یکی از دلایل عمده ی سفر شاعران ایرانی در دوره ی صفویه به هند توجّه پادشاهان بابری ( بخصوص بابر و همایون و اکبر و جهانگیر و شاه جهان) به شعر و شاعری است. غزّالی مشهدی (ح ۹۸۰ -۹۳۶ ق) نخستین ملک الشعرای ایرانی دربار جلالالدین اکبر پادشاه (۹۳۶-۱۰۱۴ هـ) بود و پس از غزالی، ابوالفیض فیضی ( ۹۵۴-۱۰۰۴ق ) به این مقام رسید. در دوره ی نورالدین جهانگیر پادشاه (۱۰۱۴-۱۰۳۷ هـ) نیز طالب آملی (زادهٔ ۹۹۴ در شهرستان آمل – درگذشتهٔ ۱۰۳۶ هجری قمری در لاهور) این سمت را عهده دار شد.
در عهد صفوی کاروان های تجاری مرتب بین اصفهان و هند رفت و آمد می کردند ، مسافرت به هند برای شعرا یک سفر تکمیلی ، تفریحی و احیاناً پردرآمد بود . پادشاهان بابری غالباً نقاد و سخن شناس بودند و به شعرا عنایت بسیار داشتند و جالب است که معلم شاهزاده ها هم غالباً ایرانی بودند. به عنوان مثال ملابهشتی شیرازی صاحب مثنوی آشوب هندوستان(۱)که جنگ پسران شاه جهان را روایت می کند خود معلم سلطان مراد – برادر اورنگ زیب و داراشکوه و سلطان شجاع- بود.
نتیجه اینکه در هندوستان خانه ی دوم فارسی زبانان عزت و رفاه و تمتّع بیشتری برای شعرا فراهم بود زیرا صفویه به علّت وضع خاص سیاسی و گرفتاری های مملکت هیچ وقت فراغت و راحت سلاطین تیموری را نداشتند و معرکه ی دربار بابریان البته که گرم تر از صفویه بود و این مسابقه و همچشمی ، شعرا را بیشتر از پول و رفاه بهره مند می کرد . صائب شاعر چنین روزگاری بود . وقتی به هند رفت عصر طلایی شاه عباس بود ، امّا چون برگشت صفی میرزا نوه ی شاه عباس به تخت نشسته بود . جز او دو شاه دیگر را هم دید ؛ شاه عبّاس ثانی و شاه سلیمان . اوج شهرتش در عهد شاه عباس دوم بود که سمت ملک الشعرایی را به خود اختصاص داده بود ، درست است که هر سه ی این شاهان با شعرا رفتار احترام آمیز داشتند امّا خونریزی های شاه صفی و خوشگذرانی های شاه عباس ثانی و ضعف حکومتی که در دوره ی شاه سلیمان آغاز شد پست و بلندی هایی در اجتماع به وجود آورد و زندگی مردم هر روز به نوعی دستخوش اجبارهای ضد و نقیض بود.
حضور صائب در هند مصادف با آخرین روزهای عمر جهانگیر و آغاز سلطنت شهابالدین محمد شاه جهان (زادهٔ۲۰ ربیعالاول ۱۰۰۰ ه.ق، درگذشته۱۶ رجب ۱۰۷۶ ه.ق) بود. در عهد شاه جهان دو تن از شاعران بزرگ ایرانی به نام های قدسی مشهدی و کلیم کاشانی مقام ملک الشعرایی را به دست آوردند. علاوه بر پادشاهان برخی از امیران و بزرگان نیز از حامیان جدّی شاعران و ادیبان بودند و گاه در دادن صله و بخشش و عطایا از پادشاهان نیز گشاده دست تر بودند.
این بیت بسیار مشهور صائب خود بیانگر شوق و رغبت فراوان شاعران برای دیدار هند است:
همچو عزم سفر هند که در هر دل هست
رقص سودای تو در هیچ سری نیست که نیست
اگر بنا باشد در میان امرای بزرگ هند در دوره ی بابری که نقشی چشمگیر در سفر شاعران ایرانی به هند داشتند چند تن را نام ببریم یکی از آنها بی گمان میرزا عبدالرحیم خان خانان (۱۴ صفر ۹۶۴ – ۱۰۳۶ ه. ق) و دیگری همین ظفرخان احسن تربتی است. اگرچه برخی دیگر از امیران چون عاقل خان رازی خوافی و سعدالله گلشن و … را نیز می توان در عداد این امیران نام برد.
میرزا عبدالرحیم خانخانان پسر محمد بیرامخان خانخانان و از وزیران صاحب قدرت وهنرپرور و از شاعران دربار گورکانیان هند در زمان جلالالدین اکبرشاه و جهانگیر شاه بود. او در روند مهاجرت هنرمندان ایرانی به هند مؤثّر بود. تا جایی که عبدالباقی نهاوندی وی را تبدیل کننده ی هند به ایران مینامد. وی در جلد سوّم اثر خود این رباعی را در مورد خانخان ذکر میکند.( ۲)
تا دهر شکوه خانخانی دید
بر عهد سکندر و سلیمان خندید
از بس که نهادند به درگاهش رو
ایران شد هند و هند ایران گردید
تقریباً همه ی شاعران صاحبنام سده ی دهم و آغاز سده ی یازدهم که به هند رفتهاند به نوعی از بخششها و حمایت خانخانان برخوردار بودهاند؛ از جمله شاعرانی چون: نظیری نیشابوری، شکیبی اصفهانی، عرفی شیرازی، حیاتی گیلانی، نَوعی خَبوشانی، میرحسن کفری تربتی، ملک قمی، ظهوری ترشیزی، خواجه حسین ثنایی، حکیم فغفور لاهیجانی و بسیاری دیگر. نوعی خبوشانی ساقینامهای دارد که متجاوز از چهارصد بیت است و در ستایش میرزا عبدالرحیم خانخانان سروده شده و در شمار ساقینامههای مشهور آن عهد است.(۳)
خواجه احسن اللّه مخاطب به”ظفر خان” و متخلّص به “احسن” پسر خواجه ابوالحسن تربتی ، مخاطب به آصف خان است. آصف خان درسال ۱۰۴۲ هجری درگذشته است.
خواجه ابوالحسن تربتی در روزگار پادشاهی جلال الدین اکبر پادشاه شهیر هندوستان(۹۶۳-۱۰۱۴) به هند رسید و مورد عنایت آن پادشاه قرار گرفت. وی در عهد جهانگیر(۱۰۱۴-۱۰۳۷) به مقام نخستوزیری و منصب پنج هزاری رسید . در سال ۱۰۳۳ هجری استانداری کابل از زمان بیگ مخاطب به مهابتخان خانخانان سپه سالار، پسر غیور بیگ کابلی (متوفی به سال ۱۰۴۴ هجری ) گرفته شد و به خواجه ابو الحسن واگذار گردید و ظفر خان به جای پدر خود از آن سال در کابل فرمانروایی کرد.(۴)
ظفرخان یکی از مربّیان شعر و ادب فارسی به شمار می آمد، و علّت رفتن شعرای ایران خاصه صائب به هند همین توجّه او بوده است .بسیاری از شاعران در درگاه او بودند و با او آشنایی داشتند. صائب تبریزی، کلیم کاشانی، قدسی مشهدی، دانش مشهدی و میرصیدی تهرانی از آن جملهاند.
در باره اسم ظفرخان در تذکره های مختلف وحدت نظر وجود دارد. به نوعی که تقریبا تمام تذکره ها به نام احسن الله اشاره کرده اند امّا برخی عناوینی چون خواجه و میرزا و خواجه میرزا را نیز به اوّل نامش افزوده اند. به عنوان مثال در “مجمع النفایس” و “بزم تیموریه” و “تاریخ حسن” اسم وی را احسن الله نوشته اند. در “تذکره ی نصرآبادی” و “سفینه ی خوشگو” و “صحف ابراهیم” و “مآثرالکرام” و “تذکره الشعرا” و “تذکره ی میخانه” و آتشکده ی آذر” و “ریاض الشعرا” و “منتخب الاشعار” نام وی به شکل میرزا احسن الله ضبط شده است. برخی از تذکره ها چون “مآثرالعلما” و برخی از محقّقان مثل پروفسور امیرحسن عابدی در مقاله ی نشر شده ی خود در مجله ی “یغما ” نام وی را خواجه احسن الله آورده اند. از این رو نام اصلی این شاعر همان احسن الله است که خود شاعر نیز در پایان دیوان اشعارش که با خط خودش در کتابخانه خدابخش پتنا ( بانکی پور) محفوظ است، چنین آورده است:
راقمه احسن الله بن ابوالحسن المخاطب بظفرخان. (۵)
در مورد لقب وی نیز با عنایت به تذکره های موجود بخصوص “کلمات الشعرا” و “مآثرالکرام” و “خزانه ی عامره” و “مرآت الخیال” و “تذکره ی حسینی” و “مآثرالامرا” و “شعرالعجم” و “آتشکده ی آذر” و … لقب او ظفرخان است و برخی از تذکره ها چون تذکره ی “سفینه ی خوشگو” و “صحف ابراهیم” و “مخزن الغرایب” و “نشتر عشق” و “نزهت الخواطر” و … لقب وی را به صورت ” نوّاب ظفرخان” ضبط و ثبت کرده اند. امّا نکته ی قابل اعتنا آن که خود وی در پایان دیوان اشعارش به دستخط خود لقب خود را با عنوان : المخاطب بظفرخان نام برده است. (۶)
جدّ مؤلّف، خواجه ابوالحسن تربتی، از مردم تربت حیدریّه خراسان بود که در عهد اکبرشاه به هندوستان رفت و به وزارت شاهزاده دانیال و دیوان کلّی دکن منصوب شد. وی مردی درستکار بوده، کارها را با دیانت انجام می داده، ولی به ترشرویی و درشتخویی اتّصاف داشته است. خواجه ابوالحسن در سال ۱۰۴۲ه .ق. / ۱۶۳۲م در سنّ هفتاد سالگی دار دنیا را وداع گفته است. ابوطالب کلیم درباره تاریخ مرگ او این مصرع را مادّه تاریخ گفته است: «با امیرالمؤمنین محشور باد.» وی در لاهور دفن شده است.
در مورد تخلّص وی نیز تقریبا تمام تذکره نویسان اتّفاق نظر دارند که تخلّص وی ” احسن” بوده است.
در دایره المعارف تشیّع(۷) نیز در باره ی این شاعر و امیر ایرانی چنین نوشته است: “ظفرخان احسن تربتی : از امیران صاحب نفوذ شیعی مذهب و از شاعران پارسی گوی هند در سده یازدهم است. او مردی پاک اعتقاد بود و در مجموعه نیایش هایی که به دستور وی ترجمه شده خود را (کلب آستان علی عمران ، احسن الله ملقّب به ظفرخان ) نامیده است.”
.
صائب به اشتیاق ملاقات وی از ایران به کابل رهسپار گشت و در آنجا به خدمت او رسید و چند سال در آنجا بسر برد.در سال ۱۰۳۹ هجری ظفر خان از کابل به هند رفت و صائب نیز همراه او به به آن سرزمین روانه گشت.
در سال ۱۰۴۱ هجری شاه جهان(۱۰۳۷-۱۰۶۹) ظفرخان را به جای اعتقاد خان (میرزا شاپور مخاطب به اعتقاد خان پسر اعتماد الدوله متوفی ۱۰۶۰ هجری) به فرمانروایی کشمیر گماشت و او را به منصب سه هزاری رسانید .هنگامی که ظفر خان به کشمیر حرکت کرد صائب هم دربار شاه جهان را ترک نمود و با او به آن استان رهسپار شد .اقامت ظفر خان در کشمیر از نظر شعر و ادب بسیار مؤثر بود، زیرا در این مدّت بیشتر شاعران آن زمان پیرامون او گرد آمده بودند و در خانه ی او مشاعره می کردند و از یکدیگر پیشی میجستند .
ظفرخان عادت داشت که در مجالس بزم غزلی را به اقتراح گذارد و شعرا در آن طبعآزمایی کنند. این عادت او باعث رونق شعر و شاعری گردید .در سال ۱۰۴۸ هجری ظفرخان از فرمانروایی کشمیر معزول شد. هنگامی که او از کشمیر حرکت کرد مجلس شعر و ادب نیز بر هم خورد .
.
در این باب است که کلیم کاشانی افسوس می خورد و می گوید:
از ظفرخان بود آن جمعیّت و طرح غزل
با که دیگر زلف معنی را پریشان می کنم
ظفرخان احسن در بخشی از شعرهای خود نیز به دوری از کشمیر و فراق و دوری دوستان اشاره کرده است. این رباعی از آن جمله است:
:
در هند نظاره ی بتانم بگداخت
وز آتش عشق استخوانم بگداخت
تنها نه مرا فرقت کشمیر بسوخت
از گرمی هند چشم و جانم بگداخت(۸)
صائب تبریزی از شعرای دربار ظفرخان در کابل بود که قصیده ی معروف خود در وصف کابل را با استقبال شعری از احسن سروده است.
مثنوی ظفرخان احسن در وصف کابل چنین است :
خـوشا کابـل، خوشا فصل بهـارش
کـه بـاشـد ابـر رحـمـت آبـیارش
تـعـالـی الله ز بــاغ شــهــر آرا
که باشد نشأه بخش و عیـش افزا
و مطلع قصیده ی غرّای صائب تبریزی در استقبال از این مثنوی چنین است :
خوشا عشرتسـرای کابـل و دامان کهسارش
که ناخن بر دل گل می زند مژگان هر خارش(۹)
ظفر خان تذکرهای تهیه کرده بود که در آن شعرای همزمانش منتخبات آثار خود را نوشته بودند و بر پشت برگ شعر هر شاعر صورت او کشیده شده بود. بندرابن داس خوشگو نویسنده ی ” تذکره ی سفینه” آن تذکره را دیده بود، و سرخوش مؤلّف “کلمات الشعرا” (۱۰) می نویسد: یک ورق که بر او شبیه کلیم بود فقیر دیده.
مؤلفان”شمع انجمن” و “مآثر الامرا” درباره ی ظفر خان می نویسند: افتخارش همین بس است که مثل میرزا صائب مادح آستان اوست.
میرزا صایب در مدح او میسراید:
خان خانان را به بزم و رزم صائب دیدهام
در سخا و در شجاعت چون ظفر خان تو نیست
ظفر خان در ایام جوانی به همه گونه خوشگذرانی میپرداخت و به اوامر و نواهی شرع اعتنایی نمیکرد تا این که شب دوشنبه، بیست و دوم جمادی الاول سال ۱۰۶۳ هجری حضرت رسول را در خواب دید و بر دست او توبه کرد، چنانکه در قطعه ی ذیل می گوید:
ظفرخان خواب دید از بخت بیدار
که بر دست رسول آورد انابت
برای خواب خود تاریخ می جست
خرد گفت”آگهی بوده بخوابت”
پس از توبه به انجام دادن وظایف دینی و خواندن دعاها متوجّه گردید. دانشمندان آن روزگار ادعیه و اذکاری منقول از ائمهی اطهار را در کتابی به نام “احسن الدعوات” برایش جمعآوری کردند و برای استفاده ی او توضیحات سودمند به فارسی بر آن افزودند. نسخه ی خطّی از این کتاب در کتابخانه ی مجلس شورای اسلامی ایران به شماره ی ۸۲۴ موجود است.
در سال ۱۰۷۳ هجری ظفرخان در لاهور درگذشت و در آرامگاه پدرش مدفون شد .
ظفرخان احسن، بنا به صحیح ترین اقوال، در سال ۱۰۷۳ه .ق / ۱۶۶۳م درگذشته و آرامگاه او در لاهور در محلّی به نام مغل پوره است.
می توان گفت که در عهد شاه جهان در میان امرای هند بزرگترین حامی شعر و شعرا ظفرخان می باشد .او خود شعر می سرود و از صایب استفاده می کرد، چنان که می گوید.
طرز یاران پیش احسن بعد از این مقبول نیست
تازه گوییهای او از فیض طبع صائب است
یا:
همچو احسن شعر من از طرز صائب رتبه یافت
طرز یاران کی پسند طبع رنگین من است
در پایان برخی از ابیات ظفرخان احسن را با هم مرور می کنیم:
ما و غم هجر تو به هم ساخته بودیم
بی حوصلگی کرد دل بی جگر ما
**
بهر مردن نکشم منت بیجای اجل
خضر ره عشق بود تا عدم آباد مرا
**
بیهوده خضر در طلب آب بقا رفت
جان یافت سکندر که از این دار فنا رفت
**
نیستم زاهد که دست آویز سازم سبحه را
احسنم در عشق خواهم بر میان زنار بست(۱۱)
در پایان یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که دیوان اشعار صائب در نخستین سفرش به هند که آن را به ظفرخان احسن هدیه داده بود و بسیاری از صائب پژوهان هند و ایران از وجود آن اظهار بی اطلاعی می کردند به همت راقم این سطور در کتابخانه ی ملی هند درشهر کلکته در بخش نسخ خطی و در بالای قفسه هایی که کتابهای نسخه خطی فارسی و دواوین شعرا را چیده بودند در داخل بسته کاغذی و به شکلی بدون شیرازه رویت شد این نسخه دستنویس غزلیات صائب بود که ممهور به مهر محمدعلی صائب بود و در همان صفحات نخست به حواشی یکی از بزرگان ایرانی که لقب سبزواری داشت و به گمانم مالک نسخه بود مزین شده بود که آن را در حدود سال های ۱۱۳۵ خریداری کرده بود و به شاه جهان آباد(دهلی) منتقل کرده بود. متاسفانه تلاش های مستمر من برای عکسبرداری از این نسخه نتیجه نداد و خدا کند که این نسخه در همان کتابخانه باقی مانده باشد.ضمن آن که نسخه با ارزش دیگری به خط صائب در کتابخانه ی دیگری در هند و در شهر دهلی نو رویت شد که در سال ۱۹۵۵ میلادی سعید نفیسی بر آن حاشیه نگاشته است و تصریح کرده است که این نسخه به خط خود صائب است.
پاورقی ها:
- شاعر و پژوهشگر معاصر، متولد ۱۳۴۲ شمسی، مدیر سابق مرکز تحقیقات فارسی دهلی نو و مدیر مرکز آفرینش های ادبی حوزه هنری
- این کتاب با ﺗﺼﺤﻴﺢ. ﺩﮐﺘﺮ سیده ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺣﺴﻴﻨﻲ و با مقدمه علی رضا قزوه از سوی ﻣﺮﻛﺰ ﺗﺤﻘﻴﻘﺎﺕ ﻓﺎﺭﺳﻲ دهلی نو ﺭﺍﻳﺰﻧﻲ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﺳﻔﺎﺭﺕ ﺟﻤﻬﻮﺭﻱ ﺍﺳﻼﻣﻲ ﺍﻳﺮﺍﻥ در سال ۱۳۸۸ به چاپ رسید.
۲- عبدالاباقی نهاوندی، مآثر رحیمی، به سعی و تصحیح محمدحسین هدایت،کلکته ج ۲ ص ۵۳۷ و ۵۱۵ و ۶۰۱
- ۳- کوشا کفایت، مهاجرت هنرمندان ایرانی به هند در دوره ی صفویه، فصلنامه ی طاووس، شماره ۸، تابستان ۱۳۸۰
۴- امیرحسن عابدی، مقاله ظفرخان احسن، مجله یغما، شماره ۹۴، اردیبهشت ۱۳۳۵
۵– ظفرخان احسن، دکتر محمد اسلم خان،اندوپرشین سوسایتی، مطبوعه نعمانی پریس دهلی، ص ۱۹ و ۲۰
۶- همان، ص۲۰
۷- دائره المعارف تشیّع، مقاله نوشته ی محمّد مهدی جعفری
۸- ظفرخان احسن، ص ۲۵۲،به کوشش دکتر محمد اسلم، چاپ دهلی، ۱۳۵۵ شمسی
۹- همان، ص ۳۸
۱۰- کلمات الشعرا، نوشته محمد افضل سرخوش(قرن ۱۲و ۱۱ هجری) به تصحیح علی رضا قزوه، کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ۱۳۸۹
۱۱- ظفرخان احسن، به کوشش دکتر محمد اسلم، چاپ دهلی، ۱۳۵۵ شمسی
تاریخ مقاله: دی ماه ۱۳۹۳
نویسنده: علیرضا قزوه