چکیده
رویکردهای مختلفی درباره تحولات سوریه ارایه شده است. برخی از نظریه پردازان اعتقاد دارند که سوریه دچار آشوب سیاسی و ساختاری شده است. بخش دیگری از تحلیلگران بر این موضوع تاکید دارند که مداخله قدرتهای بزرگ و بازیگران منطقهای، زمینههای لازم برای بحران امنیتی سوریه را بوجود آورده است. در این مقاله تلاش میشود تا بحران سیاسی و تحولات امنیتی سوریه بر اساس رویارویی مفاهیم و قالبهای ایدئولوژیک تنظیم گردد. اخوان المسلمین محور اصلی اعتراض اجتماعی و بحران امنیتی در سوریه قلمداد میشود.
حوادث بهار و تابستان ۲۰۱۱ در خاورمیانه عربی نشان می¬دهد که اخوان المسلمین از الگوی مصادره تحولات اجتماعی برای اهداف سیاسی سوریه بهره گرفته است. نقش آفرینی اخوان المسلمین در مقابله با رهیافت جبهه مقاومت به مفهوم آن است که در خاورمیانه نه تنها رویاروییهای امنیتی تداوم پیدا کرده است، بلکه نشانههایی از تضاد ظهور پیدا کرده که آثار خود را در ارتباط با موضوعات منطقهای و بین المللی بجا گذاشته است. حمایت عربستان و کشورهای غربی از اخوان المسلمین سوریه را باید نشانهای از رویکردی دانست که معطوف به تجزیه قدرت در خاورمیانه و سازماندهی جنگ نیابتی تلقی میشود. در حقیقت غرب و عربستان از اخوان در سوریه استفاده ابزاری کرده اند تا جبهه مقاومت را تضعیف کنند.
اخوان المسلمین برای تحقق اهداف راهبردی و منطقهای خود از تاکتیک¬هایی همانند حقانیت¬زدایی، مشروعیت¬زدایی، هویت¬سازی و برسازی هویت، بسیج گروه¬های اجتماعی و ایجاد احساس محرومیت نسبی بهره گرفته است. هریک از نشانههای یاد شده را می¬توان بخشی از نگرش ایدئولوژیک اخوان المسلمین دانست که مورد حمایت حوزه هویتگرایی چالشی عربستان و سیاست امنیتی امریکا در منطقه قرار گرفته است. در تنظیم این مقاله از رهیافت «گسترش تقابل ایدئولوژیک به رویارویی ژئوپلیتیکی» بهره گرفته شده است.
مقدمه
رقابت های کنونی در خاورمیانه به عنوان بخشی از رفتار گروههای رقیب در کشورهایی محسوب میشود که از نهادمندی سیاسی برخوردار نیستند. برخی دیگر از نظریه پردازان امنیت بین¬الملل بر این اعتقادند که براندازی سیاسی در زمره تاکتیک¬های کنش امنیتی کشورها بویژه قدرت¬های بزرگ محسوب می¬شود. براندازی سیاسی عموماً در مناطقی انجام می¬گیرد که از اهمیت ژئوپلیتیکی ویژه¬ای برخوردارند(Marx, 2011: 71).
جنبش اجتماعی خاورمیانه که ماهیت دموکراتیک و اسلامی دارد، برای نظام های سیاسی غیر دموکراتیک مخاطره آفرین خواهد بود. به طور کلی، موج¬های سیاسی و ایدئولوژیک مسلط خاورمیانه در دوران بعد از ساختار دوقطبی ماهیت اسلامی و دموکراتیک پیدا کرده است. موضوع براندازی سیاسی قبلاً در قالب موازنه قدرت منطقه¬ای و بین¬المللی تحلیل می¬شد. در شرایط موجود، باید براندازی سیاسی را به عنوان بخشی از حکومت داری جهانی مورد ارزیابی قرار داد.
به هر میزان نظام سیاسی دارای رویکرد امنیتی باشد، باز هم زمینه برای شکل¬گیری موج¬های جدید اجتماعی اجتناب¬ناپذیر خواهد بود. کشورهایی که دارای ساختار سیاسی اقتدارگرا میباشند، تحولات اجتماعی ماهیت رادیکال و معطوف به گسترش بحرانهای امنیتی دارد. علت آن را باید در امنیتیسازی فضای اجتماعی و ژئوپلیتیکی مورد توجه قرار داد. جنبش¬های اجتماعی دموکراتیک و گروه¬های اسلامی سازمان یافته را می¬توان در زمره عوامل مهم عینی ساختن ناخرسندی¬های شهروندان در برابر حکومت¬های اقتدارگرا در کشورهای خاورمیانه دانست(اسنایدر، ۱۳۸۴: ۲۸).
در سوریه اخوان المسلمین از پیشینه تاریخی قابل توجهی برخوردار است. اگرچه هم اکنون سوریه به عنوان بخشی از جبهه مقاومت محسوب میشود، اما واقعیت آن است که جدالهایی در روابط دولت و برخی از لایه های جامعه سوریه همواره وجود داشته است. این نیروها در شرایط مقاومت و مخالفت با نظام¬های سیاسی حاکم ممکن است انواعی از سازمان¬ها و نهادهای سنتی و جدید از سازمان¬های مذهبی، قومی و قبیله¬ای گرفته تا احزاب و تشکل¬های دیگر به منظور هدایت و جهت بخشیدن به نارضایتی¬ها فعال شوند.
اگر جنبش اجتماعی با سرکوب روبرو شود و از سوی دیگر نیروهای اجتماعی از پتانسیل لازم برای مقابله با حکومت برخوردار باشند، در آن شرایط زمینه برای شکل¬گیری احزاب سری و مخفی، گروه¬های خشونت¬گرا، تشکیلات شبه نظامی، ارتش¬های مقاومت، نهادهای مذهبی، اتحادیه¬های کارگری، سازمان¬های روشنفکری و تشکیلات حرفه¬ای که به انجام اقدامات سیاسی در جهت مخالفت با حکومت مبادرت می¬ورزد فراهم خواهد شد(Meyssan, 2011: 12). ولی در مورد سوریه حقیقت این است که تجربه سه سال جنگ داخلی نشان داد که اکثریت مطلق مردم سوریه همچنان از نظام سیاسی کشور خود حمایت می کنند و به همین دلیل است که غرب نتوانسته با همه پشتیبانی هایی که از تروریست می کند به پیروزی برسد.
حوادث و تحولات سیاسی سال¬های بعد از فروپاشی نظام دو قطبی، نشان می¬دهد که طیف گسترده¬تری از کشورها در معرض براندازی سیاسی قرار گرفته¬اند. در این فرایند، الگوهای کنش امنیتی امریکا با تغییراتی روبرو شده است. امنیت به منزله ضرورت ساختاری تلقی می¬شود. بنابراین موضوع براندازی سیاسی در کشورهای همانند سوریه را باید به عنوان بخشی اقدامات امپریالیستی غرب دانست که آثار و پیامدهای خود را در منطقه ژئوپلیتیکی خاورمیانه عربی بجا گذاشته است. گسترش تضادهای هویتی و ایدئولوژیک را میتوان از شمال افریقا تا شرق آسیا مورد توجه قرار داد که بوسیله تمهیدات و تسهیلات و تسلیحات غربی فعال گردیده است.
در بسیاری از تحولات اجتماعی سوریه میتوان جدالهای ژئوپلیتیکی را به موازات رویاروییهای امنیتی مشاهده نمود. همواره نشانههایی از جدال، رقابت و رویارویی بین گروههای اجتماعی و دولت در خاورمیانه وجود داشته است. گروههای اسلامگرا از جمله اخوان المسلمین را باید به عنوان واقعیت زندگی اجتماعی، سیاسی و امنیتی کشورهای خاورمیانه عربی دانست. اگرچه بین گروههای اسلامی شباهتهای بنیادین مشخص وجود دارد، اما نشانه¬های اختلاف سیاسی مشهودی را نیز میتوان مشاهده نمود. در شرایطی که اخوان المسلمین در مصر بوسیله نظامیان مورد حمایت آمریکا سرکوب می شوند گروههای اسلام گرای مستقل سوریه در انتخابات شرکت کرده و در پارلمان سوریه حضور دارند.
وجود اختلافات سیاسی بین گروههای رقیب را باید به منزله بخشی از واقعیت فرهنگی خاورمیانه دانست. این واقعیت با نشانههایی از رقابت بین المللی بازتولید میشود. حمایت امریکا و جهان غرب از بازیگرانی انجام میگیرد که تضادهای ایدئولوژیک و ژئوپلیتیکی را گسترش دهند. بر اساس چنین نگرشی است که الگوی براندازی سیاسی بشار اسد توسط حکومت اوباما را می¬توان بر اساس قواعد بنیادین براندازی سیاسی، شرایط اجتماعی دوران موجود و همچنین فرایندهای منطقه¬ای ـ بین المللی مورد تحلیل قرار داد. این امر در ارتباط با برخی دیگر از نظام¬های سیاسی رادیکال قابلیت تطبیق خواهد داشت (Daragahi, 2011:7).
۱- رهیافت کنش خشونتآمیز و امنیتی شدن جامعه سوریه
اخوان المسلمین را میتوان در زمره نیروهایی دانست که بخش قابل توجهی از تلاش خود را برای چالشآفرینی در برابر نظام سیاسی کشورهای مصر و سوریه قرار داده است. در سالهای بعد از فروپاشی ساختار دو قطبی، زمینه برای اعاده جایگاه اخوان المسلمین در ساختار سیاسی کشورهای خاورمیانه عربی بوجود آمد. فرآیندهای کنشگری اخوان المسلمین در سوریه معطوف به شرایطی میباشد که جدال بین گروههای سیاسی و دولت در خاورمیانه گسترش یافته است. به عبارت دیگر اخوان المسلمین در سوریه جزء ابزارهائی قرار گرفتند که آمریکا می خواهد از آنها برای ساقط کردن بشار اسد و شکستن محور مقاومت استفاده کند.
از سوی دیگر، سوریه را باید مرکزیت «ناسیونالیسم عرب» در جهان اسلام دانست. تقسیم شرق عربی به محیطهای نفوذ فرانسه و انگلیس پس از جنگ جهانی اول، سوریه را دچار گسست ژئوپلیتیکی و ایدئولوژیک نمود. به این ترتیب بخش قابل توجهی از گروههای سنی سوریه، بر اثر نظام قیمومیت جامعه ملل برای اداره کشورهای مربوط به امپراطوری عثمانی از همکیشان خود در فلسطین، اردن، عراق، لبنان و حجاز جدا شدند. بحران سوریه و گسترش آن به عراق را باید اعاده پیوندهای خویشاوندی گروههای سلفی در خاورمیانه عربی دانست(Meyssan, 2011: 28).
در سالهای دهه ۱۹۲۰، مقامات فرانسه از تمایلات جدایی خواهانه منطقه شام حمایت به عمل آورده به لبنان استقلال سیاسی داد و زمینه الحاق ایالت اسکندرون به ترکیه را بوجود آورد. کودتاهای پی در پی سوریه در سالهای ۱۹۴۹ به بعد را باید انعکاس گسترش تضادهای امنیتی در محیط منطقهای دانست. در سالهای بعد از جنگ دوم جهانی تضاد بین برخی از گروههای اجتماعی و مجموعههای اخوان المسلمین افزایش یافت. در چنین شرایطی بود که حزب بعث سوریه در ۸ مارس ۱۹۶۳ بر اساس همکاری افسران بعثی و ناصریست قدرت را در سوریه به دست گرفت (دکمجیان، ۱۳۸۳: ۲۰۲).
ویژگی اصلی رفتار سیاسی اخوان المسلمین در سوریه را میتوان بر اساس واقعیات قدرت، ثروت، ترکیب جمعیتی و الگوهای کنش راهبردی مورد سنجش قرار داد. اخوان المسلمین عموما از سوی عناصر طبقه متوسط و متوسط پایین جامعه، نظیر: تجار بازار، روحانیون، معلمان، دارندگان مشاغل حرفهای و بوروکراتها حمایت میشدند و بر خلاف مصر طبقه متوسط پایین روستایی و شهری سوریه، نقش موثری در جنبش اجتماعی اخوان نداشتند. در حالیکه پایگاه اجتماعی بعثیها را گروههای حاشیهای و نظامیان تشکیل میدادند(Abd-Allah, 1983: 90).
فعالیت اخوان المسلمین سوریه در سالهای ۸۳-۱۹۷۶ در وضعیت جهادی قرار گرفت. در چنین فرایندی بود که یک گروه مذهبی سیاسی به صورت یک سازمان جنگجو به مقابله با حکومت حافظ اسد مبادرت نموده و یک جبهه جدید را سازماندهی کردند. اخوان المسلمین حمایت برخی از علما برای مقابله با دولت بعثی را بدست آورد. جنگ اکتبر ۱۹۷۳ موسوم به جنگ رمضان، احساسات ناسیونالیستی جامعه سوریه را افزایش داد. به همین دلیل است که در دوران جنگ، جایگاه حافظ اسد در ساختار سیاسی سوریه تثبیت شد(Buzan, 2004: 71). مبارزه اخوان المسلمین با دولتی که با اسرائیل می جنگید موقعیت اجتماعی آنها را تضعیف کرد و نشان داد که اخوان از ظرفیت سیاسی بالایی برخوردار نیست.
از دست دادن بلندیهای جولان، پیوستن سوریه به فرایند صلح کسینجر و برقراری روابط نزدیک سوریه با ایران از سوی اخوان المسلمین مورد انتقاد قرار گرفت. نقش سوریه در تحولات لبنان، موقعیت گروههای تندرو برای مقابله با دولت حافظ اسد را ارتقاء نداد. در این شرایط، اخوان المسلمیندر تلاشی مذبوحانه از حافظ اسد به عنوان مدافع منافع منطقهای اسرائیل، منافع مارونیها، منافع امریکا و عربستان نام برد در حالیکه حافظ اسد تنها رهبر غرب بود که با اسرائیل مردانه جنگید. در این دوران گروههای وابسته به اخوان المسلمین اگر چه از جایگاه اقتصادی و بوروکراتیک مطلوبی در سوریه برخوردار بودند، اما جایگاه چندانی در بافت اجتماعی و ساختار نظامی و امنیتی سوریه نداشتند.
روند تعارض اخوان المسلمین و دولت سوریه در فرایند تعهد به رویکرد اعمال خشونت افزایش یافت. در این دوران، اخوان المسلمین سوریه نشانههای تروریستی همانند «گروه التکفیر والهجره» در مصر نداشته است. آنان حکومت حافظ اسد را به عنوان رژیم فرقهای تحلیل نموده و در فوریه ۱۹۸۲ مبارزه مسلحانه را در قالب شورش حماء آغاز نمودند. شورشی که در زمان محدودی سرکوب شد. زیرا مورد حمایت مردم نبود رهبری این حرکت در چارچوب اخوان المسلمین نشان میدهد که چنین گروهی در صدد مقابله مسلحانه با حکومت بعثیها در سوریه بودند ولی از موقعیت خود شناخت درستی نداشته اند.
گروههای اسلامی سوریه در زمان جنگ عراق علیه ایران، از جمهوری اسلامی حمایت به عمل آورده و صدام حسین را به عنوان حاکم ضداسلامی تحلیل نمودند و از این جهت عملاً با دولت سوریه همگرا شدند. اگر چه روابط ایران و سوریه منجر به حاشیهای شدن جایگاه اخوان المسلمین سوریه در سیاست ایران گردید. جنگ ایران و عراق، روابط جمهوری اسلامی با سوریه را در دهه ۱۹۸۰ ارتقاء داد. اخوان المسلمین سوریه به گونهای تدریجی با رویکرد ایران مخالفت نموده و زمینه ایجاد شکاف سیاسی بین ایران و اخوان المسلمین سوریه بوجود آمد(پتراس، ۱۳۸۸: ۸۳).
اخوان المسلمین سوریه به دلیل پایگاه اجتماعی و پیشینه سیاسی و اجتماعی خود توان رقابت با دولت حافظ اسد را نداشتند. به همین دلیل است که آنان کنش خود علیه بشار اسد را در دورانی که فرآیند اصلاحات در ساختار سیاسی سوریه ایجاد شده بود را تشدید نمودند. اگرچه برخی از پژوهشگران جهان عرب بر این اعتقاد بودند که: «در دوران بعد از حافظ اسد، اسلامگرایان ممکن است برای رسیدن به قدرت با مشکل مواجه شوند. مادام که به این اصل معتقد باشند که تنها سنیها میتوانند بر یک کشور دارای اکثریت سنی حکمرانی کنند، مشکل بتوان فهمید که چگونه قادر خواهند شد در به راه انداختن یک جنبش مخالف گسترده علیه نظام حاکم موفق شوند. در واقع اخوان المسلمین ممکن است در متقاعد ساختن اقلیتهای مسیحی، دروزی، اسماعیلی، کرد و علوی و نیز سنیها به اینکه نظام اسلامی منافع آنها را بهتر از رژیم بعث برآورده میسازد با مشکل مواجه شوند» (دکمجیان، ۱۳۸۳: ۲۲۲).
فرآیندهای تحول اخوان المسلمین در سوریه نشان میدهد که چگونه گروه اخوان المسلمین در وضعیتی قرار گرفت که به کنش خشونتآمیز مبادرت نمود. در حالیکه ادبیات سیاسی جدیدی در سالهای دهه ۱۹۷۰ تولید گردیده که معطوف به کنش غیرخشونتآمیز بوده است. نظریه پردازان جهان غرب بر این اعتقادند که امکان کنش رقابتی بر اساس راهبرد غیرخشونتآمیز امکان پذیر است. در حالیکه گروههای وابسته به اخوان المسلمین از راهبرد کنش خشونتآمیز در مقابله با نیروهای حکومتی در خاورمیانه بهره گرفتند و در این راه از حمایت دولت های غربی نیز تا حدود قابل توجهی برخوردار شدند.
زیرساختهای فکری و اندیشهای کنش غیرخشونتآمیز نتوانست نتایج موثری در تحولات خاورمیانه بعد از سالهای بهار عربی بوجود آورد. در سال ۱۹۷۳ فردی به نام جین شارپ کتابی را با عنوان «سیاست کنش غیر خشونت¬آمیز» منتشر نمود. این کتاب را می¬توان اولین اثر کلاسیک در ارتباط با براندازی و ضد براندازی دانست. جین شارپ تلاش نمود تا الگوهای متفاوتی از کنش سیاسی امریکا در برخورد با محیط پیرامونی را منتشر نماید. این کتاب در زمانی تنظیم شد که امریکا درگیر جنگ ویتنام بود. بنابراین تحلیل¬گران و نظریه¬پردازان امریکایی درصدد برآمدند تا الگوهای جدید پیگیری منافع خود را مورد ارزیابی و شناسایی قرار دهند. انتشار این کتاب را می¬توان واکنشی تحلیلی نسبت به سیاست خارجی امریکا در دهه ۱۹۶۰ دانست(روزنا، ۱۳۸۴: ۹۳).
بعد از جین شارپ، افراد دیگری همانند مایکل کلر مبادرت به انتشار کتاب¬های کلاسیک دیگری برای انجام اقدامات غیردیپلماتیک در سیاست خارجی امریکا نمودند. کلر در زمره نظریه¬پردازان شورش¬گری و ضد شورش¬گری در امریکا محسوب می¬شود. نظریات وی بیشتر معطوف به چگونگی مقابله با جنبش¬های اجتماعی و سیاسی امریکای لاتین بود. جنبش¬هایی که از نظریات و الگوهای ضد امپریالیستی بهره می¬گرفتند. به این ترتیب، براندازی دولت های مردمی و مستقل بخشی از ضرورت¬های سیاست خارجی امریکا قرار گرفت.
این امر با ادبیاتی از جمله ضرورت مقابله با تهدیدات مارکسیستی، مقابله با شورشگری، جنگ علیه تروریسم و بی¬اثرسازی رادیکالیسم منطقه¬ای انجام گرفته است. هریک از مولفه¬های یاد شده را می¬توان بخشی از واقعیت رفتار امنیتی و راهبردی امریکا در برخورد با محیط پیرامون دانست. اگرچه در هر دوران تاریخی، سوژه¬های امنیتی امریکا برای براندازی تغییر پیدا می¬کند، اما براندازی و مقابله با تهدیدات دشمن فرضی بخش پایان ناپذیری از سیاست امنیتی امریکا محسوب می¬شود(بروکر، ۱۳۸۴: ۶۸).
۲- حقانیت¬زدایی اخوان المسلمین از ساختار سیاسی سوریه و جبهه مقاومت
حقانیت¬زدایی به عنوان یکی از تاکتیک¬های براندازی سیاسی اخوان المسلمین در مقابله با حکومت بشار اسد محسوب می¬شود. استراتژیست¬های امریکایی و انگلیسی کاربرد چنین تاکتیکی را به عنوان بخشی از ضرورت کنش سیاسی گروههای جهادی اخوان المسلمین در مقابله با حکومت اسد مورد حمایت قرار دادند. در چنین فرآیندی، زمینه برای نظریه¬پردازی¬های جدید در باب مکانیسم حقانیت¬زدایی ساختار سیاسی کشورهای مستقل را ایجاد کرد. اخوان المسلمین از انگیزه لازم برای ایجاد حقانیت برای خود و حقانیتزدایی از حکومت بشار اسد برخوردار بوده و این امر در زمینه جنگهای منطقهای معنی پیدا کرده است.
حقانیت¬زدایی را می¬توان یکی از الگوهای موثر در تغییر نظام¬های سیاسی دانست. حقانیت¬زدایی در شرایطی ایجاد می¬شود که مشروعیت سیاسی حکومت دچار خدشه شود. تحولات سوریه در فرایندی شکل گرفته است که کشورهای جهان غرب به همراه عربستان و موج مسلط در اتحادیه عرب تلاش دارند تا زمینه¬های لازم برای فروپاشی ساختاری سوریه را فراهم آورد. این امر از طریق مشروعیت¬زدایی و حقانیت¬زدایی شکل گرفته است(بشیریه، ۱۳۸۴: ۷۳). ولی مقاومت ملت و ارتش سوریه در کنار بشار اسد و جنایات گروههای تروریستی در سوریه عملاً موجبات حقانیت زدائی گروههای مخالف دولت سوریه را فراهم آورده است.
اگرچه تحولات سیاسی و امنیتی جهان عرب ریشه در سیاست های غرب دارد، اما کشورهای غربی توجه چندانی برای درک واقعیتهای راهبردی جهان عرب نشان نمی دهند. نظریه¬پردازان نئولیبرال بر این اعتقادند که حقانیت¬زدایی کشور هدف بخشی از معادله قدرت در روند رقابت سیاسی محسوب می¬شود. آنچه که در محافل آکادمیک جهان غرب در فضای مطالعات بنیادین در معرض تئوری-پردازی قرار می¬گیرد، در زمان محدودی به عنوان بخشی از رفتار راهبردی قدرت¬های بزرگ در برخورد با محیط هدف تلقی خواهد شد (بروکر، ۱۳۸۴: ۱۵).
هماکنون این سوال توسط استراتژیستهای امریکایی به ویژه آنانی که به رهیافت مکتب انتقادی و همچنین رهیافت نئولیبرالی در سیاست بینالملل تاکید دارند، مطرح میشود که چگونه میتوان قدرت اقناعی کشورهای مستقل و آزادیخواه منطقهای را کنترل نمود؟ در پاسخ به این سوال مطالعات متنوعی توسط پژوهشگران موسسات مطالعاتی امریکا انجام گرفته است. از جمله این موسسات میتوان به PEW اشاره داشت. در این موسسه افرادی همانند «مادلین آلبرایت» وزیر امور خارجه پیشین امریکا عضویت دارند (نای، ۱۳۸۷: ۴۸).
در این موسسه موضوعاتی از جمله چگونگی قدرت امریکا و قدرت بازیگران مستقل و آزادیخواه در حوزههای منطقهای مورد توجه قرار گرفته است. باراک اوباما از رهیافتهای این موسسه در جهت تنظیم استراتژی برای مقابله با کشورهای آزادیخواه خاورمیانه بهره گرفته است. الگوی کنش نامتقارن و ایجاد چالش در برابر مشروعیت نظامهای سیاسی آزادیخواه را میتوان در زمره سیاستهای اعلام شده موسسه پیو دانست. موسسهای که دارای کارشناسان زبده در حوزه امنیت و ضد امنیت در خاورمیانه هستند.
تحلیلگران «موسسه پیو» در مطالعات خود به این جمعبندی رسیدند که علت اصلی تداوم مقاومت دولت ها و نیروهای آزادی خواه با قدرتهای بزرگ در قابلیت آنان در بهره برداری از «حقانیت استراتژیک» است. بنابراین در نبردهای منطقهای مربوط به جنگ نامتقارن، مفاهیم جدیدی از جمله حقانیت استراتژیک جایگزین سلاحهای استراتژیک گردیده است. در این شرایط ماهیت منازعه و رقابت تغییر مییابد. رقابتهای دائمی در محیطهای پرمخاطره امنیتی از جمله خاورمیانه عموما در فضای کمشدت قرار میگیرد. هرگونه منازعه پرشدت میتواند مخاطرات امنیتی زیادی را برای امریکا به وجود آورد(Black, April 2011: 4).
۳- مشروعیت¬زدایی بوسیله اخوان المسلمین از رهبران سیاسی سوریه و جبهه مقاومت
یکی از سازوکارهای اصلی برای غرب استفاده از اخوان المسلمین برای مقابله با بشار اسد و جبهه مقاومت و مشروعیت زدایی در جهان عرب و جهان اسلام از محور مقاومت دانست. رفتار اخوان المسلمین در مقابله با بشار اسد، زمینه انشعاب در جهان اسلام را بوجود آورد. برخی از گروههای اسلامی حمایت خود را از گروههای جهادی اخوان المسلمین به عمل آوردهاند، برخی دیگر از دولت بشار اسد به عنوان نماد جبهه مقاومت در مقابله با جهان غرب و اسرائیل حمایت کردهاند.
در چنین فرآیندی، یکی از تاکتیک¬های براندازی سیاسی دولت بشار اسد توسط غرب بوسیله اخوان المسلمین و گروههای جهادی را می¬توان بهره¬گیری از الگوی مشروعیت¬زدایی دانست. بطور کلی، مشروعیت ارتباط نزدیکی با کارآمدی ساختار و رهبران سیاسی دارد. زمانی اخوان المسلمین از تاکتیک مشروعیت¬زدایی بهره می¬گیرد که زمینه¬های لازم برای نقد عملکرد کارگزاران اجرایی کشور وجود داشته باشد. این امر بخشی از بحران کارآمدی و مشروعیت محسوب می¬شود. بنابراین هرگاه واحدهای سیاسی در شرایط مبتنی بر بحران کارآمدی قرار گیرند، زمینه برای مشروعیت ¬زدایی از عملکرد کارگزاران اجرایی بوجود می¬آید(AlJazeera, 2011: 8). ولی عملاً در طول سه سال گذشته نظام بشار اسد کارآمدی خود را در جنگ با تروریست هائی که به طور نیابتی از طرف غرب می جنگند نشان داده است.
مشروعیت¬زدایی در ساختار سیاسی سوریه را می¬توان انعکاس بحران کارآمدی دانست. در حالیکه، حقانیتزدایی با زیرساخت¬های قدرت ارتباط پیدا می¬کند. این امر، بازتاب بحران مشروعیت و مشارکت محسوب می¬شود. کشورهایی که در معرض بحران¬های ساختاری قرار می¬گیرند، به گونه¬ای تدریجی در فضای حقانیت¬زدایی واقع می¬شوند. تحولات سیاسی بسیاری از کشورها نشان داده است که هرگاه موضوع حقانیت زدایی مطرح می¬شود، به معنای آن است که نشانه¬هایی از بحران ادراکی در نظام سیاسی کشور به وجود آمده است (بشیریه، ۱۳۸۴: ۲۱).
یکی از اصلی¬ترین راه¬های بسیج گروه¬های اجتماعی توسط رهبران سیاسی مخالف و یا نیروهای مداخله¬گر بین¬المللی را می¬توان بهره¬گیری از روش اقناعی در راستای بی¬اعتبارسازی حقانیت سیاسی و ساختاری حکومت دانست. به این ترتیب، مهمترین موضوع قدرت اقناعی را میتوان در «حقانیت» مورد توجه قرار داد. به همین دلیل است که بوسیله اخوان المسلمین سوریه امریکا و سایر متحدین بین-المللی و منطقه¬ای آن کشور تلاش دارند تا حقانیت نظام سیاسی سوریه را مورد چالش قرار دهند.
بحران حقانیت به معنای آن است که مشروعیت سیاسی دولت توسط جامعه مورد انتقاد واقع میشود. آنچه را که اخوان المسلمین در تبیین دلایل مقابله با حکومت بشار اسد مورد تاکید قرار داد، تابعی از نشانههای مربوط به نادیده گرفتن بند ۸ قانون اساسی سوریه بوده است. چنین موضوعی را میتوان یکی از نشانههای تردید جامعه نسبت به حقانیت سیاسی حکومت قلمداد کرد. این امر به عنوان نمادی از عقب¬نشینی سیاسی در شرایط بحران اجتماعی محسوب می¬شود. طبعاً کوشش می شد چنین فرآیندی منجر به گسترش بحران مشروعیت سیاسی در سوریه و علیه حکومت بشار اسد گردد(Bacci, 2011:5).
فشارهای منطقه¬ای و بین¬المللی برای آن بود که منجر به عقب¬نشینی دولت سوریه از مواضع قبلی آن کشور گردد و جلوه¬هایی از دومینوی تغییر سیاسی بوجود ¬آید. آمریکا می خواست نشانه¬های این تغییر را در ساختار داخلی و سیاست خارجی دولت سوریه مشاهده کند. بی تردید اگر سوریه در سیاست خارجی خود بویژه در ارتباط با اسرائیل و حمایت از نیروهای مقاومت اسلامی لبنان تجدید نظر می کرد، آمریکا اخوان المسلمین سوریه را رها می کرد و برنامه تجهیز گروههای تروریستی توسط ترکیه و عربستان نیز متوقف می گردید.
۴- هویت¬سازی اخوان المسلمین در مقابله با دولت سوریه و جبهه مقاومت
هویت¬سازی یکی از تاکتیک¬های براندازی سیاسی محسوب می¬شود. آمریکا از این الگو برای بی¬اعتبارسازی هویت اجتماعی و سیاسی کشورهای مختلفی بهره گرفته است. بطور کلی می¬توان بر این امر تاکید داشت که هویت گام اول کنش سیاسی محسوب می¬شود. کشورهایی که در معرض دوگانگی هویتی قرار دارند عموماً قادر به بازتولید اهداف سیاسی و ساختاری خود نخواهند بود. به همین دلیل است که آمریکا بوسیله اخوان المسلمین تلاش نموده تا زمینه¬های شکل¬گیری هویت جدیدی را در برابر هویت مقاومت در سوریه تولید و سازماندهی نماید.
کنش سیاسی و ادراک ایدئولوژیک بازیگران تابعی از محیط ساختاری و شرایط اجتماعی محسوب می¬شود. ایدئولوژی سیاسی اخوان المسلمین به موازات ادراک اجتماعی و کنش سیاسی بازیگران سوریه و بسیاری دیگر از کشورهای خاورمیانه عربی را می¬توان زمینه¬ساز شکل¬گیری هویت دانست. بطور کلی هویت¬ها عامل اصلی برسازی معنا محسوب می¬شوند. براساس چنین نشانه¬هایی است که بازیگران منطقهای در دوران بعد از جنگ سرد هویت جدیدی پیدا نموده¬اند. هویت را می¬تواند محور اصلی خودآگاهی ایدئولوژیک و استراتژیک بازیگران اجتماعی و سیاسی دانست (پتراس، ۱۳۸۸: ۱۲۵).
مولفه¬های هویتی در جوامع مختلف همواره بازتولید می¬شوند. در هر دورانی، شکل خاصی از هویت از اهمیت و کارآمدی بیشتری برخوردار است. اگر نظام¬های سیاسی، زمینه¬های لازم برای ایجاد هماهنگی هویتی با نیروهای اجتماعی را بوجود آورند، در آن شرایط امکان ایجاد ثبات و تعادل در ساختار سیاسی و نیروهای اجتماعی بوجود می¬آید. شکل¬گیری جنبش¬های اجتماعی در خاورمیانه را می¬توان انعکاس عدم همگونی هویت اجتماعی با رویکرد سیاسی کشورهای مربوطه دانست.
در سوریه، جلوه¬هایی از هویت دوگانه شکل گرفته است. از یک سو، بخش قابل توجهی از جامعه و گروه¬های اجتماعی سوریه دارای رویکرد مذهبی می¬باشند. چنین گروههایی که اکثریت قابل توجهی از شهروندان سوریه را تشکیل میدهند ولی آنها را باید در زمره پشتیبانان اجتماعی دولت بشار اسد دانست. زیرا برای مردم سوریه مانند مردم مصر و اردن مهم ترین مسئله مبارزه با پدیده اسرائیل است که همه هستی آنها را مورد خطر قرار داده است.
رادیکالیزه شدن سیاست و امنیت در خاورمیانه ناشی از مداخلات اسرائیل و آمریکا بوده است. آمریکا بوسیله اخوان المسلمین توانست زمینههای لازم برای قطبی شدن جامعه سوریه از طریق بازتولید نشانههای هویتی را بوجود آورد. هویت سیاسی تاثیرگذار بر قدرت ساختاری را باید به عنوان زیربنای تضادهای امنیتی دانست. جهان عرب دارای هویت ضداسرائیلی میباشد، اخوان المسلمین سوریه هویت سیاسی برای کسب قدرت ساختاری را جایگزین هویت مقاومت در برابر اسرائیل قرار داد.و این دقیقاً خدمتی بود که به اسرائیل کرد.
به موازات افول مشروعیت ایدئولوژیک حزب بعث در سوریه و عراق، زمینه برای ظهور ایدئولوژی¬های رقیب فراهم گردیده است. ایدئولوژی¬های رقیب با نظام سیاسی سوریه ماهیت دموکراتیک و اسلامی دارد. طبعاً اگر احزاب اسلامی دموکراتیک ظهور پیدا کنند، از شانس موفقیت بیشتری در آینده سیاسی سوریه برخوردار خواهند شد. این احزاب باید بتوانند از قابلیت لازم برای مقاومت و مخالفت در برابر نظام سیاسی سوریه برخوردار باشند(نای، ۱۳۸۷: ۱۴۴). ولی مسئله و در حقیقت مشکل اصلی برای آمریکا این است که احزاب اسلامی اگر رویکرد ضد اسرائیلی داشته باشند پایگاه مردمی خواهند داشت مانند حزب الله در لبنان و انصارالله در یمن وگرنه مانند اخوان المسلمین در سوریه فاقد پایگاه اجتماعی نیرومند خواهند شد.
همواره رابطه ارگانیک بین هویت وایدئولوژی وجود دارد. هویت می¬تواند عناصر و مولفه¬های تشکیل¬دهنده ایدئولوژی را باز تولید نماید. در چنین شرایطی، ایدئولوژی به عنوان بستری برای کنش سیاسی بازیگران محسوب می¬شود. در خاورمیانه، مواضع و عملکرد گروه-های سیاسی بیش از آنکه در قالب نشانه¬های عمل ¬گرایانه شکل گیرد، باید آنرا تابعی از رویکرد و نشانه¬های ایدئولوژیک بازیگران در روند پیگیری اهداف سیاسی دانست (Shadid, 2011:12).
به این ترتیب ایدئولوژی¬های رقیب در سوریه را می¬توان انعکاس فضای اجتماعی جدید در برابر حکومت سوریه طی ۵ دهه گذشته دانست. کشوری که بعد از ۴۸ سال هنوز از سیاست های ضد صهیونیستی حمایت می کند. با توجه به کارکرد نیروهای اجتماعی معترض، ایدئولوژی¬های نوظهور رقیب در سوریه فعالیت خود را به منظور تبلیغ دلایل عدم مطلوبیت و نارسایی رژیم موجود و توجیه مطلوبیت رژیمی دیگر به انجام می¬رسانند. و در این راه از حمایت وسایل ارتباط جمعی غرب بهره مند هستند.
با این حال ایدئولوژی مقاومت در برابر نظام سیاسی سوریه ماهیت غیردموکراتیک داشته است. به طور کلی می¬توان ایدئولوژی¬های سیاسی را برمبنای دو محور اساسی یعنی مداخله¬جویی یا عدم مداخله در حیات اقتصادی و اجتماعی (یعنی چپ¬گرایانه و راست¬گرایانه) تقسیم بندی نمود. هر یک از ایدئولوژی¬های یاد شده دارای دستورالعمل متفاوتی برای دستیابی به قدرت سیاسی و یا چگونگی اعمال قدرت بعد از کنترل نظام سیاسی خواهند بود (اسنایدر، ۱۳۸۴: ۲۲۱).
شواهد نشان می¬دهد که ایدئولوژی رقیب در سوریه از نمادهای مذهبی استفاده می کند. طبعاً دولت عربستان در هدایت و بسیج گروه¬های اجتماعی ضد حکومتی در سوریه دارای نقش سیاسی می¬باشند. تمامی شواهد نشان می¬دهد که ایدئولوژی رقیب در سوریه از مفاهیم و قالب¬های مذهبی استفاده می کند. مذهب در سوریه وسیله ای برای تضعیف یک دولت ضد صهیونیستی محسوب می¬شود (Zoepf, 2011:9).
عربستان در سوریه داعیه دارد که خود این داعیه را برای مردم کشور خودش به رسمیت نمی شناسد و آن حق تعیین سرنوشت است.
در سوریه، گروه¬های تروریستی از ایدئولوژی¬های مذهبی، به عنوان ایدئولوژی¬ براندازی در برابر نظام سیاسی مستقل بهره می¬گیرند. اگرچه ممکن است ظهور انواعی از ایدئولوژی¬های دموکراتیک و یا مذهبی در فروپاشی نظام سیاسی سوریه مؤثر باشند، لیکن احتمال گذار به دموکراسی و یا شکل¬گیری حکومت واقعاً اسلام¬گرا در سوریه قابل پیش بینی نخواهد بود. تجربه تحولات سیاسی در کشورهای مختلف خاورمیانه نشان داده است که حکومت¬های جایگزین دارای ویژگی¬های مشترکی با ساختار سیاسی کهن می¬باشند. زیرساخت¬ها از دوام بیشتری در مقایسه با نخبگان و کارگزاران اجرایی بعد از تحول سیاسی برخوردارند(Yadlin & Satloff, 2011: 28).
حکومت سوریه در زمره کشورهای خط مقدم نبرد با اسرائیل بوده است. به این ترتیب، براساس شاخص¬های ایدئولوژیک می¬توان نشانه¬هایی از “همگرائی جامعه ـ حکومت” را مورد ملاحظه قرار داد. ساختار سیاسی سوریه دارای رویکرد رادیکال در برابر موج سازش با اسرائیل قرار داشته است. این امر زمینه¬های لازم برای ایجاد هویت همگن با جامعه و نظام اجتماعی را فراهم می¬سازد. مولفه¬های یاد شده انعکاس هویت دولت سوریه محسوب می¬شود(Yvonne, 1996: 28).
مولفه¬های هویتی در خاورمیانه می¬تواند پشتوانه جنبش¬های سیاسی علیه بازیگران مختلف باشد. به همان گونه¬ای که هویت عامل حمایت از مشروعیت نظام سیاسی محسوب می¬شود، در برخی از مواقع مولفه¬های هویتی را باید یکی از عناصر تعیین کننده و تاثیر گذار در مشروعیت¬زدایی از نظام¬های سیاسی دانست. بنابراین طبیعی است که امریکاییها از الگوی بسیج نیروهای اجتماعی حاشیهای برای چالش در برابر سیاست امنیتی بشار اسد استفاده نماید (مارتین، ۱۳۸۳: ۲۷۵).
اگرچه زمینه¬های اجتماعی هویت سیاسی جدید سوریه توسط اخوان المسلمین سازماندهی شد، اما کشورهای منطقهای از جمله ترکیه، عربستان، اردن و قطر را باید در زمره حامیان راهبردی شکل گیری هویت مقابله با بشار اسد به عنوان یک هویت ضد اسرائیلی دانست. در این فرآیند، عربستان را می¬توان یکی از نیروهای ائتلاف کننده با سیاست امنیتی امریکا و اسرائیل برای فعالسازی و گسترش هویت ضد ساختاری به جای هویت ضد اسرائیل در خاورمیانه عربی تلقی نمود.
عربستان تلاش دارد تا نیروهای هویتی در سوریه را در فضای مقابله با ساختار سیاسی آن کشور قرار دهد. هویت¬ها را باید براساس کارکرد سیاسی یا اجتماعی آنان مورد تحلیل قرار داد. به این ترتیب اخوان المسلمین به موازات برخی از بازیگران منطقهای و بین المللی تلاش نمودند تا زمینه¬های فعال¬سازی مزیت نسبی گروه¬های هویتی سوریه در اقدامات اعتراضی نسبت به حکومت بشار اسد را بوجود آورند. به کارگیری چنین ابزاری را می¬توان در جهت گسترش شکاف سیاسی بین گروههای هویتی با ملت سوریه و دولت و نظام سیاسی دانست.
تضادهای هویتی بهترین ابزار برای تشدید ناکارآمدی اجرایی کشورهایی است که با شکاف سیاسی روبرو شده¬اند. به لحاظ ادراک اجتماعی اعراب و سوری¬ها، حکومت حافظ اسد و بشار اسد دارای رویکرد ضد اسرائیلی هستند. این امر می¬تواند نشانه¬هایی از هویت و مشروعیت سیاسی برای حکومت سوریه را بوجود آورد. آمریکا می کوشد چنین معادلات را در حال تغییر نشان دهد. عربستان در سازماندهی توازن جدید منطقه¬ای تلاش دارد تا جبهه عربی سلفی را به ازای کاهش نیروهای تاثیرگذار در فضای ضد اسرائیلی جهان عرب تقویت نمایند. طبیعی است که تحقق چنین اهدافی از طریق تغییر در شکل¬بندی¬های قدرت در فضای سیاسی و ساختاری موجود خاورمیانه حاصل خواهد شد (Yadlin & Satloff, 2011:7).
زمانی که چنین بازیگرانی در کنش امنیتی خود به خودآگاهی دست یابند در آن شرایط امکان بهرهگیری از ابزارهایی که ماهیت ایدئولوژیک داشته و در حوزه استراتژیک مورد توجه قرار میگیرد، ارتقاء مییابد. این امر در ارتباط با جمهوریهای آسیای مرکزی و قفقاز در سالهای دهه ۱۹۹۰ قابل ملاحظه است. این بازیگران توانستهاند هویت خود را از طریق طرح موضوعاتی که برای آنان «حقانیت سیاسی» به وجود میآورد، تحقق بخشند. چنین وضعیتی هم اکنون در کشورهای خاورمیانه مشاهده می¬شود. تحولات سیاسی خاورمیانه را می¬توان محور اصلی شکل¬گیری موج¬های اعتراضی دانست. این امر نشان می¬دهد که چگونه تغییر در نشانه¬های هویتی، زمینه بی¬ثباتی سیاسی را بوجود می¬آورد (Haass, 2005:16).
به این ترتیب، گروههایی که در سوریه برای سالیان طولانی در مدار قدرت سیاسی قرار نداشتهاند، در روند کنش¬های هویتی در مقابله با نظام سیاسی سوریه قرار گرفتند. مولفه¬های یاد شده نشان می¬دهد که اگر چه نشانه¬های هویت مقاومت در کنش گروه¬های معترض سوریه وجود دارد، اما باید آنرا انعکاس جلوه¬هایی از مهندسی اجتماعی توسط امریکا و کشورهای جهان غرب دانست. این امر در راستای سیاست تغییر رژیم در نظام¬های سیاسی مستقل و آزادیخواه سازماندهی گردیده است.
بهره¬گیری از جنبش اجتماعی و نیروهای هویتی علیه بشار اسد، هزینههای اقتصادی، انسانی و استراتژیک امریکا برای مقابله با کشورهای رادیکال همانند سوریه را کاهش می¬دهد. الگوی رفتار امریکا نشان می¬دهد که این کشور از طریق تحریک و فعال سازی نیروهای اجتماعی و گروه¬های هویتی تلاش دارد تا ساختار دولت و نظام سیاسی سوریه را لااقل در فرآیند تدریجی، دچار فرسایش نماید. اگر الگوی فرسایش ساختاری در دستور کار کشورهای غربی و متحدان عرب آنان همانند عربستان قرار گیرد، امکان تغییرات سیاسی در طولانی مدت اجتناب¬ناپذیر خواهد بود (Weiss & Stuart, 2011:8). هرچند غرب امید داشت نظام سیاسی سوریه نظام سیاسی سوریه را در زمان کوتاهی ساقط نماید.
براساس چنین شاخصهایی است که اوباما تلاش نمود تا فرآیند جدید سیاسی را در خاورمیانه سازماندهی کند. القاء تردید در حقانیت سیاسی بشار اسد و حکومت سوریه در زمره چنین اقداماتی تلقی میشود. مشابه این الگوی سیاسی را قبلاً جورج بوش در چارچوب گسترش انقلابهای رنگی در آسیای مرکزی، قفقاز و شرق اروپا مورد پیگیری قرار داده بود. به این ترتیب، نشانه¬های متنوعی از تحرک گروه¬های سیاسی رقیب در سوریه ایجاد شده است. این گروه¬ها تلاش دارند تا جابجایی قدرت سیاسی در کشوری را به انجام رسانند که گرانیگاه مقابله با توسعه طلبی اسرائیل در حوزه ژئوپلیتیکی مدیترانه شرقی بوده است و البته آمریکا تاکنون هزینه مالی سنگینی برای چنین عملیاتی پرداخت کرد، هرچند قسمت اعظم آن را از خزانه عربستان برداشت کرده است.
در چنین فرایندی می¬توان شاهد نشانه¬هایی از هویت مقاومت، هویت مشروعیت بخش و همچنین هویت برنامه¬دار بود. گروههای معارض توانستند اهداف استراتژیک خود را از طریق «هویت مقاومت» و همچنین درگیریهای نامتقارن در محیط منطقهای پیگیری نمایند. در سوریه نشانه¬هایی از هویت برنامه¬دار وجود داشته است. مقابله با اسرائیل و بازگرداندن سرزمین¬های اشغالی را می¬توان در زمره عواملی دانست که برای دولت و نظام سیاسی سوریه مشروعیت سیاسی بوجود می¬آورد. رسانه¬های بین المللی که تحت تاثیر تراست¬های اطلاع-رسانی امریکا قرار دارند، هم اکنون بر موضوعاتی از جمله خشونت علیه جامعه و فقدان مشروعیت بدلیل کاربرد زور در کنش سیاسی تاکید می¬کنند(Weiss & Stuart, 2011: 24).
۵٫ رویارویی اخوانالمسلمین با جبهه مقاومت و ساختار دولت سوریه
گروههای افراطی در سوریه همواره به عنوان نقطه ابهام تحولات سیاسی تلقی شدهاند. باید این نکته مورد توجه قرار گیرد که هرگاه نظامهای سیاسی سکولار از ابزارهای قدرت خشونتآمیز بهرهگیری نمایند، گروههای مذهبی را به عنوان تهدید اجتماعی معرفی مینمایند. این امر در راستای ایجاد وحشت و تردید اجتماعی انجام میگیرد. چنین نشانههایی است که امروز در کشور مصر به روشنی دیده می شود. دولت نظامی سکولار غربگرا حاکم بر مصر که رئیس جمهور منتخب این کشور را دستگیر و زندانی کرده است مورد حمایت غرب است درحالیکه غرب به عنوان حمایت از جنبش های مذهبی مردم سوریه گروههای تروریستی را به جان مردم و نظام سوریه انداخته است.
در این حین، اسد همه آنچه را که در توان داشت بهکار گرفت تا ناظران خارجی رژیمش را تنها عامل محدودکننده جنگ داخلی تلقی کنند. او همچنین انتظاری که از سوریه در راستای مشارکت در پروسه صلح اعراب ـ اسرائیل میرفت را معلق گذاشت، و بدین ترتیب نشان داد که حاضر نیست به اسرائیل و غرب باج دهد حتی بشار آنچه را که لازم بود بهکار گرفت تا پروسه تحقق این امر را ناممکن کند. در اواخر بهار و اوایل تابستان ۲۰۱۱، حکومت بشار اسد در شرایط ناآرامی، بحران و بیثباتی قرار گرفت. کشورهای ترکیه و عربستان را باید به عنوان اصلیترین بازیگران منطقهای دانست که زمینههای لازم برای گسترش بحران در سوریه و علیه حکومت را بوجود آوردند. آنان از گروههایی حمایت کردند که دارای انرژی نهفته بسیار گستردهای بوده و از سوی دیگر جلوههایی از بحران تصاعدیابنده با رویکرد و اندیشهها [با نمادهای] مذهبی را گسترش دادند (موسوی، ۱۳۹۰: ۷۲).
حمایت حکومت های منطقه و قدرتهای بزرگ نظیر آمریکا و انگلیس از گروههای مسلح تندرو را باید به عنوان زمینه گسترش خشونت و فرقهگرایی در سوریه دانست. گروههای سلفی از اندیشه مقابله با حکومت بشار اسد برخوردار بودند. این گروهها در شرایطی به کنش مقابله جویانه مبادرت مینمایند که شرایط ساختاری، منطقهای و بین المللی آماده شود. تمامی شواهد نشان میدهد که فرقهگرایی گرایش قدرتمندی در محیط داخلی سوریه را بوجود آورده است(Walt, 1991: 28).
سیاست داخلی مبتنی بر فرقهگرایی آثار خود را در مقابله با گروههای ضد صهیونیستی عراق، لبنان و سوریه منعکس ساخته است. برخی ایران را به عنوان محور اصلی حمایت راهبردی از سوریه مورد انتقاد قرار میدهند. در حالیکه اکثریت مردم خاورمیانه از چنین اقداماتی حمایت می نمایند. گسترش بیداری اسلامی در خاورمیانه به عنوان پادگفتمان چنین فرایندی دانست. اگر خواسته باشیم تحولات سیاسی و منطقهای را در قالب تحلیل گفتمان تبیین نماییم، طبیعی است که نشانههایی از پاد گفتمان به عنوان انعکاس واقعیت جدید سیاست داخلی سوریه ظهور خواهد یافت.
روندهای تحول سیاسی در خاورمیانه، گفتمان جدیدی را در مقابله با دولت بشار اسد ایجاد نموده است. پادگفتمان اسلام گرایی تکفیری، حکومت مشترک سنی سوریه را در معرض تهدید قرار داده است. نسل جدید نخبگان سنی توانائی خود را در برقراری ارتباط با توده مردم نهتنها در درعا بلکه در شهرهای بزرگی مانند حما و حمس نشان داده است. ولی مع الوصف برای اولینبار، مخالفتی شکل گرفته که حکومت بشار اسد نه قادر است زمینههای یکسره سازی امنیتی را فراهم آورد و نه حاضر میباشد که حکومت را به گروههای افراطی تفویض نماید(Bar, 2006: 8. ) چون واگذاری حکومت به یک مشت تروریست را خیانت به کشور خود می داند.
نظریه پردازان غربی سعی دارند که گروههای دموکراتیک و بخشی از جامعه مدنی سوریه را به گونهای تدریجی در فرایند مقابله با ساختار سیاسی حکومت قرار دهند آنها ادعا می کنند برای نخستینبار در تاریخ جدید سوریه، شبکههای اجتماعی جامعه مدنی را قادر ساخته تا با عمل به اقداماتش خارج از کنترل دوتی خودش را سازماندهی نماید و از اقدامات دولت در راستای توسل به زور، ایجاد اختلال و خرابکاری مصون بماند. ادعا می شود شبکههای مخالف ۴ ویژگی برجسته دارند: بهطور ناخودآگاه از لایههای پایینی شکل گرفتهاند، دامنه فعالیتشان عمومی و سراسری است، به گروههای سنی و سلفی وابستگی پیدا نموده و در نهایت اینکه برای تحقق اهداف راهبردی خود از حمایت کشورهای منطقهای و قدرتهای استعمارگر بهره گرفتهاند. ترکیب این ۴ مؤلفه با همدیگر تهدیدی علیه تداوم ساختار سیاسی بشار اسد تلقی میگردد (مارتین، ۱۳۸۳: ۷۲). این ادعاها تماماً در مقابل واقعیت امروز جامعه سوریه قرار دارد. زیرا اگر حمایت اکثریت مطلق ملت سوریه از بشار اسد نبود، اسد نمی توانست بیش از سه سال در مقابل ارادهد غرب و متحدین منطقه ای آن مقاومت کند.
علیرغم این واقعیت که گروههای معترض علیه حکومت بشار اسد در ماههای اولیه اعتراضهای سیاسی، فاقد ایدئولوژی، رهبری و سازمان مشترک بودهاند اما چنین روندی به گونهای تدریجی دگرگون شد. قدرتهای بزرگ نظیر آمریکا و انگلیس و کشورهای منطقهای همانند عربستان، ترکیه و قطر تلاش نمودند تا برای گروههای اپوزیسیون که عمدتا دارای نگرش تکفیری بودند، جایگاه جدیدی را سازماندهی نمایند. برخی از نظریهپردازان ادعا می کنند که اگر بین گروههای تکفیری و حامیان بین المللی آنان اختلاف منافع ایجاد نمیشد، امکان جابجایی قدرت در سوریه در زمان محدودتر امکان پذیر بود(Badran, April 2011: 4). گروههای تروریستی آنچنان کشتاری از مردم سوریه و عراق نمودند که غرب ناگزیر شد ولو شده در سطح تبلیغات از این گروهها اعلام برائت نماید.
گروههای خارج از کشور به دلیل نقش سیاسی که در گسترش هیجانات ضد حکومتی ایفا مینمایند، نیروی واسط در شکل گیری فرایند تصاعد بحران تلقی میگردد. تقاضاهای رو به رشدی وجود دارد مبنی بر اینکه شبکههای مخالف، خودشان را بهتر سازماندهی نمایند و برنامههایشان را مشخص نمایند، خصوصاً اگر این تقاضاها از سوی عوامل در تبعید ضدرژیم مطرح شده باشد. مخالفین در تبعیدی که «پروسه ثبات» را در اواسط جولای ۲۰۱۱ آغاز و تا شکلگیری یک شورای نجات ملی در نشست استانبول هدایت کردند ـ نشستی که شامل ۳۵۰ نفر از فعالان گروههای مختلف از سکولارهای لیبرال تا اخوان المسلمین در آن مشارکت داشتند.ولی نه پول عربستان و نه حمایت آمریکا نتوانست دیدگاههای آنان را به هم نزدیک نماید.
همچنین اسد «گفتمانهای مقاومت» را در راستای حمایت از حکومت ایجاد کرد. چنین رویکردی با الهام از راهبرد نیروی مقاومت بسیج در ایران انجام گرفت. به موازات رویکرد بشار اسد، نگرش دیگری در قالب «گفتمان ملی» شکل گرفت. چنین رویکردی نیز به نتیجه موثری منجر گردیده و زمینه لازم برای کاهش تضادهای درون ساختاری را بوجود آورد. در این فرایند، نیروهای مقابله کننده با بشار اسد، نشانههایی از رادیکالیسم سیاسی و ایدئولوژیک را منعکس نمودند. در این فرایند، بخش قابل توجهی از رهبران گروههای سیاسی مخالف دولت بشار اسد هم این ملاقاتها را تحریم کردند و هم با میزان زیادی از تردید آن را تهدید کردند(Axelrod & Keohane , 1985: 14).
تلاشها و اقدامات رهبران موجب ایجاد شکاف در بین مخالفین شد و هم باعث حفظ موقعیت دولت بهعنوان تنها حکمران عرصه سیاست گردید. چنین فرایندی براساس انتظارات و جهتگیری بازیگران منطقهای و بین المللی در فرایند گریز از مرکز هدایت شد. اجتناب اسد از بهکارگیری راهحلهای بنیادی منجر به حفظ موقعیت برتر دولت گردیده است.
سیدحسن نصرالله در ۱۴ نوامبر ۲۰۱۳ و در مراسم عاشورای حسینی بر این موضوع تاکید داشت که حزبالله هیچگاه خود را از روند مقاومت خاورمیانه خارج نخواهد کرد. نقش حزب الله در مقابله با گروههای تکفیری را باید به عنوان یکی از سازوکارهای مدیریت بحران در شرایط گسترش فرقهگرایی در سوریه دانست. گروههای تکفیری صرفا در شرایطی کنترل میشوند که نیروهای ایدئولوژیک با آنان به مقابله برخیزد. علت اصلی مشارکت حزب الله در مقابله با گروههای تکفیری را باید ناکارآمدی نیروهای ارتش و ساختار امنیتی سوریه دانست. اگرچه در آینده هر حادثهای امکان پذیر خواهد بود، اما واقعیت آن است که مقابله با گروههای تکفیری صرفا از طریق نیروهای رقیب راهبردی و ایدئولوژیک امکان پذیر خواهد بود (عطایی، ۱۳۹۰: ۲۵).
در این میان، جمهوری اسلامی ایران به حمایتش از نظام سیاسی سوریه ادامه خواهد داد، سوریهای که نزدیکترین متحد تهران در منطقه و دروازده اتصال ایران به نمایندگانش در حماس و حزبالله است. در مجموع سیاستهای داخلی سوریه تحت تأثیر سیاستهای منطقهای خواهد بود و بر این مبنا سرنوشت نظام سیاسی سوریه نزدیک به سرنوشت لبنان و عراق خواهد بود. هرگونه جابهجایی قدرت در سوریه، بر معادله امنیت منطقهای اثر بهجا میگذارد. امنیت منطقهای را باید بهعنوان نمادی از معادله قدرت و رقابت بازیگرانی در خاورمیانه دانست که تلاش دارند تا موازنه جدیدی را علیه راهبرد منطقهای جمهوری اسلامی ایران ایجاد نمایند(Oweis, July 2011: 11). یعنی آمریکا و هم پیمانان آن.
واقعیتهای تحول سیاسی سوریه نشان میدهد که راهبرد امنیتی آمریکا در جهت براندازی دولت بشاراسد، با چالشهایی همراه گردیده است. موضوع حمله نظامی آمریکا به سوریه که در اوایل اکتبر ۲۰۱۳ مطرح گردید، تحت تأثیر رقابتهای منطقهای و ابهام در آینده سیاسی سوریه بیاثر باقی مانده است. دولت بشاراسد تلاش دارد تا نشان دهد که از انگیزه لازم برای پذیرش سازوکارهای حقوقی بینالمللی برخوردار است. انهدام قابلیت سوریه در حوزه سلاحهای شیمیایی را باید یکی از نشانههای سیاست حقوقی بشار اسد برای بقای سیاسی دانست(عطایی، ۱۳۹۰: ۷۳).
در شرایط موجود، بشار اسد از تمامی سازوکارهای دیپلماتیک، راهبردی و امنیتی برای مقابله با گروههای تروریستی و متحدین جهانی و منطقهای آنان استفاده میکند. چنین فرایندی مشکلات بیشتری را برای دولتهای غربی که درصدد جابهجایی قدرت در سوریه بوسیله تروریست ها بودهاند، ایجاد میکند. کنفرانس ژنو۲ تا نوامبر ۲۰۱۳ تحت تأثیر موضوعات بینالمللی قرار گرفته و امکان تغییر در جهتگیری راهبردی قدرتهای بزرگ را اجتنابناپذیر میسازد. همچنین واشینگتن در صدد از تا از طریق مشارکت ترکیه و فرانسه، کنفرانسی از دولتهای ذینفع را با هدف ایجاد یک «گروه میانجی» سوری در راستای ایجاد یک فضای باثبات و اجتناب از خلأ قدرت برگزار نماید. چنین فرایندی بهدلیل تضاد گروههای تکفیری با سایر گروههای اپوزیسیون بهنتیجه مطلوب نرسیده است(Sly, July 2011: 19).
۶- نافرمانی مدنی و رسانهایسازی بحران امنیتی سوریه
گروههای معارض در سوریه به گونهای تدریجی با مجموعههای بعثی و اخوان المسلمین عراق پیوند برقرار کردند. چنین نیروهایی در اولین گام زمینه شکل گیری «داعش» را در سوریه بوجود آوردند. داعش را باید به عنوان نیروی ایدئولوژیزه شده نیروهای تروریست در سوریه دانست. چنین گروههایی به گونهای تدریجی موقعیت خود را در سوریه از دست داده و زمینه برای رویارویی جبهه النصره با داعش بوجود آمد. در این فرآیند، قدرت و امنیت در فضای اجتماعی تحت تاثیر پیام¬های ارتباطی سازماندهی می¬شود.
ابزارهای رسانهای در سال¬های بعد از جنگ سرد نقش مؤثری در تحولات اجتماعی کشورهای مختلف از جمله خاورمیانه ایفا نموده¬اند. شکلگیری بسیاری از کشورهای جدید در چنین منطقهای را میتوان تحت تأثیر قدرت تبلیغاتی غرب دانست. روزنا بر این اعتقاد است که ابزارهای ارتباطی توانسته است معادله کنش سیاسی کشورها را در حوزههای منطقهای افزایش داده، زمینه تغییر در هنجارها و نهادهای سیاسی را فراهم آورد(George & Simons, 1994: 25).
موضوعاتی از جمله «انفجار جمعیت» ، افزایش تعداد بازیگران در محیطهای منطقهای و تاثیر تکنولوژیهای پویا از جمله تکنولوژیهای ارتباطی زمینه القاء حقانیت سیاسی را در محیطهای منطقهای به وجود آورده است. بازیگران منطقهای در دوران بعد از جنگ سرد و در شرایطی که هویت و خودآگاهی اسلامی نقش موثری در فرایندهای سیاسی ایفا کرده¬اند، به گونه¬ای تدریجی اهداف سیاسی خود را تغییر داده و بازسازی نموده¬اند. ابزارهای ارتباطی می¬تواند بر هنجارهای ادراکی گروه¬های اجتماعی و همچنین شکل¬بندی¬های هویت سیاسی مردم، نظام اجتماعی و ساختار سیاسی سوریه تاثیر به جا گذارد (روزنا، ۱۳۸۴: ۴۵).
رسانه¬ها بهترین و تاثیرگذارترین ابزار برای سازماندهی هویت سیاسی جدید به گروه¬های اجتماعی در جهت مقابله با ساختار سیاسی حکومت¬های رادیکال از جمله سوریه مورد استفاده قرار می¬گیرد. در فرآیند بهره¬گیری از ابزارهای ارتباطی و رسانه¬ای امریکا برای سازماندهی عملیات روانی علیه بشار اسد، زیرساختهای امنیتی حکومت با بحران مشروعیت روبرو میشود. بحرانی که میتواند به آشوب سیاسی و در هم ریختگی ساختار حکومتی منجر گردد. مشابه چنین مولفه¬هایی را می¬توان در سوریه مورد ملاحظه قرار داد. سرویس¬های اطلاعاتی سوریه نتوانستند از ابزارهای امنیتی برای کنترل گروه¬های تروریستی استفاده نمایند. این امر به تشدید منازعه علیه حکومت بشار اسد منجر گردیده است (Marx, 2011:46).
به کارگیری ابزارهای ارتباطی توسط تراست¬های رسانه¬ای امریکا در نظام بین الملل می¬تواند نتایج موثری برای ایجاد فرسایش در ساختار و فرایندهای سیاسی کشورهای آزاد و مستقل خاورمیانه همانند سوریه بوجود آورد. تجربه رفتار سیاسی امریکا در ارتباط با عراق نشان میدهد که قدرتهای بزرگ به ویژه امریکا نمیتوانند از طریق سختافزاری به اهداف و مطلوبیتهای استراتژیک خود نایل گردند. به همین دلیل است که از ابزارهای قدرت نرم برای تاثیرگذاری در محیط منطقه¬ای خاورمیانه بهره می¬گیرد. طبعاً چنین فرایندی هزینه¬های امنیتی و سیاسی محدودتری برای امریکا و متحدین غربی آن کشور بوجود می¬آورد.
بهره¬گیری از ابزارهای ارتباطی و اطلاع¬رسانی امریکا محور منجر به بسیج گروه¬های اجتماعی و هویتی علیه نظام سیاسی مستقل و ضد سلطه در سوریه گردیده است. بکارگیری چنین الگویی تاکنون منجر به شکل¬گیری مطلوبیت¬های سیاسی لازم برای امریکا در جهت بی¬اعتبارسازی ساختار حکومت بشار اسد نشده است. روندهای سیاست خارجی امریکا در دوران باراک اوباما نشان می¬دهد که این کشور از ابزارهای قدرت نرم برای جایگاه یابی در خاورمیانه استفاده کرده است (Tabler, 2011:21).
۷- نقش رهبران اخوان المسلمین در تشدید بحران اجتماعی و ساختاری سوریه
رهبران سیاسی بخشی از واقعیت ¬های اجتماعی محسوب می¬شوند. بسیاری از رهبران سیاسی اخوان المسلمین دارای نشانههای تعارض بنیادین با ساختار قدرت سوریه بودهاند. تاثیرگذاری بر رویکرد و نگرش رهبران سیاسی و اجتماعی به عنوان یکی از ابزارهای مدیریت بحران محسوب می¬شود. از آنجایی که جنبش¬های اجتماعی جدید ماهیت ایدئولوژیک، هویتی و آرمانی دارد، بنابراین افرادی در زمره رهبران سیاسی جنبش¬های اجتماعی قرار می¬گیرند که از قابلیت ایدئولوژیک برخوردار باشند. بنابراین روند ترغیب رهبران اجتماعی در تظاهرات و ناآرامی¬های سیاسی سوریه مربوط به مناطق و محیط¬هایی است که موج اول اعتراضات سیاسی را بوجود آوردند.
سرنوشت سیاسی سوریه به چگونگی ایفای نقش رهبران اجتماعی و سیاسی آن کشور بستگی دارد. رهبران سیاسی باید از اراده لازم برای مدیریت بحران برخوردار باشند. بهره¬گیری از ابزار نظامی منجر به واکنش بازیگران بین المللی خواهد شد. تحولات اجتماعی که در منطقه خاورمیانه شکل گرفته، آثار خود را بر سوریه بجا گذاشته است. درک چنین فرایندی توسط رهبران سیاسی سوریه می¬تواند آثار موثر و مثبتی در مدیریت بحران داشته باشد(Numair al-Asad, December 2006: 28). رهبران اخوان المسلمین سوریه به تدریج به این حقیقت تلخ می رسند که در دام آمریکا گرفتار شده اند و باید هرچه سریعتر خود را از این دام نجات دهند.
رهبران جنبش اجتماعی سوریه نیز نقش تعیین کننده¬ای در شکل¬بندی¬های آینده سیاسی این کشور خواهند داشت. آنان باید بر این امر واقف باشند که کنش سیاسی و اجتماعی آنان منجر به تغییر در موازنه قدرت منطقه¬ای به نفع اسرائیل و امریکا نشود. شکل¬گیری چنین فرایندی تا حد زیادی بستگی به نوع، گرایش و جهان¬بینی رهبران جنبش دارد. از همین رو در ادبیات جدیدتری که در باب فرایند تحول سیاسی در کشورهای مستقل همانند سوریه عرضه شده است، بر نقش نخبگان سیاسی در ماهیت این گذار تاکید بسیاری می¬رود. بطور کلی می¬توان تاکید داشت که :
“توده¬های مردم ممکن است انقلابی راه بیندازند اما تنها رهبران و نخبگان سیاسی جدید هستند که می¬توانند با روش¬ها، پیمان¬ها و شیوه رهبری خود به جای برقراری رژیم غیردموکراتیک دیگری، نظامی دموکراتیک را تدارک ببینند. در موج سوم دموکراسی نوع تازه¬ای از رهبران جنبش¬های سیاسی پیدا شدند که حاضر بودند به ازای تعدیل مواضع مخالفان خود امکان مشارکت آنها را در قدرت سیاسی فراهم سازند. امروزه تحلیل¬های تاریخی پرشماری گذار به دموکراسی پس از فروپاشی رژیم¬های غیردموکراتیک را اساساً تحولی از بالا و نتیجه کنش¬های نخبگان حاکم و توافق و سازش آنها بر قواعد اساسی بازی دموکراسی می¬دانند” (بشیریه، ۱۳۸۴: ۲۲).
رهبران سیاسی جنبش اجتماعی، نظریه¬ها و اندیشه¬های لازم برای ادامه جنبش و ائتلاف نیروها را به دست می¬دهند، شعارهای لازم برای بسیج توده¬های مردم را مطرح می¬کنند و دورنمایی از رژیم آینده را ترسیم می¬نمایند. در ادبیات مربوط به جنبش¬های سیاسی معمولاً رهبران جنبش¬ها را به سه دسته یعنی ایدئولوژی پردازان، بسیج¬گران و مدیران بخش می¬کنند. هر یک از این رهبران کارویژه متفاوتی را در ارتباط با جنبش¬های اجتماعی ایفا خواهند نمود(Macleod, April 2011: 14).
در حالیکه رهبران ایدئولوژی¬¬پرداز و بسیج¬گر تلاش می¬نمایند تا نقش عمده¬ای در جریان متزلزل¬سازی و فروپاشی دولت ایفا ¬کنند، رهبران «مدیر» در فرایند شکل¬گیری و سازماندهی ساختار جدید سیاسی به ایفای نقش سیاسی مبادرت می¬نمایند. این امر انعکاس شرایطی است که در جنبش¬های اجتماعی جدید بوجود آمده است. چنین فرایندی، تحت تاثیر نیروهای مداخله¬گر بین المللی قرار خواهند داشت.
آینده تحولات سیاسی سوریه، جایگاه چنین افرادی را در سلسله مراتب قدرت و بسیج سیاسی جامعه فراهم می¬سازد. لازم به توضیح است که در چنین فرایندی افرادی برجسته می¬شوند که از ویژگی¬های شخصیتی موثری برای انجام تغییرات سیاسی برخوردار باشند. تغییر مرحله¬ای در رهبران سوریه انعکاس سیال بودن محیط سیاسی منطقه، ویژگی¬های اجتماعی سوریه و نقش مداخله¬گرایانه قدرت¬های بزرگ در معادله قدرت سیاسی کشورهای دستخوش تغییر ساختاری محسوب می¬شود(Elsinga, 2011: 18).
البته در عمل ممکن است رهبران معینی هر سه کارکرد رهبری گروه¬های اجتماعی در سوریه را ایفا کنند. اینکه انتظار داشته باشیم که پس از فروپاشی حکومت بشار اسد در سوریه، زمینه برای به قدرت رسیدن گروه¬ها و فرایندهای دموکراتیک ایجاد شود، کاملاً نادرست است.اسد امروز به صورت نماد مقاومت جهان عرب در مقابل آمریکا و اسرائیل درآمده است درحالیکه جنبش اجتماعی سوریه تحت تاثیر نیروهای مداخله¬گر بین المللی قرار گرفته¬ است. تجربه نشان داده است که چنین ائتلافی دارای نقش سیاسی و منطقه¬ای خواهد بود. آنان در صددند تا توازن قدرت منطقه¬ای را به نفع اسرائیل و آمریکا تغییر دهند.
در این فرایند رهبرانی انتخاب می¬شوند که اولاً، دارای تعارض ایدئولوژیک با ایران باشند. ثانیاً، از قابلیت لازم برای انعطاف¬پذیری در برابر کشورهای منطقه و قدرت¬های مداخله¬گر بین المللی برخوردار باشند. ثالثاً، آمادگی لازم برای تغییر موازنه قدرت برای امریکا، اسرائیل و عربستان سعودی را داشته باشند. هم اکنون کشورهای یاد شده مثلث مقابله با جایگاه ژئوپلتیکی ایران را بوجود آورده¬اند. طبیعی است که رهبران سیاسی آینده سوریه باید چنین کارویژه¬هایی را در دستور کار خود قرار دهند(Reynolds, 2011: 73). به عبارت دیگر باید همان نقشی را در سوریه ایفا کنند که امروز ارتش مصر در مقابل ملت مصر و به نفع آمریکا و اسرائیل بر عهده گرفته است.
باتوجه به مولفه¬های یاد شده در ارتباط با نقش رهبران سیاسی در کنش اجتماعی کشورهایی همانند سوریه، می¬توان به این جمعبندی رسید که اگر زمینه برای شکل¬گیری تغییرات اجتماعی فراگیر بوجود آید، در آن شرایط آن دسته از رهبران سیاسی مورد حمایت غرب قرار خواهند گرفت که خود را برای خدمت به منافع غرب و به رسمیت شناختن اسرائیل آماده کرده باشند.
مقابله با دولت ضد صهیونیست و مستقل در سوریه را می¬توان بخشی از تلاش سازمان¬یافته جهان غرب علیه جمهوری اسلامی ایران دانست. به همین دلیل، افرادی از نقش رهبری در مبارزه با کشور سوریه برخوردار خواهند شد که دارای رویکرد ایدئولوژیک و یا راهبردی مقابله¬گرایانه با ایران را داشته باشند. انتشار بیانیه اخوان المسلمین مصر علیه سیاست منطقه¬ای ایران در سوریه را می¬توان نمادی از مخالفت ایدئولوژیک گروه¬های سیاسی در سوریه دانست. دولتی که به لحاظ مواضع ضد صهیونیستی دارای نزدیکترین مواضع سیاسی و امنیتی به ایران است(Nazemroaya, 2011: 71).
رویکرد رهبران سیاسی آینده اقدامات ضد سوریه که تحت تاثیر نیروهای مداخله¬گر منطقه¬ای و بین المللی قرار دارند، نظریه¬ها و اندیشه¬های لازم برای ادامه جنبش و چشم¬اندازهای آینده را روشن می¬کنند. لازم به توضیح است که این رهبران در مرحله اول دارای نمادهای مذهبی خواهند بود. از سنت¬های سلفی بهره گرفته و در صددند تا شکل جدیدی از کنش اجتماعی را در سوریه بوجود آورند. طبیعی است که چنین رهبرانی، دارای رویکرد ضد مقاومت خواهند بود. این افراد دارای نقش سیاسی و منطقه¬ای متفاوتی با راهبرد ژئوپلتیکی ایران در منطقه خواهند داشت. در حقیقت آنها نسلی از سیاست ورزان خواهند بود که نسل پیشین آنها در عربستان به قدرت رسیده اند.
نتیجه¬گیری
بحران امنیتی سوریه نمادی هویتی و ایدئولوژیک دارد. قدرتهای بزرگ و بازیگران منطقهای در گسترش چنین منازعهای نقش مؤثری داشتهاند. بهعبارت دیگر میتوان بحران سوریه را انعکاس رویارویی مجموعههای ایدئولوژیکمحور در ساختار امنیتی خاورمیانه دانست. هدف اصلی بازیگران در قالب غلبه راهبردی تعبیر و تفسیر میشود. گروههای سلفی بهموازات مجموعههای وابسته به اخوانالمسلمین را باید بهعنوان نیروهای چالشگر در برابر حکومت بشار اسد دانست. اگر چه بشار اسد دارای ساختار بعثی بوده و نشانههایی از حکومت سکولار را منعکس میسازد، اما در روند منازعه هویتی خاورمیانه در فضای جبهه مقاومت قرار گرفته است.
روند رقابتهای سیاسی و امنیتی بازیگران هویتی خاورمیانه در سوریه منعکس شده است. علت آن را میتوان انعکاس فضای رویارویی هنجاری و هویتی در فضای خط گسل امنیتی دانست. جدالهای هویتی در سوریه با الگوی کنش بازیگران منطقهای و قدرتهای استعمارگر تبدیل به ستیزش امنیتی گردیده است. ظهور داعش و نقشآفرینی این گروه در سوریه مشکلات امنیتی بیشتری را برای منطقه بهوجود آورده است. در چنین شرایطی است که الگوی کنش رفتاری آمریکا و اروپا در برخورد با مجموعههای سلفی در اواخر آگوست ۲۰۱۴ دگرگون شده است.
چنین فرآیندی نشان میدهد که معادله قدرت و امنیت همواره با تغییرات سریع و گستردهای در مناطق بحرانی از جمله خاورمیانه انجام میگیرد. رویارویی ایدئولوژیک دارای زمینههای سیاسی و امنیتی میباشد. محور اصلی کنش گروههای سلفی را باید مقابله با مجموعههای ضد صهیونیستی در سوریه دانست که با نشانههایی از فرقهگرایی پیوند یافته است. مطالعه بحران سوریه و نقش گروههای تکفیری در ایجاد بیثباتی منطقهای منجر به گسترش بحران گردیده و نتایج دگرگونشوندهای را در الگوی رفتاری بازیگران بهوجود آورده است. فرآیند بحران سوریه و نقش بازیگران در نتایج حاصل از کنش امنیتی را میتوان بهشرح ذیل مورد توجه قرار داد:
• ایالات متحده و عربستان را باید در زمره اولین کشورهایی دانست که از الگوی فشار سیاسی و تصاعد بحران در سوریه بهره گرفتهاند. در این فرآیند، براندازی سیاسی به عنوان کنش اولیه مورد توجه قرار گرفت. در این دوران، مقامات سیاسی امریکا مبادرت به اتخاذ مواضع در برخورد با رهبران سیاسی سوریه نمودند. آنان به گونه عجولانه از دولت و کارگزاران سیاسی سوریه انتقاد به عمل آورده، واکنش دولت در برخورد با گروه¬های تحریک شده را محکوم کردند. به موازات چنین اقدامی زمینه برای گسترش روابط راهبردی ایالات متحده، انگلستان و کشورهای منطقهای همانند عربستان با گروه¬های معترض بهوجود آمد.
• ارتباط گیری با رهبران سیاسی و اجتماعی تظاهرات و گروه¬های مخالف دولت سوریه در چهار سطح انجام گرفت. هریک از سطوح را می¬توان به عنوان بخش تکمیلی سایر حوزه¬ها و سطوح تعامل دانست. سطح اول تعامل را دولت فرانسه با مقامات سیاسی ناراضی سوریه به انجام رساند. سطح دوم تعامل مربوط به تماس دولت ترکیه با منابع اطلاعاتی و امنیتی خود در بین کارگزاران راهبردی و نظامیان سوریه بوده است. سطح سوم از کنشگری معطوف به براندازی توسط دولت امریکا انجام گرفت. سطح چهارم تعامل مربوط به گروه¬های تاثیرپذیر از اندیشه¬های سلفی و دولت عربستان بوده است. اخوانالمسلمین را باید محور اصلی رویارویی هویتی و امنیتی در سوریه دانست. این گروه در سالهای ۱۹۶۷ و ۱۹۸۲ در مقابله با دولت حافظاسد سرکوب شده بودند.
• تاکتیک بکارگرفته شده در چهار سطح یاد شده ماهیت تبلیغاتی، دیپلماتیک و امنیتی داشته است. بنابراین امریکا در روند براندازی سیاسی حکومت بشار اسد در سوریه از ابزارهای نظامی برای مقابله با دولت سوریه بوسیله گروههای مزدور استفاده می کند. دولت اوباما ترجیح می¬دهد تا از ابزارهایی استفاده نماید که منجر به گسترش خشونت در سوریه شود. در این فرایند، امریکایی¬ها بهموازات اخوانالمسلمین و گروههای سلفی مورد حمایت عربستان در صدد برآمدند تا از الگوی تصاعد بحران علیه دولت سوریه استفاده نمایند.
• تصاعد بحران سوریه را می¬توان در قالب اعمال فشارهای رسانه¬ای، دیپلماتیک، اقتصادی و امنیتی علیه دولت بشار اسد تحلیل نمود. در این ارتباط، دولت امریکا مبادرت به تصویب لایحه¬ای برای تحریم اقتصادی و امنیتی سوریه نمود. براساس چنین تصمیمی بانک تجارت سوریه و همچنین شرکت سریاتل به عنوان بزرگترین شرکت اپراتور تلفن همراه سوریه در وضعیت تحریم قرار گرفتند.
• همزمان با انجام چنین اقداماتی می¬توان به سازماندهی گروه¬های معترض سوریه اشاره داشت. این امر با مشارکت عربستان و ترکیه انجام پذیرفت. سوریه بیشترین مرز خشکی را با ترکیه دارا می¬باشد. بنابراین عبور گروه¬های تروریست از مرز ۸۷۷ کیلومتری با ترکیه کار ساده¬ای خواهد بود. اجلاسیه استانبول را می¬توان نمادی از مشارکت ترکیه در سازماندهی و تهییج گروه¬های دانست. متعاقب این امر، احمد داوود اوغلو وزیر امور خارجه ترکیه برای تبیین رویکرد دولت متبوع خود به دمشق سفر نموده و با بشار اسد دیدار طولانی را به انجام رساند. داوود اغلو نتوانست بشار اسد را متقاعد کند که از سیاست هائی پیروی کند که موجب خرسندی آمریکا گردد.
• در اجلاسیه استانبول اهداف مورد نظر امریکا برای براندازی سیاسی دولت سوریه مورد تاکید قرار گرفت. در این اجلاسیه زمینه برای شکل¬گیری “شورای آزادیبخش ملی سوریه” در ۱۷ جولای ۲۰۱۱ فراهم گردید. هدف اصلی از سازماندهی گروه¬های معترض سوریه را می¬توان تشدید فشارهای سیاسی و امنیتی علیه دولت بشار اسد دانست. چنین الگویی در ارتباط با لیبی نیز انجام پذیرفت. لازم به توضیح است که شورای به اصطلاح آزادیبخش ملی سوریه در بیانیه خود بر فعالیت مسالمت¬آمیز تاکید داشته است. این امر به معنای بهره¬گیری از تاکتیک رسانه¬ای در جهت گسترش هیجانات اجتماعی علیه بشار اسد در سوریه محسوب می¬شود. درحالیکه در عمل این گروهها یک حمام خون در سوریه به راه انداختند.
• بحران امنیتی سوریه در ماههای بعد از کنفرانس ژنو۲ و انتخابات ریاست جمهوری سوریه در وضعیت تغییریابنده قرار گرفت. در آوریل ۲۰۱۴ زمینه برای افزایش قدرت داعش و رویارویی گروههای تروریست در سوریه بهوجود آمد. اخوانالمسلمین در وضعیت ویژه قرار گرفت. بحران امنیتی سوریه در این دوران تابعی از ضرورتها و نشانههای هویتهای متعارض در خاورمیانه بوده است.
• افزایش قدرت و گروههای تکفیری را میتوان در قالب ظهور داعش مورد توجه قرار داد. داعش در زمره بازیگرانی محسوب میشود که نقش مؤثری در روند بیثباتی امنیتی سوریه و عراق ایفا نموده است. افزایش قدرت گروههای تکفیری منجر به تغییر در موازنه قدرت منطقهای این گروه گردیده است. با توجه به چنین فرآیندی، ایالات متحده از الگوهای تاکتیکی تغییریابندهای در برخورد با داعش استفاده نموده و این امر منجر به ایجاد جبهه جدیدی از رویارویی هویتی و ژئوپلیتیکی در سوریه و عراق گردیده است.
فهرست منابع
• اسنایدر، گریک (۱۳۸۴)؛ “امنیت و استراتژی معاصر”، ترجمه حسین محمدی نجم، تهران: دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
• باقری دولتآبادی، علی و قاسم منفرد (۱۳۸۸)، «ابعاد دیپلماسی تغییر بازی امریکا در مواجهه با ایران»، فصلنامه جهان اسلام، سال دهم، شماره ۳۸٫
• بروکر، پل (۱۳۸۴)؛ رژیم¬های غیردموکراتیک، ترجمه علیرضا سمیعی، تهران: انتشارات کویر.
• بشیریه، حسین (۱۳۸۴)؛ “بحران سلطه و استیلا”، مندرج در بروکر، رژیم¬های غیردموکراتیک، تهران: انتشارات کویر.
• بوزان، باری (۱۳۷۸)، «مردم، دولتها و هراس»، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
• پتراس، جیمز (۱۳۸۸)؛ “نفوذ اسرانیل در امریکا”، ترجمه غدیر نبی¬زاده، تهران: موسسه فرهنگی ابرار معاصر.
• دکمجیان، هرایر (۱۲۸۳)، «اسلام در انقلاب؛ جنبشهای اسلامی معاصر جهان عرب»، تهران: انتشارات کیهان.
• روزنا، جیمز (۱۳۸۴)؛ “امنیت در جهان آشوب¬زده”، ترجمه علیرضا طیب، تهران: نشر نی.
• شحاته، دنیا و مریم وحید، (۱۳۹۰)، «عوامل دگرگونی در جهان عرب»، فصلنامه مطالعات راهبردی جهان اسلام، سال دوازدهم، بهار.
• عطایی، محمد، (۱۳۹۰)، «ایران و پیامدهای بحران در سوریه»، سایت دیپلماسی ایرانی.
• کوهن، سائول، (۱۳۸۷)، ژئوپلیتیک نظام جهانی، ترجمه عباس کاردان، تهران: انتشارات ابرار معاصر.
• لیک، دیوید و پاتریک مورگان (۱۳۸۱)، «نظمهای منطقهای: امنیت سازی در جهانی نوین»، ترجمه سیدجلال دهقانی، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
• لینور.جی، مارتین (۱۳۸۳)، «چهره جدید امنیت در خاورمیانه»، ترجمه قدیر نصری، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
• موسوی، حسین، (۱۳۹۰)، «گذری بر مبانی اجتماعی تحولات سوریه»، فصلنامه رهنامه سیاستگذاری، سال دوم، شماره ۲، تابستان.
• نای، جوزف (۱۳۸۷)، «قدرت نرم»، ترجمه محسن روحانی و مهدی ذوالفقاری، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق.
• نای، جوزف. اس (۱۳۹۰)، «آینده قدرت»، ترجمه رضا مرادصحرایی، تهران: انتشارات حروفیه.
منابع لاتین
• Abd-Allah, Umar (1983), “The Islamic Struggle in Syria”, Berkeley: Mizan Press.
• AlJazeera (2011) The Syrian Revolution: Possibilities for what lies ahead, Afro-Middle East Centre, May11.
• Al-Khalidi, Suleiman and Simon Cameron – Moore, (July 2011), “Syria Opposition Group Form Council to Counter Assad”, Reuters, (www.reuters.com)
• Axelrod, Robert (1984), “The Evolution of Cooperation”, New York: Basic Books.
• Axelrod, Robert and Robert Keohane (1985), “Achieving Cooperation under Anarchy: Strategies and Institutions”, World Politics, No. 38.
• Bacci, Alessandro (2011) Syria: Facebook Is Again Directly Accessible Without Proxy Servers, in daoonline.info, February 20.
• Badran, Tony (April 2011), “Who Are the Shabbiha? Weekly Standard Blog (ww.weeklystandard.com/blogs)
• Bar, Shmuel (2006), “The Regime and Its Strategic Worldview” , Herzliya Conference, (www.herzliyaconference.org)
• Bechis, Franco (2011) French plans to topple Gaddafi on track since last November, Voltaire Network, March 25.
• Black, Ian (April 2011), “Six Syrians who Helped Bashar Al-Asad Keep Iron Grip after Father’s Death”, The Guardian, (www.auardian.co.uk)
• Buzan, Barry (2004), “The Roots of Muslim Age”, Atlantic Monthly, Vol. 22, No. 1.
• Daragahi, Borzou (2011) Some see the hand of Iran in Syria’s crackdown, Los Angeles Times, May 10.
• Darius Nazemroaya, Mahdi (2011), “War with Syria, Iran and Lebanon in the Works?”, Voltairenet.org, June 17.
• Elsinga, Ruben (2011) The Syrian Revolt and the fate of my friend Amjad Baiazy, in www.rubenelsinga.wordpress.com, June 17.
• Garnett, John (2005), “Limited war”, in John Baylis et al, contermporary strategy: Theories and Policies. London: Croom Helm.
• George, Alexander and William E. Simons (1994), “The Limits of Coercive Diplomacy”, San Francisco: West view press.
• George, Alexander L (1992), “Forceful Persuasion, Coercive Diplomacy: As an Alternative to War”, Washington D.C: United States Institute of Peace.
• Haass, Richard (2005), “Regime Change and its limits”, in http://www.foreignaffairs.org.
• Human Rights Watch (June 2011), (www.hrw.org)
• Kifner, John (February 1982), “Syria Said to Raze Part of Rebel City”, New York Times.
• Macleod, Hugh (April 2011), “Inside Deraa”, Al Jazeera, (http://english.aljazeera.net)
• Marx, Daniel (2011), “Syria: A turning point for the Arab Spring?” In Observatorio Electoral, May 18.
• Meyssan, Thierry (2011) The Plan to Destabilize Syria, voltairenet.org, 19 June.
• Nazemroaya, Mahdi Darius (2011) War with Syria, Iran and Lebanon in the Works? Voltairenet.org, June 17.
• Numair al-Asad Is Stealing the Syrians”, (December 2006), You Tube, (www.youtube.com)
• Oweis, Khaled Yakoub (July 2011), “۳۲ Killed in Syria Protests, Damascus Moves: Activists” Reuters, (www.reuters.com)
• Pew Global Attitudes Project, 2003: 19.
• Provence, Michael ( 2005) The Great Syrian Revolt and the Rise of Arab Nationalism, Austin: University of Texas Press.
• Reynolds, Dean (2011), “Syria unrest presents dilemma for Iran”, in CBS News, March 25.
• Shadid, Anthony (2011) “Syrian Elite to Fight Protests to the End”, New York Times, May 10.
• Sly, Liz (July 2011), “Sectarian Violence In Syria Raises Fears”, Washington Post.
• Tabler, Andrew (2011) “The Degrading of Syria’s Regime”, Council on Foreign Relations, June 14.
• Tenet, George (2000), “Assymetrical Threat After Cold War”, Washington D.C: Central Intelligence Agency Press.
• Turkey PM calls Assad to press for reform (2011) Hurriyet, May
• Van Dam, Nikolaos (1996), “The Struggle For Power in Syria: Politics and Society Under Asad and the Ba’th Party, New York: I.B.Tauris.
• Walt, Stephen (1991), “Alliance Formation in Southwest Asia: Balancing and bandwagoning in Cold War Competition”, in Robert Jervis and Jack Snyder (eds), “Dominoes and Bandwagons”, New York: Oxford University Press.
• Weiss, Michael and Hannah Stuart (2011), “The Syrian opposition: Political analysis with original”, Foreign Policy, May 04.
• Yadlin, Amos and Robert Satloff (2011), “Syria: The Case for ‘The Devil We Don’t Know”, The Washington Institute for Near East Policy, May 19.
• Yvonne, Haddad (1996), “Islamist Perceptions of U.S Policy in the Middle East”, Boulder Co: West view Press.
• Zoepf, Katherine (2011) Long Repressed in Syria, an Internal Opposition takes shape, New York Times, April 27.
نویسنده: مژگان پازن، دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران
تاریخ مقاله: اسفند ۱۳۹۳