میزان اعتبار مستدرک الوسائل داوری میان آخوند خراسانی و امام خمینی

0 1,828

چکیده

اعتبار کتاب مستدرک الوسائل، تألیف محدّث نوری، از موارد اختلافی میان امام خمینی و آخوند خراسانی است. مرحوم آخوند این کتاب را در حدّ بالائی از اعتبار دانسته، تا جائی که فقیه برای افتاء ناچار است به مستدرک مراجعه کند، در حالی که امام خمینی اساساً روایات آن را بی­اعتبار و غیر مفید محسوب می­کند.

در این مقاله با تکیه بر بررسی سندی روایات مستدرک، نهایتاً نظر امام خمینی مطابق با واقع ارزیابی شده است.

مقدّمه

حاجی میرزا حسین نوری طبری[۲] (۱۲۵۴-۱۳۲۰ق) فردی است که با سابقه­ای نمایان از تألیف کتب متعدّد در دفاع از ارکان معتقدات شیعه امامیه، و البتّه با رویکردی اخباری مسلک، در تاریخ علماء معاصر نامی پرآوازه دارد.

در ارزش­گذاری شخصیّت فردی و تألیفات محدّث نوری، داوری داوران عالم تشیع آنچنان مختلف و گاه متضادّ است که جامعی میان آنها نمی­توان یافت؛ از سوئی شیخ آقا بزرگ تهرانی (۱۲۹۳-۱۳۸۹ق) به بزرگانی همچون شیخ الشریعه اصفهانی (۱۲۶۶-۱۳۳۹ق) و میرزا محمد تقی شیرازی (۱۲۵۶-۱۳۳۸ق) نسبت غلوّ در ستایش شخصیّت و تألیفات او می­دهد:

و أما شیخنا الحجه شیخ الشریعه الأصفهانی فکان من الغالین فی المستدرک و مؤلفه و کذا شیخنا الآیه الأتقى میرزا محمد تقی الشیرازی قدس الله أسرارهم. (الذریعه،۲/۱۱۱)

استاد ما شیخ الشریعه اصفهانی، و نیز استاد ما میرزا محمد تقی شیرازی، از کسانی بودند که در < مدح > کتاب مستدرک و مؤلف آن به غلو دچار شده بودند.

و از سوی دیگر میرزا مهدی بروجردی (م۱۳۸۹ق) به نقل از سید هبه الدّین شهرستانی (۱۳۰۱-۱۳۸۶ ق) فضای جامعه علمی در دوران زندگی حاجی نوری را اینچنین توصیف می­نماید:

منذ الصغر، ایام لبثی و مکثی فی مسقط رأسی «سامراء» حیث بها تمرکز العلم و الدین آنذاک تحت لواء حجه الاسلام، امام الامامیه فی عصره و نادره الرؤساء الروحانیین فی دهره، آیه الله الشیرازی السید­ میرزا حسن الحسینی، فکنت اراها تموج ثائره علی نزیلها المحدث الشهیر الحاج میرزاحسین النوری ـ مؤلف مستدرک وسائل الشیعه ـ ساخطه علیه بمناسبه تألیفه کتاب «فصل الخطاب»، فلا ندخل مجلساً فی الحوزه العلمیه الاّ و تسمع الضجّهوالعجّه ضد ذلک الکتاب و مؤلفه و ناشره سیلقونه بالسنه حداد. (البرهان علی عدم تحریف القرآن،۱۴۳)

از زمان کودکی، آنگاه که در شهر محل تولدم «سامرا» اقامت داشتم ـ که در آن دوران، در زیر پرچم رهبری حجت الاسلام، پیشوای شیعیان در زمان خود، آیت الله میرزا حسن شیرازی، به عنوان مرکز علم و دین محسوب می­گشت ـ تمام شهر را بر علیه حاجی میرزا حسین نوری ـ مؤلف «مستدرک وسائل الشیعه» ـ در تلاطم می­دیدم، که بر او به سبب تألیف کتاب «فصل الخطاب»[۳] خشم می­گیرند، به نحوی که به هیچ مجلسی در حوزه علمیه وارد نمی­شدیم مگر آنکه ناله و فریاد بر علیه این کتاب، و مؤلف و ناشر آن بلند بود، و با شمشیر آخته زبان به او حمله می­کردند.

در زمینۀ کتب حدیثی حاجی نوری نیز اختلاف آراء بزرگان غیر قابل جمع است. در حالی­که شیخ محمدجواد بلاغی (۱۲۸۲-۱۳۵۲ق) در خصوص شخصیّت میرزای نوری و اعتبار روائی کتاب­های تألیف او می­گوید:

انّ صاحب «فصل الخطاب»، من المحدثین المکثرین المجدین فی التتبع للشواذ (آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن،۱/۲۵)؛

صاحب «فصل الخطاب»، از محدثانی است که روایات فراوانی جمع آوری می­نمایند و در جستجوی احادیث شاذه(غیر معتبر) بسیار جدیت می­کنند.

و امام سیّد روح الله خمینی (۱۳۲۰-۱۴۰۹ق) او و آثار روائیش را اینچنین ارزیابی و اعتبار سنجی می­کند:

صاحب «فصل الخطاب»، الذی کان کتبه لایفید علماً و لاعملاً، و انما هو ایراد روایات ضعاف اعرض عنها الاصحاب، و تنزه عنها اولوالالباب من قدماء اصحابنا کالمحمدین الثلاثه المتقدمین رحمهم الله.

هذا حال کتب روایته غالباً کالمستدرک، ولا تسأل عن سائر کتبه المشحونه بالقصص والحکایات الغریبه التی غالبها بالهزل اشبه منه بالجد، و هو ـ رحمه الله ـ شخص صالح متتبع الاّ ان اشتیاقه لجمع الضعاف والغرائب والعجائب و ما لا یقبلها العقل السلیم والرأی المستقیم اکثر من الکلام النافع(انوار الهدایه فی التعلیقه علی الکفایه، ۱/۲۴۴).

صاحب «فصل الخطاب» کسی است که کتاب­هایش نه فایده علمی دارد، و نه فایده عملی، بلکه تنها عبارتست از طرح احادیث ضعیف و غیر معتبری که علماء از عمل به آن­ها اعراض کرده، و بزرگان پیشگام و خردمند ما، مانند محمدون ثلاث[۴] رحمهم الله از نقل آن­ها دوری جسته­اند.

وضعیت کتاب­های روایاتش، مانند مستدرک چنین است، و از دیگر کتاب­هایش نپرس که مملو است از قصه­ها و حکایات غریبی که اغلب آنها به شوخی شبیه­تر است تا جدی!

او ـ رحمه الله ـ شخص صالح و جستجوگری بود، لکن اشتیاقش به جمع آوری روایات غیر معتبر، و مطالب عجیب و غریب، و مسائلی که عقل سلیم و فکر درست آنرا نمی­پذیرد، بیشتر از (گردآوری) سخنان نافع بود.

در عین حال به باور آخوند ملا محمد کاظم خراسانی (۱۲۵۵-۱۳۲۹ق) هیچ مجتهدی برای فتوا دادن در هیچ مسئله فقهی بی­نیاز از مراجعه به کتب او نیست. شیخ آقا بزرگ طهرانی در نقل نظر استادش آخوند خراسانی می­گوید:

فلقد سمعت شیخنا الآیه الخراسانی صاحب الکفایه یلقی ما ذکرنا على تلامذته الحاضرین تحت منبره البالغین إلى خمس مائه أو أکثر بین مجتهد أو قریب من الاجتهاد مصرحا لهم بأن الحجه للمجتهد فی عصرنا هذا لا تتم قبل الرجوع إلى المستدرک و الاطلاع على ما فیه من الأحادیث و لقد شاهدت عمله على ذلک فی عده لیال وفقت لحضور مجلسه الخصوصی فی داره الذی کان ینعقد بعد الدرس العمومی لبعض خواص تلامیذه للبحث فی أجوبه الاستفتاءات بالرجوع إلى الکتب الحاضره فی ذلک المجلس و منها المستدرک فکان یأمرهم بقراءه ما فیه من الحدیث الذی یکون مدرکا للفرع المبحوث عنه (الذریعه الی تصانیف الشیعه،۲/۱۱۱)

از استادم آیه الله خراسانی صاحب «کفایه» شنیدم که … صریحاً می گفت در دوران ما تا زمانی که مجتهد به کتاب مستدرک مراجعه نکرده و نسبت به احادیث موجود در آن اطّلاع حاصل ننماید حجّت بر او تمام نمی­شود (و یأس بعد از فحص حاصل نمی­گردد).

و من در مجالس خصوصی آخوند خراسانی در منزل او، که بعد از جلسه درس عمومی ایشان برای شاگردان خاصّ تشکیل می­شد و به پاسخ استفتائات مقلّدان می­پرداختند، بارها مشاهده می­کردم که ایشان به آنان دستور می­داد که به مستدرک مراجعه کرده و روایات متناسب با مسئله را از آن کتاب برای جمع بخوانند.

خود حاجی میرزا حسین نوری طبری کتاب مستدرک الوسائل را اینچنین معرّفی می­نماید:

إِنَّ الْعَالِمَ الْکَامِلَ الْمُتَبَحِّرَ الْخَبِیرَ الْمُحَدِّثَ النَّاقِدَ الْبَصِیرَ نَاشِرَ الْآثَارِ وَ جَامِعَ شَمْلِ الْأَخْبَارِ الشَّیْخَ مُحَمَّدَ بْنَ الْحَسَنِ الْحُرَّ الْعَامِلِیَّ قَدَّسَ اللَّهُ تَعَالَى رُوحَهُ الزَّکِیَّهَ قَدْ جَمَعَ فِی کِتَابِ الْوَسَائِلِ مِنْ فُنُونِ الْأَحَادِیثِ الْفَرْعِیَّهِ الْمُتَفَرِّقَهِ فِی کُتُبِ سَلَفِنَا الصَّالِحِینَ وَ الْعِصَابَهِ الْمُهْتَدِینَ‏ ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ‏ وَ تَقَرُّ بِهِ الْأَعْیُنُ فَصَارَ بِحَمْدِ اللَّهِ تَعَالَى مَرْجِعاً لِلشِّیعَهِ وَ مَجْمَعاً لِمَعَالِمِ الشَّرِیعَهِ لَا یَطْمَعُ فِی إِدْرَاکِ فَضْلِهِ طَامِعٌ وَ لَا یُغْنِی الْعَالِمَ الْمُسْتَنْبِطَ عَنْهُ جَامِعٌ وَ لَکِنَّا فِی طُولِ مَا تَصَفَّحْنَا کُتُبَ أَصْحَابِنَا الْأَبْرَارِ قَدْ عَثَرْنَا عَلَى جُمْلَهٍ وَافِرَهٍ مِنَ الْأَخْبَارِ لَمْ یَحْوِهَا کِتَابُ الْوَسَائِلِ وَ لَمْ تَکُنْ مُجْتَمِعَهً فِی مُؤَلَّفَاتِ الْأَوَاخِرِ وَ الْأَوَائِلِ وَ هِیَ عَلَى أَصْنَافٍ. مِنْهَا مَا وَجَدْنَاهُ فِی کُتُبٍ قَدِیمَهٍ لَمْ تَصِلْ إِلَیْهِ وَ لَمْ یَعْثُرْ عَلَیْهَا وَ مِنْهَا مَا یُوجَدُ فِی کُتُبٍ لَمْ یَعْرِفْ هُوَ مُؤَلِّفِیهَا فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَ نَحْنُ سَنُشِیرُ بِعَوْنِ اللَّهِ تَعَالَى فِی بَعْضِ فَوَائِدِ الْخَاتِمَهِ إِلَى أَسَامِی هَذِهِ الْکُتُبِ وَ مُؤَلِّفِیهَا وَ مَا یُمْکِنُ أَنْ یُجْعَلَ سَبَباً لِلِاعْتِمَادِ عَلَیْهَا وَ الرُّجُوعِ إِلَیْهَا وَ التَّمَسُّکِ بِهَا. وَ مِنْهَا مَا وَجَدْنَاهُ فِی مَطَاوِی الْکُتُبِ الَّتِی کَانَتْ عِنْدَهُ وَ قَدْ أَهْمَلَهُ إِمَّا لِلْغَفْلَهِ عَنْهُ أَوْ لِعَدَمِ الِاطِّلَاعِ عَلَیْهِ. وَ حَیْثُ وَفَّقَنِی اللَّهُ تَعَالَى لِلْعُثُورِ عَلَیْهَا رَأَیْتُ جَمْعَهَا وَ تَرْتِیبَهَا وَ إِلْحَاقَهَا بِکِتَابِ الْوَسَائِلِ مِنْ أَجَلِّ الْقُرُبَاتِ وَ أَفْضَلِ الطَّاعَاتِ لِمَا فِی ذَلِکَ مِنَ‏ الْفَوَائِدِ الْجَمَّهِ الْجَلِیلَهِ وَ الْمَنَافِعِ الْعَامَّهِ الْعَظِیمَه (المستدرک،۱/۶۰-۶۱)

عالم کامل[۵] …. شیخ حرّ عاملی روایات مختلفی را از کتب پیشینیان صالح ما جمع آوری نموده، که مرجعی برای دانشمندان واقع شده است… لکن در ضمن تتبّعات و جستجوهائی که داشته­ایم به گروه فراوانی از احادیث برخورده­ایم که در کتاب شیخ حرّ عاملی ذکر نشده، که پاره­ای از آنها نه در کتب متقدّمان آورده شده و نه در کتب متأخّران.

این احادیث بر چند دسته قابل تقسیم هستند:

  1. دسته­ای که در کتب قدیمی بوده و به دست شیخ حرّ عاملی نرسیده بوده
  2. دسته­ای که در کتاب­هائی وجود داشته که شیخ حرّ عاملی به نام نویسنده آنها دست نیافته، و لذا آنها را ذکر نکرده (ما به نام نویسنده آنها دست و یا طریقی برای اعتماد به آنها یافته­ایم)
  3. دسته­ای که مورد اهمال شیخ حرّ عاملی قرار گرفته، که یا بر اثر غفلت بوده است، و یا بر اثر دست نیافتن مؤلّف

و از آنجا که من به این روایات دست یافتم، جمع­آوری و انضمام آنها به کتاب شیخ حرّ عاملی را از مهمترین عوامل نزدیکی به بارگاه الهی یافتم.

می­بینیم که مرحوم محدّث نوری، ادّعا دارد توانسته است مستدرکی بر وسائل الشیعه فراهم نموده، جبران مافات را در خصوص این کتاب بنماید.

حال برای داوری در مورد میزان اعتبار روایات مستدرک الوسائل، و اظهار موافقت با آخوند خراسانی یا امام خمینی در این خصوص، و نیز برای داوری در خصوص صحّت ادّعای حاجی نوری، ابتدا به اعتبار سنجی نسبت به این ادّعا، با توجّه به شیوۀ مقبول صاحب کتاب «وسائل الشیعه» پرداخته، و بررسی می­کنیم که آیا می­توان روایات کتاب مستدرک را مقبول صاحب وسائل دانست؟ و سپس به ارزیابی سندی روایات اوّلین و آخرین باب از ابواب کتاب مستدرک، و باب میانی این کتاب[۶]، و نیز روایات پراکنده­ای با گزینش تصادفی از گوشه و کنار این کتاب می­پردازیم.

 

بررسی صحّت ادّعای حاجی نوری

برای ارزیابی اینکه آیا کتاب مستدرک الوسائل را می­توان «مستدرک» (=جبران کننده) وسائل الشیعه محسوب نمود یا نه؟ باید به این نکته پرداخت که آیا روایات این کتاب، مقبول صاحب وسائل بوده و به هر دلیل از قلم افتاده بوده است، تا آنچه صاحب مستدرک جمع­آوری نموده را بتوان جبران کننده نواقص وسائل الشیعه دانست؟ یا نه، بلکه عدم نقل این روایات در وسائل از باب عدم قبول آنها بوده، و در حقیقت از قلم صاحب وسائل نیفتاده بوده تا صاحب مستدرک بخواهد جبران مافات نماید.

شیخ حرّ عاملی، صاحب وسائل الشیعه در ابتدای فصل اوّل از مقدّمه کتاب آورده است که:

… استنهض عزماتی و هممی إلی تألیف کتابٍ … یشتمل علی أحادیث المسائل الشرعیّه … المرویّه فی الکتب المعتمده الصحیحه التی نصّ علی صحّتها علماؤنا … (وسائل الشیعه، ص۲)

عزم و همّت من استوار شد تا کتابی را گردآوری کنم که … دربردارندۀ روایات مسائل شرعیّۀ فقهیّه­ای باشد که … در کتاب­های مورد اعتماد علماء شیعه آمده است. کتاب­هائی که علماء شیعه بر صحّت آن­ها تصریح کرده باشند.

و نیز در انتهای فصل دوّم مقدّمه، بعد از نام بردن از مصادر کتاب وسائل الشیعه می­گوید:

و یوجد الآن من کتب الحدیث غیر ذلک، لکن بعضها لم یصل إلینا منه نسخه صحیحه … و بعضها لم یثبت عندی کونه معتمداً، و بعضها ثبت ضعفه و ضعف مؤلّفه.

فلذلک إقتصرت علی الکتب المذکوره و نقلت منها ما یتضمّن شیئاً من الأحکام الشّرعیّه المرویّه، و ترکت منها ما سوی ذلک. (الوسائل،ص۶)

بجز این مصادر، کتاب­های روائی دیگری نیز در دست است که پاره­ای از آن­ها فاقد نسخه­ای صحیح است … و مورد اعتماد علماء بودن پاره­ای دیگر را احراز نکرده­ام، و ضعف کتاب یا مؤلّف گروه سوّم را نیز احراز نموده­ام.

به همین جهت، به همین کتاب­های مورد اعتماد بسنده کرده و روایاتی که دربردارندۀ احادیث فقهیّه بود را از آن­ها نقل نمودم، و نقل از سایر کتب روایتی را را ترک کرده و حدیثی را از آن­ها برنگرفتم.

با توجّه به تصریح اینچنینی صاحب وسائل الشیعه، به سختی بتوان باور کرد که این حجم فراوان از روایات (بیش از ۲۳٫۰۰۰ روایت) که در مستدرک الوسائل گرد آمده است، تمامی از مواردی باشد که مطابق شیوۀ مقبول حرّ عاملی بوده ولی به دست او نرسیده بوده است.

 

اینک، پس از آن که ادّعاء حاجی نوری در خصوص «مستدرک» بودن این کتاب بر کتاب وسائل الشیعه، با توجه به روش عملی صاحب وسائل الشیعه مورد مناقشه قرار گرفت و مخدوش دانسته شد، به بررسی سندی روایاتی از این کتاب می­پردازیم. همچنان که گفتیم روایات مورد بررسی در این مقام، روایات اوّلین و آخرین باب از ابواب کتاب مستدرک، و باب میانی این کتاب، و نیز روایات پراکنده­ای با گزینش تصادفی از گوشه و کنار این کتاب می­باشد:

 

۱- بررسی سندی روایات اوّلین باب از کتاب مستدرک الوسائل

بَابُ وُجُوبِ الْعِبَادَاتِ الْخَمْسِ الصَّلَاهِ وَ الزَّکَاهِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ (مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل،‏۱/۶۹-۷۶):

۱- ۱ الصَّدُوقُ فِی الْخِصَالِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ سَعْدَانَ عَنْ فُضَیْلٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ‏: (المستدرک،‏۱/۶۹)

این روایت صحیح السند است.

این روایت، که از کتاب خصال شیخ صدوق نقل شده است(الخصال،۲/۴۳۲) اگرچه دارای سندی متّصل و صحیح می­باشد، لکن همین روایت با همین سند در کتاب وسائل نقل شده(حرّ عاملی،۱/۲۹)، تنها با این تفاوت که شیخ حرّ عاملی آن را از کتاب ثواب الاعمال صدوق روایت کرده است( ثواب الأعمال و عقاب الأعمال،ص۱۴)، و به هیچ­وجه روایت جدیدی به عنوان جبران نواقص وسائل الشّیعه (مستدرک وسائل) تلقّی نمی­گردد.

 

۲-۲، وَ رَوَاهُ أَیْضاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الطَّالَقَانِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَدَوِیِّ عَنْ صُهَیْبِ بْنِ عَبَّادٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع‏: مِثْلَهُ‏(المستدرک،‏۱/۶۹)

سند این روایت ضعیف ارزیابی می­شود.

این روایت را نیز حاجی نوری از خصال صدوق نقل کرده(الخصال،۲/۴۳۲و۴۳۳)، و با تعبیر «مثله» حکم به این­همانی آن با روایت سابق نموده است.روایت در اصل کتاب منبع اینچنین است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو سَعِیدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الْعَدَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا صُهَیْبُ بْنُ عَبَّادٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ:

زیرا اگرچه در کتب رجال توصیفی در مورد «محمد بن ابراهیم بن اسحاق الطالقانی» وجود ندارد، امّا فراوانی روایت بزرگانی از مشایخ، همچون صدوق و پدرش از او در مواضع متعدّدی از علل الشّرایع، معانی الاخبار، خصال، و… دلالت بر وثاقت این راوی دارد؛ لکن «حسن بن علی بن زکریا العدوی» را هم ابن غضائری با تعبیر «ضعیف جدّاً»(ابن­الغضائری،۵۴) توصیف می­کند، و هم ابن داود(ابن داود،۴۴۱) و هم علامه(الحلّی،۲۱۵)؛ همچنین «صهیب بن عبّاد» در کتب رجالی کاملاً مجهول است؛ و پدرش «عبّاد بن صهیب التمیمی» را نیز هرچند نجاشی ثقه می­خواند(النجاشی،۲۹۳) لکن در کلام کشی(الکشی،۳۹۰) و برقی(البرقی، ۲۴) عامی دانسته شده و علامه نیز او را بتری می­داند(الحلّی،۲۴۳).

 

۳- ۳ وَ فِی الْأَمَالِی، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ نَاتَانَهَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ‏ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏: ‏(المستدرک،‏۱/۷۰)

سند این روایت، که در کتاب شیخ صدوق با مختصر تفاوتی آمده است(الامالی،۲۵۶) ضعیف می­باشد.

مشکل اصلی این سند «عمّار بن موسی ساباطی» نیست، زیرا اگرچه شیخ طوسی او را فطحی مذهب دانسته است(الفهرست،۳۳۵) و کشی نیز این نسبت را تأیید می­کند(رجال،۳۴۵)، لکن نه تنها نجاشی وثاقت او را گزارش کرده­ (رجال،۲۹۰) بلکه کشی از مدح ویژه امام کاظمعلیه­السلام نسبت به او خبر می­دهد(رجال، ۴۰۶؛ ۵۰۴) و این مدح در نظر علامه نیز بیش از فطحی بودن او جلوه­گر می­شود(الخلاصه، ۲۴۳)؛ دیگر راویان موجود در سند این روایت نیز از هر اشکالی مبرّا هستند، بجز «حسن بن ابراهیم بن ناتانه» که مشکل اصلی این سند می­باشد. نام اصلی این راوی حسین است، که در تمامی کتب روائی به عنوان «حسین بن ابراهیم بن ناتانه» آمده، و از او در هیچ­یک از کتب رجالی نامی و نشانی در میان نیست، و طبعاً مجهول بودن او موجب ضعف روایت می­گردد.

 

۴- ۴ وَ فِی مَعَانِی الْأَخْبَارِ، وَ الْخِصَالِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ ع فَقَالَ… (المستدرک،‏۱/۷۰)

این روایت صحیح السنداست.

این روایت را صدوق در دو کتابش آورده است، و با همین سند(الخصال،۲/۴۱۱؛ معانی­الاخبار،۳۸۱)؛ و سند آن نیز صحیح است، مگر آنکه کسی در وثاقت «ابراهیم بن هاشم» تردیدی کند، و روایت را حسنه بداند. لکن به هر حال روایتی معتبر می­باشد.

 

۵- ۵ کِتَابُ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ، بِرِوَایَهِ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْهُ عَنْ عَلِیِّ­ بْنِ أَبِی طَالِبٍ­ع أَنَّهُ قَالَ‏: (المستدرک،‏۱/۷۰-۷۱)

این روایت ضعیف و بی­اعتبار است.

زیرا اگرچه از بیان کشی(رجال،۱۰۴) و علامه(الخلاصه،۸۳) در معرّفی «سلیم بن قیس هلالی» گونه­ای از مدح قابل استفاده است، لکن ابن غضائری علاوه بر اینکه خود او را ناشناخته در میان اصحاب امامیّه می­داند، کتاب او را صریحاً جعلی می­خواند(رجال،۱/۶۴). به این ترتیب هم کتاب سلیم بن قیس هلالی دارای سند معتبر نمی­باشد[۷]، و هم «أبان بن ابی­عیاش» فردی است که تمامی رجالیان او را ضعیف، و روایت او را غیر قابل قبول شمرده­اند.(رجال الطوسی،۱۲۶؛ ابن­الغضائری،۱/۳۶؛ الخلاصه للحلّی،۲۰۷)

 

۶- ۶ الْعَیَّاشِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عَجْلَانَ‏ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع … ‏(المستدرک،‏۱/۷۱)

این روایت ضعیف است.

زیرا روایت از تفسیر عیاشی (۲/۱۱۷) اخذ شده، و همانند تمامی روایات این تفسیر مرسله می­باشد؛ و از شرط لازم برای اعتبار حدیث، که همانا اتصال سند میان محمد بن مسعود بن محمد بن عیاش السّلمی السّمرقندی (عیاشی) و هشام بن عجلان باشد بی­بهره است.

 

۷- ۷، وَ عَنْ زُرَارَهَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع‏ قَالَ: (المستدرک،‏۱/۷۱)

این روایت ضعیف است.

زیرا مشابه روایت قبلی، این نیز برگرفته از تفسیر عیاشی، مرسله بوده و نام راویان واسطه میان عیاشی و زراره نامعلوم است، و فاقد شرط لازم اعتبار (اتصال سند) می­باشد.

 

۸- ۸ الشَّیْخُ شَاذَانُ بْنُ جَبْرَئِیلَ الْقُمِّیُّ فِی کِتَابِ الرَّوْضَهِ، وَ کِتَابِ الْفَضَائِلِ، بِالْإِسْنَادِ یَرْفَعُهُ إِلَى أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ أَنَّهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏: ‏(المستدرک،‏۱/۷۱)

این روایت ضعیف است.

زیرا این روایت را که شیخ شاذان بن جبرئیل قمی(م۵۸۸) در دو کتابش نقل کرده است (الروضه فی فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابی­طالبعلیه­السّلام،ص۲۰۲) و (الفضائل،ص۱۶۴)، سندی از خود تا ابی سعید خدری ارائه نداده است، و در هیچ کتاب دیگری نیز سندی برای آن نیافتیم. لذا سند به هیچ­­روی شرط لازم اعتبار (اتصال سند) را واجد نیست.

 

۹- ۹ أَبُو عَمْرٍو الْکَشِّیُّ فِی رِجَالِهِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَیُّوبَ‏ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ حُرَیْثٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ قَالَ: (المستدرک،‏۱/۷۱-۷۲)

این روایت صحیح السّند می­باشد.

زیرا روایت از کتاب رجال کشی اخذ شده است (اختیار معرفه الرّجال،النص،۴۱۸) و دارای سند متّصل و صحیح می­باشد.

 

۱۰- ۱۰ الْقُطْبُ­الرَّاوَنْدِیُّ فِی دَعَوَاتِهِ، عَنْ أَبِی­الْجَارُودِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی­جَعْفَرٍ ع … ‏(المستدرک،‏۱/۷۲)

این روایت ضعیف است.

زیرا در کتاب سعد بن عبدالله بن هبه الله الراوندی (م۵۷۳) آمده است (دعوات الراوندی، سلوه الحزین،۱۳۵) بدون اینکه سند روایت مابین قطب راوندی و ابوالجارود ذکر شده باشد. بنابراین روایت مرسله است و ضعیف ارزش­گذاری می­گردد.

 

۱۱- ۱۱ الشَّیْخُ الْمُفِیدُ فِی أَمَالِیهِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیْهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ‏: ‏(المستدرک،‏۱/۷۳)

این روایت صحیح السّند است.

صاحب مستدرک آن را از کتاب شیخ مفید نقل نموده (الأمالی،۳۵۳)، که سند متّصل و صحیحی دارد، لکن همین روایت را حرّ عاملی نیز به طور کامل نقل نموده (وسائل الشیعه،۱/۲۵) تنها با این تفاوت که آن را با وساطت امالی شیخ طوسی (الأمالی،۱۲۴) از امالی شیخ مفید گرفته است. به این ترتیب نقل این روایت توسّط حاجی نوری نیز مستدرکی بر کتاب وسائل الشیعه محسوب نمی­گردد.

 

۱۲- ۱۲ الْحَسَنُ بْنُ الشَّیْخِ الطُّوسِیِّ ره فِی أَمَالِیهِ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْمُفِیدِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ خَالِدٍ الْمَرَاغِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ یَعِیشَ عَنْ یُونُسَ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ یَحْیَى بْنِ أَبِی حَیَّهَ أَبِی جَنَابٍ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی الْعَالِیَهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا أُمَامَهَ یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ­ص‏: … (المستدرک،‏۱/۷۳)

این روایت از حیث سند، ضعیف ارزیابی می­گردد.

زیرا نام هیچیک از راویانی که در سلسله سند، بعد از شیخ مفید قرار گرفته­اند در کتب رجالی آورده نشده و ذکری از آنان به میان نیامده است.

لازم به اشاره است که روایت مورد بحث را صاحب مستدرک از کتاب أمالی شیخ طوسی (الأمالی،۱۰) نقل نموده است، که او نیز آن را از أمالی شیخ مفید (الأمالی،۲۲۷) برگرفته است. ناگفته پیداست که در این عبارت ایراداتی وجود دارد، که یا از بی­دقّتی مؤلّف سرچشمه می­گیرد، و یا به حروف­چینی ناشر مربوط می­گردد؛ چه که صاحب کتاب منبع، شیخ طوسی است نه پسر او، و بایستی ابتدای روایت به صورت «محمد بن الحسن الشیخ الطوسی» می­آمد، نه «الحسن بن الشیخ الطوسی»؛ و نیز شیخ طوسی در کتاب خود این روایت را بدون واسطه از استادش شیخ مفید نقل نموده است، نه با واسطۀ پدرش، لذا تعبیر به «عن ابیه عن المفید» اشتباه می­باشد.

 

۱۳- ۱۳ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیُّ فِی الْمَحَاسِنِ، رُوِیَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ یَسِیرُ فِی بَعْضِ سَیْرِهِ فَقَالَ لِأَصْحَابِهِ … (المستدرک،‏۱/۷۳-۷۴)

این روایت ضعیف است.

زیرا مرسله­ای است که احمد­بن­محمد­بن­خالد­برقی (م۲۷۴) بدون ذکر واسطه از امام صادقعلیه­السلام  نقل می­نماید.

لازم به ذکر است این روایت، که صاحب مستدرک الوسائل آن را به کتاب المحاسن برقی نسبت می­دهد، در آن کتاب وجود ندارد؛ بلکه منبع اصلی آن کتاب قطب راوندی (م۵۷۳) است (الخرائج و الجرائح،۱/۸۸) که او نیز آن را بدون ذکر سند و با ارسال از اباعبدالله نقل می­نماید، و هم محمد باقر مجلسی (م۱۱۱۰) و هم عبدالعلی بن جمعه حویزی (م۱۱۱۲) آن را از قطب راوندی برگرفته­اند (بحار الانوار،۲۲/۷۵ و ۶۵/۲۸۲- نورالثقلین،۱/۷۴۰)

 

۱۴- ۱۴ الْجَعْفَرِیَّاتُ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ‏: (المستدرک،‏۱/۷۴)

این روایت ضعیف است.

زیرا سلسله سند آن، که همان سلسله سند کتاب «الجعفریّات» یا «الأشعثیّات» است (الجعفریّات،۲) تماماً افرادی ناشناخته و مجهول از حیث رجالی می­باشند.

 

۱۵- ۱۵ عِمَادُ الدِّینِ الطَّبَرِیُّ فِی بِشَارَهِ الْمُصْطَفَى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ شَهْرِیَارَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ التَّمِیمِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْأُشْنَانِیِّ عَنْ عَبَّادِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ حُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ ع عَنْ عَلِیٍّ أَوِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ‏: (المستدرک،‏۱/۷۴-۷۵)

این روایت ضعیف است.

صاحب مستدرک روایت مورد بحث را از کتاب عمادالدّین طبری (م۵۵۳) برگرفته است (بشاره المصطفی لشیعه المرتضی،۲/۱۰۸) که در فرض صحّت سند کتاب، و وثاقت مؤلّف آن، لکن سند روایت آکنده است از اسامی که یا مجهولند و نامی از آنها در کتب رجال برده نشده است (محمد بن احمد بن محمد بن عامر، محمد بن الحسین الأشنانی، حسین بن زید) و یا مهمل، که نام آنها هست لکن هیچ شرح حالی از آنها وجود ندارد(محمد بن جعفر التمیمی)! تنها عبّاد بن یعقوب است که چنانچه همان عبّاد بن یعقوب الرّواجنی العصفری باشد، هم نام و هم شرحی از حالش در کتب رجالی آمده است لکن به عنوان فردی عامی مذهب (فهرست الطوسی،۳۴۳)

 

۱۶- ۱۶ الْقُطْبُ­الرَّاوَنْدِیُّ فِی لُبِّ­اللُّبَابِ، عَنِ­النَّبِیِّ­ص: أَنَّهُ قَالَ فِی حَجَّهِ­الْوَدَاعِ­­… (المستدرک، ‏۱/۷۵)

این روایت نیز ضعیف است.

زیرا به روشنی سندی مرسل دارد. لازم به ذکر است که این روایت را سعید بن هبه الله قطب راوندی در کتاب معروف خود «فقه القرآن» آورده است (فقه القرآن،۱/۲۵۸) نه در کتاب «لبّ اللّباب»، و چنین بی­دقّتی از حاجی نوری با آنهمه اشتغالات تألیفی البتّه معفوّ می­باشد.

 

۱۷- ۱۷ السَّیِّدُ عَلِیُّ بْنُ طَاوُسٍ فِی کِتَابِ الطُّرَفِ، بِإِسْنَادِهِ إِلَى عِیسَى بْنِ الْمُسْتَفَادِ مِمَّا رَوَاهُ فِی کِتَابِ الْوَصِیَّهِ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ ع أَنَّهُ قَالَ فِی حَدِیثٍ‏: … (المستدرک،‏۱/۷۵-۷۶)

سند این روایت ضعیف است.

زیرا روایت فوق را سید علی بن موسی ابن طاووس (م۶۶۴) در کتاب خود آورده است (طرف من الأنباء و المناقب،۱۲۵) به نقل از کتاب الوصیّه عیسی بن مستفاد؛ در حالی­که رجالیّون علاوه بر تضعیف خود عیسی بن مستفاد، کتاب الوصیّه او را نیز بی­اعتبار دانسته­اند (ابن­الغضائری،۸۱).

 

جمعبندی

به این ترتیب دیدیم که از ۱۷ روایتی که در باب اوّل از کتاب مستدرک آورده شده است، ۱۵ روایت دارای سند قابل قبولی نیستند، و تنها ۲ روایت قابل اعتبار ذکر گشته، که تنها یکی از این دو روایت در وسائل الشّیعه آورده نشده و به عنوان مستدرکی بر آن کتاب قابل پذیرش می­باشد. و چنانچه بخواهیم نتیجه بررسی تاکنون را به صورت آماری بیان کنیم، درصد روایات صحیح السند عبارت خواهد بود از ۱۱٫۷۶% ؛ و تنها ۵٫۸۸% از روایات، مستدرک وسائل الشیعه تلقّی خواهند شد!

 

۲- بررسی سندی روایات باب میانی از کتاب مستدرک الوسائل

بَابُ وُجُوبِ کَوْنِ الْهَدْیِ کَامِلَ الْخِلْقَهِ فَلَا یُجْزِئُ النَّاقِصُ فِی الْوَاجِبِ وَ یُجْزِئُ فِی غَیْرِهِ‏(مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل،‏۱۰/۹۶-۹۷):

۱۱۵۵۹- ۱ دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ‏ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص … ‏(المستدرک،‏۱۰/۹۶)

۱۱۵۶۰- ۲، وَ عَنْهُ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ …‏(المستدرک،‏۱۰/۹۶)

۱۱۵۶۱- ۳، وَ عَنْهُ ع‏ أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْعَرْجَاءِ فَقَالَ … (المستدرک،‏۱۰/۹۶)

۱۱۵۶۲- ۴، وَ عَنْهُ ع عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ‏ … ‏(المستدرک،‏۱۰/۹۶)

۱۱۵۶۳- ۵، وَ عَنْ عَلِیٍّ ع‏ … (المستدرک،‏۱۰/۹۶)

۱۱۵۶۴- ۶، وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع‏ … (المستدرک،‏۱۰/۹۷)

این شش روایت تماماً ضعیف است.

زیرا به روشنی مرسله است و صاحب دعائم الاسلام، نعمان بن محمد مغرب ابن حیون (م۳۶۳) آن­ها را بدون ذکر سند به امیرالمؤمنین و امام صادقعلیهما­السلام نسبت داده است (دعائم الاسلام، ۱/۳۲۶-۳۲۷).

 

۱۱۵۶۵- ۷، وَ عَنْ عَلِیٍّ ع‏ أَنَّهُ نَهَى عَنِ الْأُضْحِیَّهِ … (المستدرک،‏۱۰/۹۷)

این روایت نیز ضعیف است.

به همان دلیلی که شش روایت سابق الذکر را بی­اعتبار دانستیم، این روایت نیز که مأخوذ از کتاب دعائم است خالی از اعتبار می­باشد (دعائم الاسلام،۲/۱۸۴).

 

۱۱۵۶۶- ۸ الْجَعْفَرِیَّاتُ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ ع‏ (المستدرک،‏۱۰/۹۷)

این روایت نیز ضعیف است.

به همان دلیلی که سابقاً در بررسی روایات کتاب الجعفریّات (الاشعثیّات) گفتیم، این روایت نیز که برگرفته از همان کتاب است (الجعفریّات،۷۲) به همان دلیل بی­اعتبار خواهد بود.

 

۱۱۵۶۷- ۹ الشَّیْخُ الطُّوسِیُّ فِی الْمِصْبَاحِ، عَنْ أَبِی مِخْنَفٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ ع أَنَّهُ قَالَ فِی خُطْبَهِ یَوْمِ الْأَضْحَى‏ … (المستدرک،‏۱۰/۹۷)

این روایت ضعیف است.

روایت فوق­الذکر، بخشی از حدیثی طولانی در نقل خطبه حضرت امیرعلیه­السلام در نماز عید قربان است که شیخ طوسی (م۴۶۰) آن را به تمامی در کتاب خود با همین سند آورده است (مصباح­المتهجّد،۲/۶۶۲-۶۶۵). مشکل سند این روایت همانا «عبدالرحمن بن جندب» است که مهمل بوده، و در تنها کتاب رجالی که نام او برده شده (رجال الطوسی،۷۵) هیچ توصیفی برای او ذکر نشده است.

 

جمعبندی

دیده شد که در باب میانی کتاب مستدرک الوسائل، که مشتمل بر ۹ حدیث می­باشد، تمامی احادیث آن از حیث سند ضعیف بوده و غیر قابل قبول ارزیابی می­گردند. به عبارت دیگر ۱۰۰% روایات این باب بی­اعتبار خواهند بود.

انضمام بررسی سندی روایات باب میانی کتاب مستدرک، به اوّلین باب از این کتاب، از میزان مقبولیّت روایات آن به نحو روشنی می­کاهد؛ به گونه­ای که در مجموع روایات این دو باب، که بالغ بر ۲۶ روایت می­شود، تنها ۲ روایت با سند صحیح وجود دارد، که فقط یکی از آنها در وسائل الشیعه ذکر نشده است. به این ترتیب و با احتساب آماری، تنها ۷٫۶۹% از روایات مستدرک سندی صحیح داشته، و فقط ۳٫۸۵% از روایات این کتاب ارزش مستدرک بودن برای وسائل الشیعه را خواهند داشت.

 

۳- بررسی سندی روایات آخرین باب از کتاب مستدرک الوسائل

بَابُ نَوَادِرِ مَا یَتَعَلَّقُ بِأَبْوَابِ الْعَاقِلَهِ وَ غَیْرِهَا (مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل،‏۱۸/۴۱۹-۴۲۰):

۲۳۱۲۶- ۱ الشَّیْخُ أَبُو الْفُتُوحِ الرَّازِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ، عَنْ قَبِیصَهَ بْنِ مُخَارِقٍ الْهِلَالِیِّ قَالَ‏ أَتَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص فِی دِیَهٍ لَزِمَتْنَا فَقَالَ … (المستدرک،‏۱۸/۴۱۹)

این روایت ضعیف السند است.

زیرا حسین بن علی ابوالفتوح رازی (م قرن ششم) آن را در کتاب تفسیر خود بدون ذکر سند به قبیصه صحابی رسول الله نسبت داده است (روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن،۴/۹۱)

 

۲۳۱۲۷- ۲ وَ فِیهِ، مُرْسَلًا أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ‏ … (المستدرک،‏۱۸/۴۱۹)

این روایت نیز ضعیف است.

زیرا به روشنی خود صاحب مستدرک بر مرسله بودن این روایت در کتاب تفسیر ابوالفتوح رازی (روض الجنان،۱۰/۴۷) اذعان می­کند.

 

۲۳۱۲۸- ۳ عَوَالِی اللآَّلِی، رَوَى سَعِیدُ بْنُ الْمُسَیَّبِ‏ أَنَّ امْرَأَتَیْنِ مِنْ هُذَیْلٍ اقْتَتَلَتَا فَقَتَلَتْ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى وَ لِکُلٍّ زَوْجٌ وَ وَلَدٌ فَبَرَّأَ رَسُولُ اللَّهِ ص الزَّوْجَ وَ الْوَلَدَ وَ جَعَلَ الدِّیَهَ عَلَى الْعَاقِلَهِ(المستدرک،‏۱۸/۴۱۹)

این روایت نیز ضعیف است.

زیرا در کتاب منبع نیز سعید بن المسیّب بدون ذکر خبری از معصوم یا غیر معصوم، این داستان را گزارش کرده، و این قضاوت را به رسول الله نسبت می­دهد (عوالی اللئالی العزیزیه فی الاحادیث الدینیه،۳/۶۶۶) که در حقیقت اساساً روایت از معصوم تلقّی نمی­شود. به این نکته، ضعف اصل کتاب منبع، و ارسال از ابن ابی جمهور(م۹۰۱) تا سعید بن المسیّب نیز افزوده می­شود.

 

۲۳۱۲۹- ۴، وَ رَوَى أَبُو هُرَیْرَهَ قَالَ‏ اقْتَتَلَتِ امْرَأَتَانِ مِنْ هُذَیْلٍ فَرَمَتْ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى بِحَجَرٍ فَقَتَلَتْهَا فَاخْتَصَمُوا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَضَى فِی دِیَهِ … (المستدرک،‏۱۸/۴۱۹-۴۲۰)

این روایت نیز ضعیف است.

وجه ضعف این روایت نیز علاوه بر ضعف اصل کتاب منبع، همانا ارسال و عدم ارائه سندی است که خبر ابوهریره تا ابن ابی جمهور را مستند سازد (عوالی اللئالی العزیزیه فی الاحادیث الدینیه،۳/۶۴۸). و بر این همه باید ضعیف و جعّال بودن شخص ابوهریره را نیز افزود.

 

جمعبندی

دیدیم که ۴ روایتی که در آخرین باب از کتاب مستدرک الوسائل آورده شده است، تماماً غیر معتبر می­باشند و روایات این باب ۱۰۰% بی­اعتبارند.

حاصل جمع ارزیابی روایات موجود در این سه باب، که ۳۰ حدیث را تشکیل می­دهند، درصد روایات معتبر کتاب را به رقم ۶٫۶۶% کاهش می­دهد. همچنانکه میزان استدراک این کتاب نسبت به وسائل الشیعه را نیز به رقم ۳٫۳۳% پائین می­آورد.

 

مجموع روایات بررسی شده ۱۳/۰% از مجموعه روایات کتاب مستدرک الوسائل می­باشند. و در انتهای این بخش، برای تکمیل تحلیل کتاب، این عملیّات را تا رسیدن به عدد ۰٫۱۵% ادامه داده، ۵ روایت دیگر را نیز به طور تصادفی[۸] از لابلای روایات مستدرک انتخاب کرده و مورد بررسی قرار می­دهیم:

 

۳- بررسی سندی روایات پراکنده­ای از کتاب مستدرک الوسائل

۲۴۰۰- ۲۳ جَامِعُ الْأَخْبَارِ، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع‏ … (المستدرک،‏۲/۴۳۸)

این روایت ضعیف است.

زیرا در منبع اصلی نیز به صورت مرسل از پیامبر اکرمصلی­الله­علیه­و­آله نقل شده است.(شعیری، جامع الاخبار،۱۱۳) اشتباه حاجی نوری را در انتساب این روایت به امیرالمؤمنینعلیه­السّلام صاحب بحارالانوار نیز در هر دو موضعی که آن را نقل نموده مرتکب شده است (بحارالانوار،۶۴/۲۳۵، و ۷۸/۱۹۸). با توجّه به معاصرت نوری و مجلسی، ظاهراً اشتباه یکی منشاء اشتباه فرد دوّم شده است، حال کدام مبداء این خلط بوده نامعلوم است.

 

۶۳۰۱- ۳ دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنْ عَلِیٍّ ع أَنَّهُ قَالَ‏: …‏ (المستدرک،‏۶/۱۲)

این روایت نیز ضعیف است.

دلیل این ضعف سندی نیز مشابه همان دلائلی است که سابقاً در خصوص روایات مرسلی که از دعائم الاسلام نقل گردیده بود گفته شد. چرا که این روایت نیز در منبع اصلی به همان صورت بی­سند به امیرالمؤمنینعلیه­السلام نسبت داده شده است (دعائم الاسلام،۱/۱۸۱)

 

۱۲۳۶۹- ۶، وَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ التَّیْمُلِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی الْحَسَنُ وَ مُحَمَّدٌ ابْنَا عَلِیِّ بْنِ یُوسُفَ عَنْ أَبِیهِمَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی الْأَسْوَدِ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ: … (المستدرک،‏۱۱/۳۶)

این روایت ضعیف است.

این حدیث، ششمین روایت از مجموعه روایاتی است که محدث نوری در باب حکم الخروج بالسیف قبل قیام القائم همه آن­ها را از کتاب الغیبه ابن­ابی­زینب، محمد بن ابراهیم نعمانی (م۳۶۰ق) برگرفته است (الغیبه للنعمانی، النص،۱۹۵). در سند روایت، علی بن الحسن التیملی (التیمی) واقع شده است، که کاملاً مجهول بوده و در هیچیک از کتب رجالی از او نامی به میان نیامده است. و نیز هم حسن بن علی بن یوسف، و هم برادرش محمد، و هم پدرشان علی بن یوسف، مجهول بوده و نام و نشانی از آنها در کتب رجالی یافت نمی­شود.

 

۱۶۳۰۳- ۲ الصَّدُوقُ فِی الْمُقْنِعِ،: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ امْرَأَهٍ أَعْتَقَتْ ثُلُثَ جَارِیَتِهَا عِنْدَ مَوْتِهَا أعَلَى أَهْلِهَا أَنْ یُکَاتِبُوهَا إِنْ شَاءُوا أَوْ أَبَوْا قَالَ … (المستدرک،۱۴/۱۳۵)

این روایت موثق است.

زیرا اگرچه این روایتی است که محدث نوری به صورت مرسله از المقنع نقل می­کند (صدوق، المقنع، ۴۶۵) و در خود مقنع نیز با ارسال نقل گردیده است، و طبعاً بایستی آن را ضعیف ارزیابی نمود؛ لکن همین روایت با تفاوتی بسیار ناچیز، با سند متصل در کتاب التهذیب نیز آمده (طوسی، تهذیب الاحکام،۹/۲۲۵) که سند آن به صورت زیر است:

۸۸۲- ۳۲- عَنْهُ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ امْرَأَه …[۹]

و ضمیر ابتدای سند نیز با مراجعه به روایت سابق بر آن معلوم می­گردد، که همانا «عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّال‏» می­باشد، و تنها مشکل این سند نیز همین فرد است، که فطحی می­باشد؛ لکن از افرادی است که در عین فساد مذهب به عنوان راوی ثقه شناخته شده­اند. به این ترتیب نتیجه بررسی سندی این روایت آن است که آن را موثقه بدانیم.

نکته جالب آن­که همین روایت، با سند متصل و بدون ایراد ارسال در سند، در کتاب وسائل نیز آمده است (وسائل الشیعه،‏۱۹/۴۰۷)؛ و طبعاً دیگر نمی­توان این روایت را به عنوان جبران و مستدرکی بر روایات جامانده از کتاب وسائل محسوب کرد.

 

۲۱۰۱۴- ۲ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ النُعْمَانِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ‏ سَعِیدِ بْنِ عُقْدَهَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یُوسُفَ بْنِ یَعْقُوبَ الْجُعْفِیُّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع أَنَّهُ قَالَ: … (المستدرک،۱۷/۱۵۱-۱۵۲)

این روایت ضعیف است.

زیرا از میان راویان موجود در سند این روایت، احمد بن یوسف بن یعقوب جعفی از حیث رجالی مجهول محسوب می­گردد؛ و حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی، و پدرش علی بن ابی حمزه بطائنی، هر دو از واقفه بوده و به اعتبار روایت لطمه می­زنند. اگرچه معمولاً اهل رجال وجود علی بن ابی حمزه را در سند مضرّ به اعتبار آن نمی­شمارند، با این توجیه که بزرگان از علماء آنچه از او قبول می­کرده­اند در زمان استقامت او بوده، و بعد از انحراف عقیدتی او کسی از اصحاب امامیّه به سماع حدیث از او نمی پرداخته­اند. لکن این توجیه در خصوص این روایت مسموع نیست، چرا که ناقل حدیث از او، پسرش حسن بن علی است که او هم مانند پدر دچار انحراف عقیدتی بوده است.

 

جمعبندی

مشاهده کردیم که از ۵ روایتی که به نحو تصادفی از لابلای روایات کتاب مستدرک الوسائل مورد بررسی قرار دادیم، ۴روایت ضعیف، و تنها یک روایت معتبر با ارزش موثقه مورد ارزشیابی قرار گرفت، که آنهم در خود وسائل الشیعه به نحو کاملتر و صحیح­تری ذکر شده بود.

به این ترتیب ۲۰% از این مجموعه ۵ روایتی معتبر بوده، و ۰% از آن مستدرکی بر وسائل الشیعه محسوب می­گردد.

با بررسی مجموعه ۳۵ روایتی که مورد تحلیل سندی قرار دادیم درصد روایات معتبر ۸٫۵۷% شد، و درصد روایاتی که می­توان آنرا مستدرکی بر وسائل الشیعه محسوب نمود ۲٫۸۶%.

 

نتیجه گیری

در تحلیل نتایج به دست آمده، چند نکته باید مورد توجّه قرار گیرد:

  1. با مشاهده روند نوسانی، لکن رو به کاهش ارزش و اعتبار روایات ابوابی که مورد بررسی قرار دادیم، به جرأت می­توان ادّعا کرد که هرچه به ارزیابی بیشتر ادامه دهیم میزان روایات معتبر کمتر خواهد شد، علی­الخصوص نسبت به جبران و مستدرک بودن بر وسائل الشیعه، که یقیناً به صفر تمایل خواهد یافت!

بنابراین به روشنی قضاوت مرحوم امام خمینی در خصوص این کتاب مقرون به صحّت تلقّی، و سخن مرحوم آخوند غیر قابل قبول می­باشد.

 

  1. ممکن است در دفاع از مرحوم آخوند گفته شود با دقّت در سخن ایشان می­توان گفت نظر ایشان نیز بر صحیح السند و معتبر بودن روایات مستدرک نبوده است، زیرا در کلامی که شیخ آقا بزرگ تهرانی از آخوند خراسانی نقل می­کند اشاره روشنی بر این مطلب وجود ندارد. شاید مراد مرحوم آخوند تنها آن­ باشد که، نه فقط عمل به ادلّۀ فقاهتی و اجراء اصول عملیّه­ای همچون برائت، که نیازمند جستجو و اطمینان به فقدان دلیل می­باشند منوط به رؤیت روایات کتاب مستدرک است، بلکه عمل به ادلّۀ اجتهادی و تمسّک به آیات و روایات، که محتاج فحص از ادلّه و یأس از یافتن مخصّص یا مقیّد می­باشند نیز، در شرایطی جائز می­با­شد که به احادیث موجود در مستدرک مراجعه شده باشد.

در پاسخ می­گوئیم این بیان مرحوم آخوند، اگرچه نه به صراحت، لکن به نحو التزامی دلالت بر معتبر شمردن روایات کتاب مستدرک الوسائل می­نماید؛ چرا که اگر ایشان روایات موجود در این کتاب را معتبر نمی­دانست رجوع به آن را نیز لازم نمی­شمرد. چه بسیار کتب روائی غیر معتبری که بدون رؤیت روایات آن­ها، برای فقیه اطمینان به فقدان دلیل، یا عدم مخصّص و مقیّد حاصل می­شود، و رجوع به آن­ها بهیچوجه برای او لازم نمی­باشد؛ البتّه می­توان احتمال داد که مرحوم آخوند خراسانی با توجّه به احتمالی هرچند ضعیف، نسبت به یافتن روایتی معتبر در مستدرک، چنین مطلبی را گفته باشد.

به این ترتیب و با این احتمال، نظر ایشان نه بر ­اعتبار تمامی روایات کتاب مستدرک بوده است، و نه تمامی روایات آن را یکسره غیر معتبر می­دانسته­ است.

 

 

  1. ممکن است اشکالی مبنائی بر این داوری وارد گردد، و آن این­که چرا برای ارزیابی صحّت روایات، تنها بر سند آن­ها اتّکاء می کنید؟ مگر روایاتی ضعیف السّند در کتاب شریف کافی (مهمّترین کتاب روائی شیعه) نداریم؟ و مگر بزرگانی همچون کلینی و صدوق و … تنها با بررسی سند روایات به ارزیابی آنها اقدام کرده­اند؟

پاسخ این اشکال آن است که آن بزرگان تنها بر سند اتّکاء نمی­کرده­اند، زیرا به عصر ائمّه نزدیک بوده، و در همان حال و هوا می­زیسته­اند، و لذا راه­های دیگری برای اطمینان نسبت به صدور روایات از جانب حضرات معصومین داشته­اند لکن برای ما، راه تحصیل چنین اطمینانی منحصر است در بررسی سند روایات.

 

 

 

 

منابع:

  1. ابن­اشعث، محمد­بن­محمد، الجعفریات (الأشعثیات)، مکتبه­النینوى­الحدیثه، تهران، چاپ­اول، بی­تا
  2. ابن­أبی­جمهور، محمد­بن­زین­الدین، عوالی­اللآلى، دار­سید­الشهداء­للنشر، قم، چاپ­اول، ۱۴۰۵ق.
  3. ابن­أبی­زینب، محمد­بن­ابراهیم، الغیبه­للنعمانی، نشر­صدوق، تهران، چاپ­اول، ۱۳۹۷ق.
  4. ابن­داود­حلّی، رجال­ابن­داود،‏ انتشارات­دانشگاه­تهران‏، تهران، بی­چا، ۱۳۸۳ق.
  5. ابن­حیون، نعمان­بن­محمد­مغربى، دعائم­الإسلام­، مؤسسه­آل­البیت­علیهم­السلام، قم، چاپ­دوم، ۱۳۸۵ق.
  6. ابن­طاووس، على­بن­موسى، طرف­من­الأنباء­و­المناقب، تاسوعا، مشهد، چاپ­اول،۱۴۲۰ق.
  7. ابن­غضائری، احمد­بن­حسین، رجال­ابن­الغضائری‏، مؤسسه­اسماعیلیان، قم، بی­چا، ۱۳۶۴ق.
  8. ابوالفتوح­رازى، حسین­بن­على، روض­الجنان­و­روح­الجنان­فى­تفسیرالقرآن، آستان­قدس­رضوى، مشهد، ۱۴۰۸ق.
  9. برقی، احمد­بن­محمد­بن­خالد، رجال­البرقی، انتشارات‏­دانشگاه­تهران، تهران، ‏بی­چا، ۱۳۸۳ق.
  10. ـــــــــــــــــــــــــ ، المحاسن، دار­الکتب­الإسلامیه، قم، چاپ­دوم، ۱۳۷۱ق.
  11. بروجردی، ­میرزا­مهدی، البرهان­علی­عدم­تحریف­القرآن، ­انتشارات­اسماعیلیان، تهران، بی­­چا، ۱۳۷۴ق.
  12. بلاغی، محمد­جواد، آلاء­الرّحمن­فی­تفسیر­القرآن، مکتبه­الوجدانی، قم، الطبعه­الثانیه، بی­تا
  13. حویزى، عبد­العلى­بن­جمعه­عروسی، تفسیر­نور­الثقلین، اسماعیلیان، قم، چاپ­چهارم، ۱۴۱۵ق.
  14. خمینی، امام­روح­الله­موسوی، انوار­الهدایه­فی­التعلیقه­علی­الکفایه، مؤسسه­تنظیم­و­نشر­آثار­الامام­الخمینی، قم، ۱۴۱۳ق.، ۱۳۷۲ش.
  15. شاذان­قمى، شاذان­بن­جبرئیل، الروضه­فی­فضائل­أمیرالمؤمنین­علیّ­بن­أبی­طالب­علیهما­السلام، مکتبه­الأمین، قم، چاپ­اول، ۱۴۲۳ق.
  16. ـــــــــــــــــــــــــ ، الفضائل­لابن­شاذان،رضى، قم، چاپ­دوم، ۱۳۶۳ش.
  17. شعیری، محمد­بن­محمد، جامع­الأخبار، مطبعه­حیدریه، نجف، چاپ­اول، بی­تا
  18. شیخ­حر­عاملى، محمد­بن­حسن، ­وسائل­الشیعه­إلى­تحصیل­مسائل­الشریعه، مؤسسه­آل­البیت­، قم، چاپ­اول، ۱۴۰۹­ق.
  19. شیخ­صدوق، محمد­بن­على­ابن­بابویه، الأمالی­للصدوق، اعلمى، بیروت، چاپ­پنجم، ۱۴۰۰ق.
  20. ـــــــــــــــــــــــــــــــ ، ثواب­الأعمال­و­عقاب­الأعمال، دار­الشریف­الرضی­للنشر­، قم، چاپ­دوم، ۱۴۰۶­ق.
  21. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، الخصال، جامعه مدرسین­، قم، چاپ­اول، ۱۳۶۲ش.
  22. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، معانی­الاخبار، جامعه مدرسین، قم، چاپ­اول، ۱۴۰۳ق.
  23. شیخ­طوسی، محمد­بن­حسن، الأمالی­للطوسی، دار­الثقافه، قم، چاپ­اول، ۱۴۱۴ق.
  24. ــــــــــــــــــــــــ ، رجال­الطوسی‏، حیدریه، نجف، بی­چا، ‏۱۳۸۱ق.
  25. ــــــــــــــــــــــــ ، الفهرست، المکتبه المرتضویه، نجف، بی­چا، بی­تا
  26. ــــــــــــــــــــــــ ، مصباح­المتهجّد­و­سلاح­المتعبّد، مؤسسه­فقه­الشیعه، بیروت، چاپ­اول، ۱۴۱۱ق.
  27. طبرى­آملى، عماد­الدین­أبی­جعفر­محمد­بن­أبی­القاسم، بشاره­المصطفى­لشیعه­المرتضى­(ط­- القدیمه)، المکتبه­الحیدریه، نجف، چاپ­دوم، ۱۳۸۳ق.
  28. طهرانی، شیخ­آقابزرگ، الذریعه­الی­تصانیف­الشیعه، دارالاضواء، بیروت، الطبعه­الثالثه، ۱۹۸۳ق.
  29. علاّمه­حلّی، الخلاصه للحلّی، دارالذخائر، قم، بی­چا، ۱۴۱۱ق.
  30. عیاشى، محمد­بن­مسعود، تفسیر­العیّاشی، المطبعه­العلمیه، تهران، ۱۳۸۰ق.
  31. قطب­راوندى، سعید­بن­هبه­الله، الخرائج­و­الجرائح، مؤسسه­امام­مهدى­عجل­الله­تعالى­فرجه، قم، چاپ­اول، ۱۴۰۹ق.
  32. ــــــــــــــــــــــــــ ، دعوات­الراوندی-­ سلوه­الحزین، مدرسه­امام­مهدى­عجل­الله­تعالى­فرجه­، قم، چاپ­اول، ۱۴۰۷ق.
  33. ـــــــــــــــــــــــــ ، فقه­القرآن، مکتبه­آیه­الله­المرعشی­النجفی، قم، ۱۴۰۵ق.
  34. کشی، محمد­بن­عمر، رجال­الکشی، انتشارات­دانشگاه­مشهد، مشهد، بی­چا، ۱۳۴۸ش.
  35. ـــــــــــــــــ ، اختیار­معرفه­الرجال(رجال­الکشی)، دانشگاه­مشهد، مشهد، ۱۴۰۹ق.
  36. مجلسى، محمد­باقر­بن­محمد­تقى، بحار­الأنوار، دار­إحیاء­التراث­العربی، بیروت، چاپ­دوم، ۱۴۰۳ق.
  37. مفید، محمد­بن­محمد، الأمالی­للمفید، کنگره­شیخ­مفید، قم، چاپ­اول، ۱۴۱۳ق.
  38. نجاشى، احمد­بن­على، رجال­النجاشی، ­جامعه­مدرسین، قم، بی­چا، ۱۴۰۷ق.‏
  39. نورى، حسین­بن­محمد­تقى، مستدرک­الوسائل­و­مستنبط­المسائل، ­مؤسسه­آل­البیت­­، قم، چاپ­اول، ۱۴۰۸ق.

[۲] نام ایشان به صورت «نوری طبرسی» شهرت دارد، لکن عنوان صحیح او همان «نوری طبری» می­باشد. سرّ مسئله آن است که ایشان متولّد و اهل طبرستان (مازندران فعلی) بوده، و تعبیر صحیح در مورد انتساب به طبرستان «طبری» است نه «طبرسی». همانند منسوبان به افغانستان که به آنها «افغانی» گفته می­شود نه افغانسی! یا منسوبان به گرجستان که گرجی خوانده می­شوند نه گرجسی! کما اینکه عالمان مشهور دیگری که با عنوان طبری شهرت دارند (همانند ابن جریر طبری صاحب کتاب تفسیر معروف) همه از اهالی طبرستان (مازندران فعلی) می­باشند.

[۳] نام کامل این کتاب «فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب رب الارباب» است، که محدّث نوری به زعم خود دوازده دلیل اقامه کرده است برای اثبات اینکه قرآن در زمان خلافت ابوبکر، عمر و عثمان دچار تحریف شده، و آنچه امروز در دست ماست قرآن تحریف شده می‏باشد.

[۴] محمدبن یعقوب کلینی، صاحب «الکافی»؛ محمدبن علی بابویه الصدوق، صاحب «من لایحضره الفقیه»؛ محمدبن الحسن الطوسی، صاحب «التهذیب» و «الاستبصار».

[۵] ترجمه­ای که ارائه شده است، ترجمه­ای است آزاد، نه لفظ به لفظ عبارات

[۶] میانی از حیث عدد روایات، که تعداد روایات کتاب را دقیقاً به دو نیم تقسیم می­کند.

 [۷] مرحوم آیه­الله معرفت به نحوی مبسوط­تر به ابطال سند این کتاب پرداخته­اند. رک: محمد هادی معرفت، صیانه القرآن من التحریف، صص۲۲۵-۲۲۸

[۸] این­ روایات، متناظر با اعدادی است که افراد مختلف، از میان اعداد از ۱ تا ۵۰۰۰، و از ۵۰۰۰ تا ۱۰٫۰۰۰، و از ۱۰٫۰۰۰ تا ۱۵٫۰۰۰، و از ۱۵٫۰۰۰ تا ۲۰٫۰۰۰، و از ۲۰٫۰۰۰ تا ۲۳٫۱۲۹ انتخاب کرده­اند. این اعداد بیانگر شماره مسلسل روایات در کتاب مستدرک الوسائل می­باشد.

[۹] متن روایت تهذیب چنین است: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ امْرَأَهٍ أَعْتَقَتْ ثُلُثَ خَادِمِهَا بَعْدَ مَوْتِهَا أَ عَلَى أَهْلِهَا أَنْ یُکَاتِبُوهَا إِنْ شَاءُوا أَوْ أَبَوْا قَالَ لَا وَ لَکِنْ لَهَا ثُلُثُهَا وَ لِلْوَارِثِ ثُلُثَاهَا وَ یَسْتَخْدِمُونَهَا بِحِسَابِ الَّذِی لَهُمْ مِنْهَا وَ یَکُونُ لَهَا مِنْ نَفْسِهَا بِحِسَابِ مَا أُعْتِقَ مِنْه

و متن روایت مستدرک چنین: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ امْرَأَهٍ أَعْتَقَتْ ثُلُثَ جَارِیَتِهَا عِنْدَ مَوْتِهَا أَ عَلَى أَهْلِهَا أَنْ یُکَاتِبُوهَا إِنْ شَاءُوا أَوْ أَبَوْا قَالَ لَا وَ لَکِنْ لَهَا ثُلُثُهَا وَ لِلْوَارِثِ ثُلُثَاهَا یَسْتَخْدِمُهَا بِحِسَابِ مَالِهِ [فِیهَا] وَ یَکُونُ لَهَا مِنْ نَفْسِهَا بِحِسَابِ مَا أُعْتِقَ مِنْهَا

تاریخ مقاله: آذر ماه ۱۳۹۳

نویسنده: دکتر محمّد هادی مفتّح (استادیار گروه علوم قرآن و حدیث- دانشگاه قم)

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.