چکیده
عربستان در زمره کشورهای منطقهای آسیای جنوبغربی، خلیجفارس و دریای سرخ قرار دارد. این کشور از قابلیت تولید و صادرات نفت در مقیاس بالایی برخوردار بوده و بهعنوان یکی از واحدهای تأثیرگذار در «سازمان کشورهای صادرکننده نفت» موسوم به اوپک میباشد. افزایش نقش منطقهای عربستان، چالشهای آن کشور با محور مقاومت ضد صهیونیستی را افزایش داده است. شاخصهای اصلی رقابت منطقهای عربستان را باید مربوط به موضوعات ایدئولوژیک و ژئوپلیتیکی دانست.
گسترش گرایشات سلفی و رادیکالیسم تکفیری در منطقه آسیای جنوبغربی، آسیای مرکزی، شرق مدیترانه و شمال آفریقا نماد کنش ایدئولوژیک عربستان برای گسترش حوزه ژئوپلیتیکی و رقابت مؤثر با محور مقاومت ضد صهیونیستی تلقی میشود. محور اصلی کنش سیاسی عربستان در دورانهای مختلف تاریخی، براساس حمایت از منافع غرب شکل گرفته است. نشانههای توازن منطقهای را میتوان در الگوی حمایت عربستان از صدامحسین در روند جنگ تحمیلی مشاهده نمود.
بیداری اسلامی شیعیان در لبنان و عراق و تلاش آنان برای کسب حقوق خود توازن قدرت منطقهای را برخلاف منافع ایدئولوژیک و ژئوپلیتیکی عربستان تغییر داده است. کاهش قدرت دولت های غرب گرا شکل دیگری از کاهش موقعیت عربستان را نشان می دهد. براندازی حکومت صدامحسین، موقعیت اکثریت مردم عراق را بهمیزان قابل توجهی ارتقاء داد. ارتقاء موقعیت ایران و محور مقاومت در سال ۲۰۰۶ بعد از مقاومت حزبالله در برابر اسرائیل تشدید گردید.
در این شرایط، مقاومت اسلامی علیه عوامل منطقهای آمریکا، مداخله گرایی امریکا و برتریطلبی اسرائیل سازماندهی شدهبود. نتیجه آن را میتوان در شکلگیری کنفرانس شرمالشیخ علیه بیداری اسلامی در نوامبر ۲۰۰۶ مورد توجه قرار داد. این کنفرانس با مشارکت عربستان، مصر، اردن، امارات عربی متحده و امریکا در مقابله با هویتگرایی اسلامی شکل گرفت. به همین دلیل است که نظریه «هلال شیعی» از سوی ملکعبدالله اردن مطرح گردید و مورد پذیرش مقامات عربستان سعودی قرار گرفت. سلفیگری و الگوهای کنش گروههای تکفیری را باید در زمره اقدامات عربستان برای مقابله با بیداری اسلامی در راستای موازنهگرایی ایدئولوژیک و ژئوپلیتیکی دانست.
مقدمه
انقلاب اسلامی ایران رویکرد ایدئولوژیک و ژئوپلیتیکی عربستان را تغییر داد. در این فرآیند، رهبران عربستان به گونهای مستقیم درگیر منازعه ای سیاسی، اعتقادی، امنیتی و ژئوپلیتیکی با ایران گردیدند. بیشترین حمایتهای اقتصادی و دیپلماتیک از صدام حسین توسط رهبران عربستان انجام شد. کشوری که بیشترین منابع اقتصادی و همچنین تمام ظرفیت نظامی خود را در راه مبارزه با انقلاب اسلامی ایران بکار گرفت و عربستان سعودی به جای آنکه از نظام اسلامی ایران حمایت کند و یا لااقل نسبت به آن بی تفاوت بماند بیشترین حمایت را از نظام سکولار صدام نمود و صدام را در جنگ با ایران و سرکوب ملتش یاری رسانید و کوچکترین حرمتی برای هویت اسلامی انقلاب ایران قائل نشد.
رهبران عربستان در راستای گسترش تضادهای ایدئولوژیک ـ ژئوپلیتیکی با ایران، عهده دار گسترش بنیادگرایی سلفی در خاورمیانه شدند. گروههای عرب ـ افغانی توسط سرویس اطلاعاتی عربستان سازماندهی گردید. گروههایی که دارای رویکرد سلفی بوده و از انگیزه ایدئولوژیک لازم برای گسترش منازعه گرایی در خاورمیانه برخوردار میشدند. در سالهای دهه ۱۹۸۰، مفاهیم و ادبیاتی همانند جهاد و شهادت توسط گروههای اسلام گرا مورد استفاده قرار میگرفت (بالدوین، ۱۳۸۰: ۷۳).
سازماندهی شورای همکاری خلیج فارس، موقعیت عربستان را ارتقاء داد. ضرورتهای مقابله با ایران در اندیشه راهبردی مقامات عربستان شکل گرفته بود. نشانههای آن را میتوان حمایت از صدام حسین در جنگ علیه انقلاب اسلامی ایران، سازماندهی گروههای بنیادگرای سلفی در خاورمیانه و همچنین سازماندهی شورای همکاری خلیج فارس دانست. از این مقطع زمانی به بعد عربستان توانست از قابلیتهای اقتصادی، ژئوپلیتیکی و ایدئولوژیک خود برای مقابله با موقعیت انقلاب اسلامی ایران در خاورمیانه استفاده نماید.
در سالهای بعد از جنگ سرد، عربستان به گونهای تدریجی موقعیت خود را از دست میداد. به همین دلیل است که ایران در سالهای ۲۰۰۶-۱۹۹۱ به گونهای تدریجی موقعیت ژئوپلیتیکی خود را ارتقا داد. سازماندهی طالبان در افغانستان، موقعیت ژئوپلیتیکی عربستان را به گونه قابل توجهی ارتقا میداد. به عبارت دیگر میتوان شرایطی را مورد ملاحظه قرار داد که عربستان تلاش میکرد تا گروههای ایدئولوژیک را برای گسترش ناآرامی امنیتی در خاورمیانه سازماندهی کند.
حمایت از گروههای سلفی در کشورهای مختلف در زمره کارویژه اصلی سرویسهای اطلاعاتی عربستان محسوب میشد. سازماندهی مجموعههایی در چارچوب «جماعت تبلیغی» به عنوان رویکرد رسوخ مرحلهای در جوامع و گروههای اهل تسنن محسوب میشد. لازم به توضیح است که جماعت تبلیغی از قابلیتهایی برخوردار است که بتواند در زمان محدودی به «گروههای جهادی» تبدیل گردد. عربستان در دهه ۱۹۹۰ تلاش نمود تا عدم رضایت از جایگاه خود در ساختار امنیت منطقهای و بین المللی را از طریق سازماندهی جماعت تبلیغی و گروههای جهادی تامین نماید. زیرا عربستان امنیت خود را در ارتباط با منافع غرب و اسرائیل تعریف کرده است و پیدایش جنبش های ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی در منطقه نوعی تهدید برای این کشور محسوب می شود.
در این دوران عربستان تلاش داشت تا موجهای ژئوپلیتیکی جدیدی را ایجاد نماید. موجهایی که براساس تحرک گروههای بنیادگرای سلفی انجام میگیرد. لازم به توضیح است که در این دوران، استراتژی امریکا و عربستان به گونهای تدریجی با یکدیگر منطبق میشد. افزایش قدرت حزب الله در لبنان، زمینه حمایت امریکا و اسرائیل از عربستان برای تحرک گروههای سلفی در ژئوپلیتیک خاورمیانه را گسترده تر ساخت. نظریه هلال شیعه انعکاس رویکرد منازعه آمیز عربستان برای مقابله با رویکرد امنیتی ایران محسوب میشد(Knickermeyer, 2010: 25) .
وابستگی کشورهای صنعتی غرب و امریکا به نفت عربستان، زمینه همکاریهای فراگیر بین آنان را به وجود آورد. عربستان برای خنثی سازی نقش ژئوپلیتیکی انقلاب اسلامی ایران در خلیج فارس و تنگه هرمز، مبادرت به احداث خط لولهای نمود که میتوانست جایگزین خط لوله نفتی عراق به دریای سرخ گردد. خط لوله نفتی عربستان از حوزههای ساحلی آن کشور در خلیج فارس تا ترمینالهای نفتی دریای سرخ و مرکز پالایشگاهی ینبوع امتداد پیدا میکند.
بخش قابل توجهی از قابلیت عربستان برای انتقال نفت به کشورهای صنعتی تحت تاثیر شرکتهای نفتی امریکایی قرار دارد. به عبارت دیگر، پروژه توسعه منابع نفتی در عربستان توسط شرکتهای امریکایی انجام گرفته و به این ترتیب، عربستان از قابلیت اقتصادی لازم برای خرید تسلیحات، سازماندهی گروههای شبه نظامی در افغانستان، پاکستان، یمن و حمایت از دولت های ناتوان در خاورمیانه برخوردار گردیده است. دولت هایی که میتوانند نقش حمایتی از رویکردهای ژئوپلیتیکی عربستان در خلیج فارس و خاورمیانه ایفا نمایند(Cordesman & Others, 2011: 71) .
یکی از دلایل اصلی مداخله عربستان در سرکوب مردم بحرین و عدم اعتراض دولت های اتحادیه عرب به چنین اقداماتی را میتوان ناشی از حمایتهای اقتصادی عربستان از کشورهای ناتوان و همچنین کاربرد قدرت امنیتی آن کشور در مناطق بحرانی دانست. بهرهگیری از ابزارهای اقتصادی و امنیتی محور اصلی راهبرد عربستان برای توسعه حوزه نفوذ در خاورمیانه میباشد. بهرهگیری از چنین ابزارهایی منجر به تحرک و گسترش قابلیت راهبردی عربستان در حوزههای مختلف منازعه در خاورمیانه گردیده است.
هم اکنون جدال در سوریه توسط عربستان هدایت میشود. شاید بتوان سوریه را خط مقدم منازعه ژئوپلیتیکی و ایدئولوژیک انقلاب اسلامی و عربستان دانست. فعالیت القاعده در سوریه منجر به تراژدی گسترده انسانی گردیده است. گروههای سلفی در سوریه بحران و منازعه را تشدید میکنند. انجام عملیات انتحاری و بمب گذاریهای گسترده علیه اهداف انسانی و اجتماعی در سوریه، عراق و افغانستان به منزله جنایت علیه بشریت محسوب میشود. اقداماتی که توسط عربستان سازماندهی گردیده، از سوی کارگزاران امنیتی آنان یعنی نیروهای القاعده به مرحله اجرا میرسد(Melhem, 2011: 28) .
استراتژی توسعه بحران از طریق عملیات انتحاری و بمب گذاری به عنوان الگوی رفتار امنیتی عربستان در خاورمیانه محسوب میشود. الگویی که علیه هدفهایی سازماندهی شده که متعلق به مقاومت اسلامی است. در چنین شرایطی، این سوال مطرح میشود که آیا جهان عرب در برابر چنین الگویی به انجام اقدامات بازدارنده مبادرت مینماید؟ اگر اتحادیه عرب توانست اقدامات ماجراجویانه عربستان را کنترل نماید، در آن شرایط عربستان جایگاه خود به عنوان برادر بزرگتر جهان عرب را حفظ میکند. در حالیکه اگر اتحادیه عرب دنباله رو سیاستهای امنیتی ماجراجویانه عربستان باشد، در آن شرایط عربستان نقش پدرخوانده را ایفا میکند. در چنین شرایطی باید تاکید داشت که روند انقلابهای اجتماعی جهان عرب و فرسودگی رهبران عربستان، پاییز پدرخوانده را اجتناب ناپذیر خواهد ساخت.
۱- نشانههای ظهور و فرآیند نقشیابی گروههای سلفی و تکفیری خاورمیانه
رادیکالیزه شدن تحولات خاورمیانه در سالهای بعد از جنگ سرد ماهیت ایدئولوژیک و ژئوپلیتیکی دارد. نشانههای رقابت ژئوپلیتیکی را میتوان در معادلات قدرت در دورانهای مختلف تاریخی بویژه در سالهای بعد از جنگ دوم جهانی به بعد مشاهده نمود. نشانههای رقابت ایدئولوژیک نیز ریشه در تضادهای سیاسی منطقهای دارد. رشد اندیشههای وهابی در قرن ۱۸ و ۱۹ در شبه جزیره عربستان و منطقه حجاز را میتوان عامل بنیادین گسترش چنین تضادهایی در جهان اسلام دانست.
وقایعنامههای وهابی قرنهای هجدهم و نوزدهم مدعیاند که محمدابن عبدالوهاب (۱۷۹۲-۱۷۰۳) مدعی احیای دین از طریق بازگشت به قرآن، سنت و مبانی فکری و اعتقادی قدمای پرهیزگار است. شیخ و پیروانش هرگز عنوان وهابی بودن را نپذیرفتند، اما خودشان را اهل سنت و جماعت یا اهل توحید معرفی میکردند. بخش قابل توجهی از نگرش محمدابن عبدالوهاب در مقابله با مبانی اندیشه دینی اکثریت مسلمانان جهان سازماندهی شده است. اندیشهای که بر اساس آموزههای فقهای بزرگ سنی از جمله: شافعی، حنفی و مالکی شکل گرفته و به گونهای تدریجی تبدیل به یک روند مذهبی گردیده است (مضاوی، ۱۳۹۳: ۱۸۵). ولی اندیشه حنبلی از ابتدا در تعارض با اندیشه های اکثریت مسلمانان جهان قرار داشته است و امروز نیز پیروان این مذهب یک اقلیت ناچیز در جهان اسلام به شمار می روند.
آنچه در قالب اندیشههای سلفی و تکفیری در جهان اسلام گسترش یافته و تبدیل به جهتگیری سیاسی گردیده است را باید انعکاس رهیافتی دانست که خاندان آل سعود از آن بهره گرفته و تبدیل به ایدئولوژی قدرت در سرزمین حجاز و شبه جزیره عربستان نمودهاند. به این ترتیب وهابیت به موازات رویکردهای سلفی و تکفیری نماینده جریانهای سلفی در دل اسلام حنبلی محسوب میشوند. بازگشت به سنت قدما بهمعنی زدودن بدعتهای مذهبی و اجرای شریعت در عهدی است که تصور میشد جماعت عربستان به ورطه کفر و بیبندوباری سقوط کردهاند (لینور، ۱۳۸۳: ۹۸).
ادعا میشود که این امر اساساً در چارچوب حاکمیت عثمانیان اتفاق افتاده است؛ چرا که سنتهای مذهبی آن، بهویژه صوفیگری، تفاسیر و اعمال خارج از قلمرو اسلام حقیقی را پذیرفته است. بیان بازگشت به قدما و متن مقدس، بهعلاوه نفی مذاهب دیگران، اجازه میدهد که وهابیت را جنبشی سلفی بهحساب آوریم. در تصویری که وهابیت ارائه میکند، عربستان در دوران قبل از ظهور پیامبر اسلام و بعد از آن در دوره قبل از ظهور محمد عبدالوهاب سرزمین کفر و توحش است.
۱-۱- ظهور وهابیت و بازتولید اندیشه سلفی در حجاز قرن ۱۸
بسیاری از محققان سعودی و غربی این اسطوره را تبلیغ می کنند که جامعه عربستان پیش از ظهور وهابیت دچار کفر بود؛ بدون اینکه اقدامی جدی کنند در جهت بازنگری آنچه به «خرد قدسی» بدل شد و ابتدا حامیان وهابیت و بعدها شارحان خارجی تبلیغش کردند. در یک ارزیابی جدید از تکامل وهابیت، کافر بودن مسلمان دیگر بهمنزله واقعیتی تاریخی مسلم فرض شده است؛ بدون اینکه تلاشی جدی برای پرسش از اعتبار و درستی این فرض صورت بگیرد. روایتهای وهابیون از گذشته نیز مانند خاندان سلطنتی آلسعود واجبالاحترام است.
طی قرن بیستم، بسیاری از سعودیها، اما نه همه آنان جنبشی سلفی ـ وهابی را پاسخی به دگرآیینی، سهلگیری، تقدیس اولیه بیاخلاقی و خرافات تلقی کردند. وهابیت مدعی حفاظت از روح پیروانش در برابر اسلام ناصواب دیگرانی چون سنیها، شیعیان، صوفیها، زیدیها و اسماعیلیها است. همچنین، وهابیت و سایر گروههای تکفیری به مثابه سپر محافظی در برابر آثار «مفسدهانگیز» غرب در سالهای اخیر، رفتار اجتماعی نامطلوب و ایدههای غیراخلاقی و نامقبول بیگانه، از جمله سکولاریسم، ناسیونالیسم، کمونیسم و لیبرالیسم، تلقی شده است(Ahmed, 2013: 22) . درحالیکه در عمل دولت عربستان همواره متحد صمیمی نظام سکولار حاکم بر غرب بوده است.
وهابیت رهایی از اسلام جاهلان و ضالین، را وعده داده است. دین مسلمانان به اصطلاح گمراهی که در عقاید و عباداتشان از راه حق منحرف شدهاند، در نگاه آنها فقهای مذاهب دیگر شارلاتانها (مشعوثون) تلقی میشوند؛ شارلاتانهایی که نقش انسانهای مقدس را باز می کنند. در نگرش گروههای تکفیری، اسلام منحرف مبتنی است بر مناسک و اعیاد زیاده از حدی که مشخصه آن زیارت قبور، شفاعت و وساطت اولیا برای رستگاری است. سعودیها اعمال مذهبی غالب در میان سنیهای سایر کشورهای عربی را ناخالص و فاسد میدانند (مضاوی، ۱۳۹۳: ۷۸).
وهابیت تمام این اعمال گروهی را بهمنزله بدعت محکوم میکند. تفسیر تحتاللفظی متون مقدس، قرآن و سنت را ارج مینهد. مدعی رابطه بلاواسطه با امر قدسی است و توحید و یگانگی خداوند را لازمه این رابطه میداند. در گفتمان آنها، امت از گناهکارانی تشکیل شده که میبایست مؤاخذه شوند و به راه درست بازگردانده شوند. تصویر اهریمنی جامعه عرب گذشته و حال در نگاه وهابیون، در میل این جنبش به کنترل و تحصیل مشروعیت ریشه دارد.
۱-۲- بازتولید اندیشههای وهابی و سلفی در منازعات هویتی خاورمیانه
امروز مشروعیت وهابیت بر اسطورهای تکیه دارد که نسلهای مختلف نویسندگان، عالمان نیز اشرافیت آن را تداوم بخشیدهاند. طبق این اسطوره، ادعا میشود که مسلمانان غیر سلفی کافر بوده و هستند و رستگاری آنان به کلی منوط به بهرهگیری از آموزههای محمد ابن عبدالوهاب و قدرت سیاسی حامی آن، یعنی خاندان آلسعود است. پیوند آل سعود و گروههای وهابی آثار خود را در بسیاری از جدالها و منازعات منطقهای خاورمیانه در سالهای هویت یابی اسلامی به جا گذاشته است. ظهور داعش و حمایت عربستان از این گروه دارای ریشههای ایدئولوژیک بوده و آثار خود را در محیط امنیت منطقهای بجا گذاشته است(Alexander & Nexon, 2011: 25) .
اینگونه ادعا میشود که روایت وهابی براساس راهبردها و آموزههایی است که از سوی پیامبر اسلام ارایه گردیده و زمینه شکلگیری سنتهای بنیادین را ایجاد کرده است. عبدالوهاب بر این اعتقاد بود که نمادی از اصلاحگرایی دینی بوده، به گونهای که زمینه بازگشت مجدد مسلمانان شبه جزیره عربستان به اصول بنیادین اسلامی را در قالب سلفیگری فراهم آورده است. در نگرش گروههای سلفی، وهابیت و آلسعود در نجات جامعه عرب شریکاند، پس باید از آنها اطاعت کرد و تقدیس و تکریمشان کرد. البته جای این پرسش برای هر فرد سلفی باقی است که عبدالوهاب چگونه در قرن هیجدهم مدعی شده است که راهبردها و آموزه های پیامبر اسلام را یافته و سایر مذاهب اسلامی –به جز مذهب حنبلی- بر باطلند و گمراه می باشند.
الگوی رفتاری داعش و گروههایی همانند جبهه النصره که علیه حکومت سوریه میجنگند، دارای ریشههای سلفی، وهابی و تکفیری میباشد. ادعای این گروه مبتنی بر جنگ علیه اعمال مذهبی شرکآمیز بوده که آثار خود را در محیط امنیتی و راهبردی بجا گذاشته است. مضاوی در تبیین ویژگیهای اندیشه سلفی و تاثیر آن بر رویکردهای تکفیری که منجر به خشونت در خاورمیانه گردیده، بر بر این موضوع تاکید دارد که:
«با وجود پیامبر الهی محمد(ص)، موج بعدی احیاگرایی مذهبی و پیرایش مذهبی[۱] در قرن ۱۸ و ۱۹ میلادی بهدست محمدبن عبدالوهاب تداوم پیدا کرد. براساس چنین رویکردی اندیشههای دینی همواره نیازمند اقتدار سیاسی بوده است. در گفتمان وهابی نوعی قدرت اجرایی برای حفظ ایمان در برابر فساد، نگه داشتن سنت سلفی و مجازات خاطیان لازم است. تنها دولت قوی و نیکوکردار است که میتواند تکلیف اساسی امر بهمعروف و نهیاز منکر را در اسلام عملی کند» (مضاوی، ۱۳۹۳: ۶۵).
بر اساس چنین آموزههایی است که نگرش وهابیت در مقابله با سایر مذاهب اسلامی سازماندهی شده است. مقامات عربستان از چنین نشانههای هویتی برای مقابله ژئوپلیتیکی و راهبردی با انقلاب اسلامی ایران و بیداری اسلامی در خاورمیانه بهره گرفتهاند. میتوان تاکید داشت که توصیف جنبش وهابی بهمنزله سنتی دینپیرا[۲]، لزوماً ناظر به ریاضتپیشگی یا زهد آن نیست. محیط عصری که وهابیت در آن ریشه دوانده، در گذشته شاید مدعی زاهدانه بودن بوده است. اما پیروان این جنبش انگیزه تحصیل ثروت و قدرت با اهداف راهبردی و ابزارهای ایدئولوژیک داشتهاند.
۱-۳- مقابلهگرایی گروههای سلفی با اندیشههای سیاسی برآمده از انقلاب اسلامی ایران در خاورمیانه
مورخان وهابی همانند رهبران گروههای داعش و النصره با شعف و سرور بسیار، جمعآوری غنیمت از سرزمینهای فتح شده را میستودند. برخلاف آنچه ادعا شده، فتوحات تنها به معنی اشاعه یکتاپرستی نبود، بلکه بهمعنی بهدست آوردن شتر، اسب، سلاح و سکه هم بود. محمدبن عبدالوهاب «پرستش خداوند از طریق منع امور مباح» را مشخصه مردم عهد جاهلیت میپنداشت و میگفت زهد افراطی انسان را به عالم ربوبی نزدیک نمیسازد. ثروت نفتی و مصرفگرایی علمای وهابی و سنت پیامبر، دست کم در انظار عمومی، نیازهای مادی خود را تا حدود زیادی ارضا کنند و تمام امیال دنیوی خود را برآورده سازند(Wichen, 2013: 35) .
دعوت از همان ابتدا پروژهای بود برای ساختن شخصیت، جامعه و دولتی مطابق معیارهای وهابی. شخصیت اسلامی لزوماً کسی نیست که از لذتهای دنیوی پرهیز کند؛ بلکه شخصیت اسلامی کاملاً از لذتها بهره میبرد. شخصیت اسلامی همچنین، از نعمات الهی نیز بهرهمند میشود. در گذشته، این نعمات از فتح ممالک جدید و غارت اموال مردم آن بهدست میآمد، اما در روزگار مدرن، نفت به منبع اصلی این نعمات بدل شده است. در سالهای قرن ۲۱، نفت و خشونت به عنوان اصلیترین ویژگیهای سیاست امنیتی و اقتصادی عربستان تلقی میشود. به همین دلیل عیش و نوش طرب در کنار خشم و خشونت و غضب در پیروان این مذهب رواج یافته است.
هریک از مولفههای یاد شده را باید به عنوان بخشی از اندیشه سیاسی گروههای سلفی دانست که در مقابله با محور مقاومت ضد صهیونیستی سازماندهی شده است. بهرهگیری از چنین مفاهیمی و گسترش انگارههای مذهبی با نشانههای سلفی در سالهای دهه ۱۹۹۰ به بعد را می توان زمینهساز شکل جدیدی از معادله رقابت سیاسی در خاورمیانه دانست. بحران امنیتی خاورمیانه بویژه منازعات بحرین، یمن، لبنان، سوریه و عراق را باید به عنوان بخشی از سیاست امنیتی عربستان دانست که بر اساس آموزههای سلفی و تکفیری [و به نفع منافع سیاسی غرب] بازتولید گردیده است (بوزان، ۱۳۸۹: ۷۳).
۲- تاریخ سیاسی و تحول در شکلبندیهای ساختار قدرت عربستان
عربستان سعودی به عنوان یکی از بازیگران اصلی در منطقه خاورمیانه محسوب میشود که دارای تأثیرگذاریهای قابل توجهی در عرصه تحولات منطقهای است؛ از این منظر نمیتوان واقعیتهای مربوط به عناصر قدرت و پیامدهای رفتاری آن را در منطقه و امنیت خاورمیانه نادیده گرفت. از این رو در این قسمت به بررسی عربستان به عنوان یک کشور تاثیر گذار در تحولات منطقه پرداخته میشود که در این راستا مطالعه چگونگی پیدایش عربستان سعودی و نیز نقش وهابیت در ساختار این کشور لازم به نظر میرسد.
در طول تاریخ اسلام فرق مختلفی پدید آمدند که هر کدام به نوبه خود تاثیرات زیادی بر جهان پیرامون خود گذاشتند. اما به جرات میتوان گفت هیچکدام آنها به اندازه وهابیت آثار سو و مخرب نداشتند. در بررسی عقاید و آرا وهابیت به این مسئله میرسیم که ریشههای این عقاید به سالها قبل از عبدالوهاب یعنی سلفیگری میرسد. سلفیها در قرن چهارم ظهور یافتند و خود را پیرو احمدبن حنبل میدانستند. به اعتقاد آنان در اعتقادات دینی تنها باید به نصوص قرآن و حدیث تمسک جست. این گروه مانند دیگر گروههای اسلامی توحید را اصل خویش قرار داد ولی برای ذات خداوند تجسیم و تجسد قایل بودند(Saab, 2011: 63) .
۲-۱- بنیانهای اعتقادی سلفیگری در جهان اسلام
در اعتقاد گروههای وهابی و سلفی توسل و توجه به مقام معنوی انبیا و اولیا نوعی شرک محسوب میشود. آراء سلفیان شدیدتری توسط ابومحمدبربهاری دنبال شد. وی با مخالفان باورهایش به شدت برخورد میکرد و در این بین از غارت خانه هایشان نیز دریغ نمیورزید. سه قرن بعد از آن این باورها با تعصب شدیدتر توسط ابن تیمیه که عالمی حنبلی بود ادامه یافت. بعد از مرگ وی در زندان دمشق نظریات او به فراموشی سپرده شد. این اندیشه همچنان در لابه لای کتابها و گوشه کتابخانهها ماند تا اینکه چهار قرن بعد توسط محمدابن عبدالوهاب جنبشی جدید از سلفی گری ایجاد شد (فولر، ۱۳۷۳: ۴۸).
عبدالوهاب در سال ۱۷۴۷ میلادی در شهر نجد با محمد بن سعود (حاکم درعیه) ملاقات کرد. عبدالوهاب غلبه و قدرت یافتن بر همه بلاد نجد را به محمدبن سعود بشارت داد و به این ترتیب در پیمانی که بین آنها بسته شد حکومت در خاندان سعودی و زعامت دینی و علمی در خانواده عبدالوهاب به صورت موروثی قرار گرفت. بدین ترتیب ابن عبدالوهاب و محمد بن سعود در اواسط قرن هجدهم میلادی یک شرکت سهامی قدرت را به وجود آوردند که در طی آن روحانیون و علمای وهابی به حکومت آل سعود مشروعیت میبخشیدند و حاکمان سعودی به آنها موقعیت اجتماعی و اقتصادی عطا می کردند.
در چنین شرایطی زمینه برای ارتباط خاندان آلسعود و مجموعههای وهابی در شبهجزیره عربستان بهوجود آمد. در این فرآیند، محمد بن سعود هویت دولت را براساس آموزههای وهابی تضمین مینمود. با این توافق و اتحاد دراصل محمدبن عبدالوهاب رهبر مذهبی عربستان و محمدبن سعود رهبر سیاسی میشد و دوطرف خود را ملزم به حمایت از یکدیگر میدیدند. بنابراین پیوند وهابیت و آل سعود در شکلگیری حکومت عربستان سعودی و تاثیرات آن بر منطقه که دارای کشورهای مسلمان میباشد قابل بررسی است(Bahgat, 2003: 27) .
۲-۲- نقش وهابیت در ایدئولوژیکسازی خاندان آل سعود در حجاز
عبدالعزیز بن عبدالرحمان بن فیصل بن ترکی بن عبدالله بن محمد بن سعود معروف به ملک عبدالعزیز و ابن سعود، اولین پادشاه و بنیانگذار عربستان سعودی بود. وی در ۲۶ نوامبر سال ۱۸۷۶ میلادی در شهر ریاض و در منطقه نجد (منطقه مرکزی عربستان) به دنیا آمد. در زمانی که عبدالعزیز پانزده سال داشت، آل رشید ریاض را تصرف کردند. در ابتدا عبدالعزیز و خانواده اش توسط «آل مُرّه» قبیلهای بادیه نشین در جنوبیترین بیابان عربستان پناه داده شدند و پس از آن آل سعود به کویت عزیمت کردند. در بهار ۱۹۰۱ میلادی عبدالعزیز و تعدادی از بستگانش به تشکیل یک گروه شبیخون در منطقه نجد پرداختند. در ۱۵ ژانویه ۱۹۰۲ میلادی او چهل نفر را فرماندهی کرد و در نهایت شهر ریاض را در اختیار خود گرفت (مضاوی، ۱۳۸۳: ۵۹).
آل رشید در سال ۱۹۰۴ میلادی از امپراطوری عثمانی تقاضای کمک کرد و در پی آن نیروهای عثمانی به عربستان اعزام شدند. در خلال جنگ جهانی اول، امپراتوری انگلستان با ابن سعود روابط دیپلماتیک برقرار کرد و متعهد شد که از سعودیها در جهت مقابله با آل رشید حمایت نماید. ابن سعود سالها برای گسترش سیطره خویش با مقاومت آل رشید و عثمانیها روبرو بودند. دو سال بعد نیروهای سعودی با آرایش نظامی جدید و حمایت انگلیس و حملات چریکی موفق شد نیروهای عثمانی را به عقب براند. در نهایت با دعوت جنگاوران صحرایی بر کل منطقه نجد و کرانه شرقی شبه جزیره عربستان استیلا یابد.
۲-۳- فرآیند قدرتیابی عبدالعزیز و ایدئولوژیزه شدن ساختار قدرت عربستان
بین سالهای ۱۹۱۲ تا ۱۹۳۲ میلادی، عبدالعزیز (که پس ازسال ۱۹۱۶ میلادی از مساعدت انگلستان نیز برخوردار شده بود) توانست آرام آرام بر نقاط و مناطق تحت نفوذش بیفزاید و سرانجام در سال ۱۹۲۵میلادی موفق به سیطره بر شهر مکه شد و در سال ۱۹۲۶ میلادی شهر مدینه و جده را نیز تصرف کرد و کنترل خود را بر سرتاسر حجاز تثبیت نمود و شروع به برپایی مقدمات حکومت سلطنتی(پادشاهی) آل سعود نمود. البته پرواضح است یکی ساختن و یکپارچه کردن چند منطقه و تسلط برهمه آن لزوما وحدت را به دنبال نمیآورد و درآن مقطع درواقع شبه جزیره عربستان مأمن جوامعی متفرق با عقاید مذهبی و سیاسی متعدد و سنن و پیشینه قبیلگی متعدد گردید (کمپ و هارکاوی، ۱۳۸۳: ۱۷۶).
ملک عبد العزیز برای شکست دادن رهبران محلی که به نوعی اقتدار وی را با چالش روبرو میساختند، بر قدرت نظامی و مکتب وهابیسم متکی بود اما وقوع جنگها و تلاشهای مابعد وی برای تأسیس یک دولت براساس تحت پرچم توحید انجام میگرفت. ابن سعود همچنین در همان اوایل شکل گیری قدرتش در جهت کنترل بر قبایل متعدد بادیه نشین سیاستی را اتخاذ نمود که این قبایل و اعراب را وادار به یکجانشینی مینمود که این سیاست به سیاست ارضی معروف است. به هرصورت پادشاهی آل سعود بر عربستان در ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۲ میلادی پایه گذاری و حکومت آن پادشاهی مطلقه گردید(Blumi, 2011: 65 .) با تأسیس پادشاهی آل سعود انگلستان به یکی از اهداف راهبردی خود در خاورمیانه رسید.
ملک عبدالعزیز به عنوان اولین پادشاه عربستان منشوری داشته که در آن آمده است: تازمانی که پسران من زنده اند قدرت به نوه هایم نخواهد رسید. در بند ب از ماده ۵ قانون اساسی این کشور که در مارس ۱۹۹۲ میلادی صادر شد صراحتا اعلام شده که حکومت و زمامداری انحصارا در اختیار فرزندان و نوادگان ملک عبد العزیز است که در سال ۱۹۳۲ میلادی دولت عربستان را بنیانگذاری کرد. از این حیث برخلاف نظامهای سلطنتی دیگر که قدرت از پدر به پسر میرسد، درخاندان سعودی قدرت به برادران پادشاه انتقال مییابد. بنابراین ساختار قدرت در عربستان پیچیده است و همین باعث شده است که هوس شاهزادگان برای رسیدن به قدرت بیشتر و اقدامات آنان تا حدی غیرقابل پیش بینی باشد (مضاوی، ۱۳۹۳: ۲۴۱).
چهار خانواده مطرح در عربستان هستند که ساختار سیاسی به شکل گسترده در دست خانواده و خاندان آل ابن سعود (خاندان فیصل) است، چهار خانواده عبارتند از: آل ثنایان (شاخه غیرنظامی)، آل فیصل (قدرت سیاسی و نظامی)، آل کبیر، آل جیلاوی. در سال ۱۹۵۳ میلادی و پس از مرگ عبدالعزیز فرزند ارشدش، سعودبن عبدالعزیز به سلطنت رسید. او که فرزند عبدالعزیز از همسر اولش بود در ۳۰ سال آخر عمر پدرش، عملا همه امور کشور را در دست داشت و تقریباً همه فتوحات سعودی در شبه جزیره عربستان و خلیج فارس به دست وی انجام گرفت.
با مرگ خالد در سال ۱۹۸۲ میلادی فهد فرزند دیگر عبدالعزیز به پادشاهی رسید. درنهایت در سال ۲۰۰۵ فهد نیز درگذشت و عبدالله به پادشاهی رسید، ملک عبدالله هر چند در سال ۲۰۰۵ میلادی با مرگ برادر ناتنیاش به پادشاهی رسید اما از سال ۱۹۹۵ میلادی و پس از بیماری و زمینگیر شدن ملک فهد به خاطر سکته قلبی عملاً تمامی اختیارات یک پادشاه را در دست داشت. هماکنون ملکعبدالله نیز در معرض مرگ قرار دارد. میتوان این موضوع را مطرح نمود که اگر فرزندان عبدالعزیز فوت نمایند، در آن شرایط بحران جانشینی زمینه ایجاد چالش برای خاندان آلسعود در ساختار سیاسی عربستان را از نو به وجود می آورد(Cole, 2009: 74) .
۳- نقش مولفههای ژئوپلیتیکی عربستان در گسترش سلفیگری تکفیری
عربستان با وسعت ۶۹۰۱۴۹۲ کیلومتر مربع دوازدهمین کشور جهان در جنوب غربی آسیا قرار دارد که از غرب به دریای سرخ، از شمال به کویت، عراق و اردن، از شرق به خلیج فارس، قطر و امارات متحده عربی و از جنوب به کشورهای عمان و یمن محدود است. این کشور حدود چهار پنجم شبه جزیره عربستان را در بر گرفته است. سرزمینی پوشیده از فلاتها و بیابانهای وسیع است. جمعیت آن در سال ۱۳۵۸ بالغ بر هشت میلیون نفر بوده که با رشد سالانه ۳/۴ درصد هر ۲۲ سال دو برابر خواهد شد. پیشبینی میشود در سال ۲۰۲۵ برابر چهل میلیون نفر جمعیت را در خود جای دهد.
اکثریت مردم عربستان عرب و ۹۹ درصد آن مسلمان میباشند. پایتخت سلطنتی عربستان ریاض نام دارد که به لحاظ سیاسی اهمیت دارد و به لحاظ موقعیت استراتژیکی هم، از آن جا که در نزدیکی منطقه شرقی و سواحل خلیج فارس مهم ترین مراکز نفت خیز عربستان قرار گرفته، از اهمیت ویژهای برخوردار است. شهر جده نیز به عنوان پایتخت اجرایی آن میباشد. بنادر مهم آن عبارتند از جده در ساحل دریای سرخ و ظهران در ساحل خلیج فارس. طول سواحل این کشور معادل ۲۵۱۰ کیلومتر که حدود ۴۰۰ کیلومتر آن در کنار خلیج فارس قرار دارد (کمپ و هارکاوی، ۱۳۸۳: ۱۸۲).
۳-۱- تاثیر موقعیت جغرافیایی بر نقش منطقهای عربستان
قرار گرفتن عربستان در میان دو آبراه مهم جهان خلیج فارس و دریای سرخ به این کشور موقعیت ژئوپلیتیکی خاصی بخشیده است، ولی استفاده از هر دو آبراه فوق الذکر مساوی است با عبور از تنگه هرمز و تنگه باب المندب که اولی تحت نفوذ ایران و دومی تحت نظر جمهوری یمن است. در راستای همین مسأله، عربستان سعودی در پی یافتن مسیرهایی جهت جایگزین نمودن تنگه هرمز برای صدور نفت بود؛ چرا که این کشور روزانه ده میلیون بشکه نفت از این راه صادر مینماید. در پی این موضوع، از سال ۱۹۷۵، این کشور سه طرح ساختمان خط لوله نفتی را برای این منظور اعلام و هم زمان، مبادرت به سرمایه گذاری کلان در طرح گسترده تأسیس پایگاه نظامی در سواحل خلیج فارس در قطیف نمود. به این وسیله، عربستان سعودی به عنوان پل ارتباطی، دسترسی کشورهای خلیج فارس را به دیگر نقاط جهان از راه زمینی میسر میسازد(Crystal, 2010: 45) .
از دیر باز، موقعیت جغرافیایی عربستان، به علت واقع شدن بر سر راه سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا و رفت و آمد اقوام و ملل مختلف به آن، از اهمیت برخوردار بوده است. اکنون نیز این کشور به عنوان نقطه اتصال قاره آفریقا و آسیا، قرار گرفتن در منطقه ژئوپلیتیک خاورمیانه، دسترسی به خلیج فارس و دریای سرخ و برخورداری از وسعت بیشتر (دوازدهمین کشور جهان از نظر وسعت ) بویژه نسبت به دیگر کشورهای جزیره العرب، دارای اهمیت منطقهای و جهانی است.
طبق نظریه اسپایکمن که با تاکید بر دریا، قدرت دریایی را کلید استراتژیک جهانی میدانست، این منطقه امکان ترکیب قدرت بری و بحری را بهتر فراهم میکند. همچنین بیشترین منابع انسانی و سهولت ارتباطات در این بخش از جهان وجود دارد. پس جنگ جهانی دوم که شکست آلمان را در پی داشت، نیز ظهور اتحاد جماهیر شوروی، دولت آمریکا برای رقابت با شوروی به نظریه اسپایکمن توجه کرد و تلاش نمود تا در این منطقه یک پایگاه نظامی ایجاد کند.
۳-۲- نقش مولفههای هویتی و ایدئولوژیک در موقعیتیابی منطقهای عربستان
گذشته از موقعیت جغرافیایی ویژه، عربستان به لحاظ فرهنگی نیز اهمیت شایانی دارد. برخاستن دین مبین اسلام از شبه جزیره عربستان و قرار داشتن بیت الله الحرام در مکه و مرقد مطهر حضرت محمد صلی الله علیه و آله در مدینه، کشور فعلی عربستان را، از نظر تاریخی، در موقعیتی قرار داده است که در نظر بسیاری از مسلمانان جهان، به خصوص مسلمانان خارج از منطقه خلیج فارس، خاستگاه اسلام واقعی بوده و سردمداران رژیم سعودی، به شکل پرده داران خانه کعبه و جانشینان پیامبر اسلام تظاهر میکنند. در سراسر سال، میلیونها نفر از مسلمانان جهان، این اماکن متبرکه را زیارت میکنند. عربستان سالانه مبالغ هنگفتی از این بابت به دست میآورند (کمپ و هارکاوی، ۱۳۸۳: ۱۱۵).
عربستان میتواند از این بزرگ ترین عامل ژئوپولیتیکی، به عنوان یک منبع تمام نشدنیِ تبلیغی، به هر شکلی که بخواهد بهره برداری نماید. علاوه برا این که حضور زائران خانه کعبه در این مکان به لحاظ مادی مبالغ هنگفتی را به خزانه دولت وارد میسازد، از سوی دیگر، از نظر فرهنگی، احتیاج کشورهای مسلمان به این مکان مقدس از دیدگاه مذهبی، بینشی همراه با احترام برای کشور عربستان به ارمغان آورده است(Ghazi & Arango, 2014: 8) .
۳-۳- نقش مولفههای اقتصادی در رفتار منطقهای عربستان
دسترسی به درآمدهای کلان نفتی، این امکان را به عربستان میدهد تا با دست و دلبازی، به دولت های کشورهای فقیر، به ویژه کشورهای اسلامی و عرب کمک کند. این قدرت عظیم مالی، امکانات اقتصادی گستردهای در اختیار رژیم عربستان قرار داده و این کشور با جمعیت به نسبت کم خود، تاکنون توانسته است مبالغ هنگفتی در سال صرف کمک به دولت های کشورهای دیگر و نهادهای بینالمللی کند و از این طریق، بر نفوذ و اعتبار سیاسی و اقتصادی خود بیفزاید (کوهن، ۱۳۸۷: ۵۴۶).
این گونه گشاده دستیها از سوی حاکمان سعودی، از یکسو پیروی کشورهای فقیر منطقه را از سیاستهای عربستان سعودی در پی دارد و از سوی دیگر، به نوعی حکومت پادشاهی سعودی را که از پشتوانه مردمی محروم است، تثبیت و تضمین میکند. حاکمان عربستان با ارائه این کمکها، ضمن این که توان اقتصادی خود را به نمایش میگذارد، به جلب و جذب حکومتهای کوچک و بعضاً فقیر منطقه میپردازد، به طوری که در برخی از موارد، وابستگی اقتصادی رژیمهای کم درآمد به عربستان، تبعیت سیاسی و نظامی آنها را هم در پی دارد.
عامل مهم و اساسی دیگری که اهمیت استراتژیک عربستان را آشکار میکند و مهمترین مؤلفه ژئوپولیتیکی آن نیز به شمار میآید، نفت است. اکتشافات نفت در عربستان برای اولین بار در سال ۱۹۲۳ یعنی زمانی که یک نفر تبعه زلاندنو به نام سرگرد فرانک هلمز طی ملاقاتی با عبدالعزیز به وی اصرار ورزید که در شبه جزیره عربستان نفت وجود دارد. در بیست و سوم ماه مه ۱۹۳۳ عربستان و یک شرکت آمریکایی به نام سوکال قرارداد امتیاز منحصر به فردی را برای اکتشافات نفت در عربستان منعقد کردند. این اولین امتیاز بهره برداری نفت بود که به یک طرف خارجی اعطا میشد(Alexander, 2010: 28).
منابع اقتصادی ویژه عربستان، موقعیت این کشور در ساختار اقتصادی و راهبردی منطقه را ارتقاء داده است. هرگاه قابلیتهای اقتصادی کشوری دگرگون شود، آثار آن را میتوان در محیط منطقهای مشاهده کرد. وجود ۲۵% منابع نفت کل جهان در این کشور و تولید حدود ۳۰ در صد از تولیدات نفت کشورهای عضو اوپک و در آمد سالیانه بیش از ۳۰ میلیارد دلار، کشور سعودی توانسته است نفوذ سیاسی بیشتر از آنچه از یک کشور با چنان جمعیت اندک و زمینه اقتصادی صنعتی محدود میتوان انتظار داشت، بدست آورد(Dyson, 1980: 25) . منابع نفت کشور عربستان انحصاراً در اختیار شرکت های آمریکائی است.
هم چنین دایره المعارف انکار تا میزان ذخایر تثبیت شده نفت عربستان را بیش از ۲۶۰ میلیارد بشکه تخمین زده است. ذخایر تثبیت شده نفت عربستان سعودی، متجاوز از ۲۶۰میلیارد بشکه، بیش از یک چهارم ذخایر کل جهان میباشد. تولیدات سالانه در اواخر دهه ۱۹۸۰، به مقدار ۲ میلیارد بشکه نفت بود که بعد از حمله عراق به کویت در ۱۹۹۰ افزایش یافت. در سال ۱۹۹۹، عربستان سعودی ۱/۳ میلیارد بشکه نفت تولید کرد که بیش ترین تولید نفت توسط یک کشور در جهان محسوب میشد. گسترش مصرف نفت این کشور در بازارهای جهانی، امروزه به نحوی ثابت کرده است که میتواند در بازارهای جهانی نفت، تغییراتی به وجود آورده و با افزایش یا کاهش تولید خود، نقش عمدهای را در داخل و خارج اوپک ایفا نماید. این کشور، بعضاً با سرازیر نمودن نفت اضافی در بازارهای جهانی، باعث سقوط شدید قیمت و یا بر عکس، موجب افزایش بهای آن شده است (Hildreth, 2009: 73).
با توجه به درآمدهای هنگفت نفت و بررسیهای اقتصادی این کشور مشاهده میشود که در کل ساختار اقتصادی عربستان کاملا وابسته به درآمدهای هنگفت نفت بوده و بسیار شکننده است، چرا که تمام فعالیتهای اقتصادی اعم از صنعتی، خدماتی و بازرگانی تحتالشعاع وضعیت نفت هستند. سعودیها همواره از این حربه در تصمیم گیری خود به عنوان یکی از اهرمهای فشار بسیار موثر استفاده میکنند. عربستان سعودی از سال ۱۹۷۳ تاکنون در صدد بوده تا با استفاده از سرمایه نفتی به سه هدف عمده، از جمله: متنوع کردن اقتصاد از طریق کاهش وابستگی شدید آن به صادرات نفت؛ حفظ ثبات و امنیت قلمرو پادشاهی سعودی و در نهایت افزایش نفوذ و پرستیژ عربستان سعودی در صحنه جهانی از طریق کاهش وابستگی شدید آن به صادرات نفت خام دست یابد (کمپ و هارکاوی، ۱۳۸۳: ۱۷۹). نفوذی که کاملاً در جهت تنفیذ سیاست های آمریکا در منطقه به کار گرفته می شود.
تقریبا تمامی نفت عربستان سعودی از تعدادی میدان بزرگ و بسیار عظیم در این کشور تامین میشود. مدت زمان حدود چهل تا شصت سال از بهره برداری از این میادین میگذرد و طی این مدت عملیات تولید تقریبا بی وقفه ادامه داشته است. در این میان تنها میدان شیبه است که در سال ۱۹۷۶ کشف شد و ده سال قبل تولید نفت از آن آغاز شد. بقیه میادین بزرگ عربستان بالغ بوده و از آن جایی که هر سال بر سن آنها افزوده میشود، مهندسان و مدیران تولید که مسئولیتشان حفظ تولید بالای نفت در میادین فوق میباشد را با چالشهای جدیدی مواجه میکند.
گزارشهای «انجمن مهندسان نفت»(spe) در سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ نیز به طور مفصل به چگونگی شرایط و وضعیت میادین نفت عربستان سعودی پرداختند. این گزارشها نشان دادند که اوضاع در میادین مذکور تا چه حد وخیم است. با تمام تعاریف و توصیفاتی که از موقعیت استراتژیک عربستان بیان شد میتوان به این مهم پی برد که این ویژگیها امکان گسترش نفوذ سیاسی در کشورهای منطقه را برای کشور عربستان فراهم نموده است (Hildreth, 2009: 5).
۴- هویتیابی عربستان در نظام منطقهای و تحولات سیاسی خاورمیانه
برای درک سیاست خارجی عربستان که اهداف بنیادین دارند میتوان حفاظت از ظهور در برابر حرکت های مردمی و جنبش های اجتماعی و تضمین ثبات داخلی رژیم آل سعود را تامین نماید. جهت تامین امنیت نخبگان حاکم و ساخت دولت سعودی، عربستان هم زمان باید در چند سطح عمل کند. سطح بینالمللی که تحت سلطه نفوذ راهبردی آمریکا در عربستان و نقش عربستان به عنوان قدرت نفتی میباشد. دومین سطح، سطح منطقهای خاورمیانه است که عربستان در حال انجام یک بازی موازنه قوا در میان همسایگان بزرگ تر و قدرت مندتر خویش است. سطح سوم، سطح شبه جزیره عربستان میباشد، جایی که در مقابل پادشاهیهای کوچک نقش همسایه مسلط را ایفا میکند. از آن جهت که عربستان به دلیل قرار گرفتن در میان کشورهای مسلمان مرکزی ترین کشور میباشد و نیز عنصر مهمی در مشروعیت داخلی و با توجه به جایگاه منطقه عربستان در معرض فشارهای شدید منطقهای و جهانی قرار دارد.
همگرایی عربستان سعودی با اقتصاد غرب و نظام استراتژیک به عنوان تولید کننده عمده نفت میتوان به نوعی وابستگی کلاسیک در نظام بینالملل در همه زمینههای اقتصادی و سیاسی به آمریکا توصیف نمود که در نتیجه این کشور از استقلال برخوردار نیست، زیرا به حمایت و ثبات اقتصادی آمریکا وابسته است. این همگرایی با غرب با توجه به وابستگی متقابل و نامتقارن کمتر قابل درک است تا وابستگی محض و از آنجایی که در آمد نفت مستقیما به خود حکومت میرسد بازیگران خصوصی داخلی هیچ نقشی بر اقتصاد کشور ایفا نمی کنند و حاکمان سعودی آن را برای تحکیم موقعیت خود استفاده مینمایند(Kutler, 2003: 29).
اهمیت این مسئله از آنجایی مشخص میشود که این نکته را مد نظر داشته باشیم که نفت اصلی ترین شاهراه همگرایی با نظام اقتصادی و راهبردی غرب است. در آمد حاصل از نفت، به دولت عربستان این امکان را میدهد تا بتواند پول لازم برای حکومت جهت پشتیبانی از سیستم خدمات اجتماعی، مشاغل دولتی و هزینههای امنیتی به عنوان زیربنای رژیم تامین نماید.
دومین پیامد مهم رانتیر بودن حکومت عربستان به مسئله امنیت مربوط میشود. عربستان سعودی تنها کشور مهم خاورمیانه است که نیازی به خدمت نظامی جوانان ندارد. دو ویژگی فوق در سیاست خارجی عربستان در عدم تمایل به به بسیج شهروندان عربستان جهت اهداف نظامی دارد که یکی اتکا عربستان به ایالات متحده در روابط امنیتی بیشتر شده است دوم آنکه سعودیها از توان کمتری برای مطرح کردن خود در سیاست منطقه خاورمیانه برخوردارند(Arango & Fahim, 2014: 17) .
از نظر منطقهای عربستان با وسعت زیاد از بعد نظامی، دولتی ضعیف است که تلاش میکند استقلال و خودمختاری را از طریق جلوگیری از ظهور هژمونهای منطقهای حفظ نماید. این کشور مدعی نقش هژمون در شبه جزیره عربی است، که بیشتر خود را به عنوان شریک برتر دولتهای پادشاهی کوچک تر یعنی همان دولت- شهرهای تشکیل دهنده شورای همکاری خلیج فارس میداند. سیاست خارجی عربستان در منطقه از نظر هویتهای سیاسی فراملی ترکیبی از شعائر ملی و اسلامی است که کاملاً در اختیار تحقق منافع غرب تنظیم شده است.
۴-۱- جایگاه هویتی عربستان در خاورمیانه و جهان اسلام
ظرفیت بسیج جنبشهای سیاسی ناشی از هویت است که نقش عربستان را در منطقه پیچیدهتر میکند. عربستانیها مجبورند نه تنها در قبال تغییر قدرت نظامی و اقتصادی درون منطقه بلکه در مقابل تهدیدات کاملا سیاسی که مشروعیت و امنیت داخلی آن را تهدید میکند از خود واکنش نشان دهد. تحولات سیاسی عربستان با شکلبندیهای هویتی و ژئوپلیتیکی آن کشور پیوند یافته است. هرگونه تحول سیاسی آثار خود را در ساختار جغرافیایی و امنیت ملی عربستان بهجا میگذارد(Kutler, 2003: 76).
تهدیدات ناشی از این ایدئولوژیهای فراملی برای ثبات و امنیت رژیم سعودی در طول زمان از منابع مختلفی نشات گرفته است که پادشاهی هاشمی عراق و اردن علیا از دهه ۱۹۲۰ تا اوایل دهه ۱۹۵۰ منشا این تهدیدات بوده است. عربستان نه تنها برای حفظ توازن قوا در منطقه برای جلوگیری از تهدید کنترل داخلی از سوی هاشمیها با هر نوع طرح اتحاد عربی پیشنها شده از سوی آنها مخالفت میکرد ولی امروز براساس نگرش مقامات عربستان، ایدئولوژی انقلاب اسلامی در نقطه مقابل نظام سیاسی و هویتی وهابی، تکفیری و سلفی قرار دارد.
در سال ۱۹۷۹ انقلاب اسلامی ایران تنها یک چالش ساده منطقهای برای عربستان سعودی نبود بلکه چالش داخلی نیز به حساب میآمد، زیرا رهبر انقلاب اسلامی و مردمی ایران حکومتهای پادشاهی را به طور کلی با عنوان غیر اسلامی بودن مورد انتقاد قرار میداد. در پی آن بخش قابل توجه جمعیت عربستان که شیعه هستند در استان شرقی نفت خیز این کشور سکن هستند به ندای رهبر انقلاب با اعتراضات و تظاهرات علیه حاکمان عربستان پاسخ دادند. ظهور انقلاب اسلامی ایران زمینه جایگاهیابی شیعیان در عرصه سیاست و فضای کنش اجتماعی عربستان را بهوجود آورد(Arango & Fahim, 2014: 18).
ماهیت دوگانه تهدیداتی که سعودیها با آن مواجهند قدرت سنتی و جاذبه ایدئولوژیک که گهگاه باعث پیچیده شدن سیاست خارجی آنها شده است. همچنین احساسات عرب گرایانه و اسلامی فراملی آزادی عمل سعودیها را محدود میکند و سد راه حرکت هایی در سیاست خارجی میشود که از منظر توازن قوا ضروری به نظر میرسد. اگر هویتهای سیاسی فراملی خاورمیانه را چیزی جز تهدید در قبال رژیم سعودی بدانیم، دچار خطا شده ایم(Lee, 2010: 74).
سیاستهای امنیتی عربستان ماهیت هویتی و ژئوپلیتیکی دارد. ریاض توانسته از جایگاه خود به عنوان رهبر جهان اسلام برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی غربگرای خود استفاده کند و اسلام را به عنوان وسیله سامان دهنده سیاست منطقهای خود مورد استفاده قرار دهد. از نشانههای موفقیت و ابتکار عمل آن تاسیس سازمان کنفرانس اسلامی در سال ۱۹۶۹ میباشد.
جایگاه و نقش پادشاه اصلیترین و تعیین کنندهترین کانون قدرت و عنصر موثر ساختار قدرت سیاسی کشور این است. از آنجا که عربستان دارای یک رژیم مطلقه سلطنتی است، دارای آنچنان شیوه رفتاری است که مخالفت را برنمیتابد. از اینرو آنچه برای سعودیها در عرصه روابط خارجی نیز مهم بوده حفظ ثبات منطقهای در راستای حفظ ثبات داخلی است. در رابطه با سیاست خارجی کشور سعودی بطور کلی میتوان گفت که این کشور در سیاست [داخلی و] خارجی خود چهار هدف اصلی را دنبال میکند و تمام مقدورات خود را در جهت تحقق این چهار هدف بکار میبندد(Arango & Fahim, 2014: 19). سرکوب حرکت ها و جنبش های مردمی در داخل عربستان، مبارزه با نهضت های آزادی بخش در منطقه، حفظ ثبات بازار نفت و همگرائی با غرب اصول سیاست های عربستان است.
۴-۲- نقش منطقهای عربستان در محیط راهبردی خاورمیانه
اگرچه عربستان در زمره کشورهای وابسته به اردوگاه غرب محسوب میشود، اما الگوی کنش سنتی این کشور براساس نشانههایی از موازنهگرایی قرار داشته است. تحقق این هدف با ایجاد رابطه با کشورهای عضو پیمان ناتو و کشورهایی که در مدار آنها قرار دارند ارتباط ویژهای دارد. عرستان سعودی پس از اعلام استقلال همواره یکی از کشورهای مورد حمایت بلوک غرب بوده و به همین جهت سیاست خارجی این کشور در بیشتر زمینهها در راستای سیاستهای جهانی غرب در منطقه قرار دارد.
رویکردهای موازنهگرایی زمینه ایجاد تعادل بین اهداف راهبردی و سازوکارهای مبتنی بر کنش امنیتی را بهوجود آورده است. نظام سیاسی و ساختار امنیتی عربستان در برابر افکار و سیاستهای انقلابی موجود در جهان عرب و کشورهای اسلامی واکنش نشان میدهد. عربستان تلاش دارد تا نقش متعادل کننده و محافظه کارانه را ایفا کند تا از این طریق از هر گونه آشوب و ناآرامی و یا افکار انقلابی در منطقه وسرایت آن به داخل عربستان سعودی و دیگر کشورهای محافظه کار منطقه جلوگیری نماید(Milani, 2010: 75).
ظهور اسلام در این مکان جغرافیایی و وجود حرمین شریفین جایگاه برتری را در بین کشورهای اسلامی به این کشور اعطا کرده است که همواره بعنوان مهم ترین قطب جهان اسلام شمرده میشود. از این رو عربستان کشوری تاثیر گذار، مهم و تعیین کننده در تحولات منطقه خاورمیانه میباشد و پادشاهی سعودی همواره کوشیده است با اعمال سیاستهای ابتکاری و با استفاده حداکثری از ظرفیتهای گوناگون خود در جهان اسلام، دنیای عرب، و در بعد منطقهای و فراتر از آن در سطح نظام بینالملل نقش تعیین کننده برای خود تعریف کند و با حمایتهای مالی گسترده از دولت های کشورهای اسلامی و نفوذ در جنبشهای اسلامی در پی بسط و گسترش نفوذ خود بر آید.
خاندان آل سعود معتقدند که هر تحرکی درجهان اسلام اتفاق بیافتد با وجود مراسم سالانه حج و جمع شدن حدود دو میلیون زائر در عربستان سعودی با توجه به ساختار سیاسی بسته این کشور، در هرصورت تاثیر عمدهای براوضاع داخلی این کشور خواهد گذاشت. برای رسیدن به این هدف و کنترل کانونهای آزادی خواهی، سعودیها به تقویت و تحکیم روابط خود با رژیمهای دست غربگرا در برخی از کشورهای جهان اسلام و برقراری ارتباط ویژه با کشورهای غربی روی آورده است (مضاوی، ۱۳۹۳: ۷۳).
۴-۳- نقش عربستان در ترویج وهابیت، سلفیگری و خشونت در خاورمیانه
یکی دیگر از اهداف مهم عربستان سعودی در سیاست خارجی ترویج آیین وهابیت است، تا از این طریق حوزه نفوذ خود را گسترش داده و رهبری جهان اسلام و برتری خود را در منطقه تحقق بخشد. مبانی سیاست خارجی عربستان، بر پایه حفظ روابط ویژه این کشور با کشورهای سرمایهداری غرب شکل گرفته است. با این همه عربستان همواره کوشیده است تا در سیاست خارجی خود، رویکردی دوگانه را حفظ کند؛ به عبارت دیگر این کشور میتواند به صورت همزمان دو نقش متعارض را ایفا کند.
مقامات سیاسی عربستان از یکسو تلاش دارند تا رهبری جهان اسلام را عهدهدار باشند. از طرف دیگر، چنین کارگزارانی تمایل چندانی برای مقابله با جهان غرب نشان نداده و تلاش میکند که بهموازات رهبری جهان اسلام از الگوی ائتلاف با جهان غرب نیز بهرهگیری نماید. بنابراین عربستان سعودی در سیاست خارجی تمامی روابط خود را با غرب بویژه کشورهای طرفدار آن قرار داده و همواره میکوشد تا در مقابل جنبش های آزادی خواهی در جهان عرب و منطقه نقش متعادل کنندهای را ایفا کند (کیسینجر، ۱۳۷۹: ۳۷۲).نقش متعادل کننده در اینجا دقیقاً به معنی نقش خنثی کننده می باشد.
امروزه عربستان به عنوان یکی از مراکز مهم سیاستهای منطقهای آمریکا و غرب در میان کشورهای جهان اسلام درآمده و سعی نموده تا با دنبالهروی از کشورهای غربی نقش فعالتری در منطقه داشته و توان استراتژیک کشور را در صحنه سیاسی جهان غرب بالا ببرد. از اینرو میتوان اذعان داشت که هدف اولیه سیاست خارجی عربستان، گسترش نفوذ این کشور در ممالک اسلامی با ترویج آیین وهابیت در میان آنهاست و رویه دیگر سیاست خارجی ریاض اعمال نفوذ در کشورهای عربی و تحکیم جایگاه سیاسی خود در میان این دسته از کشورها به ویژه همسایگان میباشد. ترویج اسلام وهابی رویکردی است که در خدمت سیاست اسلام زدائی کشورهای اسلامی از طریق تولید نفرت نسبت به اسلام در آمده است.
عربستان سعودی به عنوان یکی از حوزههای بنیادین و تأثیرگذار جهان عرب محسوب میشود. از نظر سیاسی، ایدئولوژیک و ژئوپلیتیکی موقعیت خود را ارتقاء میدهد. همچنین نزدیکی و هم مرز بودن با کشورهای عربی خلیج فارس از نظر امنیتی و حفظ رژیم سیاسی کشورهای مزبور آثار خود را در شکلبندیهای سیاسی و امنیتی جهان اسلام و خاورمیانه منعکس میسازد. ولی هرجا که حفظ ثبات سیاسی در خدمت استیلای غرب نباشد عربستان فعالانه در جهت سرنگونی نظام سیاسی می کوشد نقش عربستان در بسیاری از بحرانهای خاورمیانه ازجمله بحران عراق، بحران لبنان، بحران سوریه و کودتا در مصر علیه دولت محمد مُرسی آثار خود را بر شکلبندی امنیت منطقهای خاورمیانه بهجا گذاشته است(Cordesman, 2009: 25) .
آنچه مسلم است ترس ریاض از بیثباتی ریشه در تهدیدات مستقیم علیه منافع سلطنتی سعودیها دارد. مشکلات حاد اجتماعی که امروزه مقامات سعودی با آن روبرو هستند، ناشی از سیستم بسته سنتی قبیلهای حاکم بر این کشور است. ساختار موجود در عربستان مهمترین مشکل را در رابطه با مشروعیت سیاسی و بقای سیستم سیاسی فراهم ساخته، به طوری که رژیم سعودی برای مقابله با بحران مشروعیت سیاسی در سطح داخلی و مقابله با بحرانهای سیاسی در سطح منطقهای و تضمین امنیت داخلی و منطقهای خود، و نیز در جهت حفظ منافع آمریکا و غرب به حمایت از گروههای تروریستی و باز تولید آنها روی آورده است.
در این راستا هدف عربستان سعودی در هماهنگی و همراهی با غرب سعی در «حفظ وضع موجود» و متعادل کردن پدیدههای استقلال طلبی و آزادیخواهی و جلوگیری از سرایت آنها به داخل کشور بوده است. در این چارچوب عربستان از زمان به قدرت رسیدن ملک عبدالعزیز آل سعود و تبدیل شدن به یک کشور، همواره نوعی سیاست محافظه کاری و احتیاط و پرهیز از تقابل و انعطاف پذیری در سیاستهای منطقهای را میان عربها دنبال کرده است(Katzman, 2013: 73) .
از این رو آنچه که در این میان برای مقامات سعودی مهم است، این مطلب است که با توجه به بحران جانشینی و مطالبات مردمی عدیدهای که در این کشور وجود دارد، و از سویی دیگر با توجه به حوادث و اتفاقاتی که در گوشه و کنار خاورمیانه در حال حادث شدن است، رژیمهای اقتدارگرا در منطقه یکی پس از دیگری دچار بحران و سقوط میشوند، تجدیدنظر در مبانی و اهداف سیاست خارجی این کشور میتواند فرصتهای جدیدی در اختیار این کشور قرار دهد وگرنه اصرار بر ایدههای فوق میتواند این کشور را آبستن حوادث جدیدی کند.
در نتیجه میتوان از سیاست خارجی سعودیها اینگونه برداشت نمود که آنها مجبور هستند در جهت اهداف متعارض در سیاست خارجی انتخابهای دشواری انجام دهند و اینکه الگوهای پایداری که در سیاست خارجی عربستان برجسته میشود از همه مهمتر امنیت داخلی رژیم بالاترین هدف سعودی است. هنگامی که برخی از بازیگران موثر در سیاست جهانی مستقیما مشروعیت حکومت سعودی را به چالش میطلبند و به طور مستقیم به تهدید نظامی میپردازند(Dyson, 1980: 148).
سعودیها با قبول خطر فراوان با نهضت های اسلامی نظیر اخوان المسلمین مقابله کرده و جهت حمایت آمریکا را به یاری فرا میخوانند. وقتی قدرتهای منطقهای ظهور میکنند به طور علنی رژیم سعودی را تهدید نمی کنند. ریاض حتی به قیمت پیچیده تر کردن روابط خود با آمریکا در صدد همراهی با آنان بر میآید در برهههای این چنینی ریاض تلاش کرده روابط خود را با آمریکا به صورت ویژه نگه دارد، اما این منفعت جز در شرایط بسیار سخت همواره با نوعی بیمیلی همراه است از بیم آن که مبادا نزدیکی علنی بیش از حد به آمریکا با مخالفتهای منطقهای و داخلی مواجه شود.
نتیجهگیری
سوژههای سیاسی خاورمیانه تحت تاثیر مولفههای هویتی و راهبردی قرار دارند. حکومت سعودی با تکیه بر ثروت اقتصادی و بنیانهای تاریخی شبه جزیره توانست گروههای تکفیری را در عربستان و سایر حوزههای جغرافیایی تقویت نماید. در این دوران، شاهد پیدایش گروههای تکفیری در بسیاری از مناطق خاورمیانه بودهایم. اگرچه گفتمان دینی وهابیت مبتنی بر نشانههایی از جدایی دین از حکومت و سیاست بوده است، اما چنین فرایندی بعد از ظهور و گسترش گروههای تکفیری با تغییرات قابل توجهی روبرو گردیده است.
در سالهای بعد از هویتیابی گرایش به اسلام ناب محمدی در خاورمیانه که همزمان با شکلگیری انقلاب اسلامی ایران بوده است، میتوان نشانههایی از سیاسی تر شدن آیین وهابی به عنوان بخشی از گفتمان حکومتی عربستان را مشاهده کرد. در این فرآیند، وهابیون تحت تاثیر اندیشههای سیاسی حکومت تلاش نمودند تا زمینه مقابله با آثار و پیامدهای انقلاب اسلامی در محیط منطقهای خاورمیانه را بوجود آورند. اگرچه زمینههای جدال گروههای سلفی با جنبش های آزادی خواهی اسلامی در خاورمیانه و آسیای جنوب غربی از دهه ۱۹۸۰ آغاز شده، اما چنین فرآیندی در سالهای ۲۰۰۶ به بعد گسترش قابل توجهی پیدا کرده است. نشانههای هویتیابی سلفی که مورد توجه و حمایت عربستان قرار داشته است را میتوان در قالب مولفههای ذیل تبیین نمود:
- ریشههای تاریخی تفکر سلفی مربوط به اندیشههای امام احمدبن حنبل در سال ۱۲۰ هجری قمری میباشد. احمدبن حنبل دارای رویکرد تعصبی و سختگیرانه درباره موضوعات دینی بوده و با هر گونه نمادگرایی موضوعات دینی نگرش مقابلهجویانه داشته است. او از طرف دیگر قیام علیه حاکمان فاسق و فاجر را نیز حرام اعلام کرده است.
- اندیشههای سلفی از اواخر قرن ۱۸ توسط محمدبن عبدالوهاب بازتولید شد. عبدالوهاب خودش را اهل سنت، و طرفدار توحید معرفی می کرد. بازگشت به سنت را به منزله زدودن بدعتهای مذهبی و اجرای شریعت در عهدی میدانست که مسلمانان در وضعیت فساد، بیبندو باری و کفر قرار گرفتهاند. برخی بر این اعتقادند که چنین رویکردی در خدمت سیاست انگلستان بوده، زیرا در قرن ۱۸ نشانههایی از رقابت سیاسی در فضای اروپای شرقی و غربی گسترش یافته بود. چنین رویکردی نه تنها زمینه رویارویی با قدرت عثمانی را بوجود آورد، بلکه نهایتاً موجبات سقوط این امپراطوری را بوجود آورد.
- محمدبن عبدالوهاب تلاش داشت تا مقاصد سیاسی را در قالب «تعالیم دینی» تبیین نماید. و آن را در مقابله با اندیشههای مذاهب و فرق اسلامی مطرح کند. در رویکرد عبدالوهاب تمامی گروهها و مذاهب اسلامی مطرود شناخته می شوند. بر همین اساس است که حکومت آل سعود نگاه دینی و اعمال مذهبی شیعیان را ناخالص و فاسد میداند. آنان تحت عنوان مبارزه با شرک با همه مناسک و مراسم مذاهب اسلامی مخالفت می کنند. براساس چنین اندیشههایی عربستان را باید نمادی از استفاده ابزاری از دین دانست که به گفتمان هژمونیک در جهان عرب و دنیای تسنن تبدیل گردیده است. پیوند علمای وهابی و دولت به گونهای انجام گرفته که سیاست دینی بخشی از گفتمان موجود در سیاست منطقهای عربستان شده است.
- پیوند اندیشههای وهابی با مقاصد سیاسی دولت عربستان و مبارزه آنها با جنبش های آزادیبخش خشونتگرایی را توسعه داده است. این وضعیت را باید انعکاس اندیشههای وهابی دانست که مبتنی بر رویکرد گروههای سلفی، وهابیت و مجموعههایی شکل گرفته که از آن در قالب گفتمان تکفیری نام برده میشود. گفتمانی که ارتداد و خشونت را در فضای سیاسی خاورمیانه بازتولید کرده است.
- مراکز دینی عربستان بخش قابل توجهی از دانشجویانش را از جهان اسلام جذب میکند. بورسیههای مذهبی را باید به عنوان بخشی از سازوکارهایی دانست که زمینه شستشوی مغزی گروههای اهل تسنن در حوزههای مختلف جغرافیایی را امکان پذیر ساخته است. در نگرش مراکز دینی عربستان، شریعت وسیله تحقق سیاست دولت است و هرگونه بیتوجهی نسبت به مولفههای دینی، مستوجب مجازات شدید و گسترده میباشد. چنین آموزههایی را باید انعکاس پیوند اندیشههای وهابی، روح سلفی مذهب حنبلی، فرهنگ عربی و رویکرد مقابلهجویانه خاندان آل سعود در مقابله با انقلاب اسلامی در فضای منطقهای و بین المللی دانست.
- علمای دینی عربستان در سالهای قرن ۲۱ بیش از آنکه به اندیشههای دینی برای ارتقاء فرهنگ اجتماعی توجه داشته باشند، تلاش دارند تا جدالهای ژئوپلیتیک را بر اساس مولفههای فرهنگی و هویتی بازتولید نمایند. هماکنون گفتمان وهابیت صرفا متعلق به اندیشههای سیاسی «نجد» نمی باشد، بلکه باید آن را انعکاس اندیشههایی دانست که زمینههای لازم برای مقابلهجویی سلفی و تکفیری علمای تاثیرپذیر از اندیشههای حکومتی عربستان حاصل شده است.
- درآمدهای نفتی عربستان در گسترش گفتمان سلفی نقش ویژه و تعیین کنندهای داشته است. اندیشههای سیاسی سلفی را باید به عنوان نمادی از ایدئولوژی رقابت سیاسی در خاورمیانه دانست. کارگزاران چنین ایدئولوژی تحت تاثیر آموزهها و حمایتهای مالی عربستان سازماندهی شده است.
- اندیشههای سلفی که توسط علمای وهابی در حوزههای مختلف جغرافیایی گسترش یافته، به گونهای تدریجی رادیکالیزه گردیده و تبدیل به گفتمان تکفیری شده است. تکفیر را باید در زمره سازوکارهایی دانست که برای گسترش قلمرو سیاسی و ژئوپلیتیکی عربستان تعریف شده است. به عبارت دیگر، اندیشههای تکفیری در مقابله با کسانی قرار دارند که در وضعیت «انحراف اجتماعی» و «انحراف دینی» قرار دارند. مقابله با شیعیان و متحدین منطقهای ایران را باید در زمره آموزههای تکفیری دانست که در حلقههای مطالعاتی علمای وهابی بازتولید شده و به عنوان آموزه سیاسی و راهبردی محور اصلی جدال سیاسی علیه انقلاب اسلامی تلقی میشود.
منابع
- بالدوین، دیوید (۱۳۸۰)، «بررسی امنیت و پایان جنگ سرد»، ترجمه علیرضا طیب، تهران: نشر نی.
- بوزان، باری (۱۳۸۹)، «اندیشه دولت و امنیت ملی»، مندرج در ریچارد لیتل و مایکل اسمیت: «دیدگاههایی درباره سیاست جهان»، ترجمه علیرضا طیب، تهران: انتشارات موسسه علمی و فرهنگی.
- فولر، گراهام (۱۳۷۳)، «قبله عالم؛ ژئوپلیتیک ایران»، ترجمه عباس مخبر، تهران: نشر مرکز.
- کمپ، جفری و رابرت هارکاوی (۱۳۸۳)، «جغرافیای استراتژیک خاورمیانه»، ترجمه سیدمهدی حسینی متین، جلد دوم، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
- کوهن، سائول برنارد (۱۳۸۷)، «ژئوپلتیک نظام جهانی»، تهران: موسسه ابرار معاصر.
- کیسینجر، هنری (۱۳۷۹)، «دیپلماسی»، ترجمه محمدحسن کاووسی، تهران: انتشارات روزنامه اطلاعات.
- لینور، جی. مارتین (۱۳۸۳)، «چهره جدید امنیت در خاورمیانه»، ترجمه قدیر نصری، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
- مضاوی، الرشید (۱۳۹۳)، «عربستان سعودی و جریانهای اسلامی جدید»، ترجمه رضا نجفزاده، تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
– Alexander, christofer (2010), “Tunisia :Stability and Reform in the Modern Maghreb”, Routledge.
– Alexander, Cooley and Daniel H. Nexon, (2011), “Bahrain’s Base Politics”, http://www. foreignaffairs. com/articles/67700/Alexander-cooley-and-daniel-h-nexon/bahrains-base-politics.
– Blumi, Isa (2011),Chaos in Yemon: Societal Collapse and the New Authoritarianism. Routledge
– Lee, Robert D (2010), “Religion and Politics in the Middle East”, Westview Press.
– Melhem, Hisham (2011), “Unmasking the false reformer”, http: //mideast. foreign policy. Com/posts/2011/04/22/ unmasking_the_false_reformer.
– Saab, Bilal Y (2011). Will the Syrian Army Join the dissent movement.
- Ahmed Ali (2013), “Al Qaeda in Iraq and the Iraqi Anti- Government Protest Movement”, Washington: Institute for the Study of War.
- Arango, Tim and Kareem Fahim (2014), “Iraq Again Uses Sunni Tribesmen in Militant War”, New York Times, January 20,
- Bahgat, Gawdat (2003) American Oil Diplomacy in the Persian Gulf and the Caspian Sea, university of Florida Press.
- Cole, Iuan (2009) Engaging the Muslim world, New York: Palgrare MacMillan.
- Cordesman, Anthony H (2009), “The Iraq War: Progress in the Fighting and Security”, CSIS, February 18.
- Cordesman, Anthony H. , Barak Barfi, Bassam Haddad, Karim Mezran (2011) The Arab Uprisings and U. S. Policy: what is the American National Interest? Middle East Policy Council, Vol. XVIII, No. 2, Summer.
- Crystal, Jill (2010), “ Oil and Politics in the Gulf: Rulers and Merchants in Kuwait and Qatar. ” ۲nd Cambridge University Press.
- Dyson, K (1980), “The State Tradition in Western Europe”, London: Oxford University Press.
- ghazi, Yasr and Tim Arango (2014), “Qaeda-Aligned Militants Threaten Key Iraqi Cities”, New York Times, January 2.
- Hildreth, steven (2009) Iran’s Ballistic Missile Programs: An Overview, Congressional Research Service Report for Congress, February 4.
- Holmes, R. and B. Gan (2005) Nonviolence in theory and Practice, long Grove: Waveland Press.
- Katzman, Kenneth (2013), “Iraq: Politics, Governance, and Human Rights”, Congressional Research Service.
- Knickmeyer, Ellen (2010), “Our Man in Sanaa” Foreign Policy, October 1.
- Kutler, Stanley (2003) Dictionary of American History, London: Thomson Gale Publishing.
- Milani, Mohsen (2010), “Meet Me in Baghdad”, Foreign Affairs, September 20.
- Wichen, Stephen (2013), “Iraq’s Sunnis in Crisis”, Middle East Security Report, May, p. 6.
[۱]. Purification
[۲]. Puritan
تاریخ مقاله: دی ماه ۱۳۹۳
نویسنده: مرجان کوهخیل ـ دانشجوی دکترای علوم سیاسی دانشگاه تهران