شعر شکوهمند فارسی در دامان فرهنگ غنی اسلامی و ایرانی متولّد شد و در پرتو آموزههای برخاسته از این سرچشمههای زلال رشد یافت، بالید تا به فتح قلّههای کمال برای بیان عمیقترین اندیشهها و زلالترین احساسها نایل آمد. پیوند شعر فارسی با مبانی اندیشه و تفکّر اسلامی، پیوندی ماهویست و تعریف شعر فارسی بدون در نظر داشتن این پیوند از محالات است. بدون تردید، عرفان اسلامی، درخشانترین جلوه از درآمیختگی تفکّراسلامی و هنر است و در حوزهی ادبیات، وقتی به تاریخ نگاه میکنیم، قلّههای شعر فارسی در تصرّف مشاهیریست که یا شاعران عارف بودهاند و یا عارفان شاعر، و عرفان اسلامی، پرچمیست که بر فراز این قلّه در اهتزاز است. و آنگاه که پیوند شعر با فضیلتها در آیینهی شعر فارسی به تجلّی رسیده است، شاهد تصویرهایی آسمانی از ارادت فرهیختهی شعر و شاعران این مرز و بوم نسبت به آموزههای انسانساز اسلامی و قرآنی و رسول مکرّم اسلام (ص) و اهلبیت (علیهم السّلام) بودهایم. نبیّ اکرم (ص) و اهلبیت (علیهم السّلام) که مظهر انسان کامل در بین مخلوقات خداوند هستند، با آن جلوههای شکوهمند معرفتی و انسانی، از منابع عظیم الهامبخشی به هنرمندان و ادیبان در طول تاریخ بودهاند و تجلّی این الهامات در شعر فارسی فصلی شکوهمند در تاریخ ادبیات این سرزمین گشوده است.
در دهههای پس از انقلاب اسلامی و با نگاه تازه و نافذی که انقلاب و آموزههای آن به شعر و شاعران داد، شعر فارسی، افقی بدیع و ژرف را تجربه کرد که دستآورد آن سحَریست که میرود تا صبح دولتش در افق شعر انقلاب اسلامی بدمد. از جمله ضرورتهایی که فضای انقلاب اسلامی، موجب شد تا ذهن شاعران معطوف آن شود، پرداختن به چرایی در ادبیات فارسی بود، در کنار چگونگی، که پیش از این وجه غالب شعرهای آیینی بود.
در شعر گذشته، بیشتر به بیان و توصیف زندگی اهلبیت (ع) و رخدادهای صدر اسلام توجّه شده است و تأمّل بر فلسفهی وجودی نبوّت و امامت و ولایت در ابعاد مختلف آن تا حدّی مورد غفلت واقع شده است. در رویکرد شعر انقلاب، با رویکردی تازه به مفاهیم بلندی چون بعثت، نبوّت، امامت، ولایت، عاشورا، انتظار و… ـ که با تعریف متداول امروز از شعر در گسترهی آن قرار میگیرند ـ نگریسته شد و به ابعادی از آنها توجّه شد که حاصل آن گشوده شدن فصل جدیدی در شعر فارسی بود؛ شعری که تلاش میکند به این مفاهیم قدسی تنها نگاهی تاریخی و توصیفی نداشته باشد؛ بلکه با پرداختن به فلسفهی وجودی آنها و تبیین نقشی که در شکلگیری فرهنگ و تمدّن اسلامی داشتهاند، نقش آنها در زندگی امروز و افقی که فراروی بشریت قرار دارد را به تصویر و تبیین کشد.
در این مجال، فرصت پرداختن به تمام جریانهای شعر آیینی در طول تاریخ شعر فارسی و مقایسهی آنها با شعر انقلاب اسلامی فراهم نیست. لذا تنها با طرح نمونههایی در چند موضوع از شعر معاصر، قبل و بعد از جریان شعر انقلاب و مقایسهی آنها با هم، به نشان دادن مؤلّفههای رویکرد شعر انقلاب به موضوعات مطرح در شعر امروز خواهیم پرداخت.
۱ـ امام حسین (ع)
الف. در شعر قبل از انقلاب اسلامی
ابتدا سه غزل، از شاعران مطرح؛ ریاضی یزدی، نیّر تبریزی و حبیبالله چایچیان در ستایش و رثای اباعبدالله (علیه السّلام)، که به زعم راقم این سطور متأثّر از جریان شعر انقلاب اسلامی نیستند را مرور می کنیم تا بنگریم که افق دید و تعابیر این شعرها، منطبق با جریانی از شعر مدح و مرثیهی اهل بیت (ع) است که در دهههای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی رواج داشته و جریان غالب بوده است: «بوی بهشت میوزد از کربلای تو / ای کشته! باد جان دو عالم فدای تو / برخیز و باز بر سر نی آیهای بخوان / ای من فدای آن سرِ از تن جدای تو / اندر منا ذبیح یکی بود و زنده رفت / ای صد ذبیح، کشته شده در منای تو / رفتی به پاس حُرمت کعبه به کربلا / شد کعبهی حقیقی دل، کربلای تو / اجر هزار عمره و حج در طواف توست / ای مروه و صفا به فدای صفای تو / تا با نماز خوف تو گردد قبول حق / شد سجدهگاه اهل یقین، خاک پای تو / با گفتن رضاً بقضائک به قتلگاه / شد متّحد رضای خدا با رضای تو / تو هرچه داشتی، به خدا دادی، ای حسین! / فردا خداست ـ جلّ جلاله ـ جزای تو / خون خداست خون تو و جز خدای نیست / ای کشتهی خدا! به خدا خونبهای تو».
این غزل را «ریاضی یزدی» از سر ارادت و محبّت کامل سروده و بسیار هم در مجالس و محافل سوک اباعبدالله (علیه السّلام) خوانده می شود. امّا شاعر در گفتوگویی که در این شعر با امام حسین (ع) دارد، پا را از توصیف و ستایش حضرت فراتر ننهاده؛ گاه با ستایش حضرت و خاک کربلا که مقتل و مدفن ایشان است، در پی اظهار ارادت خود به پیشگاه حضرت است: «بوی بهشت میوزد از کربلای تو / ای کشته! باد جان دو عالم فدای تو / برخیز و باز بر سر نی آیهای بخوان / ای من فدای آن سرِ از تن جدای تو»… و در فرازهای دیگر، بیشتر ذهنیت شاعر معطوف به ارتباط امام با خدا و ارج و منزلتیست که آن حضرت در نزد خداوند دارد و معاملهای که آن حضرت با خدا کرد؛ جانش را داد و خود خدا، خونبهای آن حضرت شد. شاعراز این فراتر نمیرود وتوجّهی در شعر به فلسفهی قیام، چرایی قیام و تأثیر قیام اباعبدالله (ع) در تاریخ و پیشرفت اسلام و زنده ماندن تعالیم قرآن نمیشود: «با گفتن رضاً بقضائک به قتلگاه / شد متّحد رضای خدا با رضای تو / تو هرچه داشتی به خدا دادی، ای حسین! / فردا خداست ـ جلّ جلاله ـ جزای تو / خون خداست خون تو و جز خدای نیست / ای کشتهی خدا! به خدا خونبهای تو».
و غزلی دیگر از «نیّر تبریزی» که این غزل نیز از مشهورات مرثیهی اباعبدالله است که تحت تأثیر یک بند از ترکیببند محتشم کاشانی سروده شده و در اکثر قریب به اتّفاق مجالس سوک زمزمه میشود. در این غزل، ردیف «گریسته» شعر را کاملاً در فضای سوک و مرثیه متوقّف کرده و مجال پرداختن به سایر ابعاد حماسهی حسینی را به شاعر نداده است: «ای در غم تو ارض و سما خون گریسته! / ماهی در آب و وحش به هامون گریسته / وی روز و شب به یاد لبت چشم روزگار / نیل و فرات و دجله و جیحون گریسته / از تابش سرت به سنان چشم آفتاب / اشک شفق به دامن گردون گریسته / در آسمان ز دود خیام عفاف تو / چشم مسیح اشک جگر خون گریسته / با درد اشتیاق تو در وادی جنون / لیلی بهانه کرده و مجنون گریسته / تنها نه چشم دوست به حال تو اشکبار / خنجر به دست دشمن تو خون گریسته / آدم پی عزای تو از روضهی بهشت / خرگاه درد و غم، زده بیرون گریسته».
شعر عاشورایی بر همین مدار سروده میشود و شاعران ارادت خود به امام حسین (ع) و شهادت ایشان و اصحابشان را با ستایش و بیان مرتبهی رفیع آن حضرت در پیشگاه خداوند و بلندی جایگاه سالار شهیدان (ع) در هستی و در بین مخلوقات تلاش میکنند به تصویر کشند و در شعر آنان نشانی از نگاه پرسشگر، که فلسفهی این قیام چه بود و چه نقشی در تاریخ گذشته، اکنون و آینده، داشته و دارد، نمیبینیم. غزلی دیگر را هم به عنوان نمونه از حبیبالله چایچیان مرور میکنیم که از پرکاربردترین شعرها در دهههای اخیر در محافل و مجالس عزاداری و سینهزنی بوده است: «امشب شهادتنامهی عشّاق امضا میشود / فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا میشود / امشب کنار یکدگر بنشسته آل مصطفی / فردا پریشان جمعشان چون قلب زهرا میشود / امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید، ولی / فردا صدای الامان زین دشت برپا میشود / امشب کنار مادرش لبتشنه اصغر خفته است / فردا خدایا بسترش آغوش صحرا میشود / امشب رقیّه حلقهی زرّین اگر دارد به گوش / فردا دریغ این گوشوار، از گوش او وا میشود / امشب بود جای علی آغوش گرم مادرش / فردا چو گلها پیکرش پامال اعدا میشود / امشب گرفته در میان، اصحاب، ثارالله را / فردا عزیز فاطمه بییار و تنها میشود / امشب به دست شاه دین، باشد سلیمانینگین / فردا به دست ساربان، این حلقه یغما میشود / امشب سَر سِرّ خدا بر دامن زینب بُوَد / فردا انیس خولی و دیر نصاری میشود / ترسم زمین و آسمان، زیر و زبر گردد، حسان! / فردا اسارتنامهی زینب چو اجرا میشود».
ب. در جریان شعر انقلاب اسلامی:
مثنوی «جام شفق» سرودهی علی معلّم دامغانی از اوّلین شعرهای متأثّر از انقلاب اسلامیست که میتوان از آن به عنوان پیشگام تغییر رویکرد در شعر فارسی به همراه چند اثر دیگر از جمله شعر سپید «خطّ خون» سرودهی سیّدعلی موسوی گرمارودی نام برد. معلّم در مثنوی «جام شفق» قیام امام حسین (ع)را تنها رخدادی، محدود به محرّم سال شصت و یک هجری نمیداند که چون دیگران صرفاً به توصیف واقعه بپردازد و عمق قساوت بنی امیّه و رشادت و ایثارگری اباعبدالله(ع) و یارانش را به تصویر کشد. او آغاز این قیام را زمان خلقت انسان و آغاز رسالت اوّلین پیامبرالهی حضرت آدم میداند و امام حسین(ع) را از اوّلین رویارویی حقّ و باطل در جریان هابیل و قابیل، در عرصه حاضر میبیند و از آن پس هرجا حقّی مقابل باطل ایستاده است، از حضرت یوسف گرفته تا حضرت یحیی(ع) و موسی(ع) و عیسی(ع) و حضرت محمّد (ص)، حسین (ع) در طرف حق ایستاده است و از آن پس با علی (علیه السّلام) و ابوذر و میثم و امام حسن مجتبی (ع) همراه است تا نوبت به رسالت تاریخی خودش در کربلا میرسد. در کربلا و پس از آن تا به امروز به زعم شاعر این ما هستیم که تنها نظارهگر ماجرا بودیم، از پا افتادن حسین (ع) و به اسیری رفتن زینب (س) را دیدیم، امّا کماکان برپای ماندیم؛ صرفاً برای تماشا و تحمّل ننگ سلامت: «روزی که در جام شفق مُل کرد خورشید / بر خشکچوب نیزهها گل کرد خورشید / خورشید را بر نیزه؟ آری، اینچنین است / خورشید را بر نیزه دیدن، سهمگین است / …من صحبت شب تا سحوری کی توانم؟ / من زخم دارم، من صبوری کی توانم؟ / تسکین ظلمت، شهر کوران را مبارک / ساقی! سلامت این صبوران را مبارک / من زخمهای کهنه دارم، بیشکیبم / من گرچه اینجا آشیان دارم، غریبم / من با صبوری کینهی دیرینه دارم / من زخم داغ آدم اندر سینه دارم / من زخمدار تیغ قابیلم، برادر! / میراثخوار رنج هابیلم، برادر! / یوسف مرا فرزند مادر بود در چاه / یحیی، مرا یحیی برادر بود در چاه / از نیل با موسی بیابانگرد بودم / بر دار با عیسی شریک درد بودم / من با محمّد از یتیمی عهد کردم / با عاشقی میثاق خون در مهد کردم / بر ثور شب با عنکبوتان میتنیدم / در چاه کوفه وای حیدر میشنیدم / بر ریگ صحرا با اباذر پویه کردم / عمّاروَش چون ابر و دریا مویه کردم / تاوان مستی همچو اشتر باز راندم / با میثم از معراج دار آواز خواندم / من تلخی صبر خدا در جام دارم / صفرای رنج مجتبی در کام دارم / من زخم خوردم، صبر کردم، دیر کردم / من با حسین از کربلا شبگیر کردم / آن روز در جام شفق مُل کرد خورشید / بر خشکچوب نیزهها گل کرد خورشید / فریادهای خسته سر بر اوج میزد / وادی به وادی خون پاکان موج میزد / …بیدرد مردم، ما، خدا! بیدرد مردم / نامرد مردم، ما، خدا! نامرد مردم / از پا حسین افتاد و ما بر پای بودیم / زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم / از دست ما بر ریگ صحرا نطع کردند / دست علمدار خدا را قطع کردند / نوباوگان مصطفی را سر بریدند / مرغان بستان خدا را سر بریدند / در برگریز باغ زهرا برگ کردیم / زنجیر خاییدیم و صبر مرگ کردیم / چون بیوگان ننگ سلامت ماند بر ما / تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما / …روزی که در جام شفق مل کرد خورشید / بر خشکچوب نیزهها گل کرد خورشید».
محمّدرضا محمّدی نیکو قیام امام حسین (ع) را فریادی بلند میبیند که جهان، بیداری خود را برای همیشه مدیون آن است؛ فریادی که چنان محشر کبرایی تا قیامت، دلهای بیدار را روشن و پرشور و خواب ستمکاران را آشفته خواهد کرد. عرصه و فرصت حسین از فراسوی ازل تا ابد ادامه دارد و طنین فریاد بیدارگر او دایره در دایره در امواج زمان جاریست. با این حال، شعر از بیان توصیفی و عاطفی نسبت به حادثهی کربلا غافل نشده و با آوردن مراعات نظیرهایی چون «عطش و آتش و تنهایی و شمشیر و شهادت»، مظلومیت امام را نیز مدّ نظر دارد: «ای که پیچید شبی در دل این کوچه صدایت! / یک جهان پنجره بیدار شد از بانگ رهایت / تا قیامت همهجا محشر کبرای تو برپاست / ای شب تار عدم، شام غریبان عزایت / عطش و آتش و تنهایی و شمشیر و شهادت / خبری مختصر از حادثهی کرب و بلایت / همرهانت صفی از آینه بودند و خوش آنروز / که درخشید خدا در همهی آینههایت / کاش بودیم و سر و دیده و دستی چو ابوالفضل / میفشاندیم سبکتر ز کفی آب به پایت / از فراسوی ازل تا ابد، ای حلق بریده! / میرود دایره در دایره پژواک صدایت».
۲ـ حضرت زینب (س):
الف. در شعر قبل از انقلاب اسلامی:
بسیاری از شعرهای مطرح که توسّط مدّاحان و مرثیهسرایان اهل بیت (ع) در مجالس و محافل سوک قرائت میشود از سرودههای غلامعلی رجایی متخلّص به «زائر» است. در این ابیات که زبان حال زینب (س) و گفتوگوی آن حضرت با پیکر بی جان اباعبدالله است، شاعر، تنها متوجّه مصیبتیست که برسر حضرت زینب (س) آمده ولی از بعد عزّتمندی و حماسی وجود آن حضرت و نقشی که آفریده اند غفلت شده است این دست شعرها کم نیست و ما به آوردن همین نمونه اکتفا می کنیم: «ای کشته که لبتشنه بر این خاک بلایی / پا تا به سرت در یم خون غرقه چرایی؟ / برخیز و ببین دل ز غمت پارهی خون است / از سینهی من بر لب من آه فزون است / برخیز و ببین بیکس و تنها شده زینب / انگشتنمای صف اعدا شده زینب / برخیز و ببین دامنم از اشک چو دریاست / بی سر تن خونین تو بیت الحرم ماست / از دیدن این رأس به نی رفته چو مهتاب / صد بار به لب آمدم این جان ز غم آب / افسوس که جز خاک بیابان کفنت نیست / افسوس گل سالمی اندر بدنت نیست / از بس که عدو بر تن تو اسب دوانده / امکان یکی بوسه به نعش تو نمانده / شد نیمهشب و چشم حرم بستهی خواب است / زینب به سر نعش تو محتاج جواب است / ای کشته که غرقاب دو صد تیغ بلایی / زود آمده ـ جانا! ـ ز چه هنگام جدایی؟».
ب. در شعر انقلاب اسلامی:
تصویری که از حضرت زینب (س) تا قبل از افقی که انقلاب اسلامی فراروی شعر فارسی گشود، ارائه میشد، عمدتاً بر همین مدار میچرخید؛ مدار حزن و ماتم و بیان مصائب که البتّه به جای خود لازم بود و تأثیر متناسب را هم بر تودههای مردم میگذاشت. امّا نکته اینجاست که شخصیت و نقش و جایگاه اصلی حضرت در این حلقهها مفقود میماند. این تلقّی و تصویر از حضرت زینب (س) در شعر انقلاب اسلامی، متحوّل میشود و ما با جایگاه واقعی و شأن و نقش تاریخی آن حضرت روبهرو میشویم. شعر انقلاب، برای خیمهگاه عاشورا دو ستون قائل است که یکی از آنها را امام حسین (ع) و دیگری را حضرت زینب (س) برپا داشتهاند و فقدان حضرت زینب (س) منجر به فروریختن این خیمه در طول تاریخ میشد. به تعبیری اکمال رسالت حسین (ع) با زینب (س) تحقّق مییابد و در غیر این صورت کربلا در کربلا میماند و صدای حسین به گوش تاریخ نمیرسید. اگر زینب نبود، حقیقت حماسهی حسین در توفان رنگ و ریا، در محاق ابرها پنهان میماند و سیل انقلاب حسینیان، به کوه فتنه برخورد میکرد، یا متوقّف و یا از مسیر خود منحرف میشد و ذوالجناح دادخواهی و خونخواهی حسینیان در بیابانهای غربت، بیسوار رها میماند. فریاد بلند و حقیقتنمای شعر انقلاب اسلامی در بیان و توصیف چهرهی حضرت زینب کبری (س) در هیأت غزلی جاندار از قادر طهماسبی اینگونه به جلوه آمده است: «سرّ نی در نینوا میماند اگر زینب نبود / کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود / چهرهی سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ / پشت ابری از ریا میماند اگر زینب نبود / چشمهی فریاد مظلومیّت لبتشنگان / در کویر تفته جا میماند اگر زینب نبود / زخمهی زخمیترین فریاد، در چنگ سکوت / از طراز نغمه وا میماند اگر زینب نبود / در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ / در گلوی چشمها میماند اگر زینب نبود / ذوالجناح دادخواهی، بیسوار و بیلگام / در بیابانها رها میماند اگر زینب نبود / در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب / پشت کوه فتنهها میماند اگر زینب نبود».
۳ـ امام زمان
الف. در شعر قبل از انقلاب اسلامی
پیش از وقوع انقلاب اسلامی، واگویهها و تمنّاهای شخصی و ستایشهای البتّه از سر ارادت، وجه غالب مضمون شعرهایی بود که برای امام زمان (عج) سروده میشد. در بیشتر این شعرها، توصیفها به گونهای بود که به راحتی میتوانست برای هر شخص دیگری که بزرگ و پناهدهنده و امیدآفرین باشد، به کار رود؛ نشانی از فلسفهی انتظار و چرایی آن در شعرهایی از این دست نمی بینیم که یک نمونهی آن را از شاعر صاحبنام، حبیبالله چایچیان با هم مرور میکنیم: «چرا ز کوی عاشقان، دگر گذر نمیکنی؟ / چه شد که هرچه خوانمت، به من نظر نمیکنی؟ / مگر مرا ز درگهت، خدانکرده راندهای؟ / دگر برای خدمتت، مرا خبر نمیکنی؟ / تو ای همای رحمت! ای جهان به زیر سایهات / چرا نظر به مرغکی شکستهپر نمیکنی؟ / نشستهام به راه تو، به عشق یک نگاه تو / ز پیش چشم خستهام، چرا گذر نمیکنی؟ / شکفته شد چو طبع من، ز یُمن التفات تو / چرا ز لطف دائمت، شکفتهتر نمیکنی؟ / خدا گواه من بُوَد، که قهر تو کُشد مرا / ز قهر، با غلام خود، چرا حذر نمیکنی؟ / خوش است گر مسافری، رسد سلامت از سفر / چه شد که قصد بازگشت از این سفر نمیکنی؟ / نگر به خیل سائلان، به سامرا و جمکران / چرا ز باب خانهات، سری به در نمیکنی؟ / شدهست غصّهها بسی، ز حد گذشته بیکسی / مگر برای دوستان، دعا دگر نمیکنی؟ / هماره لطف یار اگر ـ حسان! ـ تو را مدد کند / به یاوه عمر خویش را، دگر هدر نمیکنی».
ب. در شعر انقلاب اسلامی:
انتظار در شعر انقلاب اسلامی به مفهوم دست روی دست گذاشتن و منتظر ظهور ماندن نیست. فلسفهی انتظار، همگامی با منتظَر است و در جهت اهداف و آرمانهایی که قرار است با ظهور او تحقّق یابد، حرکت کردن. امام زمان (عج) در شعر انقلاب اسلامی، اگرچه شأنی ملکوتی و مقدّس دارد، امّا از ماست و بعید نیست او را روزی در شهر و کوچهای ببینیم و جواب سلاممان را از او بشنویم. در شعر انقلاب، با امام زمان (عج) اگرچه از دغدغههای خود سخن میگوییم، امّا برای ظهور او آمادهایم، و در جهت تحقّق آرمانهای او مجاهدت کردهایم و شهید دادهایم و آنگاه که انتظار پنجرهها با ظهور او به پایان میرسد، دسته دسته لاله است که تقدیم او میشود. غزلی از سهیل محمودی را مرور میکنیم: «دست تو باز میکند پنجرههای بسته را / هم تو سلام میکنی رهگذران خسته را / دوباره پاک کردم و به روی رف گذاشتم / آینهی قدیمی غبار غم نشسته را / پنجره بیقرار تو، کوچه در انتظار تو / تا که کند نثار تو، لالهی دسته دسته را / شب به سحَر رساندهام، دیده به ره نشاندهام / چشم به راه ماندهام جمعهی عهدبسته را / این دل صاف، کمکمک، شدهست سطحی از ترک / آه! شکستهتر مخواه آینهی شکسته را».
افقی که انقلاب اسلامی فراروی شعر گشود، به شاعران آموخت که شعر را محملی قرار دهند تا در کنار عرض ارادت به معصومین و و توسّل به ذات مقدّس آنها و مدح و مرثیه، ارتباطی نیز بین دغدغهها و مسائل امروز جهان اسلام و زندگی و آموزههای معصومین (ع) برقرار شود.
علیرضا قزوه در غزلی که خواهیم خواند، ضمن پرداختن به مضامین معمول در شعرهای مهدوی، از قبیل شِکوه از روزگار و امیدواری بهبود اوضاع با ظهور موعود (عج) و بیان سرگردانی بشریت، البتّه با ذهن و زبانی سرشار از خلّاقیت و شور و شعور انقلابی، در پایان شعر، انتظار موعود و فلسفهی آن را با جریان بیداری اسلامی پیوند میزند و با آوردن نام دو کشور در حال انقلاب، مصر و یمن، به عنوان نماد بیداری امّت اسلامی در این روزگار، بینش برآمده از آموزههای انقلاب اسلامی را مبنای شعر خود قرار میدهد: «سرم را میزنم از بیکسی گاهی به درگاهی / نه با خود زاد راهی بردم از دنیا، نه همراهی / اگر زاد رهی دارم، همین اندوه و فریاد است / “نه بر مژگان من اشکی، نه بر لبهای من آهی” / غروبی را تداعی میکنم با شوق دیدارش / تماشا میکنم عطر تنش را هر سحرگاهی / دلم یک بار بویش را زیارت کرد… این یعنی / نمیخواهد گدایی را براند از درش شاهی / نمیخواهم که برگردد ورق، ابلیس برگردد / دعای دست میگویی، چرا چیزی نمیخواهی؟ / از این سرگشتگی سمت تو پارو میزنم، مولا! / از این گمبودگی سوی تو پیدا میکنم راهی / به طبع طوطیان هند، عادت کردهام؛ هندو ـ / همهشب رامرامی گفت و من اللهاللّهی / هلال نیمهی شعبان رسید و داغ دل نو شد / دعای آل یاسین خواندهام با شعر کوتاهی / اگر عصریست یا صبحی، تو آن عصری، تو آن صبحی / اگر مهریست یا ماهی، تو آن مهری، تو آن ماهی / دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها / یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی».
این مقایسه را به همین شکل، با آوردن نمونههایی دیگر، از شعرهای امروز سروده شده تحت تأثیر آموزههای انقلاب اسلامی و شعرهای بیبهره از این تأثیر، میتوان ادامه داد و به سایر موضوعات از جمله: شعر نبوی، علوی، فاطمی، رضوی و… پرداخت و مؤلّفههای این تأثیر را نشان داد؛ مؤلّفههایی چون: پرداختن به فلسفهی وجودی موضوعات، بیان چرایی در کنار چگونگی، درآمیختن معرفت با محبّت، توجّه به ابعاد عرفانی و حماسی، پیوند موضوعات با زندگی امروز و افق فراروی بشریت و جهان اسلام، و…
حسن ختام این نوشتار را، یکی از شعرهای مجموعهی «گنجشک و جبرئیل» سرودهی شادروان سیّدحسن حسینی قرار میدهیم، که از جریانسازان شعر انقلاب و پیشگامان تحوّل در رویکرد شعر امروز بود. شعر «راز رشید» که با رویکردی عرفانی و حماسی به توصیف یکی از اصلیترین ستونهای خیمهگاه عاشورا یعنی حضرت عبّاس (علیه السّلام) میپردازد: «به گونهی ماه / نامت زبانزد آسمانها بود / و پیمان برادریات / با جبل نور / چون آیههای جهاد / محکم / تو آن راز رشیدی / که روزی فرات / بر لبت آورد / و ساعتی بعد / در باران متواتر پولاد / بریده بریده / افشا شدی / و باد / تو را با مشام خیمهگاه / در میان نهاد / و انتظار در بهت کودکانهی حرم / طولانی شد / تو آن راز رشیدی / که روزی فرات / بر لبت آورد / و کنار درک تو / کوه از کمر شکست».
سخن پایان اینکه تقسیم شعر به دو گونه آئینی و بی آئینی تقسیم بندی موجهی نیست اگر با نگاه علمی به شعر بنگریم تمام ادبیات فارسی را آئینی خواهیم دید به جز یک جریان کوتاه و کم مایه سکولار که در عصر پهلوی با حمایت و هدایت نهادهای غیررسمی استعماری به وجود آمد. آیا می تواند گفت سعدی یا حافظ بی آئین بوده اند؟ آیا می توان فردوسی را شاعری بی آئین نامید؟ عنوان بی آئین برازنده هیچ یک از شعرای پارسی گوی نیست الا قلیلی که بر اساس اسلام زدائی ادبیات فارشسی به فرمان عناصر گوش به فرمان غرب زده می کوشیدند و شاید هنوز هم می کوشند.
نویسنده:مصطفی محدّثی خراسانی
تاریخ مقاله: دی ماه ۱۳۹۳