فرهنگ اسلامی: جناب آقای مهندس چینی فروشان حضرتعالی کارشناسی ارشد برنامه ریزی فرهنگی هستید و برای سالها نیز مدیریت و هدایت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را برعهده داشتید به نظر شما ادبیات کودکان و نوجوانان چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟
ادبیات کودک باید دو ویژگی مهم داشته باشد. اولاً ادبیات باشد ثانیاً متناسب با ویژگی ها و خصوصیات سنی و رشد عقلی، عاطفی کودکان و نوجوانان باشد این است که به قول پروفسور هوکارت: ادبیات کشف می کند، بازآفرینی می کند و در جستجوی معناست، اینگونه باشد. و اینکه متناسب با مخاطب خود باشد یعنی این که متناسب با سطح سواد و فهم بچه ها باشد، از واژه گان پایه و صحیح استفاده کند، روان ساده و قابل درک و فهم آنان باشد و به قوه تخیل و کنجکاوی آنان توجه داشته باشد و البته مهم تر آن که کودکان از خواندن آن لذت ببرند و با علاقه آن را بخوانند. کودکان و نوجوانان –که با تعریف ما در ایران از حدود ۴ سال تا ۱۵ سال می باشند- به دلیل ویژگی های سنی خود که به شدت تأثیرپذیرند و به همین دلیل آسیب پذیر و در عین حال دارای قوه تخیل و خلاقانه فراوان به سرعت با قهرمانان داستانها همانند سازی می کنند و در اوقات فراغتشان که بیش از ما بزرگسالان است با آنها زندگی می کنند و لذاست که ادبیات کودک و نوجواننه تنها نقش سرگرمی و لذت برای بچه ها دارد که نقش تربیتی به سزایی در شکل گیری شخصیت و آینده آنان دارد. توجه داشته باشیم که کودکان مینیاتور یا کوچک شده بزرگسالان نیستند بلکه افرادی هستند مستقل و یگانه. نیازها امیال و استعدادهای خاص خود را دارند. بنابراین باید به ادبیات کودکان و نوجوانان مستقلاً نگاه کرد تا از این طریق آنها بتوانند مسائل مختلف را بشناسند، تجربه کسب کنند، از نیازهای روانی خود آگاه شوند، با سایر بچه ها در مطالعه داستانها و بازگویی آنها مشارکت کنند، عادت به مطالعه پیدا کنند و نهایتاً سرگرم شوند و لذت ببرند. کتابهای داستانی چه واقعی و چه غیرواقعی یا تخیلی هرکدام نقش جدی در تربیت کودکان و نوجوانان ایفاء می کنند. در داستانهای واقعی با شرایط اجتماعی و زیستی و جامعه خود آشنا می شوند. یاد می گیرند که در برخورد با نمونه های مشابه، واکنش مناسب نشان دهند. در داستانهای حیوانات، تاریخی و ماجرایی به دانش شان افزوده می شودو زیبایی پیرامونی خود را بهتر می شناسند و در داستهای تخیلی و افسانه ها قوه تخیل و تمرکز و دقت آنان پرورش داده می شودو در کتابهای غیر داستانی مثل کتب علمی، هنری، سرگرمی، اختراعات و اکتشافات اولاً به ذوق و سلیقه و استعدادهای خود پی می برند و ثانیاً مهارت های زندگی را فرا می گیرند و این درحالی است که در کتابهای شعر و ترانه و طنز می توان بسیاری از ارزش ها و پیامها را به آنان منتقل کرد. خلاصه آنکه بچه ها به دلیل جمعیت فراوانشان و داشتن اوقات فراغت بیشتر و تأثیرپذیری و آسیب پذیری شان نیازمند توجه ویژه از طریق ادبیات مخصوص به خودشان هستند و چه بسا یک کتاب خوب در حل مشکلات روانشناختی آنان از قبیل ترس، کمی اعتماد به نفس، پرخاشگری و اندوه کمک کند. یادمان نرود که ادبیات کودکان و نوجوانان ما در گونه های مختلف دیگر تولیدات هنری از قبیل فیلم و نمایش بازیهاست و از این روست که اهمیت ویژه ای دارد خصوصاً در این زمانه که دوران سوداگری قدرت های حاکم بردنیاست و از دنیای کودکی هم برای مطامع خودشان سوء استفاده می کنند. پس به طور خلاصه می توان گفت ادبیات کودکان و نوجوانان متنی است که آگاهانه و با قصد قبلی و با شناخت دنیای کودکان نوشته می شود و نویسنده کودک و نوجوان کسی است که با ادبیات به طور عام آشنایی دارد، دنیای کودکان را می شناسد و صاحب ذوق و خلاقیت می باشد. البته یک تبصره اینجا وجود دارد که ممکن است کتابی بدون در نظر گرفتن مخاطب کودک و نوجوان نوشته شود ولی مورد قبول و توجه آنان قرا گیرد که اینگونه کتب هم جزو ادبیات کودک و نوجوان محسوب می شود با تعریف فوق ما، در واقع ادبیات کودک و نوجوان را از زمانی که خط و نوشتن اختراع شد می توانیم شروع کنیم وگرنه اگر ادبیات شفاهی را که مادر ادبیات مکتوب است ملاک قرار دهیم باید بگوییم ادبیات کودک و نوجوان از نخستین لالایی های مادران در زمان غارنشینی و انسان های اولیه شروع شده است و بعدها که خط اختراع شد داستانهایی از وب در اوایل سده ششم قبل از میلاد یا کلیله و دمنه در حدود سه هزار سال قبل در هندو “هزار و یک شب” در حدود ۱۷۰۰ سال قبل و در دوران ساسانی برای کودک و نوجوان آفریده شده تا می رسیم به اسلام و پس از اسلام.
فرهنگ اسلامی: در ابتدای سخن خود اشاره کردید به تعریفی که آقای هوکارت از ادبیات کودکان و نوجوانان کرده است. به نظر شما ادبیات کودکان و نوجوانان در غرب چه سیری داشته است؟
ادبیات کودک در غرب با تعریفی که از ادبیات کودک و نوجوان کردیم درواقع با نگارش داستانهای انجیل و مذهبی شروع شد و اسقف اعظم انگلستان به نام آنیسلم (۱۰۳۳-۱۱۰۹) اولین دائره المعارف کودکان را بنا بر سلیقه و دانش خود در اروپا نوشت و در آن داستانهای کتاب مقدس را که بیشتر قصه های پیامبران بود به ترتیب سال وقوع و با زبانی ساده تر برای کودکان شرح داد. منتها چون هنوز صنعت چاپ اختراع نشده بود این کتاب خطی را برای کشیشان می فرستاد تا آنها کتاب را مطالعه کرده و برای کودکان بازگویی کنند. در اواخر قرن پانزدهم میلادی هم کشیش دیگری به نام ویلیام کاکستون (۱۴۲۱-۱۴۹۱) دائره المعارف دینی ویژه کودکان و نوجوانان را به زبان انگلیسی منتشر کرد ولی با پیش آمدن رنسانس در اروپا تغییرات عمده ای که در نگاه و اندیشه غربیان پیش آمد، ادبیات کودک و نوجوان هم تحت تأثیر همین اندیشه ها به سمت نشر اندیشه های الحادی و اومانیستی گرایش پیدا کرد و خصوصاً در قرون هفدهم و هجدهم میلادی و ارائه نظریه های اومانیستی جامعه شناسانی مثل جان لاک (۱۶۳۲-۱۷۰۴) و ژان ژاک روسو (۱۷۱۲-۱۷۷۸) و توجه ویژه ای که به کودکان نوجوانان شد و نیز ظهور پدیده چاپ، باب تازه ای در ادبیات به نام ادبیات کودک و نوجوان باز شد.
در سال ۱۶۵۴ کتاب مصور “جهان در تصویر” توسط آموس کمینوس و کتاب “یادگاری برای کودکان” توسط جیمز جانی وی در سال ۱۶۷۱ منتشر شد و البته باز یک کتاب اخلاقی مذهبی به نام “پیشرفت زوار” در سال ۱۶۷۸ توسط جان بانیان به بازار عرضه شد. در این سالها (۱۷۶۲) ژان ژاک روسو کتاب “امیل” را منتشر کرد که اتفاقی مهم در شناخت دنیای کودکان بوده و پس از آن شارل پرو (۱۶۲۸-۱۷۰۳) در فرانسه، برادران گریم در آلمان با دو جلد کتاب “قصه های عامیانه” و الکساندر آقاناسیف در روسیه (۱۸۲۶-۱۸۷۱) در اروپا کتابهایشان را منتشر کردند.
در این سالها چند کتاب منتشر شد که تأثیری شگرف بر داستان نویسی کودکان و نوجوانان در اروپا داشت. روبینسون کروزوئه توسط دانیل دوفو (۱۶۶۰-۱۷۳۱) سفرهای گالیور توسط جاناتان سویفت (۱۶۰۷-۱۷۴۵) اولیور تویست توسط چارلز دیکنز (۱۸۱۲-۱۸۷۰)، آلیس در سرزمین عجایب توسط لوئیس کارل (۱۸۳۲-۱۸۹۸) و نهایتاً شاهکاری به نام پینوکیوتوسط کاریو کولوری ایتالیایی (۱۸۲۶-۱۸۹۰) منتشر شد که هرکدام به سهم خود خوانندگان فراوانی پیدا کرد و هنوز هم مورد توجه و علاقه بعضی از کودکان و نوجوانان و حتی بزرگسالان است و فیلم ها و نمایشنامه های فراوانی از این کتب، تهیه و عرضه شده است.
هم زمان با این اتفاقات، نویسنده ای دانمارکی به نام “هانس کریستین آندرسن” (۱۸۰۵-۱۸۷۵) ظهور کرد. که بسیاری از نویسندگان بعدی قصه های او و سبک نوشتن او را الگوی خود قرار دادند و به همین دلیل هم او را “پدر ادبیات کودک” در اروپا می نامند و هر ساله هم جایزه ای به نام “جایزه بزرگ هانس کریستین آندرسن” به بهترین کتاب کودک و نوجوان توسط ملکه دانمارک به نویسنده یا نقاش آن داده می شود. نگاهی به کتبی که این جایزه را گرفته اند نشان می دهد همان نگاه اومانیستی در انتخاب این کتب حاکم بوده است.
آندرسن اغلب داستانهایش را که عموماً هم مصور چاپ شد، از افسانه های عامیانه و قصه های پریان اقتباس کرد که یکی از ویژگی های اصلی آنها “ساده نویسی” بود. کتاب “جوجه اردک زشت” اولین کتاب او و لباسی برای پادشاه، سرباز حلبی، دخترک کبریت فروش و… از دیگر آثار اوست. آندرسن اگرچه به ظاهر مسیحی بود ولی گرایشات صهیونیستی و سرزمین موعود داشت و کتاب جوجه اردک زشت که اولین و معروفترین کتاب اوست، به طور نمادین به این موضوع پرداخته است. اگر بخواهید می توانم خلاصه آن را بگویم.
فرهنگ اسلامی: لطفاً بفرمایید.
خلاصه داستان چنین است:
اردکی در مرغزاری روی چند تخم می نشیند. تخم ها شکسته می شوند و جوجه ها از تخم در میآیند. در این میان تخم مرغ بزرگی وجود دارد که دیرتر از همه می شکند و جوجه ای بزرگ از آن بیرون می آید. این جوجه شبیه بقیه جوجه ها نیست و به نظر بقیه جوجه ها بسیار زشت است و لذا نه او را به بازی می گیرند و نه به او محل می گذارند. این جوجه از این وضعیت ناراحت می شود و روزی مرغزار را ترک می کند و به دنبال اصل خود می گردد. سختی های زیادی می کشد ولی نهایتاً در برکه در وسط یک جنگل به یک دسته قو برخورد می کند که بسیار زیبا هستند و او می فهمد که خودش هم مثل آنهاست و درواقع یک قوست که به موطن خود بازگشته است.
آوارگی، دربدری، طرد شدن، به دنبال هویت و وطن اصلی خود گشتن از پیامهای واضح این داستان است که می تواند نمادی از ادعای تاریخی قوم یهود جالب است بدانیم که این کتاب در سال ۱۸۴۵ منتشر می شود که اوج بحث و جدل های اروپائیان درباره قوم یهود است و چیزی نمی گذرد که تئودور هرتزل اندیشه صهیونیزم را عرضه می کند و مقدمات تشکیل کشور اسرائیل فراهم می شود.
فرهنگ اسلامی: یعنی کشور اسرائیل برای نجات قوم یهود از آوارگی تاریخی تأسیس شده؟
نه. هرگز. اسرائیل برای تسلط غرب و صهیونیست بر خاورمیانه تأسیس شده ولی توجیه غرب برای تأسیس این کشور شامل محورهایی است که یکی از آنها همین است.
فرهنگ اسلامی: برگردیم به وضعیت ادبیات کودکان و نوجوانان در ایران. سابقه و تاریخچه ادبیات کودکان و نوجوانان در ایران را چگونه می بینید؟
ادبیات برای کودکان در ایران سابقه طولانی دارد. از ترجمه کلیله و دمنه در دوران قدیم گرفته تا اندرزنامه ها و توصیه های به شاهزادگان. در یک تقسیم بندی کلی، ادبیات کودک در ایران را به سه دوره تقسیم می کنیم:
اول: قبل از مشروطیت
دوم: از مشروطیت تا پیروزی انقلاب اسلامی
سوم: پس از پیروزسی انقلاب اسلامی ایران
در دوره اول، این دوره را می توان به دو دوره پیش از اسلام و پس از اسلام تقسیم کرد. در دوره پیش از اسلام مجموعه اندرزنامه ها که عموماً پندنامه هایی از طرف پادشاهان یا موبدان به شاه یا امراء آینده بود در دست ماست. این اندرزنامه ها اکثراً مربوط به دوران ساسانیان است و چون در آن دوره، سواد و آموزش انحصاری و صرفاً در اختیار درباریان و موبدان بود و توده مردم حق خواندن و نوشتن نداشتند. این اندرزنامه ها عمدتاً در جهت آموزش حکومت داری و لشکرکشی به فرزندانشان است. هرچند کتابهایی مثل “کلیله و دمنه” و “هزار و یک شب” هم در همان زمان ترجمه و استفاده می شده است. از جمله این اندرزنامه ها، اندرزنامه انوشیروان یا انوشه روان به هرمز و اندرزنامه آذرباد که مربوط به دوره شاپور دوم ساسانی است و حوای پندهایی است که مهراسپندان یا موبد بزرگ به فرزندخود داده است. متن ساده و روان و اخلاقی است. به چند جمله از ترجمه این متن توجه کنید:
آن از دست رفته را فراموش کن و آن نیامده را تیمار و رنج مبر
هرچه برای تو نیک است، تو نیز آن را برای دیگر کس مکن
همیشه و هرگاه امید به یزدان دار
دوست آن گیر که برای تو سودمندتر باشد
هرچه شنوی به نیوش و بیهوده مگوی
به هیچ کس افسوس مکن
نگاهی به اندرزنامه قبادان و کارنامه اردشیر بابکان نشان می دهد که متون خاصی و با تصمیم قبلی برای کودکان و نوجوانان درباری و بزرگان آن زمان نوشته می شده است. البته قطعاً در این دوره چیزی به عنوان ادبیات کودکان و نوجوانان وجود نداشته چون همانطور که یاد شد توده مردم اجازه خواندن و نوشتن نداشتند.
پس از ظهور اسلام و پذیرش آن توسط ایرانیان، دوره شکوفایی ادبیات کودک در ایران شروع می شود که اوج این حرکت را در قرون پنجم تا هشتم هجری مشاهده می کنیم. اثر بزرگ و ارزشمند سیاست نامه یا سیر الملوک تألیف خواجه نظام الملک (۴۰۵-۴۸۵ قمری) نگارشی ساده، زیبا و روان دارد و شامل حکایاتی درباره شاهان و امیران، نصایح و پندها و نقل هایی از قرآن و احادیث و گفتارهایی از مشاهیر است که بسیار اثر بخش و هیجان انگیز است:
«شناختن قدر نعمت ایزد تعالی، نگاه داشت رضای اوست عزّ اسمه و رضای حق تعالی، اندر احسانی باشد که با خلق کرده شود و عدلی که میان ایشان گسترده آید.»
همانطور که ملاحظه می شود در این ادبیات توده مردم مورد توجه قرار می گیرند و عدالت در نقطه مرکزی توجه، قرار می گیرد.
«امیری وکیل خویش را بخواند و گفت: “در بغداد کسی را شناسی از مردمان شهر و بازار که به به دیناری پانصد با من معامله کند که مهم می باید و به وقت ارتفاع باز دهم؟” وکیل اندیشید. از آشنایی او را به یاد آمد که در بازار خرید و فروخت باریک کردی و ششصد دینار زر خلیفتی داشت که به روزگار به دست آورده بود.»
در این ادبیات امیر در گفتگو با وکیل خود در جستجوی کسی از میان مردم است که با او معامله کند زیرا مردم پس از اسلام صاحب حق و رأی شده اند و پیش از اسلام در مقابل شاه صاحب کوچکترین حقی نبودند.
قابوس نامه از آثار قرن پنجم است که در سال ۴۷۵ هجری و توسط عنصر المعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر با نثری روان و خطاب به فرزندش گیلان شاه نوشته شده است. این کتاب در چهل و چهار باب تنظیم شده و در مورد آداب اجتماعی، مهارت های زندگی، تربیت اخلاقی و دینی و رسم حکومت داری و لشکرکشی توصیه های بسیار خوب و زیبایی کرده است. به یکی دوتا از این قطعه ها توجه کنید که اگر خصوصاً با سایر متون ادبی و دینی آن زمان مقایسه شود که بخوبی معلوم می شود که برای مخاطب نوجوان نوشته شده است و ویژگی های اصلی ادبیات کودک را که گفتیم یعنی ادبیات باشد، متناسب با مخاطب و لذت بخش بودن را دارد.
«گویند روزی افلاطون نشسته بود. از جمله ی خاص آن شهر مردی به سلام او اندر آمد و بنشست و از هر نوع سخن همی گفت . در میانه ی سخن گفت : ” ای حکیم امروز فلان مرد را دیدم که سخن تو می گفت و تو را دعا و ثنا همی گفت و می گفت : افلاطون بزرگوار مردی است که هرگز کس چنو نبوده است و نباشد. خواستم که شکر او به تو رسانم.” افلاطون چون این سخن بشنید سر فرو برد و بگریست و سخت دلتنگ شد. این مرد گفت : ” ای حکیم از من چه رنج آمد تو را چنین تنگدل گشتی؟ ” افلاطون گفت : ” از تو مرا رنجی نرسید و لکن مرا مصیبتی از این بتر چه بود که جاهلی مرا بستاید و کار من او را پسندیده آید؟ ندانم که کدام کار جاهلانه کردم که به طبع او نزدیک بود که او را خوش آمد و مرا بدان بستود، تا توبه کنم از آن کار و این غم من از آن است که مگر من هنوز جاهل ام که ستوده ی جاهلان، جاهلان باشند.»
و یا
«چنانکه شنیدم که ذوالقرنین رحمه الله چون گرد عالم برگشت و همه جهان را مسخر خویش گردانید بازگشت و قصد خانه خویش کرد .چون به دامغان رسید فرمان یافت. در وصیت گفت: مرا در تابوتی نهید و تابوت را سوراخ کنید و دست من از ان سوراخ بیرون کنید کف گشاده و همچنان همی برید تا مردمان همی بینند که اگر چه همه جهان بستدیم دست تهی همی رویم. دگر گفت: مادر مرا بگویید: که اگر خواهی که روان من از تو شادمانه باشد غم من با کسی خور که او را عزیزی نمرده باشد یا با کسی که او نخواهد مرد.»
از کتابهای خوب این دوره، نصاب الصبیان ابونصر فراهی است که در قرن هفتم می زیسته و در این کتاب منظوم سعی کرده است بعضی از لغات قرآنی و عربی را به ترجمه فارسی شیرین و قابل حفظ برای کودکان درآورد که تا همین اواخر به عنوان کتاب درسی در مکتب ها تدریس می شد.
اله است و الله و رحمان خدای
دلیل است و هادی، تو گو رهنما
محمد ستوده، امین استوار
به قرآن ثنا گفت وی را خدای
صحابه است یاران و آن اهل بیت
که اسلام و دین شد از ایشان به پای
از کتابهای دیگری که مشخص است برای مخاطب کودک و نوجوان نوشته شده اثر شیرین و طنز “موش و گربه“ عبید زاکانی است که در قرن هشتم هجری می زیسته است:
ای خردمند عاقل ودانا
قصه موش و گربه برخوانا
قصه موش و گربه مظلوم
گوش کن همچو در غلطانا
از قضای فلک یکی گربه
بود چون اژدها به کرمانا
شکمش طبل و سینه اش چو سپر
شیر دم و پلنگ چنگانا
از غریوش به وقت غریدن
شیر درنده شد هراسانا
سر هر سفره چون نهادی پای
شیر از وی شدی گریزانا
روزی اندر شرابخانه شدی
از برای شکار موشانا
در پس خم می نمود کمین
همچو دزدی که در بیابانا
ناگهان موشکی ز دیواری
جست بر خم می خروشانا
سر به خم برنهاد و می نوشید
مست شد همچو شیر غرانا
گفت کو گربه تا سرش بکنم
پوستش پر کنم ز کاهانا
گربه در پیش من چو سگ باشد
که شود روبرو بمیدانا
گربه این را شنید و دم نزدی
چنگ و دندان زدی بسوهانا
ناگهان جست و موش را بگرفت
چون پلنگی شکار کوهانا
موش گفتا که من غلام توام
عفو کن بر من این گناهانا
گربه گفتا دروغ کمتر گوی
نخورم من فریب و مکرانا
گربه آنموش را بکشت و بخورد
سوی مسجد شدی خرامانا
دست و رو را بشست و مسح کشید
ورد میخواند همچو ملانا
بار الها که توبه کردم من
ندرم موش را بدندانا
بهر این خون ناحق ای خلاق
من تصدق دهم دو من نانا
آنقدر لابه کرد و زاری کردی
تا بحدی که گشت گریانا
موشکی بود در پس منبر
زود برد این خبر بموشانا
مژدگانی که گربه تائب شد
زاهد و عابد و مسلمانا
بود در مسجد آن ستوده خصال
در نماز و نیاز و افغانا
این خبر چون رسید بر موشان
همه گشتند شاد و خندانا
هفت موش گزیده برجستند
هر یکی کدخدا و دهقانا
برگرفتند بهر گربه ز مهر
هر یکی تحفه های الوانا
آن یکی شیشه شراب به کف
وان دگر بره های بریانا
آن یکی طشتکی پر از کشمش
وان دگر یک طبق ز خرمانا
آن یکی ظرفی از پنیر به دست
وان دگر ماست با کره نانا
آن یکی خوانچه پلو بر سر
افشره آب لیمو عمانا
نزد گربه شدند آن موشان
با سلام و درود و احسانا
عرض کردند با هزار ادب
کای فدای رهت همه جانا
لایق خدمت تو پیشکشی
کرده ایم ما قبول فرمانا
گربه چون موشکان بدید بخواند
رزقکم فی السماء حقانا
من گرسنه بسی بسر بردم
رزقم امروز شد فراوانا
روزه بودم به روزهای دگر
از برای رضای رحمانا
هرکه کار خدا کند بیقین
روزیش میشود فراوانا
بعد از آن گفت پیش فرمائید
قدمی چند ای رفیقانا
موشکان جمله پیش میرفتند
تنشان همچو بید لرزانا
ناگهان گربه جست بر موشان
چون مبارز به روز میدانا
پنج موش گزیده را بگرفت
هر یکی کدخدا و ایلخانا
دو بدین چنگ و دو بدانچنگال
یک به دندان چو شیر غرانا
آندو موش دگر که جان بردند
زود بردند خبر به موشانا
که چه بنشسته اید ای موشان
خاکتان بر سر ای جوانانا
پنج موش رئیس را بدرید
گربه با چنگها و دندانا
موشکانرا از این مصیبت و غم
شد لباس همه سیاهانا
خاک بر سر کنان همی گفتند
ای دریغا رئیس موشانا
بعد از آن متفق شدند که ما
می رویم پای تخت سلطانا
تا بشه عرض حال خویش کنیم
از ستم های خیل گربانا
شاه موشان نشسته بود به تخت
دید از دور خیل موشانا
همه یکباره کردنش تعظیم
کای تو شاهنشهی بدورانا
سالی یکدانه میگرفت از ما
حال حرصش شده فراوانا
این زمان پنج پنج میگیرد
چون شده تائب و مسلمانا
درد دل چون به شاه خود گفتند
شاه فرمود کای عزیزانا
من تلافی به گربه خواهم کرد
که شود داستان به دورانا
بعد یکهفته لشگری آراست
سیصد و سی هزار موشانا
همه با نیزه ها و تیر و کمان
همه با سیف های برانا
فوج های پیاده از یکسو
تیغ ها در میانه جولانا
چونکه جمع آوری لشگر شد
از خراسان و رشت و گیلانا
یکه موشی وزیر لشگر بود
هوشمند و دلیر و فطانا
گفت باید یکی ز ما برود
نزد گربه به شهر کرمانا
یا بیا پای تخت در خدمت
یا که آماده باش جنگانا
موشکی بود ایلچی ز قدیم
شد روانه به شهر کرمانا
نرم نرمک به گربه حالی کرد
که منم ایلچی ز شاهانا
خبر آورده ام برای شما
عزم جنگ کرده شاه موشانا
یا برو پای تخت در خدمت
یا که آماده باش جنگانا
گربه گفتا که موش گه خورده
من نیایم برون ز کرمانا
لیکن اندر خفا تدارک کرد
لشگر معظمی ز گربانا
گربه های براق شیر شکار
از صفاهان و یزد و کرمانا
لشگر گربه چون مهیا شد
داد فرمان به سوی میدانا
لشگر موشها ز راه کویر
لشگر گربه از کهستانا
در بیابان فارس هر دو سپاه
رزم دادند چون دلیرانا
جنگ مغلوبه شد در آن وادی
هر طرف رستمانه جنگانا
آنقدر موش و گربه کشته شدند
که نیاید حساب آسانا
حمله سخت کرد گربه چو شیر
بعد از آن زد به قلب موشانا
موشکی اسب گربه را پی کرد
گربه شد سرنگون ز زینانا
الله الله فتاد در موشان
که بگیرید پهلوانانا
موشکان طبل شادیانه زدند
بهر فتح و ظفر فراوانا
شاه موشان بشد به فیل سوار
لشگر از پیش و پس خروشانا
گربه را هر دو دست بسته بهم
با کلاف و طناب و ریسمانا
شاه گفتا بدار آویزند
این سگ روسیاه نادانا
گربه چون دید شاه موشانرا
غیرتش شد چو دیگ جوشانا
همچو شیری نشست بر زانو
کند آن ریسمان به دندانا
موشکان را گرفت و زد بزمین
که شدندی به خاک یکسانا
لشگر از یکطرف فراری شد
شاه از یک جهت گریزانا
از میان رفت فیل و فیل سوار
مخزن تاج و تخت و ایوانا
و اما فاخرترین و بزرگترین متن فارسی که در قرن هفتم هجری (سال ۶۵۶) به دنیای ادب فارسی تقدیم شد و سرآمد نثر فارسی و زبان معیار ما شد «گلستان سعدی» استکه توسط استاد سخن ابومحمد مصلح الدین بن عبدالله مشهور به سعدی شیرازی نگاشته شده است و کاملاً مشخص است که سعدی گلستانش را برای تعلیم و تربیت و آموزش فرزندان ایران زمین به رشته تحریر درآورده است. گلستان در یک مقدمه و هشت باب تحریر شده است و کافی است به عناوین باب ها توجه شود تا گفته فوق که گلستان مخصوص نوجوانان و جوانان نوشته شده به اثبات برسد. ابواب گلستان سعدی عبارتند از: در سیرت پادشاهان، در اخلاق درویشان، در فضیلت قناعت، در فواید خاموشی، در عشق و جوانی، در ضعف و پیری، در تأثیر تربیت و در آداب صحبت.
حکایات شیرین و پندآموز، متن سلیس و روان و زیبا و پندهای اخلاقی مؤثر، گلستان سعدی را بر تارک نثر فارسی نشانده است. حیف است دو سه حکایت از این کتاب ارزشمند بیان نکنیم:
«غافلی را شنیدم که خانه رعیت خراب کردی تا خزانه سلطان آباد کند بی خبر از قول حکیمان که گفتهاند هر که خدای را عزّوجلّ بیازارد تا دل خلقی به دست آرد خداوند تعالی همان خلق را برو گمارد تا دمار از روزگارش بر آرد
آتش سوزان نکند باسپند
آنچه کند دود دل دردمند»
و یا:
«پادشاهی پارسایی را دید گفت هیچت از ما یاد آید؟ گفت بلی وقتی خدا را فراموش کنم.
هرسو دود آن کش ز بر خویش براند
و آن را که بخواند به در کس نداوند»
و یا:
«حاتم طائی را گفتند :از خود بزرگ همت تر در جهان دیده ای یا شنیده ای ؟ گفت : بلی یک روز چهل شتر قربانی کرده بودم امرای عرب را و پس به گوشه ی صحرا به حاجتی بیرون رفتم. خارکنی را دیدم پشته ی فراهم نموده به او گفتم: به مهمانی حاتم چرا نروی که خلقی بر خوان او گرد آمده اند. گفت:
هر که نان از عمل خویش خورد
منت حاتم طائی نبرد
من او را به همت و جوانمردی از خود برتر دیدم .»
اینگونه نوشته ها ادامه دارد تا در دوره قاجار کتاب “امیر ارسلان نامدار” در می آید. این کتاب درواقع بازنوشته داستانی است که قصه گوی معروف دربار ناصرالدین شاه یعنی نقیب الممالک، شب ها و در زمان استراحت شاه می گفته و مخبرالدوله دختر شاه از پشت پرده آن را می شنیده و آن را نوشته است.
شاید آخرین کتابی که قبل از مشروطیت برای کودکان و نوجوانان منتشر شد، کتاب “قصه های استاد” اثر سید جمال الدین اسدآبادی (۱۲۱۷-۱۲۷۵) مبارز آزادیخواه و مسلمان انقلابی ایرانی، افغانی بود که جمع آوری نوشته های پراکنده این سید بزرگوار برای کودکان بود.
البته در همین دوره قاجار محمود مفتاح الملک کتاب مثنوی الاطفال و الفبای مصور را برای کودکان منتشر کرد و عبدالرحیم طالبوف هم “کتاب احمد” را.
درواقع می توان ادبیات کودک و نوجوان قبل از مشروطه را در چهار دسته جای داد:
اول: ادبیات خواص مثل قابوس نامه، سیاست نامه، فرزند نامه غزالی و…
دوم: ادبیات آموزشی مثل نصاب الصبیان، گلستان سعدی، معراج السعاده و…
سوم: ادبیات کهن مثل کلیله و دمنه، مرزبان نامه، جوامع الحکایات، ترجمه تاریخ طبری و…
چهارم: ادبیات عامه، قصه ها، متل ها، ترانه ها مثل سمک عیار، اسکندرنامه، گرشاسب نامه، بهمن نامه و…
فرهنگ اسلامی: پس از انقلاب مشروطه ادبیات کودکان و نوجوانان چه حال و هوایی داشته است؟
این دوره را می توان به دو دوره فرعی تقسیم کرد:
اول دوره رضا خان یا پهلوی اول
طولی نکشید که پس از پیروزی انقلاب مشروطه ایران در سال ۱۲۸۰، مملکت دچار مصیبتی به نام رضا خان شد. رضا خان که با حمایت دولت انگلیس و پس از طی دوره سردار سپهی و با کمک برخی از روشنفکران وابسته مثل تقی زاده موفق شد سلسله قاجار را برکنار کند، در سال ۱۳۰۴ سلسله پهلوی را بنیان گذاشت و به نام شاه ایران بر تخت نشست و تا سال ۱۳۲۰ که با تغییر معادلات قدرت از سلطنت استعفا داد و درواقع خلع شد، حکومت مستبدانه ای را در ایران مستقر ساخت. طبعاً در این شرایط ادبیات کودک و نوجوان که تازه و با توجه به شرایط انقلاب مشروطه ایران داشت پا می گرفت نتوانست متناسب با زمان حرکت کند. وجود صفحاتی اختصاصی کودک و نوجوان در روزنامه های مشروطه و توجه شعرایی مثل ملک الشعراءبهار، نسیم شمال و پروین اعتصامی و سرودن اشعاری برای کودکان و نوجوانان جانی تازه به اینگونه ادبیات داد. ولی شعر پروین اعتصامی و یا حتی نسیم شمال را باید در شمار ادبیات مقاومت ملت ایران به شمار آورد نه ادبیاتی که مورد حمایت رژیم رضاخان باشد ولی همگانی و اجباری شدن آموزش و پرورش در سال ۱۲۸۵، بر اساس قانون اساسی مشروطه بود، طبعاً مسئله تألیف کتب درسی به زبان ساده و قابل فهم را به دنبال داشت. البته از آنجا که اکثر روشنفکران این دوره متأثر از فرهنگ و تمدن غرب بودند نوشته هایشان نیز همان رنگ و لعاب را داشت درست همانطوریکه برخی از روشنفکران در آسیای مرکزی به ستایش روسیه پرداختند روشنفکران غربزده در ایران نیز چشم امید به انگلیس داشتند. و به همین دلیل ترجمه خصوصاً از زبان فرانسه شروع شد؛ منتها فاصله ای تا استبداد رضاخانی نبود که این حرکت شکل جدی تری به خود بگیرد و پس از روی کار آمدن رضاخان و تا سال ۱۳۰۸ که حکومت او مستحکم شد؛ اتفاق خاصی در عرصه فرهنگ و هنر نیفتاد و در این سال بود که مجلس شورای ملی کمیسیون معارف را تشکیل داد و گروهی مسئول تدوین کتب درسی شدند.
حکومت خودکامه رضا خان به همه آزادی ها و از آنجمله آزادی ادبی که پس از مشروطه به وجود آمده بود، پایان داد. ملک الشعراءبهار شعر معروفی دارد به نام «گریه دارد به خدا این روش ناهنجار» که فضای دوره رضا خانی و انتخابات مجلس آن زمان و شدت عمل حکومت از یک طرف و چاپلوسی و تملق دوروبری های او را از طرف دیگر نشان می دهد. این شعر به بیت زیر ختم می شود:
“اثر زهر تملق به تو کاری کردهست
که به گردش نرسد زهر گزاینده مار!”
و البته حکومت رضاخانی واکنش های شدیدی نسبت به ملک الشعراء نشان داد و او را سه بار در سالهای ۱۳۰۸ و۱۳۱۲ و ۱۳۱۴ به زندان انداخت، که گزارش بهار از زندانهای رضاشاه و شیوه اعتراف گرفتن از زندانیان که در دیوان شعرا موجود است، بسیار تکان دهنده می باشد.
سانسور دستگاه رضاخانی معروف است تا به آنجا که اداره اطلاعات شهربانی که اجازه چاپ کتاب را می داد حتی تاب تحمل برخی اشعار حافظ را هم نمی داشت و به ناشر کتاب حافظ گفته بود باید کلمه “رضا” در شعر
«رضا به داده بده وزجبین گره بگشای که برمن و تو در اختیار نگشادست»
عوض کنی تا اجازه چاپ دیوان حافظ داده شود! و وقتی ناشر از او سوال می کند که به جای “رضا” چه بگذارم، می گوید: چون رضا اسم اعلیحضرت همایونی است آن را بردار و کلمه دیگر مثل حسن، تقی یا نقی بگذار!
درعین حال با همه استبدادی که رضا خان داشت به دلیل نزدیکی این دوره به مشروطیت و نیز تبعیت رضاخان از دولت انگلیس و غرب، اجازه داده شد شد تا ادبیات کودک مخصوصاً اروپایی به کشور راه پیدا کند و همانطور که گفته شد پس از تشکیل کمیسیون معارف در مجلس قرار شد کتب درسی یکسانی برای مدارس تألیف شود و مهدی قلیخان هدایت مسئول این امر شد که اولین کتابش را با عنوان «جنگ تصویری» در سال ۱۳۰۸ منتشر کرد. این کتاب مصور بود و با حروف درشت تعدادی قصه و شعر از خود مؤلف و ایرج میرزا و یحیی دولتآبادی را دربرداشت. در همین دوران نسیم شمال، ملک الشعراء بهار و بعدها پروین اعتصامی هم اشعار آموزشی و تعلیمی خوبی سرودند ولی چهره شاخص این دوران جبار باغچه بان است که اولین کتابش در سال ۱۳۰۸ منتشر شد. باغچه بان اولین دبیرستان را در تبریز که مهد مشروطیت بود تأسیس کرد. برای کودکان ناشنوا شیوه آموزشی را طراحی کرد و تعدادی کتاب شعر و قصه و نمایشنامه برای کودکان و نوجوانان نوشت. بعضی از کتابهای او که مورد استقبال کودکان قرار گرفت عبارتند از «پیرو ترب»، «خانم خزوک»، «گرگ و چوپان»، «مجادله دو پری» و از همه مشهورتر «شنگول و منگول».
در این دوره فضل الله مهتدی شروع به جمعآوری قصه های عامیانه، فولکلور و افسانه ها کرد و از سال ۱۳۱۵ در رادیو این قصه ها را بازگو کرد و بعدها آن را تبدیل به کتاب کرد و نیز عباس یمینی شریف که می توان او را از متقدمین شعر کودک به حساب آورد مجموعه های «آواز فرشتگان»، «گربه های شیپورزن» و «بازی با الفبا» را منتشر کرد.
ولی مشخصه ویژه این دوران تلاش در جهت اسلام زدایی ایران، هویت زدایی کشور و غربزدگی روشنفکران بوده است. جالب است که در این دوره برخی از نویسندگان بزرگسال جهت انتقال پیام خود قالب ادبیات کودک را برگزیدند و مثلاً علی اسفندیاری که به نام نیما یوشیج معروف شد دو کتاب قصه «آهو و پرنده» و «توکای در قفس» را درآورد و دو شعر «بچه ها بهار» و «آواز قفس» را سرود و حتی صادق هدایت هم کتاب با بوسانه ها را که جنگی است از شعر و ترانه و قصه های عامیانه تألیف و منتشر ساخت.
با عنایت به نکته ای که قبلاً گفته شد و فضای تقلید و تأثیرپذیری از غرب و فرهنگ غربی، بازار ترجمه در این دوره داغ تر از تألیف بود. ایرج میرزا تعدادی از قصه های لافونتن فرانسوی را ترجمه کرد و کتابهای رابینسون کروزوئه، قصه های شارل پرو و برادران گریم ترجمه و منتشر شد و اولین مجله مخصوص کودکان و نوجوانان به نام «مجله دانش آموز» در سال ۱۳۱۴ و توسط وزارت فرهنگ منتشر شد.
فرهنگ اسلامی: در دوره محمدرضا چه اتفاقی افتاد آیا همان اختناق رضاخانی ادامه یافت؟
پس از سقوط رضا خان در سال ۱۳۲۰ و پایان جنگ جهانی اول پسرش محمدرضا به تخت سلطنت نشست. محمدرضا جوانی بود ناپخته و بدون تجربه سیاسی ولی پشتگرم به انگلیس و سیاست های آنان در کشور بزرگ ایران. از سال ۱۳۲۰ تا کودتای ۱۳۳۲ اوضاع کشور نابسامان و به هم ریخته بود. از طرفی پس از سقوط دیکتاتوری رضاخان، فضای نسبتاً آزادی در کشور پیش آمده بود و از طرف دیگر مشکلات و خرابیهای پس از جنگ جهانی و نهایتاً خامی و عدم قدرت محمدرضا، باعث به هم ریختگی اوضاع، تنش های بین افراد سیاسی و ظهور فرقه ها، احزاب و دسته جات مختلف و خصوصاً دخالت های دولتین روس و انگلیس در کشور شده بود، طبیعتاً در این شرایط اتفاق خاصی هم در حوزه فرهنگ و هنر و خصوصاً ادبیات کودک و نوجوان نیفتاد. پس از کودتای ۱۳۳۲، شاه با تجربه هایی که به دست آورده بود و با اتکاء به دولت انگلیس و خصوصاً قدرت نوظهور آمریکا شروع به تثبیت قدرت کرد. بسیاری از مخالفان و مبارزان را دستگیر و اعدام کرد که از آن جمله اند شهید نواب صفوی و یارانش و نیز برخی از افسران و اعضای کادر حزب توده. مهم ترین ابزار حفظ قدرت شاه یعنی ساواک در سال ۱۳۳۵ تأسیس شد و جالب است بدانیدکه در همین سال است که مجله کیهان بچه ها و اطلاعات دختران و پسران منتشر می شود و پس از آن مجلاتی مثل سپیده فردا، خواندنیها، بازی کودکان و… منتشر می شوند، اما اصلی ترین دوره ادبیات کودک در دوره پهلوی دوم، پس از نهضت پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ اتفاق افتاد.
قیام پانزده خرداد و حضور مرجع بزرگ تشیع، حضرت امام خمینی(ره) باعث شد که رژیم هوشیار شود و بفهمد که چه ظرفیت نهفته ای در جامعه مسلمانان ایران وجود دارد و لذا برای مقابله با این حرکت، دست به انواع و اقسام توطئه چینی ها و مقابله ها زدند. از شدت عمل در برابر امام و مبارزین مسلمان گرفته تا برخورد با هرنوع اندیشه مقاومت و پایداری و استقلال طلبی یا در اختیار گرفتن آنها تا طراحی های فرهنگی و هنری خصوصاً برای نسل آینده و جوانان.
امام جمله معروف و عجیبی دارد که پس از پانزده خرداد فرمود. ایشان گفت: “یاران من در گهواره اند.”
و رژیم به فکر افتاد که باید برای باقی ماندن، بیش از گذشته به تربیت کودکان و نوجوانان توجه کند و لذا در فاصله سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۰ نهادها و سازمانهای بزرگی را برای جهت دهی به افکار و اندیشه های کودکان و نوجوانان و جوانان ایجاد کردند. محور اصلی فعالیت این نهادها، اسلام زدائی کشور و تضعیف هویت ملی و تقویت فرایند غربزدگی در کشور بود. در دهه چهل این مراکز برای تربیت نسل آینده تأسیس شد:
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
سازمان جوانان شیر و خورشید
سازمان پیشاهنگی
کاخ جوانان
سازمان انتشارات آموزشی – مجلات پیک
سازمان فرانکلین
و بعضی مؤسسات دیگر که ممکن است الان به خاطر نداشته باشم.
عمده اهداف این مؤسسات، ترویج فرهنگی ایران باستان [به عنوان یک سیاست غربی به منظور تجزیه و تخریب قدرت ملی مسلمانان در آسیای غربی] و بازتولید اندیشه شاهنشاهی و نظام سلطنتی به منظور توجیه استبداد رواج اندیشه های الحادی و سرگرم کردن و سوق دادن خانواده ها و کودکان و نوجوانان به سوی بی بند و باری و هرج و مرج جنسی و اندیشه های غربی.
در این شرایط طبعاً نیروهای متعهد و مبارز هم شیوه های جدیدی برای مبارزه و افشاء رژیم به کار بردند. در یک تقسیم بندی کلی فعالیت های فرهنگی خصوصاً در حوزه کودک و نوجوان را می توان در سه گروه تعریف کرد:
یکی گروههای چپ و کمونیستی. این افراد و گروهها در واقع ادبیات و زبان کودکان را بهانه قرار دادند برای تبلیغ و ترویج اندیشه های خودشان و چون سالهای اوج اندیشه های سوسیالیستی و کمونیستی در دنیا بود و ما نیز همسایه و هم مرز با بزرگترین امپراطوری کمونیستی یعنی شوروی سابق بودیم طبعاً زمینه مناسبی برای آنها بود. البته اغلب جوانانی که جذب گروههای مارکسیستی شدند فریب جنگ زرگری آمریکا و شوروی را خوردند و در ستیز با غرب به دام روسیه افتادند.
نویسندگانی مثل منصور قوتی، علی اشرف درویشان، داریوش عباداللهی، صمد بهرنگی، قدسی قاضی نور و… شروع به انتشار کتابهایی کردند که مروج اندیشه های چپ گرایانه بود ولی اغلب می خواستند پیام های بزرگسالانه را درقالب زبان کودکانه ارائه دهند که در بسیاری از مواقع هم موفق نبودند چرا که این زبان و ادبیات را نمی شناختند. و جالب آنکه رژیم نه تنها برخورد جدی با اینان نداشت که محدودیتی هم در انتشار آثارشان ایجاد نمی کرد. به عنوان مثال ناشر کتاب «ماهی سیاه کوچولو» کانون پرورش فکری بود که در رأس آن ملکه دربار قرار داشت و این کتاب سومین کتاب کانون بود و برای دریافت جایزه “هاینس کریستین آندرسن” کاندید شد و نهایتاً هم نقاشی های آن و نه متن آن، برنده این جایزه شد. به یکی دو فراز از این کتاب توجه کنید:
«ماهی سیاه: شما زیاد فکر می کنید. همه اش که نباید فکر کرد. راه که بیفتیم ترسمان می ریزد.»
«… مرگ خیلی آسان می تواند الان به سراغ من بیاید؛ اما من تا می توانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم، البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شدم –که می شوم- مهم نیست. مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد.»
قدسی قاضی نور از نویسندگانی است که در سالهای ۴۹ و ۵۰ و پس از واقعه سیاهکل کار خود را شروع کرد. اولین کتاب این نویسنده کتابی است با عنوان «چه کسی به چشم پسرک عینک زد»که اوایل سال ۱۳۵۰ منتشر شد. داستان درباره شهری است بسیار کثیف و قدیمی و ویران. فقر و بدبختی مردم فراوان است ولی پسرکی وجود دارد که عینکی به چشم دارد و نمی داند چه کس و چه وقت این عینک به چشم او زده شده است ولی با این عینک همه چیز را زیبا و همه جا را سرسبز می بیند تا اینکه روزی غریبه ای وارد شهر می شود و عینک را از چشم پسرک بر می دارد و او را هوشیار می کند و با واقعیت روبرو می کند. مشخص است که این قصه نمادین و مربوط به شرایط آن سالهاست. به فرازهایی از این کتاب توجه کنید:
«غریبه فریاد زد: تو چه می دانی خوشبختی یعنی چه؟ تو که نمی دانی روبرویت چه اتفاقی می افتد؟ تو که از خودت خبر نداری و نمی دانی چمن زیر پایت سبز نیست…. من می خواستم از اینجا بروم ولی تو وادارم کردی که بمانم. کمی فکر کن. عینکت را دور بینداز تا همه چیز را همانطور که هست ببینی! ….. انسان از تولد به هیچ چیز وصل نیست. حالا خواهی دید و عینک را از چشم پسرک برداشت و سنگ بزرگی کوبید…»
عنوان کتابهای قدسی قاضی نور، نوع نگاه او را نشان می دهد و هرچند که موضوع کتابهایش کودکانه نیست ولی تا حدودی زبان کودکانه را رعایت کرده است. کتابهای «اینجا کجاست؟»، «آقا معلم»، «ماهی بعدی»، «آب که از چشمه جدا شد»، «دو پرنده»، «هیچ مثل خواب نبود»، «فاصله»، «دوطبقه»، «باشدن، بی شدن»، «بهترین باغ وحش دنیا» و «مدرسه انقلاب» از کتابهای اوست.
این نویسنده شعرهایی هم سروده است که عموماً با مخاطب بزرگسال است:
مثل دانه بر تسبیح
یکی کی بند می کشم روزها را
همه یک شکل، همه یک رنگ
جز این یکی!
امروز روز ملاقاتست.
یا
هزار سال عمر لاک پشت
درون لاک تاریکش
به یک لحظه پرواز پروانه
نمی ارزد
که با تمام کوتاهی
در خاطرات جنگل سبز
جاودانه می ماند.
***
دوم گروه میانه. این گروه اتفاقاً به زبان و ادبیات و دنیای کودکان و نوجوانان آشناتر بودد. کمتر سیاسی بودند و شعرها و قصه هایشان بیشتر توجه به طبیعت، انسان دوستی و بعضاً مضامین اخلاق داشت. محمود کیانوش عباس یمینی شریف، منوچهر نیستانی، نسیم خاکسار و مرتضی رضوان را می توان از این دسته به حساب آورد. نیما با همین مضامین چند کتاب کودکانه دارد به نام های «آهو و پرنده ها»، «توکایی در قفس» و «بابا برفی»
سومین گروه نویسندگانی هستند که گرایشات اسلامی دارند. این گروه را می توان به دو دسته تقسیم کرد. دسته اول که باز زبان کودکانه را به دلیل شرایط سیاسی و خفقان موجود برای بیان مفاهیم عمیق خود انتخاب کرده بودند. در قله این دسته دو شخصیت مبارز و مطرح آن روزها با دو کتاب ارزشمند قرار دارند. شهید مطهری و دکتر شریعتی. شهید مطهری کتاب گرانسنگ «داستان راستان» را نوشت که هنوز هم یکی از کتابهای خوب و خواندنی است. زبان کتاب هم نسبتاً ساده و روان و قابل فهم نوجوانان است و دکتر شریعتی «یک، جلویش بی نهایت صفرها» را نوشت. این دو کتاب و این دو بزرگوار تشخیص دادند که یکی از مهم ترین اقدامات، روشنفکری و آشنا کردن کودکان و نوجوانان با معارف اسلامی و تشیع است زیرا تنها از این طریق می توان به خودآگاهی ملی دست یافت و کشور را از زنجیر استعمار خارجی و استبداد داخلی نجات داد. و این مطلبی است که در همه زمان ها باید اتفاق بیفتد و متأسفانه در شرایط حاضر از بزرگان حوزه و دانشگاه کمتر کسی را می بینیم که چنین قدم هایی بردارد. استاد محمود حکیمی هم با بعضی از کتابهایش در این گروه جای دارد. داستانهای بی زمان و مکان او که جنبه مبارزه و حق جویی و عدالت طلبی دارد مثل «نقابدارن جوان»، «طاغوت»، «سرودهای رهایی» و… از جمله ادبیاتی است که با استقبال وسیع مخاطبان روبرو شد.
دسته دوم از گروه نویسندگان مسلمان، کسانی هستند که هم زبان و ادبیات کودک را می شناختند و هم وظیفه شان را ترویج مبانی معرفتی و دینی برای مخاطبان خود می دانستند. در این دوره نویسندگان بزرگی ظهور پیدا کردند. مهدی آذریزدی با مجموعه کتابهای خوب برای بچه های خوب و چندین مجموعه دیگر، مصطفی زمانی با کتابهایی مثل قصه های قرآن، سلیمان و بلقیس، کارنامه محمد، پیشگویی های علمی قرآن و مجموعه داستانهای کوتاه برای کودکان، خواندی های زیبا و آموزنده ای برای بچه ها آفریدند.
غلامرضا امامی با انتشار یک مجموعه کتب ارزشمند دینی نقش مؤثری در این زمینه داشت. کتابهای «عبادتی چون تفکر نیست»، «فرزند زمان خویشتن باش»، «آنها زنده اند»، «حقیقت بالاتر از آسمان» از این نوع کتابهاست. این کتابها در کانون منتشر شد و امامی در جایی مصاحبه کرده است و گفته است وقتی مرحوم سیروس طاهباز که جزء طرفدارن نیروی سوم بود و با جلال آل احمد و علی اسفندیاری (نیما) هم ارتباط داشت، مدیر انتشارات کانون شد از من خواست که چند کتاب مذهبی درآورم، قبول کردم ولی سه شرط با او گذاشتم. اول آن که نفیس دربیابد، دوم در نوشته من دست نبرند و سوم این که نوشته ها را قبل از چاپ استاد محمدرضا حکیمی ببیند و با این شرایط بود که کتابهای فوق منتشر شد. غلامرضا امامی اولین کسی است که با ترجمه کتاب «قندیل کوچک»، غسان کنعانی فلسطینی را به جامعه ادبی ایران معرفی کرد که بعدها کتابهای دیگری هم از او به چاپ رسید.
شروع نویسندگی حمید گروگان در این سالهاست و اولین کتاب او به نام «دست ها بی کتاب، پاها بی جوراب» در دهه پنجاه منتشر شد. یک کتاب خیلی خوب و ریتمیک «حسنک کجایی» از محمد پرنیان در این سالها منتشر شد و به شدت مورد استقبال قرار گرفت.
در دهه پنجاه مجلاتی هم با نگاه اسلامی برای بچه ها منتشر شد که معروفترین آنها «نسل شادی» ست که مورد استقبال قرار گرفت. مجله «نسل نو» و «نجات نسل جوان» هم در همین سالها منتشر شد.
فرهنگ اسلامی: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان از چه سالی اقدام به فعالیت کرد؟
کانون در سال ۱۳۴۵ در ساختمانی کوچک در خیابان بهار متولد شد. مدیرعامل آن خانم امیرارجمند از نزدیکان دربار و همشاگردی ملکه دربار بود. هدف اولیه کانون تأسیس کتابخانه هایی برای کودکان و نوجوانان در شهرها و خصوصاً استانها و شهرستانها بود. ولی پس از ایجاد این مراکز امکانات تولید هم فراهم شد که در وهله اول انتشارات و کتاب و در مرحله بعد فیلم های کوتاه و انیمیشن و سینمائی کانون راه افتاد. در شرایط آن روز و باتوجه به عدم وجود مؤسساتی برای کودکان و نوجوانان، کانون توانست تعدادی از نویسندگان، شعرا و هنرمندان را جمع و جور کند و به نظر می رسد رژیم علاوه بر هدف اصلی اش که درست کردن پاتوق هایی برای بچه ها بود، هدف ثانویه اش ایجاد فضایی به ظاهر بازتر و سوپاپ اطمینانی برای روشنفکران خصوصاً چپ بود و لذا می بینیم در آن دوره در کانون میان کتابها و فیلم های معمولشان که طبعاً در جهت اندیشه های خودشان بوده است، کتاب ها و فیلم های متفاوتی می بینیم که حتی به وجود آمده است.
فرهنگ اسلامی: در سخنان خود اشاره به مجلات پیک کردید.
در ابتدا هدف از تأسیس و انتشارات مجلات پیک آن بود که به عنوان مجلاتی کمک آموزشی و در کنار کتب درسی و درواقع مکمل کتب درسی ایفای نقش کند ولی در عمل به دلیل قوتی که در مجموعه به وجود آمد، توانست فراتر از این موضوع عمل کند و تبدیل به پایگاهی برای ادبیات کودک و نوجوان شد. تنوع عناوین مجلات از دانش آموز تا معلم و حتی نوسوادان، حضور نویسندگان و شاعران و خصوصاً تصویرگران، بیان ساده، زیبا و متناسب با مخاطب در مجلات باعث رونق این مجلات شد. هرچند به نظر می رسید مجلات پیک سیاسی نیست ولی همچنان در چهارچوب اهداف و برنامه های کتب درسی که همان ترویج فرهنگ شاهنشاهی بود حرکت می کرد. ولی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این مجلات نقش وسیعی در تربیت و پرورش و آموزش نوجوانان ایفا نمودند.
فرهنگ اسلامی: چگونه نیروهای چپ قبل از انقلاب از آزادی عمل نسبی در امور فرهنگی برخوردار بودند؟
در دهه چهل و پنجاه که اوج فعالیتها و برنامه های فرهنگی رژیم برای کودکان و نوجوانان بود، رژیم سعی داشت با تسلط و هدایت جریانات فرهنگی، نسلی را تربیت کند که اولاً نهضت پانزدهم خرداد و رهبری امام را از بین ببرد و ثانیاً جامعه ای غرب زده و حداکثر خنثی تربیت کند و لذا:
گروههای چپ آزادی عمل بیشتری داشتند چون درست بود که برخی از آنها مخلف رژیم بودند ولی بیشتر از مخالفت با رژیم با اسلام مخالف بودند و رژیم چه در کودتای ۲۸ مرداد و چه در ۱۵ خرداد ۴۲ ضربه جدی از اسلام و مردم مسلمان خورده بود و لذا به آنها آزادی عمل بیشتری می داد. گذشته از آن غرب می دانستند که موتور حرکت مردم ایران اسلام است. لذا برای تضعیف اسلام در ایران –مانند سایر کشورهای اسلامی- از گروههای چپ استفاده می کردند تا هم رژیم مستقیماً با اکثریت مطلق مردم درگیر نشود و هم اسلام به عنوان عامل وحدت و حرکت مردم تضعیف گردد.
لذا جاهایی مثل کانون پرورش، مجلات رشد و حتی پیشاهنگی فضاهای بازتری بود تا بتوانند روشنفکران چپ یا چپ های بریده و یا مسلمانان بی تفاوت روشنفکر زده را جذب کنند و آنها را در دست داشته باشند، علاوه برآنکه ارائه پز روشنفکری توسط رژیم در دنیا با وجود چنین مؤسساتی اتفاق می افتاد.
گروهی از روحانیون روشنفکر و همراه با امام مثلشهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر، شهید مفتح، مهندس بازرگان، استاد محمدرضا حکیمی و دکتر شریعتی مبارزه، روشنفکری و کار فرهنگی و تربیت کادرهای مسلمان و انقلابی را وظیفه اصلی خود می دانستند و لذا اقدام به تشکیل مؤسساتی مثل دفتر نشر فرهنگ اسلامی، شرکت سهامی انتشار، انتشارات بعثت نمودند و ورود به کتب درسی و برخی از مجلات کردند که خود حدیث مفصلی است.
فرهنگ اسلامی: گفتگو پیرامون ادبیات کودک و نوجوان در دوران انقلاب و پس از آن حدیث مفصلی است که انشاالله در یک گفتگوی مستقل به آن خواهیم پرداخت. از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید از شما تشکر می کنیم.
تاریخ مصاحبه: تیر ۱۳۹۴