شاخصه های مفهومی توسعه از دیدگاه امام خمینی (ره) و تطبیق آن با محتوای «سند تحول بنیادین آموزش و پرورش» در چارچوب فرهنگ اسلامی

0 239

چکیده:

آنچه که تاکنون پیرامون توسعه از منظر معمار کبیر انقلاب اسلامی مطرح شده است، معطوف به تحلیل سخنان امام خمینی (ره) می باشد که به نوعی گرفتار در تحلیل و مقوله بندی متنی است لکن در این مقاله سعی شده در گامی فراتر،  متون حاصل از تحلیل سخنان و افکار ایشان پیرامون توسعه در چارچوب فرامتن و زمینه فلسفی و فکری درک و فهم شود تا از این منظر تطبیق شاخصه های مفهوم توسعه از دید امام خیمنی (ره)، با محتوا و بلکه روح حاکم بر «سند تحول بنیادین آموزش و پرورش» که به عنوان یکی از سند های مهم در عرصه سیاست گذری توسعه فرهنگی و علمی در بخش تعلیم و تربیت  تلقی می گردد، محقق گردد. از این نظرگاه پرداختن به مبانی و نظریات مکاتب غربی توسعه و مقایسه مبنایی آن با توسعه در مفهوم اسلامی از طریق به چالش کشیدن مفروضات فلسفی مکاتب شناخته شده توسعه، کاری است که در این مقاله انجام گرفته است.

در نهایت با تلاش برای درک صحیح و آراسته از مفهوم و شاخصه های توسعه از منظر امام خمینی این نتیجه حاصل شد که سند مورد بررسی در سطح بالایی از انطباق با شاخصه های توسعه از منظر امام خمینی (ره) نگاشته شده که باید از این پس تلاش ها را معطوف به اجرای صحیح و درست آن  نمود.

مقدمه:

«با توجه به اینکه وجه غالب فرهنگ در کشور ما وجه دینی و اسلامی باید باشد و از آنجا که بینش اسلامی پایه فکری و جهان بینی فرد را می‏سازد، بدیهی است که اهتمام به امر تربیت اسلامی از ضروریات نظام آموزشی ما می‏باشد.

واضح است که انجام این مهم بدون یک برنامه‏ریزی صحیح که بر پایه اصول علمی بنا شده باشد امکان پذیر نمی‏باشد. به خصوص در نظام آموزشی ما که به صورت متمرکز اداره می‏شود این امر نمود بیشتری دارد» (امام جمعه،۱۳۸۰، ۲۴۴).

بر این اساس، دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی آموزش و پرورش، «سند تحول بنیادین آموزش و پرورش» را که در آذر ماه سال ۱۳۹۰ به تصویب این دو شورا رسیده است را ابلاغ نمودند. در حقیقت این سند به مثابه «نقشه راهی است که در آن نحوه طی مسیر، منابع و امکانات لازم، تقسیم کار در سطح ملی و نیز سایر الزامات به صورت شفاف و دقیق مشخص شده است. در تهیه سند ملی تحول بنیادین آموزش و پرورش کوشش شده تا با الهام گیری از اسناد بالادستی و بهره گیری از ارزش های بنیادین آنها و توجه به اهداف راهبردی نظام جمهوری اسلامی ایران، چشم انداز و اهداف تعلیم و تربیت در افق ١۴٠۴ هجری شمسی تبیین شود. تحول بنیادین در نظام آموزش و پرورش مبتنی بر آرمان های بلند نظام اسلامی باید معطوف به چشم اندازی باشد که در افق روشن ١۴٠۴، ترسیم گر ایرانی توسعه یافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه با هویتی اسلامی- انقلابی و الهام بخش جهان اسلام همراه با تعاملی سازنده و مؤثر در عرصه روابط بین المللی است» (شورای عالی آموزش و پرورش، شورای عالی انقلاب فرهنگی،۱۳۹۰، مقدمه)

آنچه که واضح و مبرهن می نماید، ترسیم ایرانی توسعه یافته با ویژگی های فوق الذکر می بایست به نحو مطلوبی با مبانی فلسفی مکتب اسلام و نیز شرایط ایران و هویت ایران اسلامی منطبق باشد.

انطباق با مبانی مکتب اسلام به این نکته توجه دارد که نظام جمهوری اسلامی بر اساس این مبانی شکل گرفته و تشکیل شده و انطباق با شرایط ایران و هویت ایران اسلامی نیز معطوف به اقتضائات عرفی، فرهنگی و نیز جایگاه ایران در نظام بین الملل می باشد. از این منظر درک صحیحی از «فرهنگ اسلامی»  در ایران لازم و ضروری است.

در حقیقت درک صحیحی از «فرهنگ اسلامی» بستری فکری را فراهم خواهد نمود که بر اساس آن اصول و شاخصه های توسعه اسلامی از منظر امام خمینی (ره) به سهولت قابل فهم خواهد بود.

«برخی از صاحب نظران معتقد اند ایده توسعه در  قرن نوزدهم و جود داشته اما طرح آن به پس از جنگ جهانی دوم باز می گردد. به بیان روشن تر، در سال ۱۹۴۹ «ترومن» رئیس جمهوری آمریکا این مسئله را طرح کرد که کشورهای عقب مانده باید راه غرب را طی کنند تا به توسعه برسند» (کیلی و مارفلیت، ۱۳۸۰: ۳ به نقل از کلانتری، ۱۳۸۶: ۲) که بر این اساس، ایران نیز از آثار این توسعه-  که با عنوان «اصل چهار ترومن» شناخته می شود- بی نصیب نماند.

«در این زمان محققین علوم اجتماعی در آمریکا بسیج شدند تا برنامه ای برای پیشبرد نوسازی در کشور های تازه به استقلال رسیده جهان سوم تنظیم و ارائه نمایند که در آن توصیه می شد به نسخه برداری از ارزش های آمریکایی بپردازند و برای ایجاد دگرگونی در نهاد های سنتی خود، بر روی وام های اقتصادی آمریکا حساب کنند» (سو، ۱۳۸۸: ۲۴۹-۲۵۰). این جریان که به عنوان «مکتب نوسازی« شناخته می شد، در پی انتقاد های فراوان به نحوه نگرش این مکتب به توسعه، منجر به پایه ریزی مکتبی دیگر با عنوان «مکتب وابستگی» شد. در حقیقت «مکتب وابستگی از این نظریه دفاع می کرد که کشور ها جهان سوم برای پیشبرد یک راه توسعه مستقل و خودکفا چاره ای جز قطع همه رشته پیوند های خود با غرب را ندارند» (همان: ۲۵۰). این مکتب که متاثر از تفکرات نئومارکسیستی بود نیز به دلیل کاستی ها و همچنین هجوم انتقاد ها زمینه شکل گیری مکتبی دیگر را فراهم کرد.

لذا به دنبال آن «والرشتاین و پیروان وی، به منظور تامل و بازنگری در مورد مسائل خطیری که طی دو دهه اخیر از درون تحولات اقتصادی جهانی بر خاسته بود، دیدگاه جدیدی را موسوم به «نظام جهانی» تشکیل دادند» (همان،۱۷۰) .

«پیش فرض اصلی دیدگاه نظام جهانی این است که جهان جدید از یک اقتصاد جهانی سرمایه داری تشکیل شده و دولت های ملی، بخش هایی از یک کل هستند و برای فهم تعارض های طبقاتی داخلی و نزاع های سیاسی دولت خاص باید اقتصاد جهانی شناخته شود»(ساعی، ۱۳۸۸: ).

«این دیدگاه، جوامع را به سه دسته مرکز، پیرامون و شبه پیرامون تقسیم بندی می کند. از این چشم انداز، فرآیند توسعه نیافتگی با ادغام شدن یک منطقه خارجی خاص در نظام جهانی، یعنی در حاشیه قرار گرفتن آغاز می شود و همان طور که نظام جهانی بسط و گسترش یافته، ابتدا اروپای شرقی، سپس آمریکای لاتین، آسیا و آفریقا به ترتیب در حاشیه و پیرامون قرار گرفته اند. از نظر امانوئل والرشتاین، مهم ترین نظریه پرداز این مکتب، میزان موفقیت یک کشور در انتقال از موقعیت پیرامونی به نیمه پیرامونی، به پذیرش یکی از این راهبردهای توسعه بستگی دارد؛ اغتنام فرصت یا ارتقا از طریق دعوت یا اعتماد به نفس. از نظر وی، عنصر اساسی پیشرفت و ارتقای یک کشور نیمه پیرامونی، در اختیار داشتن بازاری بزرگ است که بتواند کاربرد فن آوری پیشرفته را توجیه کند و کشور مزبور نیز بتواند با هزینه پایین تری نسبت به سایر تولیدکنندگان موجود، به تولید کالابرای آن بازار بپردازد» (نعمتی وروجنی،۱۳۸۶: ۱۴) .

در واقع این دیدگاه بر خلاف مکتب وابستگی که یک کشور را در سطح ملی به عنوان واحد تحلیل بررسی می کند، مبنای خود را کل نظام جهانی به عنوان یک واحد تحلیل قرار می دهد و از این منظر، کامل تر از دو دیدگاه «نوسازی» و «وابستگی» تلقی می گردد لکن هنوز نقد هایی جدی بر این دیدگاه وارد می باشد از جمله «تاکید بیش از حد بر مسائل اقتصادی و کم رنگی نقش مسائل فرهنگی و سیاسی» (سیف زاده، ۱۳۷۹: ۱۳۴) و نیز « وجود نوعی جبر گرایی که چرخه نظام جهانی را غیر قابل تغییر می داند» (سلیمی، ۱۳۷۵: ۹۸)

با این حال مفهوم توسعه، نوسازی و آبادانی و امثال آن از دید صاحب نظران و فیلسوفان نظریه پرداز مکتب متعالی اسلام، بر خلاف سایر مکاتب بر مبنای انسان و انسانیت او شکل می گیرد در حالی که در دیگر دیدگاه ها این محوریت به متعلقات انسان مانند سرمایه اقتصادی، یا مبنا قرار دادن برخی مفاهیم قراردادی و قرار دادن آنها به عنوان هدف نهایی توسعه تقلیل می یابد از جمله الگو قرار دادن یک کشور به عنوان شاخص توسعه سایر ملل.

در مکتب اسلام اصول، مبانی و شاخص های توسعه اولا قرار دادی نیست و هرگز به تقسیم بندی ها و قطب های قراردادی مانند جهان اول و سوم یا مرکز و پیرامون نمی انجامد  و ثانیا چون بر مبنای انسانیت انسان است، نه تنها به بعد معنوی انسان توجه کرده بلکه آن را ملاک و مبنای مفهوم توسعه قرار می دهد؛ «الانسان، جسمانیه الحدوث، روحانیته البقاء»[۳]. ثالثا «فرهنگ» در توسعه مد نظر مکتب اسلام امری طفیلی  و وابسته محسوب نمی شود بلکه سایر ابعاد توسعه- از جمله توسعه سیاسی و اقتصادی – در سایه تعمیق و گسترش فرهنگ شکل می گیرد و از این حیث فرهنگی متعالی که در نهایت به انسانیت انسان بیانجامد محور اصلی توسعه خواهد بود. این فرهنگ همان فرهنگی ست که بر مبنای راه سعادت مادی و معنوی انسان شکل می گیرد و از این حیث در این مقاله از آن به عنوان «فرهنگ اسلامی»یاد شده است.

 

  • کلیات

در این بخش در صددیم تا تعریفی دقیق و نظام مند از سه مفهوم اساسی «انسان»، «دین» و «فرهنگ» ارائه داده تا بر اساس آن به فهمی جامع و مانع از مفهوم «فرهنگ اسلامی» نائل آییم.

در حقیقت ضرورت طرح این تعاریف- که حاصل مطالعه و مداقه برخی از آثار فیلسوفان و اندیشمندان دینی معاصر با انقلاب اسلامی ایران است- به این نکته باز می گردد که مفاهیم مطرح شده در چارچوب گفتمان اسلامی، کلید فهم نظرات و اندیشه های امام خمینی پیرامون توسعه می باشد. نظراتی که هر چند عین جملات ایشان است لکن اولا به دلیل برداشت گزیده، گزیده از یک کل به هم پیوسته- یعنی نظام فکری امام خمینی (ره)- ، ثانیا به دلیل وابستگی این جملات به شرایط زمانی، مکانی – وابستگی به بافت متنی سخنرانی های ایشان- و ثالثا به علت نوع برداشت پژوهشگران و در نتیجه به وجود آمدن تفاوت هایی در مقوله بندی شاخصه های توسعه از منظر امام خمینی (ره)، ممکن است مقصود اصلی ایشان را از بیان برخی مفاهیم و یا تعیین برخی شاخصه ها به درستی تبیین ننماید.

لذا بر این اساس بخش  کلیات را به تعریف این سه مفهوم مهم و اساسی اختصاص دادیم تا با این پیش زمینه به معنای واژه های مورد استفاده امام خمینی (ره) نزدیکتر شویم:

  • انسان:

مشهور ترین تعریف انسان تعریفی است که انسان را «حیوان ناطق» می انگارد. یعنی حیوانی که به سبب نطق و قوه عقل از دیگرحیوانات متمایز می شود.

اما در میان اندیشمندان اسلامی، آیت الله جوادی آملی با الهام از قرآن کریم، تعریفی نو به دست داده اند که در ادامه بدان می پردازیم. ایشان قبل از تعریف خود چند نکته را متذکر می شوند.

  1. « قرآن کریم انسان را مانند هر موجود دیگری فقیر محض معرفی می کند «یا ایها الناس انتم فقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید»(فاطر، ۱۵) پس هستی انسان به آفرینش حق بسته است.
  2. انسان آمیزه ای از دنیای مجردات و ماده است؛ جسم او مادی و روحش از خدا نشات گرفته است «و نفخت فیه من روحی» (سوره مبارکه ص، آیه ۷۱)
  3. انسان چهار مرتبه از وجود دارد:

– وجود مادی یا همان زندگی گیاهی که تغذیه و رشد و تولید مثل دارد.

– وجود مثالی که حیوانات هم از آن برخوردار اند و گرفتار شهوت و غضب می شوند .

– وجود عقلی، مرتبه ای است که انسان صاحب ادراک و عقل است.

– وجود الهی که که مرتبه ای بالاتر از همه مراتب است و همان وجود ناشناخته انسان است» (جوادی آملی، ۱۳۸۹: ۱۶، ۸۳، ۹۹ به نقل از یوسف زاده، ۱۳۹۰: ۷۲)

آنگاه ایشان انسان را از نظر قرآن کریم، «حی متاله» تعریف می کند و می افزایند:

حی است و تفاوت آن با حیوان در بقا و عدم نابودی اوست؛ یعنی روح انسان که جنبه اصلی او را تامین می کند؛ زنده ای است که چون فرشتگان که هرگز نمی میرند، و به هیچ رو از مدار وجود خارج نمی شوند. گرچه بدن او که جنبه فرعی او را تشکیل می دهد، از میان می رود و انسان با همین ویژگی از ملائک جدا می شود. پس جنس انسان، حیوان نیست تا آدمی را با جانوران  مشترک سازد، بلکه جنس روح انسان «حی» است. و به لحاظ همین جنس آدمی همتای فرشته است و بر این اساس نه با مرگ تن جنس او از دست می رود و نه هرگز تغییر جنسیت می دهد. اما فصل او ناشی از «تاله» او، یعنی خدا خواهی مسبوق به خدا شناسی وی و ذوب او در جریان الهیت است. وجود آدمی در عقل نظری و عقل عملی گسترده و همه گزارش ها و گرایش های او، رو به خداست و چیزی جز ذات اقدس ربوبی، اضطراب او را نمی کاهد.البته در نگاه فطری خویش را زیر خاک های تیره ظلمانی جهل و عصیان مدفون کرده و در قالب سرسپردگی به امیال اغیار و شیاطین زنده به به گور کرده است (جوادی آملی، ۱۳۸۹: ۱۰۳،۱۰۴، ۱۰۶ به نقل از یوسف زاده، ۱۳۹۰: ۷۲-۷۳).

 

  • دین:

آنچه که از جمع بندی تمامی ده ها تعریف ارائه شده در منابع موجود بدست آمده را در مجموع می تواند در شیوه های تعریفی ذیل مختصر و محصور نمود:

  1. تعریف از طریق ریشه شناسی لغوی یک مفهوم:

دین در لغت دارای معانی گوناگون است. مانند: جزا، طاعت، عادت، قضا و داوری. از میان معانی مختلف دین، به گواهی کتاب های لغت و تفسیر آیات قرآنی، دین غالباً در دو معنای «طاعت» و «جزا» و گاه در معانی «قرض»، «حساب» و «حکم» به کار رفته است (دایره المعارف تشیع، ج۷: ذیل مدخل دین)

در معنای طاعت مثل «لا إِکْراهَ فِی الدِّین‏» و در معنای جزا مثل « مالِکِ یَوْمِ الدِّین‏»در قرآن کریم ذکر شده است(قرآن کریم) و در اصطلاح به تعبیر راغب اصفهانی استعاره از شریعت است(راغب اصفهانی، ۱۴۱۲: ۳۲۳)  و به تعبیر علامه طباطبایی نیز «راه زندگی است که آدمی در دنیا به ناچار آن را می پیماید.»(طباطبایی، ۱۳۷۲:ج۸: ۱۳۴)

  1. تعریف از طریق آنچه که نیست: (تعرف الاشیاء باضدادها)

دین در اصطلاح، به معنای اعتقاد به آفریننده ای برای جهان و انسان و دستورهای عملی متناسب با این عقاید است؛ از این رو کسانی که مطلقاً معقتد به آفریننده ای نیستند و پیدایش پدیده های جهان را تصادفی و یا صرفاً معلول فعل و انفعال های مادی و طبیعی می دانند بی دین نامیده می شوند(مصباح یزدی: ۱۳۷۰: ص ۲۸).

  1. تعریف از راه تبیین مصادیق و مولفه ها یک مفهوم:

علامه طباطبایی مطلق دین را با توجه به مصادیق و ویژگی های مشترک میان ادیان توحیدی تعریف می کند؛ «دین مجموعه ای از معارف، قوانین اجتماعی و اخبار است که از طریق وحی و نبوت به بشر رسیده است.» (طباطبایی، قرآن در اسلام، ۱۳۵۳(

نویسندۀ تفسیر المیزان در تفسیر آیۀ شریفۀ «لا اکراه فی الدین» می نویسد:

«دین مجموعه ای از معارف شناخته می شود که در پی آن مجموعه ای از اعمال می آید. بنابراین می توان دین را مجموعه ای از اعتقادات خواند و اعتقاد و ایمان را در شمار امور قلبی قرار دارد که هیچ گونه اکراه و اجباری بر آنها حاکم نیست.» (طباطبایی, المیزان،۱۳۷۲، ج ۲: ۳۴۳)

در نظر آیت الله جوادی آملی نیز، دین مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای اداره جامعه انسانی و پرورش انسان ها می باشد.(جوادی آملی، ۱۳۷۲: ۹۳)

آیت الله مصباح یزدی  نیز دین را «مجموعه اى از باورهاى قلبى و رفتارهاى عملى متناسب با آن باورها» (مصباح یزدی، پرسش ها و پاسخ ها،۱۳۸۱) تعریف می کنند. از منظر ایشان «دین از دو بخش تشکیل شده است:

الف) عقیده یا عقایدی که حکم پایه و اساس و ریشه آن را دارد مانند اعتقاد به وجود خداوند یکتا و دادگر و توانای مطلق، اعتقاد به معاد و …

ب) برنامه حرکت به سوی هدف که احکام و تکالیف نامیده می شود و اخلاقیات و احکام فقهی را تشکیل می دهد. (مصباح یزدی: ۱۳۷۰: ص ۲۸ و ۲۹)

  1. تعریف از طریق کارکرد های یک مفهوم:

در رویکرد کارکرد گرایانه به دین، دین یکی از عوامل مهم در تبیین، نگهداشت و نظم اجتماعی تلقی می شود. از این منظر تمامی تعاریفی که به نوعی دین، باورهای دینی، مناسک و رفتار های دینی را عاملی برای اتحاد و انسجام جامه، نظارت بر عواطف و احساسات شخصی معرفی می کند، تعاریفی کارگرد گرایانه محسوب می شوند.

فرهنگ:

اگر چه در آغاز هر متن، تعریف محوری می تواند سودمند باشد. لکن پیرامون «فرهنگ» ثابت شده که این کار به نحوی غافلگیر کننده و حتی هراس انگیز دشوار است(اسمیت، ۱۳۸۷: ۱۳)

بر طبق نظر ریموند ویلیامز، یکی از متخصصان امر فرهنگ: «فرهنگ یکی از دو یا سه واژه بسیار پیچیده ای است که در زبان انگلیسی وجود دارد؛ به این دلیل که این واژه باید در چندین و چند رشته مجزای فکری و در نظام های فکری متعدد و متمایز برای تبیین مفاهیمی مهم مورد استفاده قرار گیرد.» (  Williams, 1976: 7-76 به نقل از اسمیت، ۱۳۸۷: ۱۳) این پیچیدگی نه فقط منحصر به فرهنگ و یا نظرات متفکران اروپایی- غربی نمی گردد بلکه در تمامی زیستگاه های جغرافیایی و اجتماعی بشریت وجود داشته و به طبع آن این تنوع نیز وجود خواهد داشت. مثالی از این تنوع شمار حیرت آوری از تعاریف فرهنگ است که علامه محمد تقی جعفری و آشوری در آثار خود پیرامون فرهنگ ذکر کرده اند.

آنچه که از جمع بندی تمامی ده ها تعریف موجود در منابع فارسی و غیر فارسی بدست خواهد آمد را در نهایت می تواند در شیوه های تعریفی ذیل مختصر و محصور نمود:

  1. تعریف از طریق ریشه شناسی لغوی یک مفهوم:

به گفته علامه محمدتقی جعفری، وجود اختلاف هایی در تعریف فرهنگ، در برخی موارد معلول خصوصیت های محیطی و  تنوع دید گاه های محققان و صاحب نظران امر فرهنگ بوده است. برای نمونه در زبان فارسی واژه فرهنگ در پهلوی ساسانی به صورت «فره هنگ» آمده‌است که از دو جزء «فره» به معنای پیش و فرا؛ و «هنگ» به معنای کشیدن و راندن، ساخته شده‌است. در نتیجه «فرهنگ» به معنای پیش‌کشیدن و فراکشیدن است. به همین سبب است که فارسی‌زبانان فرهنگ را سبب پیشرفت می‌دانند.(دهخدا، ۱۳۴۱: ذیل واژه فرهنگ).

در  زبان عربی، الثقافه به معنای پیروزی، تیز هوشی و مهارت بوده است سپس به معنی استعداد فراگیری علوم و صنایع و ادبیات به کار رفته است(ابن منظور، بیتا:ج۲: ۱۱۲)

در اروپا نیز هنگامی که مفهوم «فرهنگ» برای نخستین‌بار در سده‌های هیجدهم و نوزدهم میلادی به کار گرفته شد، بر فرایند کشت و زرع یا ترویج در کشاورزی و باغبانی دلالت داشت. چنان‌ که واژه انگلیسی این مفهوم از واژه لاتین «کالتورا» (به لاتین: Cultura) از «کولر» (به لاتین: Colere) ریشه گرفته‌است که به معنای کشت، زراعت و ترویج است. (Harper, 2001)

  1. تعریف از طریق آنچه که نیست: (تعرف الاشیاء باضدادها)

آنچه که واضح و مشخص است این است که فرهنگ معلول انسانیت انسان است  لذا هیچ گاه مشاهده نشده که بدون آن که انسانیتی وجود داشته باشد، فرهنگ هم موجود باشد. براین اساس آنچه که مربوط به طبیعت بدون دخل و تصرف انسان است، فرهنگ نیست؛ جنگل ها، اقیلم ها و مناطق جغرافیایی با همه گوناگونی فرهنگ نیستند و حتی «آن دسته از فعالیت های بشری که کاملا منشاء ضروری و طبیعی داشته و از قوانین جبری پیروی می کنند، جزء فرهنگ محسوب نمی شوند: مانند خوردن و آشامیدن اما آمیختگی این گونه اعمال با دعا، همچنان که در جوامع اسلامی و بعضی جوامع دینی دیده می شود جزئی از مفهوم فرهنگ است.»(جعفری، ۱۳۸۹: ۱۳۲) بر این اساس فرهنگ مقابل طبیعت قرار خواهد گرفت.

 

  1. تعریف از راه مولفه ها و مصادیق یک مفهوم:

تعاریفی که فرهنگ را به دانش، علوم، هنر، افکار، عقاید، قوانین، آداب و رسوم، سنت ها و …. تعبیر کرده اند در حقیقت فرهنگ را به مولفه های آن تقلیل داده اند. ما از طریق دانش، هنر، آداب و رسوم و عقاید و… می توانیم به فرهنگ کل یک جامعه یا اجتماع بشری پی ببریم برای نمونه تایلور فرهنگ را چنین می داند:

«فرهنگ یا تمدن، کلّیت در هم بافته‏ای است شامل دانش، دین، هنر، قانون، اخلاقیات، آداب و رسوم و هرگونه توانایی و عادتی که آدمی همچون عضوی از جامعه به دست می‏آورد. (لطیف پور۱۳۸۰: ۲۱( و یا تعریف دیگری که شهید مطهری بر آن تکیه می کند:

«فرهنگ مجموعه ی اندوخته های معنوی، فکری، روحی، عقلی، اخلاقی و اجتماعی یک قوم است» (مطهری، ۱۳۸۱ ، ج۶: ۴۰۵).

  1. تعریف از طریق کارکرد های یک مفهوم:

اسمال در تعریف فرهنگ می نویسد:

«فرهنگ، ساز و برگ فنی، مکانیکی، مغزی و اخلاقی است که با به کار گرفتن آن در دوره ای خاص به مقاصد دست می یابند. در فرهنگ وسایلی وجود دارد که انسان ها به یاری آنها به هدف های فردی و اجتماعی خویش می رسند.» (فیاض، ۱۳۸۵).

داوسن نیز با رویکرد کارکرد گرایی در تعریف فرهنگ می گوید:

«فرهنگ راه و روش مشترک زندگی است که سبب تطبیق انسان با محیط طبیعی و نیازهای اقتصادی خود می شود.» (همان).

۱-۳-۱- ابعاد یا سطوح فرهنگ:

در مجامع علمی تاکنون سطوح و ابعاد مختلفی از فرهنگ پس از تحدید و تبیین مورد بحث و مناقشه قرار گرفته است؛ برای مثال تقابل میان فرهنگ والا و فرهنگ پست موضوعی مورد مناقشه در مغرب زمین محسوب می شده(اسمیت، ۱۳۸۷) اما در حقیقت تقسیم بندی فرهنگ به سطوح و ابعاد مختلف، عمق و دقت بیشتری طلب می کند.

در این میان دقیق ترین سطح بندی فرهنگ، تقسیم بندی ای است که از سطوح و ابعاد انسان شناسی سرچشمه و نشات گرفته باشد چرا که همانطور که مشخص است، فرهنگ معلول انسانیت انسان است و انسان در حکم علتی برای فرهنگ می باشد. لذا بر این اساس مطابق با ابعاد وجودی انسان، دو سطح یا دو بعد از فرهنگ وجود دارد. همانگونه که در قرآن کریم؛ آیینه تمام نمای هستی دو ساحت برای انسان قایل است:

  1. ساحت زمینی و مادی: «انی خالق بشرا من طین »[۴]:

از آنجا که طبیعت متغیر و گوناگون است، نمی توان جهت مشترکی برای جنبه طبیعی انسان ها فرض کرد چرا که مردم اقلیم های مختلف حواس مختلف، آداب و رسوم مختلف و عادات مختلفی دارند (جوادی آملی، ۱۳۸۸: ۱۴) به همین جهت است که می توانیم میان فرهنگ چینی، ایرانی، عربی و دیگر فرهنگ ها تفاوت هایی را قائل شویم. علامه جعفری نیز این سطح را سطح نسبی فرهنگ نامیده و می نویسد: «فرهنگ خاص، ناشی از بعد نسبی فرهنگ است و مخصوص هر یک از اقوام و مللی است که مستند به طرز تفکر، تعقل و احساسات خاص باشد؛ مانند فرهنگ گاو بازی در اسپانیا، احترام مبالغه آمیز به صنف زن و یا تکریم بیش از اندازه به صنف مرد که در ژاپن معمول است»(جعفری، ۱۳۷۹: ۱۳۲)

  1. ساحت آسمانی و معنوی: « فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین»[۵]:

طبق تصریح خداوند متعال، «فرشتگان در پیشگاه آن جنبه فراطبیعی که همان روح الهی است کرنش دارند و این روح، میان همه ابناء بشر مشترک است. به همین دلیل، نه غربی دارد و نه شرقی، نه شمالی و نه جنوبی، نه استوایی و نه قطبی ، نه سردسیری و نه گرمسیری،(جوادی آملی، :۱۳۸۸: ۱۴)  لذا فرهنگی هم که به این جنبه انسان باز گشت دارد، فرهنگی ثابت و جهانی است که می توان آن را فرهنگ عام نام نهاد ؛ « فرهنگ عام آن کیفیت شایسته برای پدیده ها و فعالیت های حیات مادی و معنوی انسان هاست که مخصوص هیچ قوم و نژادی نیست؛ مانند فرهنگ علاقه به زیبایی ها، احترام متقابل میان انسان ها، حق شناسی، علم و معرفت جویی، قهرمان پروری در نیکی ها و …. »(جعفری، ۱۳۷۹: ۱۳۲)

۱-۳-۲- لایه های فرهنگی:

علاوه بر سطوح فرهنگ که پیش تر به آنها اشاره شد، فرهنگ لایه های مختلفی را نیز در بر می گیرد که عبارتند از:

سطح فوقانی: که شامل رفتارها ، علایم و نمادهای فیزیکی است و در ساخته های انسانی قابل مشاهده است .

سطح میانی: که شامل هنجارها ، باورها ، ارزشها و نگرشهاست .

سطح تحتانی: که شامل فرضیات و اعتقادات بنیادی است (مصباح یزدی، ۱۳۷۶)

  • فرهنگ دینی:

با توجه به خواستگاه دین که ریشه در ربوبیت خداوند متعال داشته و فرهنگ که ریشه در عاملیت انسان دارد، چنین تبیین می شود که دین همانا از طریق ارزش بخشی و وضع قوانینی با منشاء الهی به مثابه چراغی برای طی طریق فرهنگ تلقی میگردد لذا بر این اساس ما فرهنگی خواهیم داشت که دینی است(= فرهنگ دینی) و نه دینی که وام دار فرهنگ است(= دین فرهنگی). اما تاریخ و وقایع به وقوع پیوسته در بستر آن به روشنی این مدعا را تایید خواهد کرد که صرف اکتفا به فهم و درک درست نسبت به دین و فرهنگ برای رسیدن به فرهنگ دینی صحیح و مورد تایید شارع مقدس کافی نخواهد بود. از این منظر اگر نیک بنگریم در خواهیم یافت که در طول تاریخ سلسله های پادشاهی و حتی حکومت های موروثی کشور های عرب زبان حاشیه خلیج فارس و عربستان، به نوعی نام حکومتی اسلامی، فرهنگ اسلامی و …  را بر تن خود می گذارند درحالیکه از فرهنگ اسلامی فاصله دارند.

اگر این نکته مهم روشن گردد که جایگاه عظیم دین در زندگی چیست و ما از طریق دین و دینداری در صددیم به کدام مقصود نائل آییم؟ آنگاه خواهیم توانست از این ابهام، که فرهنگ دینی صحیح و اصیل –یعنی مورد تایید شارع مقدس- کدام است، عبور نموده ایم. (طاهر زاده، ۱۳۹۰: ۱۷۸)

بطور کلی ناموس این عالم چنین است که هر چیزی وجودش از نقص‏ شروع می‏شود و مسیرش مسیر کمال است، برای اینکه به کمال لایق خود و کمالی‏ که امکان رسیدن به آن را دارد برسد.
مسئله اینکه ” غایت در خلقت انسان ” چیست بر می‏گردد به اینکه ” ماهیت انسان ” چیست و در انسان چه استعدادهائی نهفته است و برای‏ انسان چه کمالاتی امکان دارد . هر کمالی که در امکان انسان باشد باید درباره آن بحث کرد، زیرا انسان برای آن کمالات آفریده شده است. چون بحث را از جنبه‏ اسلامی انجام می‏دهیم، باید ببینیم اسلام چه بینشی درباره‏ انسان دارد و انسانی که اسلام می‏شناسد، استعداد چه کمالاتی را دارد که‏ برای آنها آفریده شده است. طبعا بعثت انبیاء هم برای تکمیل انسان است‏. مطلبی که مورد اتفاق همه است این است که انبیاء برای دستگیری انسان و برای کمک به انسان آمده‏اند و در واقع یک نوع خلا و نقص در زندگی انسان‏ هست که انسان فردی و حتی انسان اجتماعی با نیروی افراد عادی دیگر نمی‏تواند آن را پر کند و تنها با کمک وحی است که انسان می‏تواند بسوی‏ یک سلسله کمالات حرکت کند. (مطهری، ۵۱ / ۵ / ۲۲) لذا از این منظر ناگزیریم با توجه به نسبت دین به عنوان یک نظام جامع که برای کمال و هدایت انسان در نظر گرفته شده و فرهنگ به عنوان نظامی با مختصات پیش گفته، تعریفی از فرهنگ اسلامی ارائه دهیم:

« فرهنگ اسلامی فرهنگی است که علاوه بر نظر داشتن به دو بعد مادی و معنوی انسان، در سه لایه بینش، نگرش و رفتار، در پی به فعلیت رساندن تمامی استعداد ها و ارزش های فطری آدمی بوده و وی را در مسیر تبدیل شدن به انسان کامل راهنمایی و هدایت کند »

توضیح این که :

  • نظر داشتن به دو بعد انسانی: فضایی که فرهنگ اسلامی برای انسان مهیا نموده، فضایی است که در آن «روح در بستر جسم متعالی خواهد شد و لذا انسان در چنین فرهنگی، نه تنها از به کارگیری جسم گریزان نیست بلکه از آن استقبال می کند، چون می فهمد چگونه با به کار گیری جسم، روح و قلب صیقل می یابند»(طاهر زاده (۲)۱۳۹۰: ۱۶) لذا اهتمام به هر دو بعد انسانی مد نظر چنین فرهنگی خواهد بود. تنوع آداب و رسوم، معماری، هنر و …. در بلاد اسلامی علی رغم وحدت و پیروی از دین واحد از ویژگی های فرهنگ اسلامی است. فرهنگی که در مکان ها و زمان های مختلف دارای تنوع در بخشی از سطوح رفتار ها و گرایش هاست اما در سطح اعتقادات بنیادین دارای اصولی ثابت و عدم تقید به زمان و مکان است. به عبارت دیگر تنوع موجود در فرهنگ اسلامی ناشی از ارتباط با عالم ماده و وجود وحدت و یگانگی در آن  ناشی از ارتباط با عالم معنا ست.
  • لایه های فرهنگی و رابطه آن با اسلام: فرهنگ اسلامی در حالی در سه لایه بینش، نگرش و رفتار بروز و ظهور دارد که همه یک روح کلی بر تمامی لایه های آن حاکم است و آن نیست جز اسلام.
  • به فعلیت رسیدن استعداد های فطری: انسانی که اسلام آن را توصیف نموده، دارای استعدادهایی بالقوه می باشد چرا که «انسان با روح الهام یافته به بدن متعلق شده است و این چنین نیست که یک لوح نا نوشته باشد. این چهره او به فجور و تقوا آشناست؛ «فالهمها فجورها و تقواها»(شمس: ۸) «این لوح از نظر آشنایی به فجور و تقوا و از نظر آشنایی به مبدا و معاد جهان و وحی و نبوت یک لوح نوشته است که هیچ کس قدرت تغییر آن را ندارد و همگان با این لوح مکتوب به دنیا می آیند» (جوادی آملی، ۱۳۸۸: ۱۶) ؛ «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذالک الدین القیم» (روم: ۳۰) اما از طرفی همین انسان لوح نانوشته دیگری هم دارد که از طریق فرهنگی صحیح و متناسب با عالم خلقت می توان آن را بر مبنای لوح نوشته خود تکمیل کرده و به تکامل مطلوب برسد. «والله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا» (نحل: ۷۸) این نادانستگی همان لوح نانوشته ای ست که می بایست از طریق توانایی های انسانی تبدیل به دانستگی و در نهایت منجر به تکامل گردد؛ «وجعل لکم السمع و الابصار و الافئده لعلکم تشکرون» (نحل: ۷۸) لذا فرهنگ اسلامی همان فرهنگی است که لوح نانوشته آدمی را بر اساس لوح نوشته او و منطبق بر آن می نگارد.
  • تمامی استعداد ها و ارزش ها: فرهنگ اسلامی فرهنگی است که به سبب جامعیتی که از دین به عاریت گرفته در صدد است تا همه ارزش ها و استعداد ها را رشد دهد. در حقیقت فرهنگ اسلامی فرهنگی همگراست که تمامی عناصر فرهنگی موجود در آن در جهت رشد تمامی استعداد ها و جنبه های انسانی به کار گرفته می شوند و نه یک استعداد یا ارزش انسانی .لذا «فرهنگ اسلامی در پی اشباع همه ابعاد روانی آدمی است و پیشرفت هیچ یک از عناصر فرهنگی به رکود و توقف سایر عناصر آن نمی انجامید» (جعفری، ۱۳۷۹: ۱۷۲). «غالبا انحراف های جامعه ها نیز از جهت ناهماهنگی است. تمام جامعه هیچ گاه از راه باطل به گمراهی کشیده نمی شود  بلکه از افراط در یک حق به فساد کشیده می شود مانند افراط در عبادت (= به معنای خلوت با خدا) و رها کردن سایر ارزش ها» . (مطهری، ۱۳۶۲) پس فرهنگ اسلامی فرهنگی است که همه عناصر فرهنگی را شامل می شود(جعفری، ۱۳۷۹: ۱۷۲).
  • انسان کامل: «انسان کامل، انسانی است که اولا همه ارزش های انسانی او با هم رشد کنند و هیچ کدام بی رشد نمانند و ثانیا همه هماهنگ یکدیگر رشد کنند و ثالثا رشدشان به حد اعلا برسد. انسان کامل کسی است که پس از پیروزی در امتحانات الهی قرآن از او تعبیر به امام کرد» (مطهری، ۱۳۶۲: ۲۸): «قال انی جاعلک للناس اماما» (بقره: ۱۲۴) ابراهیم علیه السلام انسانی کامل است. علی علیه السلام انسانی کامل است. چون تمام ارزش ها را در خود جمع کرد. او قهرمان ارزش های انسانی است.افسری شجاع، حاکمی عادل، قاضی، فقیه و …. (مطهری، ۱۳۶۲) در این راستا فرهنگ اسلامی فرهنگی است که  انسان را در مسیر انسان کامل به عنوان نمونه و الگو هدایت کند، انسانی که به سبب تکاملش امام نیز هست و به سبب امام بودنش هدایت و ارائه طریق نیز میکند: (و جعلناهم ائمه یهدون بامرنا)[۶] (انبیاء: ۷۳) « هدایتی که خدا آن را از شئون امامت قرار داده هدایت به معنای راهنمایی نیست چون می دانیم که خدای تعالی ابراهیم را وقتی امام قرار داد که سالها داری منصب نبوت بود. همچنان معلوم است که نبوت منفک از منصب هدایت به معنای راهنمایی نیست پس هدایتی که منصب امام است معنایی نمی تواند غیر از رساندن به مقصد داشته باشد و این معنا یک نوع تصرف تکوینی در نفوس است که با آن تصرف راه را برای بردن دلها به سوی کمال و انتقال دادن آنها از موقفی به موقف بالاتر هموار می سازد و چون تصرفی است تکوینی و عملی است باطنی ناگزیر مراد از امری که با آن هدایت صورت می گیرد نیز امری تکوینی خواهد بود و نه تشریعی که صرف اعتبار است بلکه همان حقیقی ای است که آیه شریفه «انما امره اذا اراد شیئا ان یکون له کن فیکون فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیئ»(یس: ۸۳) آن را تفسیر میکند و می فهماند که هدایت به امر خدا از فیوضات معنوی و مقامات باطنی است که مومنین به وسیله عمل صالح به سوی آن هدایت می شوند و به رحمت پروردگارشان ملبس می گردند. و چون امام به وسیله امر هدایت می کند با در نظر گرفتن اینکه «باء» در بامره باء سببیت و یا آلت است می فهمیم که خود امام قبل از هر کس متلبس به آن هدایت است و از او به سایر مردم منتشر می شود و بر حسب اختلافاتی که در مقامات دارند هر کس به قدر استعداد خود از آن بهره مند می شود از این جا می فهمیم که امام رابط میان مردم و پروردگارشان در اخذ فیوضات ظاهری و باطنی است. همچنان که پیغمبر رابط میان مردم و خدای تعالی است در گرفتن فیوضات ظاهری یعنی شرایع الهی که از راه وحی نازل گشته و از ناحیه پیغمبر به سایر مردم منتشر می شود. و نیز می فهمیم که امام دلیلی است که نفوس را به سوی مقاماتش راهنمایی می کند همچنان که پیغمبر دلیلی است که مردم را به سوی اعتقادات حق و اعمال صالح راه می نماید.» (طباطبایی، ۱۳۷۲، ج۱۴: ۴۲۸-۴۲۹)

با توجه به این که ائمه عین فطرت متعین و بالفعل هر انسانی می باشند لذا دستورات و تعالیمی که میدهند بیگانه با بعد وجودی و تکوینی ما نیست چرا که انسان از نظر وجودی و تکوینی عین ربط به حقیقت وجود یعنی ذات الله است  لذا می بایست از فرهنگی پیروی نمود که بینش، نگرش و رفتار آدمی در بعد تشریع نیز عین ربط به حقیقت عالم باشد. که صاحب اصلی چنین فرهنگی ائمه هستند، آنها که خداوند متعال آنها را به طور تکوینی در مقام طهارت قرار داد «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجز اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (احزاب: ۳۳) و به سبب این طهارت قلب با وجود حقایق مرتبط اند «انه لقرآن کریم، فی کتاب مکنون، لایمسه الا المطهرون». تماس وجودی با حقیقت قرآن کریم ارتباطی است متفاوت از اکتفا به صرف دانستن مفاهیم آن و این اشاره ای است که خود قرآن کریم ما را بدان رهنمون کرده که شخصیت هایی که از طریق طهارت قلب با وجود حقایق مرتبط اند، به مثابه راهی هستند تا دیگران را نیز در چنین وادی وارد نمایند. و این محقق نمیگردد مگر با امام قرار دادن امام و نزدیک شدن به او از طریق طهارت قلبی و نه استفاده از کلمات آنان در حد مفاهیم (طاهر زاده،۱۳۹۰) به همین دلیل امام صادق علیه السلام می فرمایند: «و بعبادتنا عبد الله و لو لا نحن ما عبد الله» (الکافی، ج۱: ۱۴۴) و به عبادت ما خداوند عبادت می شود و اگر ما نبودیم خداوند عبادت نمی شد. و این تنها به این سبب است که ائمه هم راه به سوی الله اند و هم شیوه پیمودن راه «فکانوا هم السبیل الیک و المسلک الی رضوانک» (مفاتیح الجنان، دعای ندبه)

به طور خلاصه در نسبت اسلام و فرهنگ می توان چنین بیان نمود که اسلام باید به مثابه چراغی در دست فرهنگ باشد که راه را به او بنمایاند، راهی که درآن تمامی ابعاد وجودی انسان یعنی بینش ها،گرایش ها و نیز رفتار های آدمی  رشد می کند و از آنجا که اصلی ترین متولیان دین ائمه معصومین هستند که چنین راهی را پیمودند لذا فرهنگ اسلامی را می بایست در قول، فعل و تقریر معصومین جستجو نمود.

  • توسعه از دیدگاه امام خمینی «ره»:

«امام خمینی کلمه توسعه را در پیامها و بیانات خود بسیار به ندرت استفاده کرده اند. آن حضرت بیشتر از عباراتی نظیر “بازسازی”، “نوسازی”، ” تعمیر”، “بناکردن”، “ساختن”، “آباد کردن” بهره جسته اند.

در نظر امام بازسازی و آباد کردن کشور بدون احیاء فرهنگ اصیل اسلامی، زدودن آثار طاغوت از جامعه و ترقی در سایر زمینه ها مانند عدالت اجتماعی، آموزش و پرورش، خودسازی، تقوا و. . . میسر نیست. همانطور که اشاره شد توسعه از نظر معظم له امری فراگیر و همه جانبه است و تمامی عرصه های حیات آدمی را در بر می گیرد که این معنی خیلی وسیعتر و عمیق تر از مفهوم توسعه در ادبیات کارشناسان فن است. آنان علیرغم اینکه در دهه های اخیر توسعه را علاوه بر مفهوم اقتصادی شامل سایر عرصه ها مانند سیاست، آموزش، و غیره می دانند، لکن هرگز هیچکدام به خودسازی و ارتباط با خداوند متعال و لحاظ کردن توسعه به عنوان یک تکلیف شرعی نمی پردازند. در آراء حضرت امام تمامی این مفاهیم منظور شده است.  بنابراین در آراء ایشان امر توسعه دارای مقدماتی لازم و منظور داشتن شرایط و اقداماتی همگام و توام با مدیریت توسعه ضروری و اجتناب ناپذیر است» (مروی، ۱۳۷۷: )

از این منظر ریشه مفهوم توسعه از منظر امام خمینی به عنوان یکی از اندیشمندان بزرگ مکتب اسلام، بر خلاف سایر متفکرین مکاتب غربی، نه بر پایه شاخص زمانی مانند سنت و مدنیته و یا شاخص مکانی مانند تقسیم بندی غربی – شرقی بلکه بر پایه شاخصی فرا زمانی و مکانی بنا نهاده شده؛ شاخصی که بر مبنای فطرت و تکامل انسانی است.

خاصیت فرازمانی و فرامکانی بودن مفاهیم و شاخصه های توسعه از منظر امام خمینی در حقیقت به دلیل نشات گرفتن آنها از ماهیت مکتبی اسلام است. مکتبی که به دلیل همه جانبه نگری نسبت به انسان و حیات مادی و معنوی وی، با گذشت زمان دچار تناقض فلسفی نخواهد شد و به همین علت است که شاهدیم اگر چه مکتبی از پس مکتبی دیگر در حوزه مطالعات توسعه می آید[۷] اما در تمامی حوزه های مطالعاتی و  پس از گذشت چهارده قرن هیچ گاه نظرات مکتب اسلام کهنه و مندرس نمی نماید.

۳-۱-  مفهوم و شاخصه های توسعه از منظر امام خمینی:

با سیری در آثار و افکار امام خمینی (ره) می توان مفهوم توسعه را از دیدگاه ایشان چنین بیان نمود:

“توسعه به مفهوم فرایند تکامل جوامع انسانی در ابعاد مادی و معنوی با تقدم ابعاد معنوی بر مادی است”(میرمعزی، ۱۳۸۲: ۲۱۸) که بر پایه ۶ اصل می باشد

« ۱٫ معنویت و اعتلای معنوی انسان ها: از دیدگاه حضرت امام معنویت، اساس هر حرکت و تحرک بشری است و بدون اعتقاد و ایمان، اعمال بشر اساسا ناقص و ابتر خواهد بود. از منظر ایشان

الف) اتکال به خداوند متعال،

ب) توجه مسئولین نسبت به حفظ ارزش ها و هشدار جدی نسبت به مغفول ماندن ارزش ها در اثر پرداختن صرف به مسائل اقتصادی و مادی و حتی خیانت تلقی کردن آن،

ج) خود سازی و غلبه بر نفس،

د) تلاش برای خدا و بدون غرض شخصی و نیز

ه) تلقی کار و آبادانی به عنوان یک تکلیف شرعی، از عمده ترین جنبه های معنویت است.

  1. استقلال (فکری و عملی):

 الف) خودباوری: به معنای ایجاد و اصلاح فرهنگی غنی برای داشتن هویت خودی  و نیز اعتماد به توانایی های داخلی

ب) قناعت: به معنای ساده زیستی و پرهیز از مصرف گرایی و اسراف

 ج) خودکفایی: بی نیازی از خارج با اولویت کشاورزی

  د) نیاز به تکنولوژی: تاکید بر ایجاد صنایع مادر و فاصله گرفتن از مونتاژ

 ه) هوشیاری در اجرای برنامه ها: خود نگه داری از مقدم داشتن صنایع مصرفی پرسود بر صنایع سرمایه ای کم سود و دیر بازده

  1. مردمی بودن یا اتحاد همه مردم در امر سازندگی (مشارکت دولت و ملت): لزوم همکاری همه اقشار به صورت برادرانه برای ساختن مملکت در هر پست و مقامی
  2. عدالت: به عنوان مهم ترین اصل محوری توسعه که نبود آن، جهت توسعه را به انحراف می کشاند.
  3. تغییر وضع محرومین و مستضعفین با محوریت حاکمیت آنها به عنوان یکی از اهداف مهم توسعه
  4. ملاک بودن تقوا و جهاد» (مروی، ۱۳۷۷) و (میر معزی، ۱۳۸۲)

در مقاله «ابعاد توسعه در نظام اسلامی از دیدگاه امام خمینی» که از طریق روش تحلیل متن سخنان امام خمینی «ره» بدست آمده است، اثبات شده که توسعه مد نظر امام خمینی «ره» در چهار بعد مورد تاکید و توجه است:  توسعه معنوی، توسعه فرهنگی، توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی

در میان ابعاد چهار گانه توسعه، تنها توسعه فرهنگی است که مستقیما به آموزش و پرورش ارتباط پیدا می کند و ابعاد دیگر را باید در ارتباط با سایر نهاد ها و وزارت خانه ها جست و جو کرد لذا در بررسی «سند تحول بنیادین آموزش و پرورش» تنها به بررسی توسعه فرهنگی بر اساس گفتمان توسعه از منظر امام خمینی «ره» – که در قسمت پیشین بدان اشاره شد- اکتفا می کنیم.

«از منظر امام راحل اهداف مهم توسعه فرهنگی باید به تحقق موارد زیر بیانجامد:

الف) تعلیم و تربیت اسلامی: آموزش صرف در نظام تعلیم و تربیت مد نظر امام نیست بلکه وجه تربیتی، معنوی، جهت‏دار بودن، متعهد بودن، مستقل بودن و دینی بودن مجموعه نظام آموزشی و تربیتی
مورد توجه و تأکید ایشان است.

ب) استقلال فرهنگی: یکی از هدفهای مهم توسعه در بعد فرهنگی، دور شدن از فرهنگ بیگانه، غربی و
روآوری به فرهنگ اسلامی است. عدم وابستگی فرهنگی و تأکید بر استقلال در سخنان امام
جزء محورهای مهم توسعه فرهنگی به شمار آمده است

ج) علم، تخصص، خلاقیت و فن آوری: علم و دانش، تخصص و فن‏آوری حتی با فراگیری از فن‏آوری غرب مورد تشویق و تأکید امام است و برنامه توسعه فرهنگی کشور باید بدان نایل شود. علم هم در سطح آموزش عالی و هم تشویق به سوادآموزی و فراگیری همگانی علم برای زدودن جهل و بی‏سوادی از پیکره جامعه. اما این علم و دانش نیز مشروط است به آنکه جهت‏دار و هدف‏دار باشد و منجر به حاکمیت فرهنگ فاسد غربی نگردد. علمی که تعهد و اخلاق و سلامت انسان را تضمین نماید، نه آنکه مایه انحطاط و موجب تباهی او گردد.» (ثواقب، ۱۳۸۱)

  • سند تحول بنیادین آموزش و پرورش:

در مقدمه این سند پیرامون ضرورت تدوین چنین سندی چنین آمده است:  آنجا که در طی سه دهه گذشته تلاش های وافر و قابل تقدیری از طرف مسئولان و دست اندرکاران نظام تعلیم و تربیت برای بهبود و اصلاح نظام آموزشی کشور به عمل آمد که خوشبختانه نتایج مثبت و مفیدی نیز برجای گذاشته است؛ ولی هنوز آموزش و پرورش با چالش های جدی روبه رو است و برون داد آن در طراز جمهوری اسلامی ایران و پاسخگوی تحولات محیطی و نیازهای جامعه نمی باشد.  لذا  طرح تدوین سند تحول بنیادین آموزش و پرورش در افق چشم انداز بیست ساله جمهوری اسلامی ایران پس از تدوین و تصویب در شورای عالی آموزش و پرورش در دستور کار شورای عالی انقلاب فرهنگی قرار گرفت و سرانجام پس از شکل گیری حلقه های کارشناسی  پژوهشی با مشارکت صاحب نظران حوزوی، دانشگاهی و مدیران و کارشناسان مجرب آموزش و پرورش و سایر دستگاه های ذی ربط، ضمن پایبندی به دیدگاه های حضرت امام خمینی )ره( و نظرات مقام معظم رهبری درباره تحول بنیادین نظام آموزشی و همسو با اسناد فرادستی، از جمله سند چشم انداز بیست ساله کشور، سند مذکو به تصویب این شورا رسید.

  • بیانیه ماموریت این سند:

وزارت آموزش و پرورش مهم ترین نهاد تعلیم و تربیت رسمی عمومی، متولی فرآیند تعلیم و تربیت در همه ساحت های تعلیم و تربیت، قوام بخش فرهنگ عمومی و تعالی بخش جامعه اسلامی بر اساس نظام معیار اسلامی، با مشارکت خانواده ، نهادها و سازمان های دولتی و غیردولتی است. این نهاد مأموریت دارد با تأکید بر شایستگی های پایه، زمینه دستیابی دانش آموزان در سنین لازم التعلیم طی ١٢ پایه تحصیلی )چهار دوره سه ساله( به مراتبی از حیات طیبه[۸] در ابعاد فردی، خانوادگی، اجتماعی و جهانی را به صورت نظام مند، همگانی، عادلانه و الزامی در ساختاری کارآمد و اثربخش فراهم سازد. انجام این مهم نقش زیرساختی در نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی خواهد داشت.

 

  • چشم انداز:

نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی در افق ١۴٠۴، با اتکا به قدرت لایزال الهی، مبتنی بر نظام معیار اسلامی، فرهنگ و تمدن اسلامی  ایرانی و قوام بخش آنها و زمینه ساز جامعه جهانی عدل مهدوی )عج( و برخوردار از توانمندی های تربیتی ممتاز در طراز جمهوری اسلامی ایران در سطح منطقه، الهام بخش و دارای تعامل سازنده و مؤثر با نظام های تعلیم و تربیتی در سطح جهان، توانمند در زمینه سازی برای شکوفایی فطرت و استعدادها و شکل گیری هویت یکپارچه اسلامی، انقلابی  ایرانی دانش آموزان با توجه به هویت اختصاصی آنان؛ کارآمد، اثربخش، یادگیرنده، عدالت محور و مشارکت جو، برخوردار از مربیان و مدیران مؤمن آراسته به فضایل اخلاق اسلامی، عامل به عمل صالح، تعالی جو و تحول آفرین، انقلابی، آینده نگر، عاقل، متعهد، امین، بصیر، حق شناس

 

  • مدرسه در افق چشم انداز ١۴٠۴

بر پایه این چشم انداز، مدرسه جلوه ای است از تحقق مراتب حیات طیبه، کانون عرضه خدمات و فرصت های تعلیم و تربیتی، زمینه ساز درک و اصلاح موقعیت توسط دانش آموزان و تکوین و تعالی پیوسته هویت آنان براساس نظام معیار اسلامی، در چارچوب فلسفه و رهنامه نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی جمهوری اسلامی ایران که دارای ویژگی های زیر است: تجلی بخش فرهنگ غنی اسلامی و انقلابی در روابط و مناسبات با خالق، جهان خلقت، خود و دیگران «به ویژه تکلیف گرایی، مسئولیت پذیری، کرامت نفس، امانتداری، خودباوری، کارآمدی، کارآفرینی، پرهیز از اسراف و وابستگی به دنیا، همدلی، احترام، اعتماد، وقت شناسی، نظم، جدیت، ایثارگری، قانون گرایی، نقادی و نوآوری، استکبارستیزی، دفاع از محرومان و مستضعفان و ارزش های انقلاب اسلامی » نقطۀ اتکای دولت و ملت در رشد، تعالی و پیشرفت کشور و کانون تربیت محله برخوردار از قدرت تصمیم گیری و برنامه ریزی در حوزه های عملیاتی در چارچوب سیاست های محلی، منطقه ای و ملی نقش آفرین در انتخاب آگاهانه، عقلانی، مسئولانه و اختیاری فرآیند زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی دانش آموزان براساس نظام معیار اسلامی.

 

  • هدف های کلان:
  • تربیت انسانی موحد، مؤمن و معتقد به معاد و آشنا و متعهد به مسئولیت ها و وظایف در برابر خدا، خود، دیگران و طبیعت، حقیقت جو و عاقل، عدالت خواه و صلح جو، ظلم ستیز، جهادگر، شجاع و ایثارگر و وطن دوست، مهرورز، جمع گرا و جهانی اندیش، ولایت مدار و منتظر و تلاش گر در جهت تحقق حکومت عدل جهانی، با اراده و امیدوار، خودباور و دارای عزت نفس، امانتدار، دانا و توانا، پاکدامن و با حیا، انتخابگر و آزادمنش، متخلق به اخلاق اسلامی، خلاق و کارآفرین و مقتصد و ماهر، سالم و بانشاط، قانون مدار و نظم پذیر و آمادۀ ورود به زندگی شایسته فردی، خانوادگی و اجتماعی براساس نظام معیار اسلامی
  • ارتقای نقش نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی و خانواده در رشد و تعالی کشور، بسط و اعتلای فرهنگ عمومی و زمینه سازی برای اقتدار و مرجعیت علمی و تکوین تمدن اسلامی در راستای تحقق جامعه جهانی عدل مهدوی )عج( با تأکید بر تعمیق معرفت و بصیرت دینی و سیاسی، التزام به ارزش های اخلاقی، وفاداری به نظام جمهوری اسلامی ایران، اعتقاد و التزام عملی به اصل ولایت مطلقه فقیه و مردم سالاری دینی، تحکیم وحدت ملی، تقویت روحیه علمی، رعایت حقوق و مسئولیت های اجتماعی، ارتقای آداب و آیین زندگی متعالی، بهداشتی و زیست محیطی
  • گسترش و تأمین همه جانبه عدالت آموزشی و تربیتی
  • برقراری نظام اثربخش و کارآمد مدیریت منابع انسانی براساس نظام معیار اسلامی
  • افزایش مشارکت و اثربخشی همگانی به ویژه خانواده در تعالی نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی
  • بهسازی و تحول در نظام برنامه ریزی آموزشی و درسی، مالی و اداری و زیرساخت های کالبدی
  • ارتقای اثربخشی و افزایش کارایی در نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی
  • کسب موقعیت نخست تربیتی در منطقه و جهان اسلام و ارتقای فزاینده جایگاه تعلیم و

تربیتی ایران در سطح جهانی.

 

  • راهبردهای کلان
  • استقرار نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی براساس مبانی نظری و فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی )تمام هدف های کلان(
  • نهادینه کردن نگاه یکپارچه به فرآیند تعلیم و تربیت با رویکرد تعالی بخشی در کلیه مؤلفه های نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی )هدف های کلان ۱، ۲، ۴، ۵و ۶)
  • ابتناء فرآیند طراحی، تدوین و اجرای اسناد تحولی زیر نظام ها )شامل برنامه درسی، تربیت معلم و تأمین منابع انسانی، راهبری و مدیریت، تأمین و تخصیص منابع مالی، تأمین فضا، تجهیزات و فناوری پژوهش و ارزشیابی( و برنامه های کوتاه مدت و میان مدت بر مبانی نظری و فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی و مفاد سند تحول بنیادین آموزش و پرورش )هدف های کلان۱، ۴، ۳، ۲،۵،۶  (
  • توسعه و نهادینه کردن عدالت آموزشی و تربیتی در مناطق مختلف کشور و تقویت آموزش و پرورش مناطق مرزی با تأکید بر توانمندسازی معلمان و دانش آموزان این مناطق با تمرکز بر کیفیت فرصت های تربیتی هماهنگ با نظام معیار اسلامی )هدف های کلان ٣، ۴ و ۵(
  • تقویت و نهادینه سازی مشارکت اثربخش و مسئولیت پذیری مردم، خانواده و نهادهای اقتصادی، مدیریت شهری و روستایی و بنیادهای عام المنفعه در نظام تعلیم و تربیت رسمی

عمومی )هدف های کلان ۵، ۲، ۳ و۷ (

  • گسترش و تعمیق فرهنگ پژوهش و ارزشیابی، خلاقیت و نوآوری، نظریه پردازی و مستندسازی تجربیات علمی تربیتی بومی در نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی )هدف های کلان ۳، ۲، ۱و ۵و ۷ (
  • بهره مندی هوشمندانه از فناوری های نوین در نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی مبتنی بر نظام معیار اسلامی )هدف های کلان ۳، ۲، ۱، ۵ و ۷(
  • تعامل اثربخش و فعال نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی با سایر نهادها و دستگاه های مرتبط به ویژه نهاد خانواده و رسانه با تأکید بر کاهش مرزهای تعلیم و تربیت رسمی و غیررسمی

) هدف های کلان ۷، ۴، ۱ و ۲ (

  • استقرار نظام مدیریت اثربخش، کارآمد، مسئولیت پذیر و پاسخ گو و بسترسازی برای استقرار نظام کارآمد منابع و مصارف در نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی )هدف های کلان ۲، ۴،۶ و ۷ )
  • ارتقای جایگاه نظام تعلیم و تربیت کشور به عنوان مهمترین نهاد تربیت نیروی انسانی و مولد سرمایه اجتماعی و اعمال سیاست های مصوب و هدایت و نظارت بر آن، از پیش دبستانی تا دانشگاه به عنوان امر حاکمیتی با توسعه مشارکت همگانی )هدف های کلان ۲، ۴ و۵ )
  • ارتقای معرفت و بصیرت دینی، انقلابی و سیاسی برای رشد و تعالی معنوی و اخلاقی معلمان و دانش آموزان و مشارکت برای ارتقای معنوی خانواده )هدف های کلان ۵، ۴، ۲ و ۱ (
  • بازنگری و بازسازی ساختارها و رویه ها در نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی )هدف های

کلان ۱، ۲، ۳، ۵، ۶ و ۷ (

  • توسعه مستمر شایستگی ها و توانمندی های اعتقادی، تربیتی، علمی و حرفه ای فرهنگیان

) هدف های کلان ۷، ۶ ، ۵ و ۴ (

  • توسعه ظرفیت ها و توانمندی های آموزشی و پرورشی برای حضور فعال و سازنده در صحنه های بین المللی و منطقه ای در راستای تحقق اهداف و مأموریت های مندرج در قانون اساسی و سند چشم انداز و سیاست های کلی مقام معظم رهبری و برنامه های پنج ساله )هدف های

کلان ۷، ۸ و ۲ (

  • ارتقای جایگاه علم و علم آموزی به عنوان عاملی مؤثر در دستیابی به حیات طیبه با تأکید بر حیثیت کاشفیت و مطلوبیت علم )هدف های کلان ۷، ۲، ۱ و ۸ (

 

  • نتایج تطبیق «سند تحول بنیادین آموزش و پرورش» با شاخصه های توسعه فرهنگی از دیدگاه امام خمینی «ره»

 

جدول شماره (۱): تطبیق «مولفه های مفهوم توسعه از دید گاه امام خمینی» (ره) با «مولفه های سند تحول آموزش و پرورش» در بخش بیانیه ماموریت، چشم انداز و اهداف کلان

مولفه های مفهومی توسعه از منظر امام خمینی ره مولفه های مفهومی توسعه در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش
فرایندی با محوریت تکامل اشاره شده در بیانیه ماموریت، چشم انداز و تمامی اهداف ۸ گانه
در سطح جامعه انسانی اشاره شده در بیانیه تعاریف فصل کلیات، ماموریت، چشم انداز و  اهداف (۱و۲و۳و۵)
ناظر به بعد مادی و معنوی اشاره شده در بیانیه ماموریت، چشم انداز  و تمامی اهداف ۸ گانه  (اهداف ۴ و ۵و ۶و ۷ و۸ ناظر به بعد مادی و اهداف ۱و۲و۳ ناظر به بعد معنوی )

 

جدول شماره (۲): تطبیق «اصول راهبردی توسعه از دید گاه امام خمینی» (ره) با «اهداف و راهبرد های کلان سند تحول آموزش و پرورش»

اصول اساسی توسعه از دید گاه امام خمینی: اهداف و راهبرد های سند تحول بنیادین آموزش و پرورش
معنویت و اعتلای معنوی

 

 

اتکال به خداوند اهداف ۱، ۲و۵و ۸

راهبر دهای ۱و۲و ۱۱و۱۳و۱۵و

حفظ ارزش ها
خود سازی
تلاش برای خدا
کار و آبادانی به عنوان یک تکلیف شرعی
استقلال (فکری و عملی): خودباوری اهداف ۱، ۲

راهبرد های ۱و ۲و۳و

قناعت
خودکفایی
هوشیاری در اجرای برنامه ها
مشارکت دولت و ملت   اهداف ۵

راهبرد های ۵و۱۰و ۱۱ و

عدالت اهداف ۱و۲و۳

راهبرد ۴

هدف عملیاتی ۵ در فصل هفتم با ۸ راهکار

تغییر وضع محرومین و مستضعفین با محوریت حاکمیت آنها راهبردهای ۴و

 هدف عملیاتی ۵ در فصل هفتم با ۵ راهکار از ۸راهکار ارائه شده (توجه به مزر نشینان، عشایرو مناطق محروم)

 

ملاک بودن تقوا و جهاد هدف ۱

راهبرد ۱۵، (اشاره حیات طیبه به تقوا)

 

  • نتیجه گیری:

با توجه به خلاء موجود در بررسی ها و پژوهش های صورت گرفته پیرامون «توسعه از منظر امام خمینی(ره)» مبنی بر توجه به متن و عدم توجه به فرامتن، بافت زمینه ای و بستر فکری ای که توسعه مد نظر امام خمینی -به عنوان یک عالم بزرگ دینی، فیلسوفی مذهبی و نظریه پرداز و سیاستمداری موفق و شناخته شده در سطح بین المللی- بر اساس آن شکل گرفته است، این مقاله فارغ از روال مرسوم، در پی فهم زمینه های مبنایی توسعه که ریشه در مکتب اسلام دارد برآمده است و از این رهگذر با تلاش برای فهم توسعه در چهارچوب «فرهنگ اسلامی» -که هم بر کثرت هویت های فراملی، ملی و فروملی تاکید دارد و هم وحدت جهانی انسان ها را به عنوان مخلوقاتی ذی حق در نظام آفرینش در نظر می گیرد- هم دیدگاه های نظری توسعه غیر اسلامی را به چالش کشیده و هم از طریق یک فهم فرامتنی شیوه ای خاص را برای تطبیق توسعه اسلامی مد نظر امام  خمینی (ره) با سند «تحول بنیادین آموزش و پرورش» در پیش گرفته است.

حاصل تطبیق شاخصه های مفهومی توسعه از منظر امام خمینی (ره) با «سند تحول بنیادین آموزش و پرورش»  در نهایت حاکی از آن است که این انطباق در سطح مطلوب و مناسبی است.

در این بین اگر چه برخی از واژه های مورد استفاده در سند تحول نعل به نعل واژه های مورد استفاده امام راحل نبود لکن روح حاکم بر سند از انطباق بالایی با توسعه مد نظر امام خمینی (ره) بر خوردار است به طوری که سایه این انطباق در بیشتر موارد بر الفاظ و جمله های به کار برده شده در سند قابل مشاهده است.

علی رغم این انطباق بالا، با این حال به عنوان یک هشدار نباید از فرایند و نحوه  اجرای محتوای این سند و نیز عدم توجه به گرایش های فکری مدیران اجرایی مربوطه که  متولی تحقق اهداف این سند هستند غافل بود.

 

منابع و مآخذ:

  • قرآن کریم
  • مفاتیح الجنان
  • ابن منظور( بی تا) لسان العرب. بی جا: دار الحیاه التراث الاسلامیه: ج۲
  • اسمیت، فیلیپ.(۱۳۸۷) در آمدی بر نظریه فرهنگی. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی
  • امام جمعه، سید محمد رضا (۱۳۸۰). ارزیابی راهنمای برنامه درسی دینی دوره ابتدایی. مجله تربیت اسلامی، شماره ۶٫ صص ۲۴۳-۲۷۶
  • امام خمینی(۱۳۶۱). صحیفه نور . تهران: مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی
  • ثواقب، جهانبخش (۱۳۸۱) ابعاد توسعه در نظام اسلامی از دیدگاه امام خمینی «ره»، نشریه حکومت اسلامی، شماره ۲۳، صص۱۸۲-۲۱۱
  • جعفری، محمد تقی(۱۳۷۹) فرهنگ پیرو فرهنگ پیشرو. تهران: موسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری
  • جوادی آملی، عبدالله(۱۳۷۲). شریعت در آینه معرفت، قم: موسسه فرهنگی رجاء
  • جوادی آملی، عبد الله (۱۳۸۹) انسان از آغاز تا انجام، قم: اسراء
  • جوادی آملی(۱۳۸۸) «هنر و زیبایی از منظر دین» در: محمد حسین گیلانپور(تدوین). جلوه هایی از زیبایی های دین. قم: دفتر نشر معارف
  • دهخدا، علی اکبر،( ۱۳۴۲) لغت نامه دهخدا، تهران: دانشگاه تهران
  • راغب اصفهانى، حسین بن محمد(۱۴۱۲ق) المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: داودی، صفوان عدنان، دمشق بیروت: دارالعلم الدار الشامیه.
  • ساعی، احمد (۱۳۸۸) نقد و ارزیابی نظام جهانی: موافقان و مخالفان،فصلنامه مطالعت سیاسی، سال دوم، شماره ۵
  • سلیمی، حسین (۱۳۷۵) تاملی در نظریه نظام جهانی، فصلنامه اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره ۱۰۷و ۱۰۸٫ صص: ۸۸-۹۹
  • سیف زاده، حسین (۱۳۷۶)نظریه پردازى در روابط بین الملل؛ مبانى و قالب ها، تهران: سمت
  • شورای عالی آموزش و پرورش، شورای عالی انقلاب فرهنگی (۱۳۹۰) سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، مشهد
  • طاهر زاده، اصغر (۱۳۹۰) آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود، اصفهان : لب المیزان
  • طاهر زاده ، اصغر ((۲)۱۳۹۰) ادب خیال، عقل و قلب، اصفهان: لب المیزان
  • طباطبائی محمد حسین(۱۳۷۲) . المیزان، تهران: دارالکتب الإسلامیه
  • . طباطبایی(۱۳۵۳) محمد حسین ، قرآن در اسلام، تهران: دار الکتاب الاسلامیه
  • فیاض، ابراهیم(۱۳۸۵) تأثیر چگونگی تعریف فرهنگ بر برنامه ریزی و سیاست گذاری فرهنگ، فصلنامه شورای فرهنگ عمومی شماره۳.
  • کلانتری، عبد الحسین (۱۳۸۶) رسانه، توسعه و سیاستگذاری رسانه ای، تهران: طرح آینده.
  • کیلی، ری و مارفلیت، فیل (۱۳۸۰) جهانی شدن و جهان سوم؛ ترجمه حسن نورانی و محمد علی شیخ علیان، تهران: وزارت امور خارجه.
  • لطیف پور، یدالله (۱۳۸۰) فرهنگ سیاسی شیعه و انقلاب اسلامی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
  • مروی، ابوالفضل(۱۳۷۷) نگاهی به اصول توسعه از دیدگاه امام خمینی، نشریه حضور، صص۱۱۳-۱۴۳
  • مصباح یزدی، محمد تقی (۱۳۷۶) تهاجم فرهنگی، تحقیق و نگارش از عبد الجواد ابراهیمی، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی
  • مصباح یزدی، محمّد تقی(۱۳۷۰). آموزش عقاید، (ج ۱ و ۲) تهران: سازمان تبلیغات اسلامی
  • مصباح یزدی، محمد تقی (۱۳۸۱) پرسش ها و پاسخ ها، دین و مفاهیم نو، قم: موسسه امام خمینی
  • مطهری، مرتضی (۱۳۸۱)، یادداشت های استاد مطهری، تهران، انتشارات صدرا، چاپ اول، ج ۶ .
  • مطهری، مرتضی (۱۳۶۲) انسان کامل . تهران: انتشارات صدرا
  • مطهری، مرتضی ( ۵۱ / ۵ / ۲۲) سخنرانی با عنوان هدف خلقت و بعثت انبیاء، در کتاب تکامل اجتماعی انسان.
  • موسوی، هادی و علیپور، مهدی (۱۳۸۸) واژه شناسی جسمانیت در نظریه جسمانیه الحدوث و روحاینه البقاء بودن نفس، فصلنامه معرفت فلسفی، سال هفتم، شماره ۶ (پیاپی ۲۵)، صص ۱۳۱-۲۰۰
  • میرمعزی، سید حسین (۱۳۸۲). مفهوم توسعه و راهبرد های آن از دیدگاه امام خمینی در کتاب اسلام و توسعه. قم: دفتر نشر معارف
  • نعمتی وروجنی، یعقوب (۱۳/۶/۸۶) روزنامه سرمایه، شماره ۵۴۵ . صفحه ۱۴
  • دائره المعارف تشیع، ج ۷، واژه دین
  • Williams, Raymond. (1976) New York . Oxford University press.
  • Harper, Douglas (۲۰۰۱). Online Etymology Dictionary

 

[۳] – «نظریه جسمانیه الحدوث روحانیه البقاء بودن نفس جزء نظریات بدیع صدر المتالهین درباره ماهیت نفس است. این نظریه در صدد است اثبات کند که نفس در ابتدای پیدایش موجودی جسمانی است اما در طول زندگی به واسطه حرکت جوهری بقاء می یابد و به موجودی روحانی تبدیل می شود» (موسوی و علیپور، ۱۳۸۸)

[۴] – سوره ص، آیات ۷۱-۷۲ ؛ من بشری از گل می آفرینم .

[۵] – سوره ص، آیات ۷۱-۷۲ ؛ هنگامیکه آن را نظام بخشیدم و از  روح خود در آن دمیدم ، برای او به سجده افتید .

[۶] – آنان- ابراهیم و اسماعیل و یعقوب را ره امامانی قرار دادیم که مردم را به امر ما هدایت کنند

[۷] – برای مثال مکتب وابستگی در پی مشکلات و کاستی های مکتب نوسازی ایجاد شد و مکتب نظام جهانی از دل مشکلات و کاستی های هر دو مکتب پیشین برآمد(سو، ۱۳۷۸)

[۸]حیات طیبه

وضع مطلوب زندگی بشر در همۀ ابعاد و مراتب، براساس نظام معیار اسلامی )مبانی و ارزش های مقبول دین الهی( است که تحقق آن باعث دستیابی به غایت زندگی یعنی قرب الی الله خواهد شد. این گونه زندگانی مستلزم ارتباط آگاهانه و اختیاری با حقیقت هستی و تشدید رابطه با او در همه شئون فردی و اجتماعی زندگی است که باید براساس انتخاب و التزام آگاهانه و آزادانه نظام معیارِ مناسب با دینِ اسلام باشد. بنابراین، یکی از مشخصات اصلی حیات طیبه، تکیه بر ارزش غایی زندگی  قرب الی الله  و نظام معیار متناسب با آن یعنی مبانی و ارزش های مقبولِ دینِ اسلام است. زیرا با توجه به لزوم پذیرش ربوبیت خداوند متعال، به عنوان یگانۀ رب حقیقی جهان و انسان، این نظام معیار، جهت اساسی نحوه تحقق حیات طیبه را در همه مراتب و ابعاد آن مشخص می نماید. بنابراین انتخاب و التزام آگاهانه و آزادانۀ نظام معیار ربوبی و انطباق همۀ ابعاد زندگی با این نظام )تقوا(، وجه تمایز اساسی حیات طیبه از زندگی غیردینی )= سکولار( رایج محسوب می شود که نقطۀ اوج و حقیقت آن در جامعه جهانی مهدوی محقق می گردد.

تاریخ مقاله: دی ماه ۱۳۹۳

نویسنده: حسن بشیر، محمد تقی تفرجی شیرازی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.