کلیات
سدهی بیست میلادی / چهارده هجری ، از لحاظ ازدحام رویدادها و تحولات بنیادین در جامعهی بشری کم نظیر است. دو جنگ بزرگ جهانی و تبعات پر شمار آن ، بارزترین شاهد بر این مدعاست. ازجملهی این رویدادها و تحولات، فروپاشی امپراطوریهای قدیم چون امپراطوری عثمانی و امپراطوری روسیهی تزاری و سربرکشیدن امپراطوریهای جدید، چون امپراطوری سرخ (اتحاد بالاجبار جماهیر شوروی ) و امپراطوری سیاه ( استکبار ایالات متحدهی امریکا ) و اشغال بخش اعظم سرزمین های اسلامی توسط قدرتهای سلطه جو و زیاده خواه بود .
اگر چه کانون بسیاری از این رویدادها و تحولات بنیادین، بیرون از جهان اسلام بوده و در این میانه، امت اسلامی نقشی جدی بر عهده نداشت. لیکن دامنهی غالب رویدادها و تحولات بنیادین سدهی بیست میلادی / چهارده هجری ، جهان اسلام را فرا گرفت و آثار و تبعات آن، ملت های مسلمان را گرفتار ساخت.
شکلگیری اتحاد جماهیر شوروی ( و هم چنین فرو پاشی آن )، بی تردید در شمار تجارب مهم جامعهی بشری است. تجربهای که هزینهی سنگینی بر جامعهی بشری تحمیل نمود. آموزههای گران این تجربه نمی بایست فرو گذارده شود.
یک سره تیره انگاشتن این تجربه، چون تابناک نمایاندن آن، خالی از تعصب نیست و ما را از بهرهبرداری درست از این آموزه ها باز میدارد و از فایدهی بزرگ معرفت تاریخی ؛ یعنی «عبرت»، محروم می سازد .
به هر روی، امت اسلامی با اینکه هیچ نقشی در مسیر پر فراز و نشیب این تجربه نداشت ؛ چه در مرحلهی نظریه پردازی آن در اروپای غربی و چه در دوران اجرای این نظریات در اروپای شرقی، به میزان زیاد و به اشکال گوناگون در هزینههای آن به شراکت گرفته شد.
بیشترین میزان و برجستهترین شکل این شراکت تحمیلی را می توان در آسیای مرکزی و قفقاز و بعدها افغانستان ، مشاهده نمود .
از نظر دور نمیبایست داشت که بارِ منفی این تجربه بر ملتهای مسلمانی که به صورت مستقیم درگیر آن بودند ، به مراتب نسبت به بارِ دیگر ملتهای درگیر مستقیم آن، سنگین تر و زخم این سنگینی ، عمیق تر بود .
انقلابی که امپراطوری سرخ در ماهیت و هویت ملتهای مسلمان تابعهاش دنبال میکرد، قابل قیاس با رفتار این امپراطوری با دیگر ملل تابعهی آن نبود.
از همین روست که روسیهی سرخ ، یا گرجستان، ارمنستان و لیتوانی سرخ، پس از فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی، چنان به سرعت فرهنگ بومی و مالوف خود را باز مییابند، که گویی برای گذر از حدود هفتاد سال فرهنگ دولت شوراها ، جز به خودتکانی ساده و کوتاهی نیاز نداشتهاند. لیکن ترمیم صدماتی که بر تمدن و فرهنگ فاخر و بی نظیر ملت های مسلمان در دوران اتحاد جماهیر شوروی وارد شد، به این سادگی و کوتاهی نیست.
زیرا که میتوان گفت دولت شوراها نیز از منظر سنتی غرب به شرق اسلامی می نگریست و به تعبیر نورمان دانیال از « شریعت استقرار یافته» در خاستگاهش ، بی نصیب نبود : «گونهاى اندیشهى همگانى رشد و استقرار یافت که از یکپارچگى فراوانى برخوردار بود و نمایندهى وحدت عقیدتى جهان غرب در ستیز سیاسیش با جهان اسلام به شمار مىرفت. این گروه یا رشته از باورهاى یکپارچه، که ما آن را “شریعت استقرار یافته” مى نامیم، چنان استحکام و عظمتى داشت که تا پس از درهم شکستن وحدت ایدئولوژیکى اروپا ، چه در مسئله ى تقسیم مسیحیان به کاتولیک و پروتستان و چه در جریان گسترش مادیگرى و انکار خدا ، همچنان پاى برجا ماند[۱]»
جایگاه ماوراءالنهر در جهان اسلام
جهان اسلام که به عبارتی نه شرق است و نه غرب و ورای این دو، «راه وسط» یا قلمروی اعتدال است، کجاست؟ یا به دیگر تعبیر، نشانی این جهان چیست؟.
در پاسخ این پرسش شاید بتوان گفت، بودباش و قدم جای مسلمانان، هر جا که باشد، گوشهای از جهان اسلام است. چنانچه این تعریف را بپذیریم، میتوان جهان اسلام را چنین تقسیمبندی نمود:
- سرزمینهای آزاد (چون ایران).
- سرزمینهای سلیبه یا ربوده شده (چون فلسطین).
- سرزمینهای مستحال یا دگرگون شده (چون اندلس).
- سرزمینهای مشترک (چون هندوستان).
- مهاجر نشین ها و جوامع اقلیت مسلمان یا جزایر اسلامی قدیم ( چون پاره هایی از چین ).
- مهاجر نشین ها و جوامع اقلیت مسلمان یا جزایر اسلامی جدید (چون پارههایی از فرانسه یا آلمان).
طبق این تقسیم بندی، ماوراءالنهر و از جمله تاجیکستان، تا دو دههی پیش، قریب به یک قرن بود که در شمار سرزمینهای سلیبه یا ربوده شدهی جهان اسلام جای داشت.
«ماوراءالنهر» و به تعبیری « خراسان بزرگ» که گرانیگاه عنوانهای بالنسبه جدید «آسیای مرکزی» و «آسیای میانه» را تشکیل میدهد ( قطع نظر از پارهای تفاوتها که در تعاریف برخی از این عناوین، از جمله دو اصطلاح جدید وجود دارد)، نخستینکانون بزرگ تکاپوهای علمی مسلمانان ایرانی در حوزهی مفاهیم قرآنی و معارف اسلامی به زبان فارسی جدید (یا فارسی دری یا فارسی تاجیکی) شناخته می شود. نخستین ترجمهی قرآن کریم به زبان فارسى در این منطقه پدید آمد. صدها عالم و مفسر و محدث و فقیه و عارف و نظریهپرداز دینی برجسته از این سرزمین برخاستهاند که پارهای از ایشان به منزلتی بی رقیب و یا کم نظیر دست یافته و در شمار مفاخر فرهنگ دینی مسلمانان میباشند.
تبار امام بزرگترین مذهب فقهی جهان اسلام از لحاظ تعداد پیروان، ابوحنیفه نعمان بن ثابت بن زوطی یا زوطا بن ماه، و بنا بر روایتی دیگر نعمان بن ثابت بن نعمان بن مرزبان؛ ملقب به “امام اعظم” و “سراج الائمه”، (۸۰ – ۱۵۰ هق.) از مردمان این سرزمین است. خواه بنا به روایات مشهور، اهل کابل یا بلخ باشد، یا دیگر روایات از نساء، ترمذ و یا قریهی انبار خراسان.
خراسان بزرگ، زادگاه چهار تن از مولفان ایرانیِ ( اعم از ایرانی ایرانی نژاد یا ایرانی عرب نژاد) شش مجموعه بزرگ از معتبرترین کتب حدیث نزد اهل سنت؛ مشهور به« صحاح سته» است؛ ابوعبدالله محمدبن اسماعیل بخاری ( ۱۹۳ – ۲۵۶ هق.)، ابوالحسن مسلم بن حجاج نیشابوری (۲۰۴- ۲۶۱ هق.)، ابوعیسی محمدبن عیسی ترمذی (۲۰۹ – ۲۷۹ هق.)، ابوعبدالرحمن احمدبن علی شعیب نسائی (۲۱۵- ۳۰۳ هق.)- آن دو دیگر ابو داود سلیمان بن اشعث سجستانی (۲۰۲ – ۲۷۲ یا ۲۷۵ هق.) و ابوعبدالله محمدبن یزیدبن ماجه قزوینی (۲۰۹ – ۲۷۳ هق.) – .
در میان این شش مجموعهی حدیثی، دو مجموعه به ترتیب از اهمیت بیشتری نزد اهل سنت برخوردار و از همین رو به «صحیحین» مشهور گردیده است؛ اثر امام محمد بخاری و اثر امام مسلم نیشاپوری.
امام یکی از مذاهب بزرگ عقیدتی جهان اسلام، ابومنصور ماتریدی سمرقندی (متوفای ۳۳۸هق.) و بنیان گذار یکی از بزرگترین و مشهورترین طریقتهای صوفیه؛ خواجه بهاءالدین محمد نقشبند بخارایی (۷۱۸ – ۷۹۱ هق.) و یکی از بلند نام ترین نظریه پردازان دینی، امام محمد غزالی (۴۵۰ – ۵۰۵ هق.)، از زادگان این خطهاند.
اسامی همین تعداد برخاستگان از خراسان بزرگ یا ماوراءالنهر در حوزهی فرهنگ دینی، بر اثبات این مدعا کفایت مینماید که ماوراءالنهر جایگاهی برجسته و نازدودنی در حافظهی تاریخی و عاطفهی دینی جوامع اسلامی دارد. جایگاهی که ایفای نقش و برخورداری از جایگاهی درخور در آیندهی جهان اسلام، متناسب با پیشینهی درخشان این منطقه در فرهنگ وتمدن اسلامی را ایجاب مینماید.
بیداری اسلامی؛ سرنوشتی محتوم
امواج تازهی بیداری اسلامی، زود یا دیر، ماوراءالنهر و قفقاز مسلمان را در خواهد نوردید. وضعیت موجود در مجموع ، آیندهای شفاف از جمهورهای مسلمان نشین جدید الاستقلال، پیش روی نمیگذارد. تغییر ماهیت به جای تغییر چهره، سرنوشت محتوم حاکمیت در این سرزمینهاست.
چنانچه اصلاحات جدی در تمامی ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در این جوامع صورت پذیرد و حاکمیت صادقانه به رعایت باورهای اسلامی اتباع این جمهوریها ملتزم گردد، این بیداری، به نرمی و آرامی انجام خواهد گرفت. در غیر این صورت، بیداری با هراس توام خواهدشد. در این میان چنانچه بر دو سوی معادلات تغییر و تحول، یعنی حاکمیت و جامعه، به جای فرهیختگی، خرد ورزی، مدارا مداری، صمیمیت، دوراندیشی، تدبیر درست و مدیریت صحیح، بیدانشی، رفتار هیجانی، بیتدبیری، سرکوب، خشونت، تندروی و افراط، حکم راند، این بیداری شاید به جای یقظه و هوشیاری، به بیداری گنگ کابوس دیده تبدیل گردد. چنین مباد.
« اندیشه استقلال ملی نتوانسته است ذهن اکثریت بزرگ مردم این کشورها را تسخیر کند و این در شرایطی است که وضعیت زندگی بدتر شده است. این امر سبب شده که مردم مشروعیت سیاسی پروژه های کشور نوپا را نپذیرند. در واقع اکنون شبکه های اجتماعی همبستگی منطقهای حرف اول را می زنند. به خلاف گروههای ایده آلیستی که در دههی گذشته هواخواه یک اتحاد منطقهای تحت لوای یگانگی ترکها بودند، امروز این شبکه ها اتحاد منطقهای را تحت لوای اسلام می خواهند . اعضای طبقهی حاکم که فارغ التحصیل دانشکدههای علوم سیاسی شورویاند در اسلام تنها افراط گرایی و تروریسم می بینند. آنان برای اسلام جایگاهی غیر از یک جزء از فرهنگ عامیانه در نظر نگرفتند، حال آن که در دوران فروپاشی ایدئولوژی و سرکوب نظام کمونیستی، ارزیابی دوبارهی نقش اسلام در گذشته و حال جوامع آسیای میانه یک ضرورت است. اکنون در همان حال که سرکوب گروههای سیاسی اسلامی و فرقه های گوناگون ادامه می یابد جامعه روز به روز اسلامیتر می شود و این امر حتی در مورد کشورهایی مانند قزاقستان و قرقیزستان نیز صدق می کند: در اینجا اسلام سیاسی روز به روز افراطی تر می شود.اعضای طبقه حاکم که فارغ التحصیل دانشکده های علوم سیاسی شوروی اند در اسلام تنها افراط گرایی و تروریسم می بینند. آنان برای اسلام جایگاهی غیر از یک جزء از فرهنگ عامیانه در نظر نگرفتند، حال آن که در دوران فروپاشی ایدئولوژی و سرکوب نظام کمونیستی، ارزیابی دوباره نقش اسلام در گذشته و حال جوامع آُسیای میانه یک ضرورت است»[۲].
ماهیت اسلامی ماوراءالنهر آن چنان قدرتمند میباشد که همواره هجمههای عظیم به باورهای اسلامی را در این سرزمین دفع نموده و مهاجمین بیگانه را در مبارزه با اسلام درمانده ساخته است.
جوامع اسلامی این سرزمین، بالخصوص جوامع تاجیک و ازبک که اکثریت ساکنین آسیای مرکزی
را تشکیل میدهند، جامعههایی متدین و دین مدار میباشند.
بدیهی است در سرزمینی با چنین ماهیت، ” اسلام گرایی”، جایگاهی بیرقیب دارد و جریانهای موسوم به ” اسلام سیاسی” و ” اسلام اجتماعی” در آیندهی این سرزمین نقشی تعیین کننده ایفا خواهند نمود. آیندهای که به نظر دور نمیآید.
ریشه و پیشینهی معنوی ” اسلام گرایی” به معنای رایج امروزین آن، به نخستین مقاومتهای اسلامی شکل گرفته در این سرزمین در مقابله با نفوذ، تهاجم و استیلای بیگانگان باز میگردد. مقاومتهای مسلمانان ماوراء النهر علیه نفوذ و تسلط روسیهی تزاری در سدهی نوزده میلادی؛ مانند قیام “دوکچی ایشان” از علمای دینی و شیوخ نقشبندی درهی فرغانه و مقاومتهای مسلمانان ماوراء النهر علیه استیلای روسیهی سرخ در قرن بیستم میلادی که مشهورترین آن، سلسله قیامهای پر آوازهی ” باسماچیان” میباشد و نقش علمای دین و پیران طریقت نقشبندی و سادات (ایشانها)، در مقاومتهای این دو قرن، در شمار این ریشه و پیشینه است.
مصائب مسلمانان ماوراءالنهر از آغاز دوران نفوذ روسیهی تزاری در این سرزمین، تا تحکیم سلطهی روسیهی بلشویک بر ماوراء النهر و شکل گیری چهرهی جدید این بخش عظیم از خراسان بزرگ، در قالب جمهوریهای پنجگانهی درون اتحاد جماهیر شوروی و گستره و ژرفای فجایعی که نسبت به فرهنگ و تمدن اسلامی در این دوران انجام گرفت، آن گونه که باید و شاید، واکاوی نگردیده و شرح و نشر داده نشده است.
هیچ اقدام سامان یافتهی بایستهی تحقیقی، در این راستا به صورت جدی انجام نگرفته است.
هیچ اثر ارزشمند فرهنگی – هنری، در این حوزه چهره نبسته است.
در هیچ شهر و دیه از سرزمینی که در هر گوشهی آن شهیدی آرمیده است و هر کنار آن شاهدی است بر رنج و ستمی که مهاجمان روا داشتهاند، هیچ تندیسی به یاد مجاهدتها و رشادتهای مبارزان مقاومت مسلمانان شریف و غیور ماوراء النهر، افراشته نگردیده است.
بلکه در بسیاری از آثار که در عهد شوروی منتشر گردید و همچنان در این جمهوریهای پنجگانه، محل رجوع میباشد، به تصریح تهاجم و سلطهی بیگانگان گرامی داشته میگردد و مقاومتهایی که در مقابله با آن صورت گرفت محکوم میشود.
در دایره المعارف تاجیکستان در مدخل « باسماچگی» این قیام چنین معرفی می گردد: «حرکت ضدانقلابی ملی در آسیای میانه و مبارزهی زمینداران و بیگ ها و کولاکها و ملاهای ارتجاعی و سرمایه داران ملی گرا بر ضد حاکمیت شوروی … به قصد جداکردن این جمهوری از روسیه و برقرار کردن حاکمیت خود» و افزوده می گردد که «اساس مرام باسماچیان پان اسلامیسم و پان ترکیسم و سرمایه داری ملی بوده است » [دایره المعارف تاجیکستان ، ج ۱، ص ۴۹۲، به نقل از مدخل باسماچیان؛ دانشنامهی جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی ].
همچنان داستانهایی که مهاجمین بیگانه، ناجی و مقاومت مسلمانان ماوراء النهر، دست یازیدن بیهودهی مشتی مرتجع و یاغی یا فریب خوردگان امیر و بای (ثروتمند) و ایشان (سید) و داملا (ملا)، معرفی میگردد، در قالب کتاب و فیلم و نمایشنامه و اپرا و موسیقی، نشر داده میشود.
علت این پدیدهی کم نظیر و شگفتی آفرین در آسیای مرکزی، همانا عدم تغییر ماهوی غالب اجزاء سیاسی و مهمتر از آن اجزاء فرهنگی حاکمیت است.
حاکمیت؛ اعم از سیاسی و فرهنگی، اگر چه دیگر دعوی مارکسیسم – لنینیسم ندارد. اگر چه به جای شمایل و مجسمههای مارکس و انگلس و لنین و استالین و ماکسیم گورکی و ولادیمیر مایاکوفسکی و شلخف ، نقشها و تندیسهای اسماعیل سامانی و تیمور گورکانی و رودکی و فردوسی و امیرعلی شیرنوایی و مختوم قلی فراغی ، را برپای میدارد.
لیکن حاکمیت سیاسی و فرهنگی در این منطقه، برآمده و پروردهی شرایط پیشین است که به ناگاه در وضعیتی ناخواسته قرار گرفت. این حاکمیت نه تنها کوچکترین نقشی در تغییرات گذشته نداشت، بلکه خواستار تداوم آن شرایط بود. [تردیدی نیست همزیستی مسالمت آمیز مسلمانان با مردمان روسیه می تواند موجب گرایش مردمان روسیه به اسلام شود و آنچنان که مغول های مهاجم مسلمان شدند و اسلام را به مغولستان و شبه قاره هند بردند مردم روسیه نیز اگر با حقیقت اسلام آشنا شوند مسلمان خواهند شد و اسلام را در اروپا گسترش خواهند داد.]
طبیعی است اجزایی از حاکمیت سیاسی و فرهنگی که هویت و اعتبار خود را از شرایط پیشین یافته، به راحتی نمیتواند به انکار خود بپردازد.
طبیعی است که به مصیبتهای مسلمانان ماوراءالنهر و صدماتی که بر فرهنگ و تمدن اسلامی در دوران استیلای مهاجمان بیگانه وارد گردید، آن گونه که باید و شاید، پرداخته نشود.
طبیعی است که همچنان در ماوراءالنهر، سالگرد پیروزی بر متجاوز بیگانهای، در نبردی که نبرد مردم این سرزمین نبود ( جنگ دوم جهانی)، تحت عنوان “عید غلبه” یا عناوینی دیگر، به صورت رسمی بزرگ داشته شود.
و طبیعی است که در تقویم رسمی هیچیک از جمهوریهای مسلمان نشین برجای مانده از اتحاد جماهیر شوروی، هیچ روزی به یاد شهیدان و مجاهدان مقاومت مسلمانان مظلوم این سرزمینهای اسلامی، در رویارویی با تهاجم و تسلط بیگانگان، گرامی داشته نشود.
به تعبیر یکی از شاعران تاجیک:
« مرا زین خود شناسی جای ترس است
کیومرثی که داری کرل مرکس است»[کارل مارکس].
اعتراف تلخ
حاکمیتهای فعلی آسیای مرکزی، کمابیش بیشتر فلاکتهای نظام استبدادی دولت شوراها را حفظ نموده و تمامی سعادتهای آن را رها کرده است، همچنان که کمابیش تمامی نکبتهای نظام سرمایهداری غربی را جذب نموده و تقریباً هیچیک از نعمتهای آن را درنیافته است.
خاستگاه اجتماعی غالب اعضای طبقهی حاکم سیاسی ( اعضای دون پایهی سابق حزب کمونیست) و بسیاری از نخبگان فرهنگی حاکم (فارغ التحصیلان دانشگاهها و پژوهشگاههای اتحاد جماهیر شوروی که بیشتر ایشان خواسته ناخواسته اعضای فرو دست حزب کمونیست بودند)، سرنوشتی جز این نیز برای این جمهوریها نمی توانست رقم زند. فی الواقع حاکمیتهای جمهوریهای مسلمان اتحاد جماهیر شوروی در پی شوک فروپاشی (۱۹۹۱م.)، که آن را نمیخواستند و تبعات فراوان و پیچیدهی آن یا ” تزاحم بحرانها” که در مقابله با آن درمانده شدند و فرو ریختن دیوارهای آهنین و مواجهه با توجه متمرکز دنیای پسا شوروی که برای آن آمادگی نداشتند، و ورود به معادلاتی جدید در دنیایی جدید که سرشتهای از آن نداشتند، به گربهای خانگی میماندند که در عمر خود هیچگاه دنیای بیرون از اتاقهای خانه را تجربه نکرده بود و به یکباره خود را در میانهی خیابان می بیند.
دیری نگذشت که بسیاری از کارمندان کمونیست سابق، در وضعیت جدید به سوداگران حریص و بی اخلاق تبدیل گردیدند.اقتدارگرایی اقتدارگرایی اقتدارگرایی اقتدارگرایی اقتدارگرایی اقتدارگرایی سیاست های اقتدارگرایانه، اعمال قدرت بی قاعده ، کنترل دولتی دایمی، شدت فساد مالی، خویشاوند سالاری، استحالهی اقتصاد اشتراکی ( سوسیالیستی) به اقتصاد شخصی حاکمیت، به جای اقتصاد سرمایه داری، تفوق روحیهی قومی – قبیلهای و منطقهای بر هویت ملی، بی هویتی، بهت فرهنگی، فقدان مشروعیت و غیره، موجب گردید که طعم استقلال در کام شهروندان این جمهوریها چندان شیرین نیاید. و این اعترافی است تلخ که هر مسافری به این سرزمینها، چنانچه اعتماد شهروندان عادی را به خود جلب نماید، میشنود. و این مسافر چنانچه مسلمانی معتقد باشد، از تلخی این اعتراف، دلش به درد میآید.
در بسیاری از ماترک مسلمان اتحاد جماهیر شوروی، بسیاری از مردم، حتی مسلمانان متدین، چنان از زندگانی دوران استقلال به ستوه آمدهاند، که از دوران اتحاد جماهیر شوروی تحت عنوان بهشت گم شده یاد میکنند. در حالی که دولت شوراها ؛ تسلط قومی بیگانه، عقیدهای الحادی بیگانه و فرهنگ و زبان بیگانه، بر این سرزمین بود. لیک به ظاهر جز مقاطعی چند، از جمله و به ویژه در عهد مظلمهی استالینی که البته مختص به مسلمانان شوروی نبوده و فراگیر بود ولیکن بر مسلمانان جور مضاعف ، زیست مردم در بیشتر عهد شوروی، قابل تحمل تر از بعد آن بوده است. و حتی انواعی از تضییقات علیه دین در عهد دوران استقلال بیشتر از دوران حاکمیت دولت الحادی شوراها میباشد.
پیشینهی ” اسلام سیاسی ” در آسیای مرکزی
میتوان گفت در ماوراء النهر معاصر، قدیمترین تشکیلات امروزین که در حوزهی ” اسلام سیاسی” جای میگیرد، “حزب نهضت اسلامی” است. پیشینهی این حزب در اواخر عمر دولت شوراها و آستانهی فروپاشی این دولت شکل گرفت. ریشههای اندیشهای این حزب به حوزهی آموزشی و تبلیغی “داملامحمد رستماف هندوستانی” مشهور به “مولوی هندوستانی” باز میگردد. نامبرده از متنفذترین رهبران معنوی در تاجیکستان و دیگر جمهوری های مسلمان اتحاد جماهیر شوروی شمار میرود. وی از اندیشههای ناب خواهی اسلامی در دیگر سرزمینهای اسلامی، بالخصوص هندوستان که سالیانی را در آنجا اقامت داشت، تاثیر پذیرفته بود. مزار وی در جوار مزار مولانا یعقوب چرخی در مسجد جامعه ای به همین نام در حومهی دوشنبه؛ پایتخت تاجیکستان، زیارتگاه مومنین ماوراءالنهری است. هستهی نخستین “حزب نهضت اسلامی” از میان شاگردان و مریدان تاجیک و ازبک وی بودند. از آن جملهاند مرحوم ” داملا سید عبدالله نوری” و مرحوم “محمد شریف همت زاده “؛ از بنیانگذاران و رهبران” حزب نهضت اسلامی تاجیکستان”.
حزب نهضت اسلامی در سال ۱۹۹۰ میلادی در آسترا خان روسیه، بیشتر با کوشش روشنفکران اسلامگرای تاتار که تلاش داشتند با ساماندهی اتباع مسلمانان اتحاد جماهیر شوروی، به احیای معارف و ارزش های اسلامی در دولت شوراها، دست یازند، بنیان گذارده شد. در نشست تاسیسی این حزب، قرار بر این شد تا در هر یک از جمهوریهای شوروی، شاخهی مستقل حزب نهضت اسلامی ایجاد گردد. حزب نهضت اسلامی با استفاده از فضای باز اصلاحات آخرین زمامدار اتحاد جماهیر شوروی؛ “میخایل گورباچف” موسوم به ” گلاسنوست” [ واژهای روسی به معنای “گشایش” که در کنار “پرسترویکا” به معنای ” بازسازی”، از سوی میخایل گورباچف برای برنامه های اصلاحی مورد نظرش انتخاب گردید و به دلیل تبعات عظیم آن، وارد اصطلاحات سیاسی جهان شدند.] ، توانست که به صورت رسمی مجوز فعالیت در روسیه را کسب نماید.
لیکن احزاب کمونیست حاکم بر جمهوریهای آسیای مرکزی، فعالیت حزب نهضت اسلامی را ممنوع اعلام کرده و اجازهی تاسیس شعبههای آن را صادر نکردند. با این وجود تاجیکانی که در نشست آستراخان شرکت داشتند، در گردهمآیی غیر قانونی که در وادی وخش واقع در ولایت ختلان امروز با مرکزیت قرغان تپه، در اکتبر سال ۱۹۹۱میلادی برگزار کردند و بالغ بر ششصد نفر در آن شرکت داشتند (کنفرانس افتتاحیه) ، موجودیت شاخهی حزب نهضت اسلامی در تاجیکستان، با نام ” حزب نهضت اسلامی تاجیکستان ” را اعلام نمودند.
حزب نهضت اسلامی تاجیکستان، علیرغم ممنوعیت، با بهره برداری از آشفتگیهای فراگیر حاکمیت ها در اتحادجماهیر شوروی که دوران احتضار خود را سپری میساخت، کمابیش آشکارا به فعالیتهایی چون انتشار کتابچههای تبلیغی و نشریه و برگزاری نشستهای مختلف، میپرداخت. در این دوران حزب نهضت اسلامی تاجیکستان، ایجاد دولت دموکراتیک و قانونمند مبتنی بر اسلام را هدف نهضت اعلام نمود. کوتاه زمانی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، این حزب به ثبت رسمی رسید و مجوز فعالیت قانونی دریافت نمود.
حزب نهضت اسلامی تاجیکستان در مقایسه با دیگر شاخههای حزب نهضت اسلامی در جمهوریهای دیگر آسیای مرکزی موفقیت های چشمگیری به دست آورد و توانست با تکاپوهای سخت، خود را به منزلهی محوری غیر قابل چشم پوشی در معادلات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تاجیکستان تثبیت نماید.
شاخههای دیگر حزب نهضت اسلامی در دیگر جمهوریهای آسیای مرکزی از چنین فرصتها و مزیت هایی برخوردار نگردیدند. شایان ذکر است که در میان اقوام متعدد ساکن در ماوراءالنهر، تاجیک ها و ازبکها بیشترین استقبال را از حزب نهضت اسلامی داشتند. دلیل این وضعیت به پیشینهی تاریخی و جایگاه فرهنگی اقوام این سرزمین باز میگردد. تاجیکها و ازبکها بیشترین سهم را درساختار تمدنی- فرهنگی ماوراء النهر داشته و میراث بران اصلی تمدن و فرهنگ اسلامی این سرزمین شناخته میگردند.
شاخهی حزب نهضت اسلامی در قزاقستان مخاطبان فراوانی در میان اکثریت اتباع قزاقستان، یعنی قزاق ها، نیافت.
شاخهی حزب نهضت اسلامی در قرقیزستان، بیشتر در جنوب این کشور، ریشه گستراند.
شاخهی حزب نهضت اسلامی در ترکمنستان، فضا و مجالی برای جایگیری نیافت.
شاخهی حزب نهضت اسلامی در ازبکستان، با استقبال روبرو شد و بالخصوص در درهی فرغانه به سرعت گسترش یافت.
با آغاز جنگ داخلی تاجیکستان مشهور به ” جنگ شهروندی” (۱۹۹۲- ۱۹۹۷ میلادی) دیگر شاخههای حزب نهضت اسلامی، هر یک به گونهای به حمایت و همکاری با حزب نهضت اسلامی تاجیکستان پرداختند. میتوان گفت که با خاتمهی این نبرد خونین و انعقاد توافق نامهی صلح یا «سازشنامهی عمومی صلح و رضایت ملّی» میان حاکمیت جمهوری تاجیکستان و جبههی مخالفین به رهبری حزب نهضت اسلامی تاجیکستان، عمر حزب نهضت اسلامی به عنوان حزبی فراگیر در آسیای مرکزی به سر آمد. شاخههای این حزب در دیگر جمهوریها، به تدریج جای خود را به تشکلها و احزاب اسلامی جدید مانند “حرکت اسلامی ازبکستان “،”حزب عدالت اسلامی” و” حزب دموکراتیک اسلامی” یا شاخههایی از تشکلها و احزاب قدیمی و جدید بیرون از ماوراء النهر، مانند ” حزب التحریر” ( در شمار قدیم ترین تشکلهایی است که در حوزهی اسلام سیاسی – اجتماعی جای میگیرد و بنیان گذاران آن از همان ابتدا راه خود را از جماعت اخوان المسلمین جدا نموده و و هدف شناختهی آن احیای خلافت اسلامی میباشد)دادند که ویژهگی مشترک میانشان، غالباً ناب طلبی، زیرزمینی و تندروی است. برخی از رهبران میانی و طرفداران حزب نهضت اسلامی تاجیکستان و همچنین تشکلهای اسلامی هم پیمان آن نیز که با توافقات صلح مخالف بودند مانند ” حزب احیای اسلامی “، از این حزب جدا شده و به این تشکلها و احزاب جدید پیوسته و یا راه خود را رفتند.
حزب نهضت اسلامی تاجیکستان
تاجیکستان تنها جمهوری در میان جمهوریهای مسلمان اتحاد جماهیر شوروی سابق است که حزبی سیاسی با ماهیت اسلامی به صورت قانونی در آن فعالیت دارد ؛ “حزب نهضت اسلامی تاجیکستان” ( یا حزب رستاخیز اسلامی تاجیکستان). فعالیت قانونی حزبی اسلامگرا در تاجیکستان، به این کشور امتیازی خاص نسبت به دیگر کشورهای مسلمان باقیمانده از اتحاد جماهیر شوروی بخشیده است. البته این امتیاز محصول نبرد سخت و خونین چند سالهی داخلی موسوم به “جنگ شهروندی” (۱۹۹۲ – ۱۹۹۷ ) است که هیچ یک از دیگر جمهوریهای مسلمان اتحاد جماهیر شوروی سابق، در چنین ابعادی آن را تجربه ننمود. در این جنگ داخلی بیش از صدهزار نفر قربانی شدند.
همان گونه که آورده شد، پیشینهی شکل گیری حزب نهضت اسلامی تاجیکستان که در ابتدا شاخهی تاجیکی حزب نهضت اسلامی بود، به دوران پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی میرسد. میتوان گفت که حزب نهضت اسلامی تاجیکستان، مستقل از احزاب سیاسی شناخته شده در جهان اهل سنت شکل گرفته است. اگر چه بنیان گذاران و رهبران عقیدتی جماعت اخوان المسلمین چون شهید “حسن البناء” و شهید “سید قطب” و همچنین موسس جماعت اسلامی «ابو الاعلی مودودی»، برای حزب نهضت اسلامی تاجیکستان محترم و تجارب و آثار ایشان مورد توجه می باشد. لیکن میشود گفت که حزب نهضت اسلامی تاجیکستان، با توجه به اشتراکات فرهنگی فراوان میان تاجیکستان و ایران؛ به ویژه اشتراک در زبان، در اوان شکلگیری و نیز در دوران پسا شوروی، بسیار تحت تاثیر حضرت امام خمینی (ره) و همچنین مقام معظم رهبری؛ حضرت آیتآلله خامنهای (مدظلهالعالی) و انقلاب شکوهمند اسلامی ایران بوده است تا هر شخصیت و جنبش دیگر اسلامی. مناسبات سازندهی جمهوری اسلامی ایران با حزب نهضت اسلامی تاجیکستان و حاکمیت وقت این کشور در دوران نبرد”جنگ شهروندی”و نقش مؤثری که در شکل گیری صلح تاجیکستان ایفا نمود، بر تقویت جایگاه ایران اسلامی در این حزب افزود. ایران اسلامی در دوران نبرد داخلی تاجیکستان، بارها میزبان تعدادی از رهبران و اعضای این حزب و دیگر نخبگان تاجیک بود.
حاکمیت تاجیکستان نیز که میبایست درک درستی از مناسبات صمیمانهی حزب نهضت اسلامی تاجیکستان و جمهوری اسلامی ایران داشته باشد، متوجه است که حزب نهضت اسلامی تاجیکستان در مجموعهی مناسبات دوستانهی دو کشور، از جایگاهی جدی و تاثیر گذار برخوردار میباشد.
جالب آن است که حزب نهضت اسلامی تاجیکستان که در دوران اولیهی نشاط تشکیلاتی، از سوی حاکمیت وقت و دیگر مخالفانش، متهم به داشتن تمایلات وهابیت میگردید، در دوران جنگ داخلی و پس از آن، به دارا بودن تمایلات شیعی متهم میشد.
حزب نهضت اسلامی تاجیکستان با بسیاری از دیگر کشورهای اسلامی ، از جمله عربستان سعودی و امیر نشینهای حاشیهی جنوبی خلیج فارس، پاکستان، ترکیه و همچنین تشکل های اسلامی و اسلام گرا، مانند جماعت اخوان المسلمین در مصر و جماعت اسلامی در هند و پاکستان و حزب عدالت و توسعه (AKP : Adalet ve Kalkınma Partisi ) و اسلاف آن در ترکیه، دارای روابطی است. همان گونه که با بسیاری از کشورها و موسسات و گروههای مردم نهاد غربی، روابط فراگیر و دوستانهای دارد.
شایان ذکر است که در تیر ماه سال جاری ( ۱۳۹۱- ۲۰۱۲) در مجلس تاجیکستان قانونی به تصویب رسید که همه گونه ارتباط و تماس با پارهای از تشکلها و جماعت های اسلامی را با توصیف افراطی و خشونت طلب، ممنوع میساخت. در شمار این تشکلها، نام جماعت اخوان المسلمین نیز قرار داشت. دو نمایندهی حزب نهضت اسلامی تاجیکستان در مجلس نمایندگان این کشور؛ جناب اقایان؛ دکترمحی الدین کبیری و دکتر سیدعمر حسینی، رهبر و معاون حزب نهضت اسلامی تاجیکستان، به زحمت و با عنایت به وقایع در جریان مصر که نهایت منجر به انتخاب رئیس جمهور این کشور؛ جناب آقای مرسی از اعضای جماعت اخوان المسلمین شد، توانستند مجلس نمایندگان تاجیکستان را به حذف نام جماعت اخوان المسلمین از فهرست تشکلهای ممنوع در این قانون، قانع کنند.
از خصیصههای بارز حزب نهضت اسلامی تاجیکستان که قالب امروزین آن پس از انعقاد توافقنامهی صلح یا ” سازشنامهی عمومی صلح ” تاجیکستان شکل گرفت، مدارا مداری در مناسبات بیرونی و درون تشکیلاتی است.
می توان گفت که حاکمیت در تاجیکستان، پس از انعقاد توافقنامهی صلح با اتحادیهی مخالفان به رهبری حزب نهضت اسلامی تاجیکستان، مفاد این توافق نامه را به رای خود تفسیر و اجرا نمود. سهم سی درصدی از قدرت که قرار بود به مخالفین تعلق گیرد و از همان آغاز نیز شامل جایگاههای مهم و کلیدی نبود، رفته رفته تحلیل رفت و در حال حاضر جدی ترین بخش مشارکت مخالفین در قدرت، به دو نمایندهی حزب در مجلس نمایندگان این کشور محدود گردیده است.
در طرح و اجرای قوانین مخالف با اسلام در تاجیکستان، همان گونه که باورها و احساسات جامعهی متدین تاجیک و نظرات علمای وجیه و معتبر این کشور نادیده گرفته میشود، به دیدگاه های حزب نهضت اسلامی تاجیکستان که به صورتی رسمی اعلام می گردد، بهایی داده نمی شود.
رهبری حزب نهضت اسلامی تاجیکستان و همچنین علمای وجیه و معتبر تاجیک چون داملا ایشان نورالدین تورهجان زاده، داملا ایشان اکبر توره جان زاده و داملا ایشان محمود توره جان زاده، همواره تلاش داشتهاند که با ملایمت حاکمیت را متوجه تبعات نامطلوب اقدامات مغایر با اسلام نموده و حاکمان را به مصلحت اندیشی فراخواندهاند. از دیگر سو جامعهی متدین تاجیک را نیز به خویشتنداری و پرهیز از عصبانیت دعوت نمودهاند. لیکن نارضایتیهای عمومی از دخالتها و امر و نهیهای مکرر حاکمیت غیر دینی در حوزهی دین و باورهای مردم، رو به افزایش است. نارضایتیهایی که فقر و تبعیض اقتصادی – اجتماعی آن را پر مایه نموده است. در این میان، گاه حتی حزب نهضت اسلامی تاجیکستان از سوی منتقدین خود به مماشات بیش از اندازه و سازشکاری متهم می گردد.
متاسفانه میتوان گفت که روح توافق نامهی صلح یا «سازشنامهی عمومی صلح » میان حاکمیت جمهوری تاجیکستان و جبههی مخالفین به رهبری حزب نهضت اسلامی تاجیکستان، در شرف ترک کامل کالبد آن است.
اکبر توره جانزاده، راهبر دائمی هیئت مذاکرات نیروهای مخالف در روند صلح تاجیکان و معاون اول رئیس این اتحادیه در مصاحبهای با یکی از نشریات معتبر و پر شمارگان تاجیکستان به مناسبت پانزدهمین سالگرد انعقاد صلح تاجیکستان که تحت عنوان ” عید وحدت ” در این کشور جشن گرفته می شود می گوید: « وحدت، یکدیگرفهمی و عفو عمومی که وعده و اعلان شده بود، تا امروز عملی نشده است. از این رو، من نمیتوانم این عید را همچون عید وحدت قبول کنم.» و در تبیین این وضعیت چنین میگوید: « امّا متأسفانه آن وحدت ملی، که در بارهاش بسیار حرف میزنیم و در راه رسیدن به آن کوششهای زیادی صرف نمودیم، تا کنون به دست نیامده است. اصلاً اگر واقعیت را بگویم از همان سالهای اول، که نمایندههای اتحادیهی اپوزیسیون، داخل حکومت شدند، به آنها اعتماد نمیکردند و به آنها مثل برادر غریبه معامله مینمودند. پیش از آن که نمایندگان ما را به رهبری وزارت یا ادارهای تعیین کنند، صلاحیتهای همان وزارت و ادارهها را محدود میکردند.». وی درپاسخ به پرسش این نشریه که نظر شما در بارهی این ادعا که صلح تاجیکستان میتواند نمونه و یا تجربهای برای دیگران باشد، چیست، به تلخی چنین میگوید:
« وقتی چنین بهاگذاری را از جانب بعضی کارشناسان و تحلیلگرانی که دارای درجههای بالای علمی می باشند، میشنوم، خندهام میگیرد. به کدام وجه تجربهی صلح ما برای یک کشور دیگر میتواند نمونه باشد؟ آیا یکی از طرفهای درگیری که میخواهد از تجربهی صلح ما استفاده برد، نمیپرسدکه طرف دیگر صلحکنندهی تاجیکان امروز در کجا هستند؟ بعد از بررسی وضعیت خبردار میشوندکه رهبران و فرماندهان درجه اولشان به طور مرموز در سن کمالات زیر خاک رفتند [ اشاره به مرگ نابهنگام سید عبدالله نوری و محمد شریف همت زاده] یا کشته شدند، بعضییشان در زندان و بعضی دیگرشان در هجرت هستند، باقیماندهشان با هر بهانه از صحنهی سیاسی بیرون کرده شدند. از روی انصاف کارشناسان و تحلیلگران محترم، که با افتخار در بارهی نمونه و عبرتآموز بودن صلح تاجیکان صحبت میکنید، همین سؤالها را اول به خودتان بدهید، پیش از آن، که آنها به شما دهند. از این رو، صلح تاجیکان به هیچ وجه همچون نمونه و الگو برای جانبهای درگیر در کشورهای دیگر نمیتواند باشد. مثلاً به فکر شما آیا طالبان حاضر میشود که با حکومت کرزای صلح کرده، با تقدیر ما روبرو شوند؟ »[هفته نامهی فرژ، شماره ۲۶ ، به تاریخ ۲۷/۰۶/۲۰۱۲ – ۷/۴/۱۳۹۱].
محی الدین کبیری، رهبر حزب نهضت اسلامی تاجیکستان و نمایندهی مجلس نمایندگان تاجیکستان در مراسم عید وحدت سال جاری( ۱۳۹۱- ۲۰۱۲) که توسط این حزب در خیابانی در شهر خجند مرکز ولایت سغد برگزار گردید، در سخنانی که ایراد نمود با متانت همیشگی و لیکن صراحتی کم سابقه، چنین گفت: « … اگر تنها ما شکایت می کردیم، می گفتید حزب نهضت از این شرایط ناراضی است اما امروزه هموطنان روس زبان ما هم از وضعیت حاضره شکایت می کنند و می گویند کجاست آن صلح؟ کجاست طرف دیگر صلح؟ کجاست آن ارزش هایی که طرفین در سازش نامه ثبت کردند؟ اگر ما آن شرایط را در پانزدهمین سالگرد وحدت نمی بینیم، نشاید که آن را روز وحدت گوئیم. برخی گفته اند این روز را روز پایان جنگ یا روز امضای سازش نامه نامگذاری کنیم و روز وحدت نخوانیم. البته ما اصرار می کنیم که امروز روز وحدت نام داشته باشد و مشکل در وحدت است مشکل در نام این روز نیست. مشکل در واقعیت هایی است که ما باید آن را و خودمان را اصلاح کنیم نه آنکه نام جشن را براساس شرایط امروز تغییر دهیم.
… ما از دوستان خود می خواهیم که خودشان را به جای مسئولین حزب نهضت تصور کنند. پانزده سال پیش وقتی سازش نامه را امضا می کردیم آیا کسی از ما تصور می کرد که بعد از پانزده سال یک مسئول بلند پایهی حزب نهضت در اداره کاری خود نمی تواند نماز بخواند؟ … .
ما برای جمهوری اسلامی میجنگیدیم. میگفتیم در تاجیکستان جمهوری اسلامی تشکیل می دهیم. لکن امروزه نمی توانیم در محل کار خودمان نماز بخوانیم. فرزندمان به مسجد نرود. در خانه هایمان نمی توانیم به فرزندمان قرآن بیاموزیم، حجاب را منع می کنند. اگر ۱۵ سال پیش میگفتند بیایید این صلح نامه را امضا میکنیم و بعد از ۱۰ یا ۱۵ سال شما به این مسائل گرفتار می شوید، آیا یک نفر آن صلح نامه را امضا میکرد؟ قطعاً نمی کرد. ما گفتیم یک دولت دموکرات می سازیم. حکومتی که بر قانون استوار باشد ».
به نظر میآید که رهبری حزب نهضت اسلامی تاجیکستان اراده دارد که فرصت هیچگونه بهرهبرداری از دستآویزهای قانونی برای انحلال و ممنوعیت فعالیتهای حزب را به حاکمیت ندهد.
انحلال و ممنوعیت فعالیت حزب نهضت اسلامی تاجیکستان، احتمالی است که از نظر دور نمیماند.
از دیگر سو انحلال و ممنوعیت حزب نهضت اسلامی ، می تواند باری دیگر تاجیکستان را به ورطهی نبرد داخلی کشاند و کابوس ” جنگ شهروندی” را تجدید نماید. جان گرفتن این کابوس، خواست هیچ تاجیکی نیست. میتوان گفت که واقع بینیها نیز تا کنون مانع ماجراجوییهای جدی، گسترده و فراگیر، در این راستا گردیده است.
بنابراین حزب نهضت اسلامی تاجیکستان ترجیح میدهد که با شکیبایی، وضعیت نامطلوب فعلی را سپری کند و در برابر هر گونه تحریک و تحرکی، از هر سویی که باشد، خویشتنداری نماید.
لیکن معلوم نیست که حزب نهضت اسلامی تاجیکستان تا چه اندازه می تواند وضعیت موجود و وقایع پیش بینی ناشدهی پیش رو را به نفع چنین سیاستی مدیریت نماید.
وقایع خشونت بار سال ۱۳۹۱ در ایالت خود مختار بدخشان که دهها کشته و مجروح بر جای گذارد،گواهی است بر ماجراجوییهای پیش بینی ناشده و البته نابخردانهای که میتواند جامعهی تاجیکستان را در هرج و مرج فرو برد. در جریان این وقایع “سبزعلی محمدرضا اف” رهبر شاخهی حزب نهضت اسلامی تاجیکستان در بدخشان به شهادت رسید و “شیریک کرم خدایف” رئیس تشکیلات این حزب در خاروغ، بازداشت گردید است.
رهبری حزب نهضت اسلامی تاجیکستان، علاوه بر بیرفتاریهای رو به افزایش حاکمیت و همچنین انتقادهای تند و تیزی که از سوی گروههای اسلام گرای تندرو و زیرزمینی آسیای مرکزی متوجه آن است، در داخل حزب نیز با اختلاف دیدگاهها و تنشهای رو به ازدیاد ناشی از این اختلافات روبرو است که فائق آمدن بر آن خالی از دشواری نیست.
ناشکیبایی در مقابل اقدامهای اسلام ستیزانهی حاکمیت و نارضایتی از تداوم سیاست مداراجویانهی رهبری حزب، میل به تندروی را در درون و بیرون حزب، تشدید کرده است.
فاصلهی میان دو گرایش شیعی و سلفی ( الزاماٌ نه به معنای صرف مذهبی)، درون حزب نهضت اسلامی تاجیکستان افزایش یافته است. موضع گیری در قبال وقایع جاری سوریه یا “فتنهی شام”، به معضلی جدید برای رهبری حزب در داخل حزب و مناسبات خارجی آن تبدیل گردیده است.
مجموع عوامل یاد شده و یاد ناشده، میتواند حزب نهضت اسلامی تاجیکستان را با ریزش نیرو و یا حتی انشقاق مواجه نماید.
تضعیف حزب نهضت اسلامی تاجیکستان، خواستهی حاکمیت و انحلال آن مطلوب جناحهای تندروی آن است.
لیکن تبعات خطرناک رادیکالیزه و زیرزمینی شدن آخرین و قویترین تشکیلات مدارامدار اسلام سیاسی در منطقه، برای حکومت تاجیکستان و دیگر حکومتها در آسیای مرکزی، بر هیچ کس پوشیده نیست، حتی تندروهای درون حاکمیت.
“وهابیت ملکی” یا ” سلفی نفتی”
تبلیغات جریان “وهابیت ملکی” یا ” سلفی نفتی” ( جعل این اصطلاحات از سوی نگارنده با هدف لحاظ تفکیکهایی در مفاهیم است که عدم رعایت آن، تعاریف مفاهیم را معیوب میسازد)، در آسیای مرکزی، نه خوشآیند حاکمیتهای “غیر دینی” ( لائیک) و در حقیقت ” بیگانه با دین” و نهادهای سکولار جمهوریهای پنچگانهی آسیای مرکزی است و نه موافق با باور و ذوق و ذائقهی غالب علما و فرهیختگان دینی و جوامع دینمدار این منطقه.
ناخشنودی حاکمیتهای غیر دینی و یا بیگانه با دین و نهادهای سکولار، از آن روست که ترویج باورهای “وهابیت ملکی” یا ” سلفی نفتی” از سویی موجب تشدید نابسامانی هویت فرهنگ دینی جوامع آسیای مرکزی میگردد و از دیگر سو و مهمتر از سوی نخست، رشد جریان سلفی ستیزهگر؛ اعم از ” سلفی تکفیری” و ” سلفی جهادی” ، در بستر تبلیغات ” سلفی نفتی” است که صورت میگیرد.
دغدغههای درستی یا نادرستی دعاوی سلفیگری و مناقشات مذهبی وهابیت و اختلافات و تقابلات اعتقادی آن با باورهای مذهبی اهل سنت جوامع آسیای مرکزی، اعم از نهادهای سنتی و یا جدید مذهبی، تا جایی که موجب التهاب اجتماعی و یا تقویت بستر “اسلام سیاسی” نگردد، بیرون از حوزهی توجه و علاقهی حاکمیتهای غیر دینی و نهادهای سکولار این منطقه است.
لیکن نارضایتی غالب علمای سنتی و فرهیختگان دینی و تودههای دیندار جوامع آسیای مرکزی از رواج باورهای سلفی نفتی یا وهابیت ملکی، به قطع نظر از صحت و سقم دعاوی سلفیگری، بیاعتنایی وهابیت به مذاهب اربعهی فقهی و بالخصوص مذهب حنفی که منتسب به مکتب عقلگراست ( در مقابل مکتب حدیث ) و عدم موافقت با هیچیک از مذهب رایج کلامی (ماتریدی و اشعری) و باز می گردد. این ناخشنودی عام، همچنین به خصومت آشکار” سلفی نفتی” یا “وهابیت ملکی”، با تصوف که ماورءالنهر در شمار یکی از مهمترین خاستگاههای آن است و همواره در این سرزمین مورد توجه و علاقه بوده است و نیز مخالفت آن با مظاهر دیرینه و گستردهی ” تشیع عاطفی” در ماوراء النهر بازمیگردد.
دستگاههای تبلیغاتی” سلفی تکفیری” و ” سلفی جهادی” در آسیای مرکزی نیز چون همیشه و هر جا با بهرهبرداری از امکانات عظیم مالی، سوء استفاده از تسلط بر حجاز و در دست داشتن مدیریت حرمین شریفین و همچنین برجسته سازی اختلافات شیعی – سنی و پنهان ساختن اختلافات وهابیت با مذاهب اربعه و عدم تصریح در خصومت با تصوف و دیدگاههای عرفانی و نمایش اصلاحطلبی مذهبی و ناب خواهی دینی و ادعای خرافه زدایی و انحراف ستیزی در حوزهی باورهای دینی، تکاپوهای دعوتگری را آشکار و پنهان تداوم میبخشد.
میتوان گفت که در آسیای مرکزی نیز چون بسیاری از دیگر سرزمینهای اسلامی در جهان اهل سنت، فقدان حمایت جدی حاکمیت از نهادهای دینی سنتی و حتی در بسیاری احیان دین ستیزیهای حاکمیت و نهادهای حاکم، فضای معرکهی مذهبی را به سود “وهابیت ملکی” یا “سلفی نفتی” ، آماده نموده است.
از دیگر سو، اسلامزداییها و در بسیاری احیان، اسلام ستیزیهای پارهای از حکومتگران، یا بخشهایی از حاکمیت در آسیای مرکزی، فساد، تباهی، تبعیض، فقر، فقدان یا ضعف نهادهای سنتی سالم و قدرتمند دینی، تشدید مظاهر اباحیگری متعلق به مدرنیته و نظام سرمایهداری غربی، همراه با توسعهی حضور و بروز ستیزهجوییهای قدرتهای زیاده خواه غربی در جهان اسلام، فضای مساعدی برای رشد و نمو پدیدهی موسوم به ” اسلام سیاسی” در آسیای مرکزی فراهم نموده است.
در این فضاست که در غیاب یا ضعف جریان های معتدل” اسلام سیاسی” به دلیل ممنوعیت هر گونه تشکل سیاسی با ماهیت دینی در چهار جمهوری از جمهوریهای پنجگانهی آسیای مرکزی و محدودیتهای رو به تزاید نسبت به تنها حزب اسلامی رسمی در این منطقه، یعنی ” حزب نهضت اسلامی تاجیکستان”، دیگر جریانهای اسلام سیاسی که زیرزمینی و علی الاغلب تندرو و افراطی میباشند، نشاط و شتاب میگیرد.
عنصر مؤثری که معمولاً در حوزهی تکاپوهای “وهابیت ملکی” یا “سلفی نفتی” در آسیای مرکزی، مغفول مانده است، نقش جامعهی ” تاجیک – عرب” و ” ازبک – عرب ” یا به تعبیری دیگر «اتباع ماوراءالنهری تبار سعودی و امارات عربی»(تاجیک و ازبک؛ قومیتهای غالب)، در پیشبرد اهداف این فرقه در این منطقه است. دهها هزار تن از رعایای امارت بخارا ( آخرین امیر نشین ماوراءالنهر) و دیگر سرزمینهای آسیای مرکزی ، پس از شکست آخرین امیر منغیت ؛ “امیر عالم خان”، از ارتش سرخ و فرار وی به افغانستان و بیش از آن، پس از درهم شکستن مقاومتهای سخت و خونین جنبش مقاومت مردم مسلمان ماوراءالنهر در برابر مهاجمین اشغالگر روس، موسوم به “باسماچیان “، از سرزمین مادری به افغانستان و ایران و هندوستان گریختند (تعداد این پناه جویان فقط در دورهای از دوران مقاومت، حدود دویست هزار نفر براورد شده است[رجوع شود به مدخل باسماچیان؛ دانشنامهی جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی].
بسیاری از ایشان در نهایت مهاجرت، در شبه جزیرهی عربستان، به ویژه حجاز، اقامت گزیدند (به نوشته منصور باباخان اوف ؛ مورخ تاجیک، فقط در کشور امارات متحدهی عربی بیش از شصت هزار نفر از تاجیکان به سر میبرندکه غالب ایشان وارثان مهاجران سالهای بیستم عصر بیست میباشند).
مهاجرین ورارودی به عربستان، به تدریج به صبغهی غالب جامعهی میزبان درآمده و بسیاری از ایشان به مذهب”وهابیت ملکی” یا “سلفی نفتی” درآمدند.
پس از گذشت قریب به هشت دهه ، با فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی و فرو ریختن ” دیوار آهنین”، طبیعی بود که توجه جامعهی ” تاجیک – عرب” و ” ازبک – عرب ” ، به سوی سرزمین مادری و خویشاوندان بر جای مانده در آسیای مرکزی، جلب شود.
از این سوی نیز در آسیای مرکزی، از توجه خویشان بالنسبه ثروتمند و دست و دل باز عرب مآب، استقبال شد.
تعدادی از مهاجر زادگان ماوراء النهری در شبه جزیرهی عربستان به ویژه اتباع عربستان سعودی، به طور خودکار، به صورت “حلقهی وصل” دستگاههای تبلیغی”وهابیت ملکی” یا “سلفی نفتی” با آسیای مرکزی درآمدند.
میزان نقش این “حلقهی وصل” در گسترش باورهای وهابیت در جمهوریهای آسیای مرکزی، به ویژه ازبکستان و تاجیکستان، معلوم نیست. هم چنانکه معلوم نیست تا چه اندازه این نقش، خودکار ایفا گردیده و تا چه اندازه سامان یافته بوده است. لیکن تردیدی در اهمیت و تاثیر گذاری این نقش، به ویژه سهم سامان داده شدهی آن از سوی دستگاههای تبلیغی”وهابیت ملکی” یا “سلفی نفتی”، نمیتوان داشت. جنبشهای اسلامی بنیادگرا و زیرزمینی جنبشهای اسلامی بنیادگرا و زیرزمینی جنبشهای اسلامی بنیادگرا و زیرزمینی
مثلت اعتقادی
تعدادی از نخبگان دینی تاجیک بر این باورند که اگرچه در بیشتر ادوار تاریخ دوران اسلامی، امیران ترک و تاتار تبار بر ماوراءالنهر حکم راندهاند، لیکن همواره دیوان یا نظام اداری و حوزهی آموزش در تصرف تاجیکان بوده است. امیران ترک و عالمان تاجیک بودهاند. تاجیکان نزد تمامی اقوام سراسر ماوراءالنهر محترم بودند، زیرا که عالمان و مدرسان و معلمانشان شمرده میشدند. ترک و تاتار، دین و دانش را از تاجیکان میگرفتند و زبان دیوان و مدرسه فارسی بود. به عبارتی دیگر سروری معنوی ماوراء النهر با تاجیکان بود. و تاجیکان هنگامی این سروری را از کف دادند که با هدایت روسها و پان ترکیستها، زبان دیوان یا نظام اداری، به روسی ودیگر زبانهای قومی تبدیل شد. اسلام از حیات اجتماعی مردم منطقه حذف و آموزش دینی، ممنوع یا محدود گردید.
بنا بر این باور، تاجیکستان به دلیل آنکه فقیرترین جمهوری باقیمانده از اتحاد جماهیر شوروی است و تاجیکان به دلیل تفاوت زبانی و جدایی با دیگر اقوام این منطقه، هیچگاه در ماوراءالنهر امروز، جایگاه رفیع گذشته را کسب نخواهند نمود، مگر آنکه اسلام و دومین زبان اسلام؛ یعنی زبان فارسی و ادبیات آن، دیگر بار جایگاه گذشتهی خود را در ماوراءالنهر بازیابد.
در شمار نسخههایی که برای بازیافتن این جایگاه و مهم تر از آن، حل بحران اغتشاش در حوزهی باورهای دینی و هویت فرهنگی در تاجیکستان و ماوراءالنهر میان نخبگان دینی- فرهنگی تاجیک، مطرح شده است، « مثلث حنفی- ماتریدی -نقشبندی » است. بدین ترتیب که برای سامان دهی به حوزهی باورهای دینی و هویت فرهنگی تاجیکان و جلوگیری از نفوذ اعتقادات بیرونی، به ویژه وهابیت میبایست، مذهب فقهی، مکتب کلامی و مشرب عرفانی در تاجیکستان و تمامی ماوراءالنهر، تقویت و ترویج گردد. بنا براین مدعا، سه ضلع بومی این مثلت میتواند حوزهی اعتقادی و هویت فرهنگ دینی تاجیکستان و دیگر سرزمینها تاجیک نشین را قوام بخشد و در مقابله با تبلیغات مذهبی بیرونی مقاوم سازد.
شیعههراسی
پدیدهی « شیعههراسی» در ماوراءالنهر را در حال حاضر به درستی میتوان پدیدهای ساختگی خواند و به درستی بر فارغ بودن غالب مومنین این منطقه، ازجمله تاجیکان، از اختلافات و نزاعهای مذهبی مسلمانان تاکید نمود. احناف ماوراء النهر ، و بالخصوص تاجیکان را تا بدانجا محب اهل بیت علیهم السلام مییابیم که ایشان را میتوان «شیعیانعاطفی» توصیف نمود. و باز به درستی هماره بر مشترکات متنوع و متعدد ایران با آسیای مرکزی و به ویژه تاجیکستان، از هم نهادی، هم زبانی، هم فرهنگی، هم کیشی و تاریخ و تمدن و هزار و یک مشترک دیگر، تاکید میورزیم. لیکن می بایست واقع بین بود و خوش خیالانه از پارههای شب تار فتنه غافل نماند، بلکه آن را رصد نمود و علاج واقعه پیش از وقوع کرد.
ذهن تاریخی، خاطرنشانمان، می سازد که همین بخش از ایران شرقی یا خراسان بزرگ، یا ماوراءالنهر، بنا به دلایلی که پرداختن به آن از حوصله این مقال بیرون است، از آغازین سال های سدهی دهم هجری، به یکی از مهم ترین کانونهای نبردهای مذهبی سنیان و شیعیان در طول تاریخ اسلام بدل آمد، با وجود تمامی اشتراکات اشارت شده، که در آن عهد هنوز ملفوف در غبار فراق چندین سده نیز نگشته بود. و در آن دوران نیز محبت اهل بیت علیهم السلام با باورهای مذهبی مردم این سرزمین عجین بود.
دقیق بینی، ما را متوجه می سازد که فارغ بودن غالب مردم این سرزمین، از جمله تاجیکان از اختلافات و نزاع های مذهبی، بیشتر از سر فراغت ایشان از این حکایت ژرف و تلخ، به دلیل دههها حاکمیت الحادی اتحاد جماهیر شوروی بوده است. و مردم ماوراءالنهر، از جمله تاجیکان، به تدریج همانگونه که بیشتر و بیشتر در جهان اسلام مندمج میگردند، با این حکایت بیشتر و بیشتر آشنا میگردند، یا در حقیقت حکایت از یاد رفته به یادشان میآید.
تجربه آموزی، ما را یادآور میگردد که مشترکات یاد شده میان ما و مردم این سرزمین، از جمله تاجیکان، کمابیش میان ما و مردم سرزمینهایی دیگر چون افغانستان و پاکستان نیز وجود دارد. لیکن با این وجود، آتش ناهمسازگری، تعصب و تفرقه در این سرزمین های چون ماوراء النهر، انباز با ما در هزار و یک چیز، سالیانی است که شعلهورگشته و همه چیز را میسوزاند.
بیتردید چشم اسفندیار یا پاشنهی آشیل ما در ماوراء النهر، از جمله تاجیکستان، همانا اختلافات و نزاعهای مذهبی است که دشمنان اسلام و تشیع و ایران درصدد زخمه زدن بهآنند و چون همیشه دوستان نادان نیز یاریشان مینمایند.
در تاجیکستان، پارهای از دانش آموختگان تاجیک حوزه های علوم دینی در پاکستان، عربستان و به ویژه شرق ایران نیز در ترویج ناهمسازگری دینی و شیعه هراسی ، که لاجرم منجر به شیعه ستیزی میگردد، دارای نقشی موثر میباشند. به ویژه که برخی از ایشان امامت جمعه و جماعت را عهدهدار میگردند و یا حلقه های آموزشی را اداره مینمایند. در دیگر کشورهای آسیای مرکزی نیز شاید کمابیش همینگونه باشد.
بخشی از مساعدتها و حمایت های قابل ملاحظه مراجع رسمی دولتی یا غیردولتی برخی از کشورهای اسلامی، به ویژه عربستان سعودی، در حوزه های علمی، آموزشی، دینی و همچنین عمرانی و اجتماعی در تاجیکستان و دیگر جمهوریهای آسیای مرکزی، در سطوح متفاوت، جدایی مذهبی را برجسته و یا احیانا اختلاف و حتی نزاع مذهبی شیعه- سنی را تقویت مینماید. از آن جمله است اعطای سخاوتمندانه بورسیههای تحصیلی و فرصت های مطالعاتی، ساخت و ساز و تعمیر و تجهیز مساجد، دعوتیه های حج و عمره و مانند آن.
رعایت دقیقهها و ظرایف بایستهی همگرایی اسلامی و ملاحظات و حساسیتهای مردم و دولت کشورهای آسیای مرکزی، ازجمله تاجیکستان، از راههای بایسته برای خنثی سازی آثار سوء تبلیغات «شیعه هراسی» در آسیای مرکزی است. اجتناب اکید از ارسال و انتشار کتب تبلیغی و به اصطلاح “تبصیری” که هدف دعوت گرانهی شیعی و نفی دیگر مذاهب اسلامی را دارد. البته آشکار است که این، به معنای خودممیزی کردن و یا عدم ارائه آثار تبیینی شیعی و کتب مرجع شیعه به مراکز علمی- تحقیقی و دانش پژوهان نیست. ولیکن کتبی که مخاطب عام دارد و به صورت گسترده توزیع میگردد، می بایست عاری از آرایههای مذهب گرایانه باشد. برای مثال ترجمههای تفسیری از قرآن کریم که پارهای از آیات را منطبق با باورهای خاص مذهبی به فارسی برگردان نموده است، در این سرزمین توزیع نگردد. زیرا قرآن کریم مخاطبعام دارد و این دست ترجمانها، اذهان خوانندگان ناآگاه را مشوش مینماید.
از دیگر اقدامات مناسب برای خنثی سازی آثار سوء تبلیغات «شیعه هراسی» در آسیای مرکزی، تأمین نیاز اهل سنت حنفی مذهب – اکثریت قریب به اتفاق باشندگان آسیای مرکزی، از جمله تاجیکستان – به معلومات مذهبی از طریق پخش برنامههای ماهوارهای در حوزهی معارف دینی، منطبق با مذهب حنفی به زبان فارسی برای تاجیکستان و به زبانها ( یا گویش های زبان ترکی) ازبکی، قرقیزی، ترکمنی و قزاقی، برای دیگر کشورهای این منطقه است. همچنین مدیریت مقدور فعالیتهای فرهنگی با ماهیت مذهبی از سوی موسسات غیررسمی و مردمنهاد شیعی ایرانی و غیر ایرانی. این مهم در شمار مهم ترین و نیز سختترین امور در این حوزه است. پارهای از اقدامات این موسسات مانند برخی از کتاب ها و پایگاههای اطلاع رسانی مجازی و به ویژه برنامههای ماهوارهای بیشترین خدمت را به ناهمسازگری و تفرقه جویان مذهبی و شیعه ستیزان مینماید.
توسعه و تقویت کرسی های سالم و ایمن از بیماری تعصب و افراط دانشگاهی و حوزوی مذهب حنفی و علوم و معارف اسلامی مشترک در جمهوری اسلامی ایران، مانند رشتهها و کرسیهای موجود در دانشگاه مذاهب اسلامی، دانشگاه تهران و شعبهی جامعه المصطفی العالمیه در گرگان، و تسهیل، تسریع و افزایش اعطای بورس تحصیلی و فرصت مطالعاتی و تبادل استاد در این رشتهها، با آسیای مرکزی، در شمار راه های مناسب، موثر و مانای تقویت همسازگری اسلامی و مبارزه با ناهمسازگریها در آسیای مرکزی است.
توازن بایسته میان عملگرایی و ارزشگرایی
سیالیت سیاسی، فقدان ثبات سیاسی، مشروعیت سیاسی مخدوش، چرخشهای سیاسی بیقاعده، سیاستهای مقطعی و بیآداب، فساد اداری، آشفتگی اقتصادی و در مجموع نارضایتی عمومی در شمار عارضههای بارز غالب ماترک اتحاد جماهیر شوروی، از جمله در آسیای مرکزی است. سپردن تمامی سرمایه به یک حساب یا چینش تمامی اندوخته در یک سبد دور از حزم و تهوری است که میتواند زیانآفرین گردد و این تهور در این ماترک، به مراتب خطرناک تر، به دور از دوراندیشی و خطایی است فاحش که نمیبایست انجام گیرد.
به دیگر عبارت، حضور در آسیای مرکزی نمیبایست با سرنوشت نهادها و رجال حاکم بر این منطقه گره خورد.
سیاست موسوم به «عملگرایی» در مناسبات میان جمهوری اسلامی ایران با ماترک اتحاد جماهیر شوروی، از جمله در آسیای مرکزی، که در جا و اندازهی خود امری است لازم، نمیبایست به افراط بیانجامد، تا جایی که گاه سیاست خارجی ایران اسلامی، به ویژه در معرض داوری متدینین، نخبگان، روشنفکران و اصلاحطلبان مردم این سرزمینها- بالخصوص در مقایسه با رقبای مدعی- ، متهم به بیرفتاری و عدم پایبندی به اصول و ارزشها گردد.
متاسفانه در پارهای احیان، غفلت و سهو، این اتهام را مایه میبخشد. مصداق بارز این مدعا، بیتفاوتی دستگاههای ذیربط و ذیعلاقه در بخش دولتی و خصوصی، به ویژه حوزهی رسانه، به وقایع مربوط به مراسم نماز جمعه مورخ ۱۱ آذر ۱۳۹۰ – ۶ محرم ۱۴۳۳-۲ دسامبر سال ۲۰۱۱ در مسجد محمدی در منطقهی وحدت، در حومهی دوشنبه است که توسط جناب داملا ایشان نورالدین تورهجانزاده برگزار گردید. نامبرده طبق روال هر سال، سخنرانی پیش از خطبهها را در نزدیک ترین جمعه به عاشورای حسینی، به یاد و بزرگداشت واقعهی عاشورای سال ۶۱ هجری و مقام امام حسین سلام الله علیه اختصاص داده و منطبق با رویهی اهل سنت و جماعت که قرنها در مناطق مختلف از جهان اسلام مرسوم میباشد، به سوگواری برای شهدای والا مقام کربلای حسینی پرداخت.
اینبار برای نخست بار نسبت به این مراسم، پیش و پس از برگزاری، هشدار و واکنشهای تندی چهره بست . انتشار بیانیهای رسمی با امضای « شورای علمای جمهوری تاجیکستان» تحت عنوان «تورجان زادهها بار دیگر در سرگه [آغاز گاه] اغوا ایستادهاند »، مهمترین و آغاز واکنشهای سازمان یافته در این باره بود.
در این بیانیهی مفصل، مذهب تشیع با عنوان وهن آلود ” رافضی” یاد شده است: « …زیرا تاریخ گواه است، هنگامی که گروه رافضیها برگزاری ماتم و اظهار غم و اندوه را به سبب کشته شدن امام حسین (ر) در این روز ایجاد کردند،… ».
خاندان روحانی، متنفذ و ایران دوست توره جان زاده که در سراسر آسیای مرکزی مشهور و محبوب میباشند، با عباراتی تند و تیز به نفاق مذهبی متهم میگردند: « بدین منوال، باعث تأسف است، که چرا آنهایی که خود را در بین مردم همچون حامیان مذهب حنفی و اشخاص با تبرک نشان میدهند، در یک لحظه از برای منفعت های دنیا و جاه و منصب، از پیروی اهل سنت و جماعت، از سنت رسول اکرم (ص) روی گردانیدند؟ یا بر عکس، اکنون سیمای اصلی خود – پیرو اهل تشیع بودنشان را افشا کردند؟ به هر صورت، ما شاهد آن گشتیم، که در تاجیکستان، که از ابتدای گسترش اسلام تا به حال مردم پیرو مذهب حنفی هستند، اولاد [خاندان] تورهجانزادهها میخواهند که مذهب و اندیشهی بیگانه را بین مردم با حیله و نیرنگهای سیاسی و ضد مذهبی پهن نمایند [گسترش دهند]. … از این رو، شورای علما و تمام پیشوایان دین اسلام در تاجیکستان انجام چنین عملهای بیگانهپرست و اغوا برانگیز را در مسجدهای کشور عملی نامشروع شمرده، نمیگذارند، که منافقان و بازیگران سیاسی، اسلام را به فتنه و آشوب بکشند. اگر تورهجانزادهها تغییر مذهب کردهاند، مرحمت [بفرمایند] رسماً مذهب خود را به قید گیرند [ ثبت نمایند] و طبق مذهب خویش عبادت ورزند، ولی مذهب مردمی ملت ما را برای خود نقاب نسازند».
همچنین این خانواده به فتنهانگیزی خون آلود در نبرد داخلی تاجیکستان متهم میشود: « بسیار و بسیار باعث تأسف است که امروز این عایله با عملهای ناجا و دوخورهی [= دو گونهی] خود بار دیگر ثابت ساخت که جنگ شهروندی تاجیکستان، که دهها هزار فرزندان ملت ما را به کام مرگ فرو برد، خود از خود [خود به خود] سر نزده، در واقع ریشههای عقیدتی و مذهبی داشته است. … به تورجانزادهها مراجعت کرده گفتنیایم، یک مراتبه ملت تاجیک را به فتنه گرفتار کرده، بیش از یک میلیون مردم را بیرون از وطن، بیش از صد هزار جوانان را قربان، هزارها هزار را یتیم و بیپرستار و بیشوهر گردانیده، به دین مبین اسلام داغ و سیاهی آوردید، مگر بس نیست؟ ».
جالب است که در این بیانه، به یکباره بی ربط با موضوع بیانیه، دکترمحیالدین کبیری، رهبر حزب نهضت اسلامی تاجیکستان به دلیل همکاری با “اجلاس بیداری اسلامی” در تهران، به سختی شماتت میگردد و شورای بیداری اسلامی با عباراتی پر کنایه، به بد خیالی برای تاجیکستان متهم میگردد: « راهبر حزب نهضت اسلامی جناب کبیری معاون شورای حرکت بیداری اسلامی در ایران میگردد؟ برای ما و اکثر مسلمانان تاجیکستان فهما [قابل درک]است، که این شورا چه مقصد دارد و برای مردم تاجیکستان، که ۹۹ در صد مسلمان میباشند، این حرکت بیداری اسلامی باز چه میخواهد. ما باید هوشیار شویم ، دین خود را از هر گونه فتنههای نو دفاع نماییم، نگذاریم، که دورویه و سهرویههای مذهبفروش، وحدت دینی مردم ما را با فریب و نیرنگها تحریف سازند، دین مبین اسلام را باز به بازیهای سیاسی گرفتار نمایند».
در جایی دیگر از این بیانیه با کنایاتی ابلغ من التصریح، جمهوری اسلامی ایران نیز به فریبکاری مذهبی متهم میشود: « برای ما نافهماست [غیر قابل درک است] و نافهما میماند، که چرا بعضی از برادران خارجی همزبان، همتاریخ، همفرهنگ و همدین ما، بدون احترام و ارجگذاری، حق هفت و نیم میلیون مردم مسلمان تاجیک را به نظر نمیگیرند و بیرون از آداب نمایندگی، مسلمانان تاجیکستان را به اغوا انداخته، نظر ما و دوستان دیگر را نسبت به خودشان کاسته و ضعیف میگردانند».
بازتاب این موضوع و ارائه ی دیدگاههای موافق و مخالف، تا ماهها در رسانههای مکتوب و شنیداری تاجیکستان تداوم داشت و در نهایت، برادران تورهجان زاده محاکمه و مجرم شناخته شده و با پرداخت جریمهی نقدی و محرومیت از امامت جمعه و جماعت مجازات شدند . مسجد محمدی برای چندین ماه بسته شد و پس از بازگشایی نیز تبدیل به مسجد “پنج وقته” ( غیر جامع که نماز جمعه در آن برگزار نمیگردد) گردید.
عدم توجه و بروز واکنشی درخور از سوی جمهوری اسلامی ایران، بالخصوص در حوزهی رسانه، به این سلسله حوادث، که مدتها جامعهی تاجیکستان را ملتهب نموده بود، موجب ناخشنودیهایی ژرف در میان متدینین ایران دوست تاجیک و همچنین شگفتی نخبگان فرهنگی این کشور گردید.
روشن است که ژرفا و گسترهی مناسبات صمیمانهی دو کشور دوست و برادر و همنهاد، همزبان، همفرهنگ و همکیش جمهوری اسلامی ایران و جمهوری تاجیکستان بر بیگانگانی بدگوهر، گران میآید و نقش این بدگوهران را در این ماجرا و حوادثی مشابه میتوان یافت. با این دست فتنهانگیزیهای بیگانگان بدگوهر، میبایست مقابلهای مناسب صورت پذیرد و همچنین حاکمیتها و بالخصوص حاکمیتهای دوست، به درستی و به هنگام، متوجه حساسیتهای ایران اسلامی شوند. واکنشهای شایسته و به موقع از سوی مراجع ذیربط و ذیعلاقه در بخش دولتی و خصوصی، می تواند نقش بیگانگان بدگوهر در این دست ماجراها را خنثی نموده و همچنین حاکمیتها را نسبت به حساسیتهای جمهوری اسلامی ایران متوجه ساخته و از ناخشنودی علاقمندان به ایران اسلامی جلو گیری نماید.
بههر رو گویا گاه در سیاست گذاریها، شاهد افراط و تفریط میباشیم و قاعدهی «یا همه یا هیچ» حکم میراند.
اعتمادسازی با دولتها نمیبایست به بیاعتمادی نخبگان مستقل، جریانهای متنفذ و وجیه بیرون از حاکمیت و بخش عظیمی از تودههای این سرزمینها بینجامد.
به نظر میآید گاه توازن بایسته میان “عملگرایی” و “ارزشگرایی” در تعاملات با این منطقه برهم میخورد. عدم رعایت اعتدال بایسته در این میان، در بلندمدت، بالخصوص هنگامی که ماوراء النهر با افق های نوینی روبرو می شود. برای جمهوری اسلامی ایران در آسیای مرکزی خسارت بار و به دور از دوراندیشی میتواند بود.
[۱] عبدالهادى حائرى، نخستین رویاروییهاى اندیشه گران ایران با دو رویه ى تمدن بورژوازى غرب، چ ۳،امیر کبیر،تهران، ۱۳۷۸، ص ۵۳
[۲] ویکن چتریان، ترجمهی ویدا امیر مکری، لوموند دیپلماتیک، مارس ۲۰۰۵
نویسنده: دکتر محمد حسین امیر اردوش
تاریخ مقاله خرداد۱۳۹۴