حسن بهشتیپور: با نام خدا جلسه را آغاز میکنیم. موضوع جلسۀ ما راجع به انتخابات و مشارکتها و مسئولیت شرعی شهروندان برای شرکت در انتخابات است. وقتی موضوع را دیدم به این فکر افتادم که آیا ما باید در این جلسه روند آیندۀ انتخابات را تحلیل یا پیشبینی کنیم. یعنی فرضیۀ ما این باشد که احیانا با چه تحولاتی روبرو هستیم. یا این که نه! چه اقداماتی را برای ترغیب مردم جهت مشارکت بیشتر در انتخابات انجام دهیم. متن محور های اندیشه ورزی را که خواندم این موضوع برایم مطرح شد که آیا این طرح یک جنبۀ تحلیلی دارد؟ یعنی دوستان باید دیدگاههای تحلیلی خود را ارائه دهند یا این که الآن پیشبینیهای ما نسبت به انتخابات پیش رو چیست؟ این که همیشه در جمهوری اسلامی یک رکن مهم مردم بودهاند یک اصل شناخته شده است. یعنی مردم به عنوان یکی از ستونهای سهگانه مردم، ولایت و اسلام به عنوان ایدئولوژی همیشه در انتخابات مطرح بودهاند. از موقعی که زمان انتخابات ریاست جمهوری و شورای شهر و مجلس خبرگان و مجلس با هم ادغام شده است به طور متوسط هر دو سال یک بار انتخابات برگزار شده است.
محمد حسن زورق: متنی که به عنوان محور های اندیشه ورزی آمده شاید مربوط به یک ماه و نیم پیش است. در جلسات بعد آمدیم در مورد انتخابات آینده گمانه زنی کردیم که منتهی شد به مقالهای که خدمت شما هست. البته بعدها بعضی مطالب به این مقاله اضافه شد. این مقاله مبتنی بر نوعی آینده آینده است. مقاله را که به دقت مطالعه بفرمایید میبینید بحث بر سر این است که انقلاب یک سری مخالفان داخلی و یک سری مخالفان خارجی دارد. مخالفان داخلی به دو دسته تقسیم شدهاند.
۱- مخالفان حقیقی داخلی.
۲- مخالفان اعتباری.
منظور از مخالفان حقیقی داخلی کسانی هستند که به خدا اعتقاد ندارند و در اقلیت هستند. به قیامت اعتقاد ندارند. به معاد اعتقاد ندارند و فقط همین زندگی دنیوی را جستجو میکنند. همۀ ما میدانیم که قبل از انقلاب همین شهر تهران تعداد زیادی میخانه داشت. اگر هر میخانه ۱۰۰ نفر مشتری داشته باشد مجموعاً چندین هزار نفر میشوند. هر مشتری هم یک خانواده داشته باشد این تعداد خیلی بیشتر میشوند. جمعیت خیلی کمی نیست. این فقط در شهر تهران است و به همین نسبت شهرستانهای دیگر را ببینید. آنها که کاملاً سکولار بودند در پستهای امنیتی به کار گرفته میشدند. آنها که نبودند این طرف و آن طرف پخش بودند. به هر حال اینها از انقلاب ناراضی هستند. اینها تضاد ماهوی با انقلاب دارند.
یک عده به خدا و معاد اعتقاد دارند و حتی بعضاً به انقلاب و به آراء مردم اعتقاد دارند. ولی اتفاقاتی پیش آمده که اینها مسئلهدار شدهاند. یکی ممکن است از کسی آسیب دیده است. یکی را جاهطلبی در برگرفته است. یکی ۴سفر فرنگ رفته، حواسش پرت شده است.
مخالفان خارجی به دو دسته تقسیم شدهاند.
الف: مخالفان منطقهای.
ب- مخالفان جهانی.
اینها همه چهار گروه شدند. در مورد هر ۴گروه پیش بینی هایی شده که چکار میکنند که در مقالهای که خدمتتان است به آن اشاره شده است. من فکر میکنم باید به همۀ آنها پرداخت. حالا آقای دکتر رویوران ما را راهنمایی میکنند.
حسین رویوران: بسماللهالرحمنالرحیم! من از یک زاویۀ متفاوت وارد موضوع میشوم. تصور میکنم انتخابات یکی از نبوغهای بشر است. انتخابات مشارکت عمومی را در تصمیمگیریها از طریق نمایندگان خودش ایجاد کرده و عملاً زمینههای تنش و اعتراض در داخل یک جامعه را به حداقل رسانده است. اما یک پدیدۀ جدیدی اتفاق افتاده است. الآن در عراق و لبنان و اخیرا در ایران به رغم این که فرآیند انتخابات وجود دارد ولی در اینها یک نوع اعتراض و شورش اتفاق افتاده است. در عراق بیش از یک سال پیش بود که ما شاهد پیروزی فتح و تشکیل دولت بودیم. آقای عادل عبدالمهدی محصول انتخابات بود. در لبنان هم همین طور بوده است. انتخابات بود و ائتلاف ۸مارس پیروز انتخابات بوده است. انتخاب حزبالله و جریان آزاد سبب تشکیل دولت شد و آقای میشل عون هم رئیس جمهور شد. این نشان میدهد که بهرغم این که انتخابات نباید همراه با اعتراضات اجتماعی آنها باشد، چون اینها نمایندگان خود شأن هستند، اما دارد اتفاق میافتد. ما مدلی تحت عنوان نسل چهارم جنگ در مقابل خود داریم. حتی در جوامعی که انتخابات وجود دارد و یک ضریب امنیتی برای عدم شورشهای اجتماعی در آن تعبیه شده الآن دیده میشود. لذا الآن انتخابات به تنهایی قابل بحث نیست. ما باید با مکانیزمهای تأثیر گذاری بر جوامع انتخاباتی در مورد انتخابات بحث کنیم. اگر اجازه بدهید من با همین مدل، صحبتی داشته باشم. به دلیل این که مرتبط با موضوع است. اول قبل از این که وارد بحث نسل چهارم شویم به چهار مفروض اشاره میکنم.
ما در دورههای تغییرات اجتماعی معمولاً سه مفهوم اصلی داریم.
۱- انقلاب.
۲- رفرم.
۳- شورش.
معمولاً انقلاب یک حرکت آگاهانه ایدئولوژیک با رهبری مشخص برای ایجاد تغییرات بنیادی در نظام سیاسی است که شاید انقلاب اسلامی مهمترین مصداق آن است.
رفرم تغییرات به صورت جزئی از درون نظام است.
شورش یک خشم اجتماعی علیه یک پدیده است. یک نوع مطالبات به دلیل ناکارآمدی نظام، فساد در نظام، حیف و میل اموال عمومی در نظام، طایفهگری در نظام، سهم خواهی که در مدل عراق و لبنان تقریباً دیده میشود. آنچه ما تحت عنوان اعتراضات شاهد هستیم اول تحت چه عنوانی میتواند تعریف شود؟ به نظر من اول شورش است. چون افرادی که الآن در میدانهای بغداد و بیروت هستند میدانند سهم خواهی و طایفهگری و فساد را نمیخواهند. اینها مشترک نیستند. ساختار مورد نظری در ذهنشان نیست. به همین دلیل هم تقریباً تمام حرکتهای اخیر موسوم به بیداری اسلامی در همین چارچوب قابل تعریف است. میگوید: این دیکتاتور را نمیخواهیم. اما برای مابعد سقوط دیکتاتور طرحی وجود ندارد. به همین دلیل در لیبی جنگ شد. در مصر کودتا شد. در تونس مسئله بصورت دیگری شد. اساساً در مورد جنگ نسل چهارم الزام دارد که ابتداً جنگ های نسل اول و دوم و سوم را بگوییم که تفاوت آنها با جنگ نسل چهارم مشخص شود.
جنگ نسل اول، جنگ زور بازو است. شاهد شاهنامه و داستان رستم و اسفندیار در ادبیات فارسی و هرکول و عنتره که در ادبیات قدیم عرب هست.
جنگ دوم، جنگ سلاحهای آتشین است که به عنوان نوآوری در جنگ وارد عرصه شد.
جنگ سوم، تراکم آتش با استفاده از هواپیما، ناوهای جنگی و توپخانه و تانک است. موضوع جنگ نسل چهارم، نه ارتش و نه نیروی مسلح و نه سلاح است. محور اصلی متمرکز بر جامعه غیرنظامی و یکسره کردن سرنوشت جنگ از طریق آنها است. این نکتۀ مهمی است. جالب است که این تعریف در یک اجلاس سیاسی در اسرائیل به عنوان راهکاری که اسرائیل باید از آن استفاده کند یاد شده است. بدون این که به جزئیات اشاره شود. طبیعی است که دشمن برنامۀ خودش را در اختیار ما قرار نمیدهد. اما درباره نسل چهارم جنگ صحبت کرده است. آنچه الآن به اجرا گذاشته شده همین مدل جنگ است که در عراق، در لبنان و حتی در سطح محدودی در ایران بکار گرفته شده اما مکانیزم آن، چه جوری است؟
اولین مکانیزم آن وجود یک خواست واقعی در جامعه است. یعنی آیا اینها که در بغداد و در بیروت برای مسائلی ویا در ایران به واسطۀ مسئلۀ بنزین به میدان می آیند یک خواست واقعی دارند؟ حقیقی است؟ بله! حقیقی است. شکی در این نیست که یک نوع اجماع سازی حول و حوش آن محور شکل میگیرد.
بحث دوم، استفاده از NGO ها است. این شاید در ایران ضعیفتر است. در عراق و لبنان شدید تر است. شما کافی است یک لحظه تصور کنید سفارت آمریکا با ۳هزار نفر پرسنل در بغداد چکار میکند؟ در سفارتخانه های همه کشور ها بیش از ۱۰ الی ۲۰نفر پرسنل نیست. ۳هزار نفر آمریکائی در سفارت آمریکا در بغداد چکار میکنند؟ یک نمونه را من بگویم. طبق گزارش سفارت آمریکا ۱۸۹۰ NGO در بغداد فعال است. اینها تاکنون ۷۰۰ میلیون دلار کمک مالی از سفارت آمریکا گرفتهاند. حدود ۵۲۶۰نفر جوان عراقی به آمریکا رفتهاند و به مدت یک تا دو ماه دوره دیدهاند. دوره هائی تحت عناوین گسترش دموکراسی، رهبران آینده، دورههای زبان، سبک زندگی آمریکایی و مسائلی از این قبیل. در لبنان هم همین شرایط است. در رأس تقریباً ۹۰درصد NGO ها در لبنان مسیحیها قرار دارند که مرتبط با سفارتخانههای غربی هستند.
نکتۀ دوم، بحث فضای مجازی است. عمدۀ این افراد بین ۱۵ تا ۲۵ساله هستند. متأسفانه مرجعیتهای اجتماعی برای اینها تغییر پیدا کرده است. یعنی قبلاً پدر و مادر، مدرسه و دانشگاه، مسجد و حسینیه و رسانه همه در فرآیند جامعهپذیری تأثیر داشتند. الآن اینها نسل فضای مجازیاند. نسل سایبری هستند. یکی از تلویزیونها مصاحبهای با ۳۰نفر کرده بود. میگفت: سورۀ اخلاص چیست؟ میگوید: حمد است؟ انا اعطیناکالکوثر است. طرف نمیداند. ولی یک بیت از ترانه ای برای او میخواند، بقیۀ را دقیقاً میخواند. اتفاقا این نشان میدهد که وضعیت چیست.
متغیر بعدی رسانه قاعدتاً است. رسانه قاعدتاً منعکس کنندۀ واقعیتهاست. خبر را منتقل میکند. این تولید خبر است. در این مدل یعنی در لبنان NBC و الجدید و در عراق دجله و الشرقیه و بغدادیه و در منطقه، العربیه و اسکای نیوز و صدای آمریکا است. اینها ۲۰نفر مصاحبهکننده و شونده را با هم جمع میکنند. بقیۀ هم پشت سر آن میگویند مشکل چیست؟ میگوید مشکل ایران است. بقیۀ هم میگویند ایران بره بره، بغداد حره حره. این گونه هدایت رسانهای در این کشورها اتفاق افتاده است.
نکتۀ بعدی، حرکت اقلیتی است. که تاثیراتش اکثریتی است. یعنی این که یک اقلیت به صحنه آمده ولی رسانه ها را آن را بصورت اکثریت منعکس می کنند. حزبالله در همین جایی که الآن معترضین هستند یک بار تحصن کرد. دو برابر اینها جمعیت شرکت کرد. ولی اینها اتفاقا آموزش دیدهاند. راهها را میبندند. با ریختن سیمان راه را بستهاند. یا این که ماشینها را متوقف میکنند سوئیچها را میگیرند و پرتاب میکنند. به این طریق همۀ راهها را میبندند. مکانیزم کاملاً تعریف شده است. هنگام شورش پلها و راهها در بغداد بسته است.
نکتۀ بعدی که اهمیت زیادی دارد تریبون است. یعنی اینها هیچ نگرانی ندارند. همه چیز را به سمت هرج و مرج پیش می برند. اما بعد با تریبون افکار عمومی را مدیریت میکنند. تریبون روز دوم و سوم در لابلای جمعیت پیدا میشود. گاه با خوانندۀ و آواز شروع می کنند. الیسا که یک خواننده است را در لبنان آورده بودند. به او گفتند شما مجانی به خاطر انقلاب خواندی. گفت: نه، پول آن پرداخت شده است. به حساب آمده ولی من نمیدانم کی این پول را داد. باران که در بیروت آمد فوراً ۲۰۰هزار چتر دربین مردم توزیع شد. هر چتر ۲۰دلار معادل ۲میلیون دلار قیمت آن میشود. بصورت رایگان غذا توزیع میشود. اول برنامه های تفریحی و بعد کارهای خدماتی و سپس شعارهای سیاسی. این سه مرحله در تریبون بغداد و لبنان کاملاً دیده میشود. بعد با همین مخارجی که میدهند سعی میکنند کنترل اوضاع را در دست بگیرند.
نکتۀ آخر در این مدل شعارهاست. مقدسترین نهادها و افراد مورد حمله قرار میگیرند. در لبنان سید حسن نصرالله، حزبالله و مقاومت اسلامی مورد شدیدترین حملات قرار می گیرند! جای سؤال است. شما اگر ضد فساد هستید. نماد فساد آقای ولید جنبلاط و سمیع جعجع است. حداقل حزبالله نیست. حزب الله چرا؟ سید حسن نصرالله یک شأنیت روحانی دارد. آیا کسی حاضر است یک جمله در مورد سر اسقف مسیحیها بگوید؟ نه! چرا این طرف مجاز است و آن طرف مجاز نیست؟ در عراق آقای سیستانی و حشدالشعبی و قاسم سلیمانی و ایران مورد حمله قرار می گیرند چرا؟ به دلیل این که مقدسترین باورها را به چالش بکشند. برای این که جامعه را چند قطبی کرده، با اختلاف و تغییر جامعه را به سوی هرج و مرج با دولت ناکارامد هدایت کنند. جالب است که یکی از ژنرالهای آمریکایی همین موضوع را مطرح میکند. میگوید: ما باید در این کشورها کاری کنیم که اینها عملاً Failed State شوند. میخواهم بگویم آنچه در ایران هم اتفاق افتاد ارتباط مستقیم با انتخابات داشت. اینها صحبت از زمستان داغ کرده بودند. قراربر این بود که توطئه آنها از ماه بهمن شروع شود تا انتخابات هم ادامه پیدا کند. برنامه این بود که زمستان داغ از بهمن شروع شده، تا انتخابات و کل فرآیند انتخابات هم زیر سؤال برود. اتفاقی که در اثرگران شدن بنزین افتاد که نوع اجرایی که صورت گرفت مورد قبول من نیست. یعنی مسئله ای این گونه که حساسیت زیادی دارد و ارتباط مستقیم با هزینه های مردم دارد نیاز به بررسی بیشتر دارد. نیاز به اقناع و همراهسازی جامعه در شرایط اجرای آن دارد. اما من به دور از ارزیابی این قسمت تصور میکنم این نیروهایی که برای جنگ نسل چهارم آماده بودند که وارد میدان شوند و آموزش لازم را هم دیده بودند به چند دلیل دچار مشکل شدند.
مشکل اول روح الله زم که بازداشت شد. او اتفاقا دو جلسه یکی در نجف و دیگری در اربیل داشت. در این دو جلسه قرار بود این شخص سرشاخهها را ببیند و زمستان داغ را هماهنگ کند. ولی گرفتار شدن و شناسایی سرشاخهها و بازداشت آنها مقداری برنامههای آنها را بر هم زد.
بحث دوم این که قبل از این که شبکهسازی در این محورهایی که عرض کردم تکمیل شود یک مرتبه داستان بنزین شروع شد. در سال ۸۸ حدود ۶ماه طول کشید تا مردم به صحنه آمدند و به غائله خاتمه دادند تخریب و شورش و آتش زدن در برنامه کار آنها بود و این آتش زدن ها خیلی وسیع بوده است. خانم مسیح علی نژاد میگفت: تیشرت را این طوری ببند و بعد این طوری کن و اینجا را میبندی فقط چشمهایت معلوم است بعد برو با مأمورین برخورد کن یا بانک را اتش بزن. یعنی قسمت رسانهای طرح کامل بود. اما بخش مجازی آن کامل نبود. دولت این بار دراین قسمت خوب عمل کرد. بسیاری از مسئولین، خبرنگاران، بانکها، بورس همه اینترنت داشتند اما برای این ها اینترنت را قطع کردند. همۀ اینها تعطیل شدند. بحث NGO ها و برخوردهایی که اتفاق افتاد و یک سری را هم شناسائی کرده بودند. لذا طرح توطئه آمیز آنها به صورت ناقص اجرا شد و الآن عملاً از کسانی که بازداشت شده اند تعدادی مرتکب جرائم امنیتی هستند. و در بقیه همه جور آدم هست. از اوباش ها هستند تا آدم هایی که اولین بار است که خلافی را انجام داده اند. این نشان میدهد یکی از اهدافی که غرب در منطقه دنبال میکند ترور انتخابات و مشارکت مردم است. من میخواستم به اینجا برسم که این مدل تخریب همه چیز از جمله تخریب دموکراسی و بحث انتخاباتی و نمایندگی است. برای این که جامعۀ در شرایط شورش را راحت میشود زیر سلطه کرد. ولی جامعهای که مبتنی بر آرائ عمومی و مستظهر به انتخاب مردم است قطعاً در مقابل قدرتهای سلطهگر تمکین نمیکند.
حسن بهشتیپور: البته تحلیل شما بیشتر معطوف به مسائل اخیر و ارتباط آن با مسائل عراق و لبنان بود. مدلی را هم که فرمودید واقعاً یک مدل علمی و دقیق است که میتواند بر اساس حرکتهایی که انجام میشود تبیین شود. اگر اجازه بفرمایئد به موضوع انتخابات برگردیم و ببینیم پیشبینیها چیست؟ تحلیل ما از وضعیت انتخابات و مشارکت مردم، تأثیر مجلس در انقلاب و نقشی که همیشه داشته، جایگاه اصول گراها و اصلاح طلبها چیست؟
محمد حسن زورق: نظریهای که دکتر رویوران مطرح کرد نظریۀ خیلی قوی و جالبی است. مخصوصاً آن بخشی که الآن فرمودند، واقعاً بخش مهمی است. این که فرمودند این حرکت ضد انتخابات است نظریه مهمّی است. حقیقتاً مشکل غرب با انتخابات آزاد و سر کار آمدن مردم است. هر جا هم مردم به شکل نهادینه سر کار آمدند قدرت ملی افزایش پیدا کرده و نفوذ غرب کاهشیافته است. نه به شکل نمادین مثل ترکیه و پاکستان! این حرف بسیار مهم و نشان دهندۀ این واقعیّت است که در نگاه غرب عمق استراتژیک وجود دارد که رژیمهایی مثل رژیم حُسنی مبارک و یا رژیم بن علی و یا رژیم عربستان سعودی را می خواهد تا می تواند حفظ کند. اگر اینها سقوط کنند غرب هم سقوط میکند. شاید دمکراسی نمادین غرب در کنار استبداد کاملاً بنیادین حاکم بر کشورهای جهان سوم است که جلوه پیدا میکند. اگر بنا باشد دمکراسیهایی به وجود بیاید که از دمکراسیهای غربی اصیلتر باشد و واقعاً آراء مردم نتیجه بخش باشد مچ دمکراسی غربی باز میشود. یعنی مردم میگویند در آمریکا و انگلیس چرا فقط دو تا حزب؟ چرا خارج از این دو حزب کسی نباید اظهار نظر کند؟ بنابراین نکتهای که فرمودند به نظر من جا دارد که روی آن بیشتر کار و توجه شود. جا دارد این نظریه اولاً به شکل مقالهای در فضای مجازی منتشر شود. ثانیا روی آن کار شود تا تبدیل به یک کتاب شود. همانطور که نظریه فوکویوما یا نظریه هانتینگتون ابتدا یک مقاله بود. بعد روی آن کار کردند و به شکل کتاب در آمد و در مقیاس بزرگی منتشر شد. بعد هم دیدیم هر دو برنامۀ کار برای غرب بود. مخصوصاً کتاب جنگ تمدنها یک برنامۀ کاری بود و بوسیله صهیونیست ها به آن عمل شد. خونین کردن مرزهای تمدن اسلامی در اروپا در کشور بوسنی به آن عمل شد. در آسیا میانمار را داریم. در افریقا نیجریه را داریم که به آن کاملاً عمل شد. دارد.
حسن بهشتیپور: به هر حال این بحث شامل دورنمای آینده میشود. به عنوان یک پژوهشگر عرض میکنم پیشبینی من این است که مشارکت مردم به دلیل سوابقی که داریم در انتخابات آتی خیلی کم نخواهد بود. مگر این که در مدت باقیمانده تحولی صورت بگیرد. انگیزه برای مشارکت در انتخابات وجود دارد. واقعیت این است که اگرچه به دلیل مشکلاتی که کشور به ویژه در زمینههای اقتصادی بدلیل تحریم دارد انگیزه برای مشارکت در انتخابات برای بعضی کم شده است. ولی نیروهای وفادار به انقلاب همچنین پایدار و استوار در صحنه هستند. من دارم پیشبینی انتخابات را عرض میکنم. من به عنوان یک پژوهشگر با توجه به تمام قواعد و شواهد پیشبینی میکنم مشارکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی نسبت به دورههای قبل کمتر نخواهد بود. احتمالاً وضعیت اصلاح طلبها بدتر خواهد شد. به دلیل این که نمایندگان اصلاح طلب مجلس واقعاً نتوانستند حداقل شعارها یا طرحهایی را که به مردم قول دادند اجرایی کنند. طبیعتاً پیشبینی میشود آنها اکثریت خود را از دست خواهند داد. به جریان اصولگرا هم انتقادات شدیدی وارد است. در بین خودشان هم اختلافاتی بروز کرده است. اما واقعیت این است که موقعیت اینها بهتر از اصلاح طلبهاست. آن طیف از مردم که جدای از جریانهای سیاسی روز به هر دلیل کار به اصل انقلاب دارند و در انتخابات شرکت میکنند. اینها به خاطر انقلاب، به خاطر اسلام، به خاطر عزت کشور در انتخابات شرکت میکنند. این طیف معمولاً به اصول گراها رأی میدهند. من فکر میکنم آنها شانس بیشتری برای رأی آوردن دارند. اگرچه در این سنجش نسبت به دورههای قبلی هم باز موقعیت خوبی ندارند. اما از نظر اکثریت فکر میکنم شانس بیشتری داشته باشند. نکتۀ مهم این که واقعاً دو قطبی شدن جامعه که یکی از انگیزهها برای مشارکت در انتخابات است به دلیل تأثیر منفی که بر امنیت ملی می تواند داشته باشد باید بیشتر مورد مطالعه قرار بگیرد. یعنی برخی از تحلیلگران سیاسی و صاحبنظران جامعهشناس توصیه میکنند که دو قطبی شدن جامعه ممکن است سبب بیشتر شدن مشارکت شود ولی به ضرر امنیت ملی است و در نهایت منافع ملی را به خطر میاندازد. بنابراین باید به این موضوع توجه کرد. به هر حال میخواستم بگویم ما باید یک بخش موضوع را به پیشبینی تحولات آتی اختصاص دهیم و بخش دیگر را به این که رسانه ها چکار باید بکنند که حضور مردم را و مشارکت مردم در انتخابات را بدرستی منعکس کنند. چون در زمانیکه ما رو در رو با آمریکا هستیم و آمریکا همۀ امکانات خودش را برای نابودی آزادی و استقلال ما بسیج کرده و مسئولین و مردم را تحت فشار قرار میدهد انتخابات میتواند پیام خیلی مثبتی داشته باشد. یعنی اگر مشارکت در این انتخابات بیشتر شود و حضور مردم در انتخابات پر رنگ باشد قطعاً تأثیر آن در سیاست خارجی ما خیلی پر رنگ خواهد بود. یعنی در واقع پیام مشخصی به آمریکا و انگلیس و اسرائیل و عربستان که این همه کار کردند و نقشه کشیدند خواهد داد که دست از توطئه های آشکار و پنهان علیه ملّت ها بردارند و به دشمنی با اراده ملّت بصورت منافقانه پایان دهند آنها میبینند با وجود انواع و اقسام مشکلاتی که برای مردم ایجاد کردند باز هم مردم در انتخابات به صورت گسترده شرکت کردند. چنین چیزی اگر بشود خیلی خوب است.
محمد حسن زورق: همانطور که شما داشتید فرمایشات خودتان را میفرمودید دو نکته به ذهن من رسید که یک مقدار فرمایشات جناب آقای رویوران هم در آن تأثیر داشت. یکی این که احتمال این است که در انتخابات آینده افراد ناشناسی کاندید شوند و صلاحیت آنها تأیید شود و سوء پیشینه هم نداشته باشند. ولی دلارهای نفتی! ]معنی دلارهای نفتی مشخص است[. یعنی پولهای عربستان سعودی و امثالهم برای اینها که وارد کشور شده و تبدیل به ریال شود و موجب شود که خصوصاً در شهرستانها تبلیغات گسترده ای کنند. چون در تهران معمولاً به چهرههای شناخته شده رأی داده میشود. ولی در شهرستانها معمولاً تبلیغات بیشتر تأثیر دارد و ناگهان ما با یک مجلس دگرگونه روبرو میشویم. این یک حدس است که باید در مورد آن فکر کرد. نکتۀ بعدی این که شما اشاره فرمودید که دو قطبی شدن انتخابات را بعضی از جامعهشناسان صلاح نمیدانند. میخواهم عرض کنم که دوقطبی بودن انتخابات یک ریشۀ جامعهشناختی دارد و قطعاً وسیلهای برای هدایت جامعه است. در یک نگاه بسیار وسیع و کلّی مردم از نظر سنی پیر یا جوان هستند و نیز مردم از نظر مالی یا پولدارند یا فقیر! یک تقسیم بندی خیلی بزرگ! سالمندان و ثروتمندان، محافظه کار و طرفدار وضع موجود میشوند. به طور طبیعی این یک خواست اجتماعی در این بخش از جامعه است. جوانان و فقرا طرفدار تغییر میشوند. جوانها به دلیل این که جوانی دوران آرمانطلبی و دوران ماجراجویی است فقرا برای این که میگویند هر وضعی پیش بیاید از این وضع بهتر است. بنابراین در غرب که دو حزب درست کردهاند این دو حزب را از ساختار اجتماعی گرفتهاند. حتی نام آن هم به نوعی ساختار اجتماعی را نشان میدهد. در انگلیس یک حزب به نام Labore یا کارگر وجود دارد. کارگری مظهر جوانی و فقر است. اگر جوان نباشد نمیتواند کارگری کند. اگر فقیر نباشد کارگری نمیکند. لذا اسم آن را Labore گذاشتهاند. اسم حزب بعدی را Conservative یا محافظه کار گذاشتهاند. معمولاً سالمندان محافظه کار میشوند. سن آدم که بالا میرود روی پل عابر پیاده هم با احتیاط راه میرود، میترسد که بیفتد. در حالی که جوان دلش میخواهد از روی بند هم رد شود. ثروتمندان هم همیشه نگران موقعیت و پولشان هستند. بنابراین اتفاقا باید انتخابات و احزاب دو قطبی باشند تا بتوانند جامعه را نمایندگی و افکار عمومی را مدیریت کنند. اما این کار مانند غرب مدیریت شده باشد. تفاوتی که در ایران نسبت به غرب وجود دارد این است که در غرب مدیریت شده است. وقتی هم Labore روی کار میآید به دولت در سایۀ Conservative رسما حقوق میدهد. پنهان و زیر میزی هم نیست. شفاف است. وقتی هم محافظه کارها روی کار میآیند به دولت در سایۀ کارگر پول میدهند. اتفاقاتی که اخیرا در ایران افتاد مکمل توطئه سال ۱۳۸۸ بود. در سال ۱۳۸۸ کوشیدند پایههای مردمی انقلاب را در خیابان انقلاب تا نیاوران سست کنند. در اغتشاشات اخیر کوشیدند پایههای مردمی انقلاب از خیابان انقلاب تا شهر ری سست کنند. بالاخره محلات در شهرها یا ثروتمندنشین یا فقیرنشین هستند. این حکایت از برنامهای بزرگتر از آن حدسی دارد که در ذهن ما قرار دارد. حتی در ذهن بازیگرانی که فریب میخورند و در این عرصه وارد میشوند. حتی گاه بعضی از نخبگان هم نمیتوانند کل این طرح را نگاه کنند. چون که نمایندگی این دو قطب در جامعۀ ما مدیریت شده و برنامهریزی شده نیست. امنیت اجتماعی ما درگیر این ابهام است. اگر بخواهیم امنیت اجتماعی را حفظ کنیم باید اتفاقا به ساختار اجتماعی برگردیم. گروههایی داشته باشیم که طرفداران تغییر را نمایندگی کنند و گروههایی داشته باشیم که طرفداران ثبات را نمایندگی کند. اما همۀ اینها به اصل نظام وفادار باشند. اینجاست که آدم به هوش سیاسی بالای امام پی میبرد. امام در سال آخر عمرشان وقتی میخواستند زمینه را برای انتقال قدرت فراهم کنند چند کار مهم کردند. یکی از کارهایشان این بود که جامعه روحانیون مبارز را در کنار جامعه روحانیت بوجود آوردند. روحانیت مبارز به عنوان طرفداران ثبات و روحانیون مبارز به عنوان طرفداران تغییر و روحانیت به معنای آن پایۀ اصلی که میخواهد این نظام را حفظ کند. ولی بعضی از نخبگان جامعه این نکته ظریف را درک نکردند و متوجه نشدند که امام چه میخواهد و چگونه به ساختار اجتماعی توجه دارد. ما این فرآیند را به شکل مدیریت شدهای ایجاد نکردیم. این یک مسئله بود.
مسئلۀ دیگر در مورد انتخابات آینده که فرمودید اگر مردم پر شور شرکت کنند چقدر به امنیت کشور خدمت میکند، خیلی رفتار رسانه ها در این مسئله مؤثر است. رسانه ها باید بتوانند خود را برای نمایندگی اقشار گوناگون جامعه ضمن حفظ وفاداری صادقانه نسبت به نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی آماده نمایند. وزارت ارشاد هم باید بتواند به هر نحو مطبوعات را بصورت یک سیستم باهم متناسب و مرتبط و متعال و هدفمند کند. عامل جدیدی که از دو مورد قبل مهمتر است فضای مجازی است. فضای مجازی الآن در ایران کاملاً رها شده است. فکری باید برای بهداشت فضای مجازی کرد. به گونهای باید مدیریت شود تا انقلاب بتواند از این مرحله عبور کند و آزادی و استقلال کشور حفظ شود.
حسین شیخ الاسلام: بلاشک مردمسالاری در نظر حضرت امام خیلی قوی بود و نیز در قانون اساسی مردم سالاری نهادینه شده است. بعنوان نمونه در قانون اساسی عنوان شده که مجلس به عنوان نمایندۀ ملت را هیچکس نمیتواند تعطیل کند. بلاشک آیندۀ جهان متعلق به عدالت خواهان جهان است، عدالت گوهر گمشدۀ برای همۀ جهان است و مختص به منطقۀ ما نیست. بنابراین حالت اعتراض و حتی عصیان نسبت به وضع موجود در همۀ جای جهان اتفاق افتادنی است. در امریکای جنوبی و افریقا این شرایط هست و در منطقۀ ما هم که می بینید چه حوادثی اتفاق میافتد. به نظر من راه رسیدن به عدالت جهان گسترش مردمسالاری در جهان است و از این طریق امنیت و ثبات به دست می آید. جور دیگری ثبات حاصل نمیشود. طبق فرمایشات دوستان الآن استکبار دارد این ریشه را تضعیف میکند. یعنی کاری که در لبنان شد علیه دموکراسی بود در هر صورت در لبنان یک دمکراسی توافقی است. ممکن است همه چیز آن رضایت بخش نباشد ولی شک نیست که دموکراسی در لبنان بیشتر از کشور های سلطنتی عرب است. چون شیعه از نظر تعداد در لبنان اکثریت است، بخاطر معادلات موجود بهرغم تمام ساختارهای قبلی جز به این حالت در لبنان به یک تعادل نسبی نمی توان رسید الا این که شیعه این جایگاهی که امروز دارد محقق شود البته مطلوب غرب نیست که در لبنان دموکراسی واقعی برقرار شود زیرا در این صورت حکومت بدست اکثریت مردم این کشور یعنی شیعیان خواهد افتاد و این مطلوب غرب نیست. غرب دوست داشت اکثریت مردم لبنان مسیحی باشد تا بتواند آنها را کاملاً به انقیاد خود در آورد. منتها الآن شیعه توانسته قسمتی از مسیحیت یعنی فرهیختگان مسیحی را همراه خودش بیاورد. عراق هم همین جور است. در عراق هم یک دمکراسی توافقی از نظر مشارکت شیعه و سُنی، کُرد و عرب به وجود آمده است این ها زیر یک سقف مینشینند. در عراق هم شیعه در اکثریت مطلق ولی ناچار شده اقلیت را بیش از حدی که هست به حساب آورد مع الوصف باز این نظامی نیست که مورد تأیید غرب باشد. یعنی غرب با اصلیترین شعار خودش (نه اعتقادش) در تناقض قرار دارد و خیلی زیرکانه میخواهد دموکراسی توافقی در عراق به هم بریزد. غرب به نفع دموکراسی شعار می دهد ولی علیه آن می جنگد. آنچه در ایران اتفاق افتاد هستههایی که عملیات کردند یک شبه ساخته نشدند، آموزش دیده بودند. آنها سازماندهی شده و دارای روشهای ارتباط با هم بودند. شاید هنوز مکشوف نیست که چه جوری این اقدامات صورت است. بیخود نبود که بولتون میگفت انقلاب۴۰ سالگی خود را نمیبیند. چهلمین سال انقلاب را نمیبیند. او احمق نیست که چنین حرفهایی بزند. یک احمق که رئیس شورای امنیت ملی آمریکا نمیشود. برنامهریزی کرده و کار کرده و بودجه را هم از کنگره گرفته بود. واقعاً باید از خودمان سؤال کنیم چطور ما در این سال ها متوجه نشدیم که این کار دارد انجام میشود. در عملیاتی هم که انجام شده از یک تاکتیک استفاده شده است. چه جوری در خیابان ریختند؟ چه جوری ساختمان ها را آتش زدند؟ اینها هستههایی بودند که این شورش را راه انداختند ولی پیاده نظام آنها متّکی به اینترنت بود. پنجشنبه شب تصمیم مربوط به نرخ بنزین اجرایی میشود تا شنبه بعد از ظهر اینترنت در دسترس است. حتماً باید بررسی شود که اگر هرج و مرج طلبان اینترنت نداشتند آیا این اتفاق در این حجم رخ می داد؟
نکتۀ دیگر این که من هم کاملاً قبول دارم که در زنجیره توطئه های غرب، مردمسالاری هدف قرار دارد. از آنچه در منطقه ویا حداقل در کشورهای محور مقاومت گذشت میتوانیم حضور مردمسالاری بوسیله شیعه و حکومتی که شیعیان اداره میکنند را احساس کنیم. در عراق متاسفانه بین خود شیعیان ایجاد اختلاف شد. من فکر میکنم میتوان با بررسی دقیق این موضوع برای انتخابات آینده درس گرفت و تجربه اندوزی کرد. ما باید بفهمیم که انتخابات چقدر مهم است و چقدر اثر دارد. موقعیتی که ایران پیدا کرده نتیجه اسلام خواهی و دموکراسی خواهی است و انقلاب اسلامی پرچمدار آن بوده است. در برخورد با ایران نظریههای مختلفی بوده است. حتی ضربۀ نظامی جزء اهداف آنها بوده است. بعد از زدن هواپیمای بدون سرنشین Globalhawk ]یا عقاب جهانی[ تصمیم غرب عوض شده است و متوجه شدند که درگیری نظامی با ایران برای آنها هزینه سنگینی دارد. در مورد مسئله گران شدن بنزین اصل این که خود بنزین یک انرژی تجدیدناپذیر بینالنسلی است. بهرغم این که نفت را از زیرزمین در میآوریم و کلی دردسر میکشیم و پالایش میکنیم ولی قیمت آن از آب که تجدیدپذیر ارزانتر است. بلاشک باید فکری برای این کار میشد. ولی این اقدام آیا باید همزمان یا مسائل عراق و لبنان میشد؟ آن موقع ترامپ نیاز داشت بگوید فشار حداکثری من موفق بوده است. طرحی را دانشگاه شریف داده بود. میگوید ما در هر روز ۱۰۰میلیون لیتر بنزین مصرف میکنیم. ما هم قبول داریم که باید این مصرف واقعی شود. قیمت بنزین واقعی باشد تا کنترل شود. میگوید ما ۸۵میلیون جمعیت هستیم. هر ایرانی مالک یک لیتر بنزین است. این عادلانهتر هم هست. چرا باید فقط بنزین را به کسانی که ماشین دارند بدهیم؟ مگر همه ماشین دارند؟ اتفاقا فقرا اکثرا ماشین ندارند. بیایید به هر ایرانی یک لیتر بنزین بدهید. پیشنهاد ایجاد یک بازار اینترنتی را میدهند و اعتقاد دارند زیرساخت آن هم آماده است. هر کس در آن بازار اینترنتی میتواند سهمیۀ یک ماه یا یک سال خود را معامله کند. کسی هم که نیاز دارد میخرد. در این صورت خیلی زود این نرخ با نرخ بازار جهانی متعادل میشود. یکی از اشکالات این است که همه بلد نیستند از اینترنت استفاده کنند. بعضیها سواد ندارند. ولی چون پول در آن هست کسی هم که سواد ندارد میرود و یاد میگیرد. به کمک اطرافیان یاد میگیرد که چه جوری بنزین خود را بفروشد. خیلی هم عادلانهتر است. اختیار هم دست خودش است. هر قیمتی هم که بنزین پیدا کرد دیگر دولت یا کس دیگری مسئول نیست. ۱۵میلیون لیتر هم دست دولت باشد، برای مصارفی که خودش دارد. این جزء طرحها بوده است
مسئله دیگر این که باید به ملتهای جهان نشان دهیم که برای برقراری عدالت در جهان ما راه حل عادلانهای را می شناسیم. راه حل عادلانهای را ارائه میکنیم. عدالتی که گفتم گوهر گمشدۀ جهان است در مورد انتخابات، فکر می کنم مشارکت مردم در انتخابات در سطح مطلوبی خواهد بود.
من اعتقاد دارم هم در زمینۀ داخلی و هم در صحنۀ خارجی انتخابات را باید به فرصت برای تبلیغ مردم سالاری اسلامی تبدیل کنیم.
اشعری: طبیعی است که وقتی انقلاب اسلامی پیروز میشود دشمن از همان لحظۀ اول برای سالهای بعد برنامهریزی میکند و نمونهها را هم خودشان گفتند که ما در این مرحله این کار و آن کا را کردیم. بنابراین همواره ما باید حضور ذهن داشته باشیم که در کمین ما نشستهاند.
دهقانی: من متفاوتتر از صحبتهایی که شد از زاویۀ بیرون از جمهوری اسلامی به قضیه نگاه میکنم. من به دلیل تجربهای که در سیاست خارجی دارم و تا جایی که توانم رسیده شاگردی آقای شیخالاسلام را کردم از آن زاویه عرض میکنم. اگر اجازه بدهید چند تا حرف پراکنده الآن بزنم و بعد دو سه تا حرف دیگر هم بزنم. حرف اول: چون بحث انتخابات است انتخابات برای انقلاب اسلامی به عنوان یک میقات مطرح است. میقاتی که ما هر چند سال یک بار از آنجا لبیکی میگوییم که در واقع این لبیک را مردم به نظام ما میگویند. برای نو شدن و زدودن انگارههای منفی که در طول ۴سال قبل به انقلاب چسبیده است. این که چقدر درست انتخاب کنند یا درست انتخاب نکنند شاید یک بحث دیگری باشد. به دلیل این که آنچه برحق هست این است که مردم میخواهند سرنوشت خود را رقم بزنند. بنابراین همان که خواستند از یک نظر برحق بوده و قابل احترام بوده است. صرفنظر ازاین که بعداً این آدم که رأی آورده با رأی مردم چکار کرده است. منظور من از آن آدم فقط رئیس جمهور نیست. مجلس شورا، مجلس خبرگان و سایر شوراها نیز هست. در چارچوب آن اختیاراتی که هرکدام از نهاد ها دارند. انقلاب اسلامی بر پایۀ خواست مردم پدید آمده است و باید بر پایۀ خواست مردم ادامه پیدا کند. انتخابات باید از ماهیت و اصالت خود خارج نشود. به میزانی که این انتخابات از جدیّت لازم تهی باشد انقلاب از ماهیت خود خارج شده است. چون به معنای این است که خواست مردم چیز دیگری است و انتخابات چیز دیگری را رقم زده و از صندوق بیرون آورده است. انتخابات مورد بهرهبرداری و سوءاستفاده غرب و به ویژه آمریکا و رژیم های حاکم بر کشورهای عربی خلیج فارس قرار گرفته است. آنچه در مصر، ونزوئلا، بولیوی و اکراین صورت گرفت، نمونههای در دسترس برای این ادعای بنده است. همیشه ممکن است پول خطری برای سلامت انتخابات باشد. کما این که ممکن است تبلیغات هم خطری برای انتخابات باشد ولی نه پول و نه تبلیغات امر جدیدی نیست. ولی ممکن است استفادۀ از این ابزارها افزایشیافته باشد. ایجاد شبهه در مشروعیت و کارآمدی دولتها خطراتی است که پایۀ نارضایتی مردم را تشکیل میدهد. انتخابات به عنوان کمین گاهی از سوی غرب درآمده است. دیدگاه ما این است که انتخابات میقات است ولی برای غرب انتخابات ما یک کمینگاه است که از آن برای جنگ روانی علیه انقلاب و ایجاد شبه در افکار عمومی استفاده می کنند. شما میبینید که این کمینگاه مختص ایران هم نیست. امروزه در کشورهای مستقل و نسبتاً آزاد انتخابات صورت میگیرد ولی بوسیله غرب بلوایی شروع میشود. نمونۀ آن رأی بالای حزبالله در لبنان بود که همه دیدید. و یا ونزوئلا نمونۀ دیگر آن بود. این است که می گوئیم انتخابات از طرف غرب به عنوان کمینگاه است. از طرف دیگر انتخابات از سوی بازیگران سیاسی باعث پرده دری هائی شده است. اوج آن در سه انتخابات اخیر و به ویژه انتخابات ریاست جمهوری بود. وقتی چهار نفر از نیروهای انقلاب که به تأیید شورای نگهبان رسیده اند در تلویزیون که رسانۀ ملی است و در آن لحظه تقریباً ۸۰میلیون بیننده دارد همدیگر را متهم میکنند که هر کدام از آنها برای یک فرد عادی زیبنده نیست آن موارد را به آنها متصل میکنید. نتیجهای که از جانب مردم گرفته میشود اعتماد نیست. مسئله یکی بر سر شاخ بن میبرید نیست بلکه همه بر سر شاخ بن میبرند. ما غافلگیر شدیم. و گردنۀ کوه اُحد برای حراست از انقلاب اسلامی را برای به دستآوردن غنیمت قدرت ترک کردیم. وقتی از این جناح میپرسید اولین آدم خطرناک کیست؟ به دوستش در آن جناح اشاره میکند. اولین خطر را آن یکی میداند و نه کسی که در کمینگاه نشسته است. انتخابات یک موضوع است و اعتراضات مردمی موضوع دیگر! اعتراضات مردمی یک موضوع است و اغتشاشات موضوعی دیگر! درجۀ خلوص بین نیروهای انقلاب اسلامی کاهشیافته است و به تخریب یکدیگر مشغولند. امروز اسم دموکراسی بصورت سلاحی در دست ابر قدرتهاست. آن روز که در میدان تحریر قاهره مردمی از اهل مصر جمع شدند ما گفتیم همۀ مردم مصر هستند. در حالی که همۀ مردم مصر نبودند. آنهایی که در خیابانهای تونس آمدند و بهانه ای برای فرار بن علی همراه با میلیارد ها دلار ثروت شدند ما گفتیم همۀ مردم تونس هستند درحالی که همۀ مردم تونس نبودند. آنهایی که در میدان شهداء بیروت جمع شدند چهاردهم مارس در جواب به سه شنبۀ قبل در هشتم مارس که در میدان ریاضالصلح جمع شدند هیچکدام همۀ مردم نبودند. اما ابزار رسانه، آنها را همۀ مردم جلوه داد و بن علی را از تونس به خارج برد و مبارک را از قدرت رسمی به زیر کشید و نیرویهای ارتش سوریه را پس از ۳۰سال خدمت به لبنان به ویژه به طایفۀ های مسیحی و سنی لبنان از لبنان اخراج کرد. وقایعی که در ماجرای قیمت بنزین گذشت تلخ بود. اما یک نکتۀ مثبت داشت که ما جایگاه خود را نزد مردم یا بخشی از مردم یا میزان آمادگی دشمن برای تخریب انقلاب را درک کنیم. تقصیر یکدیگر انداختن از صفات جهنمیهاست. کلما دخلت امه لعنت اختها! باید همه مسئولیت بپذیریم. در تمامی حوادث. اگر نپذیریم که همۀ ما مسئولیم به بیراهه رفتهایم و در بیراهۀ رفتن را ادامه دادهایم. در ماه اسفند انتخابات است. اگر همچنان به فکر این هستیم که کدام جناح پیروز میشود، بدانیم که این رقابت های جناحی سبب می شود که انقلاب اسلامی آسیب می بیند. من البته جزء طرفداران این نظریه نیستم که انقلاب اسلامی شکست میخورد. به دلیل این که میدانم هم مردمی که این انقلاب را کردند و هم مکتبی که این انقلاب را در ذهن و روح این مردم بوجود آورده و هم رهبری این انقلاب همه خلوص داشتند و مراحل مختلفی از توطئهها را پشت سر گذاشتند. اما این به معنی این نیست که ما آسوده همچون مبارزات تبلیغاتی گذشته از این گردنۀ بسیار لغزنده بتوانیم عبور کنیم. معنای این حرف این نیست که نظارت را حذف کنیم. آنچه بیان شد که ممکن است انسانهای یقه سفید حاضر بشوند و ناشناخته باشند به نحوی که ابزار نظارت نمیتواند آن را حذف بکند چون هیچ سابقه ای ندارد، بنابراین ظاهراً همه چیزش پاک است. داخل میآید. او از افرادی است که امام ما را از این که انقلاب را به دست اینها بسپاریم پرهیز میداد. فرقی هم نمیکند که پرچمش سبز یا سیاه یا سفید یا قرمز باشد. او به طور کلی با انقلاب بیگانه است و مردم بعنوان اینکه فرد مورد اطمینان است به او رأی میدهند. همین مردم! همین مردمی که ابنعم امام حسین (ع) صبح از کثرت استقبال آنها و شبانگاهان از عدم جایگاه حتی یک اطاق نداشت که درون آن بخوابد. همین مردم بودند. همین مردم بودند که یکی پس از دیگری به سمت شام میرفتند و بوسیله معاویه با همین پولی که ما امروز به آن دلارهای نفتی میگوییم خریداری میشدند. بنابراین ضرورت دارد فکر اساسی در مورد این موضوع بکنیم.
یا مکن با پیلبانان دوستی.
یا بنا کن خانهای در خورد پیل.
یا کلاً کنار بگذار و بگو من نظامی میخواهم که مردم در آن هیچ نقشی ندارند. یا اگر قرار شد که مردم را ولی نعمت و رأی مردم را میزان و یک امر شرعی حلال و حرام بدانیم باید پای مستلزمات این رأی هم بایستیم. خراب کردن رأی مردم و عمل نکردن بر اساس رأی مردم به نظام لطمه میزند و به انحراف انقلاب میانجامد. آن وقت به جای این که تغییر از طریق صندوق رأی صورت بگیرد به دنبال این است که برخی شعبان بیمخها در خیابان تغییر را رقم بزنند. شعبان بیمخها انسانهایی هستند که هم پول از خارج میگیرند و هم چماقشان را خارج میدهد. تبلیغاتشان را هم خارج میکند. بنابراین به نظرم میرسد اگر بناست که راجع به انتخابات و آیندۀ انقلاب اسلامی صحبت بکنیم باید به تمام لوازم این امر خودمان را ملتزم بدانیم.
ابراهیم متقی: من ابتدا وارد طرح موضوع جلسۀ امشب میشوم و بعد به فضای موجود و فضای گذشته فلاش بک میزنم. ما در شرایطی میخواهیم انتخابات را برگزار کنیم که در سه دورۀ گذشتۀ انتخابات با پدیدۀ جدیدی روبرو بودیم که اصلاً به آن توجه نکردیم. در سال ۱۳۹۲، در سال ۱۳۹۴ و در سال ۱۳۹۶ میزان مشارکت لایههای پایینی جامعه، نیروهای حاشیهای جامعه و طبقات پائین تا حدّی کاهش پیدا کرده است. این فرآیند، فرآیند پلکانی نزولی بوده است. در سالهای ۹۲ و ۹۴ و ۹۶ شاهد این بودیم که میزان مشارکت طبقات متوسط شهری و متوسط به بالا نسبت به سالهای گذشته به شدت افزایش پیدا کرده بود. امروز آمارهای مربوط به نظرسنجیها که در دوران گذشته انجام دادهاند نشان میدهد یک مجموعه دچار از خود بیگانگی سیاسی میشوند. یک مجموعه از ساخت سیاسی و ساخت اجتماعی فاصله میگیرد. اینها چه نیروها و چه کسانی هستند؟ کسانی که در حاشیۀ اقتصادی محض و حاشیۀ شهرنشینی محض قرار دارند. اینها چه کسانی هستند؟ اینها کسانی هستند که خانوادۀ شهدا دارند. جانباز دارند. مجموعهای هستند که در تظاهرات شرکت میکردند و هنوز هم میآیند. این فضای آماری ۹۲، ۹۴ و ۹۶ را باید جدی بگیریم. آن چیزی که امروز اتفاق افتاده و در ادامه درانتخابات سال ۹۸ خواهیم دید کاهش و افول میزان مشارکت لایههای پایین جامعه است. قبلاً امید اینها این بود که این جناح می آید و مشکل را حل میکنند. یا این که جناح دیگر می آید. در فضای اقتصادی و سیاسی سال ۹۱ و ۹۲ اینها امیدشان را از دست دادند. بتدریج بیگانهتر شدند. در دوران موجود، طی این ۶سال شکاف طبقاتی بیشتر شد. ماشینهای آنچنانی بیشتر آمد. فروشگاههای بزرگ بیشتر زده شد. افراد حاشیهای حاشیه ای تر شدند. از دو سال گذشته تا امروز بعضی از آنها نه نان دارند برای این که بخورند. نه فهم و درک دارند برای اینکه بفهمند و نه به چیزی اعتماد دارند. آنچه برای اینها باقی مانده و هست نفرت است. نفرت با مظاهر قدرت و ثروت است. این تا اینجا یک بحث!
نکتۀ دوم این که آنچه که در ناآرامی شهری اتفاق افتاد در سال۷۱ هم اتفاق افتاد. همۀ ما به یاد داریم. البته نه به این شدت و گستره! ما در چند شهر و شهرستان تظاهرات داشتیم. اصلاً سابقه ندارد. گستره را میگویم. ما در بحثهای بحران مفاهیم شدت و گستره را داریم. شدت سال ۷۱ همین بود. چون من بچۀ مشهد هستم و میدانم در مشهد چه اتفاقی افتاد. چرا در آن زمان آن مسئله اتفاق افتاد؟ مشابهت قالبهای ادراکی و علمی دارد. گفته شد است که کار کارشناسی شده است. من هم میگویم کار کارشناسی شده است. اما کدام کارشناسان چنین گزارش میدهند؟ کارشناسان مکتب اجماع واشنگتنی! اینها چه نگاهی دارند؟ آنها نگاه تعدیلهای پر شتاب را دارند. این بحثها را که فقط ما مطرح نمیکنیم. کسی که برندۀ جایزۀ نوبل اقتصادی شده و نمایندۀ آمریکا در صندوق بینالمللی پول بوده، کتابی به نام جهانیسازی و پیامدهای آن دارد. او اقدامات پرشتاب و به قول معروف تعدیلهای پر شتاب را عامل اصلی بیثباتی، شکاف و شورش در همۀ جهان میداند. میگوید آمریکاییها این الگو را برای همۀ کشورها به کار میگیرند الا برای خودشان! الگوی آنها چیست؟ یک Evaluation! به اندازۀ کافی Evaluationانجام شده است. برای این که بفهمی این Evaluationیعنی چی، یعنی این چای ۱۲تومان بود و الآن ۴۸تومان شده است. اگر بخواهیم بفهمیم، یعنی این که هر ۸۰۰گرم لوبیا چیتی ۲۲هزار تومان شده است. در کجا؟ در یک فروشگاه بزرگ زنجیره ای! دیگر فرد نمیتواند برای بقا چای، لوبیا چیتی و قند و تخم مرغ را از دست بدهد. همه هم که نمیتوانند دزدی کنند. دزدی در لایههای پایین جامعه احتیاج به جسارت دارد. به همان صورتی که رانت جسارت و شبکه دارد. رانت در لایههای بالای جامعه احتیاج به جسارت و شبکه دارد. همه هم کسانی مثل خودشان را پیدا میکنند. پس یک بحث مربوطبه Evaluation است.
بحث دوم آزادسازی است. در سال ۷۱ چه اتفاقی افتاد؟ چرا ما تجربۀ سال ۷۱ را جدّی نمیگیریم؟ این اقدام، اقدام آزادسازی است. در مشهد محور اصلی تظاهرات حزباللهیترین منطقه بوده است. کوی طلاب! بیشترین شهید را داده است. در قزوین همین وضعیت وجود داشته است. یک سری مسائل کنش ناخودآگاه اجتماعی است. بخش عمدهای از کنشهای جامعه، ناخودآگاه است. اول عصبانیت است. یک نوع جنون است. وضعیتی حاصل میشود که فرد احساس میکند یا تحقیر شده یا موجودیتش را از دست داده است.
نکتۀ سوم ضابطه زدایی است. مقام معظم رهبری ۱۰سال است که مسئله اقتصاد را در کشور مورد تأکید قرار می دهند. اقتصاد مقاومتی! تولید ملی! اشتغال! روی این نکته تأکید کردند که به مزیت نسبی خودتان توجه داشته باشید. به دیگران اتکاءِ نداشته باشید. ایشان واژۀ مزیت نسبی را به کار نگرفتند ولی گفتند به قابلیتهای خودتان بپردازید. از تواناییهای خودتان بهره بگیرید. اینها یعنی چی؟ یعنی همان قالب مزیتهای نسبی! متأسفانه تفکر کارشناسی که درست مثل تفکر کارشناسی برجام است. یک نوع اندیشۀ لیبرالی و نئو لیبرالی است. نئو لیبرالی در این حوزۀ اجماع واشنگتنی اقتصادی است. من لیبرالی سیاسی را نمیگویم. آنجا لیبرالی روابط بینالملل است. لیبرالی روابط بینالملل نهاد گرا است. همین جور که این حوزۀ اقتصادی نئو لیبرالی هم نهادگراست. این میگوید توجه به نهادها و معیارهایی باشد که بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول و سازمان تجارت جهانی مطرح میکنند. آن قسمت بحثهایشان به حوزۀ کنوانسیونها و رژیمهای بینالمللی و حقوق بینالملل برمیگردد. به این دلیل این در ذهن ما ایجاد میشود که یک Joint Action Plan را میگوییم مگر میشود رئیس جمهور آمریکا زیرش بزند؟ رئیس جمهور آمریکا زیر خیلی از تعهدات زده، زیر خیلی از مقررات زده است. یعنی چیزهایی که کنگره تصویب کرده، نه چیزی که به قول معروف روی هوا است. این بحثها را ما در این قالب و قواره در فضایی که این حوادث شکل گرفته باید داشته باشیم. تحلیل من این است که این حوادث ادامه خواهد یافت. چرا ادامه خواهد یافت؟ نه با این شدت، نه با این گستره ولی حوادث ادامه پیدا میکند. اعتقاد من این است که جوخههای امنیتی اسرائیل، و کشورهای اروپایی در ایران فعالند. جوخههای امنیتی سه تا کارپیشه دارند.
۱- خانههای تیمی دارند که کار اطلاعاتی میکنند.
۲- خانههای تیمی دارند که کار پشتیبانی میکنند.تهیه اسلحه، خانه تیمی و امکانات.
۳- مجموعههایی دارند که کار عملیاتی میکنند.
سؤال این است مگر اینها به قول معروف در کجاها هستند؟ مگر اینها از قبل نبودند؟ کار ما معلمی است. میگوییم یک متغیر وابسته داریم. یک متغیر مستقل داریم. یک پیش ران داریم. این مسائل وجود داشته، اما جامعه امن بوده است. چرا؟ چون جرقه ای زده نشده بود.
ولی یک تصمیم ناگهانی و شتابزده می تواند بصورت یک جرقه زمینه را برای آنها آماده کند.
نکتۀ چهارم: ما بحثی به نام زیباییشناسی داریم. زیباییشناسی بخصوص در زیباییشناسی امنیتی این بحث در قالب زیباییشناسی امنیتی است. هر تصمیمی که میخواهد گرفته شود قالبهای زیباییشناسانه دارد. قالبهای زیباییشناسانه موضوعات مربوط به چه چیزهایی است؟ ما میگوییم به حوزۀ هستیشناسانه مربوط نمیشود. بلکه به حوزۀ معرفتشناسانه مربوط میشود. یعنی چی؟ یعنی چگونه شما سیستم را هندلینگ میکنید؟ از چه ادبیاتی استفاده میکنید؟ چه مراحلی را در دستور کار قرار میدهید و فضای تصمیمگیری این گونهای. تحلیل من از انتخابات سال ۹۸ در فضای فعلی یک انتخابات کم فروغ با مشارکت محدود نخواهد بود. مطمئناً حاشیه میزان مشارکتش درمقایسه با ۹۶ کمتر و کمتر خواهد شد. بحثهای مربوط به تضاد بین جناحهای سیاسی افزایش پیدا میکند.
آخرین حرف من این است که در شرایط فعلی بحثهای آمریکا، اقدام نظامی حتی در چارچوب استراتژیک نیز مطرح نیست. مسئلۀ اصلی آمریکا این است که حاشیههای جمهوری اسلامی یعنی عراق، سوریه و لبنان را پرالتهاب بکند. التهاب آن چیست؟ التهاب اجتماعی! حتی می کوشد این التهاب رابه داخل ایران تسرّی دهد. مگر آمریکاییها زورشان میرسد که این کار را بکنند؟ نه! زمینههای اجتماعی درعراق و هم در ایران وجود دارد. زمینه اجتماعی از جهاتی مشابه هم هستند. در هر دو اعتراض علیه الیگارشی است. الیگارشی قدرت در عراق مردم را آزرده است. الیگارشی قدرت در ایران نیز جامعه را آزرده است. وقتی آزردگی آمد به دنبال آن نفرت هم دارد. در نتیجه اقدامات خشونتآمیز میکند. اقدامات خشونت امیزش هم آتش به اختیار است. در مناطق حاشیهای یک خیابان امن میبینی. دو تا خیابان آن طرفتر پر بحران است. توی این وضعیت آن جوخههای اسرائیل محور ۱۰۰درصد وارد فضا میشوند. من در یک مقاله که نوشتم نقل قول مستقیم از سفیر انگلیس در زمان بحران گدانس در لهستان قبل از جنگ جهانی اول داشتم. اینها با سفیر روسیه قرار شام داشتند و بحثهای لهستان را تحلیل میکردند. سفیر روسیه میگوید: وظیفۀ سفیر این است که خودش و مأمورینش درمرکز باشند. او میگوید: مثل این که تو نمیدانی. تو یک سفیر منفعلی. وظیفۀ سفیر و نیروهایش این است که
هرجا که بحران باشد آنها در آنجا باشند. این نقل قول مستقیم بود و منبع آن را هم دادم. من در سال ۸۸ موضوعی را به عنوان انقلابهای رنگی منتشر کردم. این برای ما زشت است که وزیر خارجه اسرائیل در مجمع عمومی سازمان ملل آخرین حرفی که میزند به زبان فارسی بگوید جوجهها را آخر پاییز میشمارند. این برای ما زشت است. خود اسرائیلیها گفتند که شبکههای اطلاعاتی ما در داخل ایران گسترده است. این شبکهها همان شبکههای جوخه هستند. یعنی علاوه بر کار اطلاعاتی، کار عملیاتی میکند و هم کار پشتیبانی برای آن مجموعهها میکند. اینها در هر جا که بحران وجود داشته باشد قرار دارند. بنابراین میتوانیم بگوییم اینها در یک فضا نقش پیش ران دارند. پیش ران را میدانید چه کسانی دارند؟ رسانههای آنها! این شبکهها در فضای بحران نقش کاتالیزور دارند. یعنی خود معادلۀ منطقهای وجود دارد. سه عامل جامعهشناختی هم هست.
۱- مهاجرت به شهر های بزرگ و خوش نشینی.
۲- افزایش جمعیت و محیطهایی که تراکم جمعیت وجود دارد. این بحثها در جاهایی شکل میگیرد که تراکم جمعیت دارد.
۳- حاشیهنشینی. تحلیل من در ارتباط با، جامعهشناسی اعتراضاتی که شکل گرفته و آشوبی که به وجود آمده، دلایل اجتماعی آن است. اما متغیر مستقل است. چرا مسئله کارت سوخت بی اثر شد؟
حسن سبحانی: من چند نکتۀ کوتاه عرض میکنم. این که در انتخابات حیثیت و آبروی کشور در داخل و خارج مطرح هست را میتوانیم یک امر مفروض بگیریم. همانطور که بعضی از دوستان فرمودند انتخابات زیادی داشتیم. ۱۰دوره مجلس، ۱۲ ریاست جمهوری و انتخاب های دیگر. به نظر میآید به نیت پشتیبانی از اهمیت انتخابات در داخل و خارج، جمعهایی مثل ما باید از خودشان بپرسند که بالاخره نتیجه این انتخابات و مجالسی که در این چهل سال آمدند و رفتند چی شد؟ چی به ما داد؟ این باید سؤال مهمی باشد. این به آن معنا نیست که هیچ نداده است. ولی یک وجه کار میتواند این باشد که به هر دلیل ، نهادهای قدرت نیز در به وجود آمدن این شرایط به سهم خود مؤثر بودند. مجموعه عملکرد ها کشور را به جایی رسانده که امروز برای پرداخت متوسط ۴۳هزار تومان ماهانه به هر فرد ایرانی در مقیاس حداقل ۶۰میلیون نفر دچار شرایط فعلی هستیم. همۀ حرف ما این است که باید اعتراف کنیم بیش از ۷۵درصد مردم یعنی بالای ۱۸میلیون خانوار وضعشان طوری است که باید به هرفرد ۴۳هزار تومان یارانه داد. این یک تصویر است. اگر گفته میشد قرار است پولی را صرف احداث تونل و ساخت امور زیربنایی بکنیم آن هم قابل تحلیل بود. ولی الآن گفته شده که میخواهیم پول کمک معیشت بدهیم. از این پدیده نباید خیلی ساده گذشت. در کنار همۀ دستاوردها، وضع اجتماع ما به گونهای است که اعلام میکنیم هر کسی معتقد است این مساعدت معیشتی شاملش میشود ثبتنام کند. با این وجود خواهید دید که تعداد از ۶۰میلیون بیشتر خواهد شد. نمیخواهم بگویم این وضع برایند کارهایی است که ما کردیم. ولی می خواهم بگویم این هم یکی از پیامدهای کارهایی بوده که ما کرده ایم. همانطور که میدانید دست کم در سال های گذشته نوعی دوگانگی در ادارۀ کشور ما حاکم بوده که به نظر من در دولتها و مجالس مختلف هم هیچ تفاوتی نکرده است. اگر حرف من درست باشد ما یک نوع انتخاب اسلامی در سیاست و یک نوع انتخاب لیبرالی و تعدیلی و به زعم من سرمایهداری در اقتصاد داریم. ما با مجموعهای در سیاست مخالفیم و آنها هم با ما مخالفند. ولی همۀ راه کارهایی که در اقتصاد برای پشتیبانی از مخالفت سیاسی انتخاب کرده ایم راه کارهایی است که در مقیاسی پیشرفته خود آنها از آن استفاده میکنند و برایشان کارایی دارد. مثلاً اقتصاد مبتنی بر تغییر ساختار که از سال۶۹ شروع شد تا حالا بدون وقفه در زمان همۀ دولتها فعال بوده است. تفاوتش با زمانی که شروع شد این است که حالا تبدیل به یک درخت بلند تنومند شده است. در سالهای ۶۹ و ۷۰ بعضی چیزها را نمیشد گفت. ولی الآن ثمر داده، تبدیل به سیاستهای کشور شده، و بر شانه های قانونگزاری نشسته است. ادارۀ کشور با این دوگان سیاسی-اقتصادی درحالی که نقد درون سازمانی هم بین ما وجود ندارد با اشکالات مهمی مواجه شده است. یعنی کسانی که نقد میکنند بعضاً از ما نیستند ، یا اگر از ما هستند رویمان را میچرخانیم و نمیشنویم. به نظر من دوگانگی مذکور این شرایط را دامن زده است. مجالس این مقولات را تصویب کرده اند و دولتها لایحه آن را داده اند. عمدهترین مسئلهای که ما با آن مواجه هستیم ناکارآمدی در بعضی از سیستم ها است. مسائل ما اصلاحطلبی و اصولگرایی نیست تودههای مردم هم درد این و آن جناح را ندارند. قاطعانه عرض میکنم. مسئله ما این است که کسانی که انتخاب میشوند کارآمد نیستند و بلد نیستند کار کنند. ما در این ۱۰ مجلس چقدر وضعیت کشور را ارتقاء داده ایم. چرا به این صورت مطرح میشود؟
در مورد انتخابات مجلس باید عرض کنم، در مواردی در هر شرایطی مشارکت عملی میشود. در شهرهای کوچک مردم انگیزههایی دارند که مشارکت میکنند. اصولاً در شهرهای بزرگ است که مردم کمتر قدرت انتخاب دارند. شما وقتی یک حوزۀ انتخابیه ۱۲میلیون نفری شامل ۶تا فرمانداری مثل تهران دارید تقریبا هیچ کس امکان انتخاب ندارد. کی، کی را میشناسد؟ مگر این که جناحها بیایند. چون توسعۀ سیاسی رخ نداده است. ما تعداد برگزاری انتخابات را توسعۀ سیاسی تعریف میکنیم. این بخش مهمی از توسعه سیاسی است ولی توسعۀ سیاسی که فقط این نیست.درست است مردم رأی میدهند و انتخاب میکنند ولی قدرت انتخاب اصلح کاملاً فراهم نیست. ناگزیر این یا آن انتخاب میشوند. زیرا وظیفۀ شرعی حکم میکند که جامعه به سمت انتخاب ی برود. بنابراین حتی اگر مشارکت در انتخابات زیاد باشد نباید آن را نشانۀ این بگیریم که توسعۀ سیاسی رخ داده یا کارآمدی در امور به وجود آمده است. در چنین فضایی در سطحی وسیع عدول ازاجرای قانون رخ داده که بر روی هم متراکم و مشکلزا شده است. مجلس اگر قانونی را تصویب کند به هر حال اجرائی است. این مجلس قانون هدفمندی یارانهها را تصویب کرده است. در بند الف مادۀ ۳۹ قانون برنامه ششم هم تصویب کرده که قیمت حامل های انرژی افزایش یابد. اما الآن مشکلات افزایش قیمت به نهاد دیگری نسبت داده شده است. به هر حال بر اساس مبانی قانون اساسی مجلس باید مسئولیتهایی را بر عهده بگیرد. مسئله مهم در انتخابات این است که تلاش شود نهادها اختیارات خودشان را دریابند. ما باید هم نهادها را به رسمیت بشناسیم و هم کارآمدی آن ها را از طریق انتزاع مسئولیتهایشان از بین نبریم از آنجا که ناکارآمدی به فقر عمومی منجر میشود. باید بنشینیم آن وقت باید آماده باشیم پیامدهای آن را ببینیم. در مجموع، میخواهم عرض کنم یکی از لازمترین کارها محافظت از حیثیت کشور و جمهوری اسلامی در داخل و بیرون است. قانون اساسی به عنوان سند اصلی تا حدود زیادی از محوریت ادارۀ کشور خارج شده است. میتوان مثالهای زیادی زد و مصداقهای آن را بیان کرد. لذا آرمانهایی که باید به دنبال آن میبودیم فراموش شده و روشهایی که انتخاب کرده ایم، در اقتصاد فقیرزایی به دنبال داشته است. ما سیاستهای ضد فقر نداریم.
علی اصغر فهیمیفر: من میخواستم اگر اشکال نداشته باشد از زاویۀ دیگری به موضوع بپردازم. در واقع کلید واژهای که در اینجا تعریف شده، بحث مشارکت اجتماعی است. به نظرم اگر تعبیر درستی از مشارکت اجتماعی بشود میتوانیم نتیجه بگیریم که انتخابات در آینده چه وضعیتی پیدا خواهد کرد. بحثهای ما به گونهای معطوف شد به این اتفاقی که به بهانۀ بنزین روی داد. البته این عامل روشن کننده هم هست. اما آیا اگر این اتفاق نمیافتاد بحثها به سمت دیگری میرفت. من فکر میکنم همگان اذعان دارید که بنزین بهانهای برای اغتشاشاتی بود که بوسیله اشرار و ناراضیان انجام شد. قطعاً بنزین عامل اصلی و عامل تحریک نبود. حتماً ارگانهای امنیتی از طریق بازجویی اغتشاش گرانی که دستگیر شدهاند تحلیلهایی ارائه خواهند داد و خیلی از مسائل باز میشود که ما با یک روش تحقیق میدانی بتوانیم عوامل ناپیدای این شورشهایی که گاهی با آن روبرو هستیم را پیدا کنیم. بنابراین اگر به درستی کالبد شکافی نشود این جریان همچنان به صورت یک خطر مداوم کشور را تهدید میکند. مشارکت یک بحث تئوریک است که ظاهر جامع شناختی و اقتصادی به خودش میگیرد. اما بحث، بحث تئوریک است. هرچه فاکتورهای ایجاد تنوع در بافت یک ملت بیشتر باشد رسیدن به مشارکت ملی و وحدت ملی دشوارتر است. ما باید نقاط اشتراک اینها را پیدا کنیم. با تجمیع و متمرکز کردن آنها عوامل وحدت ملی را ایجاد کنیم. اگر چیزی که وحدت ملی را ضمانت میکند به درستی شناخته شود ما میتوانیم بر این اساس خطر شقاق را کم کنیم. یکی از عواملی که ما به آن کمتر توجه میکنیم ارزشهای انسانی است. بنابراین ما با بستری روبرو هستیم که اگر بخواهد تبدیل به یک وحدت فرهنگی شود باید عوامل و مؤلفههای آن فرهنگ ملی شناخته شده و روی آنها تأکید شود. هرچه تنوع قومیتها، زبانها، نژادها، سلایق، فرهنگ و رسومات بیشتر تأکید شود رسیدن به وفاق سختتر است. در واقع شقاقها فرصت بیشتری پیدا میکنند. من اسم این را قدرت فرهنگ میگذارم. قدرت فرهنگی سبب حفظ بقای ملّت ها می شود. متأسفانه این مسئله به اندازۀ کافی و دقیق شناخته شده نیست. یعنی میزان عملکرد تأثیر فاکتورهایی که فرهنگ ملی را میسازند شناخته شده نیست. مضافا این که به آن احترام هم نمیگذاریم. نظارت استصوابی که یک نظارت ایدئولوژیک است. البته خیلی جاها توانسته کشور را به سامان برساند و یک سری آدمهای نا باب که دشمن ملت هستند را کنار گذاشته است. هرچه کشور در اعمال نظارت سیاسی خودش تکامل پیدا کند مشارکت عمومی بیشتر میشود.
فواد ایزدی: در سؤالاتی که اینجا مطرح شد چند مورد به آمریکا اشاره شده بود. اگر اجازه بدهید من مقداری سیستم انتخاباتی آمریکا را توضیح بدهم. این شاید به درد مخاطب بخورد. جهت اطلاع عرض میکنم که در آمریکا شورای نگهبان نیست ولی نظارتهای دیگری هست. در آمریکا اساتید علوم سیاسی پژوهش کردند ۹۴درصد افرادی که در کنگرۀ آمریکا رأی آوردهاند نسبت به رقیبشان بیشتر هزینه کردهاند. اگر کسی بخواهد سال آینده در انتخابات کنگره آمریکا شرکت کند و نسبت به رقیبش کمتر هزینه کند آیا امکان پیروزی در انتخابات دارد؟ بله، هست. چند درصد؟ ۶درصد یعنی تقریباً هیچ! از این جهت پول در انتخابات آمریکا حرف اول را میزند. ما هم در ایران تا حدودی به این سمت میرویم. الآن وضعیتی پیش آمده که اگر افراد منابع مالی خوبی نداشته باشند احتمالاً در انتخابات موفق نیستند. برای همین هم خرجهای میلیاردی انجام میشود و منابع مالی آن پولها هم همانطور که میدانیم بعضاً پولهای کثیف هست که آن فردی که هزینه کرده انتظار برگشت پول با سودش را دارد. پس در سیستم انتخاباتی آمریکا پول حرف اول را میزند. چرا این سیستم این گونه طراحی شده است؟ میتوانستند نوع دیگری طراحی کنند. چون در آمریکا ساختار سرمایهداری هست. در آن سیستم سرمایهدار نیاز دارد افرادی را که معتقد به سیستم سرمایهداری نیستند رد صلاحیت کند. چطور این اتفاق میافتد؟ اگر شما سیستمی را طراحی کنید که فرد منتخب یا خودش در مجموعههای یک درصدی جامعه باشد یا وامدار یک درصدیهای جامعه باشد یعنی این که تفکر و سیستم سرمایهداری در اقتصاد درکنگره اکثریت قریب به اتفاق پیدا میکند. پس آن انتخابات برای آن سیستم که بر اساس تفکر سرمایهداری ایجاد شده کاملاً منطقی است. ولی برای جمهوری اسلامی که معتقد به سیستم سرمایهداری غربی نیست، اگر ما به آن سمت برویم تناقض و مشکل ایجاد میکند. این که قانون انتخابات ما چطور باید باشد و برای بحث پول در انتخابات چه اتفاقی باید بیفتد بحثهایی است که الآن خیلی فرصت نداریم. قاعدتاً افرادی که قوانین انتخابات را مینویسند باید به این نکته دقت کنند که لزوما پیروی از سبکهای غربی در طراحیهای انتخاباتی مفید نیست. چون سبکهای غربی برای آن محیط طراحی شدهاند. پس این یک نکتۀ منفی است.
نکتۀ مثبت چیست؟ زمانی که این افراد انتخاب شدند فرد نیاز دارد به خودش و مجموعهای که در آن قرار دارد مشروعیت بدهد. حاکمان نیاز دارند در نگاه عموم مردمی که در آن کشور هستند مشروعیت داشته باشند. از این جهت طراحیهایی وجود دارد که این مشروعیت ایجاد شود و بعد از آن سیستم هم نوعی کارآمدی داشته باشد. بنابراین بخش پول در انتخابات نکتۀ منفی بود. ولی الآن میخواهیم راجع به یک نکته مثبت صحبت کنیم. نکتۀ مثبت در کنگرۀ آمریکا چیست؟ اولاً کمیسیونها کار تخصصی و علمی انجام میدهند. معمولاً بر اساس نیازهایی که در آنجا وجود دارد کار کارشناسی انجام میدهند. ممکن است در آنجا هم مشکل و اشتباهی پیش بیاید. منتها کارشناس کنگرۀ آمریکا، کارشناس فلان کمیسیون در آن نظام از جایگاه بالایی برخوردار است. مثلاً تونی بلنکر که چندین سال در کمیسیون روابط خارجی سنای آمریکا کارشناس بود. زمانی که خواست از کنگره بیرون بیاید که کار کارشناسی انجام ندهد، از طرف وزارت خارجۀ آمریکا به او پیشنهادی شد. وی زمانی که به وزارت خارجه رفت قائم مقام وزیر شد. آقای کری وزیر خارجه بود و آقای تونی بلنکر قائم مقام وزیر شد. قبلاً او کارشناس کمیسیون بود. در بین کارشناسان افراد وزینی وجود دارند. خیلی وقتها نمایندههای کنگره افراد وزینی نیستند. افرادی هستند که در جمعآوری پول موفق بودهاند و توانستهاند نسبت به رقیب خود بیشتر پول جمع کنند. ولی برای این که سیستم از هم نپاشد در کنگرۀ آمریکا بار کارشناسی و بُعد کارشناسی را جدی گرفتهاند. قوانینی که قرار است نوشته شود را حقوقدانان قوی مطالعه میکنند. قوانین معمولاً بر اساس کارشناسی نوشته میشود. البته در آنجا هم لابیها تأثیر خودش را میگذارد و در راستای منافع خودشان حرکت میکنند. منتها لابیها در سیستم سیاسی آمریکا برای ارتقاء سیستم سرمایهداری طراحی شدهاند. از آن جهت مشکل خاصی پیش نمیآید. در عین حالی که لابی دارد لابیگری خودش را میکند در عین حال به فلان صنعت کمک میکند. لابی فلان صنعت است. بعد جایگاه آن صنعت ارتقاء پیدا میکند. بنابراین سیستم سرمایهداری ارتقاء پیدا میکند. این که عموم مردم چه تأثیر منفی میگیرند بحث دیگری است که شاید چون آمریکا منابع کشورهای دیگر را هم به خودش جذب کرده معمولاً فشار روی طبقات ضعیف هم کمتر بوده، چون به صورت سنتی پول زیاد بوده است. البته در سالهای اخیر مشکلاتی هم پیدا شده است. پس این یک نکتۀ مثبت است. ما بعضی وقتها در کشور ایدههایی هم میگیریم. چند سال پیش در مجلس تصویب شد که۵نفر کارشناس در دفتر هر نماینده کار کنند. ولی در عمل گفتند این فرد باید از یک دستگاه دولتی منتقل شود. معمولاً دستگاههای دولتی آدمهای خوب را منتقل نمیکنند. افرادی با ظرفیتهای پایین منتقل شدند یا اقوام و اشنایان آن نماینده جابجا شدند. آن تفکری که قرار بود جایگاه کارشناسی مجلس را ارتقاء دهد به یک رانت در کنار بقیۀی رانتها تبدیل شد. باید متوجه باشیم سیستمی در کشور حاکم است که بر اساس ساختارهای مشخصّی طراحی شده است. یعنی هم مجلس و هم ریاست جمهوری و هم قانون اساسی توسط حقوقدانانی نوشته شد که بعضاً مدارک خود را از کشورهای غربی گرفتهاند. البته عدهای از روحانیون هم بطور جدّی مشارکت داشتند. منتها فضای کشور در آن سالها فضایی بود که اعلام کرد ما جمهوری میخواهیم. طراحی که ایجاد شد متأثر از آن نظام بود. در عین حال جمهوری اسلامی توانست به عنوان این که ما مردمسالاری داریم وجههای از مشروعیت را بگیرد. طی چهل سال انتخابات برگزار کردیم. درعین حال که این اتفاق افتاد و نکتۀ بدی هم نبود یکی از دلایلی که سیستم در آمریکا معمولاً کار میکند این است که در حوزههای مختلف مجموعهای از کارشناسان دور هم جمع میشوند. مثلاً شورای اقتصادی در نهادی ذیل ریاست جمهوری به رئیس جمهور مشاوره میدهد. اینها از حزبهای مختلف نیستند. اینها از همان حزبی هستند که رئیس جمهور آمده است. یعنی این طوری نیست که همۀ نظرها را بگیرند و بالانس ایجاد کنند. هم حزب هستند ولی لزوما همفکر نیستند. به هر حال اساتید با هم اختلاف نظر پیدا میکنند. حتی اگر متعلق به یک جناح خاص سیاسی باشند. این افراد دور هم مینشینند و واقعاً کار عمیق اقتصادی میکنند. این مجموعۀ مشاورین یک نفر رئیس دارد. مجموعۀ نظرات این کارشناسان جمعآوری و به رئیس جمهور داده میشود. بعد از آن رئیس جمهور واقعاً آن را اجرا میکند. چون معمولاً رؤسای جمهور اقتصاددان نیستند. بدین ترتیب این یک سیاست بر اساس کار کارشناسی است. ما در کشور مشاور و گروه مشاورین داریم منتها در عمل چه اتفاقی میافتد؟ خیلی وقتها به هر دلیل به مشورتهایی که میدهند توجه نمیشود. یکی از مشکلات کشور میتواند همین باشد. این مسئله در مورد قیمت بنزین که اخیرا داشتیم صادق است. یعنی یک مشکل کارشناسی داشتیم به این معنی که همۀ نظرها در مورد این موضوع به درستی دیده نشد. مشکل دوم این بود که بعضی کارشناسان ما لزوما معتقد به اصول اصلی انقلاب نیستند. اتفاقاتی دروزارت خارجه و نفت و اقتصاد ما افتاده است. افرادی در آنجا پستهای خوبی دارند ولی اتفاقا دانسته یا نادانسته احساسشان این است که بگذاریم این کار انجام شود تا جمهوری اسلامی بفهمد موضوع سیاست خارجی اشتباه بوده است. یعنی شوکی وارد کنیم تا سیستم متوجه شود با این سبک نمیتواند کشور را اداره کند. دانسته یا ندانسته بعضیها اینجوری فکر میکنند.
محمد رضا آیتاللهی: ما از انتخابات دو نتیجه میتوانیم بگیریم. یکی این که گرایشهای مردم را به دست بیاوریم. وزیر کشور استرالیا میگفت: ما به مردم کوپن میدهیم که در انتخابات شرکت کنند با این وجود ۲۰درصد مردم شرکت میکنند. میگفت: میخواهیم گرایشات مردممان را بفهمیم. ما هم میتوانیم این را بفهمیم. ما با آمار بالای انتخابات با دنیا حرف میزنیم. میگوییم جمهوری اسلامی توانست ۴۰میلیون نفر را پای صندوقهای رأی بیاورد. یعنی ۴۰میلیون نفر به جمهوری اسلامی رأی دادند. این دو نتیجهای است که ما میتوانیم از انتخابات بگیریم. در انتخابات دور دوم مرحوم آیت الله هاشمی درکردستان کمترین رأی را آورد. مردم کردستان به آقای احمد توکلی رأی دادند. مگر رابطهای بین مردم کردستان با آقای توکلی بود؟ نه! مردم کردستان نشان دادند که از دور اول آقای هاشمی راضی نیستند. در مجلس چهارم شعار اطاعت از رهبری، حمایت از هاشمی رأی آورد. مردم احساس کردند اگر به آقای هاشمی کمک کنند این مجلس میتواند مشکلاتشان را حل کند. به همین ترتیب جلو میآییم. رأی شهرهای کوچک بالاست. ولی رسانه های مؤثر در دنیا روی رأی تهران کار میکند. برای مجالس پنجم، ششم و هفتم تحلیل کردند. در مجلس ششم نفر اول تهران این تعداد رأی داشت و در مجلس هفتم نفر اول تهران این تعداد رأی داشت. تحلیل کردند و مقاله نوشتند. باید بتوانیم این دو نتیجه را از انتخابات بگیریم.، اوایل انقلاب مردم از پیش نماز مسجدشان میپرسیدند به کی رأی بدهیم؟ نه تنها در شهرهای کوچک بلکه در تهران امروز متأسفانه گروههای مرجع مردم شبکههای مجازی و جریانات مختلف است. اتفاقی هم که اخیرا افتاد گروههای معترض جزء آدمهای فرهیخته نبودند. ما در دانشگاهها بحران نداشتیم. البته تجمعهای چند نفری در یکی دو دانشگاه داشتیم. حاشیهنشینها خیلی فعالتر بودند. به غیر از بخشی که سازماندهی شده آمدند و اتفاقاتی که افتاد که راه پتروشیمی را ببندند یا به فرودگاه حمله کنند. اما آنجا که اعتراض مردمی بود گروههای فقیری بودند که احساس میکنند از قافلۀ جامعه عقب ماندهاند. بچههایی که در کنکور امسال قبول شدند اکثرا از مدارس غیرانتفاعی هستند. پس مدارس غیرانتفاعی در کنکور امسال حرف زده است. این یعنی چی؟ یعنی بچههای فقیر دیگر برای خودشان امید نمیبینند. کاروان دارد به جایی میرود که من از پلۀ دوم آن هم نمیتوانم بالا بروم. اگر نتوانیم شور انتخاباتی خصوصاً در شهرهای بزرگ ایجاد کنیم در انتخابات امسال کاهش رأی خواهیم داشت و این برای سیاست خارجی ما و حرفی که با دنیا میزنیم اصلاً پسندیده نیست. طمع دشمن را نسبت به ما بیشتر میکند. ما در مجلس فعلی کسانی را داریم که به جای پدرش آمده است. خودش صاحب حوزۀ نفوذ نبوده، در نتیجه از این مجلس رأیی که بتواند مشکل جامعه را حل کند بیرون نمیآید. ۵بار در مورد قیمت سوخت در مجلس بحث شد. کمیسیون تلفیق ۵جلسه روی آن بحث کرد و در نهایت نتوانستند تصمیم بگیرند. اختیار را به دولت دادیم. به نظر من اگر بخواهیم در تهران رأی داشته باشیم باید دو جناح قوی فکری در تهران با مردم حرف بزنند. در دانشگاهها، مساجد و جاهای مختلف تریبون بدهیم که افراد حرف با برنامه بزنند که مردم یکی از دو گرایش سیاسی را انتخاب کنند. آن وقت مردم پای صندوق میآیند. در انتخابات مجلس سوم در عوارضی کرج صندوق گذاشتند و مردم که میخواستند به گردش بروند رأی میدادند و میرفتند. یعنی طرف انگیزه داشت که رأی دهد. نزدیک منزل ما یک مدرسه است که صندوق در آن بود. من صبح جمعه ازمسجد برمیگشتم ساعت ۷ صبح دیدم ۱۵ نفر در کوچه ایستادهاند. گفتم صندوق باز شده؟ گفتند: نه! ما میخواهیم مسافرت برویم منتظریم تا باز شد رأی بدهیم و برویم. این انگیزه را باید حفظ کنیم. اگر حفظ کنیم قطعاً در شهرهای بزرگ هم مردم مشارکت میکنند. من معتقدم در شهرهای کوچک ما در انتخابات مجلس مشکل نداریم. ولی در شهرهای بزرگ قطعاً باید انگیزه ایجاد کنیم. من معتقدم در این انتخابات اگر ما ۴۰ میلیون نفر را پای صندوق بیاوریم بخشی از مشکلات بیرونی ما حل خواهد شد.
احمد کاظم زاده: من خیلی خلاصه عرض میکنم. روز جمعه ایران اینترنشنال و بیبیسی در لابلای گزارشهای خود گفتند ممکن است فردا مردم اعتراض کنند و خودروها را در خیابانها رها کنند. این جمعه گفته شد ولی روز شنبه اجرا شد. در طی چند روز گذشته از آن روز تا دیروز لحن رسانههای غربی کاملاً براندازانه بود. جالب است که سعودیها حتی از اسرائیل و غربیها پیشی گرفتند. شبکههایی که فارسیزبان هستند و با پول سعودی میچرخند و شبکههای عربی آنها اساساً برنامههای عادی خود را قطع کردند و روی اخبار ایران متمرکز شدند. با ادبیات کاملاً غیر حرفهای و هتاکانه سعی کردند به رهبری اهانت کنند و با الفاظ بسیار بد مردم را به تصویر کشیدند. از روش خلق تناقض یا کشف تناقض استفاده کردند. تا برای مخاطب تناقض نمایی کنند. در این بخش راجع به تحریک و تهییج زنان خیلی کار کردند و با ادبیات خاصی میخواستند آنها را به خیابان بکشانند. از امروز که در واقع دیگر خبری نبود روی بحث حقوق تمرکز کردند. از امروز خط خبری بیبیسی و ایران اینترنشنال روی مسائل حقوقی و جنایت جنگی تمرکز داشتند.
نکتۀ بعد این که اتفاقی که به بهانه افزایش قیمت بنزین افتاد نیاز به آسیبشناسی دارد. بحث کارشناسی پیش آمد. حداقل انتظار از کارشناس این است که جوانب یک امر را بسنجد. درست است که علوم انسانی رشتههای مختلفی دارد ولی یک سری تمهای اصلی دارد که قاعدتاً یک کارشناس نباید از آن غافل باشد. در بحث های علمی اصطلاحی تحت عنوان مدیریت یکپارچه داریم که به سایر علوم هم تسری پیدا میکند. مبنای آن این است که ما باید از تک بخشینگری عبور کنیم و همۀ اضلاع یک مجموع را یک کاسه کنیم و پکیجی نگاه کنیم و یک جا تصمیم بگیریم. الآن ما شاهد این هستیم که در منطقه، داخل و خارج به هم پیوند خورده و به قول آنها موج دوم بهار عربی درست از قلب محور مقاومت استارت خورده و بیش از حد تصور به ایران کشیده شده است. حدود یک ماه پیش ]تاریخ برگزاری این میزگرد ۲۹/۰۸/۹۸ است[ که ما داشتیم در مورد موضوع میزگرد تصمیم میگرفتیم تقریباً حدس زده میشد که موجی از یک دسیسه در منطقه شروع شده و به ایران نیز کشیده خواهد شد. من خودم فکر میکردم شاید زمان آن موقع انتخابات باشد. ولی چهار ماه قبل از آن رسید. این نشان میدهد که سیر تحولات چقدر سریع است. حالا این چه کارشناسی است که نتوانسته به این مسائل فکر کند. ماهیت قضیه یک بحران بود. همانطور میدانیم دربحران سه مؤلفه هست که درکنار هم شدت و ضعف بحران را تعریف میکند. غافلگیری، میزان تهدید و زمان. طبق این سه مؤلفه در جایی که زمان کافی برای تصمیمگیری باشد تهدید متوجه بقا نباشد یا قابل پیشبینی باشد این یک بحران عادی است. برعکس آن بحران حاد است. اگر زمان تصمیمگیری کم باشد، تهدید زیاد باشد و قابل پیشبینی نباشد. آیا موضوع بنزین بحران حاد بود؟ نهایتاً طبق سلسله مراتب علم مدیریت بحران، یک بحران عادی میشد. چطور ظرف ۱۲ساعت خودش را از بحران عادی عبور داد و سریع خودش را به آن مرحله رساند. یعنی پرسش های اساسی وجود دارد که باید پاسخ داده شود.
اما نکتۀ نهایی این که با وجود همۀ اینها اتحاد قوایی که صورت گرفت اگر استمرار پیدا کند و مدیریت شده باشد میتواند حداقل بخشی از ضررها را جبران کند و فرصتهای جدیدی را فراهم سازد. چرا؟ به خاطر این که جمعبندی نشان میدهد که بخش عمدهای از شکافهای اجتماعی در جامعه (غیر از آمارهایی که وجود دارد) شکافهایی است که تصوّر می شود در نخبگان وجود دارد. این جناح بندیها به بدنه نفوذ پیدا کرده است. اگر این مسئله را قبول داشته باشیم اتفاق مبارکی که در میان نخبگان دارد میافتد ممکن است این امید را داشته باشیم که شاهد تزریق از بالا به پایین هم باشیم. الآن درکشور ما خیلی از موضوعات واقعاً مسئلۀ ملی است. ولی کاملاً جناحی شده است. برجام یک بحث ملی است و مربوط به یک جناح و حتی یک دولت نیست. انرژی هستهای اگر باشد دراین کشور خواهد بود و اگر نباشد هم نخواهد بود. قدرت منطقهای هم همینطور است. این طور راحت و ساده نیست که یک کشور صاحب قدرت منطقه ای باشد. این ماحصل ۴۰سال گذشته است که الآن ایران طبق برخی از شاخصها درحال تبدیل شدن به یک قدرت منطقهای است. باز این مسئله هم فراجناحی است. اما متأسفانه در کشور جوری شده کهانگار مسئلۀ برجام بحث اصلاح طلبها ست و قدرت منطقهای بحث اصولگرایان. در حالی که باید اینها مسئلۀ ملی تلقی شود. اگر این اتحادی که صورت گرفته مدیریت بشود این مسائل را از حالت جناحی در آورده و همۀ اینها اثر مثبت روی بحث انتخابات میگذارد.
نکتۀ آخر روشن است که انتخابات آینده بهرغم پیوستگیهایی که با انتخابات قبلی داشته به چند دلیل یک پدیدۀ منحصر به فرد خواهد بود. یکی شرایط منطقه است. دوم این که تهدیدی که از سوی آمریکا علیه نظام است کل کشور را در معرض خطر قرار داده است. بنابراین به نظر میرسد ما باید بیشتر از شیوههای آیندهپژوهی در این زمینه استفاده کنیم و چندین سناریو باید برای آینده داشته باشیم.
تاریخ میزگرد: ۲۹ آبان ۱۳۹۸