هر مخاطبی در هر سطحی که باشد، مباحث عقلی و استدلال‌های منطقی ارایه می‌گردد، مطالبی که بتواند روح و روان او را نیز سیراب سازد عرضه می‌شود.

این راهبرد هوشمندانه باعث می‌شود آنجا که فرد از تفکر و استفاده از توان ذهنی خود خسته و ملول می شود، چیزی برای التیام و آرامش روح خود پیدا کند و عقاید و افکار خود را با چاشنی مطالب و عوامل روح‌افزا تثبیت و تحکیم کند و آنگاه که با سؤالات و شبهات عقلی مواجه شود، خود را ناتوان و بی‌پناه احساس نکند و پاسخی درخور بیابد.

سراسر زندگی نورانی وجود نبی مکرم اسلام مملو از پاسخ به این دو نیاز مهم است. نکته حائز اهمیت آنکه حضرتش با هرکسی در حد نیاز و ظرفیتش سخن می‌گفت که نمونه برجسته و مشهور آن تفاوتی است که حضرت میان دو شخصیت پرارج صدر اسلام، یعنی حضرت سلمان و حضرت ابوذر قائل بودند و خود می‌فرمودند: “انا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم. (۲۱) یعنی ما پیغمبران مأموریم که با مردم به اندازه عقلشان سخن بگوییم. در این حدیث شریف اصلِ هدف قرار دادن عقول افراد محرز دانسته شده و به در نظر گرفتن اندازه و سطح آن تأکید شده است. اگرچه ویژگی اعجازگونه کلام نبی اکرم و معصومین علیهم‌السلام – همچون سرچشمه آن یعنی وحی الهی – این است که از هر عبارت آن، هر کسی به اندازه درک خود می‌تواند بهره کافی ببرد و به عبارت دیگر همه افراد از پای سخنان این بزرگواران با دامنی پر برمی‌خاستند، در حالی که اکثر قریب به اتفاق این آموزه‌ها هنوز هم بعد از گذشت قرن‌ها حاوی نکاتی است که تاکنون شناخته نشده است.

نکته دیگری که در این چارچوب (اقناع عقل و دل) در سیره اهل بیت دیده می‌شود، به کارگیری روش متناسب با هر موقعیت برای اثرگذاری هرچه بیش‌تر بر مخاطب است. مهم‌ترین این روش‌ها همان است که در قرآن کریم اینگونه بدان اشاره شده است؛ “ادع الی سبیل ربک بالحمکه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن” (نحل/۱۲۵) یعنی افراد را با حکمت و موعظه حسنه و جدال به نحو احسن و بهتر به سوی راه پروردگار خویش دعوت کن. مرحوم مطهری در خصوص موقعیت‌سنجی دقیق امیرالمؤمنین برای بکارگیری روش‌های مناسب تبلیغی مطالب سودمندی در کتاب سیری در نهج البلاغه آورده، که مطالعه آن برای مبلغان دینی بسیار سودمند است.

در خصوص پایه‌ریزی بحث‌های فکری بر مبنای باورها و اعتقادات طرف مقابل که جدل نامیده می‌شود نیز نمونه‌های فراوانی از سیره بزرگان در دست است که موارد جالبی از آن در سرگذشت حضرت ابراهیم (ع) به ظهور رسیده است؛ مثل جایی که حضرت خود را با ستاره‌پرستان همراه می‌کند و با آشکار شدن ماه، ستاره را شایسته پرستش نمی‌شمارد و بعد از افول ماه و ظهور خورشید، آن را برتر می‌داند ولی با غروب خورشید، پرستش آن را نیز نابخردانه می‌شمرد و به سوی معبود یکتای بدون فرود و افول دعوت می‌کند. (انعام/۷۵-۸۱) یا در جایی دیگر در مقام محاجه با نمرود، پروردگار خود را زنده‌کننده و میراننده معرفی می‌کند و در برابر رفتار نابخردانه نمرود – که یک زندانی را آزاد و دیگری را به قتل رساند و گفت من نیز چنین قدرتی دارم – به قدرت خدای بزرگ در بیرون آوردن خورشید از سمت شرق و بیرون راندن آن از سمت غرب اشاره دارد و از نمرود می‌خواهد که اگر می‌تواند خورشید را از سمت مغرب بیرون بیاورد و بدین سان باعث بهت و استیصال او می‌گردد. (بقره/۲۵۸) حتی در داستان شکستن بت‌های شهر، با شیوه‌ای پسندیده، باورهای قوم خود را به چالش می‌کشد و با باقی گذاشتن بت بزرگ از مردم می‌خواهد که در مقام متهم از او سؤال کنند تا اگر می‌تواند سخن بگوید و از خود دفاع کند و بدین طریق باعث می‌شود که‌ آن‌ها به فطرت خویش رجوع کرده و به ناتوانی و ناشایستگی بت‌ها اعتراف نمایند.(انبیا/۵۸-۶۷)

 

به رسمیت شناختن حق مخالفت و سؤال کردن

گاهی اوقات مرغوبیت بالای یک کالا موجب می‌شود که دارنده آن در برابر هرگونه سؤال یا اعتراضی از ادامه عرضه آن صرفنظر کند و یا فرد معترض را چنین نکوهش کند که از درک کیفیت و ارزش کالای مورد نظر ناتوان است. البته در میان کسانی که به صورت حرفه‌ای به عرضه کالای خود می‌پردازند، چنین رفتاری کمتر دیده می‌شود و این افراد به خوبی می‌دانند که برای ترغیب مخاطب به استفاده از کالای مورد نظر لازم است نسبت به اعتراض‌ها و سؤال‌ها، سعه صدر بیش‌تری از خود نشان بدهند. حال این موضوع در خصوص تبلیغ پیام‌های دینی نیز قابل تأمل است، زیرا گاهی دیده می‌شود که مبلغین دینی کوچک‌ترین اعتراض و یا سؤالی را نسبت به مطالبی که عرضه می‌کنند برنمی‌تابند و در مواردی حتی از تکفیر و تفسیق نیز فروگذار نمی‌کنند. در حالی که توجه به سیره تبلیغی اهل بیت علیهم‌السلام نشان می‌دهد که در همه حال حق مخاطب برای طرح سؤال و شبهه و یا اعتراض و انتقاد به رسمیت شناخته شده است و اصولاً یکی از عوامل مهم توسعه و ترویج معارف اسلامی همین سعه صدر و ترغیب حس پرسشگری در مخاطب بوده است. داستان “مُفضّل” – که یکی از یاران نزدیک امام صادق (ع) است – یکی از صدها نمونه همین جریان است. طبق نقل تاریخ وی که در برابر کفرگویی‌های و بی‌احترامی‌های “ابن ابی العوجا” نسبت به مقدسات دینی به تنگ آمده بود، با مراجعه به امام (ع) به آرامش دعوت می‌شود و حضرت طی چندین جلسه، مجموعه‌ای از معارف دینی را به او آموزش می‌دهند تا قادر باشد به شبهات زنادقه و ملحدان پاسخ دهد. کتابی که اکنون به نام “توحید مفضل” در دست است و از جامع‌ترین بیان‌ها در حکمت آفرینش است، محصول این جلسات است. (۲۲)

در مورد ابن ابوالعوجا نقل‌های فراوان دیگری هم در کتاب‌های تاریخ و سیره ضبط شده است، از جمله اینکه یک سال در موسم حج به مکه رفته بود و با یاران و دوستان هم‌کیش خودش حلقه‌ای تشکیل داده بود و سخنان کفرآمیز می‌گفت. ظاهراً “ابن مقفع” هم که در آن جمع بوده است می‌گوید: این مردم را ببینید؛ دور این سنگ‌ها می‌چرخند و در میان آن‌ها یک کسی که حتی قابل مباحثه کردن باشد وجود ندارد، به جز مردی که در آن گوشه نشسته است و به امام صادق اشاره کرد. ابن ابی العوجا می‌گوید: نه! او هم مثل سایرین است و تو در حق او مبالغه می‌کنی. اما ابن مقفع اصرار می‌کند که او با دیگران متفاوت است و من قبلاً با وی مباحثاتی داشته‌ام و تو هم می‌توانی نزد او بروی و سؤالاتی مطرح کنی تا موضوع برای تو نیز روشن شود. ابن ابی العوجا هم به نزد امام می‌رود و در نهایت بی‌ادبی می‌گوید برای من سؤالی پیش آمده که باید آن را مطرح کنم و آن این است که شما تا کی می‌خواهید به دور این خرمن سنگی بچرخید؟! … و همین طور با سؤالات متعدد به مسخره کردن عقاید مسلمانان و جسارت به حضرت می‌پردازد. اما حضرت بدون کوچک‌ترین برآشفتگی و نگرانی به تک‌تک سؤالات او پاسخ داده و در مقام اثبات وجود خدا – که ابن ابی العوجا از اساس منکر آن بود – چنان استدلال می‌کند که خود ابن ابی‌العوجا می‌گوید با سخنان جعفر صادق احساس کردم که نزدیک است خدا کاملاً ظهور کند و خود را به من نشان دهد!(۲۳)

از این قبیل مباحثات میان امام صادق (ع) و طرفداران نحله‌ها و فرقه‌های گوناگون فراوان رخ داده است و سایر ائمه معصومین نیز همواره به همین شیوه عمل می‌کرده‌اند و هیچگاه دیده نشده است که این بزرگواران در برابر طرح شبهات و ایرادات – ولو مغرضانه – از دایره ادب خارج شده و به جای پاسخ‌های متقن و قوی به تحقیر و توهین و یا تکفیر و تفسیق افراد بپردازند. در حدیث مشهوری که در سفینه البحار ذکر شده، آمده است که امیر المؤمنین بر فراز منبر فرمود که “سلونی قبل ان تفقدونی” یعنی قبل از آنکه از میان شما بروم هرچه می‌خواهید از من سؤال کنید که من به راه‌های آسمان از راه‌های زمین آگاه‌ترم. ناگهان مردی که ظاهراً یهودی هم بوده است بلند شد و نسبت به حضرت توهین کرد و او را دروغگو خطاب کرد. همین که یاران حضرت خواستند او را ساکت کنند فرمود: او را راحت بگذارید تا حرفش را بزند و اگر سؤالی دارد مطرح کند، چراکه حجت‌ها و براهین الهی را با زور و اجبار نمی‌توان اقامه کرد و این شیوه‌ای بود که امیرالمؤمنین حتی در برابر لجاجت‌ها و کج‌فهمی‌های خوارج نیز بکار می‌بست و تا زمانی که اقدامات مسلحانه آنان، امنیت و آرامش مردم را خطر مواجه نکرده بود، از حضور آنان در مسجد کوفه ممانعت نکرد، در حالی که بعضاً در اسائه ادب به حضرت چیزی فروگذار نمی‌کردند و اعمال و رفتار حضرت را مورد انتقاد قرار می‌دادند.

شاهد دیگرِ به رسمیت شناختن حق مخالفت دیگران، سیره معصومین (ع) در مشورت کردن با اصحاب خود بوده است. این موضوع اگرچه در حوزه تبلیغ دینی تعیّن ندارد ولی به خوبی نشان می‌دهد که این بزرگواران برای سایرین چگونه حق اظهار نظر را به رسمیت می‌شناخته‌اند و به صِرف اینکه خود به حقایق امور آشنا بوده‌ و لااقل – صرفنظر از مقام عصمت – در زمره هوشمندترین و باذکاوت‌ترین افراد عصر خود بوده‌اند، هرگز این حق را نفی نکرده‌اند.

 

شجاعت و ثبات قدم

شجاعت و ثبات قدم در راه تبلیغ دین یکی از شاخص‌ترین ویژگی‌های انبیا الهی و اخلاف شایسته آنان است. سرگذشت تمام این بزرگواران مشحون از تحمل انواع مخالفت‌ها، فشارها، دشمنی‌ها و کج‌فهمی‌هاست ولی در این سرگذشت‌ها هیچ اثری از خستگی و عقب‌نشینی و توقف دعوت به چشم نمی‌خورد. مهم‌ترین علت این همه ثبات قدم و شجاعت، باور این بزرگواران به حقانیت دعوت خویش بوده، زیرا بدیهی است که اگر کسی به صحت و درستی حرفی که می‌زند اطمینان نداشته باشد، با بروز مشکلات کوچک و بزرگ دچار تزلزل می‌شود، ولی اگر در درستی و راستی پیام خود سر سوزنی تردید نداشته باشد، سر سوزنی هم عقب‌نشینی نمی‌کند و از هیچ مانعی نمی‌هراسد. یک جنبه این شجاعت همان است که ذیل عنوان قبلی یعنی “به رسمیت شناختن حق مخالفت و سؤال کردن مخاطب” مورد اشاره قرار گرفت و روشن ساخت که بزرگان دین هیچ سؤال و اعتراضی را با شدت عمل و تحقیر و توهین و یا تکفیر و تفسیق پاسخ نداده‌اند. این رویه در واقع نشانه‌ی واضحی از اطمینان خاطر آنان به استحکام دیدگاه‌هایی که مطرح می‌کرده‌اند بوده است و نشانه دیگر آن مخالفت آنان با پذیرش اصول و مبانی دین از طریق “تقلید” است. به عبارت دیگر حاملان دین الهی چنان به حقانیت پیام خود باور داشته‌اند که بروز هیچ شبهه‌ و سؤالی را مخل استحکام آن نمی‌دانسته‌اند و لذا در نهایت شجاعت به تبلیغ آن می‌پرداخته‌اند.

اما جنبه دیگر شجاعت و ثبات قدم بزرگان دین در مقام تبلیغ دین، به ایستادگی غیرقابل وصف آنان در برابر دشمنان مربوط می‌شود. قرآن کریم این ویژگی را به بهترین وجه تبیین می‌کند و می‌فرماید: “الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لایخشون احداً الا الله” (احزاب/۳۹) یعنی کسانی که پیام‌های الهی را به مردم می‌رسانند، در برابر خدا خاشع و ترسانند و از هیچ احد دیگری ترس و هراس ندارند. (۲۴)

این شجاعت تحسین برانگیز، در جریان بعثت نبی اکرم بسیار تماشایی است زیرا حضرت در همان سال‌های اول بعثت که عده مسلمانان شاید از شمار انگشتان دو دست تجاوز نمی‏کرد، در جلسه‌ای که تاریخ آن را به نام جلسه “یوم الانذار” ضبط کرده است، بزرگان بنی هاشم را گرد آورد و رسالت خویش را به آنان ابلاغ فرمود و با صراحت و قاطعیت اعلام کرد که دین من جهانگیر خواهد شد و سعادت شما در پیروی و قبول دعوت من است! این سخن آنچنان سنگین و باور نکردنی به نظر آمد که جمعیت با تعجب به یکدیگر نگاه کردند و جوابی نداده متفرق شدند. هنگامی که ابوطالب عموی پیغمبر اکرم (ص) پیام قریش را مبنی بر اینکه حاضریم او را به پادشاهی برگزینیم، زیباترین دختران خود را به زنی‏ به او بدهیم، او را ثروتمندترین فرد خود گردانیم به شرط اینکه از سخنان‏ خود دست بردارد، به آن حضرت ابلاغ کرد، در جواب فرمود: “به خدا قسم اگر خورشید را در یک کفم و ماه را در کف دیگرم قرار دهند، هرگز از دعوت خود دست بر نمی‏دارم”. (۲۵)

در مورد اهلبیت عصمت و طهارت هم همین بس که تمامی این بزرگواران با همه مشکلات و تنگناهایی که برایشان به وجود آمد، لحظه‌ای از تلاش در راه تبلیغ دین خدا عقب ننشستند و نهایتاً همگی در این راه به شهادت رسیدند.

 

عدم دریافت اجر و مزد

عدم مطالبه و عدم دریافت مزد از سوی انبیا و اولیا روشن‌تر از آن است که لازم باشد در خصوص آن مطلبی گفته شود. به شهادت قرآن کریم انبیا الهی تصریح کرده‌اند که در ازای انجام رسالتشان هیچ مزد و پاداشی از مردم نمی‌خواهند و مزد خود را فقط در نزد خدا جستجو می‌کنند. اما توجه به این موضوع در اینجا از دو جنبه صورت گرفته است؛ اول از حیث ظهور و بروز کامل این ادعا (عدم مطالبه مزد) در همه عرصه‌ها و صحنه‌های زندگی این بزرگان و دوم از حیث تأثیرات و تبعاتی که چنین رویکرد و تفکری در حرکت تبلیغی آنان داشته است.

اما در خصوص ظهور و بروز کامل عدم مطالبه مزد و پاداش در ازای انجام وظیفه تبلیغ دین باید گفت که حاملان دین حتی از اینکه از امتیازات ویژه‌ای نسبت به سایرین برخوردار باشند و یا از احترام بیش‌تری بهره‌مند شوند پرهیز داشتند، و مهم‌تر اینکه بر چنین روشی اصرار داشته‌اند، یعنی نه خود مطالبه‌ی امتیاز بیش‌تری می‌کردند و نه اگر کسی با میل و رغبت تمام می‌خواست رفتاری متفاوت با آنان داشته باشد، به او اجازه می‌دادند.

به لحاظ اهمیت موضوع و جنبه آموزنده‌ای که سیره عملی معصومین (ع) در این زمینه برای مبلغان دینی دارد به ذکر نمونه‌هایی از این سیره می‌پردازیم:

روایت شده است که پیامبر (ص) هرگز راضی نمی‌شد که اگر سواره است کسی در کنار او پیاده راه برود و او را در ردیف خود سوار می‌کرد؛ و اگر آن کس حاضر نمی‌شد که چنین کند به او می‌گفت: پبش از من را بیفت و در جایی که می‌خواهی منتظر من باش! آورده‌اند که جمعی از مردم مدینه او را به طعامی دعوت کردند که برای او و پنج نفر از یارانش فراهم آورده بودند. او دعوت ایشان را پذیرفت. در ضمن راه نفر ششمی به ایشان پیوست. پیامبر گفت: این مردم تو را دعوت نکرده‌اند، بنابر این همین جا بمان تا اینکه در باره تو (و اینکه در راه به ما پیوستی) با آنان گفتگو کنیم و اجازه آمدن تو را نیز بگیریم. (۲۶)

ملاحظه می‌شود که پیامبر اکرم حتی از اینکه کسی را بدون اذن و اجازه میزبان با خود همراه کند پرهیز داشته است، در حالی که چنین اموری از ضروریات مراعات شؤون افراد برجسته به حساب می‌آید و یا لااقل چندان به نظر نمی‌رسد که محل بحث و مناقشه قرار بگیرد.

داستان حضور امیرالمؤمنین در دادگاهی که قاضی آن با ایشان محترمانه تر از طرف دیگر برخورد کرد و با اعتراض ایشان روبرو شد، نمونه جالب دیگری از این دست است (۲۷) که نشان می‌دهد امیرالمؤمنین حتی در زمانی که خلافت را بر عهده داشت متوقع نبود که در چارچوبی بر خلاف رویه معمول با او رفتار شود و شأن و منزلت متفاوتی برای او در نظر گرفته شود و همان طور که می‌دانیم حضرتش مخارج زندگی را از راه زراعت و بعضاً کار کردن برای دیگران تأمین می‌کرد. سایر ائمه طاهرین نیز چنین بوده‌اند و هرگز به واسطه اینکه عهده‌دار تبلیغ دین خدا و هدایت مردم‌اند، از آنان مطالبه حقوق نمی‌کردند و خود شخصاً به امور معیشت خود رسیدگی می‌کردند. کما اینکه در مورد امام باقر و امام صادق داستان‌های زیادی در این خصوص ذکر شده است. (۲۸) از جمله در مورد امام صادق (ع) حکایتی نقل شده است که در خصوص عدم مطالبه کمترین مزد و یا عدم توقع کوچک‌ترین امتیاز از ناحیه اهل بیت بسیار جالب توجه است؛ این حکایت در کتاب داستان راستان چنین بیان شده است: “راه و روش جبارانه خلفاء اموی و بعد از آنها خلفاء عباسی، در سایر طبقات مردم اثر کرده بود. مردم تدریجا راه و رسمی که اسلام برای زندگی و معاشرت معین کرده بود از یاد می‏بردند، سیرت و رفتار ساده و برادرانه‏ رسول اکرم (ص) و علی مرتضی (ع) و نیکان اصحاب از خاطرها محو می‏شد. مردم آنچنان به راه و روش جبارانه خلفاء خو گرفته بودند که کم‌کم احساس‏ زشتی هم نسبت به آن نمی‏کردند. امام صادق (ع) روزی خواست به حمام برود، صاحب حمام طبق سنت و عادت معمول که در مورد محترمین و شخصیت‌ها رایج شده بود عرض کرد: “اجازه دهید حمام را برایتان قرق کنم”. اما حضرت فرمودند: “نه، لازم نیست. زیرا مؤمن سبک‌بارتر از این حرف‌ها است”. (۲۹)

داستان جالب توجه دیگری که از نفع‌رسانی ائمه معصومین به مردم بدون کوچک‌ترین چشمداشت حکایت می‌کند بدین قرار است که امام صادق در شبی بارانی انبانی پر از نان را در میان “ظله بنی ساعده” تقسیم می‌کرد که ناگاه با “معلی بن خنیس” که از اصحاب و یاران نزدیکش بود، مواجه شد. معلی که از راز کمک‌های شبانه امام آگاه شده بود، از حضرت پرسید: آیا اینها که در این دل شب برایشان نان آورده‌اید شیعه‏ شما هستند؟حضرت فرمود: خیر، اینها معتقد به امامت نیستند. (۳۰)

جمله امام نشان می‌دهد که حضرت با علم به اینکه آن مردم نیازمند از شیعیان نیستند از یاری رساندن به آنان دریغ نمی‌کرد و طبعاً مابه‌ازای مادی و دنیوی نیز در این کار برای او حاصل نمی‌شد.

حکایت دیگری هم از امام رضا (ع) در تاریخ آمده است که آشکار می‌سازد ائمه معصومین حتی انتساب به پیامبر و دختر پیامبر را دلیل موجهی برای جلب احترام مردم نمی‌دانستند. یعنی حتی چنین امتیازی هم برای خود قایل نبودند تا لااقل از حیث معنوی، اجر و مزدی دریافت کرده باشند. داستان از این قرار است که در زمانی که علی بن موسی الرضا علیه السلام از طرف مأمون به خراسان‏ احضار شده، و اجبارا با شرائط خاصی ولایت عهد مأمون را پذیرفته بود، “زید النار” برادر امام نیز در خراسان بود. زید به واسطه داعیه‏ای که‏ داشت و انقلابی که در مدینه بر پا کرده بود، مورد خشم و غضب مأمون قرار گرفته بود. اما مأمون که آن ایام سیاستش اقتضاء می‏کرد که حرمت و حشمت‏ امام رضا را حفظ کند، به خاطر امام از قتل یا حبس برادرش زید صرف نظر کرد. روزی در یک مجلس عام، عده زیادی شرکت داشتند و امام رضا (ع) برای‏ آنها صحبت می‏کرد. از آن سو، زید عده‏ای از اهل مجلس را متوجه خود کرده بود و برای آنها در فضیلت سادات و اولاد پیغمبر و اینکه آنان وضع استثنائی دارند، داد سخن می‏داد و مرتب می‏گفت: ما خانواده چنین، ما خانواده چنان! امام متوجه گفتار زید شد و ناگهان‏ نگاه تند و فریاد یا زید! امام، زید و همه اهل مجلس را متوجه کرد. امام فرمود: “ای زید! حرف‌های بقال‌های کوفه باورت آمده و مرتب تحویل مردم‏ می‏دهی! اینها چه چیز است که به مردم می‏گویی؟! آن که شنیده‏ای خداوند ذریه فاطمه (س) را از آتش جهنم مصون داشته است، مقصود فرزندان‏ بلافصل فاطمه (س)، یعنی حسن و حسین و دو خواهر ایشان است. اگر مطلب‏ این طور است که تو می‏گویی و اولاد فاطمه وضع استثنائی دارند و به هر حال آنها اهل نجات و سعادتمند، پس تو نزد خدا از پدرت موسی‏بن جعفر(ع) گرامی‌تری! زیرا او در دنیا امر خدا را اطاعت کرد، قائم اللیل و صائم‏ النهار بود، و تو امر خدا را عصیان می‏کنی و به قول تو هر دو، مثل هم‏، اهل نجات و سعادت هستید. پس برد با تو است، زیرا موسی بن جعفر(ع) عمل کرد و سعادتمند شد و تو عمل نکرده و رنج نبرده گنج بردی. علی بن الحسین زین‏ العابدین(ع) می‏گفت: “نیکوکار ما اهل بیت پیغمبر دو برابر اجر دارد و بدکار ما دو برابر عذاب – همان طور که قرآن درباره زنان پیغمبر تصریح‏ کرده است – زیرا آن کس از خاندان ما که نیکوکاری می‏کند در حقیقت دو کار کرد؛ یکی اینکه مانند دیگران کار نیکی کرده، دیگر اینکه حیثیت و احترام پیغمبر را حفظ کرده است. آن کس هم که گناه می‏کند دو گناه‏ مرتکب شده؛ یکی اینکه مانند دیگران کار بدی کرده، دیگر اینکه آبرو و حیثیت پیغمبر را از بین برده است”. آنگاه امام رو کرد به حسن بن موسای وشاء بغدادی که از اهل عراق بود و در آن وقت در جلسه حضور داشت و فرمود: مردم عراق این آیه قرآن “انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح‏ “را چگونه قرائت می‏کنند؟ وی گفت: یا ابن رسول الله! بعضی طبق معمول قرائت می‏کنند، اما بعضی دیگر که باور نمی‏کنند خداوند پسر پیغمبری را مشمول قهر و غضب خود قرار دهد، آیه را به گونه‌ای می‌خوانند که معنای آن چنین است که خداوند به او گفت: ای نوح! او از نسل تو نیست، اگر از نسل تو می‏بود من به خاطر تو او را نجات می‏دادم. امام فرمود: “ابدا این طور نیست، او فرزند حقیقی نوح و از نسل نوح‏ بود؛ چون بدکار شد و امر خدا را عصیان کرد، پیوند معنویش با نوح بریده‏ شد. به نوح گفته شد این فرزند تو ناصالح است، از این رو نمی‏تواند در ردیف صالحان قرار گیرد. موضوع ما خانواده نیز چنین است؛ اساس کار، پیوند معنوی و صلاح عمل و اطاعت امر خداست. هر کس خدا را اطاعت کند از ما اهل بیت است، گو اینکه هیچ گونه نسبت و رابطه نسلی و جسمانی با ما نداشته باشد و هر کس گنهکار باشد از ما نیست، گو اینکه از اولاد حقیقی و صحیح النسب زهرا باشد. همین خود تو که با ما هیچ گونه نسبتی نداری، اگر نیکوکار و مطیع امر حق باشی از ما هستی! (۳۱)

تمام این حکایت‌ها و حکایت‌هایی از این دست، جای تردید نمی‌گذارد که بزرگان دین به معنای واقعی کلمه از دریافت اجر و مزد پرهیز داشته‌اند، ولو اینکه این اجر و مزد در قالب قرق کردن حمام و یا تعریف و تمجیدهای بی‌دلیل و یا اولویت قایل شدن و … نمود پیدا می‌کرد! همین رویکرد خالصانه و متعهدانه باعث شده است که تعالیم و آموزه‌های این بزرگواران هرگز تحت تأثیر خواست و میل مستمعین و مخاطبان نباشد، که بعضاً به نارضایتی و اعتراض آنان نیز انجامیده است. به عبارت دیگر بزرگان دین به لحاظ اینکه صرفاً خود را در برابر خدای بزرگ مسؤول و پاسخگو و متعهد دانسته‌اند، وامدار هیچ شخص و یا گروه دیگری نبوده‌اند تا بالاجبار تأمین‌کننده منافع او باشند و یا برای خوشایند آن‌ها مطالبی اظهار کنند.

درباره جناب عثمان بن مظعون صحابه بسیار بزرگوار رسول خدا(ص) ، نوشته‏اند که بعد از آنکه رسول اکرم(ص) به مدینه هجرت کردند، او جزء مهاجرین بود. عثمان بن مظعون اول کسی بود که در مدینه وفات کرد و رسول اکرم(ص) دستور دادند که او را در بقیع دفع کنند و بقیع را از همان روز قبرستان قرار دادند. رسول اکرم به او خیلی اظهار علاقه می‏کردند و همه هم این را می‏دانستند .رسول اکرم(ص) آمدند برای‏ تشییع جنازه عثمان بن مظعون و در این مراسم طوری رفتار کردند که با اخص اصحاب رفتار می‏کردند. یک دفعه یکی از زنان انصار رو کرد به‏ جنازه عثمان بن مظعون و گفت: بهشت ترا گوارا باد! رسول اکرم(ص) رو کرد به او و فرمود: چه کسی چنین قولی به تو داد؟ گفت یا رسول الله ! این صحابی شما است ، من به خاطر این همه علاقه‏ای که‏ شما به او داشتید این سخن را عرض کردم. رسول خدا(ص) این آیه را خواند: « قل انی لا املک لکم‏ ضرا و لا رشدا »(جن/۲۱) بگو اختیار سود و زیان شما با من نیست، « قل انی‏ لن یجیرنی من الله احد و لن اجد من دونه ملتحدا »(جن/۲۲) خود مرا جز خدا کسی پناه نخواهد داد .(۳۲)

بنابر این ملاحظه می‌شود که حتی شخص پیامبر(ص)، ولو برای دلخوشی یاران و اصحاب خودش، کمترین و کوچک‌ترین حرفی بر خلاف تعالیم عالیه اسلام بر زبان جاری نمی‌ساخت، چه رسد به اینکه مصالح عالیه اسلام را فدای امور دنیایی و افزایش جمعیت مسلمین و یا زیاد کردن مستمعین خود قرار دهد! (۳۳)

 

تبلیغ عملی و تخلق واقعی به اخلاق الهی

بدون شک مهم‌ترین ویژگی فعالیت تبلیغی معصومین علیهم‌السلام، جریان دایمی اخلاق الهی در همه حرکات و سکنات آنان می‌باشد. در واقع این بزرگواران الگوهای تمام عیار انسانِ مورد نظر اسلام هستند و لذاست که قول و فعل و تقریر آنان تماماً حجت و راهگشاست. به عبارت دیگر انطباق کامل آنان با آنچه که مورد خواست خداوند تبارک و تعالی است موجب می‌شود که بتوان آنان را به عنوان اسوه و الگو مورد پیروی قرار داد. کما اینکه این موضوع به صراحت در آیات قرآن کریم مورد توجه قرار گرفته است. آنجا که می‌فرماید “ولکم فی رسول الله اسوه حسنه” (احزاب/۲۱)؛ یعنی رسول خدا برای شما الگویی نیکو است. و یا آنجا که می‌فرماید: “قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله” (آل عمران/۳۱)؛ یعنی ای پیامبر! بگو اگر دوستدار خدا هستید از من (پیامبر) تبعیت کنید تا خداوند نیز شما را دوست بدارد.

از اینجا دو نکته مهم استفاده می‌شود؛ نخست آنکه نبی اکرم و ائمه معصومین به هر آنچه که مردم را به سوی آن دعوت می‌کردند، خود بیش از سایرین اهتمام داشته‌اند و در هیچ شرایطی خود را از دستورات الهی مستثنا نکرده‌اند و دوم اینکه عملکرد آنان در موقعیت‌های مختلف، مسلماً بهترین عملکرد ممکن بوده است. و بر همین مبنا است که عملکرد همه معصومین همگی حجت و الگوی زیست مسلمانی است. بنابر این به عنوان مثال اگر چنانچه شرایطی همچون شرایط امام حسین (ع) برای امام حسن (ع) نیز پیش می‌آمد، امام حسن هم همان رویه امام حسین را در پیش می‌گرفت و یا اگر امام حسین در شرایطی همچون شرایط امام صادق قرار داشت، مسلماً عملکرد ایشان را از خود بروز می‌داد. (۳۴)

اما از تفاوت شرایط که بگذریم، خصوصیاتی همچون فروتنی، مدارا، حلم و بردباری، ادب و احترام، مردم‌داری و رعایت حال ضعیفان و مواردی از این دست، جانمایه تمام اعمال و رفتار اهل بیت(ع) است. در روایتی از امام حسن مجتبی (ع) آمده است که حضرت فرمود از دایی خود هند بن ابی هاله تمیمی پرسیدم: پیامبر چگونه با مردم رفتار می کرد؟ گفت: زبانش را جز در آنچه به او مربوط می‌شد نگاه می‌داشت و مردمان را به خود جلب می‌کرد، نه اینکه کاری کند که مایه رمیدن ایشان شود … از یارانش دلجویی و احوالپرسی می‌کرد و از مردمان در باره آنچه میان ایشان می‌گذشت می‌پرسید؛ پس کار نیک را نیک می‌شمرد و تشویق می‌کرد و کار زشت را زشت معرفی می‌کرد و به نکوهش می‌پرداخت. برترین مردم در نزد او کسانی بودند که نیکخواه دیگران باشند و منزلت کسانی در نزد او بیش‌تر بود که بیش‌تر به یاری و غمخواری دیگران می‌پرداختند. (۳۵) خود آن حضرت می‌فرمود: بعثت علی الشریعه السمحه السهله یعنی خداوند مرا بر شریعت و دینی مبعوث کرده که با سماحت (گذشت) و آسان است و خود در نهایت رفق و مدارا با مردم برخورد می‌کرد و نسبت به همه مهر می‌ورزید و با آنان مشورت می‌کرد که به تعبیر شهید مطهری این هم یکی از شؤون اخلاق نرم و ملایم پیغمبر بود. (۳۶)

تاریخ می‌نویسد وقتی پیغمبر اکرم معاذ بن جبل را برای تبلیغ و دعوت مردم به یمن فرستاد – طبق نقل سیره ابن هشام – به او چنین توصیه کرد که ای معاذ! اساس کار را بر تبشیر و ترغیب قرار بده و کاری کن که مردم مزایای اسلام را درک کنند و از روی میل و رغبت به اسلام گرایش پیدا کنند. حضرت نفرمود مردم را انذار کن بلکه تأکید کرد که کاری نکنی که مردم را از اسلام فراری بدهی و متنفر کنی!

امیرالمؤمنین نیز می‌فرماید هنگامی که پیامبر مرا به یمن روانه می‌کرد، پرسیدم که چگونه با مردم نماز بگزارم و حضرت فرمود: همچون ضعیف‌ترین ایشان با آن‌ها نماز بگزار و نسبت به مؤمنان دلرحم باش. (۳۷)

شخص امیرالمؤمنین نیز همواره با فروتنی و بزرگواری با مردم برخورد می‌کرد و بارها پیش می‌آمد که مردمی که او را نمی‌شناختند به حضرتش اسائه ادب می‌کردند، ولی ایشان عکس‌العملی نشان نمی‌داد و آنانی را که وی را می‌شناختند از خوار کردن خود در برابر امام برحذر می‌داشت. از امام صادق (ع) نقل است که امیرالمؤمنین برای رفتن نزد اصحاب خود سواره به راه افتاد و کسانی در پی او پیاده به راه افتادند. پس متوجه آنان شد و گفت: حاجتی دارید؟ گفتند: نه، ای امیرالمؤمنین، بلکه دوست داریم که همراه تو باشیم. به ایشان گفت: پی کار خود بروید که اگر پیاده‌ای همراه سواره‌ای رود، اسباب تباهی سواره است و خواری پیاده … و بار دیگر سوار شد و کسانی در پی او به راه افتادند. پس گفت: در پی کار خود روید و دور شوید که صدای پای کفش‌ها به دنبال مردان، اسباب تباهی دل‌ها است. (۳۸)

سایر اهل بیت نیز چنین بودند و چه بسیار افرادی را که بواسطه بزرگواری و بردباری خود به اسلام آوردن علاقمند ساخته‌اند. (۳۹)

در مورد رعایت حال مردم و دستگیری از آنان نیز موارد قابل توجهی در سیره اهل بیت وجود دارد که برخی از آن‌ها در تواریخ ثبت شده است. (۴۰)

این واقعیت‌ها و ده‌ها واقعیت مانند این‌ها روشن می‌کند که بزرگان دین از چه کرامت انسانی والایی برخوردار بوده‌اند و چه بسیار انسان‌هایی را که از همین طریق به راه خدا مشتاق کرده‌اند.

 

خاتمه

سیره و سنت حضرات معصومین سلام‌الله‌علیهم اجمعین دریای عظیم معارف الهی است که برای هر جوینده‌ای، متاعی ارزنده در بر دارد. این نوشتار که به منظور دستیابی به مبانی تبلیغ اسلامی، خود را درمعرض این بحر کرم قرار داده است، به قدر بضاعت ناچیز خود به مواردی دست یافته است که در طول مقاله از نظر خواننده محترم گذشت. مع‌الوصف امید است صاحبنظران و اهل فن این مقوله را با دقت و تعمق بیش‌تری دنبال کرده و تشنگان معارف اهل بیت(ع) را بیش از پیش سیراب سازند. ان شاء الله

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- سعیدی، محمدحسن؛ تبلیغ دینی، اداره کل پژوهش‌های سیما، تهران، ۱۳۸۲، ص ۲۳

۲- سیره نبوی، ص۱۰۷

۳- ر.ک به تبلیغ دینی، صص ۳۱-۴۲

۴- جاذبه و دافعه علی (ع)، صص۳۷و ۳۸

۵- علل گرایش به مادیگری، ص ۱۶۲؛ همچنین نک به: پیرامون انقلاب اسلامی، صص ۶۵ و ۶۶؛ پیرامون انقلاب اسلامی، صص ۱۶۴و ۱۶۵؛ بررسی اجمالی نهضت‌های اسلامی در صد سال اخیر، صص ۸۹ و ۹۰

۶- به علی (ع) خبر دادند که ابن‌عباس، پسرعموی تو، دانشمند و عالم تو، سیاستمدار و مورد اعتماد تو از بیت‌المال تصرفی کرده است – از آن تصرفاتی که امروز اصلاً کسی آن‌ها را به حساب نمی‌اورد. علی نامه‌ای نوشته که این نامه در نهج‌البلاغه هست؛ پسر عباس! من از تو دیگر انتظار نداشتم. به خدا قسم اگر چنین بکنی، با آن شمشیری که بر هر کس زدم یکسره به جهنم رفت تو را آدم خواهم کرد! بعد می گوید: پسر عباسً به خدای عالم قسم اگر حسن و حسین هم چنین کاری بکنند، با همین شمشیر می‌زنم‌شان! این مقدار حساسیت در مقابل اجرای قانون الهی. نگاه کنید به پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۸۴

۷- سیره امیرالمؤمنین در این زمینه به رغم وضوحی که دارد چنانچه با رویه برخی از مبلغان حرفه‌ای و تربیت‌نایافته مقایسه شود، بهتر آشکار می‌گردد. این تربیت نایافتگانِ در مسند مربیگری به دلیل نگاه حرفه‌ای به کار تبلیغ، معمولاً اصالت و ارزش ذاتی پیام‌های تبلیغی خود را مورد غفلت قرار می‌دهند و بعضاً در صورت تعارض آن‌ها با برخی منافع زودگذر دنیایی به‌سادگی از التزام عملی به توصیه‌های اخلاقی خود سر باز می‌زنند.

۸- بحار، ج۴۴، ص۳۴۹؛ ترجمه الحیاه، ج۲، ص۲۱۳

۹- حماسه حسینی، ج۱، صص۲۵۲-۲۵۴

۱۰- نهج البلاغه، قصار الحکم، ش ۲۶۲

۱۱- لا اکراه فی الدین  (بقره/۲۵۶)

۱۲- فذکر فانما انت مذکر لست علیهم بمصیطر (غاشیه/۲۱و۲۲)

۱۳- نک به: سیری در سیره نبوی، ص۲۴۴

۱۴- داستان راستان، ج۱، صص۹۵و۹۶

۱۵-

۱۶- بیست گفتار، صص۸۰و۸۱

۱۷- داستان راستان، ج۲، ص۱۲۲

۱۸- حماسه حسینی، ج۱، صص۲۲۴و۲۲۵

۱۹- داستان راستان، ج۱، صص۱۴۹-۱۵۱

۲۰- تناسب داشتن معجزات پیامبران با شرایط فرهنگی و اجتماعی دوران خود نیز از این زاویه قابل بررسی است و جزء عواملی است که حقانیت آنان را بهتر و سهل‌تر آشکار می‌ساخته است.

۲۱- کافی، ج۱، ص۲۳

۲۲-  بحارالانوار، جلد ۳ ، صفحه ۵۷ – ۱۵۱؛ داستان راستان، ج۲، ص۷۲

۲۳-

۲۴- نک به: سیری در سیره نبوی، صص۲۲۱-۲۲۲

۲۵- وحی و نبوت، صص ۱۷و۱۸

۲۶-ترجمه الحیاه، ج۲، صص ۲۵۱و۲۵۲

۲۷- داستان راستان، ج۱، صص ۳۴و۳۵

۲۸- رجوع کنید به: داستان راستان، ج۱، صص۷۳-۷۵

۲۹- داستان راستان، ج۲، صص۳۴و۳۵

۳۰- داستان راستان، ج۱، صص ۱۳۸-۱۴۰

۳۱- بحارالانوار ، جلد ۱۰ ، صفحه ۶۵ ؛داستان راستان، ج۲، صص ۹۸-۱۰۱

۳۲- حماسه حسینی، ج۱، صص۲۵۰-۲۵۲

۳۳- مرحوم مطهری در مقاله‌ای در نقد و بررسی سازمان روحانیت که در کتاب ده گفتار منتشر شده است، یکی از آفات دستگاه تبلیغی را چنین بیان می‌کند: دستگاه وعظ و تبلیغ ما به نوعی دیگر گرفتار عوام‏زدگی است . این دیگر به‏ وجوهات و سهم امام مربوط نیست ، مربوط به اینست که این کار رسما به صورت یک شغل و کار و کسب درآمده و عنوان اجرت و مزد بگیرد پیدا کرده است. یعنی همان موضوعی که همه انبیاء به نقل قرآن‏ کریم در موارد متعدده ، از آن امتناع می‏کردند در میان ما جاری و معمول‏ است. بدیهی است به حکم قانون مسلم عرضه و تقاضای هر چیزی که جزء مسائل‏ اقتصادی قرار گرفت و از قبیل عرضه داشتن کالا برای فروش شد تابع میل و خواسته مصرف کننده است نه تابع مصلحت وی. اگر کالائی که همه طبقات دیگر برای فروش وارد می‏کنند فقط به خاطر مصلحت وارد می‏شوند می‏توان فرض کرد که وعظ و تبلیغهای حرفه‏ای ما نیز در جهت مصالح اسلام و مسلمین صورت می‏گیرد. (ده گفتار، ص۳۱۰)

۳۴- لذا بر پیروان واقعی اهلبیت نیز لازم است با ارزیابی صحیح و کامل شرایط، اقدام متناسب با هر موقعیت را تشخیص داده و به اجرا بگذارند.

۳۵- ترجمه الحیاه، ج۲، ص۲۵۳

۳۶- سیری در سیره نبوی، صص ۲۴۲ و ۲۴۳

۳۷- ترجمه الحیاه، ج۲، ص۲۶۰

۳۸- ترجمه الحیاه، ج۲، ص۲۵۷

۳۹- نک به: داستان راستان، ج۱، صص۲۲و۲۳

۴۰- نک به: داستان راستان، ج۱، صص ۳۲و۳۳؛ همان، صص۱۱۰-۱۱۵

تاریخ مقاله: آذر ماه ۱۳۹۳

نویسنده: سید محمد مکتبی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.