حزب النهضه الاسلامیه در تونس و موقعیت کنونی آن
گفتگو با دکتر حسین رویوران و دکتر پیمان جبلی پیرامون تحولات تونس
فرهنگ اسلامی:
موضوعی که در حال حاضر برای پژوهشگران مطرح است، این است که تجربه تونس تا چه اندازه موفق بوده و در مقایسه با لیبی در چه شرایطی قرار دارد . تونس که شروع کننده حرکت بیداری بود و کشورهای عربی از نظر فضاسازی از آن خط گرفتند، چرا ناکام ماند و چرا مردم تونس، نتوانستند انقلاب خود را مدیریت کنند؟ بلکه این مردم مدیریت شدند و نظام سکولار به حیات خود ادامه داد هرچند بن علی حذف شد.انتخابات اخیر تونس وپیروزی حزب ندای تونس که ائتلاف هواداران رژیم گذشته است این سئوال را مطرح می سازد که ایا تونس به سمت بازگشت به شرایط گذشته با تغییر چهره ها حرکت می کند. در این مصاحبه با جناب اقای دکتر پیمان جبلی سفیر سابق ایران در تونس واقای حسین رویوران کارشناس سیاسی جهان عرب گفتگو ما کنیم. ابتدا از اقای جبلی می خواهیم که یک نگاه اجمالی بر تونس داشته باشد.
جبلی:
بسم الله الرحمن الرحیم. تونس در طول تاریخ معاصر، همیشه پیشگام بوده است. این که انقلاب های عربی از تونس آغاز شد ، به نظر من تصادف و اتفاقی نبود. موارد متعددی را در طول تاریخ می توانیم ببینیم که جامعه تونس در آن موارد پیشگام بوده است. در تاریخ اسلام در شمال آفریقا هم اگر شما نگاه کنید ، حتی بنا و تاسیس جامعه الازهر مصر را علمای تونس پایه ریزی کردند. تونس در تاریخ مبارزه با استعمار شمال آفریقا پیشرو بوده، علمای زیتونی، که منسوب هستند به جامع الزیتونه که قدیمی ترین مسجد وحوزه در شمال آفریقا است، که برمیگردد به سده اول هجرت، این علما به علمای معتدل و مبارز و تاثیر گذار در جامعه خود مشهور هستند. در دوران معاصر هم اگر نگاهی به رابطه انقلاب اسلامی خود و جامعه تونس بیاندازیم، جوان های تونسی جزء اولین گروه هایی بودند که در خیابان ها ریختند و از انقلاب اسلامی ما دفاع کردند. در دفاع از انقلاب اسلامی محاکمه شدند و حتی به عنوان خمینیون متهم شدند، که اینها عوامل انقلاب اسلامی و امام خمینی هستند. به هر حال مواردی را که در آنها می توان تونس را پیشگام دید کم نیست و یک مطالعه مختصر هم این را ثابت می کند. انقلاب های عربی به نظر من تصادفا از تونس شروع نشد. تونسی ها ویژگی های متفاوتی با اطرافیان خود دارند و آن به جغرافیا و تاریخشان برمی گردد. و این که جهان بینی و روشن بینی آنها نسبت به تحولات منطقه و دنیا بیش از اطرافیانشان است از نگاه من یک امر مسلم است. از بعد جغرافیای منطقه ای در کتب تاریخی هم اگر به این مسئله نگاه کنیم، هر کشور مهاجمی که قصد ورود به شمال آفریقا را داشته، تونس را بهترین نقطه برای ورود انتخاب می کرده است، به دلیل این که دو جور ساحل داشته، با مدیترانه ساحل شمالی و در شرق ساحل شرقی دارد، و نیز یک سرزمین مسطح است در کنار مدیترانه. به همین دلیل دائما محل رفت و آمد تمدن های مختلف بوده است. این رفت و امد تمدن ها روی تمدن و فرهنگ جامعه تونس تاثیر داشته و آن ها را مردمی با نگاه باز نسبت به محیط اطرافشان بار آورده است.
فرهنگ اسلامی:
به نظر شما آیا دچار نشدن سرنوشت انقلاب تونس به سرنوشت خشونت امیز انقلاب های مصر و لیبی به دلیل سابقه فرهنگی و تمدنی ایشان است یا خیر؟
جبلی:
انقلاب تونس کمی دیر به وقوع پیوست. در حقیقت این انقلاب باید در سال ۲۰۰۹ اتفاق می افتاد. یعنی شرایطی که برای سرنگونی نظام بن علی در سال ۲۰۰۹ مهیا شد خیلی پخته تر از شرایط سال ۲۰۱۱ بود. در آن زمان در منطقه جنوبی غربی تونس که مرکز معادن فسفات تونس هست، در آنجا اعتراضی صورت گرفت به نحوه استخدام کارمندان محلی در قفصه. در واقع اصل این اعتراض ریشه در اعتراض به سیستم رانت خواری و فساد اداری که در دستگاه دولتی و در دستگاه بن علی وجود داشت بر می گردد. این اعتراضات که جزء اعتراضات صنفی محسوب میشد در سال ۲۰۰۹ ده کشته بر جای گذاشت و به تدریج به اعتراضات سیاسی منجر شد. اما در آن زمان معترضین سرکوب شدند و اعتراضات جمع شد. اتفاقی که در سال ۲۰۱۱ افتاد شاید ظاهراً ساده تر بود. خودسوزی محمد بوعزیزی به دلیل این که چرخ میوه او را شهرداری تصرف کرده بود، قابل مقایسه با غائله دو سال قبل که ده کشته داشت نیست. اما همین مسئله باعث میشود که انسان به این دو جریان دقیق تر نگاه کند که چرا در آن زمان منجر به انقلاب نشد ولی در سال ۲۰۱۱ منجر به انقلاب شد و باعث شکل گیری انقلاب در مناطق مختلف تونس شد، که جای تحلیل دارد و فکر می کنم آن را باید به شرایط منطقه ای مرتبط کرد. و فقط در خود تونس نباید محدود کرد. در حقیقت در سال های ۲۰۰۷، ۲۰۰۸، ۲۰۰۹ بعد از پیروزی هایی که جبهه مقاومت در لبنان بدست آورد، در سال ۲۰۰۶٫ گسترش عجیب نفوذ حزب الله در منطقه و به ویژه جریان مقاومت در شمال آفریقا، و برای اولین بار حمایت جریان اصیل اهل سنت از جریان مقاوم شیعی، و در آن موقع صحبت های آقای راشد غنوشی ثبت شده است،که گفت سید حسن نصرالله پیشوای ماست و ما همه پشت سر او نماز می خوانیم. این رشد سریع جریان مقاومت در منطقه، واین که دولت های پوسیده این منطقه، قدرت مقابله با گفتمان مقاومت را نداشتند، به نظر من بی تاثیر نبوده است. در حقیقت قدرت های بزرگی که تا آن موقع چتر حمایت سیاسی، اقتصادی و امنیتیشان همواره بر سر این رژیم ها بوده، یک مقداری این چتر حمایتی را جمع کردند. من به هیچ وجه موافق با این نظر نیستم که می گویند این انقلاب ها ساخته و پرداخته فرانسوی ها و آمریکایی ها و غربی ها بوده، اصلا هیچ عقل سلیمی نمی پذیرد. اگر ساخته و پرداخته فرانسوی ها و آمریکایی ها بوده، به چه دلیل وزیر امور خارجه و کل کابینه برکنار میشوند؟ دقیقا به دلیل این که نتوانستند این انقلاب ها را پیش بینی کنند. وزیر امور خارجه فرانسه که در زمان انقلاب تعطیلات خود را در تونس می گذراند، پس از این که انقلاب رخ می دهد، از کار برکنار می شود. وزیر کشور فرانسه مؤاخذه می شود، که چطور متوجه نشدی که این شورش ها در نهایت تبدیل به یک انقلاب می شود و نظام بن علی را ساقط می کند؟ بنابراین با این نظر که می گویند انقلاب تماما کار غربی ها بوده موافق نیستم، اما این طرف قابل بررسی است، این که غربی ها چتر حمایتی خود را کم رنگتر کردند و این حمایت به تدریج از بین رفته است [زیرا دیگر این رژیم ها را قابل حمایت نمی دانستند] و عملا قدرت های حامی این رژیم ها خود را کنار کشیدند تا به نوعی اینها سرنگون بشوند تا حدی درست استولی این اقدام برای باز تولید رژیم های وابسته با چهره های جدید است که این گفتمان جدید همان دموکراسی و [به اصطلاح] انتخاب مردم است. منتهی به چه دلیل این کار را انجام دادند؟ حداقل در رابطه با تونس، اقتصاد تونس، بیش از ۸۰ درصد به اقتصاد اروپا وابسته است.. یعنی سه کشور فرانسه، ایتالیا، آلمان و در ادامه انگلیس و بقیه کشورها، اینها ۸۰ درصد اقتصاد تونس را در دست دارند. مبادلات تجاری، صادرات و واردات. یعنی زمانی که فرانسه اراده کند، اقتصاد تونس فلج خواهد شد. این را هم تونسی ها و هم فرانسوی ها به خوبی می دانند. بنابراین آنها می دانند که تونس هیچ گاه در برابر فرانسه و اروپا مقاومت نخواهد کرد. بنابر این انتخاب آنها یک انتخاب دموکراتیک اما در راستای منافع فرانسه می خواستند، و این بهترین الگوی استمرار نفوذ در این کشور است. لذا فکر می کنم که این اتفاق به نوعی با کنار کشیدن قدرت های غربی اتفاق افتاد، که منجر به سرنگونی بن علی شد، که بعدها در خاطرات رییس دفتر بن علی و مسئول حفاظت کاخ او مشخص شد که واقعا خود بن علی هم تصور نمی کرد که این انقلاب منجر به سقوطش بشود. وقتی خانواده اش را در فرودگاه نظامی تونس سوار هواپیما می کند و آن ها را راهی عربستان می کند، می خواست خودش در تونس بماند تا با ناامنی مبارزه کند. خانواده اش خواهش میکنند که ما را تا ریاض همراهی کن و برگرد. مدیر تشریفات کاخ ریاست جمهوری نیز او را وادار به سوار شدن می کند. وقتی که به عربستان سعودی میرسند، حتی به خلبان می گوید که موتور هواپیما را خاموش نکن و می خواهیم برگردیم، که آنجا خلبان به بن علی میگوید من دستور دارم که شما را برنگردانم. خود بن علی هم آدمی نبوده که از این ماجرا فرار کند. تفاوت های تونس با مصر و لیبی خیلی زیاد است. تونس کشوری است که نفت و گاز ندارد، ولی لیبی کشور نفت خیزی است و الجزایر هم گاز دارد. اهمیت اقتصادی که لیبی و الجزایر برای غربی ها دارند به هیچ وجه تونس ندارد لذا ورود مستقیم ناتو و غربی ها به لیبی، از نگاه آنها توجیه پذیر است. اما این دخالت مستقیم در تونس توجیه پذیر نیست. مردم تونس مردمی هستند که سابقه مبارزه با استعمار را دارند، در بیرون راندن استعمار فرانسه از شمال تونس و مقاومت در برابر استعمار در جنوب تونس، صدها کشته دادند، به همین دلیل نمی توان به همین سادگی تونس را تحت اشغال نظامی درآورد. اما در لیبی توجیه دارد. نفت سبک لیبی که اروپا را تغذیه میکند، حتما باید این دخالت مستقیم نظامی اتفاق بیافتد. در مصر و در همجواری رژیم صهیونیستی، حتما باید دخالت صورت بگیرد. که هیچ گونه اقدامی نباید منجر به بر هم خوردن ثبات و امنیت رژیم صهیونیستی بشود. بنابراین در آنجا توجیه برای دخالت نظامی وجود دارد. از طرفی دیگر در تونس ارتش، به معنای ارتش در مصر نیست. شاید این از ترس بن علی بوده که ارتش روزی کودتا کند. لذا ارتش همواره در ضعیف ترین حالت خود نگه داشته شده است. ارتش در بهترین حالت خود ۳۰۰۰۰ پرسنل بیشتر نداشته است. نیروی هوایی که هیچ وقت نداشته و نیروی زمینی و دریایی هم در سطح بسیار ابتدایی وجود داشته است. در تونس ارتشی ها جزء فقیرترین و ضعیف ترین اقشار جامعه هستند. در مقابل نیروی امنیتی تونس، ۱۳۰۰۰۰ نفر پرسنل داشت. در واقع ارتشی در تونس وجود نداشته، در مقابل ارتش مصر را می بینیم که در کشور همه کاره است. در تونس به جای ارتش که تاثیر گذار در جامعه و تحولات کشور هستند، اتحادیه های شغلی وجود دارد که این اتحادیه ها سابقه بسیار درخشانی در مبارزه با استعمار، در بیرون راندن استعمار فرانسه از تونس و در وحدت بخشیدن به جامعه تونس دارد. یعنی نقشی را که ارتش در مصر دارد، در تونس اتحادیه های شغل دارد. هیچ کس خودش را در مقابل اتحادیه های شغلی قرار نمیدهد. اتفاقا در این بحران های دو سه سال اخیر این اتحادیه های شغل بودند که واسطه شدند و باعث شدند که بحران از بین برود و عملا نهضت را وادار به خروج از بحران کردند. تفاوتی که لیبی با تونس دارد، این است که لیبی در طول چهل سال دوره قذافی، چیزی به نام دولت را تجربه نکرده بود، اصلا قذافی اجازه نداده بود که چیزی به نام نظام شکل بگیرد. نه دولت، نه گروه های سیاسی و نه احزاب. اما در تونس بعد از استقلال، دولت شکل گرفت. نظام اداری، نظام آموزشی، نظام تامین اجتماعی و اتحادیه های شغل تا حدی تشکیل شد.
اقای رویوران نظر شما چیست؟
رویوران:
موضوع با اهمیتی که از نظر جامعه شناسی جای تحلیل دارد این است که در تونس یک جامعه مدنی وجود دارد. در لیبی یک جامعه قبیله ای را شاهد هستیم. فرهنگ بدوی قبیله ای با فرهنگ مدنی خیلی تفاوت دارد. حال اگر قیاس کنیم، بوعزیزی خودش را آتش زد، این خودکشی به تنهایی پتانسیل به حرکت درآوردن جامعه را ندارد، بلکه یک زمینه ای در جامعه بوده است که از این حادثه استفاده کرده. لذا بعد از این واقعه در اسراییل مشاهده می کنید که در ادامه جنبش های اقتصادی اجتماعی که در اسراییل رخ داد، ۱۴ نفر خودسوزی کردند. اما عمل خودسوزی به تنهایی ظرفیت استمرار یک جنبش را ندارد. در مصر نیز خود سوزیها اتفاق افتاد. ما زمانی که می گوییم قیام در تونس، این قیام ربطی به بوعزیزی و الگوی خودکشی ندارد، بلکه به افزایش نارضایتی ها برمی گردد. از طرفی دیگر یک هم زمانی بین قیام وحادثه وجود دارد. به هر حال الان بت بزرگ وابر قدرت جهان، امریکا است. در سال ۲۰۱۱ تحت فشار مقاومت وردم عراق ،آمریکا از عراق خارج شد. این موضوع یک اعتماد به نفس به جوامع عربی داد. سوالی که آقای دکتر جبلی مطرح فرمودند، این که چرا زمان قیام ۲۰۰۹ موفق نشد، به این دلیل است که آن هنگام این باور وجود نداشت. باور امکان موفقیت قیام در نتیجه خروج امریکا از عراق و نیز پیروزی جنگ ۲۰۰۹ در غزه به وجود آمده است. زمانی که شما بزرگترین قدرت منطقه، یعنی اسراییل و بزرگترین قدرت جهانی، یعنی امریکا را قابل شکست در مقابل اراده جوامع منطقه می بینید، یک نوع خود باوری ایجاد می شود. لذا من تصور می کنم ویژگی های ذاتی جامعه تونس که به عنوان یک جامعه فرهنگی، و تحولات منطقه ای، این باور را ایجاد کرد. یکی از مهمترین بحث های حوزه بهار عربی یا بیداری اسلامی، قیام جوامع که به وقوع پیوست، در کشورهایی این قیام اتفاق افتاد که در آنها ریشه دارترین رژیم ها وجود داشتند. بن علی ۲۳ سال، قذافی ۴۲ سال، حسنی مبارک ۳۰ سال، علی عبدالله صالح ۳۳ سال حکومت کردند واین رژیم ها همه احتمالات تغییر را از بین بردند.چرا باور در این جامعه ها ایجاد شده است،چون این اجماع ملی به حدی گسترده بود که راهی در مقابل این رهبران کهنه کار قرار نداد غیر از این که حکومت را رها بکنند، یا با فرار کردن یا با استعفا دادن و یا آن قدر مقاومت کنند تا از بین بروند، مانند لیبی. همه این مدل ها تصور میکنم که در مقابل یک الگوی استبدادی بوده است ولی هرکدام با خاستگاه های اجتماعی متفاوت و آن اراده ای که شکل گرفته و در این کشورها تغییر ایجاد کرده است. به نظر من این نکته بسیار مهمی است که باید به آن توجه کرد.
فرهنگ اسلامی:
پرسش این است که آیا رهبری مثل راشد الغنوشی در تحولات تونس تاثیرگذار بوده؟ چون چنین رهبری در لیبی که نداریم، در مصر هم رهبران اختلاف داشتند ولی راشد الغنوشی تا حدی عاقلانه و منطقی عمل کرد، حرفی از حکومت و قدرت نزد و سیاست مشارکت با بدنه جامعه را در پیش گرفت، برای این که انقلاب به بحران کشیده نشود، نقش رهبری را چه قدر تاثیرگذار می دانید؟
جبلی:
رهبری غنوشی، در این که در تجربه تونس تاثیر داشت و ان را یک تجربه منحصر به فرد کرد، شکی وجود ندارد، ولی نباید نقشی برای آن در شکل گیری تحرک مردمی تونس در سال ۲۰۱۱ دید. چون شواهد بی سر بودن انقلاب تونس بسیار بیشتر از شواهد رهبر داشتن است. یعنی یک تحرک نسبتا خودجوشی بود که اتفاق افتاد، و ساختار جامعه مدنی که گفته شد بسیار در آن نقش داشتند حرکت کردند. بعد از آن، مناطق ساحل که قطب اقصادی این کشور هستند با پیوستن به این جریان، سرعت بسیار زیادی به این تحرکات بخشیدند، که عملا منجر به سقوط نظام شد. لذا برای شکل گیری تحرک، یا همان انقلاب، رهبری واحدی را نمی توان در نظر گرفت. اما در مدیریت بحران سیاسی سالهای ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ که منجر به شرایط فعلی شد، رهبران احزاب دخالت داشتند نه فقط راشد الغنوشی، به نظر من اسم و نقش راشد الغنوشی بیش از اندازه برجسته شده و البته واقعا نقش برجسته ای داشته به عنوان یکی از دو طرف درگیری، اما نقش دیگران را نباید دست کم گرفت. همه به ریش سفیدی اتحادیه های شغل استناد کردند و دو طرف از متهم کردن اتحادیه های شغل خودداری کردند و پذیرفتند که یک حلقه واسطی شکل بگیرد و ظرفیت این واسطه گری را نیز داشت، البته نه فقط اتحادیه شغل، اتحادیه شغل به عنوان یکی از چهار موسسه مدنی که واسطه شدند که البته مهمترینشان بود. اتحادیه صنعتگران و تجار، انجمن وکلا و انجمن حقوق بشر، این چهار نهاد مدنی بودند که با یکدیگر حلقه واسط را شکل دادند و منجر به پایان دادن به بحران شدند. در کنار اینها عرض کنم که هیچ زمانی اتحادیه تجار و صنعتگران، با اتحادیه شغل که اتحادیه و سندیکای کارگری است، در کنار هم قرار نگرفته بودند. چون اتحادیه تجار از منافع تجار و سرمایه داران دفاع می کند و اتحادیه شغل از کارگرها. همیشه این دو در تضاد بودند. خیلی عجیب است که در این مقطع این دو کنار هم قرار گرفتند و به انقلاب دست یافتند. لذا عقلانیت سیاسی موجود در جامعه تونس، چه در نخبگان سیاسی و چه در مردم، را باید به عنوان یک عنصر مهم دانست. البته از نقش راشد الغنوشی به عنوان یکی از رهبران فکری جریان اخوان نباید غافل شد. ایشان ثابت کرد اخوان میتواند در مواقعی هم با یک نگاه عاقلانه تر و هوشمندانه تر عمل کند و به جای این که به دنبال دستیابی به قدرت بیشتر باشد، اولویت را تشخیص می دهد که در سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴ هدف بقای اخوان بود. بعد از اتفاقی که در مصر افتاد، اخوان در تونس و جریان نهضت در تونس اگر می خواست عین الگوی مصر عمل کند، در مقایسه با مصر، شرایط در تونس برای خارج کردن جریان اسلامی از صحنه مهیاتر بود. به دلیل این که پشتیبانی مردمی از جریان اسلامی که در مصر به آن شدت وجود داشت، در تونس وجود نداشت. جامعه مصر، جامعه متدین تر و مقید تر است. راشد غنوشی بسیار هوشمندانه عمل کرد و در مقام رهبری جریان النهضه اولویت را در حساس ترین برهه زمانی تشخیص داد. برای جریان اسلامی در تونس که سالها در معرض سرکوب و شکنجه و تبعید بوده، الان بعد از یکی دو سال که از این فضای آزادی استفاده کرده و به قدرت رسیده است، باقی ماندن مهم تر از گسترش یافتن این نهضت است. لذا از این جا می خواهم نتیجه بگیرم که، نتیجه انتخابات اخیر تونس، پیش از این که ناامید کننده باشد برای جریان اسلامی، بسیار امیدوار کننده است.
رویوران:
اولا در تونس، به دلیل این که زمینه های اجتماعی جامعه مدنی برای قیام فراهم بود، بوعزیزی یک جرقه ای بود در این جریان. لذا چون شرایط اجتماعی به مرحله پختگی رسیده بود، این اتفاق افتاد. اما در لیبی، جریان واکنشی بود. حتی در مصر علی رغم این که زمینه وجود داشت، ولی تحت تاثیر یک عامل خارجی اتفاق افتاد. در حالیکه در تونس تحت تاثیر یک عامل داخلی بود، زمینه های موفقیت هم فراهم شد، ثانیا در بعضی از جریانها یک نوع انحصار گرایی شدید وجود داشت. ولی حرکه النهضه، انحصار گرایی نداشت. کنار گذاشتن انحصار و در نهایت، تحویل دادن قدرت علی رغم این که طرف پیروز اولین انتخابات بود، نشان دهنده درک شرایط سیاسی است و دوری از رفتار انحصار گرایانه ای که در مصر وجود داشت. ثالثا، این پختگی تسری دارد، و فقط طرف اسلامگراها نیست. در طرف مقابل هم هست. قبل از انتخابات، هم آقای غنوشی گفت، اگر ما اکثریت پارلمانی را بدست آوردیم، تنها حکومت نخواهیم کرد و نیز ندای تونس عین همین جمله را تکرار کرده است. این نشان می دهد که همه می دانند که در مرحله گذار، انحصار گرایی و تکروی، نمی تواند این بار را به مقصد برساند. به همین دلیل، یک نوع فهم عمومی وجود داشت. در این که باید در مرحله گذار میان نیروهای سیاسی همکاری بشود. به یاد دارم که آقای غنوشی گفت که اجماع دو سوم یا هشتاد درصد لازمه کار حکومت داری است. به همین دلیل چنین روندی باید اتفاق بیافتد. تمام این مسایل در دوطرف موجب شد که این شرایط در تونس به وجود بیاید و سرنوشت تونس از سرنوشت لیبی جدا شد.
فرهنگ اسلامی:مگر احزاب برای کسب قدرت پا به انتخابات نمی گذارند؟
جبلی:
من فکر می کنم با اطمینان نمی توان گفت که جریان اسلامی، در تونس به دنبال کسب قدرت نبود. اگرچه در افکار آقای راشد غنوشی از سی سال پیش تا الان، واقعا یک پختگی و روشن بینی مشاهده میشود. هم در کتابهایش و نیز در صحبت هایش و در مقالات ایشان. اما با این وجود، پرهیز از انحصار گرایی به نوعی به جریان اسلامی در نهضت تونس تحمیل شد. یعنی اگر حوادث مصر اتفاق نمی افتاد، آقای راشد غنوشی و جریان نهضت نیز تحت فشار افکار عمومی و تاثیر قدرت مردمی انها، به سمت در دست گرفتن تمام قدرت می رفتند. در اوایل انقلاب تونس تمام پست های کلیدی در دست نهضت بود و اساسا یکی از اتهامات به جریان نهضت این بود که شما به همه مناصب نفوذ کردید. از صحبت های خصوصی تر آنها می توان فهمید که می خواستند همه مملکت را قبضه کنند، ولی شرایط در حال حاضر اقتضا نمی کند. و اولویت این نیست که انها به قدرت بیشتری برسند. اما این هدف برای جریان اسلامی یک هدف استراتژیک است. حالا چه اخوان مصر باشد یا اخوان تونس باشد. منتهی مدل برخوردشان متفاوت است. مصری ها بی توجه به آن که یک قدرت خارجی ممکن است موجب سقوطشان گردد، مجلس و ریاست جمهوری و نخست وزیری را در دست گرفتند. اما این طرف در تونس با توجه کردن به عواملی که می تواند ناخواسته و ناخودآگاه زیر پایشان را بکشد حرکت کردند. اما استراتژی هردو یکی است. در گذشته سی و یک درصد در مجلس رای آوردند واکنون که سی وسه ، اگر روزی برسد که حمایت مردمی گسترش یابد، آنها را مثلا به بالای پنجاه درصد برساند، به نظر من باید منتظر باشیم و ببینیم که اینها به همان روش برمی گردند. یعنی در حال حاضر شرایط اقتضا می کند که در این فضا نباشند. و بپذیرند که با بقیه [که مورد حمایت غرب هستند] شریک باشند.
رویوران:
در کل جریان اخوان به یک شکل رفتار کرد. یک قطاری حرکت کرد و این ها سوار شدند. خودشان لوکوموتیوران نبودند. ولی جایگاه اخوان در این تحرک مردمی در منطقه، متفاوت بود. اولا اینها آماده حکومت داری نبودند، الگویی که اینها داشتند همچنان بحث خلافت بود. در حالی که با این حرکت و انتخابات بحث جامعه مدنی مطرح بود. من تصور می کنم جامعه اخوانی تونس، جلوتر از جامعه اخوانی مصر در بحث نوع حکومتی که بین اخوان مطرح شد، حرکت کردند آقای غنوشی قبل از مصری ها مطرح کرد،که ما باید فورا الگوی خود را اصلاح بکنیم. و این که پذیرش حکومت مدنی به جای حکومت خلافت لازم وضروری است ،که این نکته بسیار مهمی است که خودشان تحت تاثیر فرایند نظریه پردازی الگوی حکومتی قرار گرفتند. این بحث حکومت مدنی آقای راشد در جلسه اخوان نیز مطرح گردید. به نظر من نظریه مهمی بود که هردو جریان اخوان را تحت تاثیر خود قرار داد.
جبلی:
البته نگاه الگویابی و به دنبال الگو بودن شاید تا همین الان هم ادامه داشته باشد. در آخر به این نتیجه رسیدند که الگوی موفق ما برای حرکت، الگوی اخوان به قدرت رسیده در ترکیه است. یعنی الگوی ترکیه، معقولترین و مناسبترین و سازگارترین الگو هست که هم در آن پیشرفت وجود دارد و نیز سازگاری با جهان معاصر و درگیر نشدن با ابر قدرتها و پایبندی به ظواهر عقیدتی و فکری و همچنین مورد پذیرش جامعه غربی است.
فرهنگ اسلامی:
در انتخاباتی که در ابتدا در تونس برگزار شد، جریان نهضت توانست اکثریت را به دست آورد، ولی در انتخاباتی که در رابطه با مجلس انجام شد، اکثریت نسبی را از آن خود کرد. در انتخابات اخیر مجلس نیز حزب دوم پیروز انتخابات گردید؟. ارزیابی شما نسبت به این افولی که جریان غنوشی دچار شد چیست؟ و نیز دلیل موفقیت نسبی سکولارها چیست؟
جبلی:
دلایل متعددی وجود دارد. از جمله، در انتخابات ۲۰۱۱، هیچ حزب سازمان یافته و دارای عمق و ریشه ای مانند نهضت، در بین رقبای نهضت وجود نداشت. که به این گستردگی پایگاه اجتماعی و مردمی داشته باشد. بن علی پایگاه اجتماعی مصنوعی برای خود ساخته بود به نام تجمع. با پول، مال و تهدید یک قاعده مردمی عظیمی را برای خود ایجاد کرده بود و در همه مناطق تونس هم حضور داشت. منتهی در سال ۲۰۱۱ فقط چند ماه از سقوط بن علی گذشته بود. هنوز وابستگان به حزب تجمع سابق، یا فرصت نکرده بودند که سر بلند کنند، یا جرأت این کار را نداشتند. در صورتی که در انتخابات ۲۰۱۴ اتفاقا آقای سبسی که از سران نظام بن علی بود، رییس مجلس آن زمان بود، و وزیر امور خارجه بورقیبه بود، البته چندین سال از سیاست دوری گزید و در حد یک وکیل باقی مانده بود، از همین خلا استفاده کرد. خلاء رقیب برای نهضت را پر کرد. وابستگان به نظام سابق و کسانی که از شرایط فعلی متضرر شده بودند به ویژه ساحل نشینان و تمام کسانی که به نوعی از تحولات جدید دل خوشی نداشته اند، همه اینها را دور هم جمع کرد. به عبارتی جریان ندای تونس که الان ایجاد شده و آن موقع نبود، یک جریان ضدّی است. یعنی جریانی نیست که از خود فلسفه وجودی داشته باشد. به این معنی که هرکس به نهضت نه می گوید، جذب ندای تونس می شود. در واقع این جریان به این شکل در مقابل نهضت قد علم کرد. یکی از دلایل شکست نسبی نهضت که به نظر من شکست نخورد بلکه در ابتدا بیش از حد توقع توانست پیروز شود و بیش از حد انتظار کارشناسانی که از نزدیک موضوع را بررسی می کردند توانست رای بیاورد. به نظر من اتفاقا به نوعی میشد گفت که این نتایج برای نهضت پیروزی بوده است. در ضمن در شرایط سال ۲۰۱۱، هنوز نهضت خود را به مردم نشان نداده بود. هنوز مردم تصوری که از نهضت داشتند، یک جریان مظلوم زندان رفته شکنجه شده ای که سران آن یا اعدام شدند، یا شکنجه شدند یا در زندان بودند و یا به خارج از کشور تبعید شده بودند. به نوعی مردم مزد مبارزاتشان را در سال ۲۰۱۱ به آنها دادند. چه طرفداران اسلامگرا و چه غیر اسلامگرا. و همچنین به خاطر پاکدستی و رفتار اخلاقی که جریان نهضت و جریان اسلامی [به استثنای مقطعی در زمان بن علی که با تبلیغات به خشونت متهم شد] این جریان مورد قبول عموم قرار گرفت. و البته نکته دیگری که باید به آن توجه کرد، تنها جریانی که از شمال تا جنوب تونس، پایگاه اجتماعی قابل اتکا داشت، نهضت بود. از همین پایگاه اجتماعی به خوبی استفاده کرد [در زمان انتخابات ۲۰۱۱]. از عوامل مهم پیروز نشدن نهضت در سال ۲۰۱۴، یکی ظهور و بروز یک جریان بسیار قوی ضدی به نام ندای تونس [که مورد حمایت غرب هم هست] و مساله مهم دیگر این که نهضت دست خود را رو کرد. یعنی شاید تاحدی بی تجربگی نیروهای خود در دولتداری را برای جامعه رو کرد. به طوری که خیلی از طرفداران خود را نیز منتقد خود نمود. برای این که در زمان حکومت هیچ دست آوردی نتوانست داشته باشد. به دلیل مشکلات موجود نباید هم دست آوردی میداشت، منتهی به خاطر بی تجربگی در دوره انتخابات ۲۰۱۱، و همزمان با تشکیل دولت شعارهایی را داده بودند و حرف هایی را زده بودند و نتوانستند و یا نشد آنها را محقق کنند، جامعه ای که اساسا برای همین انقلاب کرده بود، ناامید شد. این جامعه به دنبال توسعه معنوی و مادی رفاه، عدالت اجتماعی و بهبود وضع اقتصادی بود و همه اینها عوامل اصلی انقلاب بود. نهضت این شعارها را داد و به هیچ یک از آنها نتوانست عمل کند. نه تنها عمل نکرد بلکه با کارشکنی هایی که شد شاخص های اقتصادی روز به روز افول کرد و بدتر شد. در کنار همه اینها پدیده هایی که اصلا تونس سالها شاهد آن نبود، به وجود آمد. گروه های افراطی سلفی گری و تروریستی در تونس معنی نداشت. از زمانیکه دبیر کل سابق اتحاد شغل، که در زمان استعمار فرانسه کشته شد و به شهادت رسید، تا سال ۲۰۱۲ که اولین ترور سیاسی اتفاق افتاد وشکری بلعید کشته شد، اصلا تونسی ها با صدای گلوله و ترور ناآشنا بودند. یک سال بعد، محمد البراهمی ترور شد. یعنی فضای ناامنی، تهدید، دوگانگی جامعه یعنی یکی افراطی مسلمان و دیگری به شدت ضد اسلامی و ضد اعتقادی،در ایجاد این فضا نقش داشتندکه شاید یکی از مقصرین هم تا حدودی نهضت بود. به این دلیل که تهدیدی که از جانب گروه های افراطی اسلامی می تواند متوجه خودش بشود ، در ابتدا درک نکرد. یعنی در انتخابات ۲۰۱۱، این جریانی که تازه داشت شکل می گرفت و هنوز به این بلوغ و رشد نرسیده بود، در واقع به نوعی سبد رای نهضت بود. یعنی حدود ده درصد رای های ۲۰۱۱ نهضت را همین سلفی ها و افراطی ها به نهضت دادند. در طول زمان وقتی که این اتفاقات افتاد، نهضت مجبور شد که از جریان سلفی و افراطی اعلام برائت کند، که دیگر دیر شده بود. همین الان هم اگر تروری در تونس اتفاق بیافتد مسئول آن را نهضت می دانند. عامل شکل گیری این گروه ها را نهضت می دانند. این یک پیامد بسیار خطرناک برای نهضت بود که نتیجه اش را در انتخابات دید و نهضت به دورویی متهم شد. از یک طرف با سلفی همکاری دارد و از آنها به عنوان یک سبد رای استفاده می کند، جریانی که نظامیان و سیاسیون را ترور می کند، جریانی که مردم عادی را تکفیر می کند، جریانی که جامعه را دو قطبی میکند، از یک طرف هم شعارهای زیبای دموکراسی و عدالت اجتماعی و مشارکت می دهد. این اتهام تا به امروز هم هنوز به نهضت چسبیده و جدا نشده است. این باعث شد قشر خاکستری جامعه که در آن زمان به نهضت اعتماد کردند و به آن رای دادند، در انتخابات ۲۰۱۴ از نهضت جدا شود. این رای سی و یک درصدی که نهضت آورده، به روشنی و خلوص نشان می دهد که میزان نفوذ حزب نهضت اسلامی در جامعه تونس، واقعا سی و یک درصد هست. یعنی رای خالص آن هاست. در ۲۰۱۱ هم اسلامی ها بودند و هم غیر اسلامی ها. اما در ۲۰۱۴ که غیر اسلامی ها از نهضت جدا شدند، و به نهضت اعتماد خود را از دست دادند، این سی و یک درصد هر اتفاقی که در تونس بیافتد، نهضت شکست بخورد یا پیروز شود باز هم رای شان ثابت است. اصلی ترین تفاوتهایی که بین سال ۲۰۱۱ و ۲۰۱۴ بود از نظر بنده واضح نبودن تجربه نهضت در حکومتداری و رشد و بروز جریان افراطی گری و سلفی گری و اشتباهاتی که هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی در دوره حکومت نهضت اتفاق افتاد. جریان می توانست به عنوان یک هم پیمان بالقوه برای جریان قومی عربی باشد. اصلا آقای راشد غنوشی از موسسین جریان قومی اسلامی است. قومی اسلامی ها و قومی عربی ها با هم یک رابطه نسبتا قابل قبولی دارند. اجلاس های سالانه در تونس داشتند. اما سیاست خارجی اشتباهی که اخوان در مورد سوریه اتخاذ کرده، باعث شد که قومی ها را هم از دست بدهند. قومی ها را از دست دادند، سکولارها و لاییک ها را هم که از اول نداشتند، مردم بی طرف و خاکستری را هم به دلیل سیاست های دوگانه خود از دست دادند. فقط طرفداران خالص خود آنها به آنها رای دادند.
رویوران:
من تصور می کنم مرحله گذار، به خودی خود ریزش خواهد داشت. یک ائتلاف سه گانه در راس حاکمیت بود، یعنی منصف مرزوقی و بن جعفر و راشد غنوشی اینها در راس سه جریان هستند. این سه جریان در کنار هم قدرت را به دست آوردند. دو نفر دیگر به طور کامل از بین رفتند و سقوط کردند. یعنی حزب تجمع و کنگره. این که نهضت دوم شد در انتخابات، یعنی عدم سقوط. یکی از بزرگترین اشتباهات بحث سوریه است. چند هزار دختر و پسر به سوریه رفتند، یک سری کشته شدند و یک سری هم برگشتند، نزدیک پنجاه خانم که برای جهاد نکاح رفتند، حالا برگشتند و داستان خودشان را برای جامعه بازگو می کنند. این در شرایط حاکمیت نهضت اتفاق افتاده است. یعنی جامعه برخی از اشتباهات را به پای النهضه نوشته اند و این هزینه را آنها پرداخت می کنند. پس این ریزش به دلیل اشتباهات داخلی و خارجی است. ولی روی هم رفته نمی توان این را یک سقوط دانست. به دلیل این که گاهی در مرحله گذار، آدم به سقوط وحشتناکی دچار میشود. مثل دو جریان موتلف با النهضه به رهبری مرزوقی وبن جعفر. البته النهضه با کنار رفتن از قدرت، سعی کرد به گونه ای جبران کند و ضربه کمتری بخورد. ولی به هر حال من تصور می کنم، فرایندی که اتفاق افتاد نشان میدهد که النهضه دارای یک پایگاه گسترده اجتماعی است، ضربه کمتر خوردن به دلیل همین پایگاه که دارد. و گرنه آنهایی که به طور مصنوعی و یا در نتیجه یک شرایط ناپایداری بالا آمده اند، مثل آقای مرزوقی، جایگاه خود را به سرعت از دست می دهد و داد. در حالی که در مورد النهضه این طور نبود.
جبلی:
این احزاب حاشیه ای، که در انتخابات قبلی هم پیمان جنبش النهضه شدند، جریان اولی که رای آورد در انتخابات ۲۰۱۱، نهضت بود با حدود ۸۹ کرسی در پارلمان، ۴۲ درصد رای ها را به خود اختصاص داد، بعد از نهضت جریانی که پدیده غیر عادی و ناشناخته ای بود به نام جریان مردمی، به نمایندگی آقای هاشمی عابدی، که با وعده های عجیب و غریب مردم بدبخت مناطق محروم را فریب داد، و گفت که اگر به قدرت برسم تمام قبض های آب و برق شما را مجانی می کنم. در عرض شش ماه تمام این جریان از هم پاشید. سومین جریان پیروز، کنگره بود، به رهبری آقای منصف مرزوقی. یک جریان ریشه دار سیاسی با گرایش حقوق بشری و سکولاریسم، نه دشمن دین بلکه بی تفاوت به عقاید دینی. یک جریان سیاسی شناخته شده و اصیلی که به ویژه در حوزه نخبگی نفوذ داشت به نام تجمع همبستگی برای کار و آزادی ها، به رهبری آقای مصطفی بن جعفر. ایشان جزء معارضه واقعی زمان بن علی بود و دکور نبودند. چون بن علی در زمان انتخابات معارضه های دکور درست می کرد که شکل انتخابات دموکراتیک باشد. بن جعفر انسان با ارزش و با شخصیتی است. گرایش ایشان سوسیالیست فرانکوفون فرانسوی است. نهضت به عنوان یک جریان اسلامی با هیچ یک از اینها بستر مشترکی ندارد. نهضت با تجمع و کنگره ائتلاف کرد و یک ائتلاف سه گانه حاکم را شکل دادند که در این سه گانه نخست وزیری به اسلامی ها رسید، ریاست جمهوری به کنگره و ریاست مجلس نیز به تجمع واگذار شد. انتخابات اخیر( ۲۰۱۴) نشان داد که احزاب اصیل و دارای ریشه و عمق در جامعه تونس، نه احزاب چپ، نه احزاب سوسیالیست، و نه حقوق بشری هستند. نهضت ۶۹ کرسی مجلس را بدست آورد و بعد از آن اتحاد میهنی آزاد که سلیم الریاحی نماینده آن است، با ۱۷ رای جایگاه دوم را داشت. لذا نتیجه معقول و منطقی این است که تنها جریان اصیل در جامعه تونس جریان اسلامی است. بعضی ها می گویند که این انقلاب ها ربطی به بیداری اسلامی ندارد، عرض من این نیست که این انقلاب ها بیداری اسلامی بوده اند، این انقلاب ها در استمرار بیداری اسلامی اتفاق افتاده اندو نشان دادند که جریان بیداری اسلامی یک جریان واقعی و مستمر است که دارد اتفاق می افتد. حالا بعضی می گویند بیداری اسلامی از زمان انقلاب اسلامی ایران شروع شده است، و بعضی ها می گویند از پیروزی های جبهه مقاومت شروع شده است، بعضی ها هم بر این باورند که بیداری اسلامی از ۱۱ سپتامبر شروع شد. بیداری اسلامی که در جامعه تونس به عنوان نمونه بررسی می کنیم، یک واقعیت است. بیداری اسلامی بعد از چهار سال ناکامی جریان اسلامی حاکم بر تونس هنوز وجود دارد و یک واقعیت است.
فرهنگ اسلامی:
برای آینده چه نظری دارید به نظر شما پیش بینی ها در رابطه با آینده چیست؟
رویوران:
به هر حال در بحث موج بیداری اسلامی الگوی تونس موفقترین الگوی حال حاضر است. الان که انتخابات برگزار شد، بعد از اعلام نتایجروشن شد که ائتلاف ضد النهضه با ۸۹ کرسی از جایگاه مهمی برخور دارد که از جریان اسلامی جلوتر بود، آقای راشد غنوشی تبریک فرستاد. ممکن است در غرب اینگونه رفتارها عادی است به عنوان یک رفتار نهادینه شده دیده شود، ولی در شرق این چنین برخوردی کمتر اتفاق می افتد. با همه این صحبت ها ما در مقابل یک الگوی موفق هستیم که تسلیم رای مردم است. بحث دومی که وجود دارد، هر اتفاقی که بیافتد، چه الان یک ائتلافی بین ندای تونس و النهضه اتفاق بیافتد، چه النهضه در راس اپوزیسیون قرار بگیرد، در هر دو حالت دارای یک نقش تاثیرگذار در آینده خواهد بود. و تصور می کنم در حال حاضر با بحران های اقتصادی که در دنیا وجود دارد، حتی ندای تونس به تنهایی نمی تواند با برخی از احزاب چپ و سوسیالیست و ملی یک کابینه ائتلافی تشکیل بدهد، چرا که کنترل شرایط اقتصادی نسبت به توقعات مردم، کار آسانی نخواهد بود. لذا این حجم و این جایگاه سیاسی که ندای تونس بدست آورده است، پایدار نمی تواند باشد. در حالی که جایگاه النهضه یک جایگاه پایدار وقابل افزایش است. لذا من تصور می کنم جامعه به دو قطب تقسیم شده است، یک قطب اسلامی، یک قطب ندای تونس، تعامل این دو چه در جایگاه ائتلاف و چه در جایگاه تقابل، آینده تونس را ترسیم می کند. اما در مقایسه با ندای تونس، النهضه پایگاه پایدارتری دارد، و قدرت افزایش را دارد، در حالی که ندای تونس در معرض ریزش و از هم پاشیدگی است به دلیل این که این جریان اولا بر اساس تعارض ایجاد شده و ثانیا امکان ایجاد یک شرایط اقتصادی قابل قبول را ندارد چون ثروت های ملی بسیار محدود است و نیمی از جوانان تونس همواره به دلیل مسایل اقتصادی به خارج از تونس مهاجرت می کنند و همچنین اغلب افرادی که به سوریه برای مبارزه رفتند به دلیل مسایل اقتصادی بود تا مسایل دینی. این ها نشان دهنده این است که فقر در این کشور گسترده است. لذا من تصور میکنم شرایط آینده در گرو رفتار این دو بازیگر است، با یک برتری نسبی که النهضه میتواند داشته باشد اگر مدیریت خوبی در پیش گیرد.
جبلی:
شاکله ندای تونس که به عنوان قطب سیاسی الان توانست اکثریت آرا را به خود اختصاص بدهد یک شاکله منسجمی نیست. این جریان برای زمین زدن النهضه شکل گرفت. در این هدف چپ ها، قومی ها، تجمعی ها، حتی سندیکائیها ها همه با هم متحد شدند. برای این که یک دشمن مشترک به نام نهضت داشتند. الان که در واقع فصل میوه چینی و توزیع غنایم هست، خطرناک ترین زمان برای این قطب سیاسی است. اصلا این احزاب با هم جور درنمی آیند. پایگاه مردمی چپ ها که جبهه شعبیه هست، اصلا ندای تونس را به عنوان ندای تجمع می داند، یعنی اینها را به عنوان عوامل رژیم سابق که خود چپ ها با انها مبارزه کردند. قبول ندارند. اما برای یک هدف مقطعی با آنها متحد شده بودند. لذا از الان به بعد ندای تونس به شدت در معرض فروپاشی است. کما این که اتحادی که قبلاً ندای تونس شکل داده بود، قبل از انتخابات از هم فرو پاشید و نابود شد. و الان شما تصور بفرمایید که آقای سبسی به عنوان رهبر ندای تونس، آقای طیب البکوش به عنوان دبیر کل ندای تونس. آقای طیب بکوش با گرایش چپ سندیکایی و آقای سبسی با گرایش تجمعی سکولار. این دو هیچ زمانی با یکدیگر نمی توانند همکاری بکنند و قطعا دچار مشکل خواهند شد. الان بهترین زمان منسجم شدن و برای جبران کردن گذشته برای نهضت است درحالی که یک اقلیت بسیار قدرتمند است. یعنی الان هیچ اکثریتی در تونس، حتی اگر ندای تونس با احزاب دیگر ائتلاف کند، به هیچ وجه نهضت را نمی تواند ،نادیده بگیرد. یعنی در همه انتخاب ها، تعیین ها و تقسیم قدرت حتما باید نظر نهضت را بگیرند. در واقع مانند مقوله غرب شده است که می گوید، اقلیت در جوامع دموکراتیک صاحب قدرت است و باید حرفش را بشنوی. در حال حاضر درست است که نهضت به شکل اقلیت درآمده، اما باید حرفش را شنید و به آن توجه کرد. به نظر من، در موقع معارضه بودن نسبت به زمان حاکم بودن بهتر می توان بازی کرد. مثل بازی والیبال، تیمی که به خوبی دریافت کننده سرویس هست، شانس گرفتن امتیاز بیشتری دارد. الان نهضت در موقعیتی قرار گرفته است که می تواند به خوبی تهدید را تبدیل به فرصت بکند. به خوبی می تواند تمام ناکامی های دولت آینده را که دولت سبسی نقد کند، به مردم بگوید اینهایی که ادعا داشتند، از ما بدتر دارند عمل می کنند. به تدریج هم اگر بتواند خطاهای گذشته را با هوشمندی جبران بکند، حافظه تاریخی مردم را در طول سه یا چهار سال، تغییر دهد و سیاست ها را اصلاح کند، و برای انتخابات بعدی شانس بسیار بالایی را می تواند داشته باشد. من حتی معتقد هستم که نهضت برای انتخابات ریاست جمهوری هنوز شانس دارد. بستگی دارد به این که از چه کاندیدایی، به چه ترتیب و شکلی حمایت کند. این هوشمندی نهضت برای الان و بعد از انتخابات نیست، قبل از انتخابات و از زمانی که بحران سیاسی شکل گرفت و این ها میز گرد ملی را تشکیل دادند و منجر به خروج نهضت از دولت شد، از همان زمان نهضت در تلاش بود که دو کار را انجام دهد. و در هر دوی آنها موفق بود، یک، اتحادیه شغل را که به روشنی و به آشکاری مواضع آن با مبارزه نهضت همسو و همگام نبود، آن را از موضع دشمنی به بی طرفی بکشاند. دو، ندای تونس را که موضع دشمنی بسیار تند و تیز داشت ، به دشمنی ملایم تبدیل کند. یعنی اتحادیه شغل را با اثبات حسن نیت خود در گفت و گوهای ملی که داشت ،بی طرف کرد و وثیقه ملی را امضا کرد وقدرت را واگذار کرد. ندای تونس را هم با ارتباطات شخصی که شخص آقای راشد غنوشی با آقای سبسی بر قرار کرد، که اولین جلسه ملاقاتشان در پاریس و بعد در الجزایر و بعد از آن چند بار در خود تونس برگزار شد، توانست آن دشمنی تیز را به یک دشمنی ملایم تبدیل کند. میتواند گام بعدی این باشد که این دشمنی را اصلا به هم پیمانی تبدیل کند. یعنی حتی نهضت این شانس را دارد که اگر هم ریاست جمهوری را می خواهد به سبسی بدهد، مفت و مجانی ندهد. یعنی اگر هم می خواهد بفروشد، با قیمت مناسب این کار را انجام دهد. لذا به نظر من نهضت الان در شرایط بدی قرار نگرفته است. خود آقای راشد غنوشی نزدیک یک سال است که این را می گوید، ما ۳۰ درصد شانس داریم، طرف مقابل هم ۳۰ درصد شانس دارد، دعوا سر ۴۰ درصد باقی مانده است. تقریبا هم درست از آب درآمد.نهضت حدود ۳۱ درصد رای آورد، و آنها ۳۸ درصد رای جمع آوری کردند، بقیه هم بین دیگر احزاب تقسیم شد. از نقشی که مال سیاسی در این انتخابات ایفا کرد نباید غافل شد. البته این هم تا حدی به اشتباهات نهضت برمی گردد. یعنی سرمایه داران و تجاری راکه همه آنها به دربار بن علی وصل بودند، ممنوع الخروج کرد. که اینها همه مال مردم را خوردند و باید محاکمه بشوند. آنها را برای خود به یک دشمن بالقوه مبدل کرد. نه آنها را محاکمه کرد و نه ممنوع الخروجی آنها را برداشت. عملا یک دشمن پولدار و قدرتمند برای خود درست کرد به نام اتحادیه صنعتگران و تجار. و این تجار و صنعتگران بزرگ. و این افراد متمول و قدرتمند که بیشتر ساحل نشین بودند، می توانید مشاهده کنید که چه قدر ساده بر نتیجه انتخابات تاثیر گذار بوده اند. در شهر های ساحلی ندای تونس برنده شد و در شهر های میانی و مرکزی و محروم، نهضت برنده شده است.
تاریخ مقاله: اسفند ماه ۱۳۹۳