چکیده
تمدن نوین بشری و نظم نوین در جوامع بشری از مهمترین آرمانهای بشری است که از دیرباز مطرح بوده و امروزه نیز یکی از گفتمانهای بنیادین بشمار مىرود که توجه دانشمندان و متفکران جهان را به منظور طراحی و مهندسی نظام مند آن به خود جلب نموده است. در این میان با توجه به کارآمدی دین اسلام در ارائه بهترین الگوها و نظامهای اعتقادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و دیگر عرصهها در این نوشتار برآنیم تا اصول و راهکارهای تحقق تمدن نوین اسلامی را از منظر قرآن کریم بررسی و تبیین نماییم. بررسیها نشان مىدهد که عدم جدایی دین از سیاست، لزوم حاکمیت اسلام و اجراى قوانین الهی، مشارکت مردمی در تحقق تمدن نوین اسلامی، بکارگیری نخبه گان علمی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، حرکت جهادی در اصلاح امور و ساختن آینده بهتر، اعتدال و میانه روی، عدم تقلید و وابستگی به تمدن و فرهنگ غربی، صداقت و استقامت مهمترین اصول تمدن سازی نوین اسلامی از منظر قرآن کریم است. از سوی دیگر نهادینه سازی سبک زندگی اسلامی، اتحاد و انسجام اسلامی، عدالتگستری و ظلمستیزی، گسترش آزادى اسلامی در جوامع بشری، احیاء امر به معروف و نهی از منکر، تحقق اقتصاد اسلامی با رویکرد مقاومتی، پیشرفت در علم، تکنولوژی و صنعت، ارتقاء توانمندیهای نظامی مهمترین شاخصهای تمدن نوین اسلامی از منظر قرآن کریم بشمار مىرود.
طرح مسأله
جوامع بشری در مسیر رسیدن به اهداف بلند خویش با گفتمانهای گوناگونی برخورد مىکند که نوع نگاه و مهندسی نظام مند ایدهها و راهکارهای راهبردی در رویارویی با این گفتمانها سهم بسزایی در پیشرفت و تعالی جوامع بشری خواهد داشت. مسأله تمدن و نظم نوین جهان از مهمترین این گفتمانهاست که از دیرباز توجه داشمندان و اندیشمندان در جای جای جهان با گرایشهای گوناگون را به خود جلب نموده است لذا هرکدام از زاویههای گوناگون و نیز متأثر از فرهنگ، جهانبینی و نظام فکری خود به طراحی تمدن نوین بشری و نظم نوین جهانی پرداخته اند که لغزشهای متعددی در دیدگاههای آنها وجود دارد. در این میان مسأله اساسی این است که آیا بر اساس آموزههای قرآن کریم که عهده دار سعادت دنیوی و اخروی همه انسانهاست مىتوان الگوی تمدن اسلامی را به صورت سازمان یافته ای برداشت و ارائه کرد. لذا در این نوشتار اصول و راهکارهای تحقق تمدن نوین اسلامی را از منظر قرآن کریم را مورد بررسی قرار مىدهیم. لیکن پیش از واکاوی این مطلب ابتدا به ضرورت ترسیم الگوی اسلامی تمدن نوین از منظر قرآن کریم و چیستی تمدن اسلامی مىپردازیم:
۱- ضرورت ترسیم الگوی اسلامی تمدن نوین از منظر قرآن کریم
بىتردید سعادت دنیوی و اخروی انسان منوط به بهرهگیری از آموزههای ناب آسمانی است و از آنجا که قرآن کریم، یگانه کتاب آسمانی است که از گزند تحریف مصون مانده و آموزههایش منطبق بر فطرت انسان بوده و نیز از جاودانگی و جامعیت در همه ابعاد هدایتی برخوردار است، صحیح ترین و جامع ترین کتابی الهی است که آموزههای آن عهدهدار سعادت دنیا و آخرت است.
خداوند در سوره اسراء مىفرماید: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ..»(الإسراء، ۹) که با توجه به اطلاق در عبارات آن و همه جانبه بودن آموزههای هدایتی قرآن کریم به ویژه در رسیدن به سعادت در زندگی دنیوی و اخروی، به طور ضمنی بر این مصداق اساسی نیز دلالت دارد که قرآن کریم مردم را به بهترین شیوههای زندگی رهنمون مىسازد. در آیات دیگر نیز مىفرماید: «وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً..»(هود، ۷) و «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً..»(الملک، ۲) سخن از ابتلاء مردم به عنوان یکی از اهداف خلقت اشاره شده که ثمره این ابتلاء، مشخص شدن افرادی است که بهترین عمل را داشتهاند. و این «عمل احسن» علاوه بر لزوم حسن فاعلی که ناظر به نیت خالصانه است باید حسن فعلی نیز داشته باشد یعنی نفس عمل انسان نیک و به تعبیر قرآن احسن باشد. و از آنجا که این عمل به صورت مطلق آمده، همه ابعاد زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی و نیز عرصههای سیاسی، اقتصادی، علمی و فرهنگی را شامل مىشود. به تعبیر دیگر مجموعه اعمال و رفتارهای انسان در زندگی در عرصههای مذکور باید بر اساس الگو و نظام احسن باشد. از سوی دیگر حال که خداوند در همه عرصههای مذکور پیروی از نظام و الگوی احسن که سعادت دنیوی و اخروی انسان را رقم مىزند، در امتحانهای الهی از همه انسانها خواسته است. به یقین لازمه این امر این است که این نظام و الگوی احسن را در آخرین کتاب آسمانی خویش به خوبی ترسیم نموده باشد با این توضیح مىتوان دریافت که آیه «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ..»(الإسراء، ۹) حکایت از آن دارد که بهترین، کاملترین، استوارترین و معتدلترین نظام و الگوی احسن که سعادت دنیوی و اخروی و تکامل انسان را به ارمغان مىآورد، در قرآن کریم به خوبی تبیین شده است.
از سوی دیگر با توجه به جدایی ناپذیری قرآن از عترت و لزوم تمسک به این دو به منظور هدایت شدن که در حدیث متواتر ثقلین بدان اشاره شده(رک: کلینی، ۱۳۶۵ش، ج۱، ص۲۹۴؛ طوسی، ۱۴۱۴ق، ص۲۵۵؛ احمد بن حنبل، بىتا، ج۳، ص۱۴، ۱۷، ۲۶، ۳۷۱؛ دارمی، ۱۳۴۹ش، ج۲، ص۴۳۱–۴۳۲). مىتوان به ضرورت رجوع به قرآن و عترت در همه ابعاد زندگی چه در عرصه فردی، خانوادگی و اجتماعی و چه در عرصههای سیاسی، اقتصادی، علمی و فرهنگی و مدیریت راهبردی جوامع بشری و تمدن سازی نوین اسلامی پی برد. لذا ساختن بنای زندگی، تمدن نوین اسلامی و اسلوب راهبردی آن بر پایه آموزههای قرآن و عترت، از اساسی ترین مصادیق بهرهگیری از آموزههای این دو امانت گرانقدر الهی است که نقش مستقیمی در هدایت و سعادت دنیا و آخرت و تکامل انسان دارد.
۲- چیستی تمدن اسلامی
واژهی تمدّن از ماده «مَدَنَ بالمکان» به معنای اقامت گزیدن در جایی، گرفته شده است(ابن درید، ۱۹۸۸م، ج۲، ص۶۸۳؛ اسماعیل بن عباد، ۱۴۱۴ق، ج۹، ص۳۲۸؛ جوهرى، ۱۳۷۶ق، ج۶، ص۲۲۰۱؛ ابن منظور، ۱۴۱۴ق، ج۱۳، ص۴۰۲). پس شهر را از آن جهت مدینه گویند که مردم، آن را به عنوان مکانی برای زندگی خود برمیگزینند. امیر المؤمنین(ع) در یکی از مواعظ خود در ضمن شمارش اقوامی که تمدنهایی را ساخته و پرداختند و آنگاه مرگ آنان را دریافته و ربود، میفرماید: «أَیْنَ الَّذِینَ سَارُوا بِالْجُیُوشِ وَ هَزَمُوا بِالْأُلُوفِ وَ عَسْکَرُوا الْعَسَاکِرَ وَ مَدَّنُوا الْمَدَائِن»(سیدرضی، بىتا، ص۲۶۳). البته واژهی «تمدّن» در هیچ یک از لغتنامههای معتبر عرب وارد نشده و از واژگان مستحدث و نوپیداست. که معنای مطاوعه و انفعال را در خود جای داده و به معنای پذیرش شهر نشینی است و آداب و رسوم زندگی شهری است.
با توجه به اینکه تمدن معانی مختلفی دارد ولی اصلیترین معنای آن شهرنشین شدن و اقامت در شهر است. و بر همین اساس این کلمه معادل واژه شهرآیینی و به معنای حسن معاشرت است(جان احمدی، ۱۳۸۶ش، ص۲۴). البته رابطه میان شهر و تمدن، رابطه جزء و کل است نه ظرف و مظروف. بنابراین اگرچه تمدن[۳] از مدینه به معنای شهر ریشه می گیرد ولی در اصل شهر معلول تمدن بوده نه علت آن، یعنی به واقع شهر جزء تمدن است(جان برنال، علم در تاریخ، ترجمه اسدپور و دیگران، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۴ش، ص۸۶). به همین دلیل تمدن به مفهوم خو گرفتن با اخلاق و آداب شهریان آمده است. از این رو تمدن عبارت است از برقراری نظم اجتماعی و جامعه پذیری جهت همکاری و تعاون میان انسانها که زمینه را برای مقبولیت یک فرهنگ فراهم می سازد. به تعبیر دیگر تمدن زندگی جمعی همراه با پذیرش نظم اجتماعی است که نتیجه آن تحقق خلاقیت فرهنگی می باشد(ویلیام جیمز دورانت، تاریخ تمدن، ۱۳۷۰ش).
تمدنها بر اساس نوع تکوین اشکال مختلفی دارند و هر یک دارای ویژگیهایی هستند که می توان به وسیله آن تمدنها را از یکدیگر بازشناخت و تقسیم بندی نمود و تمدن اسلامی از نوع تمدنهای یکجانشین مبتنی بر حیات دینی و ایدئولوژیک است. از این رو تمدن اسلامی، تمدنی دینی است که پایه و اساس آن بر محور دین اسلام قرار دارد و مؤلفههای آن عبارتند از: دین و اصول دینی، اخلاق، علم، عدالت و قواعد و مقررات، به طوری که مدینه النبی بر اساس همین ارکان و مؤلف هها شکل گرفت. در نتیجه تمدن اسلامی عبارت است از تمدنی ایدئولوژیک با مجموعه ای از ساختهها و اندوختههای معنوی و مادی جامعه اسلامی که انسان را به سوی کمال در این دو بعد سوق دهد(جان احمدی، ص۵۲).
تمدن مجموع هر چیزی است که در پیشرفت یک جامعه نقش دارد. خواه جنبههای مرتبط با افکار و آداب و رسوم و آنچه مربوط به جنبههای انسانی است و خواه جنبههای ظاهری زندگی و آنچه در قالب ساخت و سازها، اکتشافات و مدرنیته خود را نشان میدهد. بنابراین فرهنگ هر چه که باشد و هر گونه که تعریف شود، خارج از مفهوم تمدن نیست. به عبارتی؛ تمدن مفهومی است که فرهنگ را نیز در خود جای داده است.
با توجه به تعریف تمدن به «میزان رشد و بالندگی یک جامعه در راستای اهداف خود»، میتوان نتیجه گرفت که تمدن اسلامی یعنی مجموعه آداب و رسوم و قوانین و اصول زندگی اعم از مسائل فردی و اجتماعی در همه ابعاد آن که بر اساس فطرت پاک انسان شکل میگیرد تا عالیترین شرایط را برای شکوفا ساختن استعدادهای ذاتی او فراهم سازد و او را در خط نورانی توحید که بر آن آفریده شده است، پیش برد و زمینهی بیشترین تقرب الی الله را فراهم سازد. این تمدن هم به مسائل مادی و هم به مسائل معنوی و البته با محوریت معنویت و عبادت توجه دارد و انعکاس جلوههای آن را در اشکال زندگی انسان میتوان یافت. از آنجا که جلوههای مادی و ظاهری زندگی بر اساس تفکر توحیدی شکل گرفته است، باید هماهنگ با آن باشد.
۳- اصول تمدن سازی نوین اسلامی
تمدن سازی نوین اسلامی مبتنی بر اصولی بنیادین است که در ذیل مورد بررسی قرار مىگیرد:
۳-۱- عدم جدایی دین از سیاست
اندیشه «جدایی دین از سیاست» یکی از بارزترین مصادیق بدعت در اندیشه اسلام است. جدا انگاری دین از سیاست و به تعبیر دیگر عدم دخالت مذهب در زندگى سیاسى و اجتماعى دنیوى، نظریهای است که شاید بتوان خاستگاه آن را در مباحث غرب دانست همچون نظریه«دو پادشاهى» توسط «مارتینلوتر» که بخشی از آن چنین است: «انجیلخدا باید در قلمرو کلیسا و قانون شریعت وى در قلمرو جامعه حکومتکند(نک: جعفری، ۱۳۷۶، ج۲۵، ص۶۰-۶۲). جدایىناپذیری دین از سیاست، اولین بار توسط سید جمال الدین اسدآبادی در میان مسلمانان مطرح شد چراکه وی احساس کرد که اگر بخواهد در مردم حرکت ایجاد کند باید به مردم مسلمان بفهماند که سیاست از دین جدا نیست(مطهرى، بىتا، ج۲۴، ص۱۶۷). این اندیشه اگرچه در نگاه اول تنها یک نظریه سیاسی به نظر مىرسد اما در حقیقت امر یکی از بزرگترین عوامل عقبماندگی مسلمانان در جوامع بشری و به تعبیر بهتر یکی از عوامل به انزوا رفتن اسلام از حاکمیت در جوامع بشری و زمینهساز به قدرت رسیدن کفار و ستمگران و استعماگر در جوامع اسلامی است که این امر به شدت با قرآن کریم تعارض دارد چراکه به عنوان نمونه در آیه «..وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً»(النساء، ۱۴۱) هرگونه حکومتی از کافران بر مؤمنان نفی و باطل قلمداد شده است(حسینىتهرانی، ۱۴۱۶ق، ج۳، ص۱۰۹). دستههاى متعددی از آیات قرآن بیانگر عدم جدایی میان این دو مىباشد که ذیلاً به نمونههایی از این آیات اشاره مىکنیم:
أ- آیاتی که بیانگر مبارزات انبیاء با حاکمان سیاسی و طواغیت زمان ایشان است، همچون مبارزات حضرت موسی(ع) مانند آیات: «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى»(طه، ۲۴) که از آن چنین استنباط مىشود که اولین مأموریتانبیا، مبارزه با طاغوتهاست. این مبارزه یک تکلیفالهى است و اینکه براى اصلاح جامعه، باید به سراغ سرچشمه و ریشه فتنه و فساد رفت(قرائتی، ۱۳۸۳، ج۷، ص۳۳۵). و نیز آیه «فَأْتِیاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنی إِسْرائیلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ..»(طه، ۴۷) که نشانمىدهد آزادسازى انسانها از ستم و بردگى طاغوت، در رأس وظایف انبیاست، لذا این دو آیه ناظر به عدم جدایى دین از سیاست است(نک: همو، ج۷، ص۳۵۱).
ب- آیاتی که یکی از شئون انبیاء الهی را خلافت در زمین، حکمرانی و قضاوت در میان مردم ذکر کرده است مانند آیات «وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَهَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ»(ص، ۲۰) و آیه «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ…»(ص، ۲۶)(همو، ج۱۰، ص۹۱ و۹۹). و نیز آیه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ..»(النساء، ۵۹). این آیه ناظر به مقام حکومت پیامبر(ص) است(مطهرى، بىتا، ج۲۱، ص۱۲۱-۱۲۲). آیه «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاهِ وَ إیتاءَ الزَّکاهِ وَ کانُوا لَنا عابِدینَ»(الأنبیاء، ۷۳) که از آن مىتوان دریافت که دین از سیاست جدا نیست(قرائتی، ۱۳۸۳، ج۷، ص۴۷۷).
ج- آیاتی که بیانگر احکام و حدود الهى است همچون آیات «إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا…»(المائده، ۳۳) و «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَهُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما…»(المائده، ۳۸) بىتردید اجراى احکام و حدود الهى، در سایه برپایى نظام و حکومت اسلامى میسر است، پس دین از سیاست جدا نیست(همو، ج۳، ص۷۶ و۸۲).
د- آیات ناظر به حکومتجهانی امام عصر(عج) مانند آیات «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ»(الأنبیاء، ۱۰۵) و نیز آیه «وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ..»(النور، ۵۵) که تحقق این حکومت جهانی هرگز با جدایى دین از سیاست سازگار نیست بلکه حکومت عدل جهانی ایشان تجلی جدایىناپذیرى دین از سیاست است.
۳-۲- لزوم حاکمیت اسلام و اجراى قوانین الهی
در تفکر اسلامى حقّ حاکمیّت مخصوص خداست و هدفاصلى پیامبران نیز این بود که بشر را از عبودیّت و سلطۀ زورگویان و قدرتطلبان رهایى بخشند و همگان را تحت حکومت «لا اله الّا اللّه» در آورند. پیامبران با مبارزه و انقلاب علیه فرعونها و طاغوتهاى زمان آزادى را به بشر بازگرداندند و فقط حکومت «اللّه» را ثابت نموده و جامعهتوحیدى که به مفهوم خداپرستى و آزادى است تشکیل داده و بساط حکومت باطل را برچیدند. حکومت در اسلام مخصوص خداست که این امر به وسیلۀ پیامبران و قوانینالهى به مرحلۀ اجرا در مىآید(موسوىخلخالی، ۱۴۲۲ق، ص۵۸-۵۹). آیات متعددی از قرآنکریم بیانگر این مدعاست مانند «…إِنِ الْحُکْمُ إِلّا لِلّهِ .. »(الأنعام، ۵۷)، «..أَلا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِینَ»(الأنعام، ۶۲)، «..إِنِ الْحُکْمُ إِلّا لِلّهِ أَمَرَ أَلّا تَعْبُدُوا إِلّا إِیّاهُ .. »(یوسف، ۴۰) و «وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولى وَ الْآخِرَهِ وَ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»(القصص، ۷۰)
از سوی دیگر حکومت در اسلام جلوهاى از حاکمیتخداوندى در روى زمین است، حقّ حاکمیّت مطلقه بر بشر تنها از آن خداى جهان است و هیچ فرد و یا گروهى حقّ حاکمیّت بر دیگران را ندارد، مگر آنکه به عنوان «خلیفه اللّه»(نمایندگى خدا) بر مردم حکومت کند که ضرورت آن یک امر عقلى و انکارناپذیر مىباشد؛ زیرا حقّ حاکمیّتخدا جز به وسیلۀ بشر در سطح جامعه قابلاجرا نیست و تشکیل حکومت الهى به معناى رهبرى جامعه باید از مجراى انسانى کامل و داراى دو جنبۀ الهى و بشرى صورتگیرد، اصولا پیمودن راه تکامل بدون استفاده از وجود رهبر ممکن نیست و سر ارسال پیامبران و انتخاباوصیا براى آنان همین است با این توصیف حکومت مردم بر مردم که توسط نمایندگان خداوند در زمین اجرا مىشود جلوهاى از حاکمیت خداوندى بر مردم است(نک: مکارمشیرازی، ۱۳۷۴، ج۱۲، ص۲۰۳؛ جعفری، ۱۳۷۶، ج۹، ص۲۳۵-۲۳۷).
بر اساس آیه «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ..»(النساء، ۵۹) یکى از ویژگیهاى جامعهاسلامى این است که در این جامعه تنها ارادهالهى حکومت مىکند و اگر کسانى چون پیامبر و پیشوایاندینى هم حاکمیت دارند، حاکمیت آنها در طول حاکمیت خداست و در عرض آن و مقابل آن نیست. آیه مذکور مربوط به همین حاکمیتهاست و مشروعیت حکومتاسلامى از این آیه به دست مىآید(جعفری، بىتا ج۲، ص۴۶۷). در زمینۀ خلافت انسان نیز مىفرماید: «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً..» این خلافت همان خلافتالهى انسان در زمین است که مظهر أتمّ و اکمل آن سلسلۀ انبیا هستند که راهنماى بشر و پیادهکنندۀ حکومت الهى مىباشند. و نیز مىفرماید: «یا داوُدُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ.. »(ص، ۲۶) در این آیۀ با «فاء تفریع» حقّ حاکمیّت از شئون مقام خلافت الهى شمردهشده که این خود از مناصب اعطاست و بدون آن حقّ حاکمیّت براى کسى ثابت نخواهد بود اعمّ از حاکمیّت در قضا و یا زعامت و رهبرى. آخرین حکومت از حکومتهاى الهى حکومت آخرین پیامبراکرم(ص) است که باید در تمام دورانهاى بشرى ادامه یابد و تشکیل آن به حکم عقل یک امر ضرورى است؛ زیرا کاملترین برنامههاى ارائهشده براى ادارۀ بشر در همه زمانهاست و سپس امامان معصوم(ع) در رأس این حکومت قرار مىگیرند»(موسوىخلخالی، ۱۴۲۲ق، ص۶۱-۶۲). اما در خصوص دورانغیبت، امر حکومت به دست مسلمین مىباشد به این صورت که وظیفه آنان است که حاکمى را به صورت ولىّ امر انتخاب کنند به عبارت روشنتر در زمان غیبت، سرپرستی حکومت اسلامی به دست فقیهان جامعالشرائط خواهد بود که عهدهدار مقام نیابت عام از امام معصوم(ع) هستند(همان، ص۶۶-۶۷ و ۴۴۵). که با توجه به اوصاف عالی و شرائط اساسی زمامدار مىتوان گفت که حاکمیت چنین اشخاص در حقیقت، حاکمیت نمایندگانخداوندى در روى زمیناست(جعفری، ۱۳۷۶، ج۹، ص۲۳۱).
گفتنی است حکومتاسلامی تجلی حاکمیت ارزشهای والاى اسلامى است امیرالمؤمنین(ع) در بیانی مىفرماید: «خدایا تو مىدانى که جنگ و درگیرى ما براى به دستآوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود، بلکه مىخواستیم نشانههاى حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم و در سرزمینهاى تو اصلاح را ظاهر کنیم، تا بندگان ستمدیدهات در امن و امان زندگى کنند، و قوانین و مقررّات فراموش شده تو بار دیگر اجراء گردد»(سیدرضی، بىتا، ص۱۸۸-۱۸۹). به گفته علامه طباطبایی حکومتاسلام حکومتى است اجتماعى و دینى که مردم را به چیزى وا می دارد که جمیع شؤون زندگى ایشان را اصلاح مىکند، و براى تمامى طبقات جامعه نهایت سعادتى را که در خور امکان است آماده مىکند(طباطبایی، ۱۴۱۷ق، ج۹، ص۲۶۴). در جای دیگری نیز مىنویسد:«غرض از تشکیل ملک و حکومت این است که صاحب حکومت امور جامعه را طورى تدبیر کند که هر فردى از افراد جامعه به کمال لایق خود برسد، و کسى و چیزى مانع پیشرفتش نگردد»(طباطبایی، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۲۸۷).
۳-۲-۱- ضرورت وجود رهبر جامع الشرائط در جامعهاسلامی
انسان با توجه به اینکه از ذخائر و نیروهای نهفته در وجود خویش خبر ندارد لذا نمىداند که چگونه آنها را رهبرى کند و مورد بهرهبردارى قرار دهد از سوی دیگر انسان نسبت به حیوان از غرائز کمتری برخوردار است، لذا به رهبرى، مدیریّت و هدایت از خارج نیاز دارد، رهبرى که راه به او نشان داده شود و نیروهایش سامان یابد. این همان اصلى است که مبنا و فلسفه بعثت انبیاء است، زیرا فلسفه بعثت انبیاء متّکى به اصل نیاز بشر به راهنمایى و رهبرى است(نک: مطهرى، بىتا، ج۳، ص۳۲۲-۳۲۳). برخی نیز بر این باورند که نیاز مردم به رهبر به اقتضاء طبیعت اجتماع امری است که نیاز به دلیل ندارد(مغنیه، ۱۴۱۴، ص۸۷).
در ذیل به برخی از آیات که ناظر به ضرورت جود رهبر در جامعه اسلامی است اشاره مىشود:
أ- در آیاتی چون «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ»(الرعد، ۷)، «وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى»(طه، ۱۳۴) «وَ لَوْ لا أَنْ تُصیبَهُمْ مُصیبَهٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ»(القصص، ۴۷) به لزوم وجود رهبر در همه اقوام و تحقق اتمام حجت اشاره شده و از سوی دیگر آیه «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ..»(الروم، ۳۰) دین را امری فطری دانسته است لذا با توجه به تناسب آموزههای قرآن با فطرت الهی انسان مىتوان دریافت که انسان به لحاظ فطری نیاز به رهبر الهی دارد.
ب- «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ..»(الإسراء، ۷۱) قبول زندگى جمعى در حیات انسانها نمىتواند از مسأله رهبرى جدا باشد، چرا که براى مشخص کردن خط اصلى یک جمعیت، همیشه نیاز به رهبر و پیشوایى است، اصولا پیمودن راه تکامل بدون استفاده از وجود رهبر ممکن نیست، و سر ارسال پیامبران و انتخاب اوصیا براى آنان همین است. اما به همان اندازه که یک رهبر الهى و عالم و صالح، راه وصول انسان را به هدف نهایى، آسان و سریع مىکند، تندادن به رهبرى ائمه کفر و ضلال، او را به پرتگاه بدبختى و شقاوت مىافکند(مکارمشیرازی، ۱۳۷۴، ج۱۲، ص۲۰۳).
ج- «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»(الحجرات، ۷) این آیات بار دیگر تاکید مىکند که وجود «رهبر الهى» براى نمو و رشد یک جمعیت لازم است، مشروط بر اینکه «مطاع» باشد نه «مطیع» پیروان خود، فرمان او را بر دیده گذارند نه اینکه او را براى اجراى مقاصد و افکار محدود خود تحت فشار قرار دهند(مکارمشیرازی، ۱۳۷۴، ج۲۲، ص۱۶۲-۱۶۳). علاوه بر آنچه گفته شد با توجه به اینکه یکی از فوائد اساسی وجود رهبر در جامعه تأثیر مستقیم در هدایت و سعادت فردی، اجتماعی، دنیوی و اخروی انسانهاست و از سوی دیگر فقدان آن در جامعه پیامدها و عواقب ناگواری چون ضلالت امت و حاکمیت طاغوت و استبداد خواهد داشت لذا وجود رهبر در جامعهاسلامی امری لازم و ضروری است.
از سوی دیگر رهبری یک نهضت اسلامی شایسته است که به وسیله افرادى باشد که علاوه بر شرایط عمومى رهبرى، واقعاً اسلامشناس باشند و با اهداف و فلسفه اخلاقى و اجتماعى و سیاسى و معنوى اسلام کاملًا آشنا باشند، به جهانبینى و ایدئولوژى اسلام کاملًا آگاه باشند و در متن فرهنگ اسلامى پرورش یافته باشند و با قرآن و سنت و فقه و معارف اسلامى آشنایى کامل داشته باشند و از این رو تنها روحانیت است که مىتواند نهضت اسلامى را رهبرى نماید(مطهرى، بىتا، ج۲۴، ص۷۳). گفتنی است وجود نقائص و یا فقدان برخی شرائط در وی تأثیر مستقیم در عدم کارآمدی وی در عرصه راهبری و مدیرت کلان جوامع اسلامی خواهد داشت.
۳-۲-۲- بکارگیری آموزهای بنیادین قرآن و عترت
آیه «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَیْءٍ حَتَّى تُقیمُوا التَّوْراهَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ..»(المائده، ۶۸) حکایت از آن دارد که اگر اهل کتاب تورات و انجیل را اقامه نکنند و دستورات این دو را در همه ابعاد زندگی بکار نگیرند، با توجه به اطلاق عبارت «لَسْتُمْ عَلى شَیْءٍ» هیچ ارزش و جایگاهی ندارند نه در برابر خداوند و نه در برابر دیگران و نه در وجدان خویش. در واقع با بکار نبستن دستورات و آموزههای این دو کتاب الهی به هیچ رتبه، ثمره و پیشرفت حقیقی دست نخواهند یافت. بىتردید مسلمانان نیز نسبت به دستورات و آموزههای قرآن کریم مشمول این سنت و قانون الهی هستند.
در واقع هر یک از افراد جامعهاسلامی در هر سطح و جایگاهی که قرار دارد در اقدامات خویش لازم است که آموزههای قرآن کریم را بکارگیرد و به سیره پیامبر و ائمه اطهار(ع) تأسّی نماید. زیرا به تصریح پیامبر در حدیث ثقلین تمسک جستن به این دو هیچ گاه موجب گمراهی نمىشود(نک: کلینی، ۱۳۶۵ش، ج۱، ص۲۹۴؛ طوسی، ۱۴۱۴ق، ص۲۵۵؛ احمد بن حنبل، بىتا، ج۳، ص۱۴، ۱۷، ۲۶، ۳۷۱؛ دارمی، ۱۳۴۹ش، ج۲، ص۴۳۱–۴۳۲). و مراد از تمسک جستن به آن دو نیز بکارگرفتن آموزههای آن دو مىباشد و نکته دیگر اینکه با توجه به جامعیت آموزههای قرآن و عترت و نیز اطلاق موجود در حدیث ثقلین چنین استنباط مىشود که بکارگیری آموزههای قرآن و عترت در همه ابعاد زندگی، امور اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و از این قبیل مورد عنایت رسولخدا(ص) بوده و از سوی دیگر این کارکرد هدایتی در همه این ابعاد تا قیامت در این دو امانت الهی وجود دارد. از سوی دیگر حال که عموم مردم تا قیامت به تمسک به این امانت الهی دعوت شدهاند، به طریق اولویت بکارگیری آموزههای قرآن و عترت در اقدامات رهبری امری مطلوب و از اهمیت بیشتری برخوردار است. چراکه اقدامات رهبری به عموم مردم جهتگیری مىدهد لذا انحراف وی از آموزههای قرآن و عترت موجب انحراف بسیاری از مردم خواهد شد.
۳-۳- مشارکت مردمی در تحقق تمدن نوین اسلامی
قرآنکریم انسان را حاکم بر سرنوشت خویش و مختار در تعیین شیوه زندگى و آیندهاش مىشمارد «..إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ..»(الرعد، ۱۱)(عمید زنجانى، ۱۴۲۱ق، ج۲، ص۱۶۸-۱۷۰). در واقع مردم نقشی اساسی در تعیین سرنوشت خویش و اصلاح حاکمیت در جوامع بشری دارند. شهید مطهری با استناد به آیه «..إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ..»(الرعد، ۱۱) این آیه را بیانگر یک اصل اساسی قرآنی و ناظر به نیکبختى و بدبختى جامعهها دانسته بر این باورست که خداوند سرنوشت قوم و مردمى را تغییر نمىدهد مگر آنکه آن مردم خویشتن را تغییر دهند و عوض نمایند و تصریح مىکند: این آیه کریمه، رمز جلو افتادن و عقبافتادن ملتها را بیان مىکند. هیچ مردمى از بدبختى به خوشبختى نمىرسند مگر اینکه عوامل بدبختى را از خود دور سازند، و بالعکس، یک ملت خوشبخت را خدا بدبخت نمىکند مگر آنکه خودشان موجبات بدبختى را براى خویش فراهم آورند(مطهرى، بىتا، ج۱، ص۱۳۶ و ج۲، ص۲۴۰ و ص۴۷۳-۴۷۴).
آیه «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ..»(الحدید، ۲۵) نیز به خوبی بیانگر این است که «مردم» مأمور به إقامهعدالت در جامعه هستند و در ادامه نیز به خوبی به نقش مردم در یارى رساندن به خدا و رسولانش اشاره کرده است. بر این اساس مىتوان به سه نقش اساسی مردم در حکومت عدل اشاره کرد: اول: نقش در تشکیلحکومت و حمایت از آن که مظهر آن بیعت است دوم: نقش اجرایی مردم در تحقق قوانین و احکامالهی، سوم: نقش نظارتی بر نحوه اجرای همه بخشهای اجرایی قوانیین و مقرراتاسلامی. در واقع در کنار حاکمیت و دولت، مشارکت مردم در عرصه سیاسی، عرصه اقتصادی، عرصه فرهنگی، عرصه اجرایی و عرصه نظارتی، امری ضروری در راستای تمدن سازی نوین اسلامی است.
۳-۴- بکارگیری نخبه گان علمی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی
گذر از بحرانهای بزرگی که حوزههای گوناگونی چون سیاست، اقتصاد، فرهنگ، اجتماع و سلامت رخ مىدهد بدون بکارگیری نخبه گانی که از لحاظ علمی کارامد و متخصص باشند و نیز متعهد و دلسوز برای اسلام باشند هرگز میسر نخواهد شد. نمونههای قرآنی زیر بیانگر این مدعاست:
أ- در سوره یوسف سخن از بحران قحطی مصر به میان آمده که حضرت یوسف(ع) برای نجات مصر از این بحران خود را به پادشاه معرفی کرده و مىگوید: «قالَ اجْعَلْنی عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ»(یوسف : ۵۵) که عبارت پایانی به خوبی حکایت از لزوم «تعهد» و «تخصّص» در حوزه کاری و مسؤولیت دارد.
ب- در سوره قصص نیز چنین آمده که دختر شعیب در پیشنهاد به بکارگیری حضرت موسی(ع) به پدرش چنین مىگوید: «قالَتْ إِحْداهُما یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمینُ»(القصص، ۲۶) که دلیل این امر را توانمندی و امانت و تعهد وی دانسته است. بر این اساس حال که شبانی کردن و عهده دار شدن گله و زراعت و امور دیگر مشروط به توانمندی، امانت و تعهد قرار گرفته است عقل سلیم چنین حکم مىکند که عهده دار شدن منصبی از مناصب حکومتی و اجرایی در همه ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی که مصالح عموم مردم در میان است، به طریق اولی توانمندی، امانت و تعهد از شروط اساسی در آن حوزه کاری است.
ج- آیه «وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ..»(البقره، ۲۴۷) نیز گویای این است که «علم» و «قدرت» از شروط اساسی برای مسؤولیت فرمانروایی است. علاوه بر اینکه در سطوح مدیریتی بالاتر نیز به طریق اولی این دو شرط باید لحاظ شود. در سطوح و مناصب حکومتی و اجرایی پایین تر نیز با توجه به تشکیکی بودن «علم» و «قدرت»، متناسب با حوزه کاری و مسؤولیت و به قدر نیاز تحقق این دو شرط نیز در افراد ضروری و مطلوب است.
۳-۵- حرکت جهادی در اصلاح امور و ساختن آینده بهتر
یکی دیگر از مهمترین اصول تمدن سازی اسلامی جهاد در اصلاح امور و ساختن آینده بهتر است. اصلاح به معنى سامانبخشیدن و نقطه مقابل افساد است. یکی از کاربردهای این واژه در قرآن درباره اصلاح اجتماعى است. قرآن کریم پیامبران را مصلحان مىخواند، چنانکه از زبان حضرت شعیب مىگوید: «..انْ أُریدُ الَّا الْاصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقى الّا بِاللَّهِ..»(هود، ۸۸) از سوی دیگر ادعاى اصلاح منافقین را به شدت تخطئه مىکند: «وَ اذا قیلَ لَهُمْ لاتُفْسِدوا فِى الْارْضِ قالوا انَّما نَحْنُ مُصْلِحونَ الا انَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدونَ وَلکِنْ لایَشْعُرونَ»(البقره، ۱۱-۱۲) امام على(ع) نیز در فرازهایی از نهجالبلاغه نقش خود را از نظر فعالیتهاى اجتماعى به عنوان «مصلح» توضیح مىدهد(سیدرضی، بىتا، ص۱۸۹). امامحسین(ع) نیز در برخی از سخنان خویش، نقش خود را در فعالیتهایى که قصد آنها را داشت به عنوان «مصلح» بیان کرد، مانند وصیتنامه ایشان به محمد بن حنفیّه که در آنجا چنین نوشت: «انّى لَمْ اخْرُجْ اشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً، انَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْاصْلاحِ فى امَّهِ جَدّى، أُریدُ انْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ أنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أسیرَ بِسیرَهِ جَدّى وَ ابى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(ع)» قیام من قیام فردى جاهطلب یا کامجو یا آشوبگر و یا ستمگر نیست، در جستجوى اصلاح کار امت جدّم بپا خاستهام، اراده دارم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره جدّ و پدرم رفتار نمایم(ابناعثم کوفى، ۱۴۱۱، ج۵، ص۲۱؛ ابنشهرآشوب، ۱۳۷۹ق، ج۴ ص۸۹؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۴ ص۳۲۹-۳۳۰؛ مطهرى، بىتا، ج۲۴، ص۲۴).
علامهطباطبایی با اشاره به آیه «..إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ..»(هود، ۸۸) حقیقت دعوت انبیاء را اصلاح حیات زمینى انسانیت دانسته است و نیز آیه «الَّذینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ»(الشعراء، ۱۵۲) اشاره به این دانسته که از انسانها به خاطر اینکه بشر و داراى فطرت انسانیتند انتظار مىرود که زمین را اصلاح کنند و لیکن بر خلاف توقع، از فطرت خود منحرف گشته، به جاى اصلاح افساد کردند(طباطبایی، ۱۴۱۷ق، ج۱۵، ص۳۰۷).
اما به منظور پىبردن به اهمیت و جایگاه اصلاح در رهبران دینی مىتوان به فرمایش ذیل از امیرالمؤمنین(ع) اشاره نمود که حضرت فرمود: «فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّهُ الَّا بِصَلاحِ الْوُلاهِ وَ لا تَصْلُحُ الْوُلاهُ الّا بِاسْتِقامَهِ الرَّعِیَّهِ»(کلینی، ۱۳۶۵ش، ج۸، ص۳۵۳؛ سیدرضی، بىتا، ص۳۳۳). اصلاح شدن مردم را منوط به اصلاح ولایتمداران دانسته است.
در آیات متعددی از قرآن کریم سخن از فرستادن حضرت موسی و هارون(ع) به فرعون، ملأ او و قارون ذکر شده مانند آیات «ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى بِآیاتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ..»(الأعراف، ۱۰۳)، «ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى وَ هارُونَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ بِآیاتِنا..»(یونس، ۷۵)، «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى»(طه، ۲۴ و النازعات، ۱۷)، «اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى»(طه، ۴۳)، «إِلى فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ..»(غافر، ۲۴) و «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ..»(الزخرف، ۴۶) لذا به نظر مىرسد یکی از اسرار این همه تأکید بر ارسال آن دو به سوی فرعون، سران و بزرگان قوم وی این باشد که نقطه آغازین اصلاح بنیادین پیامبران در جوامع بشری از حاکمان، سران و خواص قوم شروع مىشود و اصلاح عموم مردم در مرحله بعدی است در واقع اصلاح سهدسته مذکور تأثیر اساسی بر اصلاح عموم مردم دارد که سخن معروف «الناس على دین ملوکهم» نیز ناظر به همین مطلب است. بىتردید تا زمانی که فساد در جامعه اسلامی برچیده نشود، حکومت اسلامی به خوبی نمىتواند نیروهای مؤمن و با تقوی برای دولت کریمه تربیت نماید. به دلیل اینکه فساد از یک سو مانع رشد و اصلاح معنوی عموم مردم مىشود و از سوی دیگر خطری جدی برای مؤمنان به شمار مىآید چراکه در شرایط فساد، مؤمنان هر لحظه در خطر انحراف خواهند بود. بر این اساس حکومت اسلامی به منظور برپایی تمدن نوین اسلامی و نیز به منظور زمینه سازی برای ظهور و تحقق دولت کریمه وظیفه دارد که به طور جدی با فساد و عوامل آن در جامعه اسلامی مبارزه کند.
۳-۶- اعتدال و میانه روی
یکی از ویژگیهای شریعت مقدس اسلام این است که اسلام دین اعتدال و میانه روی است(زحیلی، ۱۴۲۲ق، ج۱، ص۱۷۸) در واقع اعتدال و میانه روی سیاست مالی، اجتماعی و دینی اسلام است(همو، ۱۴۱۸ق، ج۱۵، ص۵۸) خداوند در آیه «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها..»(روم،۳۰) دین را به این دلیل حنیف خوانده است که خلق را دستور مىدهد به اینکه در تمامى امور حد وسط و حالت اعتدال را از دست ندهند و از انحراف به سوى افراط و تفریط بپرهیزند(طباطبایی، ۱۴۱۷ق، ج۲۰، ص۳۳۹) علاوه بر این، راه مستقیم که در سوره حمد بیان شده است، همان راه میانه و وسط است. یعنى میانهروى، اعتدال و احتراز از هر نوع افراط و تفریط، چه در عقیده و چه در عمل(قرائتی، ۱۳۸۳ش، ج۱، ص۳۱). آیه «وَ اقْصِدْ فی مَشْیِکَ..»(لقمان، ۱۹) نیز با توجه به اطلاق آن به خوبی بیانگر رعایت اعتدال و میانه روی در همه ابعاد زندگی است.
در فرازی از عهدنامه امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر چنین آمده است: «وَ لْیَکُنْ أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَوْسَطُهَا فِی الْحَقِّ وَ أَعَمُّهَا فِی الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَى الرَّعِیَّهِ»(سید رضی، بىتا، ص۴۲۹ و به اختلاف اندکی در ابن شعبه، ۱۴۰۴ق، ص۱۲۸؛ قاضی نعمان، ۱۳۸۵ق، ج۱، ص۳۵۵).
۳-۷- عدم تقلید و وابستگی به تمدن و فرهنگ غربى
عدم تقلید و وابستگی به تمدن و فرهنگ غربی یکی دیگر مهمترین شاخصههای تمدن نوین اسلامی است. به گفته مقام معظم رهبری ما براى ساختن این بخش از تمدن نوین اسلامى، به شدت باید از تقلید پرهیز کنیم؛ تقلید از آن کسانى که سعى دارند روشهاى زندگى و سبک و سلوک زندگى را به ملتها تحمیل کنند. امروز مظهر کامل و تنها مظهر این زورگوئى و تحمیل، تمدن غربى است. تقلید از غرب براى کشورهائى که این تقلید را براى خودشان روا دانستند و عمل کردند، جز ضرر و فاجعه به بار نیاورده است. علت این است که فرهنگ غرب، یک فرهنگ مهاجم است. فرهنگ غرب، فرهنگ نابودکنندهى فرهنگهاست. هرجا غربىها وارد شدند، فرهنگهاى بومى را نابود کردند، بنیانهاى اساسىِ اجتماعى را از بین بردند؛ فرهنگ غربى، ذهنها را، فکرها را مادى می کند، مادى پرورش مىدهد؛ پول و ثروت هدف زندگى مىشود؛ آرمانهاى بلند، آرمانهاى معنوى و تعالى روحى از ذهنها زدوده مىشود. باطن فرهنگ غربى عبارت است از همان سبک زندگى مادىِ شهوتآلودِ گناهآلودِ هویتزدا و ضد معنویت و دشمن معنویت. لذا شرط رسیدن به تمدن اسلامىِ نوین این است که از تقلید غربى پرهیز شود(رک: آیهالله خامنهای، ۱۳۹۱ش، خراسان شمالی). به گفته علامه طباطبایی اگر تاریخ زندگى اجتماعى غربیها را از روزى که نهضت اخیر آنان آغاز شد، مورد مطالعه دقیق قرار مىدادند و رفتارى را که با سایر امتهاى ضعیف و بینوا کردند مورد بررسى قرار مىدادند. بدون کمترین درنگى، حکم به توحش آنان مىکردند و مىفهمیدند که تمام ادعاهایى که مىکنند و خود را مردمى بشر دوست و خیر خواه و فداکار بشر معرفى نموده و وانمود مىکنند که در راه خدمت به بشریت از جان و مال خود مایه مىگذارند، تا به بشر حریت داده، ستمدیدگان را از ظلم و بردگان را از بردگى و اسیرى نجات بخشند، همهاش دروغ و نیرنگ است و جز به بند کشیدن ملل ضعیف هدفى ندارند، و تمام همشان این است که از هر راه که بتوانند بر آنها حکومت کنند، یک روز از راه قشونکشى و مداخله نظامى، روز دیگر از راه استعمار، روزى با ادعاى مالکیت نسبت به سرزمین آنان، روزى با دعوى قیمومت، روزى به عنوان حفظ منافع مشترک، روزى به عنوان کمک در حفظ استقلال آنان، روزى تحت عنوان حفظ صلح و جلوگیرى از تجاوزات دیگران، روزى به عنوان دفاع از حقوق طبقات محروم و بیچاره و عناوین دیگر. هیچ انسانى که سلامت فطرتش را از دست نداده، هرگز به خود اجازه نمىدهد که چنین جوامعى را صالح بخواند و یا آن را سعادتمند بپندارد، هر چند که دین نداشته باشد و به حکم وحى و نبوت و بدانچه از نظر دین سعادت شمرده شده، آشنا نباشند. سند ما در همه این مطالب، تاریخ زندگى این امتها و مقایسه آن با جنایاتى است که ملتهاى ضعیف امروز از دست این به اصطلاح متمدنها مىبینند، و از همه جنایاتشان شرمآورتر این جنایات است که با منطق زورگویى و افسار گسیختگى، جنایات خود را اصلاح نامیده، به عنوان «سعادت» بخورد ملل ضعیف مىدهند(طباطبایی، ۱۴۱۷ق، ج۴، ص۱۰۶-۱۰۷).
وی در ادامه یکی از اساسی ترین نقائص فرهنگ و تمدن غربی را گوشزد نموده که اخلاق و فضائل اخلاقى در تمدن غربى جایى ندارد زیرا غربیها به اصلاح اخلاق نیز مىپردازند لیکن کمترین نتیجهاى نمىگیرند، این است که اخلاق فاضله اگر بخواهد مؤثر واقع شود باید در نفس ثبات و استقرار داشته باشد و ثبات و استقرارش نیازمند ضامنى است که آن را ضمانت کند و جز توحید یعنى اعتقاد به اینکه «براى عالم تنها یک معبود وجود دارد» تضمین نمىکند، تنها کسانى پاى بند فضائل اخلاقى مىشوند که معتقد باشند به وجود خدایى واحد و داراى اسماى حسنا، خدایى حکیم که خلایق را به منظور رساندن به کمال و سعادت آفرید، خدایى که خیر و صلاح را دوست مىدارد و شر و فساد را دشمن، خدایى که بزودى خلایق اولین و آخرین را در قیامت جمع مىکند تا در بین آنان داورى نموده و هر کسى را به آخرین حد جزایش برساند، نیکوکار را به پاداشش و بدکار را به کیفرش. و پر واضح است که اگر اعتقاد به معاد نباشد هیچ سبب اصیل دیگرى نیست که بشر را از پیروى هواى نفس باز بدارد، و وادار سازد به اینکه از لذائذ و بهرههاى طبیعى نفس صرفنظر کند، چون طبع بشر چنین است که به چیزى اشتها و میل کند و چیزى را دوست بدارد که نفعش عاید خودش شود، نه چیزى که نفعش عاید غیر خودش شود، مگر آنکه برگشت نفع غیرهم به نفع خودش باشد(همان، ص۱۱۰-۱۱۱). لذا به منظور برپایی تمدن اسلامی باید فرهنگ زندگى را به شکل مطلوب اسلام تبیین و تدوین کرد و سپس آن را در همه ابعاد زندگی پیاده کرد. به گفته مقام معظم رهبری اسلام بُنمایههاى یک چنین فرهنگى را براى ما معین کرده است. بُنمایههاى این فرهنگ عبارت است از خردورزى، اخلاق، حقوق؛ اینها را اسلام در اختیار ما قرار داده است. اگر ما به این مقولات به طور جدى نپردازیم، پیشرفت اسلامى تحقق پیدا نخواهد کرد و تمدن نوین اسلامى شکل نخواهد گرفت.
۳-۸- صداقت و استقامت
صداقت و استقامت نیز از مهمترین بایستههای تمدن سازی نوین اسلامی است. خداوند در آیه «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً»(الأحزاب، ۲۳) از مؤمنانی مدح کرده که در برابر آنچه با خداوند عهد بسته بودند، صداقت داشتند.
بىتردید در مسیر تمدن سازی بر اساس آموزههای قرآن و عترت سختیهای بسیاری پیش خواهد آمد، دشمنان اسلام نیز آنچه در توان دارند در مقابله با این جریان بکار خواهند گرفت لذا صداقت، صبر و استقامت از مهمترین بایستههای این جریان نوین اسلامی است. امیرالمؤمنین(ع) نیز در نهج البلاغه مىفرماید: «فَلَمَّا رَأَى اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْکَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَیْنَا النَّصْرَ»(سید رضی، بىتا، ص۹۲) این روایت در مصادر دیگری با اختلاف اندکی نقل شده است(نصر بن مزاحم، ۱۴۰۳ق، ص۵۲۱؛ سلیمبنقیس، ۱۴۱۵ق، ص۶۹۷؛ مفید، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۲۶۸).
خداوند در آیه «قالَ قَدْ أُجیبَتْ دَعْوَتُکُما فَاسْتَقیما وَ لا تَتَّبِعانِ سَبیلَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ»(یونس، ۸۹) موسی و هارون(ع) را به استقامت امر کرده است. در آیه «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ»(هود، ۱۱۲) نیز رسول خویش و پیروان ایشان را به استقامت دستور داده است. آیه «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَهِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً»(الجن، ۱۶) نیز حکایت از این دارد که اگر آنها بر طریقه حق استقامت و پایداری داشتند، از آب فراوان و سیراب مىشدند، به تعبیر دیگر در صورت استقامت از برکات مادى و معنوى و امدادهای غیبی الهی بهره مند مىشدند.
۴- شاخصهای تمدن نوین اسلامی از منظر قرآن کریم
قرآن کریم در آیات متعددی به بایستهها و شاخصهای تمدن نوین اسلامی اشاره کرده که از مجموع این آیات مىتوان الگوی نظاممند «تمدن نوین اسلامی» را از منظر قرآن کریم استنباط نمود. مهمترین شاخصهها عبارتند از:
۴-۱- نهادینه سازی سبک زندگی اسلامی
«سبک زندگی» از جمله مفاهیم علوم اجتماعی و علم جامعهشناسی و مردم شناسی است که اخیراً به ویژه در دهه اخیر بسیار مورد توجه عالمان علوم اجتماعی و مدیران فرهنگی قرار گرفته است. سبک زندگی معنایی است که از به هم تنیدگی و پیوند و نظام وارگی و شبکهای بودن عوامل متعددی که در شیوههای زندگی یا اقلیمهای زیستن انسان تأثیر مىگذارند، به وجود آمده است. در واقع مفهوم سبک زندگی در رشته مطالعات فرهنگی به مجموعه رفتارها، مدلها و الگوهای کنشهای هر فرد اطلاق مىشود که معطوف به ابعاد هنجاری، رفتاری و معنایی زندگی اجتماعی او باشد و نشان دهنده کم و کیف نظام باورها و کنشها و واکنشهای فرد و جامعه مىباشد. به عبارتی سبک زندگی دلالت بر ماهیت و محتوای روابط، تعاملات و کنشهای اشخاص و آحاد مردم در هر جامعه دارد. قرآن کریم در آیات متعددی به ابعاد گوناگون زندگی اشاره کرده که از مجموع این آیات مىتوان مؤلفههای نظاممند «سبک زندگی اسلامی» را از منظر قرآن کریم استنباط نمود. مهمترین شاخصهها عبارتند از:
۴-۱-۱- زندگی بر پایه ایمان و عمل صالح
تأکید بر ایمان و انجام اعمال صالح یکی از سفارشهای اساسی است که در آیات بسیاری از قرآن کریم ذکر شده است. به عنوان نمونه خداوند در سوره عصر مىفرماید: «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ.. »(العصر،۱-۳) که با توجه استثناء مذکور، افرادی که متلبس به ایمان و اعمال صالح باشند از خسارت در امان هستند(طباطبایی، ۱۴۱۷ق، ج۲۰، ص۳۵۶). با وجود ایمان در دل انسان شعله یاد خداوند در دل مشتعل مىشود، انسان بر انجام واجبات و ترک محرمات مصمم خواهد شد و خلاصه اینکه زندگی با این ویژگی سراسر معنویت و عبادت خواهد بود. به گفته مقام معظم رهبری بدون ایمان، پیشرفت در این بخشها امکانپذیر نیست، بر اساس این ایمان، سبک زندگى انتخاب خواهد شد. در این صورت این تمدن داراى علم خواهد بود، داراى صنعت هم خواهد بود، داراى پیشرفت هم خواهد بود، و این مکتب، هدایتکننده و اداره کنندهى همهى اینها خواهد شد. پس در درجهى اول، نیاز تمدنسازىِ اسلامىِ نوین به ایمان است. این ایمان را ما معتقدین به اسلام، پیدا کردهایم. ایمان ما، ایمان به اسلام است. در اخلاقیات اسلام، در آداب زندگى اسلامى، همهى آنچه را که مورد نیاز ماست، مىتوانیم پیدا کنیم(رک: آیهالله خامنهای، ۱۳۹۱ش، خراسان شمالی).
گفتنی است برخی از مهمترین آثار ایمان و عمل صالح در زندگی عبارت است از: «افاضه حیات طیبه» بنابر آیه «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً..»(النحل، ۹۷)، «امنیت و بهداشت روانی» بنابر آیه «الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ»(الأنعام، ۸۲) از شاخص ترین آیات مربوط به آرامش روانی ذکر شده(حسینی کوهساری، ش۱۳۸۳، ص۱۸۳) که درآن امنیت، آرامش، بهداشت روانی و هدایت را از آثار ایمان برمىشمارد(بهجتپور و همکاران، ۱۳۸۴ش، ص۱۸۵-۱۸۶). «دوری از آلودگیها و پلیدیها» بر اساس آیه «..کَذلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ»(الأنعام، ۱۲۵). «محبوبیت یافتن» بر اساس آیه «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»(مریم، ۹۶) که بىتردید احساس محبوبیت در انظار عمومی به نوبه خود از بروز حقارتها و حسادتها، افسردگیها و برخی دیگر از فشارها و بیماریهای روحی و روانی جلوگیری مىکند و با وجود محبوبیت در میان عموم مردم زمینه رشد و پیشرفت در زمینه امور مادی و معنوی را فراهم مىشود.
۴-۱-۲- ارتقاء سطح عقلانیت، بصیرت و فرهنگ
ارتقاء سطح عقلانیت، بصیرت و فرهنگ نیز یکی دیگر از مهمترین شاخصههای سبک زندگی اسلامی است. در نظام تربیتی اسلام عقل و پرورش عقلی از اهمیت ویژهای برخوردار است. آیات قرآن با تعابیر گوناگونی از این بعد ارزشمند سخن مىگوید. قرآن با واژه «اولو الألباب» در موارد بسیاری خردمندان را مورد ستایش قرار داده است. «الباب» جمع «لبّ» به معنی مغز است. این تعبیر ابتکاری قرآن مبین این نکته است که ارزش واقعی انسان به عقل اوست و کسی که عقل ندارد قشر و پوستهای پوچ و بىارزش است(رهبر-رحیمیان، ۱۳۸۶ش، ص۷۱). لفظ «عقل» بر ادراک اطلاق مىشود که در ادراک عقد قلبى به تصدیق هست و انسان را به این جهت عاقل مىگویند، و به این خصیصه ممتاز از سایر جانداران مىدانند که خداوند انسان را فطرتا اینچنین آفریده که در مسائل فکرى و نظرى حق را از باطل، و در مسائل عملى خیر را از شر، و نافع را از مضر تشخیص دهد. در واقع خداوند عقل را به نیرویى تعریف کرده که انسان در دینش از آن بهرهمند شود، و به وسیله آن راه را به سوى حقائق معارف و اعمال صالحه پیدا نموده و پیش بگیرد، پس اگر عقل انسان در چنین مجرایى قرار نگیرد، و قلمرو علمش به چهار دیوار خیر و شرهاى دنیوى محدود گردد، دیگر عقل نامیده نمىشود، همچنان که قرآن کریم از خود چنین انسانهایى حکایت مىکند که در قیامت مىگویند: «..لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ»(الملک، ۱۰) اگر شنیده و پذیرفته بودیم یا تعقّل کرده بودیم در میان دوزخیان نبودیم. و نیز فرمود: «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ» بنابرین مراد از عقل در کلام خداى تعالى آن ادراکى است که با سلامت فطرت براى انسان دست دهد(طباطبایی، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۲۴۹-۲۵۰). لکن باید توجه داشت که هرگاه عقل در شعاع هدایت تکوینی و تشریعی الهی، فارق حق و باطل باشد و به معنویات و معارف بیندیشد و انسان را به اهداف عالیه و پرستش خداوند و سعادت دنیا و آخرت رهنمون شود و حاکم بر هوای نفس گردد، عنوان «عقل الهی» دارد که در روایتی از رسول خدا(ص) از آن به نوری در قلب تعبیر شده که میان حق و باطل جدایی مىافکند(ابنابىالحدید، ۱۴۰۴ق، ج۲۰، ص۴۰؛ دیلمی، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۱۹۸). از سوی دیگر هرگاه قلمرو تعقل، مسائل علمی به مفهوم عام آن باشد، عقل انسان از این بعد به «عقل علمی» موسوم است که قلمرو آن کشف رازهای آفرینش و یافتن طرق منطقی در علوم انسانی و مسائل زندگی است. برنامه تربیتی اسلام علاوه بر «عقل الهی» به پرورش «عقل علمی» نیز پرداخته است(رهبر-رحیمیان، ۱۳۸۶ش، ص۷۲-۷۳).
بىتردید در نوع زندگی مردم، زندگی افرادی رو به تکامل و سعادت دنیوی و اخروی خواهد بود که برپایه «عقل الهی» و «عقل علمی» اداره شود و به همان اندازهای که زندگی افراد در تمامی مراحل حیات، در تصمیم گیریها، رفتارها، گفتارها مبتنی بر این دو امر نباشد به همان اندازه انسان از رسیدن به تکامل خویش دور خواهد شد. با این توضیح مفهوم آیه «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ»(یونس، ۱۰۰) روشن مىشود که بىایمانی با توجه به سیاق آیه، آلودگیها و پلیدیها اعم از گناهان و خطاها و امور ناشایست دیگر با توجه به مفهوم عام «رجس»، در زندگی افرادی قرار دارد که اهل تعقل نیستند.
بصیرت نیز در ارتباط اساسی با عقلانیت است به گونهای که عقل از بنمایههای اساسی بصیرت است. به گفته راغب به درک قلب، بصیرت و بصر گویند(راغباصفهانی، ۱۴۱۲ق، ص۱۲۷). این معنى، مرادف معرفت و درک است. طبرسى در آیهى « قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی..»(یوسف، ۱۰۸) آنرا به معنی «یقین، معرفت و حجه قاطعه نه از روی تقلید» دانسته است(طبرسی، ۱۳۷۲ش، ج۵، ص۴۱۱). از اینجاست که بصیرت را عقل و زیرکى معنى کردهاند. در صحاح و قاموس و غیره، حجّت و دلیل را یکى از معانى بصیرت شمردهاند، این ظاهرا بدان جهت است که حجّت و دلیل سبب بصیرت و بینائى دل است(قرشی، ۱۳۷۱ش، ج۱، ص۱۹۶). شهید مطهری نیز روشن بینى و بصیرت را از آثار تقوا برشمرده است(مطهرى، ۱۳۸۳ش، ج۱۶، ص۵۰۹). آیه «..إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً..»(الأنفال، ۲۹) مؤیدی بر این دیدگاه است زیرا قرار دادن فرقان(تمیز قائل شدن میان حق از باطل) را ثمره تقوی دانسته است.
درباره ارتقاء سطح فرهنگ در عموم افراد جامعه نیز لازم به ذکر است که اهمیت این امر به اندازهای است که مقام معظم رهبری در ارتباط با این موضوع تصریح کرده است که باید ما به دنبال این باشیم که فرهنگ زندگى را تبیین و تدوین کنیم و به شکل مطلوب اسلام تحقق ببخشیم. البته اسلام بُنمایههاى یک چنین فرهنگى را براى ما معین کرده است. بُنمایههاى این فرهنگ عبارت است از خردورزى، اخلاق، حقوق؛ اینها را اسلام در اختیار ما قرار داده است. اگر ما به این مقولات به طور جدى نپردازیم، پیشرفت اسلامى تحقق پیدا نخواهد کرد و تمدن نوین اسلامى شکل نخواهد گرفت.
۴-۱-۳- زندگی بر پایه مکارم اخلاق
یکی دیگر از شاخصههای اساسی سبک زندگی اسلامی، زندگی بر پایه مکارم اخلاق است. خداوند در قرآن کریم در آیات «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً»(الأحزاب، ۲۱) و «…ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ..»(الحشر، ۷) بر لزوم تأسی به پیامبرش و الگو قرار دادن ایشان در همه ابعاد زندگی تأکید کرده و از سوی دیگر در آیات متعددی از ویژگیهای اخلاقی رسول اکرم(ص) یاد کرده است همچون آیه «وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ»(القلم، ۴) لذا یکی از عرصههای تأسی به رسول اکرم(ص) عرصه اخلاق است که وظیفه مؤمنان تأسّی به مکارم اخلاقی ایشان و انجام آن در امور زندگی است و این تأسی اخلاقی محدود به قید خاصی نیست بلکه بکارگیری مکارم اخلاق در همه ابعاد زندگی اعم از ابعاد فردی، خانوادگی، اجتماعی و سیاسی است.
علاوه بر آنچه ذکر شد زندگی بر پایه تأسی به زندگی پیامبر اکرم و پیشوایان معصوم(ع)، استحکام پیوند عاطفی و تقویت امیدواری در زندگی، مسؤلیت پذیری و رعایت حقوق افراد، صبر در برابر ناملایمات زندگی، احیاء معماری اسلامی، جهاد اقتصادی و مدیریت امور اقتصادی، اصلاح الگوی مصرف، تربیت اسلامی فرزندان از دیگر شاخصهای سبک زندگی اسلامی از منظر قرآن کریم مىباشد.
۴-۲- اتحاد و انسجام اسلامی
اتحاد و انسجام اسلامی نیز از مهمترین شاخصهای تمدن نوین اسلامی است که در دو محور زیر به آن اشاره مىکنیم:
۴-۲-۱- تأکید بر مبانی، اصول و آرمانهای مشترک در همه جوامع اسلامی
رکن اول در تحقق اتحاد و انسجام اسلامی در میان امتهای مسلمان توجه اساسی به مبانی، اصول و آرمانهای مشترک در جوامع اسلامی است. تحقق حکومت اسلامی، عدالت گستری و ظلم ستیزی در جوامع اسلامی، اجرای احکام و قوانیین اسلام، رهایی جوامع اسلامی از وابستگی به قدرتهای استکباری و استبدادی شرق و غرب و پیشرفت علمی، اقتصادی، سیاسی جهان اسلام از مهمترین آرمانهای مشترک در همه جوامع اسلامی است لذا شایسته است که مسائل مذکور میان جوامع اسلامی به خوبی برای مسلمانان تبیین شود. اهمیت مشترکات دینی به اندازهای است که خداوند در آیه «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ..»(آلعمران، ۶۴) به رسول خویش دستور مىدهد که در برابر اهل کتاب به برخی از اصول مشترک مسلمانان و اهل کتاب تاکید نماید که عبارتند از عبادت خداوند، اجتناب از شرک و عدم اتخاذ ارباب از ناحیه غیر خداوند. گفتنی است حال که مسلمانان در برابر اهل کتاب موظف هستند که آنها را به اصول مشترک میان مسلمانان و اهل کتاب دعوت نمایند و از این طریق در کنار یکدیگر زندگی بر مبنای توحید و عدم شرک و رهایی از چنگال ستمگران و مستکبران جهان را فراهم سازند، عقل حکم مىکند که مسلمانان در میان خویش نیز به طریق اولی باید بر اصول و مبانی مشترک خویش که بیشتر از اصول و مبانی مشترک با اهل کتاب است تأکید کنند و در کنار یکدیگر به صورت منسجم و هماهنگ در ارتباط باشند و در کنار یکدیگر زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند.
در واقع اسلام می خواهد، مسلمانان در سایه رحمت و رافت و قوانین حکیمانه و عادلانه اش، سرورى، پیشوایى، بزرگى و عظمت یافت، رهبرى ملتها را در دست گیرند. و براى تحقق این مهم آن را امر فرموده که با یکدیگر وحدت و یکپارچگى و برادرى داشته در راه تشکیل امت واحده گام بردارند، و نیز ایشان را از تفرقه و از هم گسستن منع فرموده است(حسینی شیرازی، ۱۳۸۰ش، ص۳۵).
در آیه «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»(الحجرات، ۱۰) اهل ایمان به مثابه برادر یکدیگر معرفی شده اند که این مطلب نهایت اتحاد، همبستگی، هماهنگی و زندگی مسالمت آمیز همه مؤمنین را ترسیم مىکند.
و همچنان که تاریخ نگاران نگارش کرده اند پیامبر (ص) نیز دو بار میان مسلمانان پیوند برادرى ایجاد کرد. یک بار در مکه و بار دیگر در مدینه. رسول خدا (ص) در مدینه بین مهاجران و انصار برادرى برقرار کرد. در نتیجه هر یک از مهاجران با یکى از انصار برادر شدند و این به روشنى گویاى آن است که یکى از وظایف نظام تعدد ارا و احزاب آزاد، که رمز پیشرفت و شکوفایى یک ملت است، همانا حفظ شؤون برادرى در میان یکایک آن ملت و نیز پاس داشتن حقوق برادرى در تعامل آن با یکدیگر است. هم چنان که انصار و مهاجران نیز این شؤون و حقوق را حفظ و رعایت مى کردند(حسینی شیرازی، ۱۳۸۰ش، ص۳۷-۳۸).
۴-۲-۲- اجتناب از طرح مباحث تفرقهآمیز
حد و مرز کشورهای اسلامی مرزهای جغرافیایی و طبیعی اصطلاحی نیست بلکه اعتقاد است و نژادها و ملیتها و فرهنگهای گوناگون اسلامی در اطراف دنیا نباید سبب تفرقه و تشتت شود. بلکه همه به اقتضای تحقق ایمان و اسلام در این جوامع با یکدیگر برابرند. امیرالمؤمنین(ع) در فرازی از خطبه جهاد مىفرماید: «فَیَا عَجَباً عَجَباً وَ اللَّهِ یُمِیتُ الْقَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ مِنَ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ »(سیدرضی، بىتا، ص۷۰؛ کلینی، ۱۳۶۵ش، ج۵، ص۵؛ ثقفی، ج۲، ص۳۲۸؛ ابن بابویه، ۱۳۶۱ش، ص۳۱۰). به شدت مؤمنین را نکوهش نموده که دشمنان بر باطل خویش متحد شدهاند در حالی که مؤمنین که بر حق هستند دچار تفرقه و تشتت هستند. بر این اساس رکن دوم تحقق اتحاد و انسجام اسلامی، پرهیز از مطرح کردن غیرعلمی و جنجالآمیز مباحث اختلافی میان فرقهها و ملل در میان امتهای اسلامی است، که به نظر مىرسد یکی از مصادیق امروزی نهی از نزاع در آیه «وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ»(الأنفال، ۴۶) طرح غیرعلمی و جنجالی مباحث اختلافی میان فرقهها و امتهای اسلامی است. علاوه بر این برخی از آیات قرآن کریم امت اسلامی را دعوت به اتحاد کرده و امت را تفرقه و اختلاف نهی کرده است مانند آیات «وَ اعْتَصِمُواْ بحَِبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُواْ وَ اذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَینَْ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ کُنتُمْ عَلىَ شَفَا حُفْرَهٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنهَْا..»(آلعمران، ۱۰۳) و آیه «وَ لَاتَکُونُواْ کاَلَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَ اخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَ أُوْلَئکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ»(آلعمران، ۱۰۵).
۴-۳- عدالتگستری و ظلمستیزی
به گفته راغب عَدل، تقسیط بر اساس راستى و کمال است(راغباصفهانی، ۱۴۱۲ق، ص۵۵۱). و نیز به معنی میانهروی در امور است و عادل کسی است که هر چیزی را در موضع مخصوص به خودش قرار مىدهد و نقطه مقابل آن جور مىباشد(طریحی، ۱۳۷۵ش، ج۵، ص۴۲۱). اهمیت عدالتگستری به اندازهای است که خداوند در آیه «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ..»(الحدید، ۲۵) غرض الهى از فرستادن رسولان و نازلکردن کتاب و میزان همراه ایشان را بیان کرده، مىفرماید: غرض از این ارسال رسل و انزال کتب این بود که انبیاء مردم را به عدالت عادت دهند، تا در مجتمعى عادل زندگى کنند، و آهن را نازل کرد تا بندگان خود را در دفاع از مجتمع صالح خود و بسط کلمهحق در زمین بیازماید، علاوه بر منافع دیگرى که آهن دارد، و مردم از آن بهرهمند مىشوند(طباطبایی، ۱۴۱۷ق، ج۱۹، ص۱۷۱) علامه طباطبایی در این زمینه مىنویسد: نبوت از قدیمترین عهد تاریخ ظهورش، مردم را به سوى عدل مىخوانده و از ظلم منعشان مىکرده، و به سوى بندگى خدا و تسلیم در برابر او تشویق مىنموده، و از پیروى فراعنه طاغى و مستکبرین قدرتطلب نهى مىکرده، است. قرآن کریم از صالح(ع) حکایت کرده که به قوم خود فرمود: «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ، وَ لا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ، الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ» موسى(ع) در دفاع از بنى اسرائیل به معارضه با فرعون و روش جائرانه او قیام کرده، و قبل از او ابراهیم(ع) را مىبینیم که به معارضه با نمرود برمىخیزد، و بعد از او عیسى بن مریم(ع) و سایر انبیا که هر یک علیه خود سران عصر خود قیام نموده و سیره ظالمانه سلاطین عصر خود را تقبیح نموده و مردم را از اطاعت مفسدین و پیروى طاغیان بر حذر مىداشتند(همو، ج۳، ص۱۴۷). امیرالمؤمنین(ع) نیز در وصیتنامه خویش به امامحسن و امامحسین(ع) فرمودند: «کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»(سیدرضی، بىتا، ص۴۲۱).
پس از حکومتاسلامی على بن ابى طالب(ع)، حکومت که به دست «بنى امیه» و «بنى عباس» حکومتی غیر اسلامی بود و به صورت رژیم شاهنشاهان ایران و امپراتوران روم و فراعنۀ مصر درآمد. و در ادوار بعد غالباً به همان اشکال غیر اسلامى تا دورانمعاصر ادامه پیدا کرده است. شرع و عقل حکم مىکند که نگذاریم وضعحکومتها به همین صورت ضد اسلامى یا غیر اسلامى، ادامه پیدا کند. به دلیل اینکه برقرارى نظام سیاسى غیر اسلامى به معناى بى اجرا ماندن نظامسیاسى اسلام است و اینکه هر نظامسیاسى غیر اسلامى، نظامى شرک آمیز است چون حاکمش «طاغوت» است و ما موظفیم آثار شرک را از جامعۀ مسلمانان و از حیات آنان دور کنیم و از بینببریم. و نیز به این دلیل که موظفیم شرایط اجتماعى مساعدى براى تربیت افراد مؤمن و با فضیلت فراهمسازیم. و این شرایط درست ضد شرایط حاکمیت «طاغوت» و قدرتهاى نارواست. لذا چارهای جز براندازی حکومتهاى فاسد و ظالم نیست این وظیفهاى است که همۀ مسلمانان در یکایک کشورهاى اسلامى باید انجام بدهند، و انقلاب سیاسى اسلامى را به پیروزى برسانند(نک: امامخمینى، ۱۴۲۳ق، ص۳۴-۳۶).
لازم به ذکر است که عشق به صلح و عدالت در درون جان هر کسى هست؛ همه از صلح و عدل لذّت مىبرند؛ و با تمام وجود خود خواهان جهانى مملو از این دو هستند. با تمام اختلافهایى که در میان ملّتها و امّتها در طرز تفکّر، آداب و رسوم، و علاقهها، خواستها و مکتبها، وجود دارد؛ همه بدون استثنا سخت به این دو علاقهمندند، و چنین مىنماید که دلیلى بیش از این براى فطرى بودن آنها لزوم ندارد؛ چه اینکه همه جا عمومیّت خواستهها دلیل بر فطرى بودن آنهاست(مکارمشیرازی، حکومت جهانى مهدى(ع)، ص۴۹). علاوه بر اینکه عدالت گستری در جامعه اسلامی یکی از شاخصههای اساسی رسالت حکومت اسلامی در زمینه سازی برای ظهور امام عصر(ع) و تحقق دولت کریمه ایشان مىباشد. در واقع عدالت گستری در جامعه اسلامی یکی از شاخصههای اساسی حکومت جهانی حضرت مهدی(ع) به شمار مىآید. بر این اساس حکومت اسلامی وظیفه دارد در تحقق این امر تلاش بسیاری داشته باشد. در بسیاری از روایات پیرامون ظهور امام عصر(ع) ذکر شده است که آن حضرت زمین را پس از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد پر از عدل و داد مىنماید. به عنوان نمونه امیر المؤمنین(ع) در روایتی فرمود: «الْحَادِیَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِی هُوَ الْمَهْدِیُّ الَّذِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما»(کلینی، ۱۳۶۵ش، ج۱، ص۳۳۸) بر این اساس حکومت اسلامی اگر در راستای مبارزه با ظلم، بىعدالتی و عوامل آن گام بردارد، بىتردید در راستای اهداف و اقدامات امام عصر(ع) و در راستای زمینه سازی برای ظهور و تحقق دولت کریمه آن امام تلاش نموده است.
۴-۴- گسترش آزادى اسلامی در جوامع بشری
آزادى به این معنی است که انسان از قید و بندهایى که جلو رشد و تکامل را مىگیرد، رها باشد. آیه «..وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ..»(الأعراف، ۱۵۷) به خوبی بیانگر تلاش مستمر رسول خدا(ص) در زمینه آزادی و نجات مردم از اسارتهای فردی و اجتماعی است. لذا گسترش آزادی اسلامی در جوامع بشری از جمله امور مطلوبی است که در سیره رسول خدا(ص) جایگاه ویژه ای داشته است. برخی بر این باورند که از اصرا در آیه شریفه همان بار سنگینى است که فرد به سبب عادات و آداب و رسوم نادرست رایج در جامعه متحمل مى شود. همین طور که مراد از اغلال همان قوانین دست و پاگیرى است که انسان را در بند کرده و او را از رهایى، آزادى و پیشرفت باز مى دارد(حسینی شیرازی، ۱۳۸۰ش، ص۳۹).
گفتنی است آزادى دارای دو رکن نفی و اثبات است که در «لا الهَ الَّا اللَّه» در ندای معروف پیامبر اکرم(ص) «قولوا لا الهَ الَّا اللَّهُ تُفْلِحوا»(ابنسعد، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۱۶۸ و ج۶، ص۱۱۴؛ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۱۱، ص۵۸۵؛ ذهبی، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۵۱). بود و «لا اکْراهَ فِى الدّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى..”(البقره، ۲۵۶) بیان شده است(مطهرى، ۱۳۸۳ش، ج۲۵، ص۱۶۸ و۱۷۰).
اما مراد از «آزادى اجتماعى» رهایى از قیود، محدودیتها، اختناقها، سختگیریها و موانعی است که افراد بشر خودشان براى خودشان به وجود مىآورند. آزادى از اسارتهاى اجتماعى یکی از نقشهای اساسی پیامبران است زیرا نقش پیامبران در مبارزه با استبدادها و اختناقها و درگیرى با مظاهر طغیان، از اساسىترین نقشهاست. قرآن بر این نقش پیامبران تأکید فراوان دارد: اوّلا بپاداشتن عدل را به عنوان هدف بعثت و رسالت ذکر مىکند، ثانیا در داستانهاى خود درگیریهاى پیامبران را با مظاهر استبداد مکرّر یادآورى مىکند و در برخى آیات خود تصریح مىکند که طبقهاى که با پیامبران همواره در ستیز بودهاند، این طبقه بودهاند(مطهرى، ۱۳۸۳ش، ج۲، ص۱۷۳-۱۷۴). خدواند از زبان موسى جملهاى نقل مىکند. فرعون به موسى مىگوید: «الَمْ نُرَبِّکَ فینا وَلیداً وَ لَبِثْتَ فینا مِنْ عُمُرِکَ سِنینَ وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتى فَعَلْتَ وَ انْتَ مِنَ الْکافِرینَ» موسى در واقع به او مىگوید: «وَ تِلْکَ نِعْمَهٌ تَمُنُّها عَلَىَّ انْ عَبَّدْتَ بَنى اسرائیلَ» آیا این [نعمت] منّتى شد که تو دارى به من مىگذارى در مقابل اینکه بنىاسرائیل را برده و بنده خودت کردهاى؟! على(ع) خطاب به فرزندش امامحسن مجتبى(ع) مىفرماید: «وَ لاتَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّاً» مبادا بنده دیگرى باشى، خدا تو را آزاد آفریده است، این نعمت و موهبت خدادادى را قدر بدان، مبادا نعمت آزادى را از خودت سلب کنى(سیدرضی، بىتا، ص۴۰۱؛ مطهرى، ۱۳۸۳ش، ج۲۵، ص۱۳۷-۱۳۸).
آیه «قُلْ یا اهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا الى کَلِمَهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ الّا نَعْبُدَ الَّا اللَّهَ وَ لانُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لایَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً ارْباباً مِنْ دونِ اللَّهِ..»(آلعمران، ۶۴) یکی از شعارهاى آزادى در قرآن دانسته که بیانگر این است که فقط خدا را پرستش کنید، غیر خدا نسبت به هرچیز دیگر متمرد و عاصى باشید «وَ لایَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً ارْباباً مِنْ دونِ اللَّهِ» ناظر به آزادى اجتماعى است و هرگونه استعمار استعباد و استثمار را نفی مىکند(مطهرى، ۱۳۸۳ش، ج۲۵، ص۱۳۶-۱۳۷، ۱۷۴-۱۷۵).
اما در ارتباط با وظیفه مسلمانان در برابر سلطه سیاسی و اقتصادی ظالمانه استعمارگران بر مردم، ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم، پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمان باشیم که امیرالمؤمنین(ع) در وصیت معروف به دو فرزند بزرگوارش مىفرماید: «کُونا لِلظّالِم خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً» و نیز در بیان دیگری فرمود: «سوگند به آن که بذر را بشکافت و جان را بیافرید، اگر حضور یافتن بیعتکنندگان نبود و حجت بر لزوم تصدى من با وجود یافتن نیروى مدد کار تمام نمىشد، و اگر نبود که خدا از علماى اسلام پیمانگرفته که بر پر خورى و غارتگرى ستمگران و گرسنگى جانکاه و محرومیت ستمدیدگان خاموش نمانند، زمامحکومت را رها مىساختم و از پى آن نمىگشتم..»(سیدرضی، بىتا، ص۵۰) لذا وظیفۀ علماى اسلام و همۀ مسلمانان است براندازی حکومت ظالمان و تشکیل حکومت اسلامى است. وطن اسلام را استعمارگران و حکاممستبد و جاهطلب تجزیه کردهاند. امتاسلام را از هم جدا کرده و به صورت چندین ملت مجزا در آوردهاند. لذا برای تأمین وحدت امتاسلام و آزادسازی وطناسلام از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولتهاى دستنشاندۀ آنها راهى جز تشکیلحکومت نیست. چون به منظور تحقق وحدت و آزادى ملتهاى مسلمان بایستى حکومتهاى ظالم و دستنشانده را سرنگونکرد؛ و پس از آن حکومت عادلانۀ اسلامى را که در خدمت مردم است به وجود آورد(نک: امامخمینى، ۱۴۲۳ق، ص۳۶-۳۸).
اما در ارتباط با آزادی در اسلام و آزادی در تمدن غربی علامه طباطبایی بر این باور است که اسلام حریتى به بشر داده که قابل قیاس با حریت تمدن عصر حاضر نیست و آن آزادى از هر قید و بند و از هر عبودیتى به جز عبودیت براى خداى سبحان است و این هر چند در گفتن آسان است، یعنى با یک کلمه «حریت» خلاصه مىشود ولى معنایى بس وسیع دارد و کسى مىتواند به وسعت معناى آن پى ببرد که در سنت اسلامى و سیره عملى که مردم را به آن مىخواند و آن سیره را در بین افراد جامعه و طبقات آن بر قرار مىسازد دقت و تعمق کند و سپس آن سیره را با سیره ظلم و زورى که تمدن عصر حاضر در بین افراد جامعه و در بین طبقات آن و سپس بین یک جامعه قوى و جوامع ضعیف بر قرار نموده مقایسه نماید، آن وقت مىتواند به خوبى درک کند آیا اسلام بشر را آزاد کرده و تمدن غرب بشر را اسیر هوا و هوسها و جاهطلبىها نموده و یا به عکس است و آیا آزادى واقعى و شایسته منزلت انسانى آن است که اسلام آورده، و یا بى بند و بارى است که تمدن حاضر به ارمغان آورده است(رک: طباطبایی، ج۴، ص۱۱۶-۱۱۷).
۴-۵- احیاء امر به معروف و نهی از منکر
امر به معروف و نهی از منکر یکی از دستورات اساسی قرآن کریم است که در آیات متعددی به آن اشاره شده است. اهمیت این امر به اندازهای است که برخی بر این باورند که در آیه «کُنتُمْ خَیرَْ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ..»(آلعمران، ۱۱۰) بهترین امتبودن به سبب امر به معروف و نهی از منکر و ایمان به خدا ذکر شده است(نک: فخررازی، ۱۴۲۰ق، ج۸، ص۳۲۴؛ اردبیلی، بىتا، ص۳۲۲). این مطلب بیانگر این است که اصلاح جامعه بشرى بدون ایمان و دعوت بحق و مبارزه با فساد ممکن نیست، و ضمنا از آن استفاده مىشود که این دو وظیفه بزرگ با وسعتى که در اسلام دارد در آئینهاى پیشین نبوده است. علاوه بر اینکه در اینجا امر به معروف و نهى از منکر بر ایمان بخدا مقدم داشته شده و این نشانه اهمیت و عظمت این دو فریضه بزرگ الهى است، به علاوه انجام این دو فریضه ضامن گسترش ایمان و اجراى همه قوانین فردى و اجتماعى مىباشد و ضامن اجرا عملا بر خود قانون مقدم است. از همه گذشته اگر این دو وظیفه اجرا نگردد ریشههاى ایمان در دلها نیز سست مىگردد، و پایههاى آن فرو مىریزد، و به همین جهات بر ایمان مقدم داشته شده است. از این بیان نیز روشن مىشود مسلمانان تا زمانى یک «امت ممتاز» محسوب مىگردند که دعوت به سوى نیکیها و مبارزه با فساد را فراموش نکنند، و آن روز که این دو وظیفه فراموش شد نه بهترین امتند و نه به سود جامعه بشریت خواهند بود. ضمنا باید توجه داشت که مخاطب در این آیه عموم مسلمانان هستند، همانطور که سایر خطابات قرآن چنین است، و اینکه بعضى احتمال دادهاند که مخصوص مهاجران یا مسلمانان نخستین باشد هیچگونه دلیلى ندارد(مکارمشیرازی، ۱۳۷۴، ج۳، ص۴۸-۴۹).
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «وَ لَا تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلِّیَ اللَّهُ أَمْرَکُمْ شِرَارَکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یُسْتَجَابُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ وَ عَلَیْکُمْ»(کلینی، ۱۳۶۵ش، ج۷ ص۵۲؛ با اختلاف اندک: ابنبابویه، ۱۴۱۳، ج۴، ص۱۹۱؛ سیدرضی، بىتا، ص۴۲۲؛ طوسی، ۱۳۶۵ش، ج۹، ص۱۷۸). کلینی به اسناد خویش از ابوالحسن(ع): «لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْکَرِ أَوْ لَیُسْتَعْمَلَنَّ عَلَیْکُمْ شِرَارُکُمْ فَیَدْعُو خِیَارُکُمْ فَلَا یُسْتَجَابُ لَهُمْ»(کلینی، ۱۳۶۵ش، ج۵ ص۵۶؛ طوسی، ۱۳۶۵ش، ج۶ ص۱۷۶). این روایات به خوبی بیانگر ارتباط مستقیم ترک امر به معروف و نهی از منکر با حاکمیت اشرار بر عموم مردم است به عبارت دیگر اگر هرگاه امر به معروف و نهی از منکر در حد عالی خویش در میان امتهای اسلامی محقق شود هیچ گاه اشرار به حاکمیت بر مردم نخواهند رسید زیرا حاکم جور و حاکمیت جور یکی از مصادیق بارز منکر در جوامع اسلامی خواهد بود که سرچشمه بسیاری از منکرات دیگر خواهد شد لذا امامحسین(ع) در نامه خویش به محمد بن حنفیه چنین نوشت: «أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّهِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَ أَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ»(ابناعثم کوفى، ۱۴۱۱، ج۵، ص۲۱؛ ابنشهرآشوب، ۱۳۷۹ق، ج۴ ص۸۹؛ مجلسی، ۱۴۰۴ق، ج۴۴ ص۳۲۹-۳۳۰).
۴-۶- تحقق اقتصاد اسلامی با رویکرد مقاومتی
اسلام دستورات ویژه اقتصادى دارد که به مسلمانان سفارش شده که از این روش پیروى نمایند. نظامى که در تعادل و انسجام، هیچ نظام اقتصادى دیگرى به استوارى آن نمى رسد، زیرا همه نظامهاى اقتصادى دیگر از افراط یا تفریط، و قصور یا تقصیر خالى نیستند. حال آن که در سایه نظام اقتصادى کامل اسلام، فرد و جامعه، و زمامدار و مردم سعادتمند خواهند بود. در واقع نظام مالى اسلام برترین نظام اقتصادى است که جهان بشریت از آغاز حیات تا انقراض خویش آن را شناخته یا خواهد شناخت، زیرا با دستورها و قانونهاى عادلانه خود، مى تواند همهمردم را بى نیاز گرداند، و رفاه و آسایش زندگى آنان فراهم کند، لیکن به شرط آن که به طور کامل مقررات آن اجرا شود، اما چنانچه بخشى از آن را گرفته و قسمى دیگر ترک شود، نتیجه اى جز فساد و ناخشنودى خداى متعال و زشت نشان دادن چهره اسلام چیزى در پى نخواهد داشت. که این خود گناه نابخشودنى است(حسینی شیرازی، ۱۳۸۰ش، ص۲۴ و ۲۶).
اما تحقق اقتصاد اسلامی با رویکرد مقاومتی به این دلیل است که با وضعیت کنونی کشور ما که دوران تهدیدهای اقتصادی خارجی و جنگ تمام عیار اقتصادی است، تناسب بهتری دارد علاوه بر اینکه با توجه به مؤلفههای اساسی آن تدبیر بلندمدت سیاست راهبردی است که حتی اگر تهدیدها و تحریمهای اقتصادی نباشد نیز بسیار کارآمد خواهد بود.
در رویکرد مقاومتی، اموری اساسی چون عدالت اجتماعی، مصونیت سازی و استحکام بخشی به بنای داخلی به ویژه در برابر عوامل تهدیدزا، اعتماد و تمرکز به ظرفیت درون، رویکرد و مدیریت جهادی، مردم محوری و مشارکت جدی فعالان، کارآفرینان اقتصادی و عناصردارای ابتکار، دانش و سرمایه، کاهش وابستگی به نفت و استفاده حد اقلی فروش نفت خام، امنیت اقلام راهبردی تغذیه و دارو و خودکفایی در تولید آن، اصلاح الگوی مصرف و پرهیز از اسراف و هزینههای زائد، اقتصاد دانش بنیان، و مبارزه با فساد اقتصادی لحاظ شده است. البته عزم جدی دولت و فعالان مردمی و تلاش دولت در زمینه سازی برای حضور و حمایت از آنها، حرکت جمعی در حل مشکلات، ورود در میدان عمل، تبدیل طرح کلی اقتصاد مقاومتی به برنامه و سیاستهای اجرایی گوناگون، هماهنگی میان بخشهای گوناگون، نظارت در همه سطوح، رفع موانع، گفتمان سازی و ارائه تصویر درست از اقتصاد مقاومتی، پایش و اطلاع رسانی دقیق، از مهمترین الزامات و انتظارات طرح بزرگ و نقشه راه مذکور است.
۴-۷- پیشرفت در علم، تکنولوژی و صنعت
بىتردید اگر جامعه ای نتواند به در علم و تکنولوژی پیشرفت داشته باشد همیشه وابسته به کشورهای پیشرفته خواهد بود و همیشه باید دست نیاز به سوی دیگران دراز نماید. به نظر نگارنده این سطور رکود علمی و عدم پیشرفت در علم، تکنولوژی و صنعت ابتدا راه سلطه علمی و اقتصادی را برای کشورهای پیشرفته و توسعه یافته به جوامع اسلامی هموار مىکند و در گام بعدی سلطه سیاسی و فرهنگی بیگانه گان در جوامع اسلامی تحقق مىیابد. خداوند در آیه «..وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً»(النساء، ۱۴۱) سلطه کافران بر مؤمنان را بسیار ناروا دانسته است. لذا بىتردید یکی از مهمترین راهکارها برای عدم تحقق سلطه کافران بر مؤمنان، پیشرفت در علم، تکنولوژی و صنعت است.
با این توضیح باید خاطر نشان کرد که مسلمانان به ویژه جوانان تا رسیدن به بالاترین درجه علمی باید درس و تحصیل را ادامه دهند. زیرا تمدن بدون علم محقق نمىشود و هر امتی که علمش بیشتر باشد و فرهنگش والاتر باشد، شایسته تر به مدیریت و رهبری جهان است. مسلمانان اگر ایمان را قرین علم قرار دهند، خواهند توانست که جایگاه پیشین خویش در تاریخ را دوباره فراهم سازند. البته تشویق به ممارست در علم و تحصیل نه برای این است که شخص بىسوادی در میان مسلمانان باقی نماند بلکه به منظور رسیدن به بالاترین درجات علمی است که این به لحاظ اسلامی واجب است. زیرا «الاسلام یعلو و لایعلى علیه» لذا جائز نیست که مسلمانان از رتبههای علمی عقب بمانند و نیز جائز نیست که در سطح علمی امتهای دیگر باقی بمانند بلکه بر آنها واجب است که در همه شوؤن علمی و عملی در جهان از دیگران پیشی گیرند. علاوه بر اینکه این امر به لحاظ اسلامی واجب است، به لحاظ تمدنی نیز لازم است زیرا امتی که به دنبال برتری تمدنی است ناگزیر باید بالاترین لوازم تمدن که عبارت از علم و عمل است را باید به دست آورد و به سطح سایر امتها بسنده نکند(حسینی شیرازی، ۱۳۸۰ش، ص۲۳).
قرآن کریم مىفرماید: «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»(آلعمران، ۱۳۹) که این آیه شریفه به خوبی نمودار آن است که مؤمنان و جامعه ایمانی آنها هرگز سستی نکنند و اندوهگین نباشند زیرا به دلیل برخورداری از ایمان حقیقی از دیگران برتر خواهند بود. لذا سستی و کوتاهی در همه ابعاد و عرصههای پیشرفت شایسته مؤمنان نیست.
آیه شریفه «فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ»(محمد، ۳۵) نیز مؤمنان را از سستی باز مىدارد و آنها را برتر از دیگران برمی شمرد.
البته به منظور تحقق این پیشرفت باید دو اصل «پیوند دانشگاه و صنعت» و «بکارگیری و حمایت از نخبه گان علمی» مورد عنایت ویژه قرار گیرد.
۴-۸- ارتقاء توانمندیهای نظامی
بىتردید در مسیر زمینه سازی برای تحقق تمدن نوین اسلامی، دشمنان اسلام مانند همیشه مانع از تحقق چنین اقداماتی خواهند شد، یکی از روشهای آنها به منظور مقابله با چنین اقداماتی تلاشهای نظامی است. آیه «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُم..»(الانفال،۶۰) به این مطلب اشاره دارد. به گفته علامه طباطبایی امر مذکور در این آیه امر عامى است به مؤمنین که در قبال کفار به قدر تواناییشان از تدارکات جنگى که به آن احتیاج پیدا خواهند کرد تهیه کنند، به مقدار آنچه که کفار بالفعل دارند و آنچه که توانایى تهیه آن را دارند و جمله «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ» در مقام بیان تعلیل جمله «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ» است و معنایش این است که این قوا و امکانات دفاعى را تدارک ببینید تا به وسیله آن دشمن خدا و دشمن خود را ترسانیده و از آنان زهر چشم گرفته باشید(طباطبایی ،۱۴۱۷ق، ج۹، صص۱۱۴و۱۱۶). چنین به نظر مىرسد که کارکرد اولیه توانمندی نظامی ابتدا ترس و لرزه به اندام دشمن انداختن است که هرگز فکر تجاوز به اسلام و حریم مسلمین به ذهن آنها خطور نکند. بر این اساس حکومت اسلامی وظیفه دارد براساس آیه مذکور آمادگی نظامی حکومت اسلامی را بیشتر نموده تا دشمنان اسلام، طمع آسیب رسانی به حکومت و جامعه اسلامی را نداشته باشند.
نتیجه گیری:
- یکی از الزامات و نیازهای اساسی تمدنسازى نوین اسلامى «ایمان» است که اسلام با توجه به جامعیت، جاودانگی و انطباق بر فطرت و اعتدال به بهترین نحو ابعاد گوناگون آن را تبیین کرده و کشاندن جامعه به بىایمانى و یا گسترش مکاتب فکری منحرف با ظواهر فریبنده از مهمترین توطئههاى امروزی دشمنان در جهت مقابله با تمدنسازى نوین اسلامى است.
- طراحی و مهندسی نظامهای سیاسی، اقتصادی، علمی و فرهنگی، مدیریت راهبردی جوامع بشری، ساختن بنای زندگی، تمدن نوین اسلامی و اسلوب راهبردی آن بر پایه آموزههای قرآن و عترت، از اساسی ترین مصادیق بهرهگیری از آموزههای این دو امانت گرانقدر الهی است که نقش مستقیمی در هدایت و سعادت دنیا و آخرت و تکامل انسان دارد.
- عدم جدایی دین از سیاست، لزوم حاکمیت اسلام و اجراى قوانین الهی، مشارکت مردمی در تحقق تمدن نوین اسلامی، بکارگیری نخبه گان علمی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، حرکت جهادی در اصلاح امور و ساختن آینده بهتر، اعتدال و میانه روی، عدم تقلید و وابستگی به تمدن و فرهنگ غربی، صداقت و استقامت مهمترین اصول تمدن سازی نوین اسلامی از منظر قرآن کریم است.
- نهادینه سازی سبک زندگی اسلامی، اتحاد و انسجام اسلامی، عدالتگستری و ظلمستیزی، گسترش آزادى اسلامی در جوامع بشری، احیاء امر به معروف و نهی از منکر، تحقق اقتصاد اسلامی با رویکرد مقاومتی، پیشرفت در علم، تکنولوژی و صنعت، ارتقاء توانمندیهای نظامی مهمترین شاخصهای تمدن نوین اسلامی از منظر قرآن کریم بشمار مىرود.
- بىایمانی، دوری از مکارم اخلاقی، ضعف در عقلانیت و معرفت، فقدان بصیرت، حاکمیت روح تجملپرستى، اسراف و تبذیر، تقلید از فرهنگهای بیگانه به ویژه فرهنگ غرب که مبتنی بر سبک زندگى مادىِ شهوتآلودِ هویتزدا و ضد معنویت است، از جمله مهمترین آسیبهای سبک زندگی امروزی بشمار مىرود.
فهرست منابع
- قرآنکریم، ترجمه محمد مهدىفولادوند(۱۴۱۵ق)، تهران: دارالقرآنالکریم، دفتر مطالعات تاریخ ومعارف اسلامى.
- ابنابى الحدید معتزلى(۱۴۰۴ق)، شرح نهج البلاغه، قم، انتشارات کتابخانه آیتالله مرعشى.
- ابناعثم کوفى، أحمد بن اعثم(۱۴۱۱ق)، الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت: دارالأضواء، چاپاول
- ابنبابویهقمی، ابوجعفر محمد بن علی، معانی الأخبار، چاپ اول، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۰۳ق.
- ……………..، (۱۴۱۳ق)، من لایحضرهالفقیه، قم: انتشارات جامعه مدرسین.
- ابن درید، محمد بن حسن، جمهره اللغه، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۸۸م، چاپ اول
- ابنسعد، محمد بن سعد هاشمی بصری(۱۴۱۰ق)، الطبقاتالکبرى، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتبالعلمیه.
- ابنشعبه حرانى، ابو محمد، حسن بن على بن حسین(۱۴۰۴ق)، تحف العقول، قم: انتشارات جامعه مدرسین.
- ابنشهر آشوب مازندرانی، محمد بنعلی(۱۳۷۹ق)، مناقب آل أبىطالب(ع)، قم: مؤسسهانتشارات علامه.
- ابنمنظور، محمد بن مکرم(۱۴۱۴ ق)، لسان العرب، بیروت: بىنا، چاپ سوم.
- احمد بنحنبل(بىتا)، مسند احمد، بیروت: دار صادر.
- اردبیلى، احمد بن محمد(بىتا)، زبده البیان فی أحکام القرآن، به کوشش محمد باقر بهبودى، تهران: المکتبه الجعفریه لإحیاء الآثار الجعفریه.
- اسماعیل بن عباد، المحیط فی اللغه، تحقیق محمدحسنآل یاسین، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۱۴ق
- بهجتپور، عبدالکریم و همکاران(محمد علی رضایی اصفهانی، ابراهیم کلانتری، علی نصیری)، تفسیر موضوعی قرآن کریم، به کوشش علیرضا کمالی، قم، دفتر نشر معارف، ۱۳۸۴ش، چاپ اول.
- بهنیافر، احمدرضا، شاخصههای تمدن اسلامی و انطباق آن با مؤلفههای بیداری اسلامی، نشریه پانزده خرداد، زمستان ۱۳۹۱، شماره ۳۴
- ثقفى، ابراهیم بن محمد(۱۴۱۰ق)، الغارات، قم: مؤسسه دارالکتاب.
- جان احمدی، فاطمه(۱۳۸۶ش)، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، قم، معارف.
- جان برنال(۱۳۵۴ش)، علم در تاریخ، ترجمه اسدپور و دیگران، تهران، امیرکبیر.
- جعفرى محمدتقى(۱۳۷۶ش)، ترجمهوتفسیرنهجالبلاغه، تهران: دفترنشرفرهنگاسلامى، چاپهفتم
- جوهرى، اسماعیل بن حماد(۱۳۷۶ق)، الصحاح، تحقیق عطار، احمد عبد الغفور، بیروت، دار العلم للملایین.
- حسینى تهرانى، سید محمدحسین(۱۴۲۱ق)، ولایت فقیه در حکومتاسلام، به کوشش محسن سعیدیان و محمد حسینراجى، مشهد: انتشارات علامهطباطبایى
- حسینى شیرازى، محمد(۱۳۸۰ش)، اسلام دیروز واسلام امروز، قم، مؤسسه فرهنگى اهل بیت عصمت و طهارت(ع).
- حسینى شیرازى، محمد(بىتا)، إلى أبنائنا فی البلاد الأجنبیه، کویت، بىنا.
- حسینی کوهساری، اسحاق(۱۳۸۳ش)، نگاهی قرآنی به فشار روانی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهاسلامی، کانون اندیشه جوان.
- خمینى، سید روح اللّه موسوى، ولایت فقیه مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، ۱۴۲۳ق. چاپ دوازدهم
- دارمی، عبد اللهبنبهرام(۱۳۴۹ش)، سنن الدارمی، به کوشش محمد أحمد دهمان، دمشق: مطبعه الاعتدال.
- ذهبى، شمس الدین محمد بن احمد(۱۴۱۳ق)، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمرى، بیروت: دار الکتابالعربى
- دیلمى، حسن بن ابى الحسن(۱۴۱۲ق)، إرشاد القلوب، انتشارات شریف رضى.
- راغباصفهانی، حسین بن محمد(۱۴۱۲ق)، المفردات فی غریبالقرآن، به کوشش صفوان عدنان داودی، دمشق-بیروت: دارالعلم الدار الشامیه.
- رهبر، محمد تقی و محمد حسن رحیمیان(۱۳۸۶ش)، اخلاق و تربیت اسلامی، تهران، سمت، چاپ چهاردهم.
- زحیلى، وهبه بن مصطفى(۱۴۱۸ق)، التفسیر المنیر فى العقیده و الشریعه و المنهج، بیروت- دمشق: دار الفکر المعاصر.
- همو، (۱۴۲۲ق)، وهبه بن مصطفى، تفسیر الوسیط، دمشق: دار الفکر، چاپ اول.
- سلیم بن قیس هلالى کوفى، کتاب سلیم بن قیس، قم، انتشارات الهادى، ۱۴۱۵ق.
- سید رضى، ابوالحسن محمد بن حسین(بىتا)، نهج البلاغه، قم: انتشارات دارالهجره.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین(۱۴۱۷ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعهی مدرسین حوزهعلمیه.
- طبرسى، فضل بن حسن(۱۳۷۲ش)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن(مجمع البیان لعلوم القرآن)، به کوشش محمد جواد بلاغی، تهران: انتشارات ناصر خسرو.
- طبرى، محمد بنجریر بن یزید(۱۳۸۷ق)، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت: دار التراث.
- طریحى، فخر الدین(۱۳۷۵ش)، مجمع البحرین، تحقیق: سید احمد حسینى، تهران: کتابفروشى مرتضوى، چاپسوم
- طوسی، ابوجعفر محمد بنحسن(۱۴۱۴ق)، الأمالی، قم: انتشارات دارالثقافه.
- …………(۱۳۶۵ش). تهذیبالأحکام، تهران: دار الکتبالإسلامیه.
- عمید زنجانى، عباس على(۱۴۲۱ق)، فقهسیاسى، تهران: انتشارات امیرکبیر.
- فخرالدین رازى، محمد بن عمر(۱۴۲۰ق)، مفاتیح الغیب، بیروت: دار احیاء التراث العربى، چاپ سوم.
- قرائتى، محسن(۱۳۸۳ش)، تفسیر نور، تهران: مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن.
- قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، تهران: دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۷۱ش، چاپ ششم.
- کلینی، محمد بن یعقوب(۱۳۶۵ش)، الکافی، تهران: دارالکتبالإسلامیه.
- مجلسی، محمد باقر(۱۴۰۴ق)، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الاطهار(ع)، بیروت: مؤسسه الوفاء.
- مطهرى، مرتضی(۱۳۸۳ش)، مجموعهآثار استاد شهید مطهرى، تهران: انتشاراتصدرا.
- معین، محمد، فرهنگ فارسی معین، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۵ش.
- مغنیه، محمد جواد(۱۴۱۴ق)، الجوامع و الفوارق بین السنه و الشیعه، بیروت: مؤسسه عز الدین، چاپاول
- مفید، محمد بن محمد بن نعمان(۱۴۱۳ق، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم: انتشارات کنگره جهانى شیخ مفید
- مکارمشیرازی، ناصر(۱۳۸۶ش)، حکومت جهانى مهدى(عجل الله فرجه)، قم: نسلجوان، چاپپنجم
- ………………،(۱۳۷۴ش)، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتبالإسلامیه.
- منتظرى نجفآبادى، حسین على(۱۴۰۹ق)، دراسات فی ولایه الفقیه و فقه الدوله الإسلامیه، قم: نشر تفکر، چاپدوم
- …………………….،(۱۴۰۹ق)، مبانىفقهى حکومتاسلامى مترجم: صلواتى، محمود و شکورى، ابوالفضل مبانى، قم: مؤسسه کیهان.
- موسوى خلخالى، سید محمدمهدى(۱۴۲۲ق)، حاکمیتدر اسلام یا ولایتفقیه، مترجم: جعفرالهادى قم: دفتر انتشاراتاسلامى وابسته به جامعهمدرسین
- نجفى خمینى، محمد جواد(۱۳۹۸ق)، تفسیر آسان، تهران: انتشارات اسلامیه، چاپاول
- نصر بن مزاحم بن سیار منقرى(۱۴۰۳ق)، وقعه صفین، قم، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشى.
- ویلیام جیمز دورانت(۱۳۷۰ش)، تاریخ تمدن(مشرق زمین گاهواره تمدن)، تهران، سازمان انتشارات آموزش انقلاب اسلامی.
[۱] دانشیار دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه امام صادق (علیه السلام)
[۲] دکتری رشته علوم قرآن و حدیث در دانشگاه فردوسی مشهد
[۳] Civilization
تاریخ مقاله: اسفند ماه ۱۳۹۳