از زمان ظهور پدیده داعش ، تحلیل های بسیاری درباره ریشه های این پدیده و بازیگران به وجود آورنده آن و نیز کارکرد این گروه ارائه شده است ، ولی در همه این تحلیل ها خلا هایی دیده می شود که جامعیت این تحلیل ها را مخدوش می سازد و برخی از پرسش ها را بدون پاسخ می گذارد. درباره داعش پرسش هایی مطرح است که به نوعی بر تناقض ها انگشت می گذارد ، مانند اینکه چرا داعش علیرغم تطابق فکری در ابعاد تکفیری با سازمان القاعده اما در ابعاد رفتاری و سیاسی و تعریف اولویت ها با آن تفاوت دارد؟ و شاید به همین علت داعش به عنوان نسل دوم القاعده معرفی می شود. چرا داعش دولت اسلامی را بیشتر در جغرافیای عراق و سوریه متمرکز می کند ، در حالی که رهیافت خلافت دولت خلافت را برای همه امت و در همه سرزمین اسلامی می خواهد. به عبارت دیگر چرا دولت اسلامی در ترکیه یا عربستان سعودی از سوی این گروه مطرح نمی شود ؟ و چرا علیرغم اتفاق نظر کامل ایران و ائتلاف بین المللی بر ضد داعش به رهبری امریکا بر مقوله ضرورت جنگ بر ضد این پدیده تکفیری وتروریستی است اما این دو حاضر به همکاری با یکدیگر نیستند و مقوله معروف “دشمن دشمن من ، دوست من است” در اینجا مصداق پیدا نمی کند. اگر ادعای ایران و سوریه در اینکه غرب ، ترکیه ، عربستان سعودی و قطر در ایجاد داعش نقش داشتند ، چرا غرب بر ضد داعش ائتلاف بین المللی راه اندازی کرده وایران حملات هوایی روزانه جنگنده های امریکایی ، فرانسوی ، انگلیسی ، وکاندایی بر ضد داعش را چگونه تفسیر می کند . پاسخ دادن به همه این پرسشها اهمیت بسیاری دارد ، چرا که در بسیاری از تحلیلها یی که تا کنون ارائه شده است نوعی تناقض دیده می شود که باید بر طرف گردد. بالاخره امریکا با داعش یا ضد داعش است ؟ و القاعده و داعش همگون یا متفاوت اند ؟ و اینکه داعش یک جریان اسلامی امتی وانترناسیونالیستی است یا یک جریان سیاسی ناسیونالیستی وبرای تحقق اهداف خاص سیاسی به وجود آمده است. برای پاسخ دادن به همه این پرسشها ، ابتدا باید تحولات محیطی را بررسی کرد که در منطقه خاورمیانه یا غرب آسیا اتفاق افتاد وبازیگران دخیل را شناسایی کرد که طرف ها را به درپیش گرفتن رفتار کنونی وادار ساخته اند.
***
بیداری اسلامی ، تحولات فکری ، و وحدت اسلامی :
از زمان رحلت پیامبر اکرم (ص) تا کنون اختلاف اصلی جریانهای اسلامی مختلف در ابعاد اعتقادی عمدتا محدود به تعریف حاکم در جامعه اسلامی است. شیعه با استناد به واقعه غدیر وده ها احادیث متواتر ، امامت را مطرح می کند ومدعی است که حاکم باید منصوب خداوند ، معصوم از خطا ، وعادل باید باشد در حالی که برادران اهل سنت نظریه “غلبه” را مطرح می سازند و مدعی اند که کسب قدرت از طریق بیعت یا شورای حل و عقد و یا حتی با زور شمشیر مشروعیت پدید می آورد وبرای جلوگیری از دو دستگی باید حاکم را پذیرفت وبر ضد آن اعتراض نکرد هرچند ممکن است مرتکب ظلم وفسق باشد. موج بیداری اسلامی از این لحاظ نقطه عطف تاریخی به شمار آید که به این نوع نگاه در جوامع سنی پایان داد. شرکت گسترده تشکل ها واحزاب اسلامی در موج بیداری اسلامی وبر ضد رژیم های حاکم ، نشان داد که یک تحول فکری در نگاه این گروه ها صورت گرفته است که منجر به چشم پوشی از تئوری غلبه و در پیش گرفتن رفتار جدید قیام بر ضد رژیم های استبدادی و ضد اسلامی است. عنصر ذاتی در فلسفه امامت توجه به اصل عدالت استد و این اصل امروز مورد توجه جوامع اهل سنت قرار گرفته است.
این رفتار جدید اسلامگرایان در ابعاد سیاسی ، تظاهرات چند صد هزار نفری جوانان را به میلیونی و مردمی تبدیل کرد وتضاد با رژیم های استبدادی وحامیان غربی آنها را بارور و نهادینه ساخت .آنچه مسلم است غرب با این حرکت فراگیر مردمی واین تحول بزرگ فکری که بسیاری از مرزهای موجود بین تفکر امامت شیعی وغلبه سنی را در چارچوب فقه سیاسی برمی دارد و زمینه های وحدت بیشتر مذاهب مختلف اسلامی را فراهم می سازد موافق نیست. این زمینه های وحدت امت برای غرب یک خطر بالقوه به شمار می آید ، چرا که غرب بر پایه اصل “تفرقه بینداز و حکومت کن” پایه های سلطه خود را استوار کرده واین تحول جدید در خاورمیانه در تعارض کامل با این سیاست ها است . به همین علت غرب مترصد فرصتی بود تا شرایط وحدت در میان امت اسلامی را به شرایط واگرایی تبدیل کند ونظام سلطه خود را با شکل وشمایل جدیدی باز تولید کند .
القاعده واولویت تضاد با غرب :
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ ، غرب در تلاش بود که ابتدا این حرکت انقلابی به ایران محدود گردد وبر جوامع شیعی منطقه تاثیرگذاری نداشته باشد وهم زمان در محیط سنی نیز باید تعصبات مذهبی به گونه ای تقویت شود که از تاثیر پذیری از این حرکت اسلامی ضد غربی دور بماند. همچنین غرب همه راه های ممکن برای بازگردندن ایران به اردوی همپیمانی با غرب به کار بست که جنگ تحمیلی ، توطئه منافقین وکودتا ها در این راستا قابل تعریف اند. یکی از مهمترین تدبیرهای غرب برای جلوگیری از تاثیرگذاری انقلاب اسلامی بر جوامع سنی ، ایجاد مراکز آموزش تعصب ونفرت دینی بود که تحت نام مدارس مذهبی تدریس فکر وهابی ایجاد گردید تا از این رهگذرتفاوت های بین مذهبی برجسته گردد و همچون دیوار بی اعتمادی بین مذاهب نقش واگرایی ایفا کند. این ماموریت از سوی غرب به رژیم عربستان سعودی واگذار شد واین نظام با هزینه در آمد های نفتی خود این مهم را دنبال کرد .ایجاد واحداث هزاران مدرسه دینی بر پایه تفکر وهابی در اکثر کشور های اسلامی به ویژه در پاکستان و آفریقا در اوایل دهه هشتاد میلادی یکی از نتایج این تصمیم به شمار می رود. اشغال افغانستان توسط شوروی سابق ، زمینه های بکارگیری این سرمایه گذاری و اغلب جوانان در حال آموزش را به عنوان سربازان گمنام غرب در جنگ سرد علیه شوروی در افغانستان فراهم ساخت. در این جنگ ، فرهنگ دینی و برخی آیات قرآن در نفی ولایت کافر بر جامعه اسلامی (لن یجعل ال… للکافرین علی المومنین سبیلا) مورد استفاده قرار گرفت و پدیده حضور هزاران عرب مسلمان در فرآیند جهاد در افغانستان شکل گرفت که بعدها به عنوان افغان های عرب شناخته شدند. پس از حوادث افغانستان بسیاری از جوانان سیراب از اندیشه ضد سلطه به کشور های خود بازگشتند ، ولی در جریان حوادث اشغال کویت از سوی صدام حسین ، رییس جمهور مقبور عراق ، این جوانان با مشاهده رفتارهای دوگانه رهبرانشان دچار تضاد شدند. بسیاری از سران کشور های عربی به ویژه کشور های شیخ نشین خلیج فارس ، پس از اشغال کویت ، از غرب به ویژه آمریکا استمداد کردند و غرب در راس یک ائتلاف بین المللی کویت را از چنگ صدام درآورد. برای بسیاری از این جوانان این پرسش مطرح بود که آیا نفی سلطه فقط در مقابل شوروی مصداق دارد یا رفتار سلطه گرایانه که آمریکا انجام می دهد نیز از مصادیق آن به شمار می آید. استقرار نیرو های نظامی آمریکایی در اغلب کشور های عربی منطقه پس از بدست آوردن کویت و ساختن ده ها پایگاه هوایی و زمینی و دریایی در کویت ، عربستان ، بحرین ، قطر، امارات و عمان عملا به استقلال نیم بند این کشور ها پایان داد و همه این کشور ها را تحت سلطه نظامی مستقیم آمریکا و غرب قرار داد و این شرایط موجب شد که افغان های عرب یکبار دیگر آمادگی داشته باشند که به افغانستان سفر کنند و چهارچوب سازمان القاعده این بار برای مقابله با امریکا سازماندهی شوند درحالیکه نمی دانستند در رأس این سازمان مأموران آمریکائی قرار دارند. به عبارت دیگر با توجه به شرایطی که در دهه نود اتفاق افتاد و غرب کشور های عضو شورای همکاری را اشغال نظامی کرد ، تضاد بدنه اجتماعی القاعده القاعده عمدتا متوجه آمریکا شد و از طرف دیگر در محاسبات سیاسی آمریکا لازم بود که تضاد با غرب در اولویت القاعده قرار گیرد تا غرب به عنوان مبارزه با تروریسم در منطقه حضوری جدی تر پیدا کند. یکی از مهم ترین نتایج این فرآیند حوادث تروریستی ۱۱ سپتامبر در سال ۲۰۰۱ است که برج های دوقلو را هدف قرار داد. کسی در آغاز باور نمی کرد که افغان های عرب که دو دهه پیش با سرپرستی آمریکا بر ضد شوروی سازمان داده هم اکنون در صدد جنگ با آمریکا بر آمده و به ابزاری بر ضد آنها تبدیل شده باشد. ولی در نهایت آمریکا تصمیم خود را گرفت و دو سناریو برای تثبیت موقعیت خود در منطقه القاعده طراحی کرد. سناریوی اول حمله نظامی به افغانستان تحت عنوان سرنگونی حکومت طالبان(طلاب مدارس دینی سعودی) متحد طبیعی القاعده و از بین بردن زمینه های حمایتی این گروه تروریستی و سناریوی دوم منتظر شرایطی باشد که برای از بین بردن ظرفیت اجتماعی در خاورمیانه، سازمانی از جنس القاعده، ولی با کارکرد های متفاوت ایجاد کند و از طریق این رقیب جدید ، نیروی مقاومت اسلامی را به انزوای کامل ببرد.
علیرغم کثرت تحولات در سطح منطقه در هزاره سوم میلادی ، غرب هرگز فراموش نکرده است که تضاد اصلی اش با انقلاب اسلامی است و ایران دشمن اصلی آنها است و استمرار تجربه موفق جمهوری اسلامی، خطر بزرگی برای منافع سلطه طلبانه غرب خواهد بود .امریکا در سال ۲۰۰۲ و۲۰۰۳ با اشغال افغانستان وعراق سعی کرد در مرزهای شرقی وغربی ایران حضور نظامی ومستقیم یابد وتلاش داشت با سرنگونی رژیم های حاکم در آنها ،نظام های جدیدی در این دو کشور ایجاد کند که استمرار نظام اسلامی در ایران را با چالش مواجه کند . امریکا انتظار داشت مردم افغانستان وعراق از سربازان امریکایی استقبال کنند چرا که آنها را از شر نظام قرون وسطایی طالبان ورژیم خونخوار صدام نجات داده واز این رو امریکا با همکاری این مردم می تواند انقلاب اسلامی ایران را از نزدیک با چالشی عظیم روبرو سازد. ولی پیش بینی امریکا درست نبود واشغالگران با مقاومت مردم در هردو کشور مواجه شدند. این شرایط تازه ، امریکا را وادار کرد که در سال ۲۰۱۱ از عراق خارج گردد وافغانستان را نیز به نیروهای پیمان ناتو تحویل دهد.این شکست نظامی واشنگتن حجم نفوذ ایران را در سطح منطقه افزایش داد وایران را متحد طبیعی هر دو ملت همسایه ساخت. امریکا بدون خستگی این بار با در پیش گرفتن جنگ نرم بر ضد ایران وبرقراری شدیدترین تحریم ها بر ضد آن به بهانه پرونده هسته ای ، تلاش داشت آنچه که از طریق جنگ به دست نیاورده از طریق تحریم های اقتصادی عملی سازد ولی این تلاش نیز نتوانست نظام اسلامی را به زانو در آورد ورفتار آن را تغییر دهد. از این رو امریکا با باخت این راندها در صدد بود تا با یک سناریوی جدید این شرایط را تغییر دهد و انقلاب اسلامی ایران را با چالش مواجه سازد.
همان طور که گفته شد جریان سلفی های تکفیری به ویژه سازمان القاعده وداعش ، پدیده ی نو ظهوری است که در چند دهه اخیر در جهان اسلام ظهور پیدا کرده است و به صورت بازیگر فعال در صحنه سیاسی منطقه غرب اسیا و شمال و مرکز آفریقا نقش ایفا می کند. برخی از صاحبنظران تردید ندارند که این جریان محصول سیاست غرب با همکاری رژیم های متحد غرب نظیر ترکیه و عربستان می باشند. حادثه بروز اختلاف سیاسی به ویژه بر سر اولویت ها میان تشکل مادر یعنی القاعده با داعش پس از آغاز حوادث سوریه در سال ۲۰۱۱ و بسط سلطه داعش بر بخشهای غربی عراق وشرق سوریه ، پرسش های اضافی بسیاری را در باره داعش مطرح کرد که متاسفانه به بخش وسیعی از آن ها تا کنون با دقت پاسخ داده نشده است . پدیده داعش چگونه به وجود آمده است و دقیقاً چه بازیگرانی در به وجود آمدن آن نقش داشتند ؟ و این پدیده با چه اهداف و کارکردی پدید آمده و با تشکل مادر به نام القاعده چه تفاوت هایی دارد؟ و اینکه چرا طرف هایی که دیروز از آن حمایت کردند هم اکنون در چارچوب ائتلاف نظامی بین المللی در صدد مبارزه با آن برآمدند ؟
آنچه مسلم است اینکه غرب همانطور که گفته شد ، در پیدایش القاعده در افغانستان با شعار ضرورت مبارزه با اشغال و سلطه گری اتحاد جماهیر شوروی بر این کشور، نقش داشته است و غرب با کمک عربستان سعودی و برخی شیخ نشین های خلیج فارس ، جوانان پر شور کشور های عربی با انگیزه های اسلامی را به صورت ابزاری در جنگ سرد بر ضد رقیب خود به کار گرفت ، غافل از اینکه این پدیده به همان سرعت به علت ماهیت سلطه گری غرب بر اکثر کشور های اسلامی ، اثر خواهد گذاشت. حادثه ۱۱ سپتامبر این کار کرد را داشت که نشان دهد که جریان تروریستی القاعده نوک پیکان را بر ضد آمریکا نشانه رفته و با انفجار های لندن و مادرید عملا به تهدیدی جدی بر ضد غرب تبدیل شده است و غرب در هرگونه عکس العمل دربرابر آن تحت عنوان دفاع از حقوق خود ذیحق است.
موج بیداری اسلامی که از تونس آغاز شد و کشور های مصر، لیبی ، یمن و بحرین را در بر گرفت هم تهدید دیگری برای غرب بود و هم تمهیدی بود برای مدیریت ظرفیت انقلابی منطقه چرا که در این موج خیزش انقلابی ، مردم بر ضد رژیم هایی قیام کردند که همگی با غرب همپیمان بودند. این تعارض جدید با حمله مردم به پا خاسته به سفارت خانه های اسراییل و آمریکا ماهیت ضد استکباری خود را کاملا آشکار کرد. همچنین فعال شدن اسلامگرایان در موج بیداری اسلامی ، حجم تضاد با غرب را افزایش داد ، چرا که در این موج بسیاری از تشکل ها و جریان های اسلامی از تئوری مذهبی غلبه چشم پوشی کردند. تا هنگام بیداری اسلامی ، عمده اسلامگرایان سنی معتقد به ضرورت تبعیت از حاکم بودند و حتی جریانی مانند اخوان المسلمین در مصر علی رغم سرکوب نظام جمهوری ناصر برضد آنان از سال ۱۹۵۴، آن ها در سال های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۱ با انور سادات و حسنی مبارک ، رؤسای جمهور وقت مصر و وارثان ناصر، بیعت کردند. در این زمینه ، عمر تلمسانی ، مرشد وقت اخوان المسلمین ، با اشاره به حدیث معروفی از پیامبر اکرم (ص): “من مات و لم تکن فی رقبته بیعه مات علی غیر دین الاسلام، هر کس بمیرد و بیعتی به الو الامر برگردن نداشته باشد ، بر دین غیر اسلام می میرد” به این بیعت ها دست زد. ولی از هنگام آغاز بیداری اسلامی در سال ۲۰۱۱ ما شاهد مشارکت گسترده جریان های اسلامی در قیام بر ضد رژیم هایی بودیم که در گذشته با آنها بیعت شده بود و این پدیده در تونس ، لیبی ، مصر و یمن کاملا فراگیر ومشهود بود و این شاخص نشان می دهد که تئوری غلبه و تبعیت از حاکم هرچند فاسق و یا ظالم باشد برای اسلامگرایان ، پایان یافته و باور جدیدی جایگزین آن شده است. باز شدن عرصه اجتهاد در زمینه فقه سیاسی در مذاهب سنی تحت عنوان “فقه الواقع” و تلاش برای تعریف یک نظام اسلامی در چارچوب های مدنی و قرارداد های اجتماعی با عنوان “دوله مدنیه ذات مرجعیه اسلامیه”، شرایط دیگری پدید آورد و تحولی از الگوی منحصر به نظام خلافت به الگوی دولت مدنی-اسلامی به شمار می آید. این تحول بر پایه مفهوم مقاصد الشریعه در فقه اهل سنت صورت گرفته است. به عبارتی دیگر، اسلامگرایان می گویند اگر نظام خلافت در شرایط کنونی قابل تحقق نیست ، اصول سه گانه عدل ، حکومت رشد یافته (الحکومه الرشیده) و اصل شورا (انتخابات) به عنوان حد اقل باید پیگیری گردد که این اهداف هم اکنون مبنای فعالیت بسیاری از احزاب سنی در جهان اسلام شده است. این تحول فکری یک نوع نردیکی در باورها میان مذاهب مختلف شیعه وسنی ایجاد کرد ، چرا که در نتیجه این تحول پیروان اهل سنت مانند شیعه در پی حاکم صالحی بر آمدند که عادل باشد وبر پایه احکام اسلامی (فقیه)حکومت کند وبا رای مردم روی کار آید ودر خدمت جامعه قرار گیرد.
این تحولات چهارگانه یعنی تضاد القاعده با غرب ، تضاد مردم با نظام های استبدادی و وابسته به غرب ، فراهم شدن زمینه و بستر وحدت مذهبی در جهان اسلام ، واستمرار حاکمیت نظام اسلامی وضد غربی در ایران ، منافع غرب را در منطقه به شدت تهدید می کرد [و می کند] وبه همین علت غرب در تلاش بر آمد تا از این تضاد ها وبحران ها با طراحی سناریوی جدیدی خارج گردد وروابط سلطه گرانه خود با منطقه را به نحو جدیدی باز تولید کند.
اغاز پروژه بر اندازی بر ضد نظام حاکم در سوریه از سوی غرب در سال ۲۰۱۱ وبا تبانی کامل با عوامل منطقه ای بویژه ترکیه ، عربستان سعودی ، قطر، اردن ، وامارات متحد عربی ، راه حلی بود که غرب برای خروج از مجموعه این تعارضها برنامه ریزی کرده بود.این سناریو از فضای بیداری اسلامی سوء استفاده کرده وبا به اجرا گذاشتن سناریوی طرح بر اندازی در سوریه تلاش کرد شرایط سیاسی را نیز از شفافیت خارج سازد و صحنه را پیجیده کند.غرب با همکاری کامل رژیم های وابسته در منطقه با تولید نسل دوم القاعده با نام داعش وجبهه النصره در محیط سوریه وحمایت از آنها ابتدا تلاش داشت تا رقیبی برای نیروهای مقاومت اسلامی بتراشد که با تضادها و اهداف متفاوتی عمل کند. امریکا سعی کرد تضاد های این گروه را از تضاد با امریکا با تضادهای داخلی جایگزین کند واین علت پیدایش نسل جدید از سلفی های تکفیری با اهداف وتضاد های متفاوتی از تشکل مادر را ، اشکار می کند. همچنین غرب با اجرای این پروژه سعی کرد فرایند بیداری اسلامی را تحت الشعاع قرار دهد و با وارد کردن بازیگر جدید به معادله به نام سلفی های تکفیری نسل دوم ، تضاد میان مردم ونظام های وابسته به غرب را به میان مردم کشاند ونا امنی گسترده در عراق ، سوریه ، لبنان ، یمن ، لیبی ، وشبه جزیره سیناء نتیجه این نوع برنامه ریزی غربی است. تاکید گروه های دوم القاعده با نامهای داعش وجبهه النصره بر اولویت شیعه کشی باتوجه به اینکه شیعیان در منطقه پرچم مبارزه با صهیونیسم را در دست دارند ومبارزه با اقلیت های مذهبی ودینی نیز بخشی از این برنامه ریزی است ، تا تضاد های جدید ریشه در باورهای جامعه پیدا کند وجوامع منطقه را تا مدت زمان بسیار طولانی درگیر خود سازد . این تضاد مذهبی که در تاریخ سابقه چندانی ندارد وبه ندرت تا این حد خونین بوده، بخشی از سناریوی غربی- و ارتجاع عربی بود ، برای به اصطلاح از بین بردن زمینه ها وبسترهای جدید وحدت در جهان اسلام ونوعی تلاش برای مقابله با افزایش نفوذ انقلاب اسلامی در سطح منطقه وجهان اسلام است . همچنین غرب با این برنامه ریزی شیطانی تلاش داشت تا جبهه مقاومت را با چالش مواجه کند و آن را به طور کامل منفعل سازد .
آنچه مسلم است معادله سیاسی داعش در منطقه چند مجهولی وپیچیده است وبدون در نظر گرفتن وقایع میدانی نمی توان آن را به دقت درک کرد .فهم نقش غرب در این معادله وتلاش آنها برای تغییر تضادها ،علت اصلی حمایت غرب از این گروه ها در سه یا چهار سال گذشته است که درک آن اهمیت بسیاری دارد . حمایت مستقیم رژیم صهیونیستی از این گروه ها از طریق درمان بیش از ۱۶۰۰ نفر از زخمیهای تکفیریها نیز شاهدی بر تبانی این رژیم با این سناریوی غربی است . آنچه مسلم است سناریوی راه اندازی وحمایت از این گروه های تکفیری از طرف غرب با سقفی از توان وکارکرد معین تعریف شده بود که به علت پیوستن تعداد زیاد وبیش از تصور داوطلبان سرخورده وناراضی در سطح منطقه به آن ها ، به قدرتی جدی وغیر قابل کنترل تبدیل شدند وناگهان حیثیت سیاسی و بین المللی هم پیمانان غرب در منطقه را تهدید کردند که غرب با بروز این شرایط نا مترقبه جدید ناگزیر بود تاکتیک را تغییر دهد و با تشکیل ائتلاف بین المللی بر ضد داعش ژست ضد تروریستی بگیرد .غرب از این گروه ها خواسته بود نظام در سوریه را سرنگون کنند ولی این گروهها بالقوه تهدیدی برای عراق ،اقلیم کردستان ، عربستان سعودی ، واردن شدند واین شرایط جدید برای هم پیمانان غرب قابل تحمل نبود وبه همین علت غرب ، ائتلاف بین المللی بر ضد داعش را ابزاری قرار داد تا به گفته اقای اوباما آنها را مهار کند و با فشار نظامی این فرزند عاق را به اطاعت وادارد تا همچنان تحت کنترل باقی بماند و تنها در چارچوب نقش تعریف شده از سوی اربابان فعالیت کند.علت اصلی اختلاف نظر ایران با غرب در جنگ بر ضد داعش به این سوابق بر می گردد وایران نمی تواند با کسانی همکاری کند که تا دیروز حامی داعش بوده وامروز برای حفظ آبروی خود با تغییر رفتار در صدد مدیریت حوادث اند ونه از بین بردن گروه های تروریستی اند.