امروز برخی شعر را به دو دسته «شعر آئینی» و «شعر غیرآئینی» تقسیم می کنند. شعر غیر آئینی در حقیقت می تواند تداعی کننده «شعر بی آئینی» باشد که بوسیله افراد «بی آئین» و لامذهب به وجود آمده باشد یعنی همان فرهنگ و ادبیات «اسلام زدائی شده» که مورد حمایت غرب نیز هست و ریشه فرهنگی غرب در کشورهای اسلامی را به وجود آورده است.
سخن از شعر مذهبی و یا به بیانبرخی به اصطلاح امروزی ها شعرِ آیینی، مجال و فرصتی می طلبد که وسعت تاریخیِ مطلب و حقّ این گونه ی همیشه پویا و فیّاض را بتوان بیان و ادا کرد؛ چه اینکه دین و دین داری حقیقتی است که تمام شئون انسان را تحت تأثیر خود قرار می دهد و از همین منظر به نحوی غیر قابل انکار در عالی ترین هنرِ بشری یعنی شعر رسوخ می یابد و بحث و پژوهش در چنین حوزه ای لابد که مجال مناسبِ خویش را نیاز دارد.
تاریخِ اسلام از آغاز رسالتِ نورانیِ پیامبر اعظم (ص) تا امروز مشحون از ادبیات دینی و شعر مذهبی است به نحوی که می توان و باید به صورت موازی با تاریخ اسلام به بررسی و پژوهش هایی در حوزه تاریخ ادبیات اسلامی پرداخت؛ پژوهشهایی که جهات پدیدارشناسانه، تاریخی، ادبی، اجتماعی و سیاسی موضوع را به صورت جداگانه و یا بینارشته ای مورد بحث و فحص قرار دهند.
از میان موضوعات مختلف شعر اسلامی، اشعاری که به مدح و منقبت اولیاء دین اسلام پرداخته اند شاخه ای دیرپای و پر برگ و بار را سامان داده اند که سایه سار خود را بر بسیاری از شاخه های دیگر شعر اسلامی افراشته است.
در اسلام، شاعران صحابی از همان روزگار بعثت، به سرایش اشعاری در ستایش پیامبر صلی الله علیه و آله می پرداختند. اشعار ابوطالب علیه السلام نمونه روشنی از این قبیل ستایش هاست که بخش عمده ای از آن در دیوان ابوطالب به چاپ رسیده است. پس از آن در مدینه، شاعران فراوانی مانند حسّان بن ثابت، کعب بن مالک، عبدالله بن رواحه (هر سه انصاری خزرجی) در ستایش از اسلام و رسول خدا صلی الله علیه و آله و همچنین هجو دشمنان آن حضرت اشعاری می سرودند.۱
سرایش شعر مدح و مرثیه برای اهل بیت، از نیمه دوم قرن اول هجری بالا گرفت و در قرن دوم و از آن پس در قرون بعد، در قالب شعر عربی، به طور بی امان ادامه یافت. در میان انبوه این قبیل اشعار، نام شاعران بنام و بصیری چون سید حمیری، کمیت بن زید اسدی و دعبل خزاعی درخشش ویژه ای دارد، اما به هیچ عنوان سرایش شعر منقبت اهل بیت، محدود به این دو سه نفر نیست. سید حمیری در سرایش اشعارش در مدح اهل بیت، تا آنجا پیش رفت که اعلام کرد: اگر کسی فضیلتی از علی بیابد که او شعری در باره آن نسروده باشد، می تواند از وی جایزه بگیرد.
شاعران مسلمان صدر اسلام و پس از آن ها شاعرانِ انقلابی شیعی و یا شعرایی که از افراط گرایی ها به دور بوده و چشم فطرت خود را خورشید محبت خاندانِ پاک پیامبر را در آسمان بصیرت گشوده بودند همواره و به هر بهانه ای در سرایش اشعار رسا و دلنشین در مدح و منقبت و معرفی عترتِ پاک رسول مکرّمِ اسلام، گوی سبقت را از یکدیگر ربوده اند و این در شرایطی است که عموما و در اعصار مختلفِ تاریخی هیچ نگاهِ تفقّد آمیز و حمایتی از جانبِ حکومت ها(که عمدتا دشمنانِ آلِ رسول الله «ص» بوده اند) نسبت به این نوعِ شعری وجود نداشته است که برعکس شعر سرودن در وصف اهل بیت عصمت و طهارت پاداشی جز زندان و شکنجه و داغ و درفش نداشته است.
در خصوص دلایل مانایی و پویایی شعرِ دینی و خاصه شعرِ مدح و منقبت آل الله صلواه الله علیهم اجمعین آن هم در شرایط سیاسی و اجتماعیِ یاد شده به دلایل متعددی از قبیل انزجار لایه های مختلفِ جامعه از فضای اختناق و استبداد حاکم و مطرح بودن همیشگی خاندان پاک پیامبر به عنوان تنها سفینه های نجات و آخرین امید ستمدیدگان و مظلومان می توان اشاره کرد.
در این میان، اما نکته بسیار مهمی که نباید از آن غافل شد نوعِ نگاه ائمه اطهار علیهم السلام به مقوله ی شعر و نحوه برخورد با شاعران است که با نگاهی بسیار عمیق کرامتی فوق العاده به حمایت از شاعرانِ اسلامی برمی خواستند، با اعطای صله، آنان را تشویق به به استقامت در راه خدا می کردند، همچنان که برپا کردن سوگواری و خواندن شعر در مرثیه امام حسین علیه السلام را تشویق می کردند. برخی از این حمایتها تشویق معنوی آنان بود که نمونه اش برخورد امام رضا علیه السلام با دعبل خزاعی است.۲ و بر همین منوال حمایت و تشویق شعر اسلامی و شاعر مکتبی در دوران غیبت کبری ادامه داشته و دارد با این تفاوت که نوعِ حمایت ها بیشتر جنبه روحانی و معنوی پیدا کرده و همین هم باعثِ عمیق تر شدن و محکم تر شدن رشته ی مضامین و معانیِ اشعار نسبت به حقایق و حکمت های دین و ارادتِ شاعران به آن ذواتِ مقدس و نورانی شده است.
بررسی شعر و شخصیت و جایگاه کسانی از قبیل دعبل، کمیت، فرزدق و دیگر شاعران عرب زبانی که به مدح و منقبت اهل البیت پرداخته اند مجالی حداقل به مقدار چند مجلّد مفصّل می طلبد، به هر رو در این باره نصوص تاریخی فراوانی در دست است که اینجا محل بیانش نیست.۳
ادبیات هزار ساله فارسی که قدمتی کمتر از قدمت ورود اسلام به این سرزمین دارد را باید از غنی ترین ادبیات تاریخ جهان نامید. ادبیاتی که امروز قافله سالار شعر انقلابی و اسلامی به شمار آورد.
اشعاری که در مدح و منقبت رسول مکرم اسلام و خاندان پاک او نوشته شده است را می توان از حدود قرن چهارم هجری و در آثار شاعرانی مثل کسایی مروزی ردیابی نمود. مسیری نورانی که هر روز و در هر دوره ای روشن تر از دوران قبل از خود ادامه یافت و سلسله محبت این امت به خاندانِ پیامبر اسلام را منعکس ساخت.
با نگاهی اجمالی به تاریخ ادب زبان فارسی به این نکته خواهیم رسید که در تاریخ ادب ما سخنوران آزاده فراوانی بوده اند که تنها فضیلت و حقیقت و پرچمداران عدالت و آزادی را ستوده و تبلیغ کرده اند و از این رهگذر رنج های فراوان به جان خریده اند لیکن با این وجود تا عصر صفویه در زمینه مدح پیامبر و مخصوصا ائمه معصومین صلواه الله علیهم اجمعین به اشعار زیادی بر می خوریم هرچند حکومت های ستم پیشرو تعصبات و مشاجرات مذهبی قرون پنجم و ششم هجری که تمام ایران را در بر گرفته بود با جنگ ها و ستیز ه های جاهلانه و مغرضانه و متعصبانه همراه بود و همین فضای اختناق باعث شده بود ولی مع الوصف شاعران شیعی که در اکثر شهرها در شرایط اختناق به سر می بردند آنها گاه یا شعری در این زمینه نمی سرودند و یا اگر شعری می گفتند برای حفظ جان آن را ثبت یا ارائه نمی کردند.۴
به جز حکیمِ بزرگِ شرق، فردوسیِ طوسی که خود در شاهنامه به تشیع خویش اذعان کرده و ابیاتِ فراوانی در مدح و ستایشِ مولی الموحدین حضرت امیرالمومنین علی ابن ابیطالب صلواه الله علیه دارد، شاعرانِ دیگری را نیز می توان در این تذکّر خلاصه به شمار آورد. از آن جمله حکیم ناصرخسرو قبادیانی.
عبدالجلیل قزوینی۵ می نویسد: … و فخری جرجانی شیعی بوده است و در کسایی خود خلافی نیست که همه دیوان او مدایح و مناقب مصطفی و آل مصطفی است، علیه و علیهم السلام. و عبدالملک بنان رحمه الله علیه مؤیَّد بوده است به تأیید الهی … و ظفر همدانی که او را مناقب بسیار است در علی و آل علی علیهم السلام و در دیوانش مکتوب است. و اسعدی قمی و خواجه علی متکلم رازی عالم و شاعر، و امیر اقبالی شاعر و ندیم سلطان محمد رحمه الله علیه شیعی و معتقد بوده است و قائمی قمی، و معینی و بدیعی و احمدچه رازی، و ظهیری و بردی و شمسی و فرقدی و عنصری و مستوفی و سمان و سید حمزه علوی و خواجه ناصحی و امیر قوامی و غیر اینان رحمه الله علیهم که همه توحید و زهد و موعظت و مناقب گفته اند بی حدّ و اندازه.۶
حسن ختامِ این مرورِ اجمالی بر شعرِ اسلامی و انقلابی در ادب فارسی را با یاد سنایی غزنوی ۷به انجام می رسانیم او که با صراحت اعلام کرد که هرکس که علی را دوست ندارد، سنایی او را دوست ندارد.
و اما عشق و ارادت مردمِ ایران به خاندانِ پاک پیامبر عزیزِ اسلام حدیثِ مخفی و ناگفته ای نیست، ماجرایی است که بر سرِ هر کوی و برزنِ تاریخ و جغرافیا و هنرِ این سرزمینِ عشق و دلدادگی به جلوه درآمده است.
سلسله الذهبِ این عشقِ الهی را ناگفته می گذاریم تا به حدیثِ طلوعِ شمسِ جمالِ عالمِ آلِ محمّد(ص) حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام برسیم که بهانه این مقال و مجال است.
سرزمین عشق بود امّا سلیمانی نداشت
ملکِ عاشق ها هزاران سال سلطانی نداشت
تا سحرگاهی ورق برگشت و خوش شد سرنوشت
آمد و خاکِ خراسان تکّه ای شد از بهشت۸
با عنایت به این نکته که حضرتِ ثامن الحجج تنها امام شیعه است که میهمان این سرزمین و ملجأ و پناهِ ابدیِ شیعیان و دوست دارانِ اهل بیت شده است ارادت و مدحِ شاعران پارسی گو نسبتِ به فضائل و مناقبِ ایشان از زمانِ ورودِ حضرتش به ایران تا زمانِ حاضر چشمه ای جوشان و فیّاض بوده است که به رودی خروشان و عظیم مبدّل شده است.
اشاره ای حتی گذرا به تاریخ شعررضوی و نمونه های آن خود کتابی مجزا و مفصّل می طلبد که امیدوارم به لطفِ حضرتش و همتِ اساتید، حاصل آید. بنابراین به ذکر سه شاعر بزرگ و اثارشان در این حوزه اکتفا می کنم تا به زمانِ حال نیز بپردازیم.
به جز سنایی که به او اشاره ای شد و در مدح حضرتِ رضا (ع) نیز قصایدی دارد، باید از خاقانیِ شروانی۹ یاد کرد که در قصیده ای عزمِ سفرِ زیارتی خویش را چنین بیان می کند۱۰:
به خراسان شوم انشاء الله
آن ره آسان شوم انشاء الله…
تا پایان قصیده که می گوید:
… نه نه تا حکم ز سلطان چه رسد
تا به فرمان شوم انشاء الله
گر دهد رخصه، کنم نیت طوس
خوش و شادان شوم انشاء الله
بر سر روضهی معصوم رضا
شبه رضوان شوم انشاء الله
گرد آن روضه چو پروانهی شمع
مست جولان شوم انشاء الله
همچنین است عبدالرحمن جامی۱۱ که در مدحِ سلطانِ سریرِ ارتضا چنین می نویسد:
سلام ٌعلی آل طه ویاسین
سلام ٌ علی آل خیر النّبیّین
سلام ٌعلی روضهٍ حلَّ فیها
امامً یباهی بِهِ المُلک َوَالدّین
علیّ بن موسی الّرضاکز خدایش
رضا شد لقب چون رضا بودش آیین
ارادت و محبت این شاعر آنجا آشکار می شود که حتی شمشیر حاکمان ستمگر و خنجرِ متعصبان و کج اندیشان را هم به جان می خرد:
چو جامی چشد لذّت تیغ مهرش
چه غم گر مخالف کشد خنجر کین
پایان بخش این اشاره کوتاه ذکر وحشی بافقی۱۲ و ابیاتی از قصیده مدحیه ی او است و از شاعرانی چون حزین لاهیجی، قوامیِ رازی، واعظ قزوینی و بسیاری دیگر در می گذریم:
تا شنید از باد پیغام وصال یار، گل
برهوا می افکند از خرّمی دستار، گل
گر نمی آید زطوف روضه ی آل رسول
چیست مهر آن که آورده است بر طومار، گل
نخل باغ دین علی موسی جعفر که هست
باغ قدر ورفعتش را ثابت وسیار، گل
انقلاب ِ اسلامی و شعرِ انقلابی و طرحِ یک فرضیه ی تاریخی
با به ثمر نشستن انقلاب اسلامی و گسترشِ معرفت و حکمتِ گرانسنگِ انقلابی در ذهن و زبانِ جامعه شاهد شکوفایی و نوزایی های بسیار زیبا و تماشایی و حیرت بر انگیز در شعرِ پس از انقلاب بودیم.
این سخنِ نگارنده نه از سرِ تعصب های سطحی و سیاسی است و نه از سرِ نادانی های رایجِ، بلکه سخنی علمی است که ریشه در بررسی های پدیدارشناسانه و مقایسه ای زبان و ساختِ شعر فارسی و همچنین مضمون و محتوای آن در قبل و بعد از انقلاب اسلامی خصوصا در صده ی اخیر دارد.
شرح و تفصیلِ این حقیقت، عزم و اراده ای فردوسی وار در بزرگان از اهلِ اندیشه و ادب و زمانی فراخ و حمایتی به سزا می طلبد؛ بادا که چنین پیش بیاید و جمعِ مطلوب شود، اما در اثباتِ مدعا شاید اذعانِ اندیشمند و استادِ کم نظیرِ ادبِ فارسی در دورانِ معاصر جنابِ دکتر شفیعی کدکنی کفایت کند که ضمنِ اشاره به تحولاتِ بزرگ رخ داده در نحو و محتوای شعرِ فارسی خواستار تدوینِ آنتولوژی شعرِ پس از انقلاب شده بودند.
به اعتقاد نگارنده اتفاقِ رخ داده در جهانِ ادبیاتِ فارسی۱۳ در بازه ی زمانی پس از انقلاب تنها با دورانِ شکوفایی سبکِ هندی در شعر فارسی قابلِ مقایسه است چه اینکه تعمیق و گسترش معارف اسلامی و حکمت های انقلابی در آن دوران هم سببِ نوعی شکوفایی و بالندگیِ زبان و ذهنیتِ شاعران پارسی گو شده بود و قس علیهذا.
بر این اساس شعر اسلامی یا به اصطلاحِ جدید و البته نارسای آن شعرِ آیینی در دورانِ انقلابِ اسلامی نوعی تحول و بلوغ و تکامل سریع و ریشه دار را تجربه کرد که شاید ادعایِ بزرگِ انقلاب معرفتی و اسلامی در شعرِ فارسی، برای این تحول، ادعای گزاف و غیرقابلِ اثباتی نباشد.
از همین رهگذر وقتی که به تاریخِ شعرِ فارسی با دقتی از سرِ تحقیق نگریسته می شود گاهی حفره هایی تاریخی و یا حتی باژگونه گفتن ها و ارائه ی تحلیل های شخصی به جای تاریخِ ادبیات و آسیب های دیگری از این دست مشاهده می شود که در این مجال سعی می کنم که به بعضی از این ماجری ها اشاره کنم حتی در حدّ نام بردن از عنوانِ بحث ها.
یکی از این گونه مسائل که متأسفانه در فضاهای دانشگاهی گاهی به عنوان نص غیرقابل خدشه و وحیِ منزلِ تاریخی بحث می شود سخن از انحطاط و سقوطِ جریانِ شعر در دوره ی سبکِ هندی و خصوصا دوران صفویه است به نحوی که در کتبِ تاریخِ ادبیات از این دوره با واژه ها و ترکیب هایی مثل «دورانِ رکود و رخوتِ شعر» یاد می شود در حالیکه با نگاهی دقیق تر به این دوران و اشعار فراوانی۱۴ که از شاعرانِ این دوره مانده است فضایی کاملا متفاوت و بلکه متضاد با این ادعای معمول و مطرح مقابلِ نگاهِ پژوهشگر گشوده می شود.
اگر به تذکره های موجود نگاهی بیفکنیم، فقط در تذکره ی نصرآبادی با نام و شعر نزدیک به هزار شاعرِ پارسی گوی ایرانی در این دوره آشنا می شویم و در این میان به نام ها و دواوینی برمی خوریم که بسیار جالبِ توجه هستند، مثلا شاپورِ تهرانی ۱۰۰۰۰ بیت، شفایی بیش از ۱۵۰۰۰ بیت، اسیر شهرستانی قریب به ۲۰۰۰۰ بیت و سالک قزوینی در حدودِ ۳۰۰۰۰ بیت و وحید قزوینی بیش از ۹۰۰۰۰ بیت سروده اند و یا صائبِ تبریزی که از شاعرانِ شهیر این دوران و در حقیقت بزرگترین سبک شناسِ دورانِ خویش بوده است به تنهایی صاحبِ ۷۰۰۰ غزل است که همه ی این ارقام منهای شاعرانِ پارسی گویِ هند از قبیل بیدل و عبدالقادر و…هستند.۱۵
با دقت در این سخنان و به یاد داشتنِ چند نکته مهم ذیل الذکر:
* معمولا در تاریخِ ادبیاتِ ما آن چیزهایی بیشتر ثبت و ضبط شده اند که مربوط به شاعران و نویسندگانِ نزدیک به دربارها و حاکمان بوده است.
* شعرِ هر دوره فرزندِ زمانِ خویشتن است است و نمی توان ادعا کرد که شعری یا شاعری در خلأ و بیرون از فضایِ فکر و اندیشه و بومِ فرهنگیِ عصرِ خویش متولد شده باشد.
* فضایِ استبداد و خفقان و تفتیشِ عقاید برای جلوگیری از هر نوع تفکر ارادت آمیز و شیعی نسبت به اهل بیت پیامبر مکرّم اسلام در اعصار و قرونِ متمادی.
* رواجِ تقیه و حتی سکوت در میانِ اندیشمندان و شاعرانی که به این حوزه تعلق داشته اند.
* توجه به فورانِ ناگهانیِ شعر در دورانِ صفویه که ابرازِ ارادت به اهل بیتِ پیامبر مستوجبِ عقوبت و مرگ نبود و دقتِ مجدد در نکته قبلی که شعر و شاعر بر اثر زمینه هایِ عمیق و تاریخیِ یک فرهنگ متولد می شوند و این وفورِ شعر انقلابی اسلامی و شاعرانِ شیعی در دورانِ صفویه را نمی توان جز نتیجه انباشت اندیشه و احساس مردمان مسلمان در طول قرون پیشین دانست.
می توان این فرضیه ی را مطرح کرد که جریانِ شعر اسلامی با رویکردِ انقلابی شیعی که در شعرِ کسانی چون کسایی مروزی مشاهده می شود و بعد تاحدی مخفی می شود و جز بارقه هایی اندک تا قرن دهم اثری از آن نیست، در تمام قرن ها و در میانِ شاعرانِ انقلابی شیعی و محبان اهل البیت علیهم السلام ساری و جاری بوده است.
ردیابی و تحلیلِ تاریخی و ادبی در این زمینه عزم و همتی شایسته و به سزا در دانشگاه ها و مراکزِ علمی و ادبیِ انقلابِ اسلامی، می طلبد که اینچنین حرکتی را می توان و باید مصداقِ حقیقی و واقعیِ تحول در علومِ انسانی در حوزه ادبیاتِ فارسی دانست و به شمار آورد.
نکته دیگری که به عنوانِ تأیید و تأکیدِ بر درستیِ فرضیه فوق الاشاره و اثباتِ اینکه نمی توان و نباید به بعضی از متون و کتبِ حالِ حاضرِ دانشگاهی اعتماد و تکیه ی صد در صد کرد و باید به آن اشاره کرد همانا برداشت های سطحی و گاه کودکانه از اشعارِ شاعرانِ بزرگِ تاریخ ادبیاتِ فارسی و ارائه یِ این برداشت ها به عنوانِ تاریخِ شعرِ فارسی و متون لایتغیّرِ دانشگاهی است که در این حوزه شواهد بسیاری می توان ارائه کرد از غلط خواندن و فهمیدن اشعار بزرگانی مثل حافظ و سعدی تا همجنس باز دانستنِ عرفا و حکمای سترگِ این مرز و بوم که فی الواقع مصداقِ کافر همه را به کیشِ خود پندارد است!
مثلا در این بیت سعدی شیرین سخن که معمولا اینطور فهمیده می شد که آدمیزاده از خاک آفریده شد و اگر خاکی و افتاده نباشد آدمی نیست، با نکره خواندن «یا» خاکی اینطور نتیجه می گیرند که بر اثر فرسایش خاک و عدم حفاظت از محیطِ زیست نه خاکی می ماند و نه انسانی۱۶:
بنی آدم سرشت از خاک دارد
اگر خاکی نباشد آدمی نیست
از این اشتباهات، عجیب تر و دردآورتر وقتی است که مثلا حافظِ شعر فارسی که حکیمی الهی و حافظ قرآن است را شاهدباز و همجنس گرا می خوانند و از این قبیل نسبت ها به مولانا و دیگر استوانه های ادبِ فارسی نیز کم نسبت نداده اند، حتی کار به آنجا می کشد که دورانی از شعرِ فارسی را دورانِ انحطاط اخلاقی قلمداد می شود که در این خصوص می توان به بعضی از کتب دانشگاهی در حوزه سبک شناسی و تاریخِ ادبیات ارجاع داد.
به عنوان مثال به این بند توجه کنید:
شعرِ قرنِ دهم که حد واسطِ سبکِ عراقی و هندی است مکتبِ وقوع است که تزِ اصلی آن بیان حالات و اطوارِ معشوقِ مذکر است. از شاعرانِ معروفِ آن لسانیِ شیرازی و شرف جهانِ قزوینی و محتشمِ کاشانی! هستند.
نباید از یاد برد که در این نوع نگاه نه تنها محتشمِ کاشانی که امثال وحشیِ بافقی و بابافغانی(که او را حافظ کوچک خوانده اند) هم آدم هایی همجنس گرا و به عبارتی پلید و حقیر معرفی می شوند.
فارغ از مباحث متقن و دقیقِ علمی و تاریخی که می توان در ردّ چنین افکار پلیدی طرح نمود فقط توجه به این نکته ی روشن که از قدیمی ترین نشانه های تاریخی بشری تا دورانِ حاضر که دورانِ عمیق ترین انحطاط های اخلاقیِ بشر است همواره موضوع همجنس گرایی حتی در میانِ اقوامی که به این پدیده آلوده بوده اند به عنوان یک انحرافِ اخلاقی یا شهوت پرستی مطرح بوده و هرگز به غیر از ترّهاتی که جریان های ماسونیِ وطنی در حوزه ی تاریخ ادبیاتِ فارسی به هم بافته اند این پدیده زشت و حیوانی را دارای جنبه های عاشقانه و عرفانی آن هم از سنخ پر سوز و گذازش نشناخته و معرفی نکرده اند. حتی اگر مفهوم عشق را تا حدّ کلمه love آن هم از آن سنخ که در صنعتِ porn مطرح است پایین بیاوریم باز هم از این انحراف کثیفِ بشری به عنوانِ عشق یاد نمی شود بلکه صرفا نوعی کامجوییِ بیمارگونه برای بشرِ مسخ شده و شیطان پرستِ امروزی است.
حال باید انگشت حیرت به دندان گزید که افراد بی سواد چطور شخصیتی مثل محتشمِ کاشانی که ترکیب بندِ عاشوراییِ جاودانِ ادبیات از آنِ اوست و می دانیم که موردِ تایید اهل البیت علیهم السلام نیز هست را در کتبِ درسیِ دانشگاه به عنوان کسی که دارای چنین انحرافِ کثیفی است معرفی می کنند.
باید توجه داشت که موسسین فضای دانشگاهی ما در حوزه ی ادبیات فارسی ضمنِ حفظ شأن و اعتبار آن اساتیدِ فقید غالبا از دلبستگانِ به مکتبِ بازگشت و شعرِ خراسانی بوده اند که صرف نظر از دلایلِ فرهنگی و سیاسیِ اینچنین نگاهِ وا پس گرایانه و گریزانِ از هر آنچه که به عنوان توحید یا تدیّن در ادبِ فارسی به شمار برود و آثار و تبعاتِ خطرناکِ آن در ذهن و زبان نسل های متمادیِ محصلانِ این دانشگاهها که می بینیم و می بینیدشان، باعث می شود که که متن ها و گفته هایِ آنان خاصه در حوزه هایی که به آنها اشاره شد فاقدِ وجاهتِ علمی و قابلیتِ اتکا به عنوان متون غیر قابلِ خدشه ی دانشگاهی به شمار بیایند.
به عنوانِ شاهد مدعا به یک جدولِ مقایسه ای دقت کنید که نشان می دهد گاهی به هر نحوِ ممکن حتی شعرِ سبک عراقی و بزرگانِ غیر قابلِ انکارِ آن را قبول ندارند و به شکلی تلویحی و صد البته زیرکانه این دوران را که دورانِ آغاز شکوفاییِ شعرِ اصیل فارسی به لحاظِ ساختار و محتوا و ظهورِ قله هایی مثل سعدی و حافظ است را تخطئه کرده و زیرِ سوال می برند:
مقایسه ی مختصات فکریِ سبکِ خراسانی و عراقی:
ـ خراسانی: ستایش خرد / اعتدال در اغراق / فقدانِ عرفان / تفکر حماسی / شادی گرایی / وصال / واقع گرایی / عینیت و توجه به دنیای بیرون / توجه به حماسه ملی ایران / اختیار و اراده / مناعت و غرور عاشق / پستی مقام معشوق.
ـ عراقی: ستایش عشق / غلو و مبالغه / رواجِ عرفان / تفکر غنایی / غم گرایی / فراق / آرمان گرایی / ذهنیت یا توجه به دنیای درون / توجه به معارف اسلامی / قضا و قدر / زبونی عاشق / علو مقام معشوق.
اگر چه که نگاهی دقیق به نحوه چینشِ مطالب و جهت گیریِ خاص آن صرف نظر از اینکه این جمع بندی را کدام مباحثِ علمی و اثبات شده ای پشتیبانی می کنند۱۷ اما خالی از لطف نیست اگر به نکاتی دقت کنیم.
ستایش خرد از ویژگی های سبک خراسانی شمرده شده و ستایشِ عشق از ویژگی های سبکِ عراقی و لابد نباید پرسید که با این حساب باید انوری و عنصری و ابوشکور بلخی و منوچهری و مسعود سعد سلمان و… را خرد ورز بدانیم و در مقابل سعدی و حافظ و وحشی بافقی و مولانا و صائب و… را فاقد خرد ورزی و اهلِ عشق!
و یا دیگر شاعران سفره ی چرب و شیرین ِ پادشاهان را که مرتبه این حکامِ طلم را تا الوهیت بالا برده بودند را اهلِ اعتدال در اغراق بشناسیم و حکیمانِ شاعر قرن های بعد را که به ستایش حکمت و معنویت و اولیای الهی پرداخته اند را اهلِ غلو در اغراق!
به همین نسبت دقت کنید که در این جدول که عینا از کتابِ سبک شناسی مقطعِ کارشناسی یک دانشگاه انتخاب شده است دقیقا ذیل توجه به معارفِ اسلامی و به عنوانِ ویژگی شعر دورانِ اسلامی (سبک عراقی) اول به قضا و قدر در مقابل اراده و اختیار سالوسانِ درباری اشاره کرده و نهایتا در مقابل مناعت و غرورِ کاسه لیسانِ محمود غزنوی و دیگر ظالمان به زبونی! شعر عراقی اشاره می کند. حال این زبونی و غرور را باید در شعر جست یا شاعر؟ در دین یا بی دینی؟ و… قس علیهذا و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل…
از همین سنخ است نگاه تاریخیِ فضای دانشگاهی به جریانِ شعر مشروطه که به عنوانِ پایان بخشِ این مقال و مجال، مطلبی که استاد محمدرضا ترکی از اساتیدِ برجسته ی دانشگاهِ تهران از گفتگویشان با استاد محمدرضا شفیعی کدکنی بیان کردند را به عنوانِ حسنِ ختام عینا نقل می کنم:
چند سال پیش روزی با استاد ارجمند دکتر شفیعی کدکنی در مورد دوران پیش از پهلوی سخن می گفتیم و اینکه این دوره از لحاظ هنری دورۀ پرباری است و اینکه موسیقیی که امروز از آن به عنوان موسیقی ایرانی یاد می کنیم یادگار همین دوران است و …
ایشان ضمن تایید حرفها فرمودند(قریب به این عبارت):” به نظر من هم مشروطه چی ها در مورد قاجاریه ستم کردند و چون قلم و تبلیغات در دستشان بود هرچه خواستند گفتند و هرچه خواستند به آنها نسبت دادند.”
به نظر می رسدکه ما نیازمند نگرشی دوباره و به دور از پیشداوری و تعصب به تاریخ هستیم. معلوم نیست بسیاری از آنچه در مورد گذشتۀ تاریخی ایران به رد و اثبات گفته شده دقیق باشد. بویژه باید آنچه از مشروطه به این سو گفته و نوشته شده مورد ارزیابی مجدد علمی قرار بگیرد.
ای کاش زمانی برسد و بلوغی را در مسئولینِ فرهنگی و دانشگاهی شاهد باشیم که چنین مفاهیمی را بفهمند و بیابند و به جای اینهمه شب و روزِ شعر و کنگره های رنگ رنگ به جد و جهد در پیِ اصلاحی از این دست و حمایتِ مصلحانی از این سنخ باشند.
* پینوشتها:
۱ – مروری اجمالی بر منقبت امامان علیهم السلام در شعر فارسی/رسول جعفریان/مشکوه/ش۷۸٫
۲ – دعبل خزاعی شاعر معروف اهل بیت علیهمالسلام شنید حضرت رضا علیهالسلام به خراسان آمده است، قصیده تکان دهنده و پرشور «مدارس آیات» را که به قصیده «تائیه» معروف است سرود و به قصد «مرو» خراسان برای شرفیابی به حضور حضرت رضا علیهالسلام عازم گردید وقتیکه خدمت حضرت رسید، عرض کرد.
ای فرزند پیامبر! قصیدهای در شأن شما گفتهام و با خود عهد کردهام که پیش از شما نزد هیچ کس نخوانم.
حضرت فرمود: بخوان، او آن قصیده را که «بسیار مفصل است از اینجا شروع کرد:
مدارس آیات خلت من تلاوه
و مخزن وحی مقفر العرصات
أری فیئهم فی غیرهم متقسما
و أیدیهم من فیئهم صفرات
محل درس آیات «ائمه اطهار» از تدریس خالی شده و محل نزول وحی چون بیابانی خالی گشته است
حق آنان را در دست دیگران میبینم، دستشان از حقشان تهی است.
تا به اینجا رسید که:
و قبر ببغداد لنفس زکیه
تضمنها الرحمن فی الغرفات
یعنی و قبری در بغداد است که مربوط به جان پاک «امام موسی بن جعفر علیهالسلام» است خداوند مهربان او را در غرفههای بهشت جای داده است.
وقتی که دعبل به اینجا رسید، حضرت رضا علیهالسلام فرمود: آیا شعری به قصیدهات اضافه کنم؟ دعبل عرض کرد: نهایت افتخار است، امام علیهالسلام فرمود: بگو:
و قبر بطوس یا لها من مصیبه
توقد بالأحشاء فی الحرقات
الی الحشر حتی یبعث الله قائما
یفرج عنا الهم و الکربات
قبری هم در طوس است، وه چه مصیبت بزرگی که اعماق وجود انسان را با شعلههای خود میسوزاند.
این قبرها همچنان برقرار، تا خداوند قائم علیهالسلام را ظاهر سازد، همان کسی را که حزن و غم را از ما محو میکند.
دعبل گفت: ای فرزند پیامبر! این قبری که در خراسان است، آنرا نمیشناسم از کیست؟
امام علیهالسلام فرمودند: قبر من است.
امام هشتم علیهالسلام پس از شنیدن قصیده دعبل، به او فرمود: همینجا باش کاری دارم، سپس وارد خانه شد، پس از چند لحظه خادم حضرت نزد دعبل آمد و گفت: مولایم فرمود: این کیسه صد دینار را بگیر و در راه معاش خود مصرف کن.
دعبل گفت: به خدا سوگند، من به خاطر طمع به اینجا نیامدم، کیسه پول را رد کرد و گفت: به مولایم عرض کنید، من بسیار علاقمندم که لباسی از شما را داشته باشم تا به عنوان تیمن و تبرک ببرم. خادم پیام دعبل را به حضرت رضا علیهالسلام داد، حضرت پیراهنی مخصوص که خود آنرا میپوشید، با همان کیسه برای دعبل فرستاد فرمود:
به دعبل بگو پولها را قبول کن زیرا مورد احتیاج تو خواهد شد.
خادم سخن امام علیهالسلام را به دعبل رساند.
دعبل پیراهن و پول را گرفت و روانه وطن شد در راه با قافلهای همسفر گردید، وقتی که به «قوهان» رسیدند، دزدان و راهزنان سر رسیدند و به غارت قافله پرداختند، دعبل نیز از دستبرد آنها در امان نماند، سپس دزدان آن اموال را بین خود تقسیم کردند. اما وقتی که دعبل را شناختند تمام اموال مسروقه را به صاحبانشان پس دادند.
دعبل به راه خود ادامه داد تا به قم رسید، شیعیان قم دور دعبل را گرفتند، و از او درخواست کردند که قصیده معروف خود را برای آنان بخواند، دعبل آنها را به مسجد جامع قم برد و بالای منبر رفت و اشعار حماسهای خود را در زمان اقتدار مأمون خواند.
مردم ارادت خود را نسبت به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و بغض خود را از قدرتهای ظالم به صورت پول و صله شعر، جلو و مقابل دعبل میریختند.
و چون شنیده بودند که حضرت رضا علیهالسلام لباس خود را به او بخشیده است، خواستند با التماس آنرا از او به هزار دینار بخرند، او قبول نکرد و سرانجام با اصرار و اجبار قطعهای از آن را به هزار دینار گرفتند.
دعبل از قم عازم وطن شد، ولی وقتی که به وطن رسید، او دید خانه او را دزدان غارت کردهاند، در این هنگام پی به سخن حضرت رضا علیهالسلام برد که هنگام عطای کیسه دینار به او فرمود: اینها را داشته باش که روزی به آن نیاز پیدا میکنی!
دعبل سکهها را که نام امام علیهالسلام بر آن بود به شیعیان عراق فروخت و در برابر هر دینار، صد درهم گرفت و وضع زندگی خود را دوباره مرتب کرد.
۳ –همان
۴ -امام رضا(ع) در کلام شعرای ایرانی/سایت جامع ادبی ایران/
۵ – نصیرالدین عبدالجلیل بن ابی الحسین بن ابی الفضل قزوینی مشهور به عبدالجلیل قزوینی رازی (زنده تا سال ۵۶۰ ق) از مردم قزوین است که بعدها به شهر «ری» رفته ودر آن جاسکنا گزیده،به همین جهت گاهی او را عبدالجلیل رازی هم میگویند و از دانشمندان سرشناس شیعه به شمار میرفتهاست.
۶ – مروری اجمالی بر منقبت امامان علیهم السلام در شعر فارسی/رسول جعفریان/مشکوه/ش۷۸
۷ – سنایی از شاعران بزرگ قرن ششم می باشدواورا باید از تأثیر گذارترین شاعران در حوزه های مختلف شعر فارسی دانست .اودر قصاید خود از مضامینی چون زهد وحکمت واخلاق وعرفان بهره می گیردونخستین کسی است که افکار واصطلاحات عرفانی را با مضامینی عاشقانه در هم آمیخته است.
۸ -مولای گندم گون/قاسم صرافان/
۹ – افضل الدین بدیل خاقانی شاعر نام آور قرن ششم هجری است از او علاوه بر دیوان قصایدوغزلیات وتحفه العراقین مجموعه ی نوشته هایی به نام منشات در دست است که توانایی اورا در نثر نشان می دهد.در پاره ای از اشعار او چاشنی زهد وعرفان دیده می شود.
۱۰ -ممکن است گفته شود که این قصیده در مورد شوق خاقانی برای حضور در خراسان و قرار گرفتن در کانون رونق شعر و شاعری بوده که البته مورد تأیید نگارنده نیز هست اما این موضوع هرگز نمی تواند مانع و یا حجابی باشد برای عدمِ دیدنِ شوقِ زیارتی که با عباراتی رسا و گویا در ابیاتِ قصیده بیان شده است.
۱۱ – عبداّلرحمن جامی ،شاعر ونویسنده قرن نهم هجری است.او مشهورترین اثر خود را به تقلید از گلستان سعدی نوشته است.جز دیوان شعر وآثار منثور، هفت اورنگ او شهرت فراوان دارد.
۱۲ – شمس الدین محمدبافقی شاعرنازکدل وپر احساس سدّه ی دهم هجری در قصبه ی بافق از توابع یزد زاده شد ومدّتی در یزد وکاشان به سر برد وسرانجام در شهر یزد سربرخاک نهاد.در سرودن منظومه های عاشقانه وغزل وقصیده استاد بود .امّا بیشترین شهرت وحشی مرهون غزلّیات اوست .
۱۳ – به کارگیری این لفظ تعمدی است چرا که در مقاله های بسیاری متعرض این حقیقتِ دردناک شده ام که در حالِ حاضر ادبیات نه تنها به رسمیت شناخته نمی شود بلکه از حقیقت و هستیِ خویش هم تهی می شود.
۱۴ – شاید اغراق نباشد اگر ادعا شود که وزنِ کمی اشعار این دوره با تمامِ تاریخِ ادبیات فارسی پیش از آن برابری می کند و بلکه بیشتر است.
۱۵ -پرسه در عرصه ی کلمات/سخن/۲۱۱/دکتر محمدرضا ترکی
-۱۶همان/نوعی سوء استفاده از متون کهن/۱۴
۱۷ – نمی توان سرسری انگاشت و گذشت که وقتی استادی فاقد نگاهِ دینی و یا حتی ضدّ دین و لائیک باشد نباید از او توقع داشت که نگاهی جز این داشته باشد و این سخن یک بحثِ کلی است و ناظر به هیچ استاد یا شخصیتِ مشخص و حقیقی نیست.
نویسنده:کاظم رستمی
تاریخ مقاله: اسفند ۱۳۹۳